confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
|استادان | |استادان | ||
|رکنالدین صایم • رشید ابن ابى القاسم | |رکنالدین صایم • رشید ابن ابى القاسم | ||
|- | |- | ||
|آثار | |آثار | ||
خط ۵۲: | خط ۴۹: | ||
علاءالدوله در العروه، آنگونه که یادآور لحن کلام [[غزالی]] در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است<ref>سمنانی، 1366، ص296ـ297.</ref>. این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانیای از علمآموزی و عملورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این باره میگوید: | علاءالدوله در العروه، آنگونه که یادآور لحن کلام [[غزالی]] در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است<ref>سمنانی، 1366، ص296ـ297.</ref>. این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانیای از علمآموزی و عملورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این باره میگوید: | ||
عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: جبریه، قدریه، معطله، مشبهه، خارجی، رافضی و اهلسنت و جماعت. پس متابعت کن هر فرقهای را که متحرزانند از غلو و تقصیر<ref>سمنانی، 1366، ص307</ref>. | عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: جبریه، قدریه، معطله، مشبهه، خارجی، رافضی و اهلسنت و جماعت. پس متابعت کن هر فرقهای را که متحرزانند از غلو و تقصیر<ref>سمنانی، 1366، ص307.</ref>. | ||
وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ کدام از این طبقات هفتگانه که به زعم او، همه در دام افراط و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمدهاند، ارادتی نمییابد. از خداوند میطلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آنکه در واقعهای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه میشود که خود را [[صوفیه]] مینامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش مییابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان میپردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرفالدین سعدالله ابنحنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، مینشاند و دست ارادت بدو میسپارد<ref>سمنانی، 1366، ص307ـ315.</ref>. شرفالدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجمالدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله بهحساب میآید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر، به او تلقین کرد و در 28 سالگی، مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت، راهنمایی کرد<ref>سمنانی، 1366، ص314ـ317.</ref>. علاءالدوله، سپس در سال 687، به تشویق شرفالدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان، راهی بغداد میشود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل میکند: | وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ کدام از این طبقات هفتگانه که به زعم او، همه در دام افراط و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمدهاند، ارادتی نمییابد. از خداوند میطلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آنکه در واقعهای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه میشود که خود را [[صوفیه]] مینامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش مییابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان میپردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرفالدین سعدالله ابنحنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، مینشاند و دست ارادت بدو میسپارد<ref>سمنانی، 1366، ص307ـ315.</ref>. شرفالدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجمالدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله بهحساب میآید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر، به او تلقین کرد و در 28 سالگی، مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت، راهنمایی کرد<ref>سمنانی، 1366، ص314ـ317.</ref>. علاءالدوله، سپس در سال 687، به تشویق شرفالدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان، راهی بغداد میشود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل میکند: | ||
خط ۶۲: | خط ۵۹: | ||
=تصوف علاءالدوله سمنانی= | =تصوف علاءالدوله سمنانی= | ||
تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعتمدار و متابعتمحور، معتدل و آرام، به دور از افراط و تفریطها و دعویهای بلندپروازانه صوفیه، دانست. او مکرر توصیه مینماید که سالکان، باید سیرت استاد طریقت جُنید را آیینه احوال خویش سازند<ref>سمنانی، 1369، ص 246.</ref>. از دیدگاه علاءالدوله، متابعت هم معیار است و هم پل رسیدن به حقیقت. از این رو، حقایق کشفشده بر سالک، به شرط موافقت با سنت مصطفی و کتاب خدا، معتبر است<ref>سمنانی، 1366، ص158-159، 171، 173 و 214؛ 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref><ref> برای اطلاع بیشتر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref> وی معتقد است که اگر سالک در متابعت، سعی بلیغ نماید، به توفیق [[خداوند]]، حقایق بر وی عیان میشود و آگاهیهایی که از راه حسنظن گرفته بود، به علمالیقین مبدل میگردد<ref>سمنانی، 1366، ص 16.</ref>. | تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعتمدار و متابعتمحور، معتدل و آرام، به دور از افراط و تفریطها و دعویهای بلندپروازانه صوفیه، دانست. او مکرر توصیه مینماید که سالکان، باید سیرت استاد طریقت جُنید را آیینه احوال خویش سازند<ref>سمنانی، 1369، ص 246.</ref>. از دیدگاه علاءالدوله، متابعت هم معیار است و هم پل رسیدن به حقیقت. از این رو، حقایق کشفشده بر سالک، به شرط موافقت با سنت مصطفی و کتاب خدا، معتبر است<ref>سمنانی، 1366، ص158-159، 171، 173 و 214؛ 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref><ref>. برای اطلاع بیشتر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref> وی معتقد است که اگر سالک در متابعت، سعی بلیغ نماید، به توفیق [[خداوند]]، حقایق بر وی عیان میشود و آگاهیهایی که از راه حسنظن گرفته بود، به علمالیقین مبدل میگردد<ref>سمنانی، 1366، ص 16.</ref>. | ||
عنصر مهم دیگر در تصوف علاءالدوله، اهتمام وی به خلوتنشینی و برآوردن اربعینهای متعدد و سپس نگارش سوانح و واقعاتی است که در اثناء این خلوتگزینیها، برای وی رخ داده است. این سنت که اصل آن به تعلیم نجمالدین کبری و تأثیر تربیت استاد وی، عماریاسر بدلیسی، برمیگردد، در بین دیگر مشایخ کبرویه نیز کمابیش معمول بوده، اما علاءالدوله از این حیث ممتاز است. آثاری همچون: فوایحالجمال و فواتحالجلال و رساله فی الخلوه از نجمالدین کبری و وقایعالخلوه از سیفالدین باخرزی (م 659ق)، نمونههایی از این دست هستند<ref>زرینکوب، 1385 الف، ص94ـ95.</ref>. | عنصر مهم دیگر در تصوف علاءالدوله، اهتمام وی به خلوتنشینی و برآوردن اربعینهای متعدد و سپس نگارش سوانح و واقعاتی است که در اثناء این خلوتگزینیها، برای وی رخ داده است. این سنت که اصل آن به تعلیم نجمالدین کبری و تأثیر تربیت استاد وی، عماریاسر بدلیسی، برمیگردد، در بین دیگر مشایخ کبرویه نیز کمابیش معمول بوده، اما علاءالدوله از این حیث ممتاز است. آثاری همچون: فوایحالجمال و فواتحالجلال و رساله فی الخلوه از نجمالدین کبری و وقایعالخلوه از سیفالدین باخرزی (م 659ق)، نمونههایی از این دست هستند<ref>زرینکوب، 1385 الف، ص94ـ95.</ref>. | ||
این سوانح و مکاشفات غیبی که خود بیانگر احوال و اطوار قلبی سالک است و مناسب با درجه معرفتی او در هر منزلی از منازل طریقت، رنگی خاص به خود گرفت و در نزد شیخ کبری و اخلاف او بهویژه علاءالدوله، به یک نظریه وسیع و بههمپیوسته در باب اطوار قلب و انوار و الوان مشاهده، تبدیل شد که میتوان آن را مهمترین رکن تعلیمی صوفیانه او دانست <ref>زرینکوب، 1385 الف، ص90ـ93، 176ـ178.</ref>.<ref> برای اطلاع بیشتر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref> | این سوانح و مکاشفات غیبی که خود بیانگر احوال و اطوار قلبی سالک است و مناسب با درجه معرفتی او در هر منزلی از منازل طریقت، رنگی خاص به خود گرفت و در نزد شیخ کبری و اخلاف او بهویژه علاءالدوله، به یک نظریه وسیع و بههمپیوسته در باب اطوار قلب و انوار و الوان مشاهده، تبدیل شد که میتوان آن را مهمترین رکن تعلیمی صوفیانه او دانست <ref>زرینکوب، 1385 الف، ص90ـ93، 176ـ178.</ref>.<ref> برای اطلاع بیشتر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.</ref>. | ||
اما این خلوتگزینیها و چلهنشینیها که در تصوف علاءالدوله، یک رکن به شمار میآید، مستلزم عزلت و انزوای از جامعه و مسئولیتگریزی، نیست. تصوف او با مردمگرایی، امرار معاش از طریق انتخاب شغل و فعالیت بدنی و مسئولیتپذیری برای حل مشکلات مظلومان و ضعفا، همراه است. اهتمام او به این مهم، تا حدی است که میگوید: | اما این خلوتگزینیها و چلهنشینیها که در تصوف علاءالدوله، یک رکن به شمار میآید، مستلزم عزلت و انزوای از جامعه و مسئولیتگریزی، نیست. تصوف او با مردمگرایی، امرار معاش از طریق انتخاب شغل و فعالیت بدنی و مسئولیتپذیری برای حل مشکلات مظلومان و ضعفا، همراه است. اهتمام او به این مهم، تا حدی است که میگوید: | ||
خط ۷۴: | خط ۷۱: | ||
همچنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشاندهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیتپذیری اوست<ref>برای اطلاع بیشتر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.</ref>. <ref>سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301.</ref>. | همچنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشاندهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیتپذیری اوست<ref>برای اطلاع بیشتر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.</ref>. <ref>سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301.</ref>. | ||
آخرین ویژگی قابل توجه در تصوف علاءالدوله، گرایشهای [[شیعی]] وی است. برخی پژوهشگران، چون اسنوی در طبقاتالشافعیه و حاجی خلیفه در کشفالظنون، علاءالدوله را [[اهل تسنن]] و در ردیف اکابر علمای [[شافعی]]، قلمداد کردهاند<ref> برای اطلاع بیشتر نک: اسنوی، 1407، ج1، ص352.</ref> | آخرین ویژگی قابل توجه در تصوف علاءالدوله، گرایشهای [[شیعی]] وی است. برخی پژوهشگران، چون اسنوی در طبقاتالشافعیه و حاجی خلیفه در کشفالظنون، علاءالدوله را [[اهل تسنن]] و در ردیف اکابر علمای [[شافعی]]، قلمداد کردهاند<ref> برای اطلاع بیشتر نک: اسنوی، 1407، ج1، ص352.</ref>. اما مراجعه مستقیم به آثار شیخ، به خوبی ما را به [[مذهب]] وی، رهنمون میسازد. | ||
=درگذشت= | =درگذشت= | ||
سرانجام وی در بیست و دوم | سرانجام وی در بیست و دوم [[ماه رجب]] سال 736، در 77 سالگی، در برج احرار صوفیآباد، واقع در دوازده کیلومتری سمنان، وفات یافت و در حظیره عمادالدین عبدالوهاب، مدفون گشت<ref>نک: شیرازی، بیتا، ج2، ص292؛ سمرقندی، 1382، ص212 و 252؛ بیگدلی شاملو، 1378، ص40.</ref>.<ref>شوشتری، 1377، ج2، ص 200.</ref>. | ||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس| | {{پانویس|3}} | ||
[[رده:صوفیان اهل ایران]] | [[رده:صوفیان اهل ایران]] | ||
[[رده:عارفان اهل ایران]] | [[رده:عارفان اهل ایران]] | ||
[[رده:شاعران ایرانی]] | [[رده:شاعران ایرانی]] |