پرش به محتوا

حجر بن عدی: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۶۵۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۳: خط ۶۳:


سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر عاشق [[ولایت]] و فدایی [[امامت]] با نیرنگ حیله گران و دنیا طلبان به آرزوی دیرین خود رسید و در [[ماه شعبان]] سال 51 هجری سر مبارکش از بدن جدا شد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 211؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 470. البته حاکم نیشابوری (المستدرک 3: 468) و ابن عساکر (تاریخ دمشق 12: 210) سال 53 هجری را نیز ذکر کرده‌اند و مسعودی در مروج الذهب سال 50 هجری را نیز ذکر آورده است.</ref>.
سرانجام این مجاهد خستگی ناپذیر عاشق [[ولایت]] و فدایی [[امامت]] با نیرنگ حیله گران و دنیا طلبان به آرزوی دیرین خود رسید و در [[ماه شعبان]] سال 51 هجری سر مبارکش از بدن جدا شد<ref>تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر 12: 211؛ المستدرک، حاکم نیشابوری 3: 470. البته حاکم نیشابوری (المستدرک 3: 468) و ابن عساکر (تاریخ دمشق 12: 210) سال 53 هجری را نیز ذکر کرده‌اند و مسعودی در مروج الذهب سال 50 هجری را نیز ذکر آورده است.</ref>.
=بازتاب شهادت حجر بن عدی=
کشته شدن حجر در میان [[مسلمانان]] ایجاد ناراحتی عجیبی نمود، و نه تنها دوستان و [[شیعیان]] ناراحت شدند بلکه همان هایی که با علی(ع) مخالف بودند از کشته شدن حجر اظهار تنفر و بیزاری نمودند؛ از جمله [[حسن بصری]] هنگامی که شنید حجر را کشته اند پرسید: آیا بر او نماز خواندند و [[کفن]] نموده، دفنش کردند و به جانب [[قبله]] خوابانیدند؟ گفته شد آری همه این دستورها را انجام دادند، گفت: به خدای [[کعبه]] خود را محکوم ساختند<ref>تاریخ الطبری، طبری 4: 207؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر 8: 27 و اسد الغابة، ابن اثیر 1: 462.</ref>.
در همان سالی که حجر کشته شد معاویه به [[حج]] رفت، [[امام حسین(ع)]] را ملاقات کرد و گفت: می دانی با حجر و یارانش و دوستان پدر چه کردم؟ امام(ع) فرمود: چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم، [[غسل]] داده، نماز خواندیم و دفن نمودیم. امام(ع) فرمود: ایشان را خصم خود گردانیدی، ولی معاویه اگر من کسی از یاران تو را بکشم نه غسل می دهم و نه نماز برایش می خوانم و نه کفنش می کنم و نه دفنش می کنم (یعنی آنها [[کافرند]] و تو اینها را مسلمان دانستی و کشتی)<ref> الاحتجاج، طبرسی 2: 20 ـ 19 و الحدائق الناضرة، محقق بحرانی 3: 412.</ref>.
[[عایشه]] که ماجرای حجر را شنید عبدالرحمان بن حارث را پیش معاویه فرستاد تا از کشتن حجر جلوگیری کند، ولی موقعی عبدالرحمان رسید که حجر کشته شده بود. عبدالرحمان به معاویه گفت: پس حلم و بردباری [[ابوسفیان]] چه شد؟ معاویه گفت: از وقتی که افراد حلیم و بردباری مانند تو از طرف من پراکنده شدند، حلم را از دست دادم، و این کار را هم زیاد بر من تحمیل کرد و من پذیرفتم<ref> الغدیر، علامه امینی 11: 58 و الکامل، ابن اثیر 3: 487.</ref>.
عایشه همواره می گفت: اگر نبود که هر چه را تعقیب نمودم بدتر از اول شد و مفسده اش زیادتر از مصلحتش گردید، هر آینه قتل و کشتن حجر را تعقیب می کردم، زیرا آنچه از حجر می دانستم، او مردی بود که بسیار حج و [[عمره]] می گزارد<ref> تاریخ الطبری، طبری 4: 208؛ الکامل ابن اثیر 3: 487. موسوعه التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی 6: 22.</ref>.
عبدالله بن عمر در وسط بازار بود که خبر قتل حجر را شنید، عمامه از سر افکند و به زمین افتاد، هنگامی که برخواست با صدای بلند گریه می کرد<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 33 و الغارات، ثقفی کوفی 2: 812.</ref>.
ربیع بن زیاد حارثی که از طرف معاویه حاکم [[خراسان]] بود، موقعی که شنید حجر را شهید کرده اند دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر ربیع نزد تو مقامی دارد او را قبض روح کن؛ از جا حرکت نکرد و از دنیا رفت<ref>الامالی، شیخ طوسی: 266 ح 37 مجلس 6.</ref>.
معاویه نیز از کشتن حجر پشیمان شد و سخت خود را ملامت می کرد؛ حتی در موقع جان دادن مکرر می گفت: «یومی منک یا حجر یوم طویل»؛ روز محاکمه من و تو روز طولانی و سختی خواهد بود<ref> الاستیعاب، ابن عبدالبر 1: 332؛ الغارات، ثقفی کوفی 2: 814؛ تاریخ الطبری، طبری 5: 257 و الکامل، ابن اثیر 3: 488.</ref>.
روزی همسر معاویه دید معاویه نمازش را طولانی کرد، خطاب به او کرد و گفت: ای امیرالؤمنین چه نماز نیکویی خواندی البته اگر حجر و اصحابش را به قتل نمی رساندی<ref> انساب الاشراف، بلاذری 5: 270.</ref>.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۴۵۲

ویرایش