۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
پدرش حاج قطب ابراهیم سر سلسله خاندان قطب بود که پس از وفات پدر ریاست این خاندان را برعهده گرفت. از خصوصیات بارز وى این بود که بسیار انفاق مىکرد. بخشش وى به قدرى بود که وقتى دارایىاش تمام شد، زمینهاى کشاورزى را یکى پس از دیگرى فروخت تا این که مجبور شد منزل بزرگ و زیبایش را نیز بفروشد. از عادات هر ساله او این بود که روزهاى عید سعید فطر، قربان، عاشورا، نیمه شعبان، سالروز معراج پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ماه مبارک رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى یادشده در منزل خود جمع مىکرد و پس از مراسم دورهخوانى قرآن، بهترین طعامها را به مهمانان مىداد. از ویژگىهاى دیگر پدرش که سید قطب از آن یاد مىکرد، تواضع او است. <br> | پدرش حاج قطب ابراهیم سر سلسله خاندان قطب بود که پس از وفات پدر ریاست این خاندان را برعهده گرفت. از خصوصیات بارز وى این بود که بسیار انفاق مىکرد. بخشش وى به قدرى بود که وقتى دارایىاش تمام شد، زمینهاى کشاورزى را یکى پس از دیگرى فروخت تا این که مجبور شد منزل بزرگ و زیبایش را نیز بفروشد. از عادات هر ساله او این بود که روزهاى عید سعید فطر، قربان، عاشورا، نیمه شعبان، سالروز معراج پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ماه مبارک رمضان، همه اهالى روستا را براى تلاوت قرآن به مناسبت روزهاى یادشده در منزل خود جمع مىکرد و پس از مراسم دورهخوانى قرآن، بهترین طعامها را به مهمانان مىداد. از ویژگىهاى دیگر پدرش که سید قطب از آن یاد مىکرد، تواضع او است. <br> | ||
سید قطب در این باره مىنویسد: | سید قطب در این باره مىنویسد: | ||
کارگرانى براى پدرم کار مىکردند. طبق رسم همیشگى او را «سیدى» خطاب مىکردند؛ اما او بسیار ناراحت مىشد و مىگفت: کوچکترها بگویند عمى الحاج و بزرگترها بگویند حاجى. | کارگرانى براى پدرم کار مىکردند. طبق رسم همیشگى او را «سیدى» خطاب مىکردند؛ اما او بسیار ناراحت مىشد و مىگفت: کوچکترها بگویند عمى الحاج و بزرگترها بگویند حاجى.<ref>مطالب این قسمت و صفحات بعد عمدتاً ترجمه و اقتباس از كتاب الطفل فى القریة، تألیف سید محمد قطب مىباشد.</ref> <br> | ||
حاج ابراهیم از نظر سیاسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مرکز امور سیاسى روستا بود. در جریان انقلاب 1919 میلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشکیل داد و راه انقلاب را به مردم مىآموخت. حاجى قطب ابراهیم دوبار ازدواج کرد که حاصل ازدواج اول یک دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود که همگى وقتى به سن رشد رسیدند، با دولت وقت درگیر شدند و همه آنها طعم تلخ زندان را چشیدند. هنگامى که سید قطب به جرم اسلامخواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفیسه و خواهرزادههایش رفعت و عزمى نیز دستگیر و روانه زندان شده، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفیسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفیسه یعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دایىاش سید قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذیرفت و زیر شکنجههاى شدید مأموران زندان شهید شد؛ ولى عزمى پس از مدتى رهایى یافت. <ref>خالدى، ص42.</ref> <br> | حاج ابراهیم از نظر سیاسى عضو حزب اللواى مصر و منزلش مرکز امور سیاسى روستا بود. در جریان انقلاب 1919 میلادى در مصر، اجتماعات علنى و سرى تشکیل داد و راه انقلاب را به مردم مىآموخت. حاجى قطب ابراهیم دوبار ازدواج کرد که حاصل ازدواج اول یک دختر و حاصل ازدواج دوم سه دختر و دو پسر بود که همگى وقتى به سن رشد رسیدند، با دولت وقت درگیر شدند و همه آنها طعم تلخ زندان را چشیدند. هنگامى که سید قطب به جرم اسلامخواهى، به زندان افتاد، خواهرش نفیسه و خواهرزادههایش رفعت و عزمى نیز دستگیر و روانه زندان شده، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. پس از مدتى نفیسه آزاد شد؛ ولى فرزندان نفیسه یعنى رفعت و عزمى در زندان ماندند. دولت از رفعت خواست ضد دایىاش سید قطب شهادت بدهد تا آزاد شود؛ ولى او نپذیرفت و زیر شکنجههاى شدید مأموران زندان شهید شد؛ ولى عزمى پس از مدتى رهایى یافت. <ref>خالدى، ص42.</ref> <br> | ||
خواهران دیگر سید به نامهاى أمینه و حمیده و همچنین برادرش محمد قطب سرنوشتى شبیه آنها داشتند. محمد قطب که در سال 1919 میلادى چشم به جهان گشود و به دلیل مبارزات سیاسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج کرد، هماکنون در عربستان به سر مىبرد و به کار تحقیق و تألیف اشتغال دارد. | خواهران دیگر سید به نامهاى أمینه و حمیده و همچنین برادرش محمد قطب سرنوشتى شبیه آنها داشتند. محمد قطب که در سال 1919 میلادى چشم به جهان گشود و به دلیل مبارزات سیاسى و دوران حبس، در پنجاه سالگى ازدواج کرد، هماکنون در عربستان به سر مىبرد و به کار تحقیق و تألیف اشتغال دارد.درباره فوت محمد قطب تاكنون گزارشى نقل نشده است. <br> | ||
مادر سید قطب، زنى پاکدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهیم در قاهره زندگى مىکرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدریس مىکردند. از خصوصیات مادرش این بود که استماع قرآن را بسیار دوست مىداشت و پسرش سیدقطب را به این نیت به مدرسه فرستاد تا قرآن بیاموزد و براى مادر تلاوت کند. مادر سید قطب در سال 1940 میلادى در روستاى موشه درگذشت. <br> | مادر سید قطب، زنى پاکدامن و از خاندانى بلند مرتبه بود و قبل از ازدواج با حاج ابراهیم در قاهره زندگى مىکرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الازهر مصر تدریس مىکردند. از خصوصیات مادرش این بود که استماع قرآن را بسیار دوست مىداشت و پسرش سیدقطب را به این نیت به مدرسه فرستاد تا قرآن بیاموزد و براى مادر تلاوت کند. مادر سید قطب در سال 1940 میلادى در روستاى موشه درگذشت. <br> | ||
=دوران تحصیل= | =دوران تحصیل= | ||
پس از گذراندن دوران کودکى، پدر و مادر سید قطب تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمایلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشویق پدر و مادر در سال 1912 میلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مىدانستند. <br> | پس از گذراندن دوران کودکى، پدر و مادر سید قطب تصمیم گرفتند او را به مدرسه بفرستند؛ ولى او تمایلى به مدرسه رفتن نداشت؛ اما با تشویق پدر و مادر در سال 1912 میلادى به مدرسه رفت. بعضى اهالى روستا درباره مدارس دولتى حس بدى داشتند و آن را مخالف قرآن آموزى مىدانستند. <br> | ||
وقتى سید در سال دوم ابتدایى مشغول تحصیل بود، صاحب | وقتى سید در سال دوم ابتدایى مشغول تحصیل بود، صاحب مکتبخانه که با حاجى ابراهیم رابطه دوستى داشت، از او خواهش کرد فرزندش را از مدرسه به مکتبخانه انتقال دهد تا قرآن حفظ کند و مسائل اسلامى را فرا گیرد. صبح روز بعد سید به توصیه پدر به مکتب رفت. سید تصمیم گرفت هم درس بخواند و هم قرآن حفظ کند و بنابراین تصمیم، در سال دوم ابتدایى حفظ قرآن را آغاز کرد و در سال چهارم ابتدایى یعنى در ده سالگى حافظ کل قرآن کریم شد. سید از همان کودکى اهل دقت بود و هر حرفى را بدون دلیل نمى پذیرفت. خود وى مىگوید: روزى عالمى از دانشگاه الازهر قاهره براى تبلیغ به روستاى ما آمد. شبى از شبها که بر روى منبر سوره کهف را تفسیر مىکرد، این آیه را خواند: ذلک ما کنا نبغ.<ref>کهف (18)، 64.</ref> من از پایین منبر پرسیدم: «یا شیخ! چرا حرف یاء در کلمه نبغ بدون جازم حذف شده است؟»<ref>این سؤال حاكى از دقت نظر سید در مسائل ادبى است؛ زیرا سؤال مذكور، پرسشى است كه جواب قانونمندى براى آن وجود ندارد. یگانه پاسخ سؤال مذكور آن است كه حرف یاء بر خلاف قیاس حذف شده است. (ترجمه و اقتباس از كتاب الطفل فى القریة، تألیف سید محمد قطب.)</ref> <br> | ||
وى به کتاب و کتابخوانى بسیار علاقه داشت؛ به طورى که بین مردم روستا به این صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خرید کتابهایى که هر هفته | وى به کتاب و کتابخوانى بسیار علاقه داشت؛ به طورى که بین مردم روستا به این صفت معروف شده بود. پس از مدتى با خرید کتابهایى که هر هفته کتابفروش محله به نام عمو صالح، به روستا مىآورد، کتابخانه شخصى کوچکى که داراى 25 جلد بود، فراهم کرد و این کتابخانه کوچک، یگانه کتابخانه روستاى موشه بود. وى کنار آموزشهاى قرآنى توانست پس از 6سال در سال 1918 میلادى دوره ابتدایى کلاسیک را نیز با کامیابى به انجام برساند. پس از این دوره، وى در جلسات هفتگى پدرش پیرامون اوضاع اجتماعى و سیاسى مصر حضورى مستمر یافت و این در حالى بود که سیزده سال داشت <ref>همان.</ref> <br> | ||
=سفر به قاهره و ادامه تحصیل= | =سفر به قاهره و ادامه تحصیل= | ||
سید قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920میلادى براى ادامه تحصیل به قاهره سفر کرد و در منزل دایىاش، احمد حسین عثمان سکونت گزید. حدود 16 سالگى وارد دانش سراى عبدالعزیز [[قاهره]] شد. او بعد از اتمام دوره دانشسرا و دریافت گواهینامه تدریس در مدارس ابتدایى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت درآمد. زمانى که دانشجوى [[دانشگاه دارالعلوم]] بود، ریاست دانشگاه را دکتر طه حسین به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجویى، کنفرانسى به وسیله ریاست دانشگاه ترتیب داده شد تا سید در آن سخنرانى کند. او با مقالهاى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحیاه، شعر الجیل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت. <br> | سید قطب به مدت دو سال به سبب اوضاع آشفته داخلى نتوانست تحصیلات خود را ادامه دهد؛ اما در سال 1920میلادى براى ادامه تحصیل به قاهره سفر کرد و در منزل دایىاش، احمد حسین عثمان سکونت گزید. حدود 16 سالگى وارد دانش سراى عبدالعزیز [[قاهره]] شد. او بعد از اتمام دوره دانشسرا و دریافت گواهینامه تدریس در مدارس ابتدایى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت درآمد. زمانى که دانشجوى [[دانشگاه دارالعلوم]] بود، ریاست دانشگاه را دکتر طه حسین به عهده داشت. در سال سوم دوره دانشجویى، کنفرانسى به وسیله ریاست دانشگاه ترتیب داده شد تا سید در آن سخنرانى کند. او با مقالهاى تحت عنوان «مهمه الشاعر فى الحیاه، شعر الجیل الحاضر» همگان را به شگفتى واداشت. <br> | ||
وى در زمان دانشجویى بسیار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مىکرد. با وجود اینکه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمینههاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نیز از تلاش و | وى در زمان دانشجویى بسیار با نشاط و آگاه بود و با شجاعت از اوضاع علمى و فرهنگى دانشگاه انتقاد مىکرد. با وجود اینکه هنوز جوان بود، از بحث با استادان در زمینههاى علمى، اقتصادى، و اجتماعى هراسى نداشت. استادان دانشگاه نیز از تلاش و پشتکار سید، متعجب و در عین حال خوشحال بودند. به گفته استادش، محمدمهدى علام، جرأت و استقلال سید باعث شده تا محبوب دل ها و از مفاخر دارالعلوم باشد. سید در 1932 میلادى با مدرک لیسانس در رشته ادبیات عرب، از دانشکده دارالعلوم فارغ التحصیل شد و همان سال در تشکیل جماعتى به نام جماعت دارالعلوم مشارکت کرد. هدف این جمعیت که از بین فارغ التحصیلان دارالعلوم انتخاب مىشدند، دفاع از ادب و لغت عربى بود. این جماعت پس از مدتى مجلهاى به نام «دارالعلوم» منتشر مىکرد. سیدقطب در سال 1933 میلادى به استخدام وزارت تعلیم و تربیت مصر درآمد و همان سال در مدرسه داوودیه مصر در جایگاه معلم ابتدایى به امر مقدس تدریس پرداخت. او سپس در مدارس دمیاط، بنى سویف و مدرسه ابتدایى حلوان به تدریس مشغول بود تا این که پس از شش سال تدریس در مدارس گوناگون، در تاریخ 1940 در جایگاه کارمند، به اداره مرکزى وزارت تعلیم و تربیت مصر انتقال یافت و به ترتیب در بخش هاى روابط عمومى، آمار، بازرس مدارس ابتدایى مشغول فعالیت شد. در سال 1945 میلادى دوباره به بخش روابط عمومى برگشت و تا سال 1948 میلادى در این قسمت مشغول به کار بود. <br> | ||
=پانویس= | =پانویس= |
ویرایش