confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید. | او عثمانی مذهب بود ولی پس از ملاقات با امام حسین(ع) چند روز قبل از [[واقعه کربلا]]، به او پیوست و در روز [[عاشورا]] به [[شهادت]] رسید. | ||
= | =ویژگیهای زهیر بن قین= | ||
# شجاعت و | # شجاعت و پایمردی زهیر وی را بر آن داشت در کنار مدافعان اسلام قرار گیرد. او در برخی فتوحات اسلامی شرکت جست وافتخاراتی بزرگ به ثبت رساند. [[علامه سماوی]] در این باره مینویسد: «له فی المغازی مواقف مشهوره و مواطن مشهوده<ref>همان.</ref>» در جنگها مواضع مشهور و جایگاه مشهودی داشته است. | ||
# از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر استکه | # از موارد شرکت زهیر در فتوحات همانا شرکت در غزوه بلنجر استکه خاطرهای نیز از آن باز گفته است. و در آینده به آن خواهیم پرداخت. | ||
# نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق | # نمونه دیگرش حضور در کربلاست. او بحق بازوی توانای امام شمرده میشد. رشادت و دلاوری او چنان بود که [[امام حسین(ع)]] در [[روزعاشورا]]، هنگام تنظیم سپاه خود که بیش از هفتاد نفر بودند، ویرا بر میمنه گمارد; [[حبیبابن مظاهر]] را در میسره جای داد، خود در قلب سپاه قرار گرفت و پرچم را به برادرش [[حضرت عباس]] سپرد<ref> همان، ص 165.</ref>. | ||
# | # | ||
# از دیگر | # از دیگر ویژگیهای زهیر سخنوری اوست که زبانزد خاص و عام ودوست و دشمن بود. او آنچنان بر گفتار مسلط بود که گاه از اومیخواستند در جمع حاضر شود و در دفاع از امام حسین(ع) سخن بگوید. | ||
# | # | ||
# سومین | # سومین ویژگی زهیر، که در حقیقت مهمترین ویژگی اوست، عشق به امام زمانش [[حسین بن علی(ع)]] است. | ||
# زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این | # زهیر در گفتار و عمل، در راه و کربلا در مواقع مختلف، این ویژگی را بخوبی به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستی این سخن است. | ||
او در شب عاشورا، | او در شب عاشورا، هنگامی که امام حسین(ع) اجازه رفتن به ویداد، اظهار داشت: «لا و الله لا یکون ذلک ابدا ا اترک ابن رسولالله(ص) اسیرا فی ید الاعداء و انجو انا؟! لا ارانی الله ذلکالیوم<ref>معجم رجال الحدیث، ج7، ص297.</ref>.» نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد بود. آیافرزند رسول خدا را در دست دشمنان اسیر بگذارم و خود را نجات دهم؟! خدای آن روز را به من نشان ندهد. | ||
زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]]، | زهیر در راه [[مکه]] تا [[کوفه]]، هنگامی از خدمت امام حسین(ع) بازگشت، همسر و یارانش را مخاطب قرار داد و گفت: | ||
من تصمیم گرفتهام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>. | من تصمیم گرفتهام همراه حسین باشم تا جانم را فدایش سازم و...<ref>بحار الانوار، ج 44، ص 372.</ref>. | ||
=پیوستن به [[امام حسین(ع)]]= | =پیوستن به [[امام حسین(ع)]]= | ||
زهیر بن قین در سال شصت | زهیر بن قین در سال شصت هجری به مقصد فریضه [[حج]]، همراه همسر وگروهی از یارانش، کوفه را ترک کرد. | ||
او، پس از انجام فریضه حج، [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. | او، پس از انجام فریضه حج، [[مکه]] را ترک گفت و رهسپار کوفه شد. | ||
زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که | زهیر و یارانش آنقدر تند میرفتند که در کوتاهترین زمان نزدیک منزلگاه رسیدند. آنها همواره میکوشیدند که قدری دورتر از محل استقرار موقت امام حسین(ع) فرود آیند. | ||
امام و یارانش در | امام و یارانش در محلی به نام زرود<ref> منزلی استبین ثعلبیه و خزیمیه برای کسی که به طرف کوفهمیرود. (معجم البلدان، ج3، ص139).</ref> فرود آمدند و چادرهای خود را برپا ساختند. کاروان زهیر از راه رسید، اما چون دورتراز چادرهای امام جایی مناسب نیافت، چادرهای خود را در همانحوالی برپا ساخت. [[شیخ عباس قمی]] مینویسد: گروهی از قبیله فزارهو بجیله چنین روایت شده است: هنگام مراجعت از مکه، با زهیر بنقین بجلی همراه بودیم. در منازل، که به حضرت امام حسین(ع)میرسیدیم، از او دوری میکردیم; زیرا سیر با آن حضرت را دوست نمیداشتیم. ناگزیر هرگاه امام حرکت میکرد، زهیر میماند وهرگاه آن حضرت توقف میکرد، زهیر به راه میافتاد. در یکی ازمنازل، آن حضرت در طرفی منزل کرد و ما نیز ناگزیر در طرف دیگرفرود آمدیم. هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، ناگاه رسولی ازطرف امام حسین(ع) آمد و پس از ابراز سلام، به زهیر گفت: | ||
[[ابا عبد الله(ع)]] تو را میخواند. | [[ابا عبد الله(ع)]] تو را میخواند. | ||
ما از نهایت حیرت لقمه | ما از نهایت حیرت لقمه هایی که در دست داشتیم، افکندیم ولحظهای ساکت و بیحرکت ماندیم، گویا پرندهای بر سر ما نشسته است. | ||
همسر زهیر، که [[دلهم]] نامیده میشد، به زهیر گفت: سبحان الله،فرزند [[پیامبر(ص)]] تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ | همسر زهیر، که [[دلهم]] نامیده میشد، به زهیر گفت: سبحان الله،فرزند [[پیامبر(ص)]] تو را می طلبد و تو در رفتن درنگ میکنی... برخیز و نزدش شتاب، ببین چه میفرماید. | ||
زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و | زهیر برخاسته، خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم، باچهره بر افروخته، نزد همسر و یارانش باز گشت. بیدرنگ دستور داد خیمه اش را برکنند و نزدیک سراپرده های آن حضرت برپاسازند. آنگاه به همسرش گفت: تو از قید زوجیت من رهایی، به اهل خود بپیوند; زیرا نمیخواهم که از سوی من زیانی به تو رسد<ref>منتهی الآمال، ج 1، ص 325.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | [[شیخ مفید]] اضافه میکند: آنگاه به یارانش گفت: هر یک از شما که دوستدارد، همراهم باشد، چه بهتر; و گرنه این آخرین دیدار ماست. | ||
سپس گفت: شما را از | سپس گفت: شما را از حقیقتی آگاه میکنم. یادم نمیرود، وقتی در[[غزوه بحر]]<ref> در تاریخ طبری ج3، ص 302 کلمه بحر، بلنجر آمده است. | ||
بلنجر | بلنجر شهری در بلاد خزر است که در سال33 به فرماندهی سلمان بنربیعه باهلی فتح شد.(معجم البلدان، ج 1، ص489) اما ابن حجردر الاصابه: بلنجر را در سرزمین عراق میداند. (الاصابه، ج 2، ص274.)9</ref> شرکت کردیم; [[خداوند]] پیروزی را نصیب ما گردانید وغنمایمی به دست آوردیم. [[سلمان فارسی]]، همراه ما بود، هنگامی که دید همگان از این پیش آمد خوشحال هستند، گفت: آیا از این پیروزی که خداوند نصیب شما ساخت و از غنیمت هایی که به دست آوردید، شادمانید؟! گفتیم: آری. | ||
[[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به | [[سلمان]] گفت: اگر سید جوانان آل محمد را درک کردید، به یاری اوخوشحالتر باشید از آنچه که امروز بر آن دستیافتید. و اکنون من با شما خدا حافظی میکنم<ref> ارشاد مفید، ص 204.</ref>. آری او با اهل و یارانش خداخافظی کرد تا به دنبال گمشدهای که سالها در پیاش بود، برود. | ||
او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا | او همه چیز و همه کس را رها کرد و رفت تا حسینی شود و جان خودرا نثار حسین و مکتب و عقیده وی کند. | ||
=نقش زهیر در حادثه [[کربلا]]= | =نقش زهیر در حادثه [[کربلا]]= | ||
زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه | زهیر همسر خود را طلاق گفت، از یاران خود جدا شد، به اردوگاه حسینی پیوست و در شمار سربازان شیفته و فدایی امام حسین(ع)جای گرفت. او در طول مسیر در موارد گوناگون، از جای برمیخاستو به تایید سخنان امام میپرداخت. بخشی از مواردی که زهیرارادت راستین خود را به نمایش گزارد، چنین است: | ||
'''حمایت از امام در ذو حسم''' | '''حمایت از امام در ذو حسم''' | ||
پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در | پس از برخورد امام با سپاه [[حر]] در محلی به نام ذو حسم<ref>بضم حا و فتح سین، نام کوهی است.</ref> امام(ع) در جمع حاضران سخن گفت. آنگاه زهیر از جای برخاسته،به یاران امام گفت: شما سخن میگویید یا من آغاز کنم؟ | ||
گفتند: | گفتند: آری، تو سخن بگوی. | ||
زهیر، پس از به | زهیر، پس از به جای آوردن حمد وثنای خداوند، امام را مخاطب قرار داد و گفت: ای فرزند رسول خدا، سخنانت را شنیدیم... به خدا سوگند، اگر دنیا برای ماباقی بود و قرار بود در آن بمانیم و جدایی از این دنیا به معنای یاری تو بود; باز همراهی شما را برمیگزیدیم. امام(ع)،ضمن ستودن روحیه بالای او، برایش دعای خیر کرد<ref>ابصار العین، ص 162.</ref>. | ||
'''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | '''پیشنهاد جنگ در بین راه''' | ||
کاروان | کاروان حسینی به موازات سپاهیان حر حرکت میکرد که ناگه از دورسواری نمایان شد. او پیک [[ابن زیاد]] بود و نامهای از سوی وی برای حر آورده بود. در آن نامه، ابن زیاد نوشته بود: با رسیدن این نامه بر حسین بن علی فشار بیاور و او را در بیابانی بی آب و علف فرود آر. | ||
حر متن نامه را | حر متن نامه را برای امام خواند و آن حضرت رادر جریان ماموریت خویش قرار داد. امام فرمود: پس بگذار ما دربیابان [[نینوا]] یا غاضریات و یا شفیه فرود آییم. | ||
حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من دیگر در تصمیم | حر گفت: نمیتوانم با این پیشنهاد شما موافقت کنم; زیرا من دیگر در تصمیم گیری آزاد نیستم و همین نامه رسان جاسوس ابن زیاد است... | ||
در این هنگام، زهیر بن قین گفت: | در این هنگام، زهیر بن قین گفت: برای ما جنگیدن با این گروه اندک از نبرد با افراد بسیاری که پشتسر آنهاست آسانتر است. | ||
به خدا سوگند، | به خدا سوگند، طولی نخواهد کشید که لشکریان بسیاری برای حمایت از اینان میرسد و دیگر ما در برابر آنان توان مقاومت نخواهیم داشت. | ||
امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهمبالقتال.» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن | امام(ع) در پاسخ به پیشنهاد زهیر فرمود: «ما کنت لابداهمبالقتال.» من هرگز شروع کننده جنگ نخواهم بود<ref>سخنان حسین بن علی، ص117.</ref>. | ||
'''دفاع از امام حسین در حین ماموریت''' | '''دفاع از امام حسین در حین ماموریت''' | ||
در عصر [[تاسوعا]]، | در عصر [[تاسوعا]]، هنگامی که [[عمر بن سعد]] یارانش را فرمان داد تابه اردوگاه حسین بن علی نزدیک شوند، حضرت به برادرش عباس فرمود: عباس جانم، فدایت گردم; برادرجان، سوار شو، آنها راملاقات کن و بپرس برای چه آمده اند؟ | ||
عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم. | عباس با بیست سوار، که زهیر بن قین و [[حبیب بن مظاهر]] نیز درشمار آنها بودند، به دیدار یزیدیان رفت. و به آنها گفت: چه میخواهید؟ گفتند: از امیر فرمان رسیده یا تسلیم شوید یابجنگیم. | ||
گفتند: درنگ کنید تا آنچه میگویید به | گفتند: درنگ کنید تا آنچه میگویید به ابی عبد الله(ع) برسانیم. | ||
یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور. | یزیدیان گفتند: او را دیدار کن و خبر بیاور. | ||
عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر | عباس باز گشت تا به حسین خبر دهد. یارانش ماندند تا با آنهاگفتگو کنند. حبیب بن مظاهر به زهیر گفت: اگر مایلی، با این قوم سخن بگو و اگر میخواهی، من سخن بگویم. | ||
زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن | زهیر گفت: تو پیشنهاد سخن دادی و خود نیز بدین امر بپرداز. | ||
حبیب به آنها گفت: به خدا، | حبیب به آنها گفت: به خدا، فردای قیامت پیش خدا بد مردمیاند،کسانی که نزد او روند و فرزند پیامبر خود، خاندان و عبادت کنندگان این شهر را که [[نماز شب]] میگزارند، کشته باشند... . | ||
عزره گفت: هر چه | عزره گفت: هر چه توانی خود ستایی کن. | ||
زهیر گفت: | زهیر گفت: ای عزره، خدا او را ستوده و رهبری کرده، ای عزره،از خدا پرهیز کن من برایت خیر میخواهم; به خدا سوگند، ای عزره، تو از آنهایی که گمراهی را برکشتن پاکدامنان یاری میدهند... . | ||
عزره پاسخ داد: | عزره پاسخ داد: ای زهیر، تو نزد ما از [[شیعیان]] این خانوادهنبودی، تو [[عثمان]] خواه بودی. | ||
زهیر گفت: از | زهیر گفت: از موقعیتی که اکنون دارم، درنمییابی که ازشیعیانم. به خدا نه من نامهای به حسین نوشتم و نه هرگز پیکیدر پیاش فرستادم و نه وعده یاریاش دادم; در راه با اوبرخوردم، به یاد رسول خدا و موقعیت وی افتادم و دانستم که بهسوی دشمن میآید... . | ||
پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایشسازم; | پس بر آن شدم یاریاش کنم، در حزب او درآیم و جانم را فدایشسازم; برای آن که شما حق خدا و رسولش را ضایع کردید<ref> رموز الشهاده، ص99.</ref>. | ||
''' | '''یادآوری به قمر بنی هاشم''' | ||
پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار | پس از برگشتن سپاه [[عمر سعد]] به اردوگاه خویش، این بار صدای [[شمربن ذی الجوشن]] به گوش رسید که با صدای بلند میگفت: | ||
کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟ | کجایند فرزندان خواهر ما، کجاست عباس و برادرانش؟ | ||
امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد. | امام حسین(ع) فرمود: جوابش دهید، گر چه فاسق باشد. | ||
[[قمر | [[قمر بنی هاشم]] به دستور ابی عبد الله(ع) سمت او رفت تا سخنش رابشنود. اما بیدرنگ، در حالی که بر او و امانی که داده بودلعنت میفرستاد، باز گشت. زهیر بن قین از جای برخاسته، قمربنی هاشم را مخاطب قرار داد و گفت: تو را از حدیثی که قبلا آنرا شنیدهام، آگاه سازم؟! | ||
عباس فرمود: | عباس فرمود: آری، حدیث را بیان کن. | ||
زهیر گفت: | زهیر گفت: وقتی پدرت خواست ازدواج کند از برادرش [[عقیل]]، که انساب عرب را میشناخت، خواست همسری برایش برگزیند که دلیراناو را به دنیا آورده باشند تا فرزندی به دنیا آورد که فرزندنش حسین را در کربلا یاری کند. آگاه باش! پدرت تو را برای چنین روزی ذخیره کرده; پس هرگز در یاری برادرت و حمایت از خواهرانت کوتاهی مکن. | ||
قمر | قمر بنی هاشم به زهیر گفت: زهیر، تو در چنین روزی مرا به حمایت تشویق میکنی; به خدا سوگند امروز صحنه ای به تو نشان دهم که مانند آن را ندیده باشی<ref> مقتل الحسین(ع)، ص209.</ref>. | ||
'''زهیر و مراتب عشق به | '''زهیر و مراتب عشق به رهبری''' | ||
در شب عاشورا | در شب عاشورا هنگامی که حضرت خطبه خواند و یاران خود را ازآخرین وضعیت آگاه ساخت، یکی از کسانی که لب به سخن گشود واظهار عشق و وفاداری کرد زهیر بن قین بود. او، پس از اظهاروفاداری مسلم بن عوسجه، از جای برخاست و گفت: به خدا سوگند،من دوست دارم کشته شوم و زنده شوم و باز کشته شوم تا هزاربار; و خدای عزوجل با کشته شدن من مرگ را از تو و جوانان وخاندانت دور سازد<ref>رموز الشهاده، ص 101; ارشاد مفید، ج 2، ص 92.</ref>. | ||
'''سخنان زهیر در روز عاشورا''' | '''سخنان زهیر در روز عاشورا''' | ||
کثیر بن عبد الله | کثیر بن عبد الله شعبی گوید: چون بر حسین یورش بردیم، زهیر بن قین سوار بر اسب دم بلند خود سلاح پوشیده در برابر ما آمد وگفت: هشیار باشید، شما را از عذاب خدا بیم میدهم; بر مسلمان لازم است برادر مسلمانش را اندرز دهد. ما تا اکنون برادر وهم دین بودیم; تا شمشیر میان ما جدایی نیفکنده هم کیش هستیم واندرز شما بر ما لازم است. چون کار به شمشیسر افتد، رشته برادری میگسلد; ما امتی باشیم و شما امت دیگر. خدا ما و شمارا به فرزندان پیامبر خود [[محمد(ص)]] آزمود تا بنگرد چه کارهایم. | ||
ما شما را به | ما شما را به یاری او و کنارهگیری از سرکش فرزند سرکش [[عبید الله بن زیاد]] میخوانیم، زیرا جز بدی از آنها ندیده ونبینند; چشمان شما را میل میکشند، دست و پای شما را میبرند،شما را بر دار می آویزند، گوش و بینی میبرند و نیکان ودانشمندان شما چون [[حجر بن عدی]] و اصحابش و [[هانی بن عروه]] ومانند وی را میکشند. | ||
در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا بازنمیگردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم. | در پاسخ، او را دشنام دادند، ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا بازنمیگردیم تا آقایت و همراهانش را بکشیم یا نزد امیرعبید الله ببریم. | ||
زهیر گفت: | زهیر گفت: ای بندگان خدا; پسر [[فاطمه]] به دوستی و نصرت از زاده سمیه شایسته تر است. اگر یاریاش نمیکنید، به خدا پناهتان باد; | ||
ولی او را نکشید و به [[یزید]] وا گذارید به جانم سوگند، که یزید با نکشتن حسین هم از طاعت شما راضی است. | |||
شمر | شمر تیری سمت وی افکند و گفت: خاموش باش، ما را از پرگویی خسته کردی. | ||
زهیر گفت: | زهیر گفت: ای بدویزاده، با تو سخن نمیگویم; همانا تو از چهارپایانی. | ||
به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست | به خدا، گمان ندارم دو آیه از قرآن درست بدانی. | ||
مژده ات باد به | مژده ات باد به رسوایی و عذاب دردناک قیامت. | ||
شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. | شمر گفت: خدا یک ساعت دیگر خودت و آقایت را خواهد کشت. | ||
زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] | زهیر گفت: مرا از [[مرگ]] میترسانی؟! به خدا، مرگ با حسین نزد من بهتر است از آنگونه با شما جاویدان بمانم. | ||
سپس خطاب به مردم گفت: | سپس خطاب به مردم گفت: ای بندگان خدا، این پست جفاجو وهمگنانش شما را از دینتان نفریبند; به خدا، [[شفاعت]] محمد(ص) به مردمی که خون فرزندان و خاندان او را میریزند و کسانی که آنهارا در این ستم یاری میکنند و مدافعان آنان را میکشند، نمیرسد. | ||
مردی او را ندا داد که، ابی عبد الله میگوید: بیا به جان خودم،اگر مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد و دعوت را به آنها ابلاغ کرد، تو نیز اینان را اندرز دادی و دعوت را بدانها ابلاغ کردی<ref> رموز الشهاده، ص 108.</ref>. | |||
'''دفع هجوم وحشیانه''' | '''دفع هجوم وحشیانه''' | ||
در روز عاشورا شمر بن | در روز عاشورا شمر بن ذی الجوشن به چادرها و محل استقرار حرم [[اهل بیت(ع)]] هجوم برد و فریاد زد: آتش بیاورید تااین خانه را با ساکنانش آتش بزنم. | ||
زنان در | زنان در حالی که فریادمیزدند از خیمه بیرون دویدند. امام حسین(ع) فریاد کشید: | ||
ای فرزند ذی الجوشن آتش میطلبی که خانه را بر اهل بیت من به آتش بکشی، خدا تو را به آتش بسوزاند. | |||
در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم | در این لحظه زهیر به همراه ده تن از یاران امام، جهت دفع حمله آنان، به شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از حریم حسینی دورساخت. و در این درگیری، ابا عزه ضبابی، که همراه شمر حمله کرده بود، به دست زهیر بن قین کشته شد<ref>ابصار العین، ص166; تاریخ طبری، ج3، ص326.</ref>. | ||
'''پیکار سخت''' | '''پیکار سخت''' | ||
زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه | زهیر، همانند دیگر یاران امام حسین(ع)، در مصاف با دشمنان ازمکتب و عقیده و امامش سخت دفاع کرد و در حمایت از محبوب ومقصودش، لحظه ای کوتاهی نورزید. ابو محنف مینویسد: پس از شهادت حبیب، بار دیگر آتش جنگ بالا گرفت. زهیر بن قین همراه حر واردمیدان شد. آن دو نبردی سخت کردند. هرگاه دشمن اطراف یکی را میگرفت، دیگری به یاریاش می شتافت و نجاتش میداد تا اینکه حربه شهادت رسید. آنگاه که [[نماز خوف]] به امامت ابی عبد الله(ع)خوانده شد، زهیر بار دیگر به میدان آمد و نبردی سخت آغاز کرد; | ||
نبردی که مانند آن دیده یا شنیده نشده بود. او همچنان که بردشمن حمله میکرد، چنین رجز میخواند: | |||
«انا زهیر و انا ابن القین» «اذودکم بالسیف عن حسین» | «انا زهیر و انا ابن القین» «اذودکم بالسیف عن حسین» | ||
من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور میسازم. | من زهیرم و فرزند قین هستم و با شمشیر خود شما را از حسین(ع)دور میسازم. | ||
سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین گفت: | سپس به طرف امام باز گشت و چون در مقابل امام قرار گرفت، چنین گفت: | ||
فدتک | فدتک نفسی هادیا مهدیا الیوم القی جدک النبیا و حسنا و المرتضی علیا و ذا الجناحین الشهید حیا | ||
جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[ | جانم فدایت باد که هدایت یافت و هدایت گردید. امروز جدت پیامبر را ملاقات میکنم، همچنین برادرت حسن و پدرت [[علی مرتضی]] وآن شهید زنده ای را که خداوند دو بال به او بخشید، ملاقات خواهم کرد. | ||
گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله | گویا زهیر با این جملات با امام وداع کرد و بار دیگر رهسپار میدان نبرد شد. او همچنان به پیکار ادامه داد تا اینکه کثیر بن عبد الله شعبی و مهاجر بن اوس بر وی حمله بردند و او را به شهادت رساندند<ref> تاریخ طبری، ج3، ص 328.</ref>. | ||
=حضور امام بر بالین زهیر= | |||
[[ابن شهرآشوب]] مینویسد: پس از شهادت زهیر، امام حسین(ع) بربالین وی آمد و چنین فرمود: «لا یبعدنک یا زهیر و لعن اللهقاتلیک لعن الذین مسخوا قرده و خنازیر.» ای زهیر، خداوند تورا از رحمتش دور نگرداند و قاتلانت را لعنت کند; شبیه آن لعنتی که مسخ شدگان به شکل بوزینهگان و خوکان را فرا گرفت<ref>مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص103.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |