confirmed، مدیران
۳۷٬۲۳۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>. | از این پس، منزل هانی پایگاه شور و حضور مردم کوفه شد. گزارش شده هیجده هزار تن از کوفیان به صورت مخفی با مسلم بن عقیل [[بیعت]] کردند<ref> محمد بن سعد، پیشین، ص 459 و الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 375.</ref>. که در این هنگام مسلم تصمیم برقیام داشت؛ ولی هانی او را از عجله کردن بر حذر داشت<ref> آشوب، ابن شهر؛ مناقب آل أبی طالب، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، النجف الأشرف، مطبعة الحیدریة، 1376/1956، ج 3، ص 242.</ref>. | ||
=هانی ومسئله ترور حاکم کوفه= | |||
هانى بن عروه در زمانی که مسلم در خانهاش بود، دوست و رفیقش شریک بن اعور بصری که با عبیدالله ابن زیاد از [[بصره]] به کوفه آمده بود را به خانهاش برد. در این میان هانى بیمار شـد و عـبـیـداللّه بن زیاد به عیادت وى آمد. | |||
عمارة بن عبید سلولى به هانى گفت: هدف از گـرد آمـدن مـا کـشـتـن ایـن ستمگر است، اکنون که [[خداوند]] او را در چنگ تو قرار داده خـونـش را بـریـز! هانى گفت: نمىخواهم در خانه من کشته شود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363 و در گزارش ها چنین آمده: زمانی که ابن زیاد به کوفه رسید و از بیمارى هانى مطلع شد به عیادت او رفت. هانى، به مسلم بن عقیل و یارانش گفت: هنگامى که ابن زیاد نزد من نشست و آرام گرفت، علامت می دهم که: «آبم دهید». شما بیرون بیایید و او را بکشید. هنگامی که ابن زیاد آمد و نشست، هانى بن عروه گفت: مرا آب دهید. پس بیرون نیامدند و دیگر بار گفت: آبم دهید، چرا تاخیر مىکنید؟ سپس گفت: آبم دهید اگر چه به قیمت جانم تمام شود. ابن زیاد فهمید و برخاست و از نزد وى رفت. احمد بن أبى یعقوب (المعروف بالیعقوبى)، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج 2، ص 243 و نیز: هانی به مسلم گفت: ابن زیاد به عیادت من می آید این شمشیر را بگیر زمانی که عمامه ام را پرتاب کردم او را با شمشیر از پا در آور. قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربى، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416، چاپ اول، ج 3، ص 56.</ref>. | |||
هفته بعد شریک بن اعور هم بیمار شد، ابن زیاد پس از اطلاع به وی پیغام داد که هنگام شب برای عیادتش، به خانه هانی خواهد آمد. | |||
شریک به مسلم گفت: این بدکار امشب به عیادت من مىآید وقتى نشست بیا و خونش را بریز. شب هنگام، زمانی که عبیدالله به عیادت شریک آمد، مسلم هم برخاست که در جاى دیگر مخفى شود. شریک هم به مسلم گفت: هرگز این فرصت را از دست نده، ولی هانى بن عروه برخاست و گفت: نمىخواهم در خانه من کشته شود. گویا این کار را زشت مىشمرد. | |||
وقتى عبیدالله بن زیاد آمد و بنشست، از بیمارى شریک پرسید<ref>در این جا در گزارشی دیگر چنین آمده: مسلم خواست حمله کند تا عبدالله را به قتل برساند ولی هانی نگذاشت و گفت: من نسبت به زن و بچه های خانه ام نگرانم. پس مسلم شمشیرش را انداخت و نشست. شریک رمز حمله را با این شعر گفت: ما تنظرون بسلمى عند فرصتها فقد و فى ودّها و استوسق الصَّرم... | |||
الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم؛ پیشین، ج 5، ص 43.</ref>، چون پرسشهاى وى طولانی شد، شریک شعری که تلویحاً او را برای انجام عملش تشویق میکرد، تکرار نمود: | |||
ما تنظرون بسلمى لا تحیوها اسقونیها و ان کانت بها نفسى | |||
در چه انتظار دارید که به سلمى درود نمىفرستید! آبم دهید و سیرابم کنید اگر چه جانم در آید. | |||
عبیدالله که متوجه نشده بود، گفت: به نظر شما هذیان مىگوید؟ هانى گفت: خدایت قرین صلاح بدارد، آرى از سحرگاه تاکنون کارش همین است. آنگاه عبیدالله برخاست و برفت و مسلم بیامد. شریک گفت: چرا خونش را نریختى؟ گفت: به دو سبب، یکى این که هانى خوش نداشت که در خانه او کشته شود، دیگر حدیثى که مردم از پیمبر خدا آوردهاند که [[ایمان]]، غافل کشى را روا نمىدارد و [[مؤمن]] به غافلگیرى نمىکشد. | |||
هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکارهاى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانهام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |