confirmed، مدیران
۳۷٬۲۲۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکارهاى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانهام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363.</ref>. | هانى گفت: به خدا اگر او را کشته بودى فاسق بدکارهاى را کشته بودى؛ ولى دوست نداشتم در خانهام کشته شود<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 235 - 233 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 363.</ref>. | ||
==بازداشت هانی== | |||
حاکم کوفه که نتوانسته بود، مخفیگاه مسلم بن عقیل را پیدا کند، از راه جـاسـوسـى یکی از بردگانش به نام مـعـقـل از مخفیگاه مسلم در خانه هانى آگاه شد. | |||
عبیدالله پس از اطمینان از این امر، برای بازجویی و مواخذه هانی، «محمد بن اشعث»، «اسماء بن خارجه<ref>الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 236 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج 5، ص 364.</ref>» و «عمرو بن حجاج<ref>شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، چاپ اول، ج 2، ص 47.</ref>» پدر زن هانی را خواست و از آنها پرسید که چرا هانی به دیدن ما نمیآید؟ جواب دادند: اطلاع نداریم، فقط میدانیم بیمار است. عبیدالله گفت: شنیدهام بهبودى یافته و بر در سراى خود مىنشیند. شما نزد هانی بروید و از طرف من بگویید حق ما را فرو نگذارد، چرا که من دوست ندارم مردى چون او از بزرگان عرب، نـزد من تباه گردد. | |||
آن سه نفر نزد هانی آمدند و پیغام عبیدالله را به او رساندند. هانی در جواب گفت: «بیمار بودم و نتوانستم به دیدار امیر بیایم.» آنان گفتند: ابن زیاد میداند که بهبودى یافتهاى و بر درِ منزلت مینشینی، تو را [[سوگند]] همراه ما بیا». | |||
هانی بن عروه لباس پوشید و سوار بر اسب، به طرف دار الاماره حرکت کرد، هنگامی که به نزدیکی آن رسید، احساس خطر کرد و به حسان بن اسماء گفت: برادر زاده! به خدا سوگند از این مرد بیمناکم، نظر تو چیست؟ | |||
حسان که از نیت ابن زیاد آگاه نبود، گفت: عمو جان به خدا سوگند هیچ ترسی نسبت به تو احساس نمیکنم<ref>همان.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |