پرش به محتوا

هانی بن عروه: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۴۷۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ ژوئن ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:


عـبـداللّه بـن حـازم مـى‌گـویـد: بـه خـدا فـرسـتـاده مـسـلم بـن عقیل بودم که به سوی قصر بروم تا از وضعیت هانى آگاه شوم، چون دیدم او را زدند و به زندان افـکـنـدنـد، بـر اسـب خـویـش سـوار شـدم و نـخـسـتـیـن کـسـى بـودم کـه نـزد مـسـلم بـن عـقـیـل رفـتـه و خـبـرهـا را بـه وى دادم، نیز زنانى از قبیله مراد را دیدم که جمع شده و فریاد «یا عـبـرتـاه، یـا ثکلاه» سر مى‌دادند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 52 - 51 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 368.</ref>.
عـبـداللّه بـن حـازم مـى‌گـویـد: بـه خـدا فـرسـتـاده مـسـلم بـن عقیل بودم که به سوی قصر بروم تا از وضعیت هانى آگاه شوم، چون دیدم او را زدند و به زندان افـکـنـدنـد، بـر اسـب خـویـش سـوار شـدم و نـخـسـتـیـن کـسـى بـودم کـه نـزد مـسـلم بـن عـقـیـل رفـتـه و خـبـرهـا را بـه وى دادم، نیز زنانى از قبیله مراد را دیدم که جمع شده و فریاد «یا عـبـرتـاه، یـا ثکلاه» سر مى‌دادند<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 52 - 51 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 368.</ref>.
==[[شهادت]] هانی==
پس از شهادت مسلم بن عقیل، عبید‌الله بن زیاد با خیالی آسوده اراده کرد تا هانی را به قتل برساند. در این بین [[محمد بن اشعث]] هر چه وساطت کرد و جایگاه ویژه او در میان قبیله‌اش را یادآور شد، موثر واقع نشد. عبیدالله دستور داد تا هانی را در بازار شهر، محلی که گوسفندان را خرید و فروش می‌کردند، ببرند و گردنش را بزنند.
هنگامی که، هانی را برای اجرای حکم می‌بردند، پیوسته دوستان و هوادارانش را به یاری می‌طلبید و فریاد می‌زد: ای قبیله مذحج! کجایید من یاوری از قبیله مذحج ندارم.
همان گونه که گذشت، با این که هانی بن عروه یکی از بزرگان کوفه بود؛ ولی با کمال بی وفایی هیچ کس شهامت یاری رساندن به او را نداشتند.
چون هانی دید کسی به یاریش بر نمی‌خیزد دستان بسته خود را باز کرد و گفت: عصا یا کارد یا سنگی و یا استخوانی نیست تا با آن بتوان دفاع کرد؟ نگهبانان وی را گرفتند و محکم بستند. سرانجام رشید غلام ترک زبان عبیدالله با ضربه‌ای هانی را مجروح کرد، هانی با همان وضعیت گفت: «الی الله المنقلب والمعاد اللهم الی رحمتک و رضوانک» بازگشت همه به سوی خداست، خدایا! مرا به سوی رحمت و خوشنودیت، ره‌سپار ساز. رشید با ضربه دیگری هانی را به شهادت رساند<ref>همان، ص 64 - 63 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص379 - 378 البته بعدها زمان قیام مختار، در نبردی که بین ابراهیم بن مالک اشتر و عبید الله بن زیاد واقع شده بود، عبد الرحمان بن حصین مرادى وقتی رشید (قاتل هانى) را در «خازر» همراه عبید الله بن زیاد دید. گفت: خدا مرا بکشد اگر او را نکشم یا در این راه کشته نشوم.» آنگاه با نیزه ای به او حمله ور شد و با ضربتى او را به هلاکت رساند. الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 379.</ref>. آن‌گاه به دستور عبیدالله بن زیاد جنازه‌اش را وارونه به دار کشیدند<ref>آشوب، ابن شهر؛ پیشین، ج 3، ص 245.</ref>.
هـانـى در [[روز ترویه]] (هشتم [[ماه ذى الحجه]]) سال شصتم هجرى<ref> السماوی، محمد؛ أبصار العین فی أنصار الحسین(ع)، تحقیق: محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الإسلامیة لممثلیة الولی الفقیه فی حرس الثورة الإسلامیة، 1419/1377، چاپ اول، ص 142.</ref> در حالی که نود و چند سال از عمر شریف او مى‌گذشت،<ref> محمد بن سعد، پیشین، خامسة1، ص 460 و احمد بن على بن حجر العسقلانى، پیشین، ج ‌6، ص 445.</ref> به شهادت رسید.
عـبـداللّه بـن زبـیـر اسـدى در مـرثـیـه مـسـلم و هانى اشعار زیر را سروده است . به نقلى فرزدق سروده و عبدالله بن زبیر آن را نقل کرده است :
ان کنت لا تدرین ما الموت فانظرى الى هانی فى السوق و ابن عقیل‌
الى بطل قد هشم السیف وجهه و آخر یهوى من طمار قتیل‌<ref> شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 64 و الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌5، ص 380 و الدینورى‌، ابو حنیفه احمد بن داود؛ پیشین، ص 242.</ref>
اگر نمى‌دانى مرگ چیست به هانى و پسر عقیل در بازار بنگر. بـه دلاورى که شمشیر بینى او را در هم شکسته است و به دلاورى دیگر که از بلندى در حالى که کشته شده به خاک افتاده است. پس از شهادت حضرت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله بن زیاد سر مطهر آن دو را به همراه نامه‌ای به نزد یزید بن معاویه فرستاد. در قسمتی از این نامه آمده است: مسلم به خانه هانی پناهنده شد و من به وسیله جاسوسان و مردمانی که به نزد او فرستادم، آنان را اغفال نمودم و به مکر و حیله، آن دو را از خانه بیرون آوردم و گردن هر دو را زدم و سرهای آن دو را نزد تو فرستادم<ref>شیخ مفید، پیشین، ج ‌2، ص 65 و با این که عبید الله ابن زیاد حاکم کوفه شخصیتهای دیگری رادر کوفه به شهادت رساند ولی از میان شهدا تنها سرهای مسلم بن عقیل وهانی بن عروه را برای یزید بن معاویه فرستاد. که این حاکی از آن است که این دو از مهم ترین شخصیتهای حرکت انقلابی در کوفه و شهدای پیشاهنگ نهضت حسینی(ع) بودند.</ref>.
زمانی که یزید آن سرها را به همراه نامه عبیدالله مشاهده کرد، بسیار خوشنود شد و دستور داد که سر مسلم و هانی را بر بالای دروازه‌های دمشق بیاویزند و پس از آن طی نامه‌ای در پاسخ عبیدالله، این اقدام او را ستایش کرد<ref>علامه مجلسى‌، جلاء العیون، قم، انتشارات سرور، 1382ش‌، چاپ نهم، ص 623 و شیخ عباس قمی، پیشین، ج ‌2، ص 742.</ref>.
درباره سرنوشت سرهای این بزرگواران، طبری چنین آورده: سال 304 هجری در یکی از برج‌های دیوار شهر قندهار پنج هزار سر به دست آمد که در سبدهای علفی نگهداری می‌شدند. تنها بیست و نه سر از آن‌ها شناسایی شدند؛ چون در گوش هر یک رقعه‌اى که با نخی ابریشمی بسته بودند، قرار داشت و نام صاحب سر، بر آن نوشته شده بود. یکی از این سرها، سر هانی بن عروه بود<ref>الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر؛ پیشین، ج ‌11، ص 60.</ref>. امروزه آرامگاه هانی در مقابل آرامگاه مسلم بن عقیل، در صحن چسبیده به مسجد کوفه می‌باشد<ref> المشهدی، محمد بن جعفر فضل؛ الکوفة و مساجدها، بیروت، دار المرتضى، ص 87 و البته در کتب پژوهشی در باره چگونگی دفن هانی بن عروه دو گزارش دیده شده: بدن مسلم و هانی را به قبیله مذحج دادند و آن دو را نزدیک حریم مسجد در کنار دارالاماره دفن کردند. (الحسینی الجلالی، محمد حسین؛ خاک پاکان تاریخ آرامگاه های خاندان پیامبر(ع) و صحابه خاص آن، ترجمه: قربانعلی اسماعیلی، مشهد، شرکت به نشر، 1379، چاپ اول، ص 70) و پیکر هانى چند روز بدون غسل و کفن بر زمین ماند، تا این که همسر میثم تمار شبانه که همه خواب بودند، جسد هانی و مسلم بن عقیل و حنظله بن مره را به خانه برد و نیمه شب آن ها را در کنار مسجد کوفه به خاک سپرد، و فقط همسر هانی بن عروه را از این موضوع آگاه کرد. (الموسوی الزنجانی، سید ابراهیم؛ وسیله الدارینفی انصارالحسین(ع)، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1042/1982، چاپ دوم، ص 209).</ref>.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۴

ویرایش