confirmed، مدیران
۳۷٬۴۰۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
فلسفه یونان که پس از [[سقراط]] و [[افلاطون]] در آتن رو به انحطاط نهاده بود، در اسکندریه با اندیشههای جدید و فرهنگهای گوناگون شرقى به ویژه فرهنگ یهودی و مسیحى با همه سنتهای دینى و اخلاقیش درآمیخت و بار دیگر با نیرویى تازه موجب پدید آمدن نظریات و آراء جدیدی شد. فیلن اسکندرانی (حدود30قم-45قم)، نویسنده یهودی، برای ایجاد سازگاری میان مبانى معتقدات یهود با تفکر یونانى، و وفق دادن میان [[وحی]] و فلسفه افلاطونى، سعى کرد تا نص [[تورات]] را در پرتو فلسفه تأویل کند<ref> Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.</ref>. | فلسفه یونان که پس از [[سقراط]] و [[افلاطون]] در آتن رو به انحطاط نهاده بود، در اسکندریه با اندیشههای جدید و فرهنگهای گوناگون شرقى به ویژه فرهنگ یهودی و مسیحى با همه سنتهای دینى و اخلاقیش درآمیخت و بار دیگر با نیرویى تازه موجب پدید آمدن نظریات و آراء جدیدی شد. فیلن اسکندرانی (حدود30قم-45قم)، نویسنده یهودی، برای ایجاد سازگاری میان مبانى معتقدات یهود با تفکر یونانى، و وفق دادن میان [[وحی]] و فلسفه افلاطونى، سعى کرد تا نص [[تورات]] را در پرتو فلسفه تأویل کند<ref> Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.</ref>. | ||
یکی از نقاط تحول در تاریخ مسیحیت در این نقطه تاسیس یک مکتب فلسفی مسیحی<ref>در فصل های بعد از این مکتب مشروحا بحث خواهد شد.</ref> در قرن دوم میلادی در اسکندریه بود. این مکتب با اشراف دو رهبر عمده یعنی کلمنت اسکندرانی<ref> clement of alexandria</ref> و اوریگنس<ref>origen.</ref> سبب شد تا اسکندریه در عین اینکه یکی از مراکز مهم تعالیم یونانی بود، و به عنوان مثال آمونیوس ساکاس | یکی از نقاط تحول در تاریخ مسیحیت در این نقطه تاسیس یک مکتب فلسفی مسیحی<ref>در فصل های بعد از این مکتب مشروحا بحث خواهد شد.</ref> در قرن دوم میلادی در اسکندریه بود. این مکتب با اشراف دو رهبر عمده یعنی کلمنت اسکندرانی<ref> clement of alexandria</ref> و اوریگنس<ref>origen.</ref> سبب شد تا اسکندریه در عین اینکه یکی از مراکز مهم تعالیم یونانی بود، و به عنوان مثال آمونیوس ساکاس<ref>Ammonius Saccas</ref> (175-242) که موسس مکتب نو افلاطونی است در این شهر حضور داشت، به یکی از مراکز تأثیرگذار دانش مسیحی نیز تبدیل شود<ref> New Catholic encyclopedia, ibid.</ref>. سرانجام، در روزگار کنستانتین اول امپراتور روم شرقى (حک 323-337م) مسیحیت در اسکندریه دین رسمى اعلام گردید و زمینه برای بروز تفرقه بیشتر در [[کلیسا]] فراهم شد. | ||
=مکتب الاهیاتی اسکندریه= | |||
تفکرات مسیحی اسکندریه همچنین به شدت تحت تأثیر عقاید بطلمیوسی بود. کلمنت (ح 150- 213م) و اریگنس (185-254م) بر آن شدند تا فلسفه را با کلام مسیحى آشتى دهند و چون کلیسا مکتبى فلسفى نداشت، آنان تعالیم مسیحى را با فلسفه اسکندرانى به خصوص نحله نوافلاطونى و الهیات و علمالنفس ارسطویى وفق دادند<ref>Chambers's Encyclopedia, ibid, 1, p.251.</ref>. کلمنت، اوریگنس و بسیاری از معاصران این دو، سنت بطلمیوسی و روش تفسیر تمثیلی را به عنوان تفکر مسیحی پذیرفته بودند. رساله اوریگنس به نام de principiis اولین تفسیر نظاممند در اصول مسیحیت میباشد<ref> New Catholic encyclopedia, ibid.</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= | ||
{{پانویس| | {{پانویس|3}} | ||
[[رده:پایتختهای پیشین]] | [[رده:پایتختهای پیشین]] |