۸٬۱۴۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
بنابر گزارش نهاد محاسب دولت آمریکا (جیایاو) از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا ابتدای سال ۲۰۱۷ راستگرایان افراطی که شامل طیف گستردهای از گروههای سیاسی و اجتماعی در آمریکا است مسئول ۷۳ درصد از حملات تروریستی مرگبار در خاک آمریکا بودهاست که در بیشتر موارد [[مسلمانان]]، سیاهپوستان و اقلیتهای نژادی هدف این حملات بودهاند. <ref> «واکنشها به نزاع خونین سفیدبرترپنداران و مخالفان نژادپرستی در آمریکا». بیبیسی فارسی. ۲۱ مرداد ۱۳۹۶</ref> | بنابر گزارش نهاد محاسب دولت آمریکا (جیایاو) از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا ابتدای سال ۲۰۱۷ راستگرایان افراطی که شامل طیف گستردهای از گروههای سیاسی و اجتماعی در آمریکا است مسئول ۷۳ درصد از حملات تروریستی مرگبار در خاک آمریکا بودهاست که در بیشتر موارد [[مسلمانان]]، سیاهپوستان و اقلیتهای نژادی هدف این حملات بودهاند. <ref> «واکنشها به نزاع خونین سفیدبرترپنداران و مخالفان نژادپرستی در آمریکا». بیبیسی فارسی. ۲۱ مرداد ۱۳۹۶</ref> | ||
=جنگ با تروریسم= | |||
[[پرونده:جنگ با ترور.jpg|جایگزین=تروریسم|بندانگشتی|حملات ایالات متحده علیه تروریسم]] | |||
'''جنگ با تروریسم''' یک رشته عملیات جنگی است که [[ایالات متحده آمریکا]]، [[بریتانیا]] و تعدادی کشور دیگر به منظور مبارزه با گروههایی که از دید این کشورها تروریست قلمداد شدهاند و همینطور دولتهای پشتیبان این گروهها، آغاز کردند. منظور و استدلال رئیسجمهور پیشین [[آمریکا]] جرج دبلیو بوش از کشورهای پشتیبان تروریسم، کره شمالی، [[لیبی]]، [[عراق]]، [[سوریه]]، [[افغانستان]] و کوبا بودند. این کشورها از دیدگاه دولت آمریکا تهدیدی برای آمریکا و کشورهای غربی و جهان بهشمار میآیند. اصطلاح جنگ علیه تروریسم بیشتر برای تروریسم اسلامی و [[القاعده]] به کار میرود. این اصطلاح از سوی دولت [[باراک اوباما|اوباما]] بهکار نمیرفت و به جای آن عبارت عملیات احتیاطی برونمرزی (Overseas Contingency Operation) رسمیت داشت<ref>[https://www.foxnews.com/politics/obama-scraps-global-war-on-terror-for-overseas-contingency-operation جنگ علیه ترور]</ref>. | |||
==نقطه شروع== | |||
«آزادی خلل ناپذیر!»، با تکیه بر این شعار به همان اندازه پرزرق و برق و بیمحتوی بود که رئیسجمهور آمریکا، جورج دبلیو بوش، در اکتبر ٢٠٠١ با حمله به افغانستان « جنگ علیه تروریسم» را آغاز کرد. او در مقابل کنگره آمریکا توضیح داد: «آنها از آنچه در این کنگره میبینند متنفرند، یک دولت منتخب که بصورت دموکراتیک به قدرت رسیده است. آنها از آزادیهای ما متنفرند: آزادی مذهبی، آزادی بیان، آزادی رای دادن و تجمع، و آزادی مخالفت با عقیده یکدیگر؟ ». | |||
« منظور او از «آنها»، « تروریستهایی » بودند که رئیس جمهور آمریکا متعهد شد آنها را تا دورافتاده و تاریکترین نقاط کره زمین ردگیری کند. او اعتراف کرد که جنگ طولانی خواهد بود و در تمام نقاط کره خاکی دنبال میشود، اما به زودی « خیر» پیروز و شر نابود خواهد شد و آزادی (Freedom)، با «F» بزرگ و لهجه آمریکایی، روشنائی را به چشمان مردمان مطیع و تحت ستم باز میگرداند و آنها را خوشحال خواهد کرد. | |||
«جامعه بین المللی» خودخوانده، که در واقع به دولتهای غربی تقلیل یافته بود، نمی توانست به چنین اظهارات جنگی ای نپیوندد. با استفاده از بهت و حیرت افکارعمومی ایجاد شده از ١١ سپتامبر، تعدادی از سیاستمداران، نویسندگان تحریریهها، «متخصصان» یک شبه تروریسم و روشنفکران در بسیج علیه دشمن جدید، تروریسم، شرکت کردند. تروریسمی که اغلب با اسلام گرایی و حتی با [[مسلمانان]] اشتباه گرفته میشود. | |||
اولین «پیروزیها» در کابل باعث خوشبینیای شد که میتوان آنرا کوری نامید. در دسامبر ٢٠٠١ برنارد هنری لوی، که هرگزهیچ فرصتی را برای اشتباه کردن از دست نمیدهد، اعلام کرد: « آمریکاییها (. . . ) در این جنگ پیروز شدهاند و در مجموع چند صدنفر، شاید هزار قربانی غیرنظامی برجای گذاشتند. . . بیلانی شگفت انگیز ؟ در مورد چند جنگ آزادیبخش در گذشته میتوان چنین بیلانی داد ؟». | |||
==جایگزینی ١٤ ژوئیه با ١١ سپتامبر== | |||
دیگران بر ضرورت «مقاومتی» مشابه قیام در برابر نازیسم تاکید کردند. فیلیپ سولرز، نویسنده، با شور و هیجان گفت: «آه، میدانم ضروری است». هنوز کارهای زیادی باید انجام شود، در کابل، رام الله، [[بغداد]] و. . . . اما سرانجام، بساط شر برچیده میشود، بدیهی است. من فکر میکنم، که هنوز هم خیلی تعلل میکنیم. چرا این تعللها ؟ این ترمزها ؟ این تردید و شبه وسواسها ؟ این توهمات که هیچ کس را گول نمیزند ؟ باید دوباره و دوباره ضربه زد. ١١ سپتامبر آن را میطلبد. یازدهم سپتامبر افق غیرقابل انکار زمان ما است. بیش از ١٤ ژوئیه(جشن ملی سالگرد انقلاب [[فرانسه]]. م)، باید بر ١١ سپتامبر ارج گذاشت. امیدوار باشیم که فرانسویها که همیشه از آگاهی تاریخی واقعی عقب هستند سرانجام خود را در باره این امر قانع کنند و با این مذهب جدید همسو شوند». | |||
این «مذهب جدید»، «جنگ علیه تروریسم» است. اما دقیقاً در مورد چه چیزی صحبت میشد ؟ ژنرال پروسی کارل فون کلاوزویتز (١٧٨٠-١٨٣١) توضیح میداد که «جنگ ادامه سیاست با ابزارهای دیگری است». و او اصرار داشت: « اولین و وسیعترین سوال استراتژیک این است که چگونه در مورد نوع جنگی که قرار است در آن شرکت کنید قضاوت صحیح داشته باشید» و اهداف مورد نظر برای دستیابی به پیروزی را مشخص کنید. اما حذف «تروریسم»، این شکل از خشونت که در هر مرحله از تاریخ بشریت به شکلهای مختلف حضور داشته و توسط بازیگرانی با اعتقادات گاه متضاد به کار گرفته شده است، به معنای دقیق، هیچ مفهومی ندارد. حتی جنگهای صلیبی، جنگهای مذهبی علیه [[اسلام]]، یک هدف مشخص داشت، «رها سازی قبر مسیح»، و نه مسیحی کردن همه اهالی کره زمین. | |||
با نیم نگاهی به گزارش بانک اطلاعاتی تروریسم جهانی (Global Terrorism Database) دانشگاه مریلند، میتوان آشفته اندیشی غالب را در این زمینه مشاهده کرد. این نهاد فهرستی از «حملات تروریستی» در سراسر جهان با اطلاعات جالب فراوانی در مورد مناطق اصلی بی ثباتی ارائه میدهد، البته جای تعحب نیست که [[یمن]]، افغانستان و عراق در صدر فهرست قرار گرفته باشند. اما این گزارش حملات برترپنداران سفیدپوست در ایالات متحده را به بمب گذاری انتحاری توسط سازمان دولت اسلامی در افغانستان اضافه میکند و یک سری عملیات بقایای چریکها در کلمبیا و یک حمله یهودستیزانه در اروپا را به آنها میافزاید تا آش شله قلمکار غیر قابل هضمی تهیه کند. | |||
این آشفته اندیشی - تعدد دشمنان، مشخص نبودن اهداف - به شکستهای مکرر «جنگ علیه تروریسم» کمک کرده است، حتی اگر مجتمع نظامی -صنعتی آمریکا که پیش از این توسط رئیس جمهور دوایت دی آیزنهاور مورد انتقاد قرار گرفته بود، سود قابل توجهی از آن به دست آورده است. همانطور که مارک هکر و الی تننبام در کتاب خود، جنگ بیست ساله (انتشارات رابرت لافونت، ٢٠٢١)، مینویسند: | |||
تعریفی گسترده از تهدید تروریستی توسط دولت بوش - از جمله نه تنها القاعده، بلکه تعداد زیادی از گروههای مسلح و «دولتهای سرکش»، از [[حزب الله]] تا کره شمالی - منجر به امری شد که امروز با مرور گذشته میتوان آنرا یکی از خطاهای بزرگ سالهای اولیه دانست | |||
اما این «خطا» ریشه در کجا داشت ؟ اول از همه در تکبر غربی که به قول رژیس دبره شماره تلفن آن، شماره کاخ سفید است، زیرا در آنجا و تنها در آنجا «تصمیمات غرب» گرفته میشود. فرانسه توانست در زمان حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ برخی اعتراضات را مطرح کند، اما خرده گیریها به سرعت جای خود را به همسویی داد. نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور تازه انتخاب شده، در ٧ نوامبر ٢٠٠٧ در کنگره آمریکا اعلام کرد: | |||
فرانسه تا زمانی که لازم باشد در افغانستان باقی خواهد ماند، زیرا آنچه در این کشور در خطر است آینده ارزشهای ما و اتحاد آتلانتیک است. من با قاطعیت در مقابل شما میگویم: شکست یک گزینه نیست | |||
==خرابکاری که خود را مصلح میانگارد== | |||
جانشین سوسیالیست او، فرانسوا اولاند، مبارزه با تروریسم را تا کشور مالی و منطقه ساحل گسترش داد و ماجراهای استعماری سوسیالیسم فرانسه را با همان شکستها، احیا کرد. | |||
چرا که جهان، همانطور که رژیس دبره یادآوری میکند، فراتر از تروریستها، اسلام گرایان و دیگر ابلیسهای وحشتناک، به غرب اعتراض دارد: پدرسالار و خودخواه، خلبان خودخوانده سفینه بشریت، که برای خود وظیفه هدایت آن به راه راست را تعریف کرده است؛ غول بی رحمی که نه تحریم بلکه «مجازات» میکند ؛ جهان اولی که نه با جهان سوم و نه با جهان چهارم گفتگو نمیکند بلکه متکلم وحده است و هر کسی را که به زبان او صحبت نکند، تحقیر میکند؛ خرابکاری که خود را مصلح میانگارد و به محض اینکه در جائی منفعت خود را دید، تمام اصولی را که مدعی آن است زیرپا میگذارد. | |||
در دو دهه گذشته، غرب نبرد مشروعیت و حقوق بین الملل را نیز باخته است. از زندان گوانتانامو تا زندان ابوغریب، از مداخله غیرقانونی در عراق تا تقلب در انتخابات افغانستان، از حمایت دیکتاتور [[مصر]] تا بی اعتنایی به حقوق فلسطینیان، پاکی و خلوص اصول ادعائیاش - حقوق بین الملل، [[حقوق بشر]]، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود، دفاع از حقوق بشر - با واقعیت عملکرد زمینی بیحرمت شده است. ناکامی آمریکا در افغانستان - که بسیاری از کشورهای اروپایی در آن شریک هستند حتی اگر در انجام جنگ حق هیچ گونه اظهار نظری نداشتند، همانطور که در تخلیه کابل مشاهده کردیم - نشاندهنده شکست مجدد غرب برای احیای سلطه خود بر جهان، با نادیده گرفتن و انکار تحولات رخ داده از نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه فروپاشی سیستم استعماری است. آن دوران گذشته است که مانند پس از [[جنگ جهانی اول]]، [[لندن]] و [[پاریس]] میتوانستند [[خاورمیانه]] را پاره پاره کنند و بی هیچ ملاحظه و مقاومت غیرقابل غلبهای، تسلط خود را بر مردمان نافرمان تحمیل کنند. طرد سلطه خارجی، حتی وقتی مزین به فضیلت «دموکراسی» و «حقوق بشر» باشد، امری عمومی شده است. | |||
همانطور که تحولات در افغانستان ثابت میکند، قدرتهای دیگر به صحنه آمدهاند. [[پاکستان]]، [[چین]]، [[روسیه]]، [[قطر]]، [[ترکیه]] یا [[هند]] به اندازه ایالات متحده و بسیار بیشتر از اتحادیه اروپا در تصمیمگیری درباره آینده این کشور نقش دارند. در حالی که ایالات متحده برای دههها مطمئناً یک قدرت بزرگ باقی میماند، دیگر امکان تعیین سرنوشت جهان و حتی سرنوشت کشورهایی مانند افغانستان و عراق را ندارد. حتی اگر، آنچنان که دیدیم، توانائی نابود کردن این کشورها را داشته باشد. | |||
جنگ علیه تروریسم توهم غائی غربی بود که نمی تواند خود را با وضعیت جدید جهان تطبیق دهد و در پی تغییر جریان تاریخ است. خیالی سودائی، که پیگیری آن تنها میتواند بر بینظمی در جهان بیفزاید، «برخورد تمدنها» را تشدید کند و بسیاری از جوامع از جمله جوامع غربی را، با چنددستگی براساس باورهای مذهبی، بیثبات سازد<ref>[https://orientxxi.info/magazine/article5018 جنگ علیه تروریسم]</ref>. | |||
=پانویس= | =پانویس= |