۲۲٬۰۲۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بین المللی ' به 'بینالمللی ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
عباس(ع) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند و جواب شمر را نمیدادند. امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از داییهای شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابیطالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه میخواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفتهام.»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.» <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۹م، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. | عباس(ع) و برادرانش در محضر اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند و جواب شمر را نمیدادند. امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از داییهای شما است.» عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابیطالب(ع) بیرون آمدند و گفتند: «چه میخواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفتهام.»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند. ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.» <ref>بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۷۹م، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. | ||
پس از رد اماننامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۸۹.</ref>. | پس از رد اماننامه، به سپاه عمر بن سعد فرمان داده شد تا برای جنگ آماده شوند پس همگان سوار شدند در شامگاه پنجشنبه نهم محرم آماده نبرد با حسین(ع) و یارانش شدند<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۸۹.</ref>. | ||
علت اینکه شمر آنان را خواهرزاده خطاب کرد بهدلیل هم قبیله بودن وی با ام البنین مادر حضرت عباس است؛ زیرا ام البنین دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب <ref>طبری، تاریخ الأمم والملوک، | علت اینکه شمر آنان را خواهرزاده خطاب کرد بهدلیل هم قبیله بودن وی با ام البنین مادر حضرت عباس است؛ زیرا ام البنین دختر حزام بن خالد از قبیله بنی کلاب <ref>طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۴، ص۱۱۸.</ref> و شمر نیز فرزند ذی الجوشن از همان قبیله بود<ref>ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ۱۴۰۷ق، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. | ||
== آماده شدن برای جنگ == | == آماده شدن برای جنگ == | ||
در عصر ۹ محرم تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند. | در عصر ۹ محرم تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت وعمر بن سعد خود را آماده جنگ با امام حسین(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خَیلَ اللهِ ارکَبی و بِالجَنةِ اَبْشِری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید و به بهشت بشارت دهید.» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست میدارم.» | امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر میتوانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا میداند که من نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست میدارم.» | ||
سخن امام حسین(ع) در عصر تاسوعا درباره یارانش: | سخن امام حسین(ع) در عصر تاسوعا درباره یارانش: | ||
أمّا بَعد. فَإنّی لاأعلَمُ أصحاباً أوفی و لاخَیراً مِن أصحابی، و لاأهلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ لاأوصَلَ مِن أهلِ | أمّا بَعد. فَإنّی لاأعلَمُ أصحاباً أوفی و لاخَیراً مِن أصحابی، و لاأهلَ بَیتٍ أبَرَّ وَ لاأوصَلَ مِن أهلِ بَیتی؛ من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمیشناسم<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ۱۳۸۸ش، ص۴۹۶-۴۹۷.</ref> | ||
شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ۱۳۸۸ش، ص۴۹۶-۴۹۷. | |||
در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او ـ حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین ـ هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر میداشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز میداشتند. | در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او ـ حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین ـ هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر میداشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز میداشتند. | ||
ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت کرد. | ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت کرد. در این روز خیمههای امام حسین(ع) و اهلبیت و یارانش محاصره شد.<br> | ||
== محاصره کربلا == | == محاصره کربلا == | ||
در حدیثی از جعفر صادق آمدهاست: "نهم محرم روزی است که امام حسین و یارانش توسط ارتش سوریه از هر سو در کربلا محاصره شده و بارهای خود را پیاده کردند. پسر مرجانه (عبیدالله بن زیاد) و عمر بن سعد از تعداد زیاد ارتش خود خوشحال بودند و آنها امام و یارانش را ضعیف میدانستند. آنها میدانستند که امام حسین در عراق هیچ یار و یاوری ندارد<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۸۹.</ref>. | در حدیثی از جعفر صادق آمدهاست: "نهم محرم روزی است که امام حسین و یارانش توسط ارتش سوریه از هر سو در کربلا محاصره شده و بارهای خود را پیاده کردند. پسر مرجانه(عبیدالله بن زیاد) و عمر بن سعد از تعداد زیاد ارتش خود خوشحال بودند و آنها امام و یارانش را ضعیف میدانستند. آنها میدانستند که امام حسین در عراق هیچ یار و یاوری ندارد<ref>شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۸۹.</ref>. | ||
=== نامههای ارسال شده روز تاسوعا در واقعه کربلا === | === نامههای ارسال شده روز تاسوعا در واقعه کربلا === | ||
در واقعه کربلا عبیدالله بن زیاد دو بار به حسین بن علی نامه نوشت؛ یکی به هنگام ورود به کربلا و دیگری در روز تاسوعا پس از ورود عمر بن سعد به کربلا. | در واقعه کربلا عبیدالله بن زیاد دو بار به حسین بن علی نامه نوشت؛ یکی به هنگام ورود به کربلا و دیگری در روز تاسوعا پس از ورود عمر بن سعد به کربلا. | ||
نامه دوم زمانی بود که عمر بن سعد با لشکر عظیمی به کربلا آمد و در برابر لشکر محدود حسین بن علی ایستاد. فرستادهٔ عمر بن سعد نزد حسین بن علی آمد؛ سلام کرد و نامه ابن سعد را به حسین بن علی داد: «مولای من! چرا به دیار ما آمدهای؟» | نامه دوم زمانی بود که عمر بن سعد با لشکر عظیمی به کربلا آمد و در برابر لشکر محدود حسین بن علی ایستاد. فرستادهٔ عمر بن سعد نزد حسین بن علی آمد؛ سلام کرد و نامه ابن سعد را به حسین بن علی داد: «مولای من! چرا به دیار ما آمدهای؟» | ||
حسین بن علی در پاسخ گفت: «اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردهاند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت.» <ref>خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، | حسین بن علی در پاسخ گفت: «اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کردهاند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت.» <ref>خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ص۲۴۹-۲۵۰</ref>. خوارزمی نیز روایت کردهاست: «حسین بن علی به فرستاده عمرسعد گفت: «از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامدهام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهی که آمدهام بازمیگردم.» <ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۹۶۵ق، ص۵۷.</ref>. | ||
وقتی فرستاده عمرسعد بازگشت و پاسخ حسین را بازگو کرد، ابن سعد گفت: «امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین بن علی برهاند» آنگاه این خواسته حسین بن علی را به اطلاع ابن زیاد رساند ولی او در پاسخ نوشت: «از حسین بن علی بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت…» چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: | وقتی فرستاده عمرسعد بازگشت و پاسخ حسین را بازگو کرد، ابن سعد گفت: «امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین بن علی برهاند» آنگاه این خواسته حسین بن علی را به اطلاع ابن زیاد رساند ولی او در پاسخ نوشت: «از حسین بن علی بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت…» چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصور من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست.» عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد حسین بن علی فرستاد. | ||
حسین گفت: «من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامیخواهد بود؟! خوشا چنین مرگی». | حسین گفت: «من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامیخواهد بود؟! خوشا چنین مرگی». | ||