۱٬۷۴۱
ویرایش
Mohsenmadani (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
'''کلید واژهها:''' همزیستى مذهبى، ادیان، مذاهب، صلح، عقلانیت، آزادى، عدالت دورى از تعصب، گفتوگو، شناخت.<br> | '''کلید واژهها:''' همزیستى مذهبى، ادیان، مذاهب، صلح، عقلانیت، آزادى، عدالت دورى از تعصب، گفتوگو، شناخت.<br> | ||
'''«همزیستى مذهبى»''' | '''«همزیستى مذهبى»'''فکر اصیل اسلامى است که در آیات متعددى از قرآن مجید به صورتهاى گوناگون با تاکید و صراحت کامل سفارش شده است و پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) چهارده قرن قبل در دنیایى که مفهوم «همزیستى مذهبى» براى بشر کاملا ناشناخته بود، آن را با صراحت کامل شناخت و ملت مسلمان را به آن دعوت کرد. در اسلام «جنگ مذهبى» به صورتى که تاریخ پارهاى از مذاهب دیگر نشان مىدهد مانند جنگهاى صلیبى مسیحیت معنا ندارد. کینه توزى و دشمنى با پیروان ادیان و مذهب دیگر ممنوع است و پیش گرفتن روشهاى اهانت آمیز با آنان روش پسندیده دینى به شمار نمىرود. در اسلام براى پىریزى همزیستى با ادیان و مذاهب مخالف، راههاى گوناگونى دیده شده است که اینجا سه دسته از آیات قران کریم بیان مىشود: | ||
فکر اصیل اسلامى است که در آیات متعددى از قرآن مجید به صورتهاى گوناگون با تاکید و صراحت کامل سفارش شده است و پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) | =آیات دسته اول: عدم اجبار در تغییر عقیده= | ||
قرآن مىفرماید «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی <ref>بقره(2): 133</ref>؛ در دین اکراه و اجبار نیست. راه سعادت و کمال از گمراهى و ضلالت باز شناخته شده است». | |||
=آیات دسته دوم: محبت و احسان به غیر مسلمانان= | |||
این دسته آیات چگونگى روابط و رفتار مسلمانان را با پیروان مذاهب دیگر مشخص مىکند. در این آیات تصریح شده است که نه تنها نباید با دیدة عداوت به تودههاى غیر مسلمان نگریست، بلکه باید آنها را مورد احسان و محبت قرار داد: «لا ینْهاکمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقاتِلُوکمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّما ینْهاکمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکمْ مِنْ دِیارِکمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ فَأُولئِک هُمُ الظّالِمُونَ <ref>ممتحنه(60): 9-8.</ref>؛ خداوند شما را از دوستى آنان که به شما در دین، قتال و دشمنى نکرده و شما را از دیارتان بیرون نراندهاند، نهى نمىکند تا بیزارى از آنها جویید؛ بلکه با آنها به عدالت و انصاف رفتار کنید که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست مىدارد و شما را فقط از دوستى کسانى نهى مىکند که در دین با شما قتال، و از وطنتان بیرون کردند و بر بیرون کردن شما همدست شدند. زنهار آنها را دوست نگیرید و کسانى که از شما با آنها دوستى و یاورى کنند، ایشان به حقیقت ستمکارند». | |||
=آیات دسته سوم: تاکید بر همزیستى با ادیان دیگر= | |||
آیات دیگرى در قرآن کریم در مورد بحث و مناظره با اهل کتاب (یهودیها، مسیحیها و زرتشتیها) وارد شده است. این آیات اساس بحث با اینان را بر تعقل و روش منطقى بنیان مىنهند. اقناع وجدانى و درونى آنان را هدف مىداند آن هم در بهترین و موثرترین راهها بدون این که از تندى و خشونت ناشى از تعصبات دینى چیزى در آن باشد. قرآن مىفرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ <ref>عنکبوت(29): 46.</ref>؛ با اهل کتاب جز با بهترین و موثرترین روشها بحث و مناظره نکنید».<br> | |||
دعوتى که از روشنایى و جذابیت منطقى دور، و با ارعاب و تهدید همراه باشد، اغلب نتیجهاى جز شکاف و اختلاف بیشترى نمىدهد؛ به همین دلیل اسلام این راه را براى همیشه ترک گفته، و نیز در سنت و روش زندگى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) رفتار صلح جویانه و برخورد انسانى با غیر مسلمانان کاملا مشهود است. عهدنامهاى که پیغمبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله) با نصاراى نجران بسته است، آزادى مذهبى آنان را چنین تضمین مىکند «هیچ کشیش یا زاهدى از کلیسا یا حومه اش اخراج نخواهد شد. هیچ گونه تحمیل یا تحقیرى بر آنها نخواهد شد و همچنین اراضى آنها به وسیله لشکریان ما اشغال نخواهد شد. آنهایى که درخواست عدالت کنند، به آنها اعطا خواهد شد. نقل شده است هنگامى که نصاراى نجران پیش او آمدند، عبایش را براى آنان فرش کرد و از آنان خواست که روى عبایش بنشینند جابربن عبدالله مىگوید: جنازهاى را از کنار ما عبور مىدادند. پیامبر اسلام براى احترام برخاست ما نیز بر خاستیم؛ آن گاه به حضرت عرض کردیم یا رسول الله مگر این جنازه یک مرد یهودى نبود؟ حضرت فرمود: چرا مگر یهودى انسان نیست. من براى احترام به انسانیت برخاستم.<ref>اسلام و صلح جهانى، ص 250.</ref><br> | دعوتى که از روشنایى و جذابیت منطقى دور، و با ارعاب و تهدید همراه باشد، اغلب نتیجهاى جز شکاف و اختلاف بیشترى نمىدهد؛ به همین دلیل اسلام این راه را براى همیشه ترک گفته، و نیز در سنت و روش زندگى پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) رفتار صلح جویانه و برخورد انسانى با غیر مسلمانان کاملا مشهود است. عهدنامهاى که پیغمبر اسلام(صلىاللهعلیهوآله) با نصاراى نجران بسته است، آزادى مذهبى آنان را چنین تضمین مىکند «هیچ کشیش یا زاهدى از کلیسا یا حومه اش اخراج نخواهد شد. هیچ گونه تحمیل یا تحقیرى بر آنها نخواهد شد و همچنین اراضى آنها به وسیله لشکریان ما اشغال نخواهد شد. آنهایى که درخواست عدالت کنند، به آنها اعطا خواهد شد. نقل شده است هنگامى که نصاراى نجران پیش او آمدند، عبایش را براى آنان فرش کرد و از آنان خواست که روى عبایش بنشینند جابربن عبدالله مىگوید: جنازهاى را از کنار ما عبور مىدادند. پیامبر اسلام براى احترام برخاست ما نیز بر خاستیم؛ آن گاه به حضرت عرض کردیم یا رسول الله مگر این جنازه یک مرد یهودى نبود؟ حضرت فرمود: چرا مگر یهودى انسان نیست. من براى احترام به انسانیت برخاستم.<ref>اسلام و صلح جهانى، ص 250.</ref><br> | ||
خلفاى راشدین هم به تاسى از پیامبر با غیر مسلمانان برخورد و همزیستى مسالمتآمیز داشتهاند. یکى از این موارد کمک حضرت على(علیهالسلام) به پیرمرد ناتوان مسیحى است. حضرت على هنگام عبور از رهگذرى پیرمرد افتاده و ناتوانى را دید که دست سوال باز کرده و تکدى مىکند. فرمود این پیرمرد کیست؟ گفتند: اى امیر مؤمنان او مسیحى است. على(علیه السلام) در حالى که سخت بر آشفته بود، فرمود: از او کار کشیدید و اکنون که پیر و ناتوان شده و کسى براى کارى به او مراجعه نمىکند. باید زندگى و معاش او را از | =همزیستی مذهبی در سیره خلفاى راشدین= | ||
نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: | خلفاى راشدین هم به تاسى از پیامبر با غیر مسلمانان برخورد و همزیستى مسالمتآمیز داشتهاند. یکى از این موارد کمک حضرت على(علیهالسلام) به پیرمرد ناتوان مسیحى است. حضرت على هنگام عبور از رهگذرى پیرمرد افتاده و ناتوانى را دید که دست سوال باز کرده و تکدى مىکند. فرمود این پیرمرد کیست؟ گفتند: اى امیر مؤمنان او مسیحى است. على(علیه السلام) در حالى که سخت بر آشفته بود، فرمود: از او کار کشیدید و اکنون که پیر و ناتوان شده و کسى براى کارى به او مراجعه نمىکند. باید زندگى و معاش او را از بیتالمال مسلمانان تامین کنید».<ref>وسائل الشیعه، کتاب الجهاد، باب نوزدهم.</ref><br> | ||
در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) | نمونه دیگر، از آزادى عمل پیمانى است که خلیفه دوم با مردم مسیحى ایلیا «بیت المقدس» بسته است. این پیمان به اصل همزیستى مذهبى این طور تصریح مىکند: «بسماللهالرحمنالرحیم. این امان نامهاى است که بنده خدا عمر، زمامدار مسلمانها به مردم ایلیا داده است. او ایشان را بر جان و مال کنیسهها و صلیبهاشان به بیماران و تندرستانشان و به سایر ملتهاشان امان داده است و به موجب این پیمان کنیسههاشان اشغال نخواهد شد و چیزى از آن کنائس و اطراف آن و از صلیبها و اموال مردم گرفته نخواهد شد و احدى از یهود با مردم «ایلیا» هم مسکن نخواهد شد و در برابر این پیمان مردم ایلیا مانند افراد دیگر شهرها باید جزیه بپردازند و رومیان و دزدان را از آنجا بیرون کنند؛ پس هر یک از ایشان که از شهر بیرون روند، بر جان و مال خود ایمن خواهند بود تا به مأمن خود برسند و هر کس از مردم ایلیا که بخواهد با رومیان برود و مال و صلیب خود را ببرد و بر جان و مال و صلیب خود ایمن خواهد بود تا به مأمن خود برسد».<ref>طبرى، ج 5، ص 246.</ref><br> | ||
سید قطب متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد عمر بن | در دیگر عهدنامههایى که پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) با زمامداران زمان خود بسته، آزادى عقیده و آزادى مراسم مذهبى و داشتن معابد و ترمیم و تعمیر آن تصریح شده است. عهدنامهاى که پیامبر اسلام در سال دوم هجرت براى مسیحیان سرزمین سینا به خط على ابن ابیطالب(علیهالسلام) نوشته است و همزیستى در آن به شکل روشنى به چشم مىخورد: «من عهد مىکنم کشیش و راهب آنان را تغیر ندهم و اشخاص تارک دنیا را از صومعه نرانم و مسافر را از سفر باز ندارم و چیزى از کلیساهاى آنان براى ساختمان و مسجدها نیاورند».<ref>ابن عبدربه، ج 1، ص80.</ref><br> | ||
[[سید قطب]] متفکر بزرگ اسلامى در مورد رفتار و برخورد [[عمر بن خطاب]]، خلیفه دوم درباره مرد یهودى چنین مىگوید: «خلیفه دوم، پیرمرد پریشانحالى را دید که گدایى مىکند و دست تکدى به مردم دراز مىنماید. معلوم شد که او یهودى است. خلیفه دوم به او گفت: چه چیز تو را به این کار وادار کرده است؟ او گفت: جزیه دادن و نیازمندى و پیرى. خلیفه دوم دست او را گرفت و به منزل خود برد و مقادیرى که نیاز خود را رفع کند به او بخشید؛ آن گاه او را پیش خازن بیت المال فرستاد و به او دستور داد مراعات حال این مرد و امثال او را بنما. قسم به خدا اگر در جوانى از آنها سود ببریم و در هنگام پیرى آنها را رها کنیم، رعایت انصاف و عدالت نکرده ایم».<ref>تاریخ تمدن اسلام، ج4 ص 174، کریمینیا، مجله تبیان، ص 28 و 29 و 30 و 31ـ33.</ref>؛ بنابراین، دین اسلام دین رحمت و شفقت و دین استدلال و منطق است، نه دین شمشیر و زور، مگر زمانى که دیگر منطق و تعقل کار ساز نیست و چارهاى جز مبارزه نبوده است؛ پس باید گفت: دین اسلام که درخشانترین و پیشرفتهترین دین آسمانى است، در برخورد با دشمنان حقیقت و معاندان حق، دو راه پیشنهاد مىکند: یکى راه مبارزه با شمشیر و دیگرى راه بحث و گفتوگو و مبادله فکرى. راه اول در زمانهاى قدیم و در جهان سنتى که فرهنگ و تمدن و روابط علمى و انسانى وجود نداشت عملىترین راه بود. مبارزه نوع اول، در پیدایى نتیجه «صلح فراگیر و نشر حق» به صورت مقطعى و سطحى کارایى داشت. عقایدى که از طریق چکاچک شمشیرها و نیزههاى برّان به مردمى دیگر تحمیل شده، هیچ گاه در بیدارى ملت و شعور اجتماعى و تربیت آنان تاثیرى نداشته و استعداد و نبوغ را نیافریده است؛ بلکه مردم را در حد تعبد تقلیدى نگاه داشته است. بىگمان امامان و دانشمندان اسلامى مشعل داران بزرگ دانش و روشنگرى درطول تاریخ اسلام بوده و در مسیر تابناک نبوى راه گشاییها و تفسیرهاى آموزنده از آیات الاهى و مفاهیم دشوار دینى داشتهاند. در این میان مىتوان از مناظره علمى ادیان گوناگون با حضرت امام رضا نام برد که بهترین نمونه در این زمینه مباحثه «عمران صابى» متکلم بزرگ آن روزگار با [[امام رضا علیه السلام|امام رضا(علیهالسلام)]] است که پس از بحثهاى فراوان، سرانجام به یگانگى خداوند و حقانیت اسلام ایمان آورد. جامعه امروز ما آکنده از پرسشهایى است که بخش عمدهاى از آن به مسائل فکرى و اعتقادى مربوط مىشود و ذهن ما نیز همچون شاهراهى است که هر روزه سیل نگرشها و تردیدهاى جدید و سؤالهاى نو و کهنه از آن عبور مىکند و گاهى نیز گوشهاى از ذهن را به خود مشغول مىدارد. به نظر مىرسد یگانه راه ممکن براى پاسخ به پرسشها و تردیدهاى موجود، همانا دفاع علمى و مستدل بر پایه منطق محکم قرآن و علوم اسلامى باشد. از طریق بحث و گفتوگو مىتوان هر تشنه حقیقت را سیراب و هر عطشى را فرو نشاند؛ اما مبارزه نوع دوم در پروراندن مردم و بر انگیختن نبوغ و امید به حیات و زایش هنر و تکوین تمدن موثر بوده و تاریخ بر این ادعا شاهدى صادق است و در عصر کنونى که عصر روابط و فن آورى است و از دهکده جهانى بحث مىشود، باید با منطق گفتوگو و از سر صلح و مبادله فکرى با معاندان برخورد کرد. عارفان از جمله کسانى بودهاند که مبارزه نوع دوم میان آنها تجلى یافته است. <br> | |||
=همزیستی مذهبی در آثار شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى= | |||
دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى هستند. مولوى یکى از معماران تجدید «حیات دینى» و احیاگر «حیثیت انسانى» است که مفاهیمى چون «انسان گرایى»، «معرفت» ، «صلح» و «عشق» را هسته مرکزى و محور اندیشه خود قرار داده است. وى اعتقاد دارد که انسان تا خود را از زنجیر اسارت افکار و اندیشههاى تلقینى و تقلیدى و تخیلات واهى نرهاند نمىتواند به حریت و آزادگى بشرى برسد. از دیدگاه مولانا و در عرفان او، آنچه مهم است انسان است نه عقاید و پایگاه او؛ زیرا انسان نقطه مرکزى و فلسفه وجودى عالم هستى است. مولوى بعد از اصالت انسانیت به معرفت انسان توجه دارد؛ زیرا معرفت نردبان تکامل بشرى است و بشر را نماد تجلى حضرت حق مىکند و انسانهاى صاحب معرفت و بزرگ مردان تاریخ بشر بودهاند که پرچمدار نهضت تکامل بوده و در شیار وجود مردم بذر صداقت و محبت و ایثار و عشق و حقیقت پرستى پاشیدهاند؛ بنابراین، از نظر حضرت مولانا و ابوسعید ابوالخیر عوامل گوناگونى در گفتوگوى ادیان مؤثرند که در ابتدا مىتوان از دو گوهر «معرفت» و «آزادى» نام برد؛ زیرا رابطه معرفت و آزادى همچون رابطه خورشید و آفتابگردان است که همیشه رو به خورشید دارد. معرفت هم حول آزادى مىچرخد. مولانا مىفرماید: | دو تن از قهرمانان عرصه این نوع مبارزه، شیخ ابو سعید ابوالخیر و حضرت مولانا جلال الدین رومى هستند. مولوى یکى از معماران تجدید «حیات دینى» و احیاگر «حیثیت انسانى» است که مفاهیمى چون «انسان گرایى»، «معرفت» ، «صلح» و «عشق» را هسته مرکزى و محور اندیشه خود قرار داده است. وى اعتقاد دارد که انسان تا خود را از زنجیر اسارت افکار و اندیشههاى تلقینى و تقلیدى و تخیلات واهى نرهاند نمىتواند به حریت و آزادگى بشرى برسد. از دیدگاه مولانا و در عرفان او، آنچه مهم است انسان است نه عقاید و پایگاه او؛ زیرا انسان نقطه مرکزى و فلسفه وجودى عالم هستى است. مولوى بعد از اصالت انسانیت به معرفت انسان توجه دارد؛ زیرا معرفت نردبان تکامل بشرى است و بشر را نماد تجلى حضرت حق مىکند و انسانهاى صاحب معرفت و بزرگ مردان تاریخ بشر بودهاند که پرچمدار نهضت تکامل بوده و در شیار وجود مردم بذر صداقت و محبت و ایثار و عشق و حقیقت پرستى پاشیدهاند؛ بنابراین، از نظر حضرت مولانا و ابوسعید ابوالخیر عوامل گوناگونى در گفتوگوى ادیان مؤثرند که در ابتدا مىتوان از دو گوهر «معرفت» و «آزادى» نام برد؛ زیرا رابطه معرفت و آزادى همچون رابطه خورشید و آفتابگردان است که همیشه رو به خورشید دارد. معرفت هم حول آزادى مىچرخد. مولانا مىفرماید: | ||
فرع دید آمد عمل بىهیچ شک***پس نباشد مردم الا مردمک<br> | فرع دید آمد عمل بىهیچ شک***پس نباشد مردم الا مردمک<br> | ||
خط ۵۸: | خط ۶۵: | ||
سختگیرى و تعصب خامى است***تاجنینى کار خون آشامى است<br> | سختگیرى و تعصب خامى است***تاجنینى کار خون آشامى است<br> | ||
به همین دلیل عرفان جنگ هفتادو دو ملت را بیهوده دانسته و آن را نفى مىکند. <br> | به همین دلیل عرفان جنگ هفتادو دو ملت را بیهوده دانسته و آن را نفى مىکند. <br> | ||
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه***چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند<br> | جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه***چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند<br><ref>دیوان حافظ.</ref> | ||
آن گاه هرگونه تعصبهاى خشک و خالى و قشرى را به دور مىاندازد؛ بنى آدم را اعضاى یک پیکر مىداند و جنگ ملتها را بىپایه و بىمنطق مىخواند. آرى، این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظرى است. از نظر مولانا تمام ادیان آسمانى در توحید خداى واحد و بقاى روح پس از مرگ و حشر و نشر حساب و کتاب و معاد، اشتراک عقیده دارند؛ با این حال، به سبب پارهاى ملاحظات در طى تاریخ همیشه با یکدیگر مشغول جنگ و جدال بودهاند؛ حال آن که اینجا نیز هر یک از انبیا گوشهاى از حقیقت را نشان داده و تشریح کردهاند و همگى حمد گوى حضرت حق بودهاند. <br> | آن گاه هرگونه تعصبهاى خشک و خالى و قشرى را به دور مىاندازد؛ بنى آدم را اعضاى یک پیکر مىداند و جنگ ملتها را بىپایه و بىمنطق مىخواند. آرى، این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظرى است. از نظر مولانا تمام ادیان آسمانى در توحید خداى واحد و بقاى روح پس از مرگ و حشر و نشر حساب و کتاب و معاد، اشتراک عقیده دارند؛ با این حال، به سبب پارهاى ملاحظات در طى تاریخ همیشه با یکدیگر مشغول جنگ و جدال بودهاند؛ حال آن که اینجا نیز هر یک از انبیا گوشهاى از حقیقت را نشان داده و تشریح کردهاند و همگى حمد گوى حضرت حق بودهاند. <br> | ||
نام احمد نام جمله انبیا است***چون که صد آمد نود هم پیش ماست<br> | نام احمد نام جمله انبیا است***چون که صد آمد نود هم پیش ماست<br> |
ویرایش