پرش به محتوا

انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۰۷۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ اوت ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷: خط ۱۷:


'''انسان''' در لغت از واژة «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معناي اُلْفَت و محبت است. اطلاق نام انسان بر او بخاطر اين است كه با هر چيزي كه به او پيوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس مي گيرد. واژة انسان به بشر و بني آدم از اين رو اطلاق مي شود كه وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به يكديگر، قوام و ثبات خواهد داشت و لذا گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعي هستند زيرا قوام  و دوام وجودشان به يكديگر پيوسته است و ممكن نيست، انسان به تنهائي بتواند تمام نيازها و اسباب زندگي خود را فراهم نمايد.
'''انسان''' در لغت از واژة «اِنس» گرفته شده است، و إنس به معناي اُلْفَت و محبت است. اطلاق نام انسان بر او بخاطر اين است كه با هر چيزي كه به او پيوسته و همراه است اُلفت دارد و اُنس مي گيرد. واژة انسان به بشر و بني آدم از اين رو اطلاق مي شود كه وجودش و خلقتش تنها با محبتِ به يكديگر، قوام و ثبات خواهد داشت و لذا گفته اند انسانها فطرتاً اجتماعي هستند زيرا قوام  و دوام وجودشان به يكديگر پيوسته است و ممكن نيست، انسان به تنهائي بتواند تمام نيازها و اسباب زندگي خود را فراهم نمايد.
=تعریف انسان=
بی شک، همه علوم رایج، چه آن ها که از حیث نظری متوجه انسان است و چه آن ها که به لحاظ کاربردی و عملی معطوف به آدمی است، بر انسان شناسی استوار است؛ یعنی بدون معرفت و شناخت انسان، نه [[علوم انسانی]] با رشته های گوناگونش از پایگاه علمی برخوردار می شود؛ نه [[علوم تجربی]] با شعبه های فراوانش، به مرتبه کارآمدی کامل و کاربردی تام می رسد.
برای شناخت علمی انسان، باید دقیقاً روشن شود که آیا از طریق حسّ و تجربه، می توان به این معرفت دست یافت یا فراتر از آن باید به منطق و ریاضیات روی آورد یا مرتبه سوم، یعنی [[حکمت]]، [[کلام]] و [[فلسفه]] را برگزید، یا این هر سه را پشت سر انداخت و از مسیر عرفان راهی شد یا این هر چهار را چونان نردبان زیر پا گذاشت و بالا آمد و از ملکه علوم و سلطان معارف، یعنی وحی بهره جست؟
انسان مخلوق پیچیده و جامعی است که برای شناختش، حتی گاه لازم است که همه علوم و راه های شناخت را کنار هم گذاشت، تا بتوان به درک درستی از تعریف او رسید. شناخت انسان و درک حقیقت او، امری است به غایت ظرافت و نهایت ظریف، از این رو بسیاری در این وادی حیران و ناتوان بوده و هستند. وقتی فرشتگان الهی، از آفرینش انسان آگاهی یافتند، عرض کردند: (اتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ... <ref>سوره بقره، آیه 30.</ref>)؛ یعنی در حالی که ما فرشتگان به تسبیح، حمد و تقدیس تو مشغول هستیم، آیا موجودی می آفرینی که در زمین فساد کند و به خونریزی بپردازد؟
خدای سبحان در پاسخ به ناتوانی آن ها از علم به حقیقت انسان اشاره کرده، با توجه دادن آنان به گستره مطلقِ علم خویش می فرماید: (إنی أعلم ما لا تعلمون<ref>آیه 30 سوره بقره.</ref>)؛ یعنی در میان انسان ها، افراد کاملی چون [[آدم ابوالبشر]] هستند که معلم شمایند. اما شما تنها ظاهر افراد و تبهکاری برخی آن ها را می بینید و از حقیقت انسان، ناآگاه اید. انسان برای خلافت و جانشینی من سزاوار است و شما نمی دانید و خود را شایسته خلافت تلقی می کنید.
جنّیان، به ویژه [[شیطان]] با سابقه شش هزار سال [[عبادت]]، از شناخت انسان ناتوان ماند و با خبط در قیاسی ناروا، هزاران سال عبادت خود را حبط و باطل کرد و در پی فرمان سجود بر [[آدم]]، او را گِلین و خود را برتر از او و آتشین خواند و این تفاوت مادی را معیار فضیلت واقعی پنداشت: (... أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)<ref>سوره اعراف، آیه 12؛ سوره ص، آیه 76.</ref>.
دسته دیگر انسان ها هستند که جز گروهی اندک از آنان، بقیه از شناخت حقیقت انسان کاملاً عاجزند. اگر قرآن کریم از «خود فراموش کرده ها» و «دچار خسارت نفسانی شده ها» زیاد سخن می گوید، به همین مشکل عدم شناخت نفس اشاره دارد؛ یعنی حتی خود انسان ها هم گاهی از شناخت خود ناتوانند.
یکی از راه های شناخت و معرفت انسان، می تواند این باشد که ما ابتدا جایگاه انسان را شناسایی کنیم و از آن طریق، به شناخت خود او دست یابیم. تعیین جایگاه هر موجودی از تبیین ماهیت و هویت او جداست. اگر از ماهیت و هویت آدمی از یک سو و جایگاه او در هستی از سوی دیگر سؤال کنیم، به دو پرسش پرداخته ایم که در طول یک دیگر قرار دارد، زیرا سخن از جایگاه انسان، همواره از بحث پیرامون هویت و ماهیت او متأخر است؛ به دیگر سخن، اگر انسان را موجودی طبیعی دانستیم و ماهیتش را به طبیعت منحصر ساختیم، وی را باید طبیعی بدانیم و جایگاه او را نیز در طبیعت جست و جو کنیم و اگر آدمی را تنها فراطبیعی تلقی کردیم، وی را باید فراطبیعی بدانیم و جایگاهش را نیز در ملکوت ببینیم و چنانچه او را جامع میان ملک و ملکوت انگاشتیم، چنان که دستی بر طبیعت دارد و دستی بر فراطبیعت، وی را کون جامع، و جایگاه او را در نظام هستی نیز جامع بینِ طبیعت و فراطبیعت و در دو قلمرو مُلک و ملکوت تعیین می شود، زیرا پدیده های هستی از این سه دسته بیرون نیستند: یا صرفاً مادی و طبیعی اند، همچون زمین، آسمان و دریا یا یکسره فراطبیعی اند، مانند عرش، لوح و کرسی، یا کون جامع بوده، از یک سو با طبیعت دمسازند و از سوی دیگر، به اوج فراطبیعت راه یافته و پیوسته اند.
جامعیت انسان بین طبیعت و فراطبیعت، گاه به گونه ی جمع مکسّر است و گاه به شکل جمع سالم، چنان که در ادبیات، جمع گاهی با شکستن بنای مفرد ساخته می شود که بدان جمع مکسّر می گویند و گاهی با حفظ ساختار مفرد ارائه می گردد که آن را جمع سالم می نامند. آدمی نیز اگر جامع میان ملک و ملکوت است، گاه با جمع سالم میان دو طرف فاصله ای طولانی دارد و این در صورتی است که بیشتر عمر خود را در طبیعت گذرانده و گاهی به فراطبیعت گذاری داشته است؛ گاه به جمع سالم نزدیک تر و بیشتر در قلمرو فراطبیعت بوده و تنها در برخی حالات، به طبیعت سری زده است؛ امّا گاهی حی متألّه و انسان کاملی است که میان ملک و ملکوت جمع کرده، حیات طبیعی و فراطبیعی را در نهایت سلامت، در درون خویش گرد آورده است. چنین انسانی که قادر به جمع میان حضرات خمس<ref>نظریه ابن عربی: نشئه انسانیت، طبیعت، ملکوت، جبروت و لاهوت؛ بنابراین انسان کامل با این که متعلق به نشئه نخستین است، چهار نشئه دیگر را نیز درون خود جمع کرده است.</ref> و تنها در رتبه [[انبیا]] و اولیای الهی است، «کون جامع به جمع سالم»<ref> مرتبه انسانیت در حضرات خمس و به انسان کاملی اشاره دارد که هر دو عالم را در خود جمع کرده است. صاحب دنیا و آخرت.</ref> خواهد بود.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۱

ویرایش