۸۷٬۸۸۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
استکبار از مـادّهٔ "کَبُرَ" یا "کـِبْـر" است که در لغت به معنای عظمت و بزرگی آمده؛ <ref>جوهری، اسماعیل؛ الصحاح اللغة، لبنان، دارالکتب العربی، 1270ق، ج2، ص105.</ref> و در اصطلاح دینی و قرآنی، کِبر، تکبّر و استکبار قریب المعنی هستند؛ کبر حالتی است که إنسان نفس خویش را بزرگتر از آنچه هست ببیند، و کبر کفار این است که از گفتن "لا إِله إِلَّا اللهُ" استکبار ورزند؛ این یعنی [[شرک]] به خدا؛ پس بزرگترین تکبّر برای خداوند است، به سبب امتناع از پذیرش حق؛ به عبارتی استکبار یعنی امتناع از قبول حق از روی عناد و تکبّر (بزرگبینی خویش). <ref>ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسانالعرب، بیروت، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج5، ص126 و راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص696.</ref> | استکبار از مـادّهٔ "کَبُرَ" یا "کـِبْـر" است که در لغت به معنای عظمت و بزرگی آمده؛ <ref>جوهری، اسماعیل؛ الصحاح اللغة، لبنان، دارالکتب العربی، 1270ق، ج2، ص105.</ref> و در اصطلاح دینی و قرآنی، کِبر، تکبّر و استکبار قریب المعنی هستند؛ کبر حالتی است که إنسان نفس خویش را بزرگتر از آنچه هست ببیند، و کبر کفار این است که از گفتن "لا إِله إِلَّا اللهُ" استکبار ورزند؛ این یعنی [[شرک]] به خدا؛ پس بزرگترین تکبّر برای خداوند است، به سبب امتناع از پذیرش حق؛ به عبارتی استکبار یعنی امتناع از قبول حق از روی عناد و تکبّر (بزرگبینی خویش). <ref>ابن منظور، محمدبنمکرم؛ لسانالعرب، بیروت، دارصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج5، ص126 و راغب اصفهانی، حسینبنمحمد؛ المفردات فی غریبالقرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص696.</ref> | ||
البته استکبار بر دو وجه میآید: یکی تکبر در برابر انسانهای متکبر و خودخواه که این مورد پسندیده است؛ دیگری خودخواهی نفس که لایق آن نیست و مذموم است؛ در قرآن استکبار به همان معنای دومی وارد شده که شیطان، یهودیان و [[بنیاسرائیل]]، اقوام گذشته و بقیهٔ انسانهای مغرور و خودخواه از جملهٔ آنهاست؛ <ref>المفردات فی غریب القرآن، ص696.</ref> پس استکبار مرد این است که نفس خویش را بیشتر از مقدار آن بداند. <ref> | البته استکبار بر دو وجه میآید: یکی تکبر در برابر انسانهای متکبر و خودخواه که این مورد پسندیده است؛ دیگری خودخواهی نفس که لایق آن نیست و مذموم است؛ در قرآن استکبار به همان معنای دومی وارد شده که شیطان، یهودیان و [[بنیاسرائیل]]، اقوام گذشته و بقیهٔ انسانهای مغرور و خودخواه از جملهٔ آنهاست؛ <ref>المفردات فی غریب القرآن، ص696.</ref> پس استکبار مرد این است که نفس خویش را بیشتر از مقدار آن بداند. <ref>طریحی، فخرالدین؛ مجمعالبحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1375ش، چاپ سوم، ج3، ص465.</ref> | ||
تکبر نیز بر دو وجه بیان شده است: تکبر که از افعال حسنه باشد و از تمام محسنات دیگران زائد و بالاتر باشد، وصف خدای سبحان قرار میگیرد: «الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ»<ref>حشر/23.</ref> اما اگر وصف بندگان باشد، بدترین صفت است؛ «فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ»<ref>زمر/72.</ref> به عبارتی صفت تکبر در بندگان از صفات رذیلهٔ خبیثه است؛ چون عبدذلیل، مملوک، فقیر، محدود و ضعیف سزاوار تکبّر نیست. <ref> | تکبر نیز بر دو وجه بیان شده است: تکبر که از افعال حسنه باشد و از تمام محسنات دیگران زائد و بالاتر باشد، وصف خدای سبحان قرار میگیرد: «الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ»<ref>حشر/23.</ref> اما اگر وصف بندگان باشد، بدترین صفت است؛ «فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ»<ref>زمر/72.</ref> به عبارتی صفت تکبر در بندگان از صفات رذیلهٔ خبیثه است؛ چون عبدذلیل، مملوک، فقیر، محدود و ضعیف سزاوار تکبّر نیست. <ref>مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلماتالقرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج10، ص18و 19 و المفردات فی غریب القرآن، ص696.</ref> | ||
==سرسلسلهٔ مستکبران در قرآن== | ==سرسلسلهٔ مستکبران در قرآن== | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
«و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای [[آدم]] سجده و خضوع کنید! همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد.» | «و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای [[آدم]] سجده و خضوع کنید! همگی سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد.» | ||
این آیه به نحوهٔ پایان پذیرفتن آفرینش انسان، همراه با درهم آمیخته شدن روح خدا و گِل آدمی اشاره دارد؛ یعنی خلقت موجودی بیسابقه که قوس صعودی و نزولیش هر دو بیانتها بود؛ به تعبیر دیگر، موجودی با استعداد فوقالعاده که شایستگی مقام خلیفةاللهی داشت؛ لذا وقتی این انسان قدم به عرصهٔ هستی گذاشت، به امر خدا همهٔ فرشتگان بدون استثنا در برابر آدم سجده کردند که در این میان تنها ابلیس سجده نکرد؛ چرا که وی تکبر ورزید و تمرد و طغیان نمود، به همین دلیل از مقام با عظمت خود سقوط کرد و در صف کافران]] قرار گرفت. <ref>مدرسی، سید محمدتقی، من | این آیه به نحوهٔ پایان پذیرفتن آفرینش انسان، همراه با درهم آمیخته شدن روح خدا و گِل آدمی اشاره دارد؛ یعنی خلقت موجودی بیسابقه که قوس صعودی و نزولیش هر دو بیانتها بود؛ به تعبیر دیگر، موجودی با استعداد فوقالعاده که شایستگی مقام خلیفةاللهی داشت؛ لذا وقتی این انسان قدم به عرصهٔ هستی گذاشت، به امر خدا همهٔ فرشتگان بدون استثنا در برابر آدم سجده کردند که در این میان تنها ابلیس سجده نکرد؛ چرا که وی تکبر ورزید و تمرد و طغیان نمود، به همین دلیل از مقام با عظمت خود سقوط کرد و در صف کافران]] قرار گرفت. <ref>مدرسی، سید محمدتقی، من هدی القرآن، تهران، دارالمحبی الحسین، 1419ق، ج11، ص 405 و عروسی حویزی عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق، ج4، ص471.</ref> | ||
[[امام علی]] (ع) نیز، در [[نهجالبلاغه]] ابلیس را پیشکسوت و سرسلسلهٔ مستکبران معرفی میکند. <ref>«...فَافْتَخَرَ | [[امام علی]] (ع) نیز، در [[نهجالبلاغه]] ابلیس را پیشکسوت و سرسلسلهٔ مستکبران معرفی میکند. <ref>«...فَافْتَخَرَ عَلَی آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَیْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ الَّذِی وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِیَّة...» « و بر آدم بخاطر خلقت خویش فخرفروشی کرد و به خاطر آفرینش خود در برابر آدم تعصب پیشه ساخت، این دشمن خدا پیشوای متعصبان و سرسلسله متکبران است، که اساس تعصب را پیریزی کرد» نهج البلاغة، خ 234.</ref> | ||
=استکبار در قرآن= | =استکبار در قرآن= | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
==الف. استکبار پنهان== | ==الف. استکبار پنهان== | ||
کفار برای پذیرش اسلام، بهانههای واهی و عوامفریبانهای مانند: نزول ملائکه بر خودشان، رؤیت خداوند و... را میطلبیدند که این تقاضاها ریشه در استکبار درونی و پنهانی آنان داشت. <ref>ابوالفتوح | کفار برای پذیرش اسلام، بهانههای واهی و عوامفریبانهای مانند: نزول ملائکه بر خودشان، رؤیت خداوند و... را میطلبیدند که این تقاضاها ریشه در استکبار درونی و پنهانی آنان داشت. <ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، 1408ق، ج 14، ص209.</ref> | ||
«وَ قالَ الَّذینَ لایرْجُونَ لِقاءَنا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَینَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً کَبیراً»<ref>فرقان/21.</ref> | «وَ قالَ الَّذینَ لایرْجُونَ لِقاءَنا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَینَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً کَبیراً»<ref>فرقان/21.</ref> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
پندار شیطان این بود که، آنچه از آتش آفریده شده، از آنچه از خاک آفریده شده برتر است، و آتش اشرف از خاک است؛ در نتیجه هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر موجود پست سجده کند!<ref>تفسیر نمونه، ج19، ص338 و 339.</ref> | پندار شیطان این بود که، آنچه از آتش آفریده شده، از آنچه از خاک آفریده شده برتر است، و آتش اشرف از خاک است؛ در نتیجه هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر موجود پست سجده کند!<ref>تفسیر نمونه، ج19، ص338 و 339.</ref> | ||
بنابراین از پاسخ ابلیس که به عنوان دلیل امتناع خود از سجده آورد، چنین برمیآید که استکبار، از توجه به خویش و خود را محور حق پنداشتن ناشی میشود؛ <ref>المیزان فی تفسیرالقرآن، ج17، ص227.</ref> که در نتیجه بالیدن شیطان به عنصر و ذات خود موجب شد تا مقیاسهای ارزشی را فراموش کند و بدین ترتیب خود را برتر از آدم بداند.<ref>من | بنابراین از پاسخ ابلیس که به عنوان دلیل امتناع خود از سجده آورد، چنین برمیآید که استکبار، از توجه به خویش و خود را محور حق پنداشتن ناشی میشود؛ <ref>المیزان فی تفسیرالقرآن، ج17، ص227.</ref> که در نتیجه بالیدن شیطان به عنصر و ذات خود موجب شد تا مقیاسهای ارزشی را فراموش کند و بدین ترتیب خود را برتر از آدم بداند.<ref>من هدی القرآن، ج11، ص408.</ref> | ||
==2. فخرفروشی بر امتیازات مادی== | ==2. فخرفروشی بر امتیازات مادی== | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
«و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانهٔ علاقهٔ خدا به ماست!) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» | «و گفتند: اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانهٔ علاقهٔ خدا به ماست!) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» | ||
انسانهای مادیگرا و سرمایهدار با تغییر قدرت سیاستهای حاکم بر مردم، که هدف انبیاست، مخالفت میکنند؛ چراکه میپندارند صاحبان علم و حقیقت، هیچ سلطهای بر مردم ندارند؛ بلکه سیادت از آن ثروتمندان و پیروان آنهاست؛ لذا معتقدند که مالکان اموال و اولاد آزاری نمیبینند و عذاب الهی شامل آنها نمیشود؛ اما این طرز تفکر آنها را بیشتر در معاصی و فواحش غوطهور کرده، و موجبات هلاکتشان را مهیا میکند. <ref>من | انسانهای مادیگرا و سرمایهدار با تغییر قدرت سیاستهای حاکم بر مردم، که هدف انبیاست، مخالفت میکنند؛ چراکه میپندارند صاحبان علم و حقیقت، هیچ سلطهای بر مردم ندارند؛ بلکه سیادت از آن ثروتمندان و پیروان آنهاست؛ لذا معتقدند که مالکان اموال و اولاد آزاری نمیبینند و عذاب الهی شامل آنها نمیشود؛ اما این طرز تفکر آنها را بیشتر در معاصی و فواحش غوطهور کرده، و موجبات هلاکتشان را مهیا میکند. <ref>من هدی القرآن، ج10، ص480.</ref> | ||
بنابراین زیادهروی در لذایذ دنیوی کار را به جایی میرساند که انسان در برابر حق استکبار میورزد. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص383.</ref> | بنابراین زیادهروی در لذایذ دنیوی کار را به جایی میرساند که انسان در برابر حق استکبار میورزد. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص383.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
«(فرعون گفت:) اینها مسلّماً گروهی اندکند.» | «(فرعون گفت:) اینها مسلّماً گروهی اندکند.» | ||
[[موسی|حضرت موسی]] (ع) وقتی قوم خود را شبانه از مصر بیرون برد، فرعون از این ماجرا خبردار شد و مردانی را به شهرهایی که در تحت فرمان او بودند فرستاد، تا مردم را کوچ داده و یک جا جمع کنند و با تأکید اینکه بنیاسرائیل جمعیتی اندکند، هم اطرافیان موسی را بسیار قلیل و تحقیر قلم داد کند و هم اینکه درصدد تقویت روحیهٔ معنوی سپاهیان خود برآید. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص277 و من | [[موسی|حضرت موسی]] (ع) وقتی قوم خود را شبانه از مصر بیرون برد، فرعون از این ماجرا خبردار شد و مردانی را به شهرهایی که در تحت فرمان او بودند فرستاد، تا مردم را کوچ داده و یک جا جمع کنند و با تأکید اینکه بنیاسرائیل جمعیتی اندکند، هم اطرافیان موسی را بسیار قلیل و تحقیر قلم داد کند و هم اینکه درصدد تقویت روحیهٔ معنوی سپاهیان خود برآید. <ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص277 و من هدی القرآن، ج9، ص53.</ref> | ||
=شیوههای استکبار= | =شیوههای استکبار= | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
==2. بردگی انسانها== | ==2. بردگی انسانها== | ||
سیطرهٔ طاغوتی و ظالمانهٔ فرعون، چنان بر مردم سایه افکنده بود که از خود، اراده و شخصیتی نداشتند و به اجبار، از فرمان او بدون چون و چرا پیروی میکردند، و سرسپردهٔ آن بودند. <ref>من | سیطرهٔ طاغوتی و ظالمانهٔ فرعون، چنان بر مردم سایه افکنده بود که از خود، اراده و شخصیتی نداشتند و به اجبار، از فرمان او بدون چون و چرا پیروی میکردند، و سرسپردهٔ آن بودند. <ref>من هدی القرآن، ج8، ص185.</ref> قرآن کریم در موارد مختلفی به این رذیلهٔ اخلاقی مستکبران اشاره میکند: | ||
«فَقالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ»<ref>مومنون/47.</ref> | «فَقالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ»<ref>مومنون/47.</ref> | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
«فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟» | «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمیبینید؟» | ||
با عنایت به این نوع آیات میتوان چنین نتیجه گرفت که یکی دیگر از علتهای طغیان مستکبران این است که خودشان را بی نیاز از پروردگار خود میدانند: <ref>من | با عنایت به این نوع آیات میتوان چنین نتیجه گرفت که یکی دیگر از علتهای طغیان مستکبران این است که خودشان را بی نیاز از پروردگار خود میدانند: <ref>من هدی القرآن، ج18، ص223.</ref> | ||
«کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی»<ref>علق/6 و 7.</ref> | «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی»<ref>علق/6 و 7.</ref> | ||
خط ۱۴۹: | خط ۱۴۹: | ||
=آثار استکبار= | =آثار استکبار= | ||
کبر، به عنوان یک رذیلهٔ اخلاقی موجود در نفس بشری است که همانند بیماریهای درونی و جسمانی همیشه همراه با آثاری در برون آشکار میشود؛ چراکه بزرگترین حجاب میان بنده و پروردگار بوده، و گردنهای بسیار دشوار در راه صلاح و رستگاری دارد و سرچشمهٔ بیشتر کارهای زشت و گناهان است. <ref>من | کبر، به عنوان یک رذیلهٔ اخلاقی موجود در نفس بشری است که همانند بیماریهای درونی و جسمانی همیشه همراه با آثاری در برون آشکار میشود؛ چراکه بزرگترین حجاب میان بنده و پروردگار بوده، و گردنهای بسیار دشوار در راه صلاح و رستگاری دارد و سرچشمهٔ بیشتر کارهای زشت و گناهان است. <ref>من هدی القرآن، ج12، ص115.</ref> در قرآن کریم به مواردی از آثار استکبار اشاره شده که مواردی را به اختصار بیان میکنیم: | ||
==1. استمرار شرک== | ==1. استمرار شرک== | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
==4. تکذیب آخرت== | ==4. تکذیب آخرت== | ||
از آنجا که دلهای متکبّرین و مستکبرین، حقیقت را انکار میکند، این انکار، مانع از [[ایمان]] آوردن آنها به [[آخرت]] میشود؛ و تنها دلیل انکارشان فخرفروشی و استکبار آنهاست: <ref>من | از آنجا که دلهای متکبّرین و مستکبرین، حقیقت را انکار میکند، این انکار، مانع از [[ایمان]] آوردن آنها به [[آخرت]] میشود؛ و تنها دلیل انکارشان فخرفروشی و استکبار آنهاست: <ref>من هدی القرآن، ج6، ص40.</ref> | ||
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لایؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُون»<ref> نحل/22.</ref> | «إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لایؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُون»<ref> نحل/22.</ref> |