۲۱٬۹۱۹
ویرایش
(افزودن تصویر) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
استاد ارجمند حاج | استاد ارجمند حاج حامد بدر السید الزقم.. از برادران نسل اول این گروه خجسته در سال 1925 شمسی در روستای باهوت مرکز نابارواح از توابع دکهلیه دیده به جهان گشود. | ||
او از خانواده ای پرجمعیت است که نه عمو داشت که همه کشاورزی می کردند و یک عمه و پدرش رئیس این خاندان و امیر آنها بود و به عنوان شیخ غافر کار می کرد.<br> | او از خانواده ای پرجمعیت است که نه عمو داشت که همه کشاورزی می کردند و یک عمه و پدرش رئیس این خاندان و امیر آنها بود و به عنوان شیخ غافر کار می کرد.<br> | ||
==همکاری با اخوانالمسلمین== | ==همکاری با اخوانالمسلمین== | ||
در سال 1950، شیخ حامد به | در سال 1950، شیخ حامد به [[اخوانالمسلمین]] پیوست تا پرچم دعوت را به عنوان سرباز جنبش حمل کند. | ||
و درباره ماجرای پیوستنش به گروه می فرماید: خدا حفظش کند: | و درباره ماجرای پیوستنش به گروه می فرماید: خدا حفظش کند: | ||
«فعالیت بسیار گسترده اخوان المسلمین وجود داشت که به چشم اشتباه نمی شود و برکات و ثمرات این فعالیت همه را فرا گرفت. برادر همسر محی الدین فارس، دانشجوی مؤسسه منصوره ازهاری، از من دعوت کرد تا در یک جلسه هفتگی شرکت کنم، به برادران دکاهلیه در منصوره در روز چهارشنبه، و برگزار کننده این جلسات هفتگی پروفسور صلاح الشربینی بود. | |||
این مرد «صلاح الشربینی» مردی است که خود را به خدا فروخته است، او را همیشه در کار وکالت، فعال، خستگی ناپذیر و خستگی ناپذیر می بینید و پس از گفتگو با من، دلیل پیوستن من به گروه بود. استاد محمد العدوی و شیخ محمود ابوریا و بسیاری دیگر که بر من تأثیر گذاشتند، از جمله اساتید این جلسه هفتگی بودند. | |||
بعد از ورود به گروه، سبک زندگی من کاملاً تغییر کرد، مثلاً قبل از اینکه با اخوان آشنا شویم، حتی اگر یک بیست پوندی هم می دادند، نمی توانستیم شب بیرون برویم. هوا تاریک بود و به جز تعدادی لامپ در جلوی برخی از خانه ها که صاحبان خانه نصب کرده بودند، روشنایی خیابان وجود نداشت. | |||
اما بعد از آشنایی با اخوان قضیه کاملاً فرق می کرد، ما قبل از نماز صبح در تاریکی بیرون می رفتیم تا مردم را بیدار کنیم، ندا می دادیم و می گفتیم: ای قوم ما دعای خدا را مستجاب کنید، نماز بهتر است. از خواب | |||
بعد از نماز فجر در جماعت جلسه گذاشتیم.. بعد تمرینات نظامی خیلی ساده انجام می دهیم، بعد هر برادر بعد از آن به خانه اش برمی گردد. | |||
من همچنین عضوی از پیشاهنگان اخوان بودم که تأثیر مهم آن بر خود فرد اخوان و بر جامعه اطراف او پنهان نبود، همچنین سیستم گردان ها، سفرها و سایر فعالیت های اخوان وجود داشت. | |||
==پایداری بر عهد== | ==پایداری بر عهد== | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
حاج حامد الزقم می فرماید: | حاج حامد الزقم می فرماید: | ||
من در سال 54 دستگیر نشدم، اما به دلیل شرایطی که جماعت داشت، حاجی عبدالفتاح عبدا اسماعیل دست به کار شد تا ما را بیدار کند. من او را از راه تجارت می شناختم، او مثل من یک تاجر غلات است، آن زمان. او اغلب در خانه من به ملاقات من می آمد، بنابراین رابطه ما بسیار محکم بود و رابطه خوبی بود، همه محبت و برادری را دارد، بنابراین ما با هم به پورت سعید، اسکندریه و کشورهای دیگر سفر می کردیم تا اخوان را ملاقات کنیم. برای بیدار کردن روح ها و جمع آوری مهاجران اخوان در آنجا. | |||
همانا حاج عبدالفتاح در این امر بسیار موفق بود، برادر عبدالفتاح را بدون اغراق می دیدم که خود را به خدای متعال می فروشد. | |||
به این ترتیب، اخوان دوباره گرد هم آمد و سازمانی مستقر و ساختاری قوی شکل گرفت، اما تداوم این وضعیت غیرممکن بود. پس چه زود سال 65 فرا رسید و مصیبت بزرگ و مصیبت سختی را برای مردم به ارمغان آورد. برادری.. دستگیری، شکنجه و غیبت در زندان های بی عدالتی و استبداد. حاج حامد الزقم به همراه هزاران برادرش دستگیر شد. | به این ترتیب، اخوان دوباره گرد هم آمد و سازمانی مستقر و ساختاری قوی شکل گرفت، اما تداوم این وضعیت غیرممکن بود. پس چه زود سال 65 فرا رسید و مصیبت بزرگ و مصیبت سختی را برای مردم به ارمغان آورد. برادری.. دستگیری، شکنجه و غیبت در زندان های بی عدالتی و استبداد. حاج حامد الزقم به همراه هزاران برادرش دستگیر شد. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
حاج الزاقم می گوید: | حاج الزاقم می گوید: | ||
آمدند و مرا از خانه روستایم بردند، سپس به زندان منصوره منتقل کردند و بعد از آن به زندان نظامی مصر، دو سال را در آنجا گذراندم. به بسیاری از زندان ها، در بسیاری از جاها، عذاب های زیادی را دیدیم، مخصوصاً در زندان نظامی، یکی از پاهایم به شدت کتک خورده بود و مراقبت پزشکی نداشتم و اگر لطف خدا نبود، تقریباً با قطع عضو آن را از دست دادم. وقتی یکی از سربازانی که تجربه پرستاری دارد، او را معالجه می کند و قسم می خورم که به کسی نگویم تا او را شکنجه ندهند و هنوز اثرش روی پاهایم مشخص است.» | |||
شیخ در تمام این مدت بر بیعت خود با گروه استوار ماند و رنج این دوران را تحمل کرد و بر مصیبت خود صبور بود و همچنین خانواده اش صبر و شکیبایی داشتند و با احتساب ثواب نزد خداوند متعال، همسرش عنایت فرمود. پنج فرزندی که علیرغم همه این اتفاقات به گروه ملحق شدند، برای همین مثال زد.واقع بینانه در مورد استواری و استواری همسران در رسیدگی به خانه و فرزندان تا بازگشت غایبان انشاالله. | شیخ در تمام این مدت بر بیعت خود با گروه استوار ماند و رنج این دوران را تحمل کرد و بر مصیبت خود صبور بود و همچنین خانواده اش صبر و شکیبایی داشتند و با احتساب ثواب نزد خداوند متعال، همسرش عنایت فرمود. پنج فرزندی که علیرغم همه این اتفاقات به گروه ملحق شدند، برای همین مثال زد.واقع بینانه در مورد استواری و استواری همسران در رسیدگی به خانه و فرزندان تا بازگشت غایبان انشاالله. |