۲۱٬۸۹۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
«فعالیت بسیار گستردۀ [[اخوانالمسلمین]] چشمگیر بود و برکات و ثمرات این فعالیت همه را فرا گرفت. برادر همسر ''محیالدین فارس''، از من دعوت کرد تا در یک جلسه هفتگی شرکت کنم، و برگزار کنندۀ این جلسات هفتگی ''صلاح الشربینی'' بود. ایشان فعال، خستگی ناپذیر...، پس از گفتگو با من، دلیل پیوستن من به گروه بود. استاد ''محمد العدوی'' و شیخ ''محمود ابوریا'' و بسیاری دیگر که بر من تأثیر گذاشتند، از جمله استادان این جلسه هفتگی بودند. بعد از ورود به گروه، سبک زندگی من کاملاً تغییر کرد، مثلاً قبل از اینکه با [[اخوان المسلمین|اخوان]] آشنا شویم، حتی اگر یک بیست پوندی هم میدادند، نمیتوانستیم شب بیرون برویم. هوا تاریک بود و به جز تعدادی لامپ در جلوی برخی از خانهها که صاحبان خانه نصب کرده بودند، روشنایی خیابان وجود نداشت. اما بعد از آشنایی با اخوان قضیه کاملاً فرق میکرد، ما قبل از نماز صبح در تاریکی بیرون میرفتیم تا مردم را برای نماز بیدار کنیم. بعد از نماز فجر در جماعت جلسه گذاشتیم. بعد تمرینات نظامی خیلی ساده انجام می دهیم، و پس از آن هر برادر به خانهاش برمیگشت».<br> | «فعالیت بسیار گستردۀ [[اخوانالمسلمین]] چشمگیر بود و برکات و ثمرات این فعالیت همه را فرا گرفت. برادر همسر ''محیالدین فارس''، از من دعوت کرد تا در یک جلسه هفتگی شرکت کنم، و برگزار کنندۀ این جلسات هفتگی ''صلاح الشربینی'' بود. ایشان فعال، خستگی ناپذیر...، پس از گفتگو با من، دلیل پیوستن من به گروه بود. استاد ''محمد العدوی'' و شیخ ''محمود ابوریا'' و بسیاری دیگر که بر من تأثیر گذاشتند، از جمله استادان این جلسه هفتگی بودند. بعد از ورود به گروه، سبک زندگی من کاملاً تغییر کرد، مثلاً قبل از اینکه با [[اخوان المسلمین|اخوان]] آشنا شویم، حتی اگر یک بیست پوندی هم میدادند، نمیتوانستیم شب بیرون برویم. هوا تاریک بود و به جز تعدادی لامپ در جلوی برخی از خانهها که صاحبان خانه نصب کرده بودند، روشنایی خیابان وجود نداشت. اما بعد از آشنایی با اخوان قضیه کاملاً فرق میکرد، ما قبل از نماز صبح در تاریکی بیرون میرفتیم تا مردم را برای نماز بیدار کنیم. بعد از نماز فجر در جماعت جلسه گذاشتیم. بعد تمرینات نظامی خیلی ساده انجام می دهیم، و پس از آن هر برادر به خانهاش برمیگشت».<br> | ||
=== گردهمایی اخوان === | |||
این گروه مصیبتهای زیادی را پشت سر گذاشت که بارزترین آنها دستگیری 54 نفر در رابطه با حادثه منشیه بود. ایشان میگوید: | |||
من با 54 نفر دستگیر نشدم، اما به دلیل شرایطی که [[اخوانالمسلمین|اخوان]] داشت، حاجی عبدالفتاح دست به کار شد تا ما را بیدار کند. من او را از راه تجارت میشناختم، او مثل من یک تاجر غلات بود، او اغلب در خانه من به ملاقاتم میآمد، بنابراین رابطه ما بسیار محکم بود و رابطه خوبی بود، و در صدد گردآوری جماعت اخوان بود؛ به این ترتیب، اخوان دوباره گرد هم آمد و سازمانی مستقر و ساختاری قوی شکل گرفت، اما تداوم این وضعیت غیرممکن بود. پس چه زود سال 65 م، فرا رسید و مصیبت بزرگ و مصیبت سختی را برای مردم به ارمغان آورد.<br> | |||
==درگذشت== | ==درگذشت== | ||
ایشان در تاریخ 2011 م، از دنیا رفت. بعدازظهر همان روز ''محمد مهدی عاکف'' نماز میت را اقامه کرد و در زادگاهش در روستای بهوت مرکز نبروه از توابع [[دقهلیه]] در [[مصر]] خاک سپرده شد. | ایشان در تاریخ 2011 م، از دنیا رفت. بعدازظهر همان روز ''محمد مهدی عاکف'' نماز میت را اقامه کرد و در زادگاهش در روستای بهوت مرکز نبروه از توابع [[دقهلیه]] در [[مصر]] خاک سپرده شد. |