۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی « <div class="references" style="margin: 0px 0px 10px 0px; max-height: 300px; overflow: auto; padding: 3px; font-size:95%; background: #FFA5...» ایجاد کرد) |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
'''عبدالمجید سلیم (مرزبان شریعت)(1374ـ1302م)(1954 ـ 1882ق)''' عنوان مقالهای از بخش پیشگامان تقریب [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره هفتم میباشد که به قلم حجتالاسلام والمسلمین دکتر رحیم ابوالحسینی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل تابستان سال 1385 منتشر شده است.</div> | '''عبدالمجید سلیم (مرزبان شریعت)(1374ـ1302م)(1954 ـ 1882ق)''' عنوان مقالهای از بخش پیشگامان تقریب [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] در شماره هفتم میباشد که به قلم حجتالاسلام والمسلمین دکتر رحیم ابوالحسینی تدوین و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل تابستان سال 1385 منتشر شده است.</div> | ||
=مقدمه = | |||
جهان اسلام سرزمین مصر را مهد تمدنها و اندیشههاى مترقى مىداند و مصریان، الأزهر را منظومهاى درخشان مىدانند که از عصر فاطمیان تا کنون زینت بخش آسمان سرزمینشان بودهاست. ازهریان نیز در منظومه فقهاى توانمند و عالمان غیور خویش، چشم به ستارهاى پرنور دوختهاند که الأزهر را حیاتى دوباره بخشید و در سایه فتواهاى اندیشمندانه و عمیق خود جامعه مصر را آبرویى دوچندان داد؛ مردى که سکاندار تقریب بین مسلمانان شد و تا لحظه افول ستاره عمرش، به آن وفادار ماند. او با تربیت شاگردانى مؤمن به آرمان «بازگرداندن مسلمانان به عظمتى که شایستگى اش را دارند» توانست رسالت بزرگى را که پیشینیان آغاز کرده و به او سپرده بودند، به عالمان بعدى بسپارد و به این سبب به حق در شمار «طلایه داران تقریب» جاى دارد و او کسى جز آفتاب درخشان منوفیه، عبدالمجید سلیم نیست. | |||
وى در طول حیات خود با نام اصلاحگران بزرگى چون سید جمال الدین اسدآبادى، شیخ محمد عبده و... آشنا و در مسیر آنان قرار گرفت. او شاهد دو جنگ جهانى و تأثیرات آن بر کشور و دین و ملتش و نظارهگر انقلابها علیه استعمارگران، سقوط دولت عثمانى، ریاستهاى مختلف بر کشور و تأسیس جمهورى در مصر بود. نوشته حاضر، زندگى مردى را بازگو مىکند که مصمم شد آزادى واقعى و عزّت حقیقى مصر اسلامى را در اتّحاد و تقریب مسلمین به تصویر کشد، گرچه حوادث و ماجراهاى مربوط به وحدت اسلامى در زندگى او که هدف اصلى این مقاله را تشکیل مىدهد، مانع از بررسى کامل جنبههاى علمى و معرفى اساتید و شاگردان او شدهاست. امید است نوشته حاضر بتواند گوشههایى از زندگى شیخ عبدالمجید سلیم و اوضاع فرهنگى و سیاسى مصر را ترسیم کرده و براى خوانندگان عزیز قابل استفاده باشد. | |||
=طلوع زندگى و دوران کودکى سلیم = | |||
زمانى که مصر با بحران اشغالگرى و خیانت حاکمان بیگانه دست به گریبان بود، در یکى از شهرکهاى «مدینة الشهداء» (منوفیه) به نام «میت شهالة» واقعهاى روى داد که هم چون طلوعى مبارک، آسمان روستا را روشن کرد. این رویداد مهم که در سال 1302ق. روى داد، تولد نوزادى مبارک بود که پدر و مادر به نشانه ایمان به معبودِ با مجد و عظمت نامش را عبدالمجید گذاشتند.عبدالمجید از اوان کودکى به تیزهوشى و زیرکى شناخته مىشد و در سایه تربیت والدین، دوران کودکى را در روستاى کوچک خود «میت شهاله» به دور از غوغاهاى معمول و تأثیرات ناشى از تهاجم خارجى و... گذراند. وى همانند دیگر کودکان روستا با خواندن و نوشتن ابتدایى آشنا شد. با این تفاوت که تربیت و آموزش وى با علاقه و انگیزه و جدیت از سوى والدین پى گیرى شد تا جایى که کل قرآن مجید را حفظ کرد و با تلاش فراوان در قرائت آن سعى وافر نمود. | |||
دیگر وقت آن بود که عبدالمجید بار سفر را ببندد و به سوى کانون علم و ایمان و معبد عشق و عرفان یعنى الأزهر رهسپار شود، و این در حالى بود که سالهاى آغازین قرن نوزدهم هم زمان با گرایش جوانان عربى و مصرى به تحصیل علوم غربى و تحصیل در مراکزى با رنگ و بوى آن چنانى بود. با این وصف، خانوادههاى مذهبى با احساس وظیفه دینى، فرزندان خود را براى تضمین آینده امت اسلامى و علوم دینى راهى الأزهر مىکردند. | |||
=پیشینه الازهر= | |||
الأزهر که آوازهاش در جهان اسلام پیچیده بود، توسط فاطمىها در سال 358ق. در قاهره بنا شده بود. این دانشگاه نام خود را از فاطمه زهرا(علیها السلام)دختر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گرفته بود، چون فاطمیان خود را به آن حضرت منسوب مىدانستند. چند سالى از عمر این بنا نگذشته بود که عنوان دانشگاه به خود گرفت و قضات شیعه آن، به تدریس مبادى فقه شیعه پرداختند. در سال 988 م. در زمان خلیفه فاطمى، «العزیز»، اساتیدى به طور رسمى تعیین شدند تا به تدریس علوم دینى بپردازند و از این قرن الأزهر به صورت دانشگاهى دینى درآمد که در آن علوم دینى تدریس مىشد و دانشگاهى دیگر به نام دارالحکمة عهده دار علوم فلسفه، طب، شیمى و هیئت بود که ناصر خسرو ایرانى هم جزء دانشجویان آن بود. | |||
در اواخر حکومت فاطمىها درهاى دارالحکمة بسته شد و چون در انتهاى قرن دوازدهم ایوبیان به روى کار آمدند، تعالیم و پیروى از شیعه را لغو کردند و با تعطیلى نماز جمعه در الأزهر از اهمیت آن کاستند. ولى با افزوده شدن دروس طب، نجوم،، فلسفه و منطق به علوم اسلامى بار دیگر الأزهر رونق گرفت. از قرن هفتم هجرى، با سقوط خلافت عباسیان و ویرانى قرطبه، مرکز فرهنگ اسلامى در اسپانیا، دانشگاه الأزهر بزرگترین دانشگاه اسلامى گردید که از کشورهاى مختلف اسلامى به آن روى مىآوردند و در رواقهاى آن به تحصیل علم مىپرداختند و این نظام تا به امروز هم چنان برقرار است. | |||
روش آموزشى در الأزهر، روش حلقهاى است که در تمام مدارس اسلامى معمول بودهاست؛ به این ترتیب که شاگردان اطراف استاد حلقهوار نشسته و به فراگرفتن دانش مىپردازند. در قرون چهاردهم و پانزدهم، این دانشگاه به عالىترین دوران شکوفایى رسید، ولى با تسلط عثمانى بر مصر، سه قرن از پیشرفت باز ایستاد ولى هم چنان شهرت خود را حفظ کرد. در اواخر قرن هجدهم که فرانسوىها مصر را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، الأزهر هنوز عظمت و اقتدار خود را حفظ کرده بود و علماى الأزهر هم چنان پیشوا و رهبران سیاسى مردم شناخته مىشدند. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 389 و 390؛ ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ماده الازهر و...). عبدالمجید به مرکزى با چنین پیشینه مذهبى، سیاسى پاى گذاشت و چون دیگر طلبههاى علوم دینى محضر عالمان دینى را درک کرد. | |||
=تحصیل در الازهر= | |||
او در دوران طلبگى شوق زیادى نسبت به کسب علوم دینى و افزایش سطح معلومات خود نسبت به دانشهاى گوناگون نشان مىداد؛ به گونهاى که این موضوع توجه هم درسان و مدرسان الأزهر را نیز به خود جلب مىکرد. على عبدالعظیم در این باره مىنویسد: | |||
«او قرآن کریم را به خوبى حفظ کرد و آن گاه به الأزهر پیوست. او باهوش و با استعداد بود و به کسب فنون علم مشغول شد. علاقه فراوانى به گردآورى دانشها داشت. به همین دلیل به دروس معمولى الأزهر اکتفا نکرد و دروس جنبى (فلسفه) را نیز خواند تا جایى که بین هم درسىها به ابن سینا مشهور شد». (مشیخة الأزهر، ج 2، ص 107). | |||
=استادان عبدالمجید در الازهر= | |||
هر چند از استادان و مشوقان عبدالمجید به تحصیل و حفظ قرآن در دوره قبل از ورود به الأزهر، اطلاعى در دست نیست، اما در دوره الأزهر نشانى از اساتید معروف وى ضبط شدهاست. وى در این دوره از محضر اساتید بزرگ و محدثان نامدارى سود برد و دروس ادبى، کلامى، حدیثى، تفسیرى، فقهى و... را با موفقیت پشت سر گذاشت. على عبدالعظیم به طور مختصر مىنویسد: | |||
«براى تحصیل، بزرگانى از استادان و مشایخ را برگزید. به درس امام محمد عبده حاضر شد و پنج سال بر آن مداومت کرد. هم چنین به درس شیخ حسن طویل و عالم بزرگوار احمد ابى خطوه و بزرگان دیگرى از ائمه و محدثان حاضر شد». (پیشین). | |||
در میان اساتید سلیم، شیخ محمد عبده (1905 ـ 1849م) که در سال 1888م به عنوان مفتى اعظم مصر برگزیده شد، (رسالة الاسلام، سال 6، ص 431، به نقل از الاهرام) تأثیرگذارترین استاد در حیات مذهبى و سیاسى عبدالمجید بود. استادِ فاضل شیخ احمد عسکرى مىنویسد: | |||
«عبدالمجید سلیم مبادى خود در اصلاح را از استاد امام شیخ محمد عبده گرفت و شیوه بحث و درس و اندیشه را از او کسب کرد. امام محمد عبده او را دوست داشت و بر دیگر همسالان و هم قطارانش ترجیح مىداد». (پیشین). | |||
على عبدالعظیم هم به دلبستگى عبدالمجید به محضر درس محمد عبده اشاره مىکند و مواظبت او بر حضور در درس استاد را یادآور مىشود. (مشیخة الازهر، پیشین). | |||
و بالأخره، محمد عبدالمنعم خفاجى بر نقش عبده در شخصیت علمى عبدالمجید به این صورت اشاره مىکند: | |||
«عبدالمجید نزد امام محمد عبده تحصیل کرد و عالمى قدرتمند و شیخى بزرگوار شد». (خفاجى، ج 1، ص306). | |||
از آن جا که عبدالمجید در سال 1882 م. به دنیا آمده و محمد عبده در سال 1905م وفات یافته و هنگام رحلت استاد، شاگرد او جوانى 23 ساله بوده و بعد از آن هم تا سه سال (1908 م.) فارغ التحصیلى او به طول کشیدهاست، (پیشین، ص 306 و موسوعة اعلام مصر فى قرن العشرین، جلد4، ص318) مىتوان گفت احتمالاً مدت پنج سال حضور وى در محضر استاد بین سالهاى (1900 تا 1905) بودهاست؛ یعنى از 18 سالگى تا 23 سالگى عبدالمجید. | |||
محمد عبده در این دوره، به اصلاحات دینى و فرهنگى و حتى اجتماعى دست زده بود. او حتى به مقام مفتى مصر هم رسیده بود و در سه زمینه (دانشگاه الازهر، اوقاف، دادگاههاى شرعى) فعالیت مىکرد و از نظر سیاسى به شدت تحت فشار حکومت خدیو توفیق و فرماندار انگلیسى مصر (لرد کرومر) قرار داشت. | |||
مرور زندگى سیاسى مذهبى محمد عبده، براى آشنایى با افکار و مبانى اصلاحگرى و تقریبگرایانه عبدالمجید در دوره تحصیل، بسیار مهم است؛ زیرا بعدها شاگردان وى، به خصوص عبدالمجید، متأثر از استاد خود، گامهاى مهمى در راستاى منویات و تفکرات او برداشتند. عبدالمجید سلیم جوان، با استادى روبه رو بود که در چارچوب اصلاح فکر دینى هم عقیده با سید جمال الدین اسدآبادى و تحت تأثیر تعالیم اصلاح طلبانه او، به احیاى اندیشه دینى و ارایه تفسیرى جدید از اسلام براى پاسخ گویى به مسایل عصر مىاندیشید. | |||
=وقایع دوران تحصیل = | |||
در زمانى که کشور مسلمان مصر، تحت حاکمیت خدیو عباس حلمى (1914 ـ 1892م.) و زیر پرچم و سلطه انگلیس قرار داشت و دوران تلخ ذلت را تجربه مىکرد، عبدالمجید سلیم به آیندهاى آزاد و اسلامى براى مصر مىاندیشید و با این روحیه تحصیلاتش را ادامه مىداد تا این که با گذر سالها، در سن 26 سالگى (1918 میلادى) توانست با درجه عالى از الأزهر فارغ التحصیل شود. در این دوره از زندگى علمىِ عبدالمجید سلیم، الأزهر شاهد تغییر و تحولات عملى و ادارى بود و تلاشهاى زیادى صورت مىگرفت تا این مرکز تبدیل به مکانى منطبق با شرایط روز و پاسخ گو به نیازهاى علمى، مذهبى و سیاسى روز گردد. عبدالمجید سلیم در این دوره شاهد وضع قوانینى، نظیر قانون تشکیل مجلس اداره الازهر، امتحان گرفتن از کسانى که مىخواستند در الأزهر تدریس کنند، نحوه هزینه شهریهها در الازهر (در سال 1895 م.)، قانون مدارج علمى و بالأخره قانون جامع الأزهر (در سال 1896 م.) بود. | |||
علاوه بر این امور، عبدالمجید سلیم در این دوره با وقایع تلخى هم روبه رو بود؛ درگذشت اساتید بزرگوارش و نیز شخصیتهاى علمى و اصلاحگر بزرگ در مصرِ تحت سلطه روح او را مىآزرد. او در سال 1897م. از وفات سید جمال الدین اسدآبادى آغازگر نهضت اصلاحگرى اسلامى مطلع شد و به فاصله پنج سال از این ماجرا، از درگذشت عبدالرحمن کواکبى (1902م.) برجستهترین شخصیت پیرو مکتب اتحاد اسلامى سید جمال الدین و محمد عبده، آگاهى یافت. کواکبى اهل حلب و ایرانى الاصل بود. او در سال 1899م. بعد از هجرت به مصر، منصب قضاوت شرعى را عهده دار شد و بعد از مسافرت به کشورهاى دیگر به مصر بازگشت و با محمد عبده که حاصل افکار جمال الدین بود، آشنا شد. (موثقى، 1371، ج 2، ص 57ـ52). اما بزرگترین مصیبتى که عبدالمجید به آن دچار شد، درگذشت استاد فرزانه و پیشواى عزت طلب او شیخ محمد عبده بود که در سال 1905م. روى داد. | |||
ویژگى این دوره از زندگى عبدالمجید سلیم، تلاش اندیشمندان و دلسوزان اسلامى، براى بازگرداندن عزّت اسلامى به جهان اسلام و ایجاد نهضتهاى اصلاحگرى دینى است. از این رو عبدالمجید در یکى از حساسترین قلههاى وقایع مربوط به جهان اسلام قرار داشت. در این بین باید به حرکتهایى که عبدالمجید بعدها ادامه دهنده آن شد، یعنى روند تاریخى تقریب و وحدت اسلامى نیز توجه کرد. زمانى که عبدالمجید دو سال تا فارغ التحصیلى فاصله داشت، علامه شرف الدین موسوى عاملى در مصر با سلیم بشرى، مفتى مصر ارتباطات علمى برقرار کرده و در مسیر شناخت و ارتباط بیشتر مذاهب اسلامى، تلاش مىکرد، که حاصل این تلاش، کتاب گرانقدر «المراجعات» مىباشد. (ر.ک: پیشین، ص 272ـ260). به این ترتیب، وى با رئیس علماى مصر، سلیم بشرى (1335 ـ 1284 ق) آشنا شد و هر دو براى درد مشترک، گام بر مىداشتند. اهمیت این رویداد آن جا روشن مىشود که بدانیم عبدالمجید سلیم، دقیقاً ره نورد همین مسیرى است که در دوران جوانى و تحصیل او، سلیم بشرى و سید عبدالحسین شرف الّدین پى ریختهاند و نهایت کار عبدالمجید سلیم هم توسط شاگردش شیخ محمود شلتوت به این آرمان مىرسد که: «اتحاد اسلامى و پیمان برادرى وقتى به دست مىآید که شما مذهب شیعه را آزاد اعلام کنید و آن را مانند یکى از مذاهب چهارگانه بدانید. باید نظر شافعى و حنفى و مالکى و حنبلى به شیعه و پیروان آل محمد(علیهم السلام)مانند نظرشان به یک دیگر باشد تا در اثر این احترام اختلافات مسلمانان برطرف شود». (پیشین، ص28). | |||
=اوضاع فرهنگى مصر در زمان عبدالمجید سلیم = | |||
وقوع جنگ جهانى بین سالهاى 1939 تا 1945، وضع کشور مصر را نیز آشفته ساخت و این کشور اسیرِ دست انگلیس را با تلاطم دیگر روبه رو کرد. در این سالها حزب وفد که با امضاى معاهده 1936 با انگلیس، مصر را دربند نمود و به جدایى حزب سعد زغلول از مردم انجامید، در سال 1942 با پشتیبانى تانکهاى انگلیس به قدرت رسید و با ویژگى غیرمذهبى ظاهر شد و شعار «دین براى خدا و وطن براى همه و حق مافوق قدرت و ملّت برتر از حکومت است» سرداد. (احزاب سیاسى در مصر، ص109). | |||
برخى از استفتاهایى که از شیخ عبدالمجید سلیم مىشد، و پاسخهاى وى، گوشههایى از اوضاع فرهنگى آن دوره را نشان مىدهد. در یکى از استفتاها (24 رجب 1362) بانویى از خانوادهاى مذهبى مىنویسد: «شوهرم که اوایل مرا دعوت به حجاب کامل و... مىکرد، اینک زنان فریبکار را بیرون خانه مىبیند و از من مىخواهد بدون روسرى و جوراب و... در گردشها و... حاضر شوم و در صورت امتناع مرا تهدید به طلاق مىکند». این استفتا به تنهایى مىتواند نشان دهنده اوضاع دینى و فرهنگى بخشى از جامعه مصر آن روز باشد؛ دورهاى که در آن به تدریج استحاله فرهنگى آغاز مىشد. | |||
عبدالمجید در پاسخ به این استفتا، ضمن اعلام حرمت خروج زن با حالت آشکار کردن زینتها، به آیه 31 نور تمسّک مىکند و مىنویسد: «خِمار، مقنعه است که زن بر سرش مىاندازد... زنان باید گردن و سینه خود را از نامحرم بپوشانند و اگر شوهر چنان امر کند، اطاعتش حرام است، چون امر به معصیت کرده و رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)فرموده: لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق. اطاعت زوجه از زوج در جایى است که زوج حقى داشته باشد و آشکار کردن زینت سر و گردن به اجنبى از حقوق او نیست و واجب است تقوا و تحمل اذیتهاى شوهر». در نهایت نیز او را به نصیحت نمودن و امر به معروف و نهى از منکر شوهرش فرا خوانده و آیات امر به معروف و نهى از منکر را به او یادآورى مىکند. (الفتاوى الجدیدة، ص 423 تا 428). | |||
نمونهاى دیگر از نفوذ فرهنگ غربى، موضوع رقص غربى بود که در جامعه گسترش یافته بود. محمد نزیه نویسنده مجله «آخر ساعة» در 4 رمضان 1362ق (1943م.) از حکم رقص زن با مرد اجنبى، مرد با زن اجنبى و رقص مرد با زن خود در جمع مردم سؤال مىکند و سلیم در پاسخ، مىگوید: «هیچ مسلمانى در سرزمین اسلام شک ندارد که رقص فرنگى معروف که مرد و زن در آن شرکت دارند، شرعاً حرام است و حرمت آن به ضرورت و به طور بدیهى معلوم است و هر زنى که با اجنبى برقصد یا مردى که با زن اجنبى برقصد، با ارتکاب آن گناهکار است و مستحق عقوبت دنیا و آخرتى است که خداوند به فاسقان وعده دادهاست. همان طور که مردى که با زنش در منظر مردم برقصد، مرتکب این گناه شدهاست. این قضایا خیلى روشن است و نیاز به برهان و دلیل ندارد. و هر کس که به آن راضى شود، حاضر و غایب، گناهکار است، چون رضایت به گناه، گناه است. همان طور که رضایت به کفر، کفر است و کسى که بتواند این منکر را تغییر داده و از بین ببرد ولى اقدامى نکند، او هم گناهکار است. خداوند کمتر از این را حرام کرده است، چگونه این منکرات را حرام نکند و از آن نهى ننماید». (پیشین، ص 1292ـ1291). | |||
استفتاى استاد مصطفى افندى وکیل از عبدالمجید سلیم هم اوضاع اسف بار آن روزگار را نشان مىدهد. وى در نامهاى از مسئله شراب در اسلام، فروش آن به غیر مسلمانان و مراکز مشروب فروشى در مقابل مساجد سؤال مىکند. عبدالمجید، که خود مجسمه تقوا و مرزبانى از دین است، چنان عنان قلم از کف مىدهد که هفت صفحه درباره این استفتا پاسخ مىنویسد و با تقسیم وظایف پیرامون امر به معروف و نهى از منکر، در عمل کم کارى و تقصیر حاکمان را یادآور مىشود. بخشى از پاسخ وى چنین است: | |||
«بهره مند کردن غیر مسلمانان از شراب به طور علنى در شهرهاى مسلمانان جایز نیست، چون اظهار فروش شراب، اظهار فسق است، از این کار منع مىشوند، بلکه مىتوانند پنهانى خود به هم بفروشند. به طور کلى تجارت شراب در شهرهاى مسلمانان به طور عمومى جایز نیست». (پیشین، ص1572). | |||
=ریشهیابى افکار ضد استعمارى عبدالمجید= | |||
عبدالمجید سلیم بعد از فراغت از تحصیل، اوقات خود را به تحقیق و تدریس و... گذراند و در واقع سالهاى بین 1909 تا 1926 م.، یعنى از 27 سالگى تا 44 سالگى، را به تکمیل شخصیت علمى و اندوختن تجربههاى لازم گذراند. او در این سالها با تاریخىترین دوران مصر و در عین حال تلخترین ایام آن روبه رو بود. مصر هم چنان زیر سیطره انگلیسىها قرار داشت تا این که در سال 1914 م. شعلههاى جنگ جهانى اول مصر را هم در برگرفت. | |||
انگلیسىها به دلیل تمایل خدیو عباس حلمى به آلمانىها، او را برکنار کرده و سلطان حسین کامل (1917 ـ 1914 م.) را به سلطنت رساندند و انگلیس کشور مسلمان مصر را تحت الحمایه خود اعلام کرد (دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامى، ص 164) و در سال 1917 م. قیمومیت خود بر مصر را به جاى سلطه عثمانى تثبیت نمود. | |||
عوارض جنگ جهانى نسبت به این کشور هم چنان ادامه داشت تا این که در سال 1919 وضعیت به حد بحرانى رسید. سربازان انگلیسى در شهرها به رژه قدرت نمایى مىپرداختند و در مقابل، مردم به اعتراض خشم آلود روى مىآوردند. مسیونرهاى مسیحى در سایه شوم انگلیسىها که از 37 سال پیش مصر را تحت سلطه داشتند، به تبلیغ مىپرداختند و مسلمانان و علما در پى خنثى کردن آن بودند و انجمنهاى متعدد امر به معروف و نهى از منکر و.... به وجود مىآوردند. (خاطرات حسن البناء، ص 36). | |||
در عصر اشغالگرى، احزابى که گرایش ضد دینى داشتند یا نسبت به دین بى تفاوت بودند، ایجاد مىشد، مانند حزب وفد که به آن «جلالیب آبى» مىگفتند و رهبرى آن را سعد زغلول عهده دار بود و شعار «دین براى خدا، وطن براى همه، حق مافوق قدرت و ملت مافوق حکومت» سر مىداد و از میان شش نفر عضو هیئت اصلى آن، تنها زغلول مسلمان بود. (احزاب سیاسى مصر، ص 111ـ109). اقدامات علیه انگلیسىها محدود به مصر نمىشد و در سال 1920 مردم عراق هم علیه انگلیسىها قیام کردند و بالأخره با حاکم شدن فؤاد انگلیسى در دو سال بعد، وضعیت به نفع استعمارگر پیر خاتمه یافت و او تا چهارده سال بعد سکان اداره مصر را در دست داشت. | |||
سقوط عثمانى در سال 1924 م. و به قدرت رسیدن آتاترک، تشکیل حکومت وهابى در عربستان و... وضعیت مذهبى، فرهنگى و اجتماعى مصر را تیره کرد و در همین دوره عبدالمجید سلیم عزم خود را براى مبارزه با استعمار جزم کرد و با دیدن این همه ضعف و زبونى مسلمین، به راز آن یعنى تفرقه پى برد و در تمام این دوران، الأزهر تا حد توان به ایفاى نقش مىپرداخت و علما و طلاب آن مىکوشیدند بنیانهاى اسلامى محفوظ بماند. همکارى با سیاسیون مصر دقیقاً در همین راستا قابل ارزیابى است، علاوه بر این که بعدها شخصیتهایى مثل حسن البنّا را نیز تحویل جامعه مصر داد. دکتر محمدرجب البیومى در این باره مىنویسد: | |||
«الأزهر در قیام 1919 شرکت کرد و علماى الأزهر به عنوان استقلال خواهى و وحدت طلبى قیام کردند که مصطفى القادیانى، محمود ابوالعیون، عبدربه مفتاح، محمد عبداللطیف دراز و على سرور زنکلویى از آن جمله بودند». (بیومى، ص 68). | |||
دکتر رفعت سید احمد هم به دنبال سخن البیومى مىنویسد: | |||
«الأزهر در نهضتهاى بیگانه ستیزى و استقلال طلبى همواره شرکت مىکرد و به قواى انقلابى وطنى مىپیوست، هر چند از مواجهه داخلى با حاکمان کناره گیرى مىکرد». (الدین و الدولة و الثورة، ص236). | |||
جالب این که عبدالمجید سلیم بعد از دست یابى به مراحل بالاتر علم و حضور در جماعت کبار علما، با همین شخصیتهاى مبارز هم ردیف و هم مسلک مىشود، هم در «کبارالعلما» و مبارزات براى اصلاح امور اجتماعى و هم در «جماعت تقریب». | |||
وضعیت آن دوره مصر بسیار نگران کننده بود. استعمار سیاه انگلیس سایه شوم خود را بر مصر و تمام خاورمیانه گسترانده بود. در نتیجه سیاستهاى استعمارى، ترکیه تحت رهبرى کمال آتاترک در ورطه غرب زدگى فرو رفته بود و کشمکشها بین اعراب و ترکها، که به وسیله دولتهاى استعمارى غرب تشویق مىشد، «ناسیونالیسم عرب» را توسعه مىداد و بهانهاى براى حمله به اسلام با عنوان «میهن پرستى» فراهم مىنمود و سپرى براى مخالفان اسلام ایجاد شده بود تا در سایه آن با تهییج احساسات میهن دوستى، بر مسلمانان یورش ببرند و موانع را درهم بشکنند. حوادث مذکور به این عده جرئت داد در مصر براى ریشه کنى اسلام بکوشند؛ از این رو مصر در این دوره شاهد انتشار کتابهایى چون «اسلام و اصول الحکم» نوشته على عبدالرزاق (ر.ک: نقوى، 1361، ص 23ـ20) بود که در آن بر کنار گذاشتن اسلام از امور حکومت تأکید شده بود. | |||
در کنار پیوند قشریان با روشن فکران مریض، عدهاى روشن فکر مثل «طه حسین» با چاپ کتابهایى حقایق اسلامى را مورد تردید قرار مىدادند. از جمله این که وى در کتاب «الشعرالجاهلى» کوشید اصالت قرآن را زیر سؤال ببرد، که بعدها معلوم شد کتاب او رونویسى از اثر کم ارزش یکى از خاورشناسان طراز سوم غرب بودهاست. مجلاتى مانند «مجلة السیاسة الاسبوعیة» هم مصرىها را به بازگشت به دوران فرعونى فرا مىخواند و ندا مىداد که مصر از لحاظ تاریخى به کشورهاى عربى مربوط نیست، بلکه با یونان و اروپا پیوند دارد. وضعیت چنان بحرانى و فضا چنان تنگ و تاریک شد که عدهاى از علماى الأزهر هم به خاموشى و سکوت اجبارى فرو رفتند. (ر.ک: موثقى، 1371، ج 2، ص 108ـ102). البته هر یک به گونهاى در فکر دفاع از دین و نجات آن از خوارى و ذلت بودند که در بُعد اقدامات تند اجتماعى و سیاسى مىتوان به تلاشهاى حسن البنا، و در ابعاد مذهبى و فرهنگى و زیربنایى به فعالیتهاى شخصیتهایى چون عبدالمجید سلیم و شلتوت و... اشاره کرد که با کشف علت ضعف مسلمین در این دوره (تفرقه و جدایى مسلمین) تمام عمر خود را وقف اصلاح آن کردند. در صفحات بعد با این نوع اقدامات وى آشنا خواهیم شد، اما این اشاره، از آن جهت ضرورى است که خاستگاه اقدامات سیاسى عبدالمجید در دهههاى پایانى عمر جهت ایجاد تقریب بین مسلمین را نشان مىدهد. | |||
البته در همان دورهها نیز عبدالمجید به حد توان، در فعالیتها شرکت فعال داشت، هر چند اطلاعات سربستهاى از آن دوره وجود دارد. «خفاجى» مىنویسد: | |||
«او شاهد حوادثى بزرگ در تاریخ دینى، فکرى، اجتماعى و سیاسى مصر بود و به عنوان یک جهت بخش و هدایتگر در امور مشارکت داشت. (خفاجى، ج1، ص 306). | |||
عبدالمجید سلیم در سایه الطاف و توفیق الهى و شایستگىهاى علمى و فردى خویش در موقعیتهاى علمى مختلفى توانست به مسلمانان خدمت کند که تدریس علوم دینى، عهده دارى مقام قضاوت شرعى و تدریس در این زمینه، حضور در دارالافتاء، اشراف بر دروس الأزهر،، ریاست لجنة فتوا و افتاى مصر، حضور در مجمع کبار العلما، لجنة احوال شخصى، ریاست دارالتقریب، شیخ الأزهر و... از جمله آنهاست، که در زیر به شرح برخى از آنها خواهیم پرداخت. | |||
=سلیم بر مسند تدریس = | |||
عبدالمجید سلیم، همانند دیگر عالمان الأزهر، به تدریس روى آورد و البته در این مسیر، درجه عالى او در فارغ التحصیلى از الأزهر، مشوّق بزرگ و اطمینان بخش مهمى براى او به حساب مىآمد. او با اندوختههاى علمى فراوانى که کسب کرده بود، به تعلیم و تدریس مىپرداخت. على عبدالعظیم، آن گاه که از وى به عنوان یکى از مشایخ الأزهر نام مىبرد و مناصب او را برمى شمرد، قبل از هر چیز به موضوع تدریس وى تأکید مىکند و مىنویسد: «مناصب چندى را پذیرفت و در مراکز دینى به تدریس پرداخت. سپس در مدرسه قضاوت شرعى تدریس کرد. (مشیخة الأزهر، ج 2، ص 107) هر چند از تاریخ دقیق اشتغال وى به تدریس اطلاعى در دست نیست، اما با قراین مختلف مىتوان فهمید که اولین فعالیت وى تدریس بودهاست. خفاجى نیز ضمن شرح حال او مىنویسد: | |||
«در سال 1908 م. در حالى که عالم بودن را در درجه بالاى آن داشت، فارغ التحصیل شد... و به وظایف تدریس مشغول گردید» (خفاجى، پیشین). | |||
شیخ احمد عسکرى هم در مقالهاى که به مناسبت وفات عبدالمجید در «الاهرام» چاپ کرد، به این موضوع اشاره کردهاست. (رسالة الاسلام، سال 76، ص 434). | |||
همین سابقه طولانى در تدریس، از وى مردى توانا در تعلیم و تربیت و معلمى پاسخ گو به سؤالات طالبان دانش در تمام زمینههاى علمى اسلامى چون فقه، کلام، تفسیر و... ساخته بود تا آن جا که رئیس تحریریه مجله رسالة الاسلام درباره تبحر وى در تدریس و اداره نمودن جلسات علمى در واپسین سالهاى حیاتش، مىنویسد: | |||
«استاد بزرگ، شیخ الاسلام، شیخ عبدالمجید سلیم مجالس آکنده از مستمعان دارد که خواص از اهل علم و نظر در آن حاضر مىشوند و سخت در آنان اثرگذار است. وقتى مسئلهاى از مسایل شریعت در فقه، کلام، اصول، تفسیر یا غیر آن مطرح مىشود، چشمهاى شیخ بزرگ از هوش و ذکاوت مىدرخشد و بر پیشانى اش چینهایى مىافتد که موجهایى است که علم صحیح و رأى درست را از قلب قوى که شور جوانى و شعور پیرى و عمق بصیرت و کثرت تعجیل در آن است، منتقل مىکند. آن گاه که وجوه پنهان مسئلهاى را به روشنى آشکار مىسازد قلبها پر مىکشد، همان طور که گوشها قانع مىشود (پیشین، سال 16، ص 134). | |||
=شاگردان عبدالمجید= | |||
در مورد شاگردان او نیز از افراد معینى غیر از «محمود شلتوت» نام برده نشدهاست، اما کثرت شاگردانش از نوشتههاى اهل تراجم و گزارشگران روشن مىشود. خفاجى درباره وفات وى مىگوید: | |||
«خلأ بزرگى ایجاد کرد که چیزى آن را پر نمىکند گرچه شاگردان و مریدانى بجا گذاشت که از او به خیر و شکوه و وفا یاد مىکنند». | |||
عبدالمجید سلیم در هر موقعیتى، به موضوع تحصیل و اصلاح نظام آموزشى الأزهر اهمیت مىداد که از جمله مىتوان به سخنان وى در مجله رسالة الاسلام اشاره نمود. وى در دفاع از تحصیل محققانه علوم دینى و جلوگیرى از هجوم برخى افراد به نظام درسى الأزهر مىنویسد: | |||
«طبق آیه (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة) یادگیرى علوم زندگى بر امّت واجب است، و با اشتغال گروهى از فرزندان ما به علوم شرعى و احکام فقهى منافات ندارد، چون فقه اسلام چیزى جز روش و راه درست زندگى نیست. (لِکلّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً) و به افراد شاغل در آن ایراد گرفته نمىشود که در مطالعه و بررسى آن تعمّق کردهاند، بلکه عیب در کوتاهى نسبت به مطالعه و تحقیق و واگذاشتن علوم عملى است که امت اسلام به علوم نظرى، بدون علوم عملى اکتفا کردند». (رسالة الاسلام، سال 6، ص 8). | |||
=شلتوت شاگردى نمونه= | |||
شیخ عبدالمجید در طول دوران تدریس بى گمان چون چشمهاى جوشان هزاران تن از تشنگان علوم اسلامى را سیراب ساختهاست و هر چند ما به طور دقیق از نام آنان بى اطلاع هستیم، ولى بارزترین شاگرد او «شیخ شلتوت» را به خوبى مىشناسیم. شیخ شلتوت چنان متأثر از استادش عبدالمجید بود که بعدها در مسیر تقریب بین مذاهب، راه استاد را تداوم بخشید. مهمترین اقدام وى فتواى معروف او در به رسمیت شناختن مذهب شیعه در کنار مذاهب اهل سنّت است که دنباله تلاشهاى شیخ سلیم بود. این فتوا اصلى از اصول اساسى تقریب بود و در حقیقت این فتواى یک نفر نبود، بلکه فتواى شخصیتهایى بود که بار امانت تقریب را به دوش کشیدند و در طلیعه آن استاد بزرگ عبدالمجید سلیم قرار داشت. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 70). | |||
به این ترتیب این حقیقت تاریخى روشن مىشود که در مسیر تقریب، شاگرد و استاد چون یک روح در دو بدن، رسالتى بزرگ را به اتمام رساندند و همان گونه که فتواى جواز پیروى از مذهب شیعه را به طور آشکار از شاگرد مىدانیم، بى هیچ تردیدى به استاد نیز نسبت مىدهیم. متن این فتوا چنین است: | |||
«... 1. اسلام بر کسى پیروى از مذهب معینى را واجب نکرده است بلکه مىگوییم هر مسلمانى حق دارد که از هر مذهب از مذاهبى که به طور صحیح نقل شدهاست و احکامش در کتب خاصه مدون شدهاست پیروى کند. و هر کسى که از این مذاهب پیروى مىکند، مىتواند به مذهب دیگرى منتقل شود، هر مذهبى که باشد و در این راه هیچ مشکلى نیست. | |||
2. مذهب جعفرى معروف به مذهب شیعه امامیه اثنا عشرى مذهبى است که تعبد به آن مانند سایر مذاهب اهل سنت شرعاً جایز است. پس بر مسلمین سزاوار است که این را بدانند و از عصبیت ناروا نسبت به یک مذهب خاص بپرهیزند. دین خدا و شریعت او تابع مذهب یا محصور در یک مذهب نیست. پس هر کدام تلاشگر و مورد قبول نزد خدا هستند و جایز است براى کسى که اهل فحص و اجتهاد نیست، از آنها تقلید کند و به آن چه که در فقه خود تقریر مىکنند عمل کند و در این مورد فرقى بین عبادات و معاملات نیست». (رضوى، ص 8). | |||
شلتوت درباره استاد خود عبدالمجید سلیم مىگوید: «آرزو داشتم مىتوانستم تصویرى ارایه دهم هم چون... مرحوم استاد اکبر شیخ عبدالمجید سلیم، مردى با ایمان و عالم به علوم مختلف اسلامى و مسلط به مذاهب فقهى در اصول و فروع. او هم چون کوهى عظیم و پایدار بود، مردى که در تأسیس پایههاى تقریب، گامهاى بسیار مؤثرى برداشت. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 52، به نقل از شیخ شلتوت در مقاله تاریخچه فشرده تقریب). | |||
=شیخ عبدالمجید بر مسند قضاوت= | |||
عبدالمجید سلیم با کوله بارى از تجربههاى تلخ عصر اشغال و تحقیر، کوشید در حد توان خود بارى از دوش ملّت بردارد و در فضایى که امکان بیان افکار و تبلیغات دینى وجود نداشت، بر مسند قضاوت تکیه زد. وى در سال 1926م. وارد کار قضاوت شد. آن چه ما را از درخشان بودن دو سال خدمت او در مقام قضاوت (1926 تا 1928م.) مطمئن مىکند، روحیه ظلم ستیزى و عدالت خواهى اوست که همه کسانى که با او آشنا بودهاند از آن سخن مىگویند. | |||
علامه محمدتقى قمى دبیرکل دارالتقریب مىنویسد: | |||
«شیخ عبدالمجید سلیم... نسبت به ظلم هم نهایت حساسیت داشت». (بىآزار شیرازى، 1379، ص191؛ ر. ک: احمدى و دیگران، 1379، ص 235 از آیتالله واعظ زاده خراسانى). | |||
هم چنین شیخ حسنین محمد مخلوف مفتى مصر درباره عبدالمجید و دوره قضاوت وى مىگوید: | |||
«او را براى قضاوت برگزیدند و دو سال قضاوت کرد... شیخ عبدالمجید سلیم را به عنوان قاضى پاکیزه، عالمى توانا، فقیهى مجتهد، مردى صالح و تقواپیشه، برادرى باوفا و صبورى مخلص هرگز فراموش نمىکنم، او را که آزار دید و مورد هجوم قرار گرفت و تحت فشار بود، علم و عالمان در الازهر و غیر آن از او محروم شدند. تاریخ به زودى از مواضع مهم و شجاعت و قوت ایمان و صلابت عقیده وى یاد خواهد کرد.» (رسالة الاسلام، سال 6، ص 436ـ430). | |||
در دوره دو ساله فعالیت عبدالمجید سلیم، واقعه خاصى روى نداد، جز این که روند تخریب مسئله خلافت که از سال 1924 در پى سقوط عثمانى و روى کار آمدن آتاترک، ایجاد شده بود، وارد مرحله جدیدى شد و حتى کنگره مهمى در سال 1926 م. هم زمان با آغاز کار عبدالمجید در مسند قضاوت، در شهر قاهره پیرامون مسئله خلافت برگزار شد. این موضوع ذهن علماى الأزهر را به خود مشغول کرده بود و حتى شخصى مانند رشید رضا ده سال قبل از الغاى خلافت، کتابى با عنوان «الخلافة و الامامة العظمى» (1922 م.) نوشت و بر تربیت کادرهاى شایسته خلافت تأکید کرد؛ بر خلاف على عبدالرزاق که خلافت را چندان قبول نداشت. رشید رضا به ترکها پیشنهاد کرد که به شکل کنونى حکومت (جمهورى) خود به عنوان موقت نگاه کنند تا مسئله خلافت به تصمیم یک کنگره واگذار شود؛ کنگرهاى که مرکب از نمایندگان تمام کشورهاى اسلامى باشد. پیرو همین نظریه، در سال 1926 م. کنگره قاهره تشکیل شد و پیشنهاد داد مدرسهاى مخصوص براى پرورش نامزدهاى خلافت برپا شد... (موثقى، 1371، ج 2، ص 40). | |||
=آغاز خدمت در دار الافتاء (1952ـ1928م)= | |||
عبدالمجید سلیم بعد از گذشت دو سال از تصدىگرى مقام قضاوت، در سال 1928م. وارد دارالافتاء شد. این مجتهد 46 ساله از چنان بنیانهاى علمى قوى اى برخوردار بود که با ورودش به موقعیت جدید، توانست منشأ آثار زیادى شود و تا سال 1952 در این مقام بماند. در مجموعه «الفتاوى الاسلامیة» ورود وى 2 ذى الحجه 1346ق و خروجش 15 ذى الحجة 1364ق عنوان شدهاست. (الفتاوى الاسلامیة، ج 1، ص 34). خفاجى در مورد تعداد فتواهاى صادر شده از طرف وى در این دوره طولانى مىنویسد: «بیش از پنج هزار فتوا دارد». (خفاجى، ج 1، ص 306). | |||
و استاد احمد عسکرى آن را پانزده هزار مورد ذکر مىکند (رسالة الاسلام، سال 6، ص 434؛ به نقل از الاهرام) که این نظر به صواب نزدیکتر است؛ زیرا بعدها در مجموعه الفتاوى الاسلامیه با دقتى که در شمارش فتواها شد، به طور دقیق این میزان تأیید و تعداد فتواها «15792» مورد اعلام گردید. (الفتاوى الاسلامیة، پیشین). | |||
عبدالمجید سلیم در میان فقهاى الازهر، همواره از پرکارترین افراد بود و تعداد فتواهایش این نظر را تأیید مىکند. نکته مهم در فتواهاى عبدالمجید این است که به رغم کثرت آنها، مبانى عمیق فقهى و علمى در آنها به چشم مىخورد و او هرگز تعمق و تفقه در فتوا را فداى کثرت صدور فتوا نکردهاست. استاد شیخ احمد العسکرى در این باره مىنویسد: | |||
«او فتوا دارد که هزاران مورد از آنها داراى مبادى علمى هستند» (رسالة الاسلام، پیشین). | |||
در مجموعه الفتاوى الاسلامیة هم به نقل از على عبدالعظیم پیرامون این موضوع آمدهاست: «از خلال این فرصت طولانى در مقام فتوا، ثروت زیادى از فتواهاى فقهى براى ما باقى گذاشت که مشکلات زندگى و حوادث و وقایع جدید و احکام جدید را از دیدگاه اسلام شامل مىشود». (مشیخة الازهر، ج 2، ص 107). | |||
چنین حجمى از فتواها با آن میزان دقت، بهترین دلیل براى گردآورى آنها در یک مجموعه مستقل است؛ هدفى که گمان مىرفت به زودى عملى خواهد شد، از این رو استاد احمد عسکرى خبر از چاپ آن در مجموعهاى واحد داده و نوشته بود: | |||
«وزارت عدل براى جمع آورى و طبع آن کوشش مىکند تا این دستاوردهاى علمى مفید براى همه مورد استفاده قرار گیرد و بى گمان این اثر در طول تاریخ مرجع فتوا دهندگان و فقیهان و قانون دانها خواهد شد». (رسالة الاسلام، پیشین). | |||
با وجود این امیدوارى، فتواهاى عبدالمجید هرگز در مجموعه واحدى جمع نشد، تا آن که در زمان شیخ جادالحق بخشهاى کوچکى از آن در الفتاوى الاسلامیه که مجموعهاى از فتواهاى دارالافتاى مصر است، گردآورى شد. على عبدالعظیم از اشتیاق افراد زیادى به جمع آورى این ثروت عظیم از فتواها و چاپ و نشر آن سخن مىگوید و اضافه مىکند این امر تنها در زمان ریاست جادالحق بر منصب افتا ممکن شد و گروهى این میراث بزرگ اسلامى را که مفتىهاى مصر به جا گذاشته بودند، طبع و نشر کردند که فتواهاى شیخ عبدالمجید سلیم نیز در ضمن آن آمدهاست. (مشیخة الازهر، پیشین؛ به نقل از الفتاوى الاسلامیة، ج 7، ص 2685). | |||
=سلیم در هیئت «کبار العلما»= | |||
هیئت کبار العلما مجموعهاى متشکل از نخبگان علمى الازهر است که رئیس الازهر را انتخاب مىکند. شرط ورود به این هیئت، داشتن ویژگىهاى برجسته علمى و مذهبى است که عبدالمجید سلیم از آن برخوردار بود. وى در زمان ریاست مصطفى مراغى جزء هیئت کبار العلما بودهاست. | |||
او در این موقعیت نیز نبوغ علمى خود را نشان داد و در شمار برجستگان این هیئت درآمد. در این هیئت، عبدالمجید سلیم علاوه بر امور معمول، به مشکلات و معضلات اجتماعى و مذهبى نیز توجه داشت و در صورت بروز پیش آمدى خاص، براى حل آن تلاش مىنمود. نمونه آن را مىتوان در مبارزه با مفاسد اخلاقى در جامعه دانست. ورود عبدالمجید به هیئت کبار العلما هم زمان با اوج انحطاط مصر از لحاظ اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى بود. جوانان جذب مخالفان دین مىشدند، و مکاتب الحادى با رنگهاى فریبنده آنان را از دین منحرف مىکردند. در بعد فرهنگى، بى اعتنایى به مظاهر اسلامى هم چون حجاب و اصول اخلاقى اوج گرفته بود. رواج شراب خوارى، مجالس مختلط، مراسم وقیحانه ملکه زیبایى و دهها مفاسد اخلاقى، جلوهاى زشت از جامعه مصر آن دوره ترسیم کرده بود. مسابقات حرام، کسبهاى خلاف شرع و... همگى هیئت مذکور را در برابر کوهى از مشکلات قرار داده بود، تا این که بهانهاى براى اعلام این همه هجمه علیه دین و مظاهر دین پیدا شد و آن خبر تحریم شراب در ایالتهایى از هند و تقاضاى شیخ مرتضى آل یاسین، از علماى مصر براى انجام اقداماتى مشابه در کشور مصر بود. | |||
ماجرا از این قرار بود که علامه شیخ مرتضى آل یاسین از علماى بزرگ نجف اشرف بعد از اطلاع از تحریم مشروبات الکلى در هندوستان توسط دولت هند، نامهاى از سوى علماى نجف اشرف به جماعت کبار العلماى الازهر فرستاد و آنان را به تبادل رأى و ایجاد نهضتى همگانى جهت مبارزه با مشروبات الکلى دعوت کرد. وى این نامه را در رجب 1369 ق به الازهر ارسال کرد. | |||
جماعت تقریب الأزهر با دو شخصیت بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت، از اعضاى هیئت کبار علما، ارتباط برقرار نمود و با آنان گفتوگو کرد، آنان هم از پیشنهاد علامه آل یاسین استقبال نموده و قول همکارى دادند. | |||
چند روز بعد، با همکارى عبدالمجید سلیم، جلسهاى تاریخى در جامع الازهر برگزار شد و کبار علما و رجال الازهر درباره این موضوع به تبادل نظر پرداختند. | |||
آنان به این نتیجه رسیدند که به صورت دسته جمعى نامهاى به رییس مجلس و وزراى مصطفى نحاس پاشا بفرستند و از وى بخواهند براى تحریم مشروبات الکلى در مصر اقدام نماید. هم چنین مقرر شد هم زمان نامهاى به پادشاه مصر بنویسند و اهمیت تحریم مشروبات الکلى را براى وى توضیح دهند. | |||
هر دو نامه نگاشته شد و ارسال گردید و در 25 شعبان 1369 در دو نوبت در رادیوى دولتى مصر قرائت شد. | |||
چند تن از کبارالعلماى الازهر در این مورد با علماى نجف اشرف همکارى بیشترى داشتند که عبارت اند از: | |||
شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت، شیخ محمد عبداللطیف دراز، شیخ محمد الفتاح العنانى، شیخ عیسى منون و شیخ محمد محمد مدنى. | |||
=از ریاست الازهر تا استعفاهاى مکرر= | |||
منش سیاسى عبدالمجید سلیم به زودى تأثیر خود را در آینده سیاسى و علمى وى نشان داد. او که پس از چند سال فعالیت در مقام مفتى مصر، به عضویت هیئت کبار العلما، که رییس الازهر از بین آنها برگزیده مىشد، درآمده بود پس از درگذشت مصطفى مراغى، به رغم اولویتهاى علمى و شخصیتى اش به ریاست الازهر انتخاب نشد، بلکه دولت، شیخ عبدالرزاق را به ریاست این هیئت برگزید؛ به گونهاى که خود عبدالرزاق منصفانه سلیم را ترجیح مىداد و در بیان اصلح بودن وى به صراحت سخن مىگفت. او اعتراف کرده بود که: «دولت از لحاظ سیاسى مرا انتخاب کردهاست». هم چنین این دو سخن از اوست که: «شیخ عبدالمجید سلیم شیخ مسلّم علما و فقیهترین آنهاست». (بىآزار شیرازى، 1377، ص 46) و «شیخ سلیم افقه فقهاى مصر و حتى از نظر فضل از من برتر و عالمتر است... اگر ابوحنیفه زنده بود و مىخواست براى مذهبش جاى گزینى بگمارد، کسى جز عبدالمجید را برنمى گزید.» (موثقى، 1371، ص147) با این همه، عبدالرزاق از سال 1945 تا 1947م و بعد از او محمد مأمون الشناوى از سال 1948 تا 1950م ریاست الازهر را به عهده داشتند. پس از آن، عبدالمجید سلیم در سال 1950م. این مقام را عهده دار شد. بررسى مواضع سلیم در دولت فاروق و نجیب، خود تحقیقى دیگر را مىطلبد ولى به طور کلى مىتوان گفت موضع عبدالمجید سلیم صریحتر و قوىتر از شیوه معمول علماى اهل سنت در برابر دولتها بود. | |||
عبدالمجید سلیم بار اوّل در تاریخ 25 ذى حجه 1369 برابر با 18 اکتبر 1950 پس از یازده ماه ریاست بر الازهر، استعفا کرد. نمونههایى از ناسازگارى روحیات عبدالمجید با اعمال دولت مردان آن روز نقل شدهاست، از جمله این که وى در برابر توقعات دستگاه حکومتى فاروق گفته بود: «من این جا براى این گونه امور ننشستهام.» (بىآزار شیرازى، 1404ق، ج 2، ص 128) و یا این که وقتى فاروق در بنادر اروپا مشغول تفرج و خوشگذرانى بود، امور مالى الازهر با تنگ نظرى مورد موشکافى قرار مىگرفت و از سلیم تقاضاى صرفه جویى بیش از پیش مىشد و این موضوع تا جایى پیش رفته بود که شیخ به تنگ آمده و گفته بود: «اسراف و تبذیر در آن جاها و ذره بینى و نگریستن به ته سوزن اینجاها!» (پیشین) و همین امور باعث شد ناسازگارى حکومت با وى بیشتر شود و سرانجام وى مجبور به استعفا گردد. بعد از وى ابراهیم حمروش (1952ـ1951) به ریاست برگزیده شد. (دداج، ص164). | |||
البته شیخ بعد از این کناره گیرى با اهتمام تمام در دارالتقریب شروع به فعالیت کرد. خودش در این باره گفته بود: | |||
«من نور این رسالت تقریب و وحدت اسلامى را خواستم در الأزهر تعقیب کنم؛ رسالتى که به مصلحت اسلام است، اما دیدم که این دستگاه زنگ زده شده و دنباله رو جاهایى است که نباید باشد. و از این به بعد من اهتمامم به تقریب زیادتر خواهد بود و دارالتقریب جایى است که ما مىتوانیم دور از این عوامل کار بکنیم». (بىآزار شیرازى، پیشین، ص 129). | |||
در سال 1952م. (کمتر از دو سال بعد از کناره گیرى سلیم از ریاست الازهر) بار دیگر با تقاضا و خواهش، عبدالمجید سلیم را به الازهر برگرداندند، که این امر مصادف با انقلاب مصر بود. در دولت جمال عبدالناصر هم سلیم موضع مساعدى نداشت و احتمالاً مشابه درگیرى فکرى ـ سیاسى جمعیت اخوان المسلمین با ناصر، او نیز دیدگاه مشترکى با دولت جدید نداشت. از این رو نتوانست با دولت همکارى کند و سرانجام کناره گیرى کرد. | |||
دکتر رفعت سید احمد در کتاب «الدین و الدولة و الثورة» تحلیلى عام ارایه مىدهد و معتقد است نظام سیاسى آن دوره ثبات نداشت و دخالت الازهر در سیاست در دوره محمدعلى پاشا به نفع وى و علیه عثمانىها و در دوره بعد باعث از بین رفتن استقلال اقتصادى الازهر شد و به مرور سلطه دولت بر آن افزوده شد و تا جایى پیش رفت که حجم سنگین دخالتها، عبدالمجید و خیلىها را وادار به استعفا و بى میلى به مناصب الازهر و... کرد. (رفعت سید احمد، ص 238ـ235). | |||
=گامهاى نخستین تقریب و همبستگى= | |||
در سال 1938م. استاد محمدتقى وارد مصر شد. وى یک روحانى ایرانى بود که براى انجام امور فرهنگى از سوى دولت ایران به مصر اعزام شده بود، اما او با الازهر تماس گرفت و در نتیجه، با شیوخ بزرگوارى چون عبدالمجید سلیم، محمود شلتوت، محمد فحام، محمد ابوزهره، محمد غزالى، حسن البنّا و... آشنا شد. او موضوع تقریب را به عنوان استراتژى در نظر داشت و براى دست یابى به آن تحمل زیادى از خود نشان مىداد به گونهاى که تنها تصویب اساس نامه تقریب 9 سال به طول کشید و این قانون در سال 1947م. به تصویب رسید. در این دوره مصطفى مراغى ریاست الازهر را به عهده داشت. | |||
دعوت تقریب، اندیشهاى اصلاحى بود و در چارچوب اصلاح طلبى دینى جاى داشت که از رهبران بزرگ اصلاحى دینى، چون سید جمال و محمد عبده الهام گرفته و از مواضع قوى سنّتى و فقهى و جنبههاى قوى اصلاحى از جمله در مسئله اجتهاد و فکر تقریب برخوردار بود و محمدتقى قمى با ورود به مصر در سال 1938م. سفیر آن شد. وى لزوم رعایت دعوت مرحلهاى براى دست یابى به هدف تقریب را یادآور شد. او در سخنانى که 25 سال بعد از آغاز تقریب بیان کردهاست، مىگوید: | |||
«خداوند اراده فرمود که اندیشهاى اصیل و خالص که پیرامون آن تحقیق و بررسى انجام گردیده بود، به صورت دعوتى اصلاحى و دینى بر عالم اسلام طلوع نماید؛ اندیشهاى که بزرگترین درد وگرفتارى مسلمانان را که تفرّق و پراکندگى است، درمان مىسازد». زمانى که اندیشه تقریب شکل گرفت بسیارى به مبارزه با آن برخاستند. توده مردم انتظارى نداشتند که نکتهاى از تقریب بشنوند، بنابراین چارهاى نبود که قبل از اقدام به اصلاح، محیط را براى اصلاح مساعد کنند. به این ترتیب، اندیشه تقریب، سه مرحله را پشت سر گذاشت: 1. تمهید؛ 2. تکوین؛ 3. اجرا. | |||
=مرحله مقدماتى تقریب= | |||
مرحله آغازین تقریب از سال 1938م. (ورود قمى به مصر) تا سال 1946م. به طول کشید. در این دوره ریاست الازهر تا سال 1944م. با مراغى و بعد از آن (1945 تا 1948م.) با مصطفى عبدالرزاق بود. در این زمان جنگ جهانى دوم به فاصله یک سال پس از آغاز دعوت تقریب، تا سال 1945م. تداوم یافت و در کار تقریب وقفه پیش آورد. در این دوره عبدالمجید هم چنان مفتى دیار مصر بود و هر دو رئیس الازهر، با وى ارتباطات گرمى داشتند و در مراحل تمهید و تکوین از او یارى جستند. محمدتقى قمى درباره جایگاه شیخ مراغى در الازهر و آن گاه تمهید او براى ورود عبدالمجید سلیم به جریان تقریب مىنویسد: | |||
«مراغى مردى با وقار و با شخصیت و داراى فکرى منظم و هماهنگ و بینشى وسیع بود. در اولین ملاقات، ایمان او را نسبت به اندیشه تقریب دریافتم، ولى به حکم مرکزیتى که داشت، نمىتوانست شخصاً این دعوت را به عهده گیرد، بلکه با زعامت و ریاستى که بر اهل سنت داشت، نمىتوانست در برابر محیطى که الازهر و در نتیجه این شهر عزیز از آن بهره مند مىگشت چنین اندیشهاى را به طور آشکار تأیید نماید. ولى او مىدانست که چگونه به این اندیشه خدمت کند و بدین منظور میدان و محلى براى ایراد سخنرانى در دانشگاه الازهر و خارج از آن به روى ما گشود و تسهیلاتى براى ارتباط ما با رجال الازهر براى تفاهم فراهم ساخت و ما را با کسانى که به علم و استعدادشان نسبت به تحقیقات علمى اعتراف داشت و در آنها میل و علاقه به تقریب مىدید آشنا کرد. | |||
شیخ مراغى به سوى رحمت الهى رهسپار گردید... او مردى فعال بود و در ایجاد ارتباط میان اشخاص و اتفاق بر نقاط اساسى سهم بسزایى داشت. او محیط را براى بعضى از بزرگان و علماى دین که در صدر آنها شیخ مصطفى عبدالرزاق و شیخ عبدالمجید سلیم قرار داشتند آماده ساخت. با این که جنگ بسیارى از آثار را واژگون کرد و خانهها و شهرها و دلهاى مردم را ویران ساخت، اما هیچ گونه تغییرى در دوستى و تفاهم افراد رخ نداد بلکه روز به روز این دوستى و تفاهم گسترش یافت...» (بىآزار شیرازى، 1378، ص 66ـ45). | |||
خدمت بزرگى که مصطفى مراغى به جریان تقریب کرد، برگزیدن و شناساندن افرادى بود که مىتوانستند در مسیر تقریب مفید واقع شوند و البته در این میان شخصیت علمى عبدالمجید سلیم چنان برجسته بود که در صدر فهرست پیشنهادى مراغى قرار گرفت. | |||
بر اساس یکى از مقالات و گزارشهاى دارالتقریب، مصطفى مراغى، خود شیخ عبدالمجید سلیم را به دارالتقریب معرفى کرد و احترام بسیار زیادى براى او قائل بود و معتقد بود اگر بتوانیم شیخ سلیم را وارد جماعت تقریب کنیم، قدم بسیار مهمى برداشتهایم. (موثقى، 1371، ص 147). به این ترتیب، عبدالمجید از همان مرحله اول وارد تقریب شد. از جمله اتفاقات این دوره مىتوان به جشن هزارمین سال تأسیس الازهر اشاره کرد که قرار شد در آن، فعالیتى در مورد تقریب انجام گیرد. البته این جشن به سال بعد موکول شد و گسترش جنگ جهانى مانع برگزارى آن گردید. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 65). | |||
دکتر بىآزار شیرازى در مقدمه چاپ اوّل کتاب همبستگى مذاهب اسلامى مىنویسد: | |||
«از مهمترین پایههاى استقرار دعوت تقریب، پیوستن شخصیتهاى بزرگ و استثنایى عالم اسلام به آن بود، از جمله:.... ب: شیخ عبدالمجید سلیم مرجع بزرگ افتاء و فقاهت اهل سنّت، شخصیت وزین و قابل اعتنایى که از حیث وسعت معلومات و فضایل اخلاقى کم نظیر بود». (پیشین، ص 8 و 37). | |||
دکتر شیخ محمد فحام، شیخ جامع الازهر نیز از نقش عبدالمجید سلیم یاد مىکرد. وى طىّ ملاقاتى که بین مفتى اعظم اهل سنّت، محمد فحام، و علماى اعلام تهران در منزل علامه محمدتقى قمى در روز سه شنبه 22 تیر 1350 ش. صورت گرفت، در مجلس مهمانى سفیر مصر گفت: | |||
«تصور مىکنم جناب علامه قمى اجازه بدهند که بگویم هیئت تقریب که داراى این آثارگران بها بود و شخصیتهایى مانند شیخ عبدالمجید سلیم و دیگران که مشایخ و استادان ما محسوب مىشوند، در آن شرکت داشتند، همه به همت شخص ایشان (قمى) به وجود آمد. البته این شخصیتها کورکورانه به دنبال این اندیشه نرفتند، بلکه آنان کسانى بودند که تا به طور قطع و یقین اندیشهاى را صحیح و سالم نمىدانستند، گرد آن نمىرفتند و از آن پیروى نمىکردند» (پیشین، ص378). | |||
=مرحله تکوین و تجهیز تقریب= | |||
نقش دادن شیخ مراغى در مرحله تکوین و تجهیز تقریب به اشخاصى چون عبدالمجید سلیم و مصطفى عبدالرزاق همواره مورد تشویق و اعجاب محمدتقى قمى بانى و مؤسس تقریب بود. با این حال او عبدالرزاق را قهرمان مرحله دوم، یعنى تکوین و پیدایش تقریب، مىداند. این مرحله را باید از سال 1946، زمان بازگشت محمدتقى قمى به مصر، تا حمایت علنى عبدالرزاق از تقریب دانست که موجب رسمیت یافتن آن شد. وى مىنویسد: | |||
«در سال 1946م. به مصر برگشتم. مرحله مقدماتى که آن را پشت سر گذاشته بودیم، این تجربه را به ما آموخت که قبل از هر دعوتى ارتباطات شخصى براى آمادگى لازم و ضرورى است و شرط بقا از هر دعوتى این است که از میدان شخص خارج گردد و به دوش جماعتى از افراد با ایمان و با عمل گذاشته شود، به طورى که اگر یکى از میان رود دیگرى به جایش قرار گیرد. در این فترت، مرحله تکوین آغاز گشت.» (پیشین، ص 66). | |||
این مرحله با تصویب قانون تقریب در سال 1947 م. با موفقیت به پایان رسید که از افراد دخیل در آن مىتوان به عبدالمجید سلیم رئیس هیئت فتواى دانشگاه الازهر اشاره کرد. به گفته مرحوم قمى، در این مرحله شیخ مصطفى عبدالرزاق رئیس الازهر در کنار این دعوت ولى خارج از جمعیت تقریب باقى ماند تا هنگام بحران بهتر بتواند آنان را کمک کند و در واقع نقش سپر دفاعى را به شیخ عبدالمجید سلیم واگذار کرد. علامه محمدتقى قمى تصریح مىکند که در آن موقعیت، مصطفى عبدالرزاق، سلیم را شیخ مسلّم علما و افقه آنها مىدانست. به این ترتیب، شیخ سلیم وارد تقریب شد. در این مرحله مشکلات زیادى براى تقریب پیش آمد، ولى همگى با درایت و ایمان و ایستادگى مصطفى عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم و محمدتقى قمى و... پشت سر گذاشته شد. محمدتقى قمى مىنویسد: | |||
«اتفاقاً آن چه از آن مىترسیدیم، واقع گردید؛ همین که خبر پیدایش دارالتقریب به گوش افراد متعصّب رسید، برآشفته شده و آشوب به پا کردند و افکار مسئولین و مقامات مملکتى آن روز مصر را مشوش کردند. گمانها و سوءتفاهماتى در ذهن آنها وارد ساختند و همین که کار اوج گرفت مصطفى عبدالرزاق در برابر مسئولین امر ایستاد و از این اندیشه و بى نظرى مجریان آن و ارزش شخصیت و مراکز آنها در مصر و سایر کشورها به دفاع پرداخت. اگر دفاع این مرد با ایمان نبود کار اندیشه تقریب در همان مراحل ابتدایى پایان یافته بود. ایشان بعضى از اعضاى الازهر را براى این منظور انتخاب و بعضى از نقاط اساسى قانون جمعیت تقریب را نیز تدوین کرد». | |||
سپس ادامه مىدهد: «و این مرحله، مرحلهاى بود که شیخ بزرگ عبدالمجید سلیم با جهد و کوشش و علم و ایمان به جانب تقریب آمد. بعد از مدت کوتاهى شیخ مصطفى عبدالرزاق به سوى پروردگار خود بازگشت، گویى ایشان رسالتى برعهده داشت که آن را به انجام رسانید و رفت». (پیشین). | |||
به این ترتیب، گزینش عبدالمجید از سوى عبدالرزاق و به کار بردن عباراتى چون شیخ مسلّم علما و فقیهترین عالمان، نشان از وزانت علمى وى دارد که تا آن موقع به آن دست یافته بود. از این رو با کوله بارى از علم و دانش به یارى تقریب شتافت تا آیندهاى متحد براى جهان اسلام رقم زند. از مراحل حساس دوران تکوین، زمان مربوط به تنظیم قانون جمعیت تقریب بود که علم و دانش عالى عبدالمجید در این مرحله نیز به کمک تقریب شتافت تا آن جا که استاد قمى مىنویسد: «عبدالرزاق بعضى از اعضاى علماى الازهر را انتخاب کرد و بعضى از نقاط اساسى قانون جمعیت تقریب از آثار فکرى اوست» (پیشین، ص 46). | |||
همان گونه که عبدالرزاق و علماى دخیل در تقریب پیش بینى کرده بودند، به زودى موجى از مخالفتها علیه نهضت تقریب برخاست و درستى تحلیل و پیش بینى اعضا را نشان داد. | |||
در این مقطع که عبدالمجید به همراه یارانش در پى ایجاد طرحى براى ایجاد الفت بین مسلمین بودند، به تعبیر شیخ شلتوت، محیط عمومى پر از سرزنشها و تهمتها و آمیخته به افترا و سوءظن فرقهها نسبت به یک دیگر گردید. تشکیل جماعت تقریب از مذاهب مختلف اسلامى (مذاهب چهارگانه اهل سنت و «مذهب شیعه امامى و زیدى») پیروزى آشکارى بود که کینه توزان را هراسان ساخت.» (پیشین، ص 246). | |||
سنّىها خیال مىکردند که دارالتقریب مىخواهد آنها را شیعه کند و شیعهها تصور مىکردند که ما تصمیم داریم آنها را سنّى کنیم. اینها و سایرین که در حقیقت هدف رسالت تقریب را درنیافته بودند و یا نمىخواستند دریابند، گفتند تقریب مىخواهد مذاهب را الغا کند یا آنها را در هم ادغام نماید. و نیز عدهاى کوته فکر و کسانى که سوء غرض داشتند... و یا منافع خود را در تفرقه و تشتت مىدیدند و یا روحشان مریضى و آلوده به هوا و هوس و تمایلات خاصى بود، با این اندیشه به پیکار برخاستند. اینان و کسانى که قلمهاى خود را در معرض اجاره سیاستهاى تفرقهانگیز قرار مىدهند، هم چنان که با هر نهضت اصلاحى به مبارزه برمى خیزند و از هر اقدام اصلاحى که باعث وحدت مسلمین مىشود، جلوگیرى به عمل مىآورند، به طور مستقیم و غیر مستقیم با آن به نبرد پرداختند و هر کدام به سهم خود با این نهضت مبارزه کردند». (پیشین، ص 34ـ33). | |||
قانون تصویبى تقریب در سال 1947م. را باید نتیجه تلاش تمام عالمان حاضر به ویژه مصطفى عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم و شاگرد او شیخ محمود شلتوت دانست. | |||
=مرحله اجرایى و نهایى تقریب = | |||
بخشى از چهره سیاسى عبدالمجید سلیم را باید در دارالتقریب جستوجو کرد، همان گونه که بخشى دیگر نیز، از مطالعه حضور وى در الازهر به دست مىآید. با این که عبدالرزاق از نظر سیاسى اختلاف نظرهایى با سلیم داشت، اما سلیم، عبدالرزاق را شخصیتى صاحب علم و تقوا و مورد اطمینان مىدانست و توسط وى به دارالتقریب راه یافته بود. شیخ سلیم با حضور در دارالتقریب منشأ آثار زیادى شد، هم از لحاظ علمى و اجتماعى، هم از لحاظ جلب شخصیتهاى جدید به دارالتقریب که پشتوانه آینده آن شدند، مانند شاگردش شیخ شلتوت، و هم از جهت دفاع مستحکم در برابر حمله برخى شیوخ الازهر به اندیشه اصلاح گرایانه در باب تقریب بین مذاهب اسلامى. (ر.ک: موثقى، 1371، ص 148). | |||
مصطفى عبدالرزاق بعد از زحمات زیاد و اتمام این بخش حیاتى از پروژه تقریب، دار فانى را وداع گفت و از آن پس بود که مرحله اجرایى آغاز شد. عالمان بزرگ در پى طرح ریزى فردایى متحد براى امّت اسلام بودند. تا این مرحله از تقریب را عمدتاً محمدمصطفى مراغى (1945 ـ 1935) و مصطفى عبدالرزاق (1947 ـ 1945) با همراهى و مجاهدت مردانى چون شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمدحسین کاشف الغطا (راهبرى و هدایت کرده و به سلامت به سرمنزل مقصود رسانده بود و اکنون (1948) نوبت مردانى دیگر بود که این راه را بپیمایند. | |||
بعد از عبدالرزاق، ریاست الازهر به محمد مأمون الشناوى (1950ـ1948) سپرده شده بود، از این رو عبدالمجید سلیم فارغ از مسئولیت اجرایى و سنگین ریاست، هم چنان مىتوانست با فراغ بال به اندیشه تقریب بپردازد و براى آن تلاش کند. در این جا به گوشهاى از نقش سلیم از نگاه محمدتقى قمى مؤسس و دبیرکل دارالتقریب اشاره نمود و نقش وى را در دورههاى مختلف تقریب بررسى مىکنیم. | |||
شخصیتهایى از رؤساى الازهر که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در دعوت تقریب سهیم بودهاند، عبارت اند از: محمدمصطفى مراغى، مصطفى عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم. | |||
مدتى بعد از آغاز فعالیت تقریب، انقلاب مصر (1952) به وقوع پیوست و فاروق از قدرت برکنار شد. هر چند عبدالمجید سلیم و همکارانش به تلاشهاى خود ادامه مىدادند، اما حکومت جدید تا حدود یک سال و نیم نسبت به تقریب نظر مساعدى نشان نمىداد و مىخواست بداند «این دعوت چیست، از کجا آمده و چه نقشه اى دارد و چطور شده که این چنین کارش گرفته و این شخصى که از ایران آمده و این تشکیلات را راهانداخته، هم شیعه است و هم غیر مصرى، چطور شده که تمام رجال را به دور خود جمع کرده و بالأخره نیرویش چیست و از کجا تقویت مىشود». (بىآزار شیرازى، 1378، ص 31 و 30). این وضع به جایى رسید که رفت و آمد افراد دارالتقریب را کنترل مىکردند و به گفته قمى در دیدار با ناصر، مجله رسالة الاسلام با فقر مالى اداره مىشد و نویسندگان، مقالات مجانى مىدادند. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 34). | |||
در هر صورت، دارالتقریب هم چنان به فعالیت خود ادامه داد و افراد مهمى مثل ابراهیم الطحاوى از همقطاران ناصر را هم به امور مذهبى جذب کرد، به گونهاى که وى بعدها، رییس هیئت شباب المسلمین مصر شد. (پیشین). | |||
در چنین موقعیت مهم و حساسى بیشترین کمکها از سوى شیخ عبدالمجید سلیم بود. دوره اصلى تلاشهاى عبدالمجید سلیم در تقریب بین مذاهب، مربوط به دوران ریاست وى در الازهر است. وى در این مقطع خدمات زیادى به اندیشه تقریب بین مذاهب نمود. محمدتقى قمى به صورت فهرستوار درباره این دوره از زندگى وى مىنویسد: | |||
«میزان علاقه و دلبستگى وى به تقریب به گونهاى بود که وى با این که پس از چند سال رییس الازهر شد، باز به عضویت خود در جمعیت ادامه داد و حتى بیشتر نامههاى خود را با عنوان شیخ الازهر و نائب رییس جمعیت تقریب امضا مىکرد. در عهد او بود که فصل تازهاى در ارتباط میان سنى و شیعه گشوده شد. او باب نامه نگارى را با علماى شیعه گشود و پاسخ آنها را دریافت نمود و براى اولین بار دانشگاه الازهر را که منحصر به مذاهب چهارگانه تسنن بود، به صورت دانشگاه عمومى اسلامى درآورد تا به ماده واحدهاى که راجع به دانشگاههاى اسلامى در قانون اساسى تقریب آمده بود، عمل کند و او براى اولین بار بعضى از احکام و قوانین شیعه را که در نظرش از سایر قوانین بهتر بود، در قانون مصر در قوانین مربوط به احوال شخصى وارد کرد و او بود که به دارالتقریب پیشنهاد چاپ تفسیر مجمع البیان را داد». (پیشین، ص 48 و 47). | |||
=شیخ سلیم در برابر فتنه تفرقه= | |||
از آغاز فعالیت دارالتقریب بیش از همه مخالفان، دو جریان در پیوند با هم، علیه این جمعیت و همبستگى آن وارد عمل شدند؛ یکى استعمار و سیاستهاى استعمارى و دیگرى دولت سعودى با کمک عوامل سیاسى و وهابى و نویسندگان مزدور وابسته به استعمار که انواع کتابها و تبلیغات دورغ را علیه شیعه نشر مىدادند. به خصوص این که وهابىها و سعودىها به تأثیر از سیاستهاى استعمارى غرب، فکر مىکردند با وجود دارالتقریب، تبلیغات ضد شیعى آنان خنثى مىشود. هم چنین حضور حسن البنا رهبر اخوان المسلمین در دارالتقریب براى آنان بسیار گران آمده بود، زیرا این امر مانع پیشرفت دعوت و تبلیغ وهابىگرى در میان اخوان المسلمین مىشد. از این رو تلاش مىکردند حسن البنا را مجبور به کناره گیرى از دارالتقریب کنند. | |||
در حالى که شیخ سلیم در راستاى اهداف مقدس دارالتقریب مشغول تهیه مقدمات صدور فتواى جواز پیروى از مذهب شیعه بود، ایادى استعمار و دشمنان مشترک شیعه و سنى، کتابى را از یکى از علماى شیعه دوره صفویه علیه اهل سنت و شیخین ـ ظاهراً کتاب منسوب به شیخ على کرکى است ـ از طریق پست براى تمام اعضاى دارالتقریب فرستادند. این کتاب در بستههایى با عنوان «نفحات اللاهوت فى وجوب سبّ الجبّ و الطاغوت» ارسال گردید، بدون این که تاریخ چاپ یا نام چاپ خانه یا کشور محل چاپ در آن معلوم باشد. به علاوه، هر کدام از بستهها از کشورهاى مختلف اروپایى فرستاده شده بود و معلوم نبود که مبدأ، کدام یک از این کشورها است. کار ارسال این بستهها هم جهت اطمینان از رسیدن آن به دست اعضاى تقریب، دوبار صورت گرفته بود. | |||
توزیع این کتاب، فتنه و هنگامهاى برپا کرد، به خصوص براى جمعیت تقریب که با زحمت در دارالتقریب شرکت مىکردند و مورد ملامت مردم و متعصّبان بودند. | |||
رجال تقریب در اولین جلسهاى که به دنبال این جریان گرفتند، با عصبانیت زیاد نسخهاى از این کتاب را به یک دیگر نشان داده و گفتند: «ما آمدهایم این جا چه کار کنیم؟ ما چه الزامى داشتیم که با دچار کردن خود به انواع گرفتارىها، از شیعهاى دفاع کنیم که این چنین نسبت به اصحاب بدگویى مىکند و تا این حد پیش رفتهاست؟» | |||
پس از پایان سخنان مخالفین، شیخ عبدالمجید سلیم برخاست و گفت: «اى برادران! اگر کسى پدران شما را سب و لعن کند او را از اسلام خارج مىدانید؟ برادرى دینى خود را با او قطع مىکنید؟ گفتند: نه. | |||
شیخ گفت: | |||
اصحاب نیز پدران روحانى ما هستند و اگر کسى نسبت به بعضى از آنها دچار بدبینى بوده و به آنها ناسزا گوید، موجب خروج وى از اسلام و برادرى اسلامى نخواهد گشت. به علاوه، اگر این مصائب و تفرقه و جدایىها نبود که لزومى نداشت ما در این جا دور هم جمع شویم. ما در این جا گرد هم آمدهایم تا مشکلات و بیمارىهاى اجتماعى را بررسى کنیم و به درمان اساسى آنها بپردازیم». | |||
بالأخره شیخ عبدالمجید سلیم آنها را آرام ساخت اما این توطئه باعث شد که شیخ نتواند فتواى تاریخى خود را مبنى بر جواز پیروى از مذهب شیعه صادر کند و این کار چندین سال به تأخیر افتاد تا این که به دست شاگرد توانایش شیخ محمود شلتوت انجام گرفت. این افتخار بزرگى براى تمام مسلمانان جهان بود، زیرا تا کنون هیچ یک از مذاهب جهان نتوانستهاند میان خود این چنین تقریب و همبستگى برقرار سازند. چنان که یکى از شعبههاى مسیحیت، یعنى کاتولیک، گذشته از این که شعبه دیگر مسیحیت، یعنى پروتستان، را به هیچ وجه قبول ندارد، نتوانست حتى عقد ازدواج هر یک از فرقههاى خود را به دیگرى بقبولاند. (بىآزار شیرازى، 1379، ص 194ـ191 و بىآزار شیرازى، 1377، ص343). | |||
=ارتباط سلیم با آیتالله بروجردى= | |||
گام دیگرى که عبدالمجید سلیم و دیگر ارکان تقریب در مسیر گسترش تقریب برداشتند ایجاد ارتباطهاى گسترده با عالمان دیگر کشورها و مذاهب بود. این ارتباطات با علماى کشورهاى گوناگون مانند پاکستان، برخى کشورهاى آفریقایى و... ادامه یافت و بارها تا مراحل حل مشکلات آنان پیش رفت. در این میان، ارتباط عبدالمجید سلیم و بعد از وى شاگردش شیخ محمود شلتوت با علماى شیعه به عنوان صاحبان فقه پویا و مجتهدان آزاداندیش، توجه محققان را به خود جلب مىکند. ارتباطات از طرق مختلف مانند مکاتبه، اعزام نماینده، ملاقات و... انجام مىگرفت. در یکى از این نامهها، شیخ سلیم به آیتالله بروجردى که پیامى شفاهى برایش فرستاده بود، مىنویسد: | |||
«پیام شفاهى از طریق آقاى قمى رسید. از حمایتها و اعتماد حضرت عالى به اینجانب و از این که فکر تقریب بین مذاهب اسلامى مورد عنایت فراوان شماست تشکر مىکنم». (بىآزار شیرازى، 1377، ص 7 و 276). | |||
سپس با اشاره به دسیسههاى گذشته مغرضین در باز داشتن مسلمین از حق فهم و درک صحیح اسلام و ایجاد تفرقه و اختلاف، لزوم تبادل رأى و مشورت میان آنان را تأکید مىکند و نخستین قدم واجب براى علما را این مىداند که «آن چه را مربوط به این افتراق و پراکندگى است از اذهان مردم دور سازیم و صفحات روشن و طرحهاى اسلامى و شریعت سهل و آسان اسلام را انتشار دهیم». | |||
آیتالله بروجردى نیز در جواب، نامهاى به ایشان نوشت و در آن نامه از هدف تقریب، تمجید فراوان نموده و متذکر شد که من هم تا جایى که امکان داشته باشد براى از بین بردن موجبات نفاق کوشش و جدیت مىکنم. هم چنین نامههاى دیگرى بین آنها رد و بدل شد. | |||
علامه محمدتقى قمى درباره میزان احترام عبدالمجید سلیم به آیتالله بروجردى در مسیر تقریب بین مذاهب مىنویسد: | |||
«هرگاه نامه آیتاللّه بروجردى را براى شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس جامع الازهر، مىبردم، ایشان بلند مىشدند و نامه را مىگرفتند و مىبوسیدند و آن گاه مىنشستند». (احمدى و دیگران، 1379، ص 15). | |||
آیتالله واعظ زاده خراسانى هم در ارزیابى نامههاى رد و بدل شده بین این دو شخصیت بزرگ علمى و مذهبى چنین مىگوید: | |||
«از نامههایى که بین آیتالله بروجردى و عبدالمجید سلیم و محمود شلتوت رد و بدل شده، فهمیده مىشود که مرحوم بروجردى از تلاش آنان در راه اتحاد تقدیر مىکرد. در یک جلسه خصوصى فرمود: | |||
مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم وقتى متذکر فاجعه کربلا مىشد، مىگفت: این فاجعه لکه ننگى در تاریخ اسلام است و بسیار متأثر مىگردید...» (پیشین، ص 235). | |||
میزان اهتمام عبدالمجید سلیم و دست اندرکاران تقریب به ارتباط با علماى مذاهب، بهویژه آیتالله بروجردى، به حدى بود که حتى اخبار مربوط به مریضى و سلامتى وى را هم در رسالة الاسلام یادآور مىشدند و به این طریق بر پیوند دشمن شکن مسلمین در هر فرصتى افزوده مىشد. | |||
=آثار عبدالمجید سلیم= | |||
از این شخصیت مذهبى، علمى و اجتماعى، آثار زیادى در حوزههاى مذهبى و اجتماعى بر جاى مانده که مجموعه سخنرانىها و فتواهاى وى از آن جمله است. محمد عبدالمنعم خفاجى مىنویسد: «آثار زیادى در الازهر بر جاى گذاشت». (خفاجى، ج 1، ص 257). | |||
1. فتواها: از این عالم بزرگ نزدیک به پانزده هزار فتواى شرعى برجاى ماندهاست که بى گمان گردآورى آن در بازشناسى شخصیت علمى و مذهبى وى، تأثیرى اساسى خواهد داشت. | |||
2. پیرامون تقریب | |||
در این بخش نیز نوشتهها، نامهها و رسالههاى مختلفى از وى بر جاى ماندهاست. رسالههاى خطى به جاى مانده از او گویاى ابعاد دیگرى از شخصیت وى مانند شجاعت در قول حق و آشکار کردن آن است. (پیشین). | |||
خفاجى درباره آثار او چنین مىگوید: «در مسیر تفاهم طوایف اسلامى و... کتابها و رسالهها و نامههایى بین او و بسیارى از علماى شهرهاى اسلامى رد و بدل گردید. ارزشهاى او به مصر محدود نیست بلکه به آفاق اسلام و تمام طوایف رسید. از وى آثارى خطى بر جاى ماند که در آنها شجاعت در بیان سخن حق و آشکار کردن آن نزد حکام بدون خوف و پرهیز دیده مىشود». (پیشین، ص2). | |||
=در گذشت عبدالمجید سلیم = | |||
عبدالمجید سلیم، سرانجام در صبح پنج شنبه دهم صفر 1374ق. (7 اکتبر 1954 م.) در سن 72 سالگى به رحمت الهى پیوست و مسلمانان را از وجود عالمى فرهیخته و اندیشمندى اصلاح گر محروم نمود. مجله رسالة الاسلام در ضمن مقالات خود به مناسبت درگذشت وى، آوردهاست: «شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم در روز پنج شنبه 9 صفر 1374 هـ (7 اکتبر 1954 م.) وفات یافت. خداوند او را نزد خویش برد؛ بنده صالح، تقواپیشه، پاکیزه، شیخ اسلام، علم اعلام، مغفورله، استاد بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم». | |||
به این ترتیب، طومار زندگانى مردى بزرگ که در تقوا، علم، اخلاق و جهاد در راه خدا کم نظیر بود پیچیده شد؛ شخصیتى که براى خدمت به افکار و اندیشه و دین و امت زندگى کرد، نه مال و جاه و منصب. به شدت وفادار، خوش برخورد، پاک زبان و غیور بر دین بود و در راه حق، سرزنش کسى را برنمى تابید. غیرتش در دین ضرب المثل بود. وقتى فساد یا شرّى را مىدید که قدرت بر دفع آن نداشت چشمانش پر از اشک مىشد. او به راستى صلاح امت را در تمسک به دین در همه شئون زندگى مىدید. یادش گرامى و راهش پر رهرو باد. | |||
=منابع و مآخذ= | |||
# احزاب سیاسى در مصر. | |||
# الفتاوى الاسلامةه من دارالافتاء المصریة، ج 1. | |||
# الفتاوى الجدیدة. | |||
# به کوشش احمدى و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت، مصاحبههاى ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله بروجردى، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، 1379. | |||
# بىآزار شیرازى، عبدالکریم، اسلام آیین همبستگى، مؤسسه انتشارات بعثت، 1354 و زکات علم، چاپ دوم، تهران، 1378. | |||
# بىآزار شیرازى، عبدالکریم، توحید کلمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1404 ق، ج 2. | |||
# ــــــــــــــــــــــــــــــ، شیخ محمود شلتوت، طلایه دار تقریب، مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى، تهران، 1379. | |||
# ــــــــــــــــــــــــــــــ، همبستگى مذاهب اسلامى، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى (مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى)، تهران، 1377. | |||
# بیومى، محمدرجب، الأزهر بین السیاسة و حریة الفکر، القاهره، دار الهلال، 1983 م. | |||
# خاطرات حسن البنا، ترجمه استاد جلال الدین فارسى. | |||
# خفاجى، محمد عبدالمنعم، الأزهر في الف عام، ج 1. | |||
# دداج، بایار، دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامى، ترجمه آذرمیدخت و مشایخ فریدنى. | |||
# رسالة الاسلام، مجلة الاسلامیة عالمیة، دار التقریب بین المذاهب اسلامیة، قاهره، سال 6. | |||
# رضوى، مرتضى، فى سبیل الوحدة الاسلامیة، مطبوعات النجاج بالقاهرة. | |||
# رفعت سید احمد، الدین و الدولة و الثورة، الدار الشرقیه. | |||
# مشیخة الازهر، ج 2. | |||
# موثقى، سید احمد، استراتژى وحدت در اندیشه سیاسى اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، قم، 1371، ج 2. | |||
# نقوى، على محمد، شکوفایى انقلاب اسلامى در مصر، مؤسسه تحقیقاتى و انتشاراتى نور، تهران، 1361. | |||
=پانویس= | =پانویس= |
ویرایش