۱٬۷۴۱
ویرایش
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Mollahashem (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
ـ با ورود ایران به صورتبندی سرمایهداری به واسطه نوسازی در عصر دولت پهلوی، شکافهای اجتماعی و طبقاتی تازهای پدید آمد. <br> | ـ با ورود ایران به صورتبندی سرمایهداری به واسطه نوسازی در عصر دولت پهلوی، شکافهای اجتماعی و طبقاتی تازهای پدید آمد. <br> | ||
ـ مقابله دولت پهلوی با نیروهای اجتماعی سنتی، چون روحانیون، عشایر و بازار، شکاف در جامعه ایران را بیشتر نمود و حتی نیروهای تازه پدید آمده را در مقابل نیروهای سنتی قرار داد. <br> | ـ مقابله دولت پهلوی با نیروهای اجتماعی سنتی، چون روحانیون، عشایر و بازار، شکاف در جامعه ایران را بیشتر نمود و حتی نیروهای تازه پدید آمده را در مقابل نیروهای سنتی قرار داد. <br> | ||
ـ شکاف میان نسلهای جوان و پیر از نظر هواداری از محافظهکاری یا تغییرات نیز، از این پس روی نمایاند. در همین دوره تاریخی، نزاع بین دینگرایی و دنیاطلبی شدت یافت. | |||
ـ برخی از این شکافها در هر دوره تاریخی به اقتضای شرایط زمانه، فعالتر و یا منفعلتر بوده است، ولی بازتاب آن در اقتصاد، تقابل اقتصاد معیشتی با اقتصاد کالایی و در فرهنگ، مقابله تجدد و سنت و در سیاست، معارضه محافظهکاری و اصلاحطلبی بوده است. <br> | |||
===ب ـ طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی، که شامل موارد زیر میباشد:=== | ===ب ـ طبقات و نیروهای اجتماعی سنتی، که شامل موارد زیر میباشد:=== | ||
'''اشراف زمیندار:''' در ایران، با توجه به فرهنگ پدرسالاری و استبداد سیاسی، اشرافیت موروثی مستقل و برخوردار از مصونیت حقوقی مستمر پدید نیامد و از این رو نتوانستند محدویتی اساسی برای قدرت شاه ایجاد نمایند، ولی در آستانه مشروطه و کمی پس از آن، قدرتی به هم زدند. رضاشاه قدرت سیاسیشان را محدود ساخت، اما قدرت اقتصادی آنها باقی ماند. بعد از رضا شاه در دو زمینه سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و در اوایل دهه 1340 از هر دو نظر محدود شدند، اما برخی از مستثنیات اصلاحات ارضی، 62000 مالک را نگه داشت. پس از انقلاب، زمینهای واگذاری قانون اصلاحات ارضی مورد تأیید قرار گرفت ولی بیشتر زمینهای بزرگ توسط هیئت هفت نفره واگذاری و احیای اراضی مصادره و واگذار شد. <br> | '''اشراف زمیندار:''' در ایران، با توجه به فرهنگ پدرسالاری و استبداد سیاسی، اشرافیت موروثی مستقل و برخوردار از مصونیت حقوقی مستمر پدید نیامد و از این رو نتوانستند محدویتی اساسی برای قدرت شاه ایجاد نمایند، ولی در آستانه مشروطه و کمی پس از آن، قدرتی به هم زدند. رضاشاه قدرت سیاسیشان را محدود ساخت، اما قدرت اقتصادی آنها باقی ماند. بعد از رضا شاه در دو زمینه سیاسی و اقتصادی رشد یافتند و در اوایل دهه 1340 از هر دو نظر محدود شدند، اما برخی از مستثنیات اصلاحات ارضی، 62000 مالک را نگه داشت. پس از انقلاب، زمینهای واگذاری قانون اصلاحات ارضی مورد تأیید قرار گرفت ولی بیشتر زمینهای بزرگ توسط هیئت هفت نفره واگذاری و احیای اراضی مصادره و واگذار شد. <br> | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
نقد کتاب را در محورهای زیر پی میگیریم:<br> | نقد کتاب را در محورهای زیر پی میگیریم:<br> | ||
==الف ـ روشی== | ==الف ـ روشی== | ||
ـ کتاب فاقد یک راهنمای تئوریک است، گرچه خود یک مبنای تئوریک برای تحلیل تحولات سیاسی پس از انقلاب فراهم آورده است، اما انتظار عالمانه آن است که پایگاه آکادمیک نویسنده، باید وی را در غیرشخصی کردن مطالب کتاب یاری رساند. البته چارچوب پنهان شده تئوریک کتاب، وبری است. او مانند وبر، قدرت سیاسی را به سه دسته تقسیم کرده است: 1ــ اقتدار کاریزمایی؛ 2ــ اقتدار سنتی؛ 3ــ اقتدار عقلانی قانونی. بشیریه بر اساس این تقسیمبندی، جامعه سیاسی بعد از انقلاب را تحلیل میکند. وی معتقد است: اگر ما حوادث پس از انقلاب را مطالعه و بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که هر سه نوع اقتدار سیاسی در نظام جمهوری اسلامی تحقق یافته است؛ اقتدار کاریزما از سال 1358 تا رحلت امام و اقتدار سنتی از سال 1368 تا دوم خرداد و اقتدار عقلانی قانونی از سال 1376 به بعد؛ یعنی اقتدارگرایی میرحسین، دموکراسی نمایشی هاشمی و شبهدموکراسی خاتمی. ولی تقسیر وبری از جامعه ایرانی همواره با چالشهایی روبهرو است؛ برای مثال، در دوره کاریزماتیک و سنتی، عناصر قدرتمندی از اقتدار عقلانی قانونی وجود دارد. به علاوه، روی کار آمدن احمدینژاد نقص آشکار سیر دترمینستی وبری در جامعه ایران است. <br> | |||
ـ او گرایش به نگاه طبقاتی دارد. نگاه طبقاتی وی به جامعهشناسی سیاسی تا حدود زیادی متأثر از آموزههای کارل مارکس است، اما در آثار جدیدش و نیز در این کتاب، از تحلیل طبقاتی مارکس به سوی تحلیل گفتمانی فوکو سوق یافته است. در واقع، بشیریه توسط خطی از مارکسیسم به مدرنیته و پستمدرنیسم متصل میشود. این همان چیزی است که او را به هابرماس نزدیک میکند. هابرماس با وجود گرایشهای چپ، در تحلیل اجتماعی و فلسفه سیاسی، از کلیت پروژه مدرنیته دفاع مینماید ولی آن را نیمهتمام میداند.. بشیریه هم همانند هابرماس پروژه مدرنیته را ناتمام میداند و تمامی معضلات و تناقضات مبتلابه انسان امروزی را به همین ناتمامی طرح مدرنیته عودت میدهد، و این گرایش تحلیلی ، او را از تحلیل جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب اسلامی که خود را در نقطه مقابل مدرنیته سلطهگرایانه تعریف میکند، ناتوان ساخته است. <br> | |||
ـ کتاب در توضیح تحولات سیاسی سالهای پس از انقلاب، آن را به سه دوره 1358، 1368 و 1376 تقسیم میکند. چنین تقسیمی از توجیه کافی برخوردار است، ولی مانع از مشاهده برخی تحولات جدی سیاسی میشود که در ساخت قدرت و آرایش سیاسی به وقوع پیوسته است. اگر کتاب مرحلهبندی زیر را به کار میبست ، چنین نقصیهای را برطرف میساخت:<br> | ـ کتاب در توضیح تحولات سیاسی سالهای پس از انقلاب، آن را به سه دوره 1358، 1368 و 1376 تقسیم میکند. چنین تقسیمی از توجیه کافی برخوردار است، ولی مانع از مشاهده برخی تحولات جدی سیاسی میشود که در ساخت قدرت و آرایش سیاسی به وقوع پیوسته است. اگر کتاب مرحلهبندی زیر را به کار میبست ، چنین نقصیهای را برطرف میساخت:<br> | ||
22 بهمن 58 تا 13 آبان 58، مرحله تخریب نظام شاهی، استقرار و تثبیت نظام جدید؛<br> | 22 بهمن 58 تا 13 آبان 58، مرحله تخریب نظام شاهی، استقرار و تثبیت نظام جدید؛<br> | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۱: | ||
ـ ترکیب عناصر مربوط به الگوی توالیتر، دموکراسی صوری و شبهدموکراسی، منشأ تعارضات و تحولات در نظام جمهوری اسلامی است. <br> | ـ ترکیب عناصر مربوط به الگوی توالیتر، دموکراسی صوری و شبهدموکراسی، منشأ تعارضات و تحولات در نظام جمهوری اسلامی است. <br> | ||
کاربست مفروضات همانند فرضیات در هر پروژه پژوهشی بیاشکال است، اما به شرط آن که چندان دور از ذهن و واقعیتها نباشد که در این صورت، چالشی جدی در فهم متن برای مخاطب به وجود میآورد. در صورتی که فرضیات به کار رفته، از سبک و سیاق عرف علمی و عالمانه دور باشد، کارویژه چنین فرضیاتی چیزی بیش از بازتاب ذهن نویسنده و گوینده نیست. <br> | کاربست مفروضات همانند فرضیات در هر پروژه پژوهشی بیاشکال است، اما به شرط آن که چندان دور از ذهن و واقعیتها نباشد که در این صورت، چالشی جدی در فهم متن برای مخاطب به وجود میآورد. در صورتی که فرضیات به کار رفته، از سبک و سیاق عرف علمی و عالمانه دور باشد، کارویژه چنین فرضیاتی چیزی بیش از بازتاب ذهن نویسنده و گوینده نیست. <br> | ||
ـ نویسنده با تحمیل الگوهای نظری جامعهشناسی غرب بر جامعه ایران، به بررسی جامعهشناختی تحولات پس از انقلاب پرداخته است؛ برای مثال، در صفحه 92 کتاب جامعهشناسی سیاسی: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی، میگوید: برخی از جامعهشناسان غربی معتقدند موضوع جامعهشناسی سیاسی، تنها نظامهای غربی است. پس چگونه میتوان از این الگو برای تحلیل جوامع غیرغربی سود برد؟ به علاوه، در صفحه 144 همان کتاب، گفته است که جامعهشناسی سیاسی عرصه طرح کلی و فارغ از زمان و مکان نیست، در حالی که یکی از پیش فرضهای کتاب مورد نقد(صفحه 13) آن است که جامعه ایران یک جامعه در حال گذار است. نکته دیگر آنکه، او از ترکیب الگوهای نظری سود میجوید. وقتی نظریه ترکیبی به کار گرفته شود پژوهشگر باید اجزای نظریههای مختلف را بهگونهای همنشین نماید، در این صورت، پیش فرضهای پژوهشگر در تحلیل تحولات اجتماعی دخالت میکند. <br> | |||
ـ الگوی تحلیلی نویسنده به نقش عوامل خارجی که همیشه در همه نظریههای لیبرالی غایب است، هیچ توجهی ندارد بلکه همه نگاه وی متوجه منازعات نیروهای اجتماعی داخلی است و زمانی هم که از یک عامل خارجی با نام جهانی شدن یاد میکند، اغلب به نقش سازنده آن در پیشبرد روند دموکراتیکسازی در ایران پس از 1376 به بعد نام میبرد. نکتهای دیگر که احتمالاً جای طرح آن همینجاست آن است که ویژگی اصلی اندیشههای دکتر بشیریه هم در این کتاب و هم در دیگر آثار وی، خصلت ترجمهای آن است و از این رو نوشتههایش پیوندی جدی با تجربه کشورهای توسعه نیافته دیروز و شتابان به توسعه امروز پیدا نمیکند. همچنین، نوشتههای او در این کتاب، صرفاً تبیین برخی دانشوارههای سیاسی غرب از منظر یک آکادمیک است، در نتیجه، مواضع فکری او، مواضع یک روشنفکر فعال از حوزه داخل کشور نیست. <br> | ـ الگوی تحلیلی نویسنده به نقش عوامل خارجی که همیشه در همه نظریههای لیبرالی غایب است، هیچ توجهی ندارد بلکه همه نگاه وی متوجه منازعات نیروهای اجتماعی داخلی است و زمانی هم که از یک عامل خارجی با نام جهانی شدن یاد میکند، اغلب به نقش سازنده آن در پیشبرد روند دموکراتیکسازی در ایران پس از 1376 به بعد نام میبرد. نکتهای دیگر که احتمالاً جای طرح آن همینجاست آن است که ویژگی اصلی اندیشههای دکتر بشیریه هم در این کتاب و هم در دیگر آثار وی، خصلت ترجمهای آن است و از این رو نوشتههایش پیوندی جدی با تجربه کشورهای توسعه نیافته دیروز و شتابان به توسعه امروز پیدا نمیکند. همچنین، نوشتههای او در این کتاب، صرفاً تبیین برخی دانشوارههای سیاسی غرب از منظر یک آکادمیک است، در نتیجه، مواضع فکری او، مواضع یک روشنفکر فعال از حوزه داخل کشور نیست. <br> | ||
ـ نگاه نویسنده به معلولهای مختلف، تکعلتی است؛ برای مثال، علت گرایش بازار به اسلام سیاسی روحانیت را ناشی از زیانهای اقتصادی آنان در برنامههای نوسازی پهلوی ذکر میکند. آیا دغدغههای ملی، گرایشهای مذهبی، و ... فاقد نقش مؤثر است؟ ضمن اینکه در سراسر کتاب به تأثیرگذاری دو مقوله جنگ و نفت در حادثهآفرینی تحولات پس از انقلاب اشارهای نمیشود. در این راستا میتوان به مطلقگویی کتاب هم اشاره کرد، همانند این جمله: «جنبش دانشجویی از اسلامگرایی به عدالتخواهی، عدول کرده است». آیا همه جنبشهای دانشجویی چنیناند؟ آیا عدالتطلبی همواره در نقطه مقابل اسلامگرایی است؟<br> | ـ نگاه نویسنده به معلولهای مختلف، تکعلتی است؛ برای مثال، علت گرایش بازار به اسلام سیاسی روحانیت را ناشی از زیانهای اقتصادی آنان در برنامههای نوسازی پهلوی ذکر میکند. آیا دغدغههای ملی، گرایشهای مذهبی، و ... فاقد نقش مؤثر است؟ ضمن اینکه در سراسر کتاب به تأثیرگذاری دو مقوله جنگ و نفت در حادثهآفرینی تحولات پس از انقلاب اشارهای نمیشود. در این راستا میتوان به مطلقگویی کتاب هم اشاره کرد، همانند این جمله: «جنبش دانشجویی از اسلامگرایی به عدالتخواهی، عدول کرده است». آیا همه جنبشهای دانشجویی چنیناند؟ آیا عدالتطلبی همواره در نقطه مقابل اسلامگرایی است؟<br> | ||
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
==ب ـ محتوایی== | ==ب ـ محتوایی== | ||
ـ اندوختههای بشیریه از سنت، اندک است و شاید هم نمیخواهد تحلیلهایش رنگ و بویی از سنت داشته باشد، زیرا در تحلیل لیبرالی وی از تحولات پس از انقلاب، سنت جایی ندارد و حتی سنت مخرب است. به نظر میرسد او از آن دسته روشنفکرانی است که سنت را در تضاد با مدرنیته میداند نه این که آن را پایه و اساس مدرنیته بداند. نادیده گرفتن سنت، او را از موقعیت تاریخی ایران جدا ساخته و همانند متفکری از بیرون، در زیستگاه جمهوری اسلامی قرار داده است. به همین جهت، نگاهی عمیق، به نقش روشنفکران دینی ریشهدار در سنت ندارد. مراد وی از روشنفکر، همان روشنفکر طرف غرب است، در حالی که جریان اصلاحطلبی که او از آن حمایت میکند و آن را یک گام به جلو در تحقق دموکراسی در ایران میداند، به شدت متأثر از روشنفکران دینی مدرنگرایی چون سروش است. به باور علویتبار، جریان روشنفکری دینی، در نفی توتالیتر و تمامیتخواهی سیاسی به کمک جنبش اصلاحات آمده است. البته این تحلیل هم ارائه شده است که علت نپرداختن بشیریه به سنتگرایان متجدد ــ یا نواندیشان دینی ــ آن است که اعتقادی به وجود آنها ندارد و چیزی بهنام روشنفکری دینی را قبول نمیکند. به اعتقاد وی، در رأس جریان تجددستیزی که حاکمیت را پس از انقلاب بهدست گرفت، امام قرار داشت. <br> | |||
ـ او با اشاره به دموکراسی نمایشی دوره هاشمی و شبهدموکراسی دوره خاتمی و سرانجام نوید دادن به تحقق دموکراسی واقعیتر، از ارائه مفهوم دموکراسی بومیشده ایرانی که از آن به مردمسالاری دینی یاد میشود، طفره میرود. تأکید زیاد وی بر پوپولیستی بودن مشارکتهای سیاسی و اطلاق جامعه تودهوار بر آن، نشان میدهد که دموکراسی از نگاه او یک صورت بیش ندارد و آن صورت غربی است. به علاوه، وی به خلاقیتهای درونی و نیازهای متفاوت جامعه ایرانی با غرب در انتخاب و ساختن دموکراسی دلخواه و مورد نیاز، بیتوجه است. <br> | |||
ـ پروسه چگونگی تبدیل حوادث سیاسی به هم، در بیشتر جاهای کتاب مسکوت است؛ برای مثال، وی گفتمانها را برآمده از کردارهای سیاسی میداند و آنها را هم محصول گفتمان، اما چگونه این به آن و آن به این تبدیل میشود؟ همین موضوع در تبدیل شبهدموکراسی به دموکراسی نهایی و واقعی و مانند آن هم مطرح میشود. <br> | |||
ـ گفته شده انجمنهای اسلامی دانشجویی پس از سالهای 1368 هویت مستقلی یافتهاند. در پاسخ باید گفت: ممکن است انجمنهای اسلامی از نهادهای دولتی جدا شده باشند ولی انجمنها و دیگر اعضای خانواده جنبش دانشجویی، آلت دست نیروهای خارج از دانشگاه قرار گرفتهاند. <br> | |||
ـ چارچوب تحلیلی نویسنده، سکولاریستی است. وی برداشتی این جهانی و مادی از تحولات اجتماعی ارائه میکند و حتی نگاه وی به شیعه و روحانیان، کاملاً دنیوی است؛ به همین دلیل، زمانی که به تحلیل نظام جمهوری اسلامی میپردازد، قادر به فهم درست آن نیست، زیرا انقلابی بر پایه دین را بر پایه غیردین میسنجد. در واقع، قضاوت در مورد ماهیت این نظام مستلزم بررسی جامعه در باب سیاست و ابعاد آن در اسلام و نظریههای شیعه و بهویژه دیدگاههای مؤسس جمهوری اسلامی است. به بیانی دیگر، باید گفت: انقلاب اسلامی در فضای سکولاریستی جهان پدید آمد و تداوم یافت، از این رو، تحلیل سکولاریستی از آن و تحولات پس از آن نارسا، جانبدارانه و فاقد جنبههای علمی و آکادمیک است. <br> | |||
ـ به اعتقاد بشیریه هدف دولتهای ایدئولوژیکی چون ایران، انجام خدمات نیست بلکه هدف آنها پیاده کردن یک ایدئولوژی خاص به هر قیمت و وسیلهای است، در حالی که چنین ادعاهایی با واقعیتهای انقلاب اسلامی مغایرت دارد، زیرا به طور قطع، استقبال و خواست عمومی، مهمترین محرک امام خمینی در قدم نهادن به مسیری بود که خدمت به خلق و تأمین خواست و مصالح عمومی، از اولویتهای نخستین آن به شمار میرفت و به طور کلی قیام ایشان بر علیه سلطنت استبداد، ذیل هدف خدمت به خلق محروم و نجات مستضعفان در مبارزه علیه استکبار قابل توجه بود. <br> | |||
ـ کتاب از پیشبینی غلط هم مبری نیست، زیرا به جهانی شدن نگاهی بسیار خوشبینانه دارد، از آن رو که جهانی شدن را مایه زوال تدریجی گرایشهای ایدئولوژیکی و دولتهای ایدئولوژیک میبیند، در حالی که از زمان ظهور جهانی شدن در عرصه اقتصاد و در سالهای پس از اظهارات بشیریه، جهان شاهد موج گستردهای از بازگشت به ناسیونالیسم، معنویت و جستوجوی هویتهای مذهبی و ملی بوده است. البته بخشی از این جریان بازگشت، به انقلاب اسلامی مربوط است. ریچارد نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا در تأیید چنین ادعایی گفته است: جریان اسلامگرایی معاصر که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به وجود آمد در اصل مولود خلأ معنویت و بحران هویت در تمدن غرب است. <br> | |||
ـ گفتمان شکلیافته در دوره احمدینژاد، پیشبینی بشیریه در غلبه گفتمان دموکراسی بر ایران پس از خاتمی را دچار چالش نموده است. آیا گفتمان دموکراسی قادر است با توجه به ریشهداری عناصری از گفتمانهای دیگر، آن هم زورمدارانه و در مدار جهانی شدن، به گفتمان مسلط تبدیل شود؟ اگر هم مسلط شود، ریشه خواهد دوانید؟ همچنین، پیشبینی او در این باره که دولت ایدئولوژیک در حال زوال است، با بازتولید شعارها و گرایشهای ایدئولوژیک دوره احمدینژاد سازگار نیست. <br> | |||
==ج ـ مفهومی== | ==ج ـ مفهومی== | ||
ـ کتاب بر نوعی تحلیل طبقاتی استوار است. برای این تحلیل، چند نقد مفهومی متصور است:<br> | |||
اولاً: بین طبقات اجتماعی مثل روشنفکران، روحانیت و طبقه متوسط جدید با طبقات اقتصادی مثل اشراف زمیندار، بازاریان، کارگران و دهقانان خلط صورت گرفته و این دو، به جای هم و با هم به کار رفتهاند، در حالی که طبقه اقتصادی جمعی از افرادند که از آن جهت که عوامل تولید را در اختیار و در یا در مالکیت دارند، جایگاهی در تصمیمگیری اقتصادی پیدا میکنند، اما طبقه اجتماعی به گروهی از افراد اطلاق میشود که در نقشی مشابه در عرصه اجتماعی و فرهنگی، مشترکاند و به سبک و شیوه تقریباً یکسانی زندگی میکنند. <br> | اولاً: بین طبقات اجتماعی مثل روشنفکران، روحانیت و طبقه متوسط جدید با طبقات اقتصادی مثل اشراف زمیندار، بازاریان، کارگران و دهقانان خلط صورت گرفته و این دو، به جای هم و با هم به کار رفتهاند، در حالی که طبقه اقتصادی جمعی از افرادند که از آن جهت که عوامل تولید را در اختیار و در یا در مالکیت دارند، جایگاهی در تصمیمگیری اقتصادی پیدا میکنند، اما طبقه اجتماعی به گروهی از افراد اطلاق میشود که در نقشی مشابه در عرصه اجتماعی و فرهنگی، مشترکاند و به سبک و شیوه تقریباً یکسانی زندگی میکنند. <br> | ||
ثانیاً: جامعه ایران، به طبقات تقسیم میشود نه این که یک جامعه طبقاتی باشد، زیرا جامعه طبقاتی جامعهای است که گروههای انسانی، دارای دو مشخصه برخوردار از منبع اقتدار و تخصیص منابع باشند، اما بیشتر طبقات مورد اشاره کتاب، از چنین امکانی بیبهرهاند مگر طبقه متوسط جدید، زیرا هم مالک نرمافزارهای اقتصادی و تخصصی است و هم توانایی کارشناسی برای تأثیر بر تصمیمگیریها را دارد. <br> | ثانیاً: جامعه ایران، به طبقات تقسیم میشود نه این که یک جامعه طبقاتی باشد، زیرا جامعه طبقاتی جامعهای است که گروههای انسانی، دارای دو مشخصه برخوردار از منبع اقتدار و تخصیص منابع باشند، اما بیشتر طبقات مورد اشاره کتاب، از چنین امکانی بیبهرهاند مگر طبقه متوسط جدید، زیرا هم مالک نرمافزارهای اقتصادی و تخصصی است و هم توانایی کارشناسی برای تأثیر بر تصمیمگیریها را دارد. <br> | ||
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت: تحلیل طبقاتی در جوامع صنعتی و نوسازی شده معنا و کاربرد دارد و نمیتوان آن را در جوامع ماقبل صنعتی یا در حال گذار مورد استفاده قرار داد. <br> | بنابراین، میتوان نتیجه گرفت: تحلیل طبقاتی در جوامع صنعتی و نوسازی شده معنا و کاربرد دارد و نمیتوان آن را در جوامع ماقبل صنعتی یا در حال گذار مورد استفاده قرار داد. <br> | ||
ـ مرزبندی کتاب از نیروهای اجتماعی مدرن و سنتی، تاریخی است و به همین جهت، از دقت کافی برخوردار نیست، مثلاً از اشراف زمیندار در هر دو دوره قبل و بعد از رضاشاه که مرزی بین عصر جدید و قدیم است، در یک سبد مفهومی واحد بحث شده است. به علاوه، اشراف زمیندار دوره قاجاری را، میتوان سنتی به شمار آورد، ولی اشراف زمیندار انتهای پهلوی دوم چطور؟ این مشکل مفهومی درباره طبقات یا نیروهای اجتماعی دیگر هم وجود دارد. همچنین، از طبقه متوسط جدید و کارگران جدید سخن گفته میشود ولی از طبقه متوسط قدیم و از طبقه کارگر قدیم و نیز از نظامیان و زنان که از طبقات و یا نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بودهاند، سخنی به میان نمیآید. <br> | ـ مرزبندی کتاب از نیروهای اجتماعی مدرن و سنتی، تاریخی است و به همین جهت، از دقت کافی برخوردار نیست، مثلاً از اشراف زمیندار در هر دو دوره قبل و بعد از رضاشاه که مرزی بین عصر جدید و قدیم است، در یک سبد مفهومی واحد بحث شده است. به علاوه، اشراف زمیندار دوره قاجاری را، میتوان سنتی به شمار آورد، ولی اشراف زمیندار انتهای پهلوی دوم چطور؟ این مشکل مفهومی درباره طبقات یا نیروهای اجتماعی دیگر هم وجود دارد. همچنین، از طبقه متوسط جدید و کارگران جدید سخن گفته میشود ولی از طبقه متوسط قدیم و از طبقه کارگر قدیم و نیز از نظامیان و زنان که از طبقات و یا نیروهای اجتماعی تأثیرگذار بودهاند، سخنی به میان نمیآید. <br> | ||
ـ در این نوشته بشیریه هم، عقلانیت صرفاً محصول مدرنیته است و آن نیز، در تضاد با سنت قرار دارد، بنابراین، نظام جمهوری اسلامی دارای تضاد خواهد بود، در حالی که انقلاب اسلامی با تلفیق جمهوریت و اسلامیت، امکان بهرهوری همزمان از اصول سنت و مدرنیزم را فراهم آورده است. میشل فوکو نوآوری انقلاب اسلامی را در این میدید که بین عقلانیت به مفهوم مدرن و معنویت به معنای سنتی آشتی برقرار کرد. به علاوه، او از سنت تعریف مشخص ارائه نمیدهد، در حالی که سنت رکن مهمی از مطالب کتاب او را در بردارد. در مورد دموکراسی هم این گونه است، و نیز تصویر دقیقی از دموکراسی صوری و شبهدموکراسی ارائه نمیدهد و آنچه از مفاهیمی چون سنت و دموکراسی ارائه میدهد، مجمل و مبهم و فاقد مرزبندی دقیق با واژههای مشابه است. چنین مشکلی حتی درباره مفاهیم غیرمتواتر ولی مهمی چون رمانیسم مذهبی هم وجود دارد. <br> | |||
==د ـ نقد مثبت== | ==د ـ نقد مثبت== | ||
ـ نویسنده، جامعه ایران را جامعه در حال گذار میداند، اما نقطه پایان این گذار از نگاه او ، دموکراسی به مفهوم غربی است. شاید به همین جهت، نام جدیدترین اثری را که قبل از رفتن از ایران در دست تألیف داشت، «گذار به دموکراسی» گذاشت. وی درباره علت تألیف این کتاب گفت: من تلاش دارم در فضای رخوت سیاسی، با انتشار این کتاب، حرکتی داشته باشیم. این سخنی است که در سال 1384 گفته است. ظاهراً وی در همین سالها از ثمربخش بودن جنبش اصلاحطلبی ناامید است و توصیه میکند: باید جریان اصلاحات بازسازی و نوسازی شود و رهبران اصلاحات باید به نقد جدی عملکرد خود بپردازند. <br> | |||
ـ اشاره به دموکراسی، پرداختن به یک مسئله حیاتی در جهان سوم است. دموکراسی در قالب مشارکت و رقابت از مهمترین مسائل توسعه سیاسی در ایران هم به شمار میرود. این موضوع نه تنها از سوی گرایشهای راست لیبرال و چپ کمونیست بلکه از سوی راست و چپ مسلمان به شدت مورد توجه است. جدال یا رقابت نیروها یا طبقات اجتماعی ـ که این جدال مفهوم ذاتی سیاست است ـ میتواند زمینه و بستر رقابت و مشارکت سیاسی را فراهم آورد، موضوعی که بشیریه خواسته و ناخواسته به آن اشاره نموده است. | |||
ـ روایت بشیریه از حوادث دو دهه اخیر ایران ، روایت از اصلاحطلبی در درون انقلاب است. او بر این نکته تأکید میکند که جریانی از اصلاحطلبی با سرعت متغیر اما مداوم وجود داشته است. این جریان با حرکت بطئی، به تعبیر بشیریه، دستکم دو سه جریان از جریانهای اصلی پس از انقلاب را، مثل کارگزاران سازندگی که دلبسته دولت پیشین و نقشآفرین در ظهور دوم خرداد بودند، و یا جریان جدیدی که در قالب جبهه مشارکت هویت مستقل یافته بود و بر تفرد و متفاوت بودن دولت هفتم اصرار داشت، اقناع میکند. | |||
ـ در روایت بشیریه، سخن از یک اتفاق ناگهانی نیست، بلکه نشان میدهد دوم خرداد در روایتی کلانتر و در روندی صد ساله میگنجد. طبیعی است که این دیدگاه بسیار معقولتر از دیدگاههایی است که دوم خرداد را نتیجه یک انفجار اجتماعی کور یا حاصل وابستگی سردمداران این جریان به اجانب و بیگانگان میداند.<br> | |||
ـ نکته دیگر از وجوه مثبت کتاب، تعهد بشیریه در دخالت ندادن گرایشهای سیاسی سطحی، در تحلیل فرآیند تجددطلبی ایرانی و روند دموکراتیکسازی در ایران است. همچنین، بشیریه هیچگاه در کنش سیاسی ظاهر نشده است و همیشه در قامت یک آکادمیک اوضاع را تفسیر کرده است. به همین جهت، روایت او نسبت به روایت کسانی که خود را درگیر کنشهای اصلاحطلبانه کردهاند، روایت مقبولتری به نظر میآید. <br> | |||
==هـ ـ نقدهای پراکنده== | ==هـ ـ نقدهای پراکنده== |
ویرایش