پرش به محتوا

کاربر:Heydari/صفحه تمرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۳۷: خط ۳۷:


=== کودکی تا جوانی ===
=== کودکی تا جوانی ===
هنوز پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل‌های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود. <ref>منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل، شیخ عباس قمی، ج‏۱، ص۴۷</ref>و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود.  
هنوز پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به دنیا نیامده بود، یا به نقل‌های دیگر چند ماهی از ولادت او نگذشته بود که پدرش عبداللّه در بازگشت از سفر تجاری شام در مدینه وفات نمود.<ref>منتهى الآمال فی تواریخ النبی و الآل، شیخ عباس قمی، ج‏۱، ص۴۷</ref> و لذا پیامبر از همان ابتدا یتیم بود.  
چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرانشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.<ref>فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص۱۵۶</ref>  
چهار ماه پس از ولادت پیامبر، او را به زنی از قبیله صحرانشین بنی سعد به نام حلیمه سپردند تا او را شیر دهد.<ref>فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ص۱۵۶</ref>  
رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنی سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه بازگرداند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸</ref>در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش‌ساله بود، مادرش وی را برای دیدن دائی‌هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت‏.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸ و ۵۹</ref>
رسول خدا در حدود چهار سال نزد حلیمه در میان قبیله بنی سعد اقامت داشت و در سال پنجم ولادت، «حلیمه» او را به مادرش آمنه بازگرداند.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸</ref> در سال هفتم ولادت که رسول خدا شش‌ساله بود، مادرش وی را برای دیدن دائی‌هایش به مدینه برد، و هنگام بازگشت به مکه در «أبواء» در گذشت‏.<ref>تاریخ پیامبر اسلام، محمدابراهیم آیتی، ص۵۸ و ۵۹</ref> پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبدالمطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.<ref>دلائل النبوة، ج‌۲، ص:۲۷</ref> از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:  
پس از آن سرپرستی آن حضرت ابتدا در دست جدش حضرت عبدالمطلب و بعد از ایشان، در دست عمویش ابوطالب بود.<ref>دلائل النبوة، ج‌۲، ص:۲۷</ref>
* رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله) مطلع کرد.<ref>دلائل النبوة، ج‌۲، ص:۲۷</ref>
از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی پیامبر اسلام می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:  
* انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است.
رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (علیه‌السلام) و دیدار با بُحیرای نصرانی که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوت آن حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (صلی‌الله علیه و آله) مطلع کرد. <ref>دلائل النبوة، ج‌۲، ص:۲۷</ref>
* پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) و نشان‌دادن لیاقت‌های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد.
انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است.
* مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت‌داری ایشان.
پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (سلام‌الله‌علیها) و نشان‌دادن لیاقت‌های خود در امر تجارت در این سفر، با سود خوبی که از این کاروان حاصل شد.
* شرکت در پیمان جوانمردانه حلف‌الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد.
مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت‌داری ایشان.
* حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.<ref>رسول خدا از بیست سال گذشته بود که در حلف‌الفضول شرکت کرد و پس از آنکه خدایش به رسالت فرستاد گفت: حضرت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما یسرنى به حمر النعم و لو دعیت الیه لاجبت، " در خانه عبدالله پسر جدعان در پیمانى شرکت نمودم که شادمان نیستم تا بجای آن شتران سرخ‌مو داشته باشم (در آن روزگار از شتران بسیار گران‌بها شتر سرخ‌موی بود) و اگر دیگربار به چنان پیمانی دعوت می‌شدم می‌پذیرفتم." تاریخ یعقوبی/ترجمه، ج‌۱، ص:۳۷۱
شرکت در پیمان جوانمردانه حلف‌الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد.
حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود. <ref>رسول خدا از بیست سال گذشته بود که در حلف‌الفضول شرکت کرد و پس از آنکه خدایش به رسالت فرستاد گفت: حضرت فی دار عبدالله بن جدعان حلفا ما یسرنى به حمر النعم و لو دعیت الیه لاجبت، " در خانه عبدالله پسر جدعان در پیمانى شرکت نمودم که شادمان نیستم تا بجای آن شتران سرخ‌مو داشته باشم (در آن روزگار از شتران بسیار گران‌بها شتر سرخ‌موی بود) و اگر دیگربار به چنان پیمانی دعوت می‌شدم می‌پذیرفتم." تاریخ یعقوبی/ترجمه، ج‌۱، ص:۳۷۱
</ref>
</ref>