عبدالحمید بن بادیس
عبدالحمید بن مصطفی بن مکی بن بادیس در سال 1889 میلادی در قسنطینه الجزایر به دنیا آمد. او در 13 سالگی قرآن را حفظ کرد و برای تحصیل به دانشگاه زیتونه در تونس رفته و از محمد طاهر بن عاشور تلمذ کرد. او در سال 1913 به حج رفته و در آنجا با محمد بشیر ابراهیمی که در مدینه درس میخواند آشنا شد. بن بادیس مدتی در مدینه اقامت کرد و در راه بازگشت به سوریه، لبنان و مصر سفر کرده با بسیاری از شخصیتهای علمی و دینی آشنا شد. محمد بشیر ابراهیمی او را امام سلفیه در الجزایر معرفی میکند که مجلههای مثل "الشهاب" و "مرآه الاصلاح" را در این کشور پایهگذاری کرد او اولین مؤسس باشگاههای علمی و ادبی و جمعیتهای آموزشی و تربیتی در الجزایر است. بن بادیس با بسیاری از شیوخ اهل تصوف رابطه داشت. خودش هم در ابتدا از گرایشهای صوفیانه برخوردار بود ولی در ادامۀ راه پس از تأسیس جمعیت العلمای الجزایر علیه فرق صوفی فتاوای تکفیری صادر کرد. بن بادیس از نظر علمی یکی از برجستهترین شخصیتهای الجزایری در دوران اخیر است.
نام و نسب
او عبدالحمید فرزند محمد مصطفی فرزند مکیّ فرزند محمّد کحول میباشد؛ جدّ بزرگ او «مناد بن منقوش» بوده که بزرگ قبیلۀ «ثلکاته» که یکی از شاخههای قبیلۀ «صنهاجة» مشهورترین قبیلۀ بربری در کشور الجزایر و مراکش است. نسب خانوادهاش در اوج شرافت و منزلت قرار دارد و مشهور که به دانش و ثروت و منزلت اجتماعی مشهور میباشند. از بازرترین شخصیتهای بزرگ تاریخی این خانواده «المعزّ لدین الله بن بادیس» است که از معروفترین فرمانروایان حکومت صنهاجیّه به شمار میآید؛ این حکومت به نام حکومت «بنی زیری» که منسوب به «بلکّین بن زیدی بن مناد الصّنهاجی» است، شناخته شده میباشد.
چنان که شخصیتهای دیگری نیز از این خانوادۀ ریشه دار معروف هستند، به گونهای که ابن خلدون بیان میکند که چهل نفر از خاندان «بن بادیس» در یک زمان به تدریس و إفتاء و انجام وظایف دینی مشغول بودند. همچنین مسئوولیت و منصب «قضاوت» در قسطنطنیه به مدت زیادی منحصر به دانشمندان برخاسته از این خانواده بود؛ از مشهورترین آنها قاضی «أبوالعباس حمیدۀ بن بادیس» و جدّ پدریش قاضی «مکیّ بن بادیس» میباشند.
پدرش محمد مصطفی بن بادیس دارای جایگاه برجستهای در میان اشراف زادگان بود او به عنوان نمایندۀ مالی و عضو مجلس أعلای مشغول خدمت بود و نیز او به عنوان مشاور شهرداری در شهر قسطنطنیه خدمت مینمود، کشور فرانسه به خاطر خدماتش مدالهای متعددی به او عطا فرمود.
هم چنین پدر بن بادیس ساکنان منطقۀ واد الزاناتی را از کشتار جمعی که در سال 1945 م در پی حوادث مشهور 8 مای اتفاق افتاد، نجات داد، او هم چنین به کشاورزی و تجارت اشتغال داشت. و از خلال آن به ثروت هنگفتی دست یافت. مادر بن بادیس «زهیرۀ» دختر محمد بن عبدالجلیل است. او یکی از بزرگان خانوادۀ «ابن جلول» میباشد که در شهر قسطنطنیه به دانش و درستکاری و ثروت مشهور بودهاند؛ او از قبیله «بنی معاف» که مشهور در کوههای اوراس هستند، میباشد.
زادگاه
شیخ عبدالحمید بن بادیس روز چهارشنبه، یازدهم ربیع الثانی سال 1307 هـ مصادف با چهار دسامبر سال 1889 م در شهر قسطنطنیه به دنیا آمد او فرزند نخست خانواده بود.
آموزش و تحصیل
شیخ ابن بادیس در آغوش خانواده پایبند به دین و مقیّد به برپایی شعایر به دنیا آمد که اهتمام ویژهای به ترتیب اسلامی و آداب و رسوم اصیل داشت.
پدرش وی را در سن پنج سالگی نزد مشهورترین قاری قرآن در قسطنطنیه «شیخ محمد بن المدّاسی» گماشت؛ بن بادیس در حالی که سیزده سال از عمرش نگذشته بود قرآن را حفظ نمود و هب تجوید آن مسلط گردید.
وقتی او کاملاً به حفظ قرآن مسلط شد و آراسته به اخلاق نیکو گردید پدرش او را در مسجد جامع بزرگ جلو قرار داد تا امام جماعت در نماز تراویح گردد و سه سال پی در پی به این کار ادامه داد.
سپس از سال 1903 م مقدمات علوم عربی و شرعی را در دانشگاه «سیدی محمّد النجار» نزد عالم جلیلالقدر شیخ «حمدان الونیسی» به پایان رسانید؛ این دانشمند از کسانی است که اثر بسزایی در زندگی بن بادیس داشته است.
بن بادیس در سال 1908 به کشور تونس مسافرت نمود تا تحصیلات و دانش خود را در دانشگاه «زیتونیّۀ» تکمیل نماید؛ او در آنجا نزد اساتید برجسته و مشهوری چون «محمد النخّلی القیروانیّ» و «محمد الطّاهر بن عاشور»، «محمد الخصر بن الحسین» و «محمد بن الصادق النیفر» و «البشیر صغر» شاگردی نمود و بعد از گذشت سه سال از تلاش و کوشش در سال 1911 به مدرک جهانی «التّطویع» دست یافت؛ او حایز رتبه اول در میان دانشجویان برنده شد؛ او تنها دانشجوی الجزایری بود که در آن دوره فارغالتحصیل شد تا یک سال پس از فارغالتحصیل شدنش در تونس ماند و مشغول تدریس و تحصیل شد.
مسافرت به حجاز
شیخ بن بادیس بعد از بازگشت از تونس هدفی جز تدریس و آموزش در زادگاه خود «قسطنطنیه» نداشت؛ او به طور مستقیم درسهایی از کتاب «الشفا» اثر قاضی عیاض را در دانشگاه بزرگ آنجا شروع به تدریس نمود اما چیزی نگذشت مورد سعایت و بدگویی مفتی آن زمان قرار گرفت و از سوی حکومت فرانسه از تدریس منع شد.
بن بادیس در سال 1913 م برای اداء فریضۀ حجّ عازم خانۀ خدا شد. پس از اداء فریضۀ حج به زیارت مدینه منوّره رفت و سه ماه در آنجا ماند در خلال این سه ماه با شیخ محمّد البشیر الأبراهیمی آشنا شد و شبهایی را با هم در راستای برنامهریزی و ابزاری که در الجزایر را متحوّل گرداند، سپری نمودند. چنا که فرصت یافت تا با استادش، «حمدان الونیسی» ارتباط پیدا کند و با مجموعهای از بزرگان علماء مانند شیخ حسین أحمد فیض آبادی هندی، نیز مرتبط شد و در محضر آنها درسی را در حرم پیامبر (ص) ایراد نمود.
در آن زمان شیخ بن بادیس خود را بین دو راهی یافت؛ بین اینکه به درخواست شیخ و استاد خود «ونیسی» پاسخ مثبت داده و به طور دائم در مدینه بماند و همه رشتههای پیوند با وطن خود را بگسلاند و بین این راه که نصیحت استادش حسین أحمد هندی را بپذیرد و به وطن خود بازگردد و به قدر توانائیش به اسلام و زبان عربی خدمت کند؛ در نهایت به نصیحت حسین احمد هندی پاسخ مثبت داد و تصمیم گرفت به قصد خدمت به وطن خود بازگردد.
بن بادیس در هنگام بازگشت از سفر حج به مصر رفت و به دیدار دانشگاه الازهر در قاهره رفت و بر نظام و شیوه آموزشی و درسی آن آگاه و مطلع کنند؛ سپس به دیدار مفتی سرزمین مصر شیخ «محمّد بخیث المطیعیّ» در خانهاش در حلوان رسید و کتاب استادش «الونیسی» را به او تقدیم کرد، مفتی مصر از او استقبال کرد و برای او با دست خط خود اجازهای در دفتر اجازاتش نوشت. این دیدار به واسطه دوستش «اسماعیل جعفر» که استاد دانشگاه ازهر بود ترتیب یافت.
فعالیتهای اصلاحی
تعلیم و تربیت
شیخ بن بادیس در ضمن برنامه حرکت اصلاحی که رهبری آن را بر عهده داشت به تعلیم و تربیت اهتمام ویژهای نمود. از دیدگاه او تربیت سنگ زیر بنای هرگونه کار بنیادین و اساسی بود از این رو تمام تلاش و وقت خود را به آن مصروف ساخت؛ او فعالیت تربیتی و آموزشی خود را در جمادی الأوّل 1332 هـ / 1914 م در دانشگاه الأخضر او تمام روز را طبق برنامه تعیین شده برای هر سطح به تدریس دانشجویان اشتغال داشت. او درسهایی پیرامون تفسیر قرآن و حدیث پیامبر (ص) از کتاب موّطأ مالک ایراد میکرد؛ علاوه بر این که بعدازظهرها به موعظه و ارشاد عموم مردم میپرداخت.
سپس فعالیتهای علمی خود را گسترش داد و در دو مسجد قموش و مسجد عبدالمؤمن نیز کرسی تدریس برپا نمود. او در تعطیلات پایان هفته و تعطیلات تابستانی سفرهای مختلفی به مناطق گوناگون داشت.
پس از چند سال آموزش و تدریس در مساجد برخی از فضلا و دوستانِ مرتبط با او در سال 1926 م پیشنهاد دادند که دفتر و مرکزی تأسیس شود که اساس و پایه آموزش ابتدایی عربی به شمار آید؛ که بعدها در سال 1930 م منشأ پیدایش مدرسهای شد به نام «جمعیّت تربیت و تعلیم اسلامی»، وی مردم الجزایر را فرا خواند تا شعبههایی از این مدرسه را در نقاط مختلف الجزایر تأسیس کنند.
او به خاطر اهتمام ویژهای که به امور دانشجویان داشت مرکزی را تشکیل داد تا به امور آنها و مراقبت از رفتار و سلوک آنها بپردازد و به صندوق مالی که مخصوص کمک رسانی به آنها بود نظارت داشته باشد؛ بن بادیس دانشجویان نمونه و توانمند را برای ادامه تحصیلات تکمیلی به دانشگاه زیتونیه و أزهر میفرستاد.
او آموزش زنان را مورد تشویق و تأکید قرار داد و خود به آموزش آنها اهتمام ورزید؛ از این رو درسهای وعظ و ارشاد ویژۀ بانوان در دانشگاه أخضر تشکیل داد و برای دختران در مدرسۀ «جمعیّت تریبت و تعلیم» دروسی را اختصاص داد و به طور مجّانی به آنها آموزش میداد و تلاشهای زیادی انجام داد برای آن که دختران بتوانند در مدارس راهنمایی در مشرق عربی ادامه تحصیل دهند.
او در راستای اصلاح شیوههای آموزش وبالندگی آنها کنفرانسی در سال 1397 م تشکیل داد و از کارشناسان تربیت و تعلیم دعوت نمود تا به تبادل نظر پیرامون آموزش آزاد عربی و مساجد و سازمانها و روشهای آن بپردازند.
هم چنین او در اقدام اصلاحطلبانه که در دانشگاه زیتونیه تونس پیرامون اصلاح روشهای آموزشی تشکیل شد، مشارکت نمود و راه کارها و پیشنهادهای خود را به مرکز پایهگذاری روشهای اصلاح آموزش که حاکم تونس در سال 1931 م آن را تشکیل داده بود، ارائه کرد؛ او خلاصه دیدگاههای خوب را در تربیت و تعلیم پیشنهاد داد.
روزنامهنگاری
شیخ بن بادیس بر این باور بود که جنبش اصلاحی نباید منحصر به تربیت و تعلیم شود بلکه بایستی وارد جهان روزنامه نگاری شد؛ او روزنامه «المنتقد» را در سال 1925 م تأسیس کرد؛ او پیش از این با کار روزنامه و روزنامه نگاری آشنا بود و مقالاتی را در روزنامه «النجاح» به چاپ رسانید. او در آغاز مقالات خود را با نام مستعار «القسنطینی» یا «العبسی» به چاپ میرسانید.
ولی روزنامه «المنتقد» به خاطر شهامت و لحن تندی که در آن زمان داشت، زیاد عمر نکرد و اداره استعماری بعد از 18 شماره آن را توقیف کرد بن بادیس پس از تعطیل شدن روزنامه «المنتقد» روزنامۀ «الشهاب» را که به طور هفتگی به مدت چهار ماه به چاپ میرسید، تأسیس نمود. سپس در فوریه 1929 آن را به ماه نامه تبدیل کرد.
تلاشهای روزنامهنگاری او زمانی به اوج پیروزی و موفقیت رسید که او «چاپ خانۀ اسلامی الجزایر» را تأسیس نمود؛ و روزنامههای خودش و روزنامههای چهارگانه جمعیّت علماء مسلمان الجزایر را که خود بر آن نظات داشت، در آن چاپخانه به چاپ رسانید؛ آن چهار روزنامه عبارت بودند از: «السنّة المحمدیّة»، «الشریعة المطهّرة»، «الصّراط السّویّ» و «البصائر».
فعالیتهای سیاسی
مبارزات اصلاحی برای شیخ بن بادیس دارای جنبهها و ابعاد گوناگونی بود جنبه سیاسی این مبارزات از بارزترین جنبههای شخصیتی او بود، وی با طرح ساختن دیدگاهها و تزهای خود در اندیشه سیایس و قضایای امت اسلامی سهم بسزایی در این زمینه داشت؛ از جمله مواضع و فعالیتهای سیاسی او عبارتند از:
1ـ استخراج اصول و مبانی ولایت و حکومت در اسلام که در سال 1931 م آن را منتشر ساخت. 2ـ دعوت به تشکیل کنفرانس اسلامی و شرکت در آن، در 1936 م. 3ـ نقش او در خاموش کردن آتش فتنه بین یهود و مسلمانان (فاجعه قسنطینه) در تابستان 1934 م. 4ـ شرکت جستن در هیئتی که برای کنفرانس به پاریس دعوت شدند در جولای 1936 م. 5ـ موضعگیری سیاسی او نسبت به وعدههای حکومت فرانسه. 6ـ گفتگو با کار گروه تفحص در پارلمان فرانسه در ماه آبریل 1937 م. 7ـ دعوت از نمایندگان مجلس برای تحریم مجالس پارلمانی در ماه اوت 1937. 8ـ پیام او برای تحریم جشنهای صد ساله به مناسبت اشغال شهر قسنطینه در پاییز 1937. 9ـ موضعگیری او در برابر قانون 8 مارس 1938 م. 10ـ موضع او در قبال فرستادن تلگراف همبستگی با فرانسه بر ضدّ تهدید آلمان. 11ـ تقدیم نمودن در خواستها و اعتراضات. 12ـ پایداری در برابر سیاست ادغام بیگانگان در مردم و اعطا شناسنامه به آنها. 13ـ ایستادگی در برابر تلاشهای هدفمند برای متزلزل ساختن وحدت ملّی. 14ـ اهتمام و توجه ویژه به قضایایی جهان اسلام. 15ـ دیدگاه او پیرامون آزادی و استقلال.
بن بادیس و جمعیّت علماء المسلمینِ الجزایر
بن بادیس در آغاز در سال 1913 م ـ زمانی که در مدینه منوّره اقامت داشت ـ به همراه دوست خود شیخ محمد بشیر ابراهیمی به فکر پایهگذاری مرکزی برای تجمعّ علماء و طلاّب افتادند و به خاطر آماده سازی آن دیدارهای متعددی از سال 1920 م داشتند؛ بن بادیس در سال 1924 از شیخ ابراهیمیّ در خواست نمود تا آییننامه و اساسنامه این جمعیّت و گروه را تدوین نماید تا دانشمندان و دانشجویان گرد هم جمع شده و تلاشهای خود را به نام «دوستی علمی» متمرکز نمایند و مرکز آن را در شهر قسنطینه قرار دادند؛ جز این که رخ دادن برخی حوادث این طرح را تعطیل نمود.
سپس پس از این حوادث تلاشها برای تأسیس این مرکز و جمعیّت ادامه یافت؛ از جمله آنها این بود که شیخ بن بادیس در روزنامه خود «الشّهاب» از دانشمندان خواست تا پیشنهادات خود را دراینباره ارائه نمایند.
به دنبال آن در سال 1928 م او از دانشجویان فارغالتحصیل از دانشگاه «الزّیتونه» و مشرق عربی که به الجزایر بازگشته بودند درخواست نمود تا در همایشی که به منظور برنامهریزی برای تشکیل آن جمعیت و مرکز مورد نظر شرکت نمایند.
در همان زمان «باشگاه التّرقی» به عنوان مرکز فرهنگیِ تأثیرگذار و محلّی برای تجمع نخبگان و اندیشمندان الجزایری، به وجود آمد. و بن بادیس به خاطر رسالتی که بر عهده داشت از پایه گذاران این باشگاه درخواست نمود تا یک گروه موسس تشکیل داده و ریاست آن را «عمد اسماعیل» بر عهده بگیرد تا زمینه را برای تأسیس جمعیۀ العلماء فراهم کند.
پس از گذشت یک قرن کامل از اشغال الجزایر توسط فرانسویها (یعنی از سال 1830 تا 1930)؛ و شادمانی و جشن آنها به این مناسبت، شرایط دست به دست هم داد تا «جمعیت علماء المسلمین الجزایر» در روز سه شنبه 5 می1931میلادی در ضمن اجتماعی در باشگاه التّرقی شکل بگیرد و هفتاد و دو نفر از علماء ساکن الجزایر از گرایشها مختلف دینی و مذهبی در آن شرکت جستند و شیخ بن بادیس به عنوان رئیس این جمعیت و محمد بشیر ابراهیمی به عنوان نایب آن انتخاب شدند.
وفات
شیخ بن بادیس عصر روز سه شنبه نهم ربیع الاول سال 1359 مصادف با 16 آوریل 1940 در زادگاه خود شهر قسنطینه در اثر بیماری درگذشت، و در عصر فردای آن روز جنازه او توسط جمعیت انبوهی از دانشجویان و دانشگاه الأخضر که بیش از صد هزار نفر بودند و از جای جای کشور الجزایر آمده بود تشییع شد و به سوی جایگاه ابدی منتقل شد.
همه مردم الجزایر از وفات او ناراحت و متأثر شدند؛ شیخ العربی التبسی در مورد فقدان بن بادیس گفت: «شیخ عبدالحمید بن بادیس در جهاد و تلاش و کارهایش همه الجزایر بود، پس همه الجزایر باید تلاش کند بعد از وفات او شیخ بن بادیس باشد».
آثار علمی
شیخ بن بادیس آثار زیادی که نتیجه جهاد و تلاش او بود از خود بر جای گذاشت وخدا را سپاس که دوستانی را به خدمت گرفت تا این آثار را گرد آورده و منتشر نمودند:
1ـ رسالۀ جواب عن سوء مقال که در سال 1922 م منتشر شد.
2ـ العواصم من القواصم (کتابی است ازابنعربی که آن را تحقیق نموده مقدمهای بر آن نگاشت و در سال 1928 م در دو جلد به چاپ رسانید).
3ـ تفسیر ابن بادیس (احمد بوشمال در سال 1948 آن را به چاپ رسانید، سپس وزرات ارشاد الجزایر در سال 1982 این کتاب را تحت عنوان «مجالس التذکیر من کلام الحکیم الخبیر» به چاپ رسانید).
4ـ مجالس التذکیر من حدیث البشیر النذیر (وزارت ارشاد الجزایر در سال 1983 آن را به چاپ رسانید).
5ـ العقائد الأسلامیه من الآیات القرآنیه و الاحادیث النبویّه (شاگرد او محمد صالح رمضان در سال 1963 آن را به چاپ رساند؛ سپس دوبار در سالهای 1966 و 1990 تجدید چاپ شد؛ چنان که شیخ محمد الحسن فضلاء آن را در سال 1984 نیز به چاپ رساند).
6ـ رجال السلف و نساؤه (محمد صالح رمضان و توفیق محمد شاهین آن را در سال 1966 به چاپ رساندند). 7ـ مبادی الأصول (دکتر عمار طالبی آن را تحقیق نمود و آن را در سال 1988 منتشر ساخت؛ چنان که شیخ أبوعدالمعز محمد علی خرکوس آن را تدریس و تحقیق نمود و در سال 2001 آن را تحت عنوان «الفتتح المأمول فی شرح مبادئ الأصول» به چاپ رسانید.
اما دیگر آثار بن بادیس همگی در قالب مقالات و سخنرانیها و خطبهها و قصاید شعری در روزنامههای «النّجاح»؛ «المنتقد»، «الشهاب» و «السنّة المحمدیّة» و«الشریعة المطهّرة» و «الصّراط السّویّ» و «البصائر» منتشر گردید.[۱]