نبرد الجزایر (فیلم)
نام | فیلم سینمایی نبرد الجزایر(The Battle of Algiers) |
---|---|
محصول | کشور ایتالیا |
نویسنده و کارگردان | جیلو پونتهکوروو |
ژانر | جنگی |
سال تولید | ۱۹۶۶ م |
تاریخ انتشار | ۸ سپتامبر ۱۹۶۶ (الجزایر) |
زبان | عربی،
فرانسوی |
ستارگان | ژان مارتین، سعدی یاسف، براهیم هگیاگ، توماسو نری |
زمان | 116 دقیقه |
هزینهٔ فیلم | ۸۰۰٬۰۰۰ دلار |
مخاطب | این فیلم به افراد زیر 12 سال توصیه نمیشود. |
نبرد الجزایر نام فیلمی جنگی، محصول ۱۹۶۶ م، برپایه وقایع رخداده در جنگ الجزایر و نشاندهنده وقایعی است که در سالهای ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲ م، نیروهای الجزایری برای رهایی از سلطۀ فرانسه در شمال آفریقا انجام دادند. کارگردان این فیلم، جیلو پونتهکوروو اهل ایتالیا است.
به دلیل ماهیت آتشافزای این فیلم، اکران آن تا پنج سال در فرانسه ممنوع بود. بسیاری از این فیلم به صورت الگویی برای جنگهای شهری و چریکی یاد میکنند. تأثیر این فیلم آنچنان زیاد بود که با عنوان فیلمی آموزشی برای تیمهای ضدشورش مورد استفاده قرار گرفت و حتی گفته شد برخی از گروهها چون «یوزپلنگهای سیاه» و «ارتش آزادیخواه» ایرلند از برخی از تاکتیکهای مورد استفاده در این فیلم استفاده کردند[۱]. این فیلم در همان سال تولید جوایز مهمی از جمله جایزۀ شیر طلایی در جشنوارۀ فیلم فونیز ایتالیا و جایزه نقد جشنواره کن فرانسه را کسب کرد.
فیلم سینمایی «نبرد الجزایر» ساخته جیلو پونته کور، یکی از معروفترین آثار این کشور است. در این فیلم ژان مارتین و براهیم حجاج بازی میکنند و تاریخچه آزادی و طریقه مبارزه رهبران آزادیبخش الجزایر با عوامل استعمار را به تصویر کشیدهاند که با کشتهشدن علی، آخرین رهبر آزادیبخش و پیروزی انقلاب الجزایر همراه است. در نبرد الجزایر، جیلو پونتهکور یک روایت نفسگیر و پر تنش ارائه میدهد و فیلم پر از صحنههای دراماتیک و حماسی و دیالوگهای زیباست. تنها بازیگر حرفهای نبرد الجزایر، ژانمارتین در نقش سرهنگ ماتیو بود که در دهه ۱۹۵۰ به علت حمایت از مقاومت الجزایر در لیست سیاه هنرپیشگان قرار داشت[۲].
تاثیر این فیلم آن چنان زیاد بود که به عنوان فیلمی آموزشی برای تیمهای ضد شورش مورد استفاده قرار میگیرد. این فیلم در سال 2003 در پنتاگون به نمایش در آمد و از تاکتیکهای آن به عنوان مشکلاتی یاد شد که در جنگ عراق، ارتش آمریکا با آن مواجه شده است[۳]. «نبرد الجزایر» در سال ۱۹۵۷ پایان یافت، یعنی پنج سال پیش از آنکه جنگ الجزایر به اتمام رسد. فرانسویها موفق شدند مقاومت جبهه آزادیبخش ملی الجزایر را در یکی از شهرهای قدیمی مسلمانان در هم بشکنند. این یک پیروزی بزرگ در بهترین حالت ممکن بود. اما نهایتاً فرانسه در جنگ شکست خورد و در سال ۱۹۶۲ از الجزایر عقب نشست و آن کشور را در دست رهبران جبهه آزادیبخش ملی الجزایر رها کرد. استفاده از زور موفقیتی تاکتیکی به همراه داشت اما چنین استفاده ای اشتباهی استراتژیک بود.
اعمال خشونتبار، زور، حمایت از ملیگرایان را در داخل و خارج از الجزایر به دنبال داشت و مایه بدنامی ارتش فرانسه شد. در داخل فرانسه این بدنامی منجر به رسواییهای سیاسی شد و برای زندگی سیاسی فرانسه در دهههای متمادی پس از آن خاطرهای عذاب آور بود[۴].
خلاصه فیلم
در سال ۱۹۵۷ بازجویان نظامی فرانسوی در شهر الجزیره یک میهنپرست الجزایری را شکنجه میدهند و او سرانجام مخفیگاه آخرین رهبر چریکهای الجزایری با نام «علی لاپوآنته» را فاش میکند. همزمان با تیتراژ آغازین فیلم، نیروهای چترباز فرانسوی، لاپوآنته را همراه با یک زن و کودک در مخفیگاه خود پیدا میکنند و به آنها مهلتی داده میشود که خود را تسلیم کنند، در غیر اینصورت کشته خواهند شد. درحالیکه لاپوآنته به سرنوشت خود میاندیشد، فیلم با یک فلاشبک به سال ۱۹۵۴ و زمان آغاز عملیات نظامی جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر بازمیگردد که این سازمان با صدور اطلاعیهای همه مسلمانان را به اتحاد در مبارزه با اشغالگران برای کسب استقلال دعوت میکند. فیلم با اتخاذ یک فرم نیمهمستند به بازآفرینی مراحل اصلی شکلگیری قیام و تحول سیاسی لاپوآنته میپردازد.
لاپوآنته پس از دیدن مراسم اعدام یک مبارز مقاومت الجزایر با گیوتین، توسط استعمارگران فرانسوی، تصمیم میگیرد به جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر بپیوندد. رهبران جبهه که از سابقه دزدیهای او و اینکه ورزشکار رشته مشتزنی بوده، خبر دارند ابتدا شهامت او را با دادن مأموریتهای تروریستی متهورانه و خونین محک میزنند.
با تشدید تنشها، نیروهای چترباز برای سرکوب مقاومت، تجهیز و ساماندهی میشوند. سرهنگ ماتیو در شهر الجزیره با برقراری پستهای بازرسی، حملات متعدد و بازداشتهای گسترده، حکومت نظامی برپا میکند و مردم الجزیره را بهصورت دستهجمعی شکنجه و آزار میدهد؛ از سوی دیگر جبهه آزادیبخش نیز به عملیاتهای تروریستی خود شدت میبخشد. با تشدید درگیری زنان به جبهه آزادیبخش پیوسته و بمبهایی را بهصورت مخفیانه در مناطق تجمع و سکونت فرانسویان منفجر میکنند.
سرهنگ ماتیو، لایههای مختلف جبهه آزادیبخش را برای نیروهایش تشریح میکند و آنان را مأمور میکند که با زور و شکنجه از اعضای مقاومت، هویت و محل اختفای رهبران بخشهای مختلف جبهه آزادیبخش را به دست آورند.
نظامیان فرانسوی بدینترتیب سلسله مراتب تشکیلات جبهه آزادیبخش را یکی یکی از بین میبرند، تا اینکه به آخرین رهبر قیام الجزایر یعنی علی لاپوآنته میرسند. او مرگ را ترجیح میدهد و اگرچه به ظاهر نبرد الجزایر پایان میپذیرد و قیام جبهه آزادیبخش در سال ۱۹۵۷ سرکوب میشود، اما منشأ و آرمان قیام نمیمیرد. اعتراض به اشغالگری همچنان ادامه مییابد و قیام الجزایریها ابعاد تازهای به خود میگیرد و سرانجام به استقلال الجزایر در سال ۱۹۶۲ میانجامد و فرانسه با امضای پیمان اِویان (Evian) در نوزدهم مارس این سال قدرت را به جبهه آزادیبخش واگذار میکنند و از الجزایر خارج میشوند[۵].
تحلیل فیلم
فیلم سینمایی نبرد الجزایر، یکی از خونینترین مبارزات ضدامپریالیستی قرن بیستم ـ انقلاب ۶۲ـ۱۹۵۴ بر ضد سلطه استعماری در الجزایر که از قدیمیترین و پهناورترین مستعمرات فرانسه بود ـ را به تصویر میکشد.
در طول هشت سال درگیری، ارتش فرانسه و شبهنظامیان همپیمانش یکمیلیون الجزایری را به قتل رساندند. دولت سوسیالیست گای موله در پاریس، که فرانسوا میتران بهعنوان وزیر کشور در کابینهاش خدمت میکرد، با تصویب قانون ویژه در فرانسه به نظامیان اختیارات کامل داد. ترور، شکنجه و تجاوز جزء اعمال عادی این ارتش بود. یکی از ژنرالهای فرانسوی بعدها مغرورانه چنین میگفت که «به ما آزادی عمل دادند تا هر کاری را که ضروری بود انجام دهیم».
دهها هزار زن، مرد و کودک بیگناه مورد شکنجه واقع شده، بیش از سههزار الجزایری که توسط نیروهای فرانسوی دستگیر شده بودند «ناپدید شدند». فرانسویان با اجرای برنامه «آرامسازی»، دو میلیون الجزایری را از خانههایشان آواره کرده، به اردوگاههای اجباری محصور در سیم خاردار بردند، و هشتهزار روستا را تخریب کردند.
تقریباً دو میلیون نیروی فرانسوی ازجمله ژاک شیراک، رئیسجمهور کنونی فرانسه، و ژان ماری لوپن، رهبر جبهه نژادپرست ملی، در آن دوران در الجزایر خدمت میکردند. لوپن متهم است که زندانیان را در زندان مخوف ویلارسسینی الجزایر در سال ۱۹۵۷ شکنجه میکرده است.
هرچند فیلم پونته کوروو فقط یکی از زوایای جنگ، نبرد الجزایر از سال ۵۷ـ۱۹۵۴، را میکاود، با این حال فیلم شایان توجهی است. تقریباً بعد از چهل سال از نخستین اکران فیلم، بازتاب گستردهای داشته است؛ زیرا روال عملیاتی استعمارگران عصر کنونی را نشان داده و علل و اسباب یک جنبش انقلابی میهنی را واکاوی میکند. درواقع، بگیر و ببندها و بازداشتهای انبوه و شکنجه مردم که در فیلم به نمایش درآمده حملات نظامیان اسرائیلی به فلسطینیان و شیوههای نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان را مجسم میکند. این امر در تلفیق با تمهیدات سینمایی بدیع و انتخاب استادانه بازیگران و موسیقی متن تأثیرگذار که اینیوموریکن و پونتهکوروو ساختهاند، فیلم را از اصالت بیمانند و قوام دراماتیک برخوردار میکند.
نبرد الجزایر حول محور دو شخصیت میگردد: علی لاپوآنته، عضو جبهه آزادیبخش ملی و نماد مقاومت الجزایر، و سرهنگ ماتیو، فرمانده چتربازان فرانسوی که مأموریت سرکوب مقاومت را به وی محول کردهاند.
لاپوآنته اهل «کاسباه»، منطقه دوکیلومتر مربعی با جمعیت فقیر و از شخصیتهای کلیدی قیام مسلحانه است. سرهنگ ژان ماتیو که از روی ژاک ماسو، فرمانده لشکر مخوف چترباز، الگوبرداری شده نماینده سنگدل نظامیان فرانسوی است که آمادگی دارد برای درهم کوبیدن جنبش ملی از هر ابزاری استفاده کند.
در ماه آگوست سال گذشته، اداره عملیات ویژه و درگیریهای کمشدت پنتاگون«تصمیم گرفت فیلم «نبرد الجزایر» را برای کارکنان خود پخش کند. این تصمیم بعد از این گرفته شد که گروههای مقاومت عراق عملیات خود بر ضد نظامیان آمریکایی را تشدید کردند و دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، خواستار بالا بردن عملیات اطلاعاتی در عراق و سایر نقاط شد. دیوید ایگناتیوس، نویسنده واشنگتنپست در ادعایی احمقانه گفت که «چنین تصمیمی نشانه امیدبخشی است که ارتش درباره عراق خلاقانهتر میاندیشد». هدف اصلی و واقعی نمایش فیلم «نبرد الجزایر» تشویق آنان به شکنجه زندانیان عراقی به شکلی غیرقانونی و آزاردهندهتر است.
هرچند فیلم نبرد الجزایر به روشنی از مقاومت حمایت میکند، این فیلم یک اثر کاملاً عینی است و سعی نمیکند جبهه آزادیبخش را مبالغهآمیز و خیالپردازانه نشان دهد. لذا میبینیم که اشاراتی به نقاط ضعف سیاسی و تناقضات این سازمان دارد؛ ازجمله تلاش رهبرانش برای ترکیب الفاظ و ادبیات سکولار دست چپی با توسل به احساسات محافظهکارانه اسلامی.
در این میان بحث لاپوآنته و بنمهدی، رهبر جبهه آزادیبخش، نیز نکته جالب توجهی است. مهدی به او هشدار میدهد که «تروریسم» ضامن پیروزی در جنگ و انقلاب نیست و میگوید که مبارزه انقلابی دشوار است اما پیروزی «از همه سختتر است. » سختیهای واقعی، تازه پس از پیروزی قیام جلوه میکند.
پونتهکوروو در نمایش کشتارهای تروریستی فرانسویان توسط جبهه آزادیبخش صداقت تام و تمامیدارد؛ اما هرگونه تلاشی برای هموزن دانستن سیاسی و اخلاقی ترورهای خونین مقاومت با اعمال نظامیان فرانسوی را مردود میشمارد. او در سال ۱۹۶۶ به روزنامهنگاری چنین گفت: «به نظرم اصلاً معنا ندارد بگوییم آن طرفیها ده نفر را کشتند، و اینطرفیها دو نفر را. مسئله این است که آنها [الجزایریها] در موقعیتی قرار گرفتهاند که تنها ویژگیاش ظلم و ستم است… شما باید قضاوت کنید که چه کسی از بعد تاریخی ظالم و محکوم است و چهکسی در جبهه حق قرار گرفته است».
این رویکرد سیاسی در صحنهای که روزنامهنگاران، بنمهدی را با سؤالات خود به چالش کشیده تا تاکتیکهای جبهه آزادیبخش را توجیه کند بهخوبی نمایش داده میشود. گزارشگری میپرسد: «آیا بزدلانه نیست که از زنبیلها و کیفهای دستی زنانه برای حملات تروریستی و انفجار بمب در میان فرانسویان استفاده میکنید؟ بن مهدی خیلی خونسرد با اشاره به بمباران هزاران روستای الجزایر توسط بمبهای ناپالم فرانسوی پاسخ میدهد: «البته، اگر ما هواپیماهای شما را داشتیم خیلی راحتتر بودیم. بمبافکنهایتان را به ما بدهید، و زنبیلهای ما را بگیرید».
پونتهکوروو در ارائه تصویر ماتیو نیز هوشمندانه عمل نموده و از مبالغه پرهیز میکند. درواقع، این فرمانده چتربازان پختهترین و جاافتادهترین شخصیت فیلم است. او فرد تحصیلکردهای است، آرام حرف میزند ولی متقابلاً در دفاع از منافع فرانسه بیرحم است.
وی با عباراتی که امروزه واشنگتن برای توجیه «جنگ با تروریسم» از آنها تقلید میکند به افسرانش میگوید «جبهه آزادیبخش یک دشمن ناشناس و تشخیصناپذیر است که با هزاران نفری که شبیه او هستند، درآمیخته است. » و نتیجه میگیرد که چنین اوضاعی اقتضا میکند که تمام «ملاحظات انسانی» در برابر مقاومت آنها تعطیل شود.
ماتیو در پاسخ به گزارشگرانی که روشهای بیرحمانه و غیر انسانی او را به چالش کشیدهاند، میگوید: «کلمه شکنجه» در فرامین ما قید نشده … [اما] مسئله اینجاست که جبهه آزادیبخش خواستار بیرون رفتن ما از الجزایر است و ما چنین تصمیمی نداریم.
علیرغم تفاوت دیدگاهها همه شما با ماندن ما موافقید. شورش که آغاز شده بود در هیچ زمینهای با هم اختلاف نظر نداشتیم. همه روزنامهها، حتی چپگراها خواستار سرکوبی شورش بودند… [اما] اکنون سؤالی از شما میپرسم: آیا فرانسه باید در الجزایر بماند یا نه؟ چنانچه پاسخ مثبت است، شما باید تمام عواقب ناشی از آن را بپذیرید».
«نبرد الجزایر» این عواقب و پیامدهای اجتنابناپذیر را به تصویر میکشد. صحنههای شکنجه با مشعل، شوک الکتریکی، و فرو کردن زندانیان در آب تا حد خفگی. اولین باری که فیلم در انگلستان و آمریکا به نمایش درآمد، سانسور شده بود. اما در نسخه مرمتشده فیلم تمام این صحنهها اضافه شده است، و مانند تکنیکهای مورد استفاده آمریکاییان در ابوغریب و خلیج گوانتانامو، برای محو کردن فریادهای دردناک قربانیان، موسیقی بلندی پخش میشود.
فیلم پونتهکوروو از تکنیکهای مبتکرانهای در درام سینمایی در اواسط دهه ۱۹۶۰ بهره میبرد و برای نخستینبار نگاهی جدی به مردم شمال آفریقا میاندازد؛ بر خلاف فیلمهای گذشته اروپایی و آمریکایی که این مردم را مضحکه یا مظنون مینمایاند. فرم نیمه مستند، با روایت به سَبک فیلمهای خبری و زیرنویس، دوربینهای خبری شانزده میلیمتری دستی، و استفاده از اعلامیههای جبهه آزادیبخش و ارتش فرانسه ازجمله ابتکاراتی بود که فیلم را بسیار هیجانانگیز جلوه داد.
بیننده از دریچه دوربین به کوچه پسکوچههای محله فقیرنشین «کاسباه» پای گذاشته، اقدامات سرکوبگرانه و اعمال نژادپرستانه دولت را که با دقت بازآفرینی شده، میبیند؛ اقداماتی که نهایتاً شورش را دامن زد. تظاهرات انبوه و گسترده صدها نفر در صحنه پایانی فیلم حیرتانگیز است و چنان شور و حرارتی دارد که تصاویر رایانهای هرگز قادر به آفریدن آن نیستند. درواقع، واقعنمایی دراماتیک فیلم چنان به دل مینشیند که تهیهکنندگان ناچار شدند در تیتراژ آغاز فیلم توضیح دهند که در تولید آن از تصویرهای خبری استفاده نکردهاند.
پونتهکوروو پس از فیلم «نبرد الجزایر» فیلم «بسوزان» (۱۹۶۹) را ساخت. که با بازیگری مارلون براندو به موضوع استعمارگران بریتانیایی و پرتغالی در قرن هجدهم در هند غربی میپرداخت. او در سال ۱۹۷۹ با ساختن فیلم «تونل» موضوع جنبش جداییطلب باسک را دستمایه قرار داد. اما هیچیک از اینها به قوّت نبرد الجزایر نبود که الهامبخش کارگردانانی مانند کوستا گاوراس، مارسل اوفولز و بسیاری دیگر شد.
در فیلم نبرد الجزایر نقیصههای سیاسی آشکاری نیز به چشم میخورَد. چنانکه به گروههای رقیب در جنبش ملی الجزایر هیچ اشارهای نمیکند و از نحوه تأثیرگذاری مقاومت سراسری تودههای الجزایری به طبقه کارگر در فرانسه که به نوبه خود موجی از اعتصابات و اعتراضات بر ضد دولت شارل دوگل را به راه انداخت، هیچ تصویری نمیبینیم. همچنین به رشد مخالفتهای ضد جنگ سربازان عادی فرانسه از درون ارتش بزرگ این کشور که عمدتاً بر اساس نظام وظیفه به خدمت گرفته شده بودند، اشارهای نمیشود.
به هرحال فیلم «نبرد الجزایر» تصویری هوشمندانه و نافذ از مبارزات ضد استعماری است و حق مشروع تودهها را در کشورهای تحت ستم برای مقاومت با اشغالگران امپریالیست قویاً تأیید میکند. با دیدن فیلم پونتهکوروو بهروشنی درمییابیم که اشغال عراق توسط آمریکا و سایر پروژههای استعمار نو یک اتوپیای مرتجعانه و محکوم به شکست است و اقدامات سلطهجویانه امپریالیستها علیرغم بهرهگیری آنها از سلاحهای پیشرفته هرگز نمیتواند آرمان تودههای استعمارزده را سرکوب کند.
«نبرد الجزایر» تصویری هوشمندانه و نافذ از مبارزات ضد استعماری است و حق مشروع تودهها را در کشورهای تحت ستم برای مقاومت با اشغالگران امپریالیست قویاً تأیید میکند[۶].
مستند در بستر درام
«نبرد الجزایر» با وجود گذشت بیش از نیمقرن از زمان ساخت آن، آلبوم عکسی صادق و قابل استناد از انقلابی است که به لحاظ آغاز، انتها، نحوه شکلگیری و مراحل آن، تفاوتهایی آشکار با اغلب انقلابهای رایج در عصر خود دارد. بخشی از این مهم البته بدون تردید مرهون ساختار برگزیدهشده برای «نبرد الجزایر» است. فیلم با نمایش واپسین دقایق حیات چهار تن از آخرین عناصر فعال در جبهه آزادیبخش الجزایر آغاز میشود. دوربین پونته کوروو همچون فیلمنامه، علی لاپوآنته را به عنوان شخصیت هدف برمیگزیند، سپس با بهرهگیری از روایتی غیرخطی در قالب فلاشبکی طولانی، گویی قصد دارد معرف مبدأ و ترسیمکننده مسیر زندگی شخصیتی باشد که علاوه بر محوریت و بسترسازی برای درام، از طریق آن بتوان روند شکلگیری و وقوع یک انقلاب را رصد کرد.
«نبرد الجزایر» بیش از آنکه تابع قواعد سینمای داستانی و قصهگو باشد، به عناصر روایی مرسوم و مورد نیاز در سینمای مستند بها میدهد و یقیناً یکی از علل اعتبار یافتن این فیلم به عنوان یک سند تصویری پویا و جاودان از انقلاب الجزایر، پیروی از همین طریقت است.
فیلم پونته کوروو البته با وجود نمایش مرحله به مرحله انقلاب الجزایر (از ترورهای سازماندهی شده علیه پلیسهای فرانسوی و اعدام افراد فاسد داخلی گرفته تا اعتصاب و بمبگذاری و حملات منظم در مناطق فرانسوینشین) نسبت به تحلیل جزئینگرانه چرایی این انقلاب و بررسی زمینههای خلق آن استنکاف میورزد و بیشتر به شرح چگونگی آن میپردازد. با این همه اما «نبرد الجزایر»، از جامعهشناسی کلی انقلاب الجزایر غفلت نمیکند و در این راه، دو شخصیت اصلی خود را از میان دو ضلع همیشه فعال در هر انقلاب (ضلع محرک و ضلع سرکوبگر) برمیگزیند و از طریق پلات، آنها را شخصیتپردازی میکند.
لاپونتهآ، یک انقلابی از طبقه کارگر
علی لاپوآنته که بیسواد و فراری از خدمت و محکوم در دادگاههای اطفال و جوانان و سابقهدار تحمل هشت ماه حبس است، جوانی کاملاً ناکام از طبقه کارگری است که پس از دستگیری در مناطق فرانسوینشین الجزیره و گذراندن مدتی حبس در زندان و تماشای مستقیم اعدام یکی از زندانیان با گیوتین، به انقلاب میپیوندد و تا پایان کار جبهه آزادیبخش، از رهبران فعال و مؤثر آن باقی میماند. علی از همان طبقهای میآید که در صورت نادیده گرفتن نیازهای حیاتیشان، مصرانه دست به طغیان میزنند؛ از این رو است که شور و انگیزه موجود در او تقریباً در هیچکدام از دیگر انقلابیون حاضر در جبهه آزادیبخش نمیتوان دید. مأموریت نخست علی در قالب ترور پلیس فرانسوی آن هنگام که علی برخلاف مشی مرسوم در جبهه آزادیبخش، میخواهد علنی و در ملأعام و چشم در چشم پلیس فرانسوی، او را ترور کند، حتی پیش از دست به ماشه شدن، او را تحقیر میکند؛ گویی مصمم است با آن شلیک، تمام ناکامیها و حقارتهای گذشته را فراموش و جبران کند.
مأموریت دوم او در قالب ترور حسن البلیدی نیز حالتی مشابه دارد با این تفاوت که هنگام ترور، صدای اذان به گوش میرسد و همچنین جمله علی (من فقط از خدا میترسم) که این دو، نشان از درهم آمیختن هرچه بیشتر انگیزههای فردی و ملی با محرکی بس قدرتمند همچون مذهب دارند و نقشی به مراتب فراتر از فضاسازی صرف. علی علاوه بر قهرمان بیچون و چرای اثر، بدونتردید نماینده ضلع محرک انقلاب است؛ نشان به آن نشان که هنگام تظاهرات ضداستعماری، همواره در خط مقدم تظاهرات است و حتی ندای جعفر نیز یارای متوقف کردن او را ندارد.
تنها مخالف سرسخت اعتصاب برنامهریزیشده از سوی جبهه آزادیبخش، علی است؛ آن هم فقط و فقط به علت توقف فعالیتهای نظامی و در این میان حتی صحبتهای بنهیدی نیز تأثیر چندانی بر مشی علی ندارد، آن هنگام که علی تأکید بر استفاده از اسلحه و اعلام حضور دارد و از قضا (بخوانید هوشمندی پونته کوروو) باز هم صدای اذان به گوش میرسد. هنگامی که تمام رهبران جبهه آزادیبخش همچون جعفر، تسلیم یا همچون بن هیدی و سی مراد و رامل، کشته شدهاند، علی مجدانه بر ادامه عملیاتها اصرار دارد. برای علی عرصه انقلاب، عرصه اثبات «خود» است و از انقلاب گذشتن یعنی از «خود» گذشتن و پایان انقلاب یعنی پایان «خود»؛ کمااینکه پایان کار جبهه آزادیبخش، مقارن با پایان زندگی علی است؛ آن هنگامی که حتی امثال جعفر نیز چنین مرگی را بیهوده میدانند، اما لطف علی در رفتن است، همچون بسیاری از قهرمانان ناکام و «تلخ عاقبت» تاریخ سینما.
مصاحبه خواندنی کارگردان
ماهنامه سوره در یازدهمین شماره خود در مهرماه 1383 مصاحبهای از پونته کوروو، کارگردان این فیلم با یک خبرنگار فرانسوی را به چاپ میرساند. بخشی از این مصاحبه طولانی را با هم میخوانیم:
- پیش از ورود به بحث تهیه فیلم «نبرد الجزایر» بگو چطور شد اصلاً فیلمساز شدی و مهمترین شخصیتهایی که تو عالم سینما و ادبیات از اونا الگو گرفتی کیا بودن؟
اولین الگویم روبرتو روسولینی، فیلمساز ایتالیایی بود. به نظرم آمد در تاریخ فیلمسازان سینما یکی از آن خوشذوقهاست؛ دلیلش هم این است که رویکرد جدیدی به واقعیت داشت، یعنی عشق به واقعیت که پیش از او نظیرش را سراغ نداشتم. از این نظر روسولینی محبوبترین شخصیت زندگی من است؛ هم دوستش بودم و هم خیلی تحسینش میکنم.
- چرا تصمیم گرفتی فیلم «نبرد الجزایر» را به شکل مستند بسازی؟
بگذارید برایتان توضیح بدهم چرا واقعیت برایم این قدر اهمیت دارد و دوستش دارم. برای تست بازیگری فیلم «نبرد الجزایر» فقط چهار روز وقت گذاشتم، اما یک ماه تحقیق میکردم تا ببینم بهترین کادربندی برای نشان دادن حقیقت چطوری است. میخواستم مثل فیلمهای خبری از تصویربرداری دانه دانه با کنتراستهای تند تقلید کنم. کار آسانی نبود. از طرفی قرار بود فیلمم در سینما به نمایش دربیاید و مردم هم به خاطرش پول بدهند. پس فرمش هم باید قشنگ درمیآمد. یکماه طول کشید تا تکنیک خودمان را پیدا کنیم. سرانجام تصمیم گرفتیم از نگاتیو اصلی کپی بگیریم و بعدش از روی کپی دوباره فیلمبرداری کنیم.
- مقدمات تولید چند وقت طول کشید؟ بودجهاش را چطور تأمین کردی؟
نوشتن فیلمنامه خیلی کوتاه بود، حدود دو ماه اما برای تحقیقاتش 6 ماهی وقت گذاشتیم. من و فرانکو سولیناس ـ فیلمنامهنویس ـ هفتهها پشت سر هم این در و آن در میزدیم، تو محلهها میگشتیم تا از ان رعب و وحشتی که اتفاق افتاده بود، تصویری پیدا کنیم. بعدش سفری رفتیم فرانسه. آنجا با مقامات ارشدی که عضو یگان چترباز بودن گفتوگو کردیم. گردآوری و تدوین اطلاعات خیلی وقتمان را گرفت. چقدر برای جذب بودجه عذاب کشیدیم. با اینکه بهخاطر فیلم قبلیام «کاپو» که نامزد جایزه اسکار شده بود، روابط خوبی با تهیهکنندگان داشتم، ولی آنها از من میخواستند فیلمهایی بسازم که اصلاً خوشم نمیآمد، وقتی ساختن فیلم «نبرد الجزایر» رو به آنها پیشنهاد دادم، گفتند «کدوم ایتالیایی پیدا میشه که از داستان سیاهپوستا خوشش بیاد؟» من میگفتم «الجزایریها که سیاه نیستن. کی گفته که تو ایتالیا هیچکس از این سوژه خوشش نمیاد؟» آخرش هم هیچکدام از آن تهیهکنندهها حاضر به همکاری نشدند. به من میگفتند: «هر فیلمی دلت میخواد بساز بهجز این یکی!»
یکیشان میگفت: «ببین رو پیشونی من نوشته احمق؟ تو از من میخوای سرمایهام رو برای فیلمی خرج کنم که هیچکی به تماشای اون نمیاد؟» جالب است بدانید اتفاقاً کمترین بودجه را من از همین آدم خواسته بودم. وقتی پول اینطوری جور نشد، تصمیم گرفتیم خودمان یعنی من، کارگردان، فیلمنامهنویس و بقیه از جیب خودمان پول بگذاریم، یعنی مثل یک تعاونی. بودجهمان آنقدر ناچیز بود که مجبور شدیم بدون منشی صحنه به الجزایر سفر کنیم. حتماً برای ثبت سکانسها و تکرار برداشتها بدون منشی صحنه کارها خیلی سخت میشود. اولش میگفتیم بالاخره یک نفر را پیدا میکنیم و کار منشی صحنه را یادش میدهیم. 15 روز عرق ریختیم، اما کو آدم مناسب؟ آخرش هم با آن تنگنای مالی مجبور شدیم از ایتالیا یک منشی صحنه واقعی بیاوریم، اما الجزایریها الحق خوب به ما کمک میکردند. هرجای شهر را که میخواستیم ببینیم راحت مجوز میدادند. پول زیادی هم از ما نمیگرفتند[۷].
چند نکته خواندنی درباره فیلم
- فیلم در سال 1966 در جشنواره ونیز جایزه شیر طلایی را به خود اختصاص داد و در کشورهای الجزایر، آمریکا و ایتالیا با موفقیت روبهرو شد و نامزد سه جایزه بزرگ سینمایی شد؛ اما این اکران با سانسور صحنههای شکنجه فیلم همراه بود.
- اکران فیلم تا سال 1971 در فرانسه و انگلستان ممنوع شد، سازمان ارتش سری فرانسه (OAS) بهشدت با فیلم مخالفت نمود و خانوادههای سه مدیر سینما در فرانسه را در صورت اکران به قتل تهدید کرد و در سینماهایی که تصمیم به اکران داشتند، بمب کار گذاشت.
- یک باند فاشیستی در سال 1972 به تماشاگرانی که در سینمایی در شهر رم برای دیدن فیلم آمده بودند، حمله نموده و یک نفر از آنان را بهشدت مجروح کردند.
- اداره عملیات ویژه پنتاگون در ماه آگوست سال گذشته (2003)فیلم را برای کارکنان خود پخش کرد. این تصمیم در راستای آگاهی دقیقتر از نوع عملیات مسلمانان بر ضد اشغالگران، اتخاذ شده است. به گفته مسئولان ارشد پنتاگون این فیلم دارای نکات آموزندهای برای نظامیان آمریکایی است.
- یاسف سعدی، در نقش جعفر، در زندگی واقعی خود نیز ژنرال جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر بود. او در دوران مبارزات خود توسط فرانسویان دستگیر و زندانی شد و خاطراتش را در زندان نوشت که بعدها پونتهکوروو سولیناس برای داستان فیلم از آن استفاده کردند.
- بازیگر نقش علی لاپوآنته سواد نداشت و تا پیش از انتخاب برای بازی در این نقش هرگز به سینما نرفته بود.
- مرد میانسالی که در فیلم شکنجه شده و به لاپوآنته، خیانت میکند، موقتاً برای ایفای نقش خود از یکی از زندانهای الجزیره آزاد شده بود.
- تنها بازیگر حرفهای "نبرد الجزیره" ژان مارتین در نقش سرهنگ ماتیو بود که در دهه 1950 به علت حمایت از مقاومت الجزیره در لیست سیاه هنرپیشگان قرار داشت[۸].