آمازیغی

از ویکی‌وحدت
(تغییرمسیر از قوم بربر)
پرچم
سرزمین کهن آمازیغی‌ها
مردم آمازیغی
نام قوم آمازیغی و بربر
زبان قوم آمازیغ مجموعه زبان‌های قبیله‌ای مانند:الریفیه، الشلحه، السوسیه، القبایلیه، المزابیه و الشاویه
شعار آمازیغی‌ها «أنارز ولاأنکنو؛ می‌میریم، ولی سر فرود نمی‌آوریم.»
نسبت قومی از نوادگان حضرت نوح علیه‌السلام

آمازیغی‌ها بخش مهمی از جامعه الجزایر را تشکیل می‌دهند. آنها قبل از کشورگشایی اسلامی، به عنوان مردمان اصلی الجزایر و شمال آفریقا به شمار می‌رفتند. آنها ملتی هستند که اسلام را پذیرفته، از کشورگشایان استقبال و به آنها در فتح مناطق دیگر مانند آندلس کمک کردند. محبت اهل بیت گرامی علیهم‌السلام در زندگی آنان به ویژه روز عاشورا مشهود است.

نام‌گذاری آمازیغ و بربر

سابق بر این در زبان‌های اروپایی، «آمازیغ» با نام «موری» (mauri) - که یک کلمه تحریف شده مغربی است - شناخته می‌شد و عرب‌ها از آن با نام «بربر» یا «اهل مغرب» نام می‌بردند. «بربر» کلمه‌ای عربی است و با کلمه «بربر» (Barbra) هیچ ارتباطی ندارد؛ دومی کلمه‌ای لاتینی است که لاتینی‌ها بنا بر باورشان مبنی بر اینکه تمدن یونانی و رومی را بر سایر تمدن‌ها برتر می‌دانستند، همه ملت‌های غیرلاتینی مانند ژرمن‌ها و دیگران را به این نام می‌شناختند. بنا بر آنچه که در کتاب‌های تاریخ آمده است، علمای نسب‌شناسی متفق‌القول هستند که قومیت بربر دارای دو ریشه بزرگ «برنس» و «ماگدیس» است (ماگدیس را «الابتر» و «بت را»، و برنس را به «البرانس» می‌گویند.)

با این حال علما در اصل و نسب آنها اختلاف دارند؛ ابن‌ خلدون با بیان دیدگاه‌های بسیاری از علمای نسب‌شناسی، شرح می‌دهد که همه نسب‌شناسان بربر معتقدند که «برانس» از نسل «مازیغ بن کنعان» و قوم «البتر» فرزندان «بربن قیس بن عیلان» هستند، لذا درست نیست که قوم «البرانس» را آمازی بنامیم. نام آنها را «بربر» گذاشته‌اند چون یک زبان واحد ندارند و هر قبیله‌ای زبانی ویژه خود را داراست. گفته می‌شود: پادشاه «التبابعه افریقش» هنگامی که متوجه شد که آنها زبان‌های متنوع دارند، نامشان را «بربر» گذاشت. تنوع و اختلاف بین زبان‌ها در میان بربرها تا امروز باقی مانده است؛ زبان‌هایی مانند: الریفیه، الشلحه، السوسیه، القبایلیه، المزابیه و الشاویه. نمی‌دانیم که زبان بربرهایی که عرب‌زبان شدند کدام است ولی طبیعی است که زبان آنها صرفاً یکی از این زبان‌ها نیست.

تاریخ آمازیغی‌ها

نسب‌شناسان ریشه قوم آمازیغ را به «مازیغ بن کنعان بن حام بن نوح علیه‌السلام» نسبت می‌دهند. این‌ها برادران مصری‌ها هستند. پس آمازیغ نسلی است از سلاله حامی و از بخش‌های حامی‌های مشرق زمین هستند که مصری‌ها و آمازیغی‌ها به آنها منسوب می‌شوند.

بیشتر نقل قول‌ها می‌گوید که ریشه ساکنان الجزایر همان آمازیغی‌ها هستند (به انگلیسی: Imazighen) یا بربر (به انگلیسی: Berber).

آمازیغ کلمه‌ای آمازیغی است که در زبان آمازیغی به معنی انسان آزاد و تیزهوش است؛ اما کلمه بربر واژه‌ای لاتینی است به معنی افراد وحشی و نادان‌های بدون فرهنگ و تمدن. در اصل، این واژه متعلق به همان رومی‌هایی است که همه اقوامی که در حوزه دریای مدیترانه مورد حمله خودشان قرار می‌دادند، به این واژه می‌نامیدند. البته به علت کم بودن تاریخ مکتوب این ملت‌ها، ریشه واقعی آمازیغ و بربر مشخص نیست. برخی از دانشمندان ریشه آنها را به اروپا نسبت می‌دهند و به نسل «وندال» که در شمال آفریقا ساکن شدند، منسوب می‌کنند. گروهی دیگر ریشه آمازیغی‌ها را به عرب‌هایی که به سبب آب و هوایی به شمال آفریقا مهاجرت کردند، نسبت می‌دهند. ابن‌خلدون معتقد است که ریشه آمازیغی‌ها به کنعانی‌های از نسل کنعان بن حام بن نوح علیه‌السلام باز می‌گردد. او کنعانی‌ها را از عرب‌ها نمی‌داند؛ همچنین آنها را فرزندان «سام» هم نمی‌داند.

الفبای آمازیغی

ابن‌خلدون با بیان دیدگاه‌های بسیاری از علمای نسب‌شناسی، شرح می‌دهد که همه نسب‌شناسان بربر معتقدند که «برانس» از نسل «مازیغ بن کنعان» است و قوم «البتر» فرزندان «بربن قیس بن عیلان» هستند. کلمات آمازیغی از ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد در شمال آفریقا شروع به رواج یافتن کرد تا اینکه در هزاره اول قبل از میلاد، بیشتر مردم ساکن این منطقه به زبان آمازیغی صحبت می‌کردند.

قوم آمازیغ به صورت مجموعه‌هایی از قبایل در این منطقه ساکن شدند. بسیاری از قبایل آمازیغی دور هم جمع شدند و تعدادی از ممالک بربری را زیر نظر دولت کارتاژ و روم تأسیس کردند. بارزترین این ممالک عبارتند از: مملکت «نومیدا» و مملکت «موریتانی» که این دو مملکت زیر نظر دولت روم در قرن دوم قبل از میلاد بودند. همچنین پس از اشغالگری «وندال» در سال ۴۲۹ م، و اشغالگری روم شرقی در سال ۵۳۳ م، قبایل دیگری مطرح شد که در قرن هشتم میلادی (دوم هجری) زیر نظر آنها بودند.

کشورگشایی‌های اسلامی از دولت اموی به مغرب عربی آغاز شد. جنگ «ممس» یا «ممش» بین آنها درگرفت که «زهیر بن قیس البلوی» رهبری سپاه اموی را به عهده داشت و «کسیله بن ملزم» رهبر سپاه روم بود. جنگ با پیروزی سپاه اموی به پایان رسید. آنها مغرب عربی را فتح کردند؛ اسلام را در آنجا انتشار دادند و این آغاز ورود اسلام به مغرب عربی بود. بربرها نیز تحت فرمان حکومت اسلامی درآمدند. آنها در نوشتن نامه‌ها کاملاً زبان عربی را به کار می‌بردند و پس از ورود بربرها در اسلام، زبان آمازیغی به عنوان زبان گفتاری تا به امروز باقی ماند. بربرها در صفوف سپاه عربی درآمدند و سرباز آن شدند؛ آنها در جنگ‌ها از همه ملت‌ها جنگاورتر بودند؛ به گونه‌ای که «موسی بن نصیر» فرماندهٔ کشورگشایی‌های اسلامی در آن زمان، از جنگاوری آنها برای ادامه کشورگشایی‌ها استفاده کرد.

هنگامی که «اندلس» فتح شد، بربرها از سربازان سپاه اسلام بودند که در جنگ‌ها شرکت و مسلمانان را کمک کردند تا پیروز شوند. از آن زمان قبایل بربر، قوی‌ترین قبایل در مناطق اندلس و شمال آفریقا شدند؛ همچنین همان‌ها بودند که کشور سودان را فتح کردند و به جهان اسلام پیوند زدند. در قرن یازدهم، عرب‌های بادیه‌نشین که از مشرق آمده بودند، حملات خود را به بربرها آغاز کردند و آنها را مجبور کردند تا به کوه‌ها و صحرا پناه ببرند، و ملت‌های عربی در شمال آفریقا جایگزین آنها شدند.

گفته می‌شود که آمازیغی‌ها، عرب‌هایی بودند که در مرحله سوم گرم شدن زمین (warm۳) و به دلیل به وجود آمدن خشکسالی در شبه‌جزیرهٔ عرب به الجزایر مهاجرت کردند. البته شبه‌جزیرهٔ عرب قبل از آن و به مدت بیست هزار سال آب و هوای مرطوب شبیه آب و هوای کنونی اروپا داشت. «اَما دوبرا» مورخ فرانسوی می‌گوید که «بربرها» قومی آریایی هستند که در سال‌های دور از منطقه «کنج هند» به اینجا مهاجرت کرده‌اند و اصل آنها از نسل «حام» است نه از نسل «سام». البته یکی از علمای انسان‌شناس ایتالیایی معتقد است که بربرها به ویژه قبیله «الطوارق» در دوره‌های گذشته و از طریق دریای مدیترانه، از این منطقه به الجزایر مهاجرت کردند.

همچنین برخی از دانشمندان انسان‌شناس می‌گویند که ریشهٔ بربرها به اقوام مختلف اروپایی بازمی‌گردد که از عهد قدیم در شمال آفریقا مستقر شدند و از راه ارتباطات تمدنی با همدیگر درآمیختند تا این نسل کنونی به وجود آمد.

زبان آمازیغ

زبان آمازیغی از مجموعه زبان‌های آفروآسیایی است؛ یعنی همان مجموعه‌ای که زبان‌های عربی بجا و مصری قدیم به آن منسوب است. زبان مصری قدیم به زبان بربر نزدیک‌تر است و با بسیاری از زبان‌های دیگر در ویژگی زبانی مشترکاتی دارد. بر اساس تاریخ ابن‌خلدون، قوم بربر به دو مجموعه «برانس» و «بتر» تقسیم می‌شود. قبایلی که در دوره اسلامی بیشتر از دیگران بودند عبارتند از: اوربه، هواره و صهانجه از قوم «برانس» و نفوسه، زناته و نفزاوه از قوم «بتر».

قبیلهٔ «اوربه» در زمان فتوحات اسلامی بیشترین جمعیت را داشت و قوی‌تر از بقیهٔ قبایل بود. این قبیله بود که با رهبرش «کسیله» که پادشاه قبیله «برانس» بود، به جنگ عرب‌ها رفت و همین قبیله بود که به استقبال ادریس اول آمد و با او بیعت کرد و همه قوم آمازیغ را بر اطاعت از او متحد کرد.

قبایل زواغه، لواته، سدراته، غیاته، نفزه مکناسه، غماره و همه قوم بربر مغرب، پیرامون «ادریس اول» جمع شدند، با او بیعت و از اوامر او اطاعت کردند و همه قدرت و سلطه مغرب به دست او افتاد، دولت تشکیل داد و فرزندانش بعداً از او به ارث بردند. سلطنت قبیله «اوربه» از پادشاهی «ادارسه» بود.

آمازیغ در الجزایر

آمازیغی‌ها بخش مهمی از جامعه الجزایر را تشکیل می‌دهند. آنها قبل از کشورگشایی اسلامی، به عنوان مردمان اصلی الجزایر و شمال آفریقا به شمار می‌رفتند. آنها ملتی هستند که اسلام را پذیرفته، از کشورگشایان استقبال و به آنها در فتح مناطق دیگر مانند آندلس کمک کردند.

آمازیغی‌ها در الجزایر به گذشته باستانی خود که آزادی را با شعار «أنارز ولا أنکنو» یعنی «می‌میریم ولی سر فرود نمی‌آوریم» افتخار می‌کنند و زیر پرچمی که رنگ‌هایش از طبیعت و کوه‌ها الهام گرفته است، قرار می‌گیرند.

آمازیغی‌ها در چهار منطقه اصلی در الجزایر متمرکز هستند. بزرگ‌ترین مجموعه آنها در منطقه «القبایل الکبری» است که شهرهای «البویره»، «تیزی»، «زو»، «بجایه» به علاوه بخش‌هایی از دو ولایت «سطیف» و «جیجل» را شامل می‌شود. گروهی دیگر نیز از آنها در منطقه «تیبازه» (۸۰ کیلومتری غرب پایتخت الجزایر) که به «ایشنوین» (منسوب به کوه شنوه) معروف شده‌اند، ساکن هستند.

حسین آیت احمد

آمازیغی‌های قبایل بزرگ در رابطه با امور اجتماعی به آداب و رسوم ویژه خود پایبند هستند. دانایان روستاها که به «بتاجماعت» به معنی «عرش» یا گروهی که روستا را اداره می‌کنند، معروف هستند. این گروه، فعالیت‌های مربوط به همبستگی و همیاری اجتماعی و حل مشکلات مردم را زیر نظر دارد.

این افراد در فعالیت‌های سیاسی حضور بیشتری دارند و بیشتر با حکومت مرکزی مخالفت می‌کنند؛ به ویژه پس از قیام مسلحانه حسین آیت احمد رهبر انقلابی آنها در سال ۱۹۶۱ که به دلیل مخالفت با کودتای ارتش بر علیه حکومت موقت بعد از استقلال صورت گرفت؛ تا اینکه به حوادث آوریل ۱۹۸۰ که به عنوان اولین قیام سیاسی و مردمی بعد از استقلال در الجزایر به شمار می‌رود، رسید و تا سال ۱۹۹۴ ادامه یافت. آمازیغی‌ها در این سال درخواست نمودند که زبان آمازیغی در مدارس تدریس شود. سپس حوادث «الربیع الاسود» در آوریل ۲۰۰۱ م روی داد.

نسب‌شناسان ریشه قوم آمازیغ را به «مازیغ بن کنعان بن حام بن نوح علیه‌السلام» نسبت می‌دهند. این‌ها برادران مصری‌ها هستند. پس آمازیغ نسلی است از سلاله «حامی» و از بخش‌های حامی‌های مشرق زمین هستند که مصری‌ها و آمازیغی‌ها به آنها منسوب می‌شوند. مجموعه دیگر آمازیغی‌ها در منطقه «غردایه» وسط کشور و در مرزهای صحرا مستقر شده‌اند.

ساکنان آن به گرایش مذهب اباضی شناخته می‌شوند، به نظم اجتماعی پایبندتر و ملتزم‌تر هستند و تا امروز آمازیغی‌های غردایه از سوی کمیته‌های اجتماعی اداره می‌شوند؛ مانند «شورای عمی سعید» که از روحانیون و فقهای اباضی تشکیل می‌شود و امور دینی را زیر نظر دارد. و «شورای عزابه» که مدیریت فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی، امور تربیتی و مدارس آزاد (خصوصی) را به عهده دارد.

با اینکه مختصر پیشرفتی در میان آمازیغی‌های غردایه مشاهده می‌شود اما آنها ارتباطات اجتماعی و احترام به ویژگی‌های جامعه خودشان و حفظ معماری شهرها و محله‌ها را حفظ کرده‌اند، و آنها به تجارت و همزیستی با عرب‌های مالکی مذهب شناخته شده‌اند، اما در سال‌های اخیر اختلافات و ناراحتی‌هایی بین آمازیغی‌های اباضی و عرب‌های مالکی در غردایه به وجود آمده است.

اما مجموعه سوم از آمازیغی‌ها در منطقه «الارواس» در دورترین نقطه شرق الجزایر و نزدیک مرزهای تونس ساکن هستند و به «الشاویه» معروف هستند. این منطقه، شامل شهرهای «باتنه»، «خنشله»، «ام البواقی»، «سوق اهراس» می‌شود. مردم این مناطق انقلابی هستند و جنگ‌ها و برخوردهای بزرگی را شاهد بودند. آنها بیشتر از دیگران به همبستگی ملی پایبندند، و کمتر به ملی‌گرایی آمازیغی می‌پردازند. آمازیغ الشاویه به تمسک به خاک و سرزمین خود و سازگاری با شرایط سختی و در زمستان شناخته شده‌اند؛ همچنان مطیع کمیته‌های عرفی و اجتماعی معروف به «العرش» که در اداره زندگی اجتماعی‌شان مشارکت می‌کنند، می‌باشند.

مجموعه چهارم آمازیغی‌ها در منطقه «صحرای کتمنراست» و «الیزی» زندگی می‌کنند و به «الطوارق» معروفند و دارای زندگی ساده و بی‌پیرایه در داخل صحرا هستند؛ اما در دهه‌های اخیر شروع به زندگی در شهرهای صحرایی کردند و به موسیقی محتوایی، سنتی آرام که بر روی گیتار سنتی نواخته می‌شود، شناخته می‌شوند.

همچنان هویت آمازیغی با همه تنوعش، فرهنگ الجزایر را پربار می‌کند و با همه اختلافاتی که در اصول اولیه دارند، در برخی از جلوه‌هایشان نمایانگر مشترکات بین همه الجزایری‌ها شده‌اند؛ در همزیستی و همگون شدن بین دو طرف در قالب میهن مساهمت می‌کنند و همین امر در برخی از برهه‌های زمانی، عامل تشویق‌کننده‌ای برای ورود به دفاع از وطن و سرزمین در برابر حملات خارجی می‌شود. البته آمازیغی‌ها مانند بقیه الجزایری‌ها قربانی روش‌های استعماری فرانسوی‌ها در سال‌های بین ۱۸۳۰ تا ۱۹۶۲ م بودند.

برخی از شخصیت‌های آمازیغی‌الاصل نقش برجسته‌ای در جنبش ملی الجزایر، در قبل از انقلاب آزادی‌بخش این کشور و در بعد از پیروزی، در سال‌های بین ۱۹۵۴ م تا ۱۹۶۲ م ایفا کردند. علاوه بر آن از نظر فرهنگی، هنری و دینی نیز آمازیغی‌ها مؤثر بودند؛ به گونه‌ای که منطقه قبایل شرق الجزایر بیشتر از جاهای دیگر پذیرای زوایا و مکتب‌های دینی (مراکز امور دینی) بودند. مراکز دینی که بر ماندگاری دین اسلامی و زبان عربی در دوره استعمار فرانسوی مؤثر بودند.

عرب‌ها و آمازیغی‌ها‌

عرب‌ها اکثریت ساکنان الجزایر را تشکیل می‌دهند. پس از آنها آمازیغ‌ها و سپس بربرها هستند.

بارزترین مجموعهٔ آمازیغی در الجزایر، قبایل هستند؛ که در اصل در مناطق «القبایل الکبری» که شامل مناطق «البویره»، «تیزی وزو» و «بجایه» در دو ولایت «سطیف» و «جیجل» است، زندگی می‌کنند. همچنین گروهی از آنها در منطقه «تیبازه» واقع در غرب پایتخت الجزایر ساکن‌اند و قبایل «الشاویه» و «بنی مزاب» نیز آمازیغی هستند.

آداب و فرهنگ آمازیغی

آداب و رسوم آمازیغی‌ها همان آداب و رسوم اجتماعی است که تأثیرات اسلامی را وارد «آمازیغیه» کرد. آمازیغی‌ها فقط از طریق ترجمه متون از عربی به گونه‌ای عمیق اسلام را می‌فهمیدند، همچنین از آداب و رسوم و هنرها و جشن‌های خود برای تلقین و درک بیشتر از اسلام استفاده می‌کردند. مهم‌ترین آداب و رسوم آموزشی آنها عبارتند از: آموزش شبانه، عرس‌القرآن، بخاری رمضان، مولد نبوی و امور متداول مانند خوشگذرانی و گردشگری‌ها.

ادارات فرهنگی سراسر کشور به مناسبت آغاز سال آمازیغی در ماه ژوئن جشن‌هایی می‌گیرند و ادارات فرهنگی الجزایر به همین مناسبت برنامه ویژه‌ای را اجرا می‌کنند. جمعیت‌های فرهنگی در ماه ژوئن در شهرهای «تیزی و زو» جشن برپا می‌کنند. در چارچوب برنامه‌های اداره فرهنگی شهرهای «تیزی و زو» با هماهنگی با جنبش‌های اجتماعی فعال در مرکز «جرجره»، خانه فرهنگ «مولود عمری» فعالیت‌های مختلف به مناسبت آغاز سال آمازیغی برگزار می‌کند. همچنین نمایشگاهی به همین مناسبت که در آن موزه‌های ملی شرکت می‌کنند و نمایشگاه‌های ویژه کتاب که در آن اداره عالی آمازیغی و تعدادی انتشارات شرکت می‌کنند، نیز برگزار می‌شوند.

برنامه جشن در ولایت الاغواط نیز شامل نمایشگاه‌های مختلف میراث میهنی است که در آن تعدادی از موزه‌های ملی به همراه مجموعه‌ای از فعالیت‌های فرهنگی و نمایش‌های هنری و کارگاه‌های تربیتی برنامه‌هایی دارند و همه دستگاه‌های فرهنگی ولایت از این برنامه حمایت و پشتیبانی می‌کنند. روزهای آموزشی از سوی پرفسور «محمد اکلی حداد» پیرامون میراث آمازیغی در این برنامه برگزار می‌شود و مجموعه‌ای از سخنرانان لغت‌شناس و متخصصین در فرهنگ و میراث آمازیغی نیز در این روزها برنامه اجرا می‌کنند. همچنین سمیناری پیرامون شعر مردمی آمازیغی نیز در این روزها برپا می‌شود.[۱]

آمازیغی‌ها و حب اهل بیت علیهم‌السلام

پس از گسترش اسلام در شمال آفریقا، حب اهل بیت میان آمازیغ‌ها ریشه پیدا کرد، آنها محرم را ماه اندوه می‌دانند و به عزاداری حسین بن علی (سید الشهدا) علیه‌السلام می‌پردازند و نذری می‌دهند و زنان گیسوانشان را می‌تراشند.

ریشه‌دار بودن عشق به اهل بیت پیامبر علیهم‌السلام در شمال آفریقا

از ابتدای ورود اسلام به منطقه شمال آفریقا آمازیغ‌ها و قوم بربر پیوسته محبت و وفاداری خود به اهل بیت پیامبر را بروز داده و در مقاطع حساس تاریخ، به حمایت از آنان برخاسته‌اند. در روی کار آمدن ادریسیان و فاطمیون در مغرب عربی آمازیغ‌ها نقش مهم و تعیین‌کننده داشته و آنها را حمایت و یاری کردند. طارق ابن زیاد فاتح اندلس هم از قوم بربر بود.

فرهنگ محبت اهل بیت پیامبر میان این قوم ریشه‌دار است، هر چند مرور زمان و حاکمیت چندین قرنه متعصبان، بسیاری از آداب و رسوم شیعی را از میان برده و گسترش حاکمیت استعماری، زندگی سبک غربی، مدارس جدید و امروزه فضای مجازی و ماهواره‌ها بر بسیاری از این آداب و رسوم خاک فراموشی نشانده ولی هنوز هم جوانان از مادران و مادر بزرگان خود نقل می‌کنند که: مردم قبایل در تیزی وزو (۲۰۰ کیلومتری پایتخت) معتقد بودند که روز عاشورا زنی بلند قامت است که لباس سیاه پوشیده، چهره‌اش را غم گرفته، چشمانی اشکبار و لبانی بسیار تشنه دارد. او درب خانه‌های مردم را می‌کوبد از هر خانه‌ای که صدای شادی بشنود، اهل آن را لعنت می‌کند.

نذری روز عاشورا

نذر عاشورا

زنان قبیله که پولی برای نذر و نیاز برای این زن غمگین ندارند، قطعه‌ای از گیسوان خود را که نماد زیبایی و زینت آنهاست می‌برند و آن را دفن می‌کنند. تا با این زن سیاه‌پوش همدردی کرده باشند. آنها در این روز طعام غم و عزا می‌پزند که عبارت است از قطعه‌ای از گوشت دم گوسفندی که در عید قربان، سر بریده‌اند.

این قطعه گوشت را در نمک زیاد نگه می‌دارند تا کاملاً شور شود و در روز عاشورا همراه با نخود، لوبیا و عدس غذای بسیار شوری می‌پزند و اهل خانه از این غذای غم می‌خورند تا در طول روز و با احساس تشنگی با زن سیاه پوش هم دردی کرده باشند. این آداب و رسوم و عقاید شبه اسطوره‌ای در حالی در بین مردم رایج بوده که آنان هیچ تصوری از ریشه‌های تاریخی آن نداشته‌اند.

آنان امروزه هم در روز عاشورا، گاو و یا گوسفندی را سر می‌برند و گوشت آن را بین فقرا تقسیم می‌کنند. آنان [[محرم الحرام ]] را ماه اندوه می‌دانند و در آن جشن و عروسی برپا نمی‌کنند، اثاث نو برای منزل نمی‌خرند، لباس نو نمی‌پوشند، به تزئین و تعمیر خانه نمی‌پردازند، فرزندان خود را از بازی با توپ منع می‌کنند و معتقدند، بنی‌امیه با سر حسین بن علی (سید الشهدا) علیه‌السلام بازی کردند. این آداب و رسوم بین بربرها و آمازیغ‌ها شایع بوده و هنوز هم برخی به ویژه سادات به آن عمل می‌کنند.

در مقابل در مناطق جنوبی الجزایر که بیشتر قوم عرب ساکن‌اند، این روز را جشن می‌گیرند و به رقص و پایکوبی می‌پردازند، چرا که به روایتی جعلی ایمان دارند. روایتی جعل شده از جانب بنی‌امیه میان آن رواج دارد که عاشورا روز نجات قوم موسی، پهلو گرفتن کشتی نوح و… است. امروزه بیشتر کسانی که در منطقه شمال غرب آفریقا به مکتب اهل بیت گرایش پیدا کرده و به تشیع روی آورده‌اند، از قوم آمازیغ هستند.

دین آمازیغی‌ها پیش از ظهور اسلام

قبل از اسلام، گروهی از آنها مسیحی بودند، اما اکثریت‌شان معتقد به خدایی بودند به نام «عمون» و این خدا در برخی از موجودات، ستارگان، حیوانات و… حضور داشت؛ بنابراین بسیاری از آنها آفتاب و ماه را از میان ستارگان و گاو نر، گوسفند، مار افعی، کبوتر، طاووس و میمون را از میان حیوانات عبادت می‌کردند. همچنین آمازیغی‌های قدیمی به وجود جن در سنگ‌ها و درختان معتقد بودند و آنها را عبادت کرده و به آنها تقرب می‌جستند، تا به آرزوها و خواسته‌هایشان برسند.

آمازیغی‌ها از مردمانی مانند فنیقی‌ها و رومی‌ها که با آنها رفت‌وآمد پیدا کردند، تأثیر گرفتند و بت‌پرست شدند و حتی هنگامی که آن مردمان از شمال آفریقا رفتند، آمازیغی‌ها بت‌پرست باقی ماندند. [۲]

در کنار عرب‌ها و آمازیغی‌ها، اقلیت‌های دیگری نیز در الجزایر که ریشهٔ ترک دارند، زندگی می‌کنند و تعداد آنها به دو میلیون نفر می‌رسد. سابقهٔ آنها به دولت عثمانی که در قرن شانزده میلادی بر این منطقه حکومت می‌کرد، باز می‌گردد و بعد از پایان نفوذ ترک‌ها بر منطقه، ترک‌ها در الجزایر باقی مانده و با قومیت‌های دیگر زندگی کردند.

اقلیت اروپایی‌ها در الجزایر

همچنین مجموعه‌های کوچکی از ریشه‌های اروپایی در الجزایر زندگی می‌کنند، به ویژه از ایتالیا، فرانسه و اسپانیا که بعد از استقلال الجزایر از اشغال فرانسوی‌ها در سال ۱۹۶۲ م، در الجزایر باقی ماندند. همچنین آفریقایی‌هایی که از صحرای بزرگ مهاجرت کردند، اقلیت کوچکی را در الجزایر تشکیل می‌دهند که با سایر ساکنان این سرزمین زندگی کردند و با آنها از طریق ازدواج، قوم و خویش شدند.

هنگامی‌که به آمدن عرب‌ها و ترویج اسلام در الجزایر بازگردیم، می‌بینیم که عرب‌های کشورگشا به‌صورت اولین پیش‌قراولان «سپاه هلالیین» جزیره‌های بشری عربی تشکیل دادند و برای از بین بردن حکومت روم شرقی هم‌پیمان با بربرها در مغرب عربی، به این منطقه مهاجرت کردند. دو طرف جنگ‌های سنگینی باهم کردند و با پیروزی عرب‌ها، آنها بسیاری از قبایل عربی را تشویق کردند تا به منطقهٔ مغرب عربی مهاجرت کنند و نسبت سکانی را تغییر دهند؛ به‌گونه‌ای که عرب‌ها در این منطقه اکثریت مطلق شده و بربرها تبدیل به اقلیتی که به کوه‌ها پناه برده است.

مقاومت اولیه در برابر اسلام

کم‌کم قبایل شکل و شمایل عربی و فرهنگ اسلامی را به خود گرفتند؛ اما این کار در مدت زمان زیادی صورت گرفت؛ زیرا که آمازیغی‌ها به دلیل داشتن دشمنی سختی که با هرچه شکل اسلامی و عربی داشت و چون نمی‌خواستند از معتقدات قبلی خود دست بردارند، در برابر کشورگشایی عرب‌های مسلمان مقاومت کردند؛ لذا عرب‌های فاتح با مقاومت بسیار سختی از سوی آمازیغی‌ها مواجه شدند؛ مقاومتی که مدت هفتاد سال طول کشید و این مقاومت از طولانی‌ترین مقاومت‌هایی است که در تاریخ کشورگشایی‌های اسلامی (در مقایسه با فتح‌های دیگر اسلامی در مناطق دیگر جهان مانند سه سال برای فتح هر یک از کشورهای مصر و اندلس و چهار سال برای فتح عراق و هفت سال برای فتح هر یک از کشورهای فلسطین و سوریه ثبت شده است.

بعد از مهاجرت عرب‌ها، تعداد و نفوذ بربرها کم شد و همان‌طور که ابن‌خلدون اشاره کرده است که بربرها در زمان او به دلیل اقلیت بسیار کم و از بین رفتن نسل‌های آنها، خوار و بی اعتبار بودند.

دلایل استقبال آمازیغ‌ها از اسلام

آمازیغی‌ها سابقاً به دو بخش تقسیم شدند، که عبارتند از: «البرانس» و «البتر». محل سکونت البرانس مناطق پست و دامنه‌های ساحلی و زمین حاصل‌خیز و قابل کشاورزی بود و این مردم مسیحی بودند. گروه دوم از قبایل «البتر» که شامل عشایر «الزنانه»، «البرغواطه»، «النفوسه»، «اللواته» و «الهواره» است، در کوه‌ها و صحراها مسکن گزیدند و چون زندگی در این اماکن سخت و دشوار است، بسیار جابه‌جا می‌شدند. هنگامی که اسلام از طریق جنگ‌های کشورگشایان به رهبری «عقبه بن نافع فهری» به این سرزمین آمد، این قبایل به دین جدید خوش‌آمد گفتند و از آن استقبال کردند و با این دین همراه شدند. همچنین با فرماندهی «ابن معاد» فرمانده آنها، در جنگ‌هایی که «عقبه بن نافع» و «ابوالمهاجر بن دینار» بر علیه «کسیله» و «الکاهن» (آخرین پادشاهان آمازیغی که اسلام را نمی‌پذیرفتند) به‌راه انداختند، در صفوف سپاه اسلام مشارکت کردند.

این همراهی به چند دلیل صورت گرفت که مهم‌ترین آنها «به حاشیه رانده شدن قبایل البتر» و فرق‌های اقتصادی و اجتماعی موجود بین اهل صحرا (البتر) و شهرنشین‌های متمدن «البرانس» است. البته اختلافات دینی و تعبدی بین این دو و اشتراک «البترها» با عرب‌ها در کیفیت زندگی و جابه‌جایی (صحرا نشینی) نیز در این همراهی «البترها» با مسلمانان عرب تأثیر داشت. مورخان می‌گویند که «البتر» از ارتش‌های اسلامی حمایت و بعد از آن در فتح «اندلس» در اسپانیا مشارکت کردند. طارق بن زیاد آمازیغی، فرماندهٔ سپاه اسلام بود، البته از طریق ارسال هیئت‌هایی به مصر و عراق و تالیفاتی که صورت گرفت مانند کتاب‌هایی که «ابن تومرت» مؤسس دولت «الموحدین»، برای فراگیری تعالیم و فقه اسلامی تلاش کردند، که این مؤلف و پژوهشگر آمازیغی کتاب‌های فراوانی مانند «التوحید»، «المرشد» و «العقیده» برای تبیین دین اسلامی به آمازیغی‌ها، تألیف کرد.[۳]

تلاش استعمار فرانسه برای محو قرآن و زبان عربی در ملیت آمازیغی

الجزایر سال‌ها مستعمره فرانسه بود. استعمار در این کشور تلاش کرد تا قرآن و زبان عربی را از فرهنگ ملیت آمازیغ حذف کند و میان آنها و مردم الجزایر تفرقه بیندازد.

سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن استعمار فرانسه

عرب‌های فاتح شمال آفریقا سعی کردند تا آمازیغی‌ها زبان اصلی خود را حفظ کنند و آنها را مجبور نکردند تا هویت و فرهنگ آمازیغی خود را رها کنند. این میان در طول تاریخ دولت‌های کوچکی در الجزایر بر سرکار آمد، تا نوبت به حکومت عثمانی رسید. بعد از آن استعمار فرانسوی بر الجزایر حاکم شد که در این سرزمین فساد کرد و بنابر گفتهٔ «عثمان السعدی» پژوهشگر الجزایری (مرکز بیروت تحقیقات استراتژیک)، قبل از اینکه فرانسوی‌ها به الجزایر وارد شوند، هیچ آمازیغی مخالف عرب‌ها و یا مایل به جایگزینی زبان آمازیغی به جای زبان عربی نبود؛ اما هنگامی که فرانسوی‌ها آمدند، به پخش دروغ‌ها و چرکین کردن دل‌های بربرها علیه عرب‌ها مشغول شدند و روی برانگیختن اختلافات داخلی متمرکز شدند تا سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» را پیاده کنند. آنها برای اجرای نقشه خود، بر اجرای اقداماتی در مناطق قبایل که قبل از اشغالگری به نام «زواوه» نامیده می‌شد تاکید کردند، چون این منطقه نزدیک پایتخت بود که بیشتر فرانسوی‌ها در آن (زواوه) ساکن بودند، لذا زبان فرانسه و دین مسیحیت را در آن ترویج می‌کردند.

«کابتن لوگای» پژوهشگر فرانسوی و مسئول آموزش در الجزایر، خطاب به معلمان فرانسوی که قرن نوزدهم در منطقهٔ قبایل درس می‌دادند، گفته بود: همه چیز را به بربرها یاد دهید مگر زبان عربی و تعالیم اسلامی. کاردینال «لافیجری» (CH.M.Lavigerie) در کنفرانس تبلیغ مسیحیت که در سال ۱۸۶۷ م در سرزمین قبایل برگزارشد، گفت: رسالت ما این است که بربرها را در تمدن خودمان که تمدن پدرانشان نیز بود، ادغام کنیم، و برای اینکه این بربرها را از قرآن‌شان جدا کنیم، یا باید فرانسه به آنها انجیل بدهد، یا آنها را به صحرای بی‌آب‌وعلف و دور از جهان متمدن، بفرستد.

چند سال قبل از استقلال یعنی در دههٔ چهارم قرن بیستم، شخص مهمی به نام «شاتینیون»، حاکم کل الجزایر تعیین شد. این شخص قصد کرد که حزب مردم الجزایری را که مردم از آن پشتیبانی می‌کنند، متلاشی و مردم را از دین بیزار کند. او تنها راه این کار را در متلاشی کردن این حزب از داخل و از طریق ایجاد تعصب بربری یافت. لذا به مزدوران امنیتی فرانسوی در داخل حزب اطلاع داد تا مسئله بربریت را ترویج کنند.

سعید سعدی، رئیس حزب تجمع برای فرهنگ و دموکراسی

عده‌ای از آنها از دانشسرای معلمان «بوزریعه» اطلاعیه‌ای را منتشر کردند. در آن قومیت عربی را مورد حمله قرار دادند و مفهوم ملی‌گرایی را در حزب که بر اساس عربیت و اسلام پایه‌گذاری شده بود، مورد انتقاد قرار دادند. آنها شعار الجزایر بربری را مطرح کردند و توانستند «حسین آیت احمد» را فریب دهند. رهبری حزب با قاطعیت در برابر این امر ایستاد و سران فتنه را از حزب اخراج کرد، که یکی از آنها به عضویت حزب کمونیست الجزایر در آمد و بعدها رئیس حزب شد. حسین آیت احمد نیز متوجه اشتباه خود شد و رهبری حزب، وی را از ریاست تشکیلات نظامی و سری حزب خلع کرد. بهترین فردی که این توطئه را توضیح داده است، «یوسف بن خده» در کتاب خود بود که با عنوان «توطئه بربریت» یک فصل را به این موضوع اختصاص داد. هنگامی که الجزایر مستقل شد، حسین آیت احمد دشمنی‌اش را با زبان عربی ادامه داد، و در تاریخ ۲۷/۱۲/۱۹۹۰‬ رهبری تظاهرات بر علیه تعمیم زبان عربی در کل الجزایر را به عهده گرفت.

تحصیل‌کرده‌های بربری در فرانسه، آرامش نمی‌یابند تا این‌که منطقه کوه‌های الاوراس را با مناطق دیگر بربری متحد کنند؛ زیرا معتقدند که منش بربری محقق نمی‌شود مگر هنگامی که همه مناطق آمازیغی با همدیگر متحد شوند؛ لذا کنگره به اصطلاح بربری در سال ۱۹۹۶ م مقرر کرد که کنفرانسی در شهر «باتنه» مرکز منطقه الاوراس، با حضور دو هزار نفر از بربرهای سراسر جهان، برگزار شود. البته با همکاری «احمد أویحی» رئیس دفتر رئیس‌جمهور وقت، شخصیت‌های قبیله الاوراس با برگزاری این کنفرانس مخالفت کردند.

عثمان سعدی، رئیس جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی

به همین مناسبت، «عثمان سعدی به عنوان یک آمازیغی شاوی (منسوب به الشاویه) و رئیس جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی، مقاله‌ای در هفته‌نامه «الشروق العربی» با این عنوان نوشت: «آیا تحصیل‌کرده‌های بربری در فرانسه در شوراندن مردان با غیرت قبیله الاوراس موفق می‌شوند؟» عثمان سعدی می‌گوید: «قبیله الشاویه این مقاله را خواند و تعدادی از افسران ارتش آزادی‌بخش در «باتنه» جمع شدند و بیانه‌ای را که مخالف برگزاری این کنفرانس است، امضا کردند.

مجاهدین نیز از کوه‌های الاوراس پایین آمدند و در دیداری با آقای «جباری» والی باتنه گفتند: «اگر دولت با برگزاری این کنفرانس با حضور دو هزار نفر اصرار دارد، پس باید دو هزار قبر برای دفن آنها در منطقه الاوراس حفر کند.» لذا «امین زروال» رئیس‌جمهور دستور لغو برگزاری این کنفرانس را صادر کرد. شورای عالی آمازیغی وابسته به ریاست‌جمهوری بر علیه من (عثمان سعدی) شکوایه‌ای به تهمت تلاش برای عدم برگزاری این کنفرانس تنظیم کردند. آنها از من خواستند که چهار میلیون دینار الجزایری که دولت برای مقدمات برگزاری این کنفرانس هزینه کرده بود، پرداخت کنم.

یکی از بازرگانان بزرگ اعلام کرد: «باید علیه عثمان سعدی حکم صادر شود. دادگاه ابتدایی در «حسین دای» بر علیه من حکم صادر کرد، اما دادگاه تجدیدنظر سه صفر آن را حذف کرد و فقط سه هزار دینار مرا جریمه کرد. بازهم اصرار بر تجدیدنظر بر این حکم کردم. ۷۴ وکیل دادگستری از سراسر الجزایر کاندید شدند تا از من دفاع کنند و حتی وکلایی از سایر کشورهای عربی آمادگی خود را برای دفاع از من اعلام کردند. دادگاه معروفی شد که با برائت من به پایان رسید. بربرها صدها نفر را جمع کردند و محل دادگاه را که نیروهای امنیتی از آن محافظت می‌کردند، محاصره کردند. در این جلسه شیخ عبدالرحمن شیبان القبایلی رئیس جمعیت علمای مسلمین الجزایری، به عنوان پشتیبان من حاضر بود و حکم به برائت من صادر شد. مسئله عجیب این بود که قاضی که بر علیه من حکم صادر کرد، عرب و قاضی که حکم به من برائت داد، آمازیغی بود.»

وی ادامه داد: «موضع‌گیری آمازیغی‌های آزاده برای مقابله با این تعصب بربری، این گرایش و این تعصب را ضعیف کرد. در دادگاه تجدیدنظر دفاعیه‌ای را ارائه دادم که در آن عربیت آمازیغی‌ها را تبیین کردم. نه با ملی‌گرایی و گرایش بربری، که این دفاعیه در بسیاری از نشریه‌های الجزایری و عربی منتشر شد. همین دفاعیه را در کتاب «جمعیت جزایری دفاع از زبان عربی» آورده‌ام. [۴]

چرا قدرت بربرها از بین رفت

ابن خلدون می‌گوید: «خواری و مذلت بربرها به دلیل کم بودن و از بین رفتن نسل‌هایشان، به وجود آمده است.» [۵] وی می‌افزاید که بربرها در زمان خودش در همه مناطق به دلیل کم بودن، نوکران عرب‌های پیروز بودند. ابن خلدون توضیح می‌دهد که بربرها هنگامی که از بین رفتند (قدرتشان از بین رفت) تبدیل به کارگزارانی برای دولت‌ها و بردگانی برای مالیات جمع کردن شدند، وی می‌نویسد: «اما آنها هنگامی که از بین رفتند و به دلیل مشغول شدن به امور رفاهی و تکرار دولت‌هایی که بین آنها تشکیل شد، تعدادشان کم و جمع و قبایل آنها متلاشی شد، تبدیل به کارگزارانی برای دولت‌ها و بردگانی برای مالیات جمع کردن شدند.»

«توفیق المدنی» مورخ و اندیشمند بزرگ الجزایری و عضو جمعیت علمای مسلمین الجزایر معتقد است که اکثریت مطلق مردم الجزایر، عرب هستند. وی می‌گوید: عرب‌ها اکثریت مطلق ساکنان الجزایر هستند و از روزهای اولیه فتح اسلامی وارد این سرزمین شدند، و بین ساکنان اصلی آن رفتند تا دین را به آنها بیاموزند و آها را پیرامون قرآن و دینی که پیامبر، محمد درود و سلام خداوند بر او باد، آن را آورد متحد کنند. [۶] همچنین وی می‌گوید: اکنون عرب‌ها چهار پنجم ساکنان مسلمان الجزایر را تشکیل می‌دهند و یک پنجم دیگر شامل قبایل بربری که بربریت خود را حفظ کردند، است که در کوه‌ها ساکن شدند. از سوی دیگر، شیخ عبدالرحمن الجیلانی می‌گوید: امروزه نسبت ساکنان بربر در سراسر سرزمین الجزایر ۳۰ درصد کل جمعیت الجزایر است. [۷]

به ثمررسیدن تلاش‌ها برای تثبیت فرهنگ آمازیغی

بوتفلیقه.jpg

عبدالعزیز بوتفلیقه رئیس‌جمهور الجزایر، سال ۲۰۱۷ م، دستور داد که روز اول سال آمازیغی در این کشور تعطیل رسمی‌باشد. تعطیلی رسمی‌ای که برای به رسمیت شناخته شدن آن از قبل بهای زیادی پرداخت شده بود. مانند تعطیلی روزهای اول سال‌های هجری و میلادی و بقیه مناسبت‌های دیگر. این تصمیم بر اساس خواسته‌های آمازیغی‌ها گرفته شده است؛ به‌گونه‌ای که بوتفلیقه رئیس‌جمهور، چنین تصور کرد که این اقدام جدید در زمانی که کشور با چالش‌های داخلی و منطقه‌ای روبه‌رو است، به نفع هویت ملی با پایه‌های اسلامی، عربی و آمازیغی است و وحدت و استقرار را در بین هموطنان باز می‌گرداند.

روز اول سال آمازیغی «ینّار» نامیده می‌شود و این روز برابر است با ۱۲ ینایر (ژانویه) میلادی (۲۳ دی ماه) نام دیگر این روز «إیض ینایر» است و در این روز جشنی برای احیای آیین‌های آمازیغی برپا می‌شود. اما در رابطه با زبان آمازیغی، این زبان در سال ۲۰۱۶ م به عنوان یک زبان رسمی‎‌شناخته شد، این در حالی است که زبان عربی زبان ملی و رسمی کل کشور است. همچنین یک آکادمی برای آموزش زبان آمازیغی تأسیس شد. این تصمیم ناگهانی اتخاذ نشده است، زیرا که مراحل زیادی طی شد، که مهم‌ترین آنها عبارتند از: در سال ۱۹۹۶ م، قومیت آمازیغی به عنوان یکی از پایه‌های هویت ملی در کنار عربیّت و اسلام در قانون اساسی الجزایر شناخته شد.

سال ۱۹۹۵ م، در برخی از مناطق کشور، زبان آمازیغی وارد کتاب‌های درسی شد و در سال ۲۰۰۲ م، دولت الجزایر و به دستور بوتفلیقه رئیس‌جمهور، زبان آمازیغی را به عنوان زبان ملی دوم کشور به رسمیت شناخت. همچنین در سال ۲۰۰۹ م، یکی از کانال‌های تلویزیونی رسمی کشور، آغاز به پخش برنامه‌هایی به زبان آمازیغی (با همهٔ لهجه‌هایش)، کرد. لازم به ذکر است که لهجه‌های متعددی از زبان آمازیغی مانند: القبایلیه، الشاویه و المزابیه در الجزایر وجود دارد.

برخی از آمازیغی‌ها حادثه‌ای را با نام «بهار آمازیغی» گرامی می‌دارند. در سال ۱۸۹۰ م حکومت الجزایر به دلایل سیاسی و امنیتی، از برگزاری یک شب شعر «مولود معمری» جلوگیری کرد و به همین دلیل تظاهرات بزرگی برای برانگیختن انگیزه‌های هویتی، به راه افتاد. در سال ۲۰۰۱ م نیز در منطقه القبایل، اعتراضات گسترده‌ای صورت گرفت که به خاک و خون کشیده شد و آمازیغی‌ها، این حوادث را به نام «بهار سیاه» می‌نامند. این تظاهرکنندگان را جنبش جدایی‌طلبانه «ماک» تحریک می‌کرد.

و لازم به ذکر است که منطقهٔ القبایل برعکس آنچه که گفته می‌شد، از برخی از مناطق عربی در منطقه «الهضاب العلیا» یا مناطق جنوبی، رشد و توسعه بیشتری یافت. همچنین فرزندان این منطقه، پست‌های مهم سیاسی و دیپلماتیک را به عهده گرفته‌اند و شاهد آن، حضور پررنگ آمازیغی‌ها در هر حکومت جدیدی که در الجزایر تشکیل می‌شود، است.[۸]

پانویس

  1. آشنایی با ملیت آمازیغ در الجزایر (بخش نخست)؛ به نقل از: پایگاه اطلاع رسانی شیعیان آفریقا
  2. «تاریخ الجزایر فی القدیم و الحدیث»، ج1، اثر مبارک بن محمد المیلی (۱۴۰۶ ه – ۱۹۸۶ م)، منتشر شده در الجزایر: الموسسه الوطنیه للکتاب، ص ۴۵- ۴۶ -۸۱- ۹۲-۸۳-۱۲۱-۱۲۲-۱۲۳، نقل به مضمون.
  3. آمازیغ‌ها و حب اهل بیت (ع)/گیسوانی که روز عاشورا بریده می‌شود؛ به نقل از: خبرگزاری مهر
  4. پانزده سال از مبارزه در خدمت به زبان عربی، ۲۰۱۵ م.
  5. «تاریخ الجزایر فی القدیم و الحدیث»، مبارک بن محمد المیلی (۱۴۰۶ ه – ۱۹۸۶ م)، منتشر شده در الجزایر: الموسسه الوطنیه للکتاب، ص ۶
  6. به نقل از: «هذه هی الجزایر»، ص ۲۹
  7. به نقل از: «تاریخ الجزایر العام»
  8. آشنایی با ملیت آمازیغ در الجزایر (بخش سوم)]؛ به نقل از: پایگاه اطلاع رسانی شیعیان آفریقا