نقد و بررسی ادله قائلین به لزوم مرجعیت روایات در تفسیر قرآن

از ویکی‌وحدت

از جمله مسائلی که در مبانی تفسیری بررسی مستقل آن لازم است مساله لزوم یا عدم لزوم مرجعیت روایات در فهم قرآن است. برخی از عالمان فریقین معتقدند قرآن بدون روایات تفسیری قابل فهم نیست بنابر‌این در تفسیر آیات لازم است به سراغ روایات پیامبرص – بر اساس مبنای فریقین - و نیز روایات اهل بیت ع – بر اساس مذهب امامیه- و روایات صحابه و تابعین – بر اساس مبنای اهل سنت – رفته و از آنها در فهم آیات استمداد نمود. لازم به ذکر است که لازمه مبنای مذکور - همانطور که قائلین آن معتقدند - عدم حجیت ظواهر قرآن برای دیگران خواهد بود. در این مرحله نخست دیدگاه فریقین را نسبت به این مساله بیان نموده و آنگاه به نقد و بررسی آنها می‌پردازیم:

گفتار اعلام فریقین در عدم امکان فهم قرآن بدون روایات

ملا امین استر ابادی در الفوائد المدنیه

ایشان از جمله شخصیت‌هائی است که معتقدند قرآن بدون روایات قابل تفسیر نیست و لازم است در تفسیر قرآن به روایات اهل بیت ع مراجعه گردد.

نکات اصلی دیدگاه ایشان به شرح ذیل می‌باشد:

1- احادیث زیاد بیانگر آن است که تفسیرقرآن از جمله شئونات اهل بیت ع می‌باشد. ایشان در تییین اینکه استنباط احکام نظری از قرآن و سنت مخصوص ائمه ع بوده و دیگران حق ورود در آن را ندارند دلائلی را نقل می‌کند از جمله اینکه پیامبر ص علم تفسیر قرآن – ناسخ و منسوخ ظاهر و باطن و... - را به امیر المومنین ع و اهل بیتش ع اختصاص داد بعلاوه اینکه بر اساس برخی از روایات بسیاری از امور قرآن در نزد اهل بیت ع بوده که در اختیار مردم قرار نگرفته است. [1]

2- مخاطب آیات امرکننده به تدبر در قرآن، اهل بیت ع می‌باشند. ایشان ضمن رد استدلال برخی از مفسران به آیاتی نظیر: " لعلمه الّذین یستنبطونه منهم " – که بظاهر فهم و تفسیر قرآن بدون روایات را ممکن می‌داند - مدعی است مخاطب این آیات، اهل الذکر و ائمه ع می‌باشد. [2]

ایشان کلام ابن عباس را که تفسیر قرآن را به چهار قسم تقسیم نموده و فقط برخی از آن اقسام برای غیر معصومین ممکن می‌باشد [3] خالی از ابهام دانسته و می‌نویسد:

ظاهرگفتارابن عباس این است که برخی از معانی قرآن از ضروریات دینی بوده که درکش بر همگان بدیهی و روشن است بگونه‌ای که همه مسلمین بدان اذعان دارند. برخی از معانی قرآن هم تنها برای کسانی که عارف به لغت عربی هستند واضح و ضروری است اما برخی از معانی بگونه‌ای است که فقط علماء نسبت بدان آگاهی دارند. [4]

ایشان ادامه می‌دهد مراد ابن عباس از علماء در قسم سوم اهل بیت ع می‌باشند بجهت آنکه او از شاگردان امام علی ع بوده و گفتارش موافق مطلبی است که از امام ع شنیده است. [5]

محدث بحرانی در تفسیر برهان

ایشان در بیان اینکه تفسیر قرآن فقط با روایات ممکن خواهد بود می‌نویسد:

"مردم عصر خود را می‌بینم که به تفاسیر غیر معصوم روی اورده اند در حالی که لازم است در تفسیر و تاویل قرآن تنها به اهل بیت رجوع کنند بجهت آنکه علم تاویل و تنزیل تنها در اختیار آنان است. [6]"

ابن تیمیه:

تبیین دیدگاه ایشان در لزوم مراجعه به روایات در تفسیر قرآن مبتنی بر بیان نکات ذیل می‌باشد:

1-تبیین همه قرآن توسط پیامبر ص برای صحابه

ایشان در کتاب "مقدمة فی أصول التفسیر" تحت عنوان:" فصل فی عنایة الصحابة والتابعین بمعانی القرآن" اظهار می‌دارد تمام قرآن توسط پیامبر ص برای صحابه تفسیر شده است و در این راستا به آیات و روایاتی نیز استناد می‌کند. [7]

2- دریافت تفسیر جامع قرآن توسط تابعین از صحابه

ایشان در رابطه لزوم رجوع به تابعین در تفسیر قرآن معتقد است آنان همه تفسیر قرآن را از صحابه دریافت نمودند و در این زمینه نمونه‌هائی را نقل می‌کند. [8]

3- مراتب چهارگانه تفسیر قرآن که برترین آنهاروش تفسیر قرآن به قرآن می‌باشد :

از منظر ایشان تفسیر قرآن دارای چهار مرحله می‌باشد: 1-تفسیر قرا ن به قرآن -2-تفسیر قرآن به روایات پیامبر-3- تفسیر قرآن به روایات صحابه -4- تفسیر قرآن به روایات تابعین که بصورت ترتب لازم است بر اساس آن عمل گردد. ایشان معتقد است بهترین روش تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن و بعد از آن تفسیر قرآن به روایات نبوی و بعد از آن تفسیر به قول صحابه و در مرتبه نهائی تفسیر به روایات تابعین می‌باشد..[9]

4-لزوم رجوع به سنت در تفسیر قرآن در صورت فقدان تفسیر قرآن به قرآن

گفتار ایشان در این زمینه به شرح ذیل می‌باشد:

سنت نیز همانند قرآن است که از طریق وحی به پیامبر ص القا شده است بنابر‌این هرگاه تفسیر قرآن بوسیله تدبر در قرآن ممکن نبود لازم است به سنت رجوع گردد همانگونه که در روایت معاذبن جبل این مطلب ذکر شده است..[10]

5-لزوم تفسیر قرآن به اقوال صحابه

ایشان در زمینه تفسیر قرآن به گفتار صحابة – در صورت فقدان تبیین آن از قرآن و روایات نبوی، می‌نویسد: هر گاه در قرآن و سنت، تفسیری از آیات یافت نشد لازم است به گفتار صحابه مراجعه گرددچون آنان بدلیل شهود و حضورشان در عصر نزول آگاهی بیشتری به مسائل قرآن خواهند داشت [11]

6-لزوم تفسیرقرآن به قول تابعین فی‌الجمله

ایشان در زمینه رجوع به قول تابعین تحت عنوان: "فصل تفسیر القرآن بأقوال التابعین" می‌نویسد:

هر گاه در قرآن و سنت و کلام صحابه تفسیری از آیات یافت نشد سیره بسیاری از عالمان مراجعه به گفتار تابعین می‌باشد. [12]

البته می‌گوید هر چند برخی رجوع به تابعین را درتفسیر قرآن ناصواب می‌دانند اما قول درست آن است که رجوع به تابعین در تفسیر قرآن تنها زمانی است که همه آنان بر چیزی اجماع کنند و در صورت اختلاف، قول هیچیک بر دیگری ترجیح نخواهد داشت: [13]

از مطالبی که بیان گردید معلوم شد در بین اعلام فریقین عده‌ای قائل به لزوم رجوع به روایات در تفسیر قرآن و عدم جواز تفسیر به غیر این روش می‌باشند

نقد و بررسی گفتار قائلین به لزوم مراجعه به روایات در فهم قرآن

در برابر دیدگاه قائلین به لزوم رجوع به سنت و صحابه در فهم و تفسیر قرآن برخی از اعلام فریقین به نقادی آنهاپرداخته و معتقدند بدون روایات نیز می‌توان قرآن را تفسیر نمود. دراینجا به بیان برخی از این اقوال می‌پردازیم:

شیخ طوسی:

ایشان در تفسیر "التبیان فی تفسیر القرآن" ضمن بیان دیدگاه قائلین به لزوم مراجعه به روایات در تفسیر قرآن، آن را مناقض با اموزه‌های قرآن دانسته و معتقد است باید از ظاهر روایاتی که دلالت بر چنین معنائی دارند چشم‌پوشید:

چگونه می‌توان در کلام خداوند متعال قائل به تناقض شد بدین معنا که آیا معقول است که خداوند متعال در آیات متعدد، قرآن را کتابی قابل فهم برای مردم دانسته و از طرفی فهم آن را مبتنی بر رجوع به اهل بیت دانسته و آن را از دسترس مستقیم مردم خارج نماید. بعلاوه آنکه مبنای مذکور چگونه با روایات عرض احادیث بر قرآن مطابقت خواهد داشت. [14]

ایشان بعد ازذکرتنافی ادعای قائلین به مرجعیت روایات درفهم قرآن با مضامین آیات و روایات مختلف، در تبیین اقسام و صور چهارگانه مواجهه بامعانی قرآن می‌فرماید:

صورت اول: آیاتی که علم به معانی آن مختص به خداوند متعال می‌باشد نظیر آیه: یسألونک عن الساعة أیان مرساها قل: إنما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها إلا هو

صورت دوم: آیاتی که معانی ظاهری شان مراد واقعی بوده و برای کسانی که عارف به لغت عرب می‌باشند قابل درک می‌باشد نظیر آیه: ولا تقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق " ومثل قوله تعالى: (قل هو الله أحد)

صورت سوم: آیاتی که مجمل بوده و از ظهورشان مراد واقعی بدست نمی‌آید نظیر آیه: (أقیموا الصلاة، وآتوا الزکاة) که نمی‌توان تقاصیل احکام نماز و زکات را از آیهمذکور درک کرد.

صورت چهارم: آیاتی که مشتمل بر الفاظ مشترک بوده و مراد واقعی در آن مشخص نیست که در این فرض، هیچیک از معانی بر دیگری ترجیح نداشته و تنها می‌توان بصورت احتمال هر یک را مراد واقعی دانست. اری در صورت وجود روایت از معصوم می‌توان به مراد واقعی آیهپی برد. [15]

نتیجه آنکه بر اساس دیدگاه شیخ طوسی، فهم فی‌الجمله قرآن - بدون مراجعه به روایت لااقل درفرض دوم و چهارم - خواهد بود.

علامه طباطبائی در المیزان

نقد علامه طباطبائی به گفتار اخباریین در لزوم مرجعیت روایات در فهم قرآن مشتمل بر اموری است که در اینجا بیان می‌کنیم:

1 – تنافی ادعای اخباریین با آیات متعدد قرآنی

متن کلام ایشان در پاسخ به ادعای اخباریین به شرح ذیل است:

آیات قرآن عموم افراد بشر از کافر و مؤمن از آنان که عصر رسول خدا (ص) را درک کردند و آنان را که درک نکردند دعوت می‌کند به اینکه پیرامون قرآن تعقل و تامل کنند، در بین آن آیات، خصوصا آیه: «أفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّه لَوَجَدُوا فِیه اخْتِلافاً کَثِیراً» دلالت روشنى دارد بر اینکه معارف قرآن معارفى است که هر دانشمندى با تدبر و بحث پیرامون آن می‌تواند آن را درک کند، و اختلافى که در ابتدا و به ظاهر در آیات آن می‌بیند بر طرف سازد، و با اینکه این آیه در مقام تحدى و بیان اعجاز قرآن است، معنا ندارد در چنین مقامى فهم قرآن را مشروط به فهم صحابه و شاگردان ایشان بدانیم، حتى معنا ندارد که در چنین مقامى آن را مشروط به بیان رسول خدا (ص) بدانیم.

چون آنچه این آیه شریفه بیان نموده یا معنایى است موافق با ظاهر آیه که خود الفاظ آیه، آن معنا را می‌فهماند، هر چند که احتیاج به تدبر و بحث داشته باشد، و یا معنایى است که ظاهر آیه نامبرده آن را نمی‌رساند خلاصه کلام، اینکه می‌فرماید: «چرا در قرآن تدبر نمی‌کنید» منظورش معنایى است خلاف ظاهر این عبارت، چنین سخنى مناسب مقام تحدى نیست، و حجت با آن تمام نمی‌شود، و این بسیار روشن است..[16]

.ایشان ادامه می‌دهد: استغنای قرآن در تفسیر به غیر خود منافاتی با رجوع به روایات در بیان تفصیلی احکام و نظائر آن نخواهد داشت:

...بله، البته جزئیات احکام چیزى نیست که هر کس بتواند مستقلا و بدون مراجعه به بیانات رسول خدا (ص) آن را از قرآن کریم استخراج کند، هم چنان که خود قرآن هم مردم را به آن جناب ارجاع داده، و فرموده: «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه وَما نَهاکُمْ عَنْه فَانْتَهُوا» و در این معنا آیاتى دیگر نیز هست، و همچنین جزئیات قصص و معارفى از قبیل مساله معاد..[17]

2-تنافی ادعای اخباریین فریقین با روایات متواتر

ایشان در تمسک به روایات متواتر جهت رد ادعای اخباریین فریقین می‌نویسد:

علاوه بر اینکه اخبار متواتره اى از آن جناب رسیده که امت را توصیه می‌کند به تمسک به قرآن، و اخذ به آن، و اینکه هر روایتى از آن جناب به دستشان رسید عرضه بر قرآنش کنند، اگر با قرآن مطابق بود به آن عمل کنند، و گرنه به دیوارش بزنند، و این توصیه‌ها وقتى معنا دارد که تمامى مضامین احادیث نبوى را بتوان از قرآن کریم در آورد، و گرنه اگر بنا باشد استفاده آنها منوط به بیانى از رسول خدا (ص) باشد دور لازم می‌‌آید، (یعنى لازم می‌آید که فهم قرآن منوط به بیانات رسول خدا (ص) باشد، و فهم بیانات رسول خدا (ص) هم منوط به فهم قرآن باشد، که اصطلاحا این را دور و محال می‌دانند). [18]

3- اختلاف در روایات صحابه مانع از مرجعیت آنان در تفسیر قرآن خواهد بود:

گفتار ایشان در این زمینه به شرح ذیل می‌باشد:

... احادیثى که از طرق صحابه از رسول خدا نقل شده در بین خود آنها اختلاف، و بلکه در بین احادیثى که از یکى از صحابه نقل شده اختلاف هست، و این بر هیچ حدیث‌شناس متتبع پوشیده نیست. [19]

4- تنافی ادعای اخباریین فریقین با روش صحابه در موارد اختلاف اقوال در تفسیر آیات

ایشان در این زمینه می‌نویسد:

اگر کسی بگوید در موارد اختلاف روایات صحابه در تفسیر، مسلمانان می‌توانند از بین اقوالى که صحابه در معناى یک آیه دارند قولى را اختیار کنند که مخالف اجماع نباشد، این سخن مردود است، براى اینکه خود صحابه این راه را، راه حل ندانسته و به این روش عمل نکرده‌اند، و وقتى از یکى از ایشان تفسیر آیه اى سؤال می‌شده بدون پروا از مساله اجماع، تفسیرى می‌کرده که مخالف تفسیر سایر صحابه بوده است، آن وقت چطور بگوئیم دیگران از مخالفت اجماع پرهیز نموده، و تنها نظریه اى بدهند که در اقوال صحابه وجود داشته باشد، با اینکه قول صحابه هیچ فرقى با سایر اقوال ندارد، و بر سایر امت حجت نیست و چنان نیست که مخالفت با قول یک صحابى بر سایر اصحاب حلال و بر دیگر مردم حرام باشد..[20]

5-توالی فاسدی که بر نظریه اخباریین فریقین – مرجعیت روایات در فهم قرآن - مترتب می‌شود:

ایشان در این زمینه می‌فرماید:

علاوه بر اینکه اکتفاء کردن به اقوال مفسرین صدر اسلام، و تجاوز نکردن از آن در فهم معانى آیات، باعث می‌شود که علم در سیر خود متوقف شود، و آزادى در تفکر از مسلمین سلب گردد، هم چنان که دیدیم (در اثر سانسور شدن بحث از ناحیه بعضى خلفا) مسلمانان صدر اول، نظریه قابل توجهى در این باب از خود بروز ندادند، و به جز کلماتى ساده و خالى از دقت و تعمق از ایشان به یادگار نمانده، در حالى که قرآن به حکم آیه: «وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» مشتمل بر دقائقى از معارف است.

و اما اینکه بعید شمردند که معانى قرآن بر صحابه پوشیده مانده باشد، با اینکه مردمى فهمیده و کوشاى در فهم بوده‌اند استبعادى است نابجا، به دلیل همان اختلافى که در اقوال آنان در معانى بسیارى از آیات هست، و اختلاف و تناقض جز با پوشیده ماندن حق و مشتبه شدن راه حق و راه باطل، تصور ندارد [21]

6- فهم قرآن بر متدبرین در آیات پوشیده نیست:

ایشان در این زمینه – امکان فهم قرآن بوسیله تدبر در آیات قرآن - می‌فرماید:

حق مطلب این است که: راه به سوى فهم قرآن به روى کسى بسته نیست، و خود بیان الهى و ذکر حکیم بهترین راه براى فهم خودش می‌باشد، به این معنا که قرآن کریم در بیانگرى مقاصدش احتیاج به هیچ راهى دیگر ندارد، پس چگونه تصور می‌شود کتابى که خداى تعالى آن را هدایت و نور معرفى کرده و «تبیان کل شىء» خوانده، محتاج به‌هادى و رهنمایى دیگر باشد، و با نور غیر خودش روشن، و با غیر خودش مبین گردد. [22]

7-عدم تنافی قول به استغنای قرآن در تفسیر به غیر قرآن با حدیث ثقلین

علامه در این زمینه نخست به ذکرگفتار اخباریین در تمسک به حدیث ثقلین در اثبات مدعای خود پرداخته و می‌فرماید:

باز ممکن است اخباریین و قائلین به لزوم مرجعیت روایات در تفسیر بگویند: از رسول خدا (ص) به نقل صحیح رسیده است که در آخرین خطبه اى که ایراد کرد فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین، الثقل الاکبر و الثقل الاصغر، فاما الاکبر فکتاب ربى، و اما الاصغر فعترتى اهل بیتى، فاحفظونى فیهما، فلن تضلوا ما تمسکتم بهما».

و این سخن را شیعه و سنى به طرق متواتره از جمعیتى بسیار از صحابه رسول خدا (ص) از آن جناب نقل کرده‌اند، که علماى حدیث عده آن صحابه را تا سى و پنج نفر شمرده‌اند، و در بعضى از این طرق عبارت «لن یفترقا حتى یردا على الحوض» نیز آمده، و این حدیث دلالت دارد بر اینکه قول اهل بیت (ع) حجت است. پس هر چه درباره قرآن گفته باشند حجت و واجب الاتباع است، و باید در معناى قرآن تنها به گفته آنان اکتفاء کرد، و گرنه لازم می‌آید که اهل بیت با قرآن نباشند، و از آن جدا محسوب شوند.

ایشان در پاسخ گفتار فوق می‌فرماید:

... این حدیث نمی‌خواهد حجیت ظاهر قرآن را باطل نموده و آن را منحصر در ظاهر بیان اهل بیت (ع) کند، چگونه ممکن است چنین چیزى منظور باشد، با اینکه در متن همین حدیث فرموده: «قرآن و عترت هرگز از هم جدا نمی‌شوند». و با این بیان می‌خواهد قرآن و عترت را با هم حجت کند.

پس این حدیث به ما می‌گوید قرآن بر معانى خود دلالت دارد و معارف الهیه را کشف می‌کند و اهل بیت (ع) ما را به طریق این دلالت هدایت نموده، به سوى اغراض و مقاصد قرآن راهنمایى می‌کنند.

علاوه بر اینکه نظیر روایاتى که از رسول خدا (ص) در دعوت مردم به اخذ قرآن و تدبر در آن و عرضه احادیث بر آن وارد شده، روایاتى هم از ائمه اهل بیت (ع) وارد شده است..[23]

8-سیره اهل بیت در اثبات روش تدبر در قرآن و تعلیم روش استغنای قرآن در تفسیر قرآن به غیر خود

ایشان در این زمینه می‌فرماید:

در گروه بسیارى از روایات تفسیرى که از این خاندان رسیده طریقه استدلال به آیه اى براى آیه دیگر، و استشهاد به یک معنا بر معناى دیگر به کار رفته، و این درست نیست مگر وقتى که معنا معنایى باشد که در افق فهم شنونده باشد، و ذهن شنونده بتواند مستقلا آن را درک کند، چیزى که هست به او سفارش کنند از فلان طریق معین در این کلام تدبر کن..[24]

9-تمسک به روایات در اثبات استغناء فهم و تفسیر قرآن از غیر خود -حتی روایات- :

در این زمینه علامه می‌فرماید:

.... روایاتى از اهل بیت (ع) رسیده که بطور صریح دلالت بر همین معنا – عدم لزوم رجوع به حدیث در فهم قرآن- دارد، نظیر روایتى که صاحب محاسن آن را بسند خود از ابى لبید بحرانى از ابى جعفر (ع) نقل کرده که در ضمن حدیثى فرمود: «هر کس خیال کند که کتاب خدا مبهم است هم خودش هلاک شده و هم دیگران را هلاک کرده»، و قریب به این مضمون باز در محاسن و احتجاج از همان جناب آمده و آن این است که فرمود: «وقتى از چیزى برایتان سخن می‌گویند و خلاصه وقتى حدیثى و یا سخنى از من می‌شنوید همان مطلب را از کتاب خدا بپرسید،...»[25]الحدیث

نتائج فصل پنجم :

از مجموع مباحثی که در فصل پنجم مطرح گردید امور ذیل اثبات شد:

1- عدم تمامیت ادله قائلین به لزوم مراجعه به روایات در تفسیر و فهم قرآن

2- برترین روش فهم و تفسیر قرآن، تدبر درایات قرآن می‌باشد.

3- احادیث و سیره اهل بیت ع، روش تدبر در قرآن و استنباط معارف و احکام الهی از آن را – تفسیر و درک معارف قرآن از طریق تدبر در آیات - به مسلمانان آموزش داده‌اند.


... وتلک الأحادیث الشریفة – نظیر: "أنّ تفسیر القرآن لا یجوز إلاّ بالأثر الصحیح والنصّ الصریح و من فسّر القرآن برأیه فأصاب..."- مع تواترها معنىً صریحة فی أنّ استنباط الأحکام النظریةمن کتاب الله ومن السنّة النبویة شغلُهم -سلام الله علیهم - لا شغل الرعیة، معلّلا بأنّه (صلى الله علیه وآله) بأمر الله تعالى خصّ أمیر المؤمنین وأولاده الطاهرین (علیهم‌السلام) بتعلیم ناسخ القرآن ومنسوخه وبتعلیم ما هو المراد منه وبتعلیم أنّ أیّة آیة من القرآن باقیة على ظاهرها وأیّة آیة لم تبق منه على ظاهرها، وبأنّ کثیراً من ذلک مخفی عندهم (علیهم‌السلام) وبأنّ ما اشتهر بین العامّة - من أنّ کلّ ما جاء به النبیّ (صلى الله علیه وآله) من حکم وتفسیر ونسخ وتقیید وغیرها أظهره بین یدی أصحابه وتوفّرت الدواعی على أخذه ونشره ولم تقع بعده[1] (صلى الله علیه وآله) فتنة اقتضت إخفاء بعضها -غیر صحیح- انتهی –.[1]

[2]همان...و ثانیا انّ أحادیثهم (علیهم‌السلام) صریحة فی أنّ مراده تعالى من قوله (لعلمه الّذین یستنبطونه منهم) ومن نظائره أهل الذکر (علیه‌السلام) خاصّة لا صاحب الملکة من الرعیّة

[3] رک به: زبده البیان فی احکام القرآن ص 2: وروی عن عبدالله بن عباس أنه قسم وجوه التفسیر على أربعة أقسام: تفسیر

لا یعذر أحد بجهالته، وتفسیر تعرفه العرب بکلامها، وتفسیر یعلمه العلماء، و تفسیر لا یعلمه إلا الله عز وجل: فأما الذی لا یعذر أحد بجهالته، فهو ما یلزم الکافة من الشرائع التی فی القرآن، وجمل دلائل التوحید وأما الذی تعرفه العرب بلسانها

فهو حقائق اللغة ومصوغ کلامهم وأما الذی یعلمه العلماء فهو تأویل المتشابه و فروع الأحکام وأما الذی لا یعلمه إلا الله عز وجل فهو ما یجری مجرى الغیوب وقیام الساعة تم کلامه.

[4]: وأمّا کلام ابن عبّاس: فمعناه واضح لا غبار علیه، وهو أنّ معانی القرآن بعضها من ضروریّات الدین یعرفه المسلمون کوجوب الصلاة والزکاة والحجّ إمّا من القرآن أو من غیره، وبعضها من ضروریّات اللغة یعرفها کلّ عارف بها، وبعضها من النظریّات لا یعلمها إلاّ العلماء.

الفوائد المدنیه ص 354-357 الظاهر أنّ مراده علماء آل محمّد (علیهم‌السلام) لأنّه من تلامذة أمیر المؤمنین (علیه‌السلام والظاهر أنّه تکلّم موافقاً لما سمعه منه (علیه‌السلام. – انتهی - [5]

[6] البرها ن فی تفسیر القرآن ص 6-5....فأقول: إذا عرفت ذلک[6] فقد رأیت عکوف أهل الزمان على تفسیر من لم یرووه عن أهل العصمة (سلام الله علیهم)، الذین نزل التنزیل والتأویل فی بیوتهم، وأوتوا من العلم ما لم یؤته غیرهم، بل کان یجب التوقف حتى یأتی تأویله عنهم، لأن علم التنزیل والتأویل فی أیدیهم، فما جاء عنهم (علیهم‌السلام) فهو النور والهدى، وما جاء عن غیرهم فهو الظلمة والعمى. ایشان در ادامه شگفتی شان را از برخی علمای معانی و بیان که ادعا می‌کنند به اسرار الهی در قرآن واقفند ذکر می‌کند:

والعجب کل العجب من علماء علمی المعانی والبیان، حیث زعموا أن معرفة هذین العلمین تطلع على مکنون سر الله جل جلاله من تأویل القرآن قال بعض أئمتهم: ویل ثم ویل لمن تعاطى التفسیر وهو فی هذین العلمین راجل وذلک أنهم ذکروا أن العلمین مأخوذان من استقراء تراکیب کلام العرب البلغاء، باحثان عن مقتضیات الأحوال والمقام کالحذف، والإضمار، والفصل، والوصل، والحقیقة، والمجاز، وغیر ذلک. ولا ریب أن محل ذلک من کتاب الله جل جلاله تحتاج معرفة إلى العلم به من أهل التنزیل والتأویل، - وهم أهل البیت (علیهم‌السلام) - الذین علمهم الله سبحانه وتعالى، فلا ینبغی معرفة ذلک إلا منهم، ومن تعاطى معرفته من غیرهم رکب متن عمیاء، وخبط خبط عشواء، فما ذا بعد الحق إلا الضلال فأنى تصرفون؟

مقدمة فی أصول التفسیر ص -9- یجب أن یعلم أن النبی صلى الله علیه وسلم بَیَّنَ لأصحابه معانی القرآن کما بین لهم ألفاظه، فقوله تعالى: {لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ } [النحل: 44] یتناول هذا وهذا، [7]

[8]مقدمة فی أصول التفسیر ص -9- ومن التابعین من تلقى جمیع التفسیر عن الصحابة، کما قال مجاهد: عرضت المصحف على ابن عباس أوقفه عند کل آیة منه وأسأله عنها؛ ولهذا قال الثوری: إذا جاءک التفسیر عن مجاهد فحسبک به؛ ولهذا یعتمد على تفسیره الشافعی والبخاری وغیرهما من أهل العلم، وکذلک الإمام أحمد وغیره ممن صنف فی التفسیر یکرر الطرق عن مجاهد أکثر من غیره. والمقصود أن التابعین تلقوا التفسیر عن الصحابة، کما تلقوا عنهم – انتهی –

م[9] جموعه الفتاوی ج 13ص 363 و مقدمه التفسیر فإن قال قائل: فما أحسن طرق التفسیر؟ فالجواب: إن أصح الطرق فی ذلک أن یفسر القرآن بالقرآن، فما أُجْمِلَ فی مکان فإنه قد فُسِّرَ فی موضع آخر، وما اخْتُصِر من مکان فقد بُسِطَ فی موضع آخر، فإن أعیاک ذلک فعلیک بالسنة، فإنها شارحة للقرآن وموضحة له، بل قد قال الإمام أبو عبداللّه محمد بن إدریس الشافعی: کل ما حکم به رسول اللّه صلى الله علیه وسلم فهو مما فهمه من القرآن، قال اللّه تعالى: {إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللّهُ وَلاَ تَکُن لِّلْخَآئِنِینَ خَصِیمًا } [النساء: 105]، وقال تعالى: {وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ } [النحل: 44]، وقال تعالى: {وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ ص -40- لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ } [النحل: 64]، ولهذا قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم: " ألا إنی أوتیت القرآن ومثله معه " یعنی السنة

[10]همان ج 13ص364 و مقدمه التفسیر "....والسنة أیضًا تنزل علیه بالوحی کما ینزل القرآن، لا أنها تتلى کما یتلى، وقد استدل الإمام الشافعی وغیره من الأئمة على ذلک بأدلة کثیرة لیس هذا موضع ذلک والغرض أنک تطلب تفسیر القرآن منه، فإن لم تجده فمن السنة، کما قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم لمعاذ حین بعثه إلى الیمن: " بم تحکم؟ " قال: بکتاب اللّه. قال: " فإن لم تجد؟ " قال: بسنة رسول اللّه. قال: " فإن لم تجد؟ " قال: أجتهد رأیی. قال: فضرب رسول اللّه صلى الله علیه وسلم فی صدره وقال: " الحمد لله الذی وفق رسولَ رَسُولِ اللّه لما یرضى رسولَ اللّه "، وهذا الحدیث فی المساند والسنن بإسناد جید

همان ج 13ص365-364 و مقدمه التفسیر وحینئذ، إذا لم نجد التفسیر فی القرآن ولا فی السنة رجعنا فی ذلک إلى أقوال الصحابة، فإنهم أدرى بذلک لما شاهدوه من القرآن، والأحوال التی اختصوا بها، ولما لهم من الفهم التام، والعلم الصحیح، والعمل الصالح، لا سیما علماؤهم وکبراؤهم، کالأئمة الأربعة الخلفاء الراشدین، والأئمة المهدیین؛ مثل عبداللّه بن مسعود. [11]

مقدمه فی اصول التفسیر ص -46- مجموعه الفتاوی ج 13ص368 إذا لم تجد التفسیر فی القرآن ولا فی السنة، ولا وجدته عن الصحابة، فقد رجع کثیر من الأئمة فی ذلک إلى أقوال التابعین، کمجاهد بن جبر؛ فإنه کان آیة فی التفسیر، کما قال محمد بن إسحاق: حدثنا أبان بن صالح، عن مجاهد قال: عرضتُ المصحف على ابن عباس ثلاث عرضات من فاتحته إلى خاتمته، أوقفه عند کل آیة منه وأسأله عنها. وبه إلى الترمذی،....[12]

[13] مقدمه فی اصول التفسیر ص 47-46- مجموعه الفتاوی ج 13ص370 وقال شعبة بن الحجاج وغیره: أقوال التابعین فی الفروع لیست حجة، فکیف تکون حجة فی التفسیر؟ یعنی أنها لا تکون حجة على غیرهم ممن خالفهم،...وهذا صحیح، أما إذا أجمعوا على الشىء فلا یرتاب فی کونه حجة؛ فإن اختلفوا فلا یکون قول بعضهم حجة على بعض ولا على من بعدهم، ویرجع فی ذلک إلى لغة القرآن، أو السنة، أو عموم لغة العرب، أو أقوال الصحابة فی ذلک. - انتهی –

التبیان فی تفسیر القرآن ج 1ص 3-6: والذی نقول فی ذلک: إنه لا یجوزان یکون فی کلام الله تعالى وکلام نبیه تناقض وتضاد وقد قال الله تعالى: " انا جعلناه قرآنا عربیا " وقال:" بلسان عربی مبین " وقال " وما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه " وقال: " فیه تبیان کل شئ " وقال: " ما فرطنا فی الکتاب من شئ " فکیف یجوز ان یصفه بأنه عربی مبین، وانه بلسان قومه، وانه بیان للناس ولا یفهم بظاهره شئ؟ وهل ذلک إلا وصف له باللغز والمعمى الذی لا یفهم المراد به إلا بعد تفسیره وبیانه؟ وذلک منزه عن القرآن وقد مدح الله أقواما على استخراج معانی القرآن فقال: " لعلمه الذین یستنبطونه منهم "، [14]وقال فی قوم یذمهم حیث لم یتدبروا القرآن، ولم یتفکروا فی معانیه: " أفلا یتدبرون القرآن أم على قلوب وقال النبی صلى الله علیه وآله. (انی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله، وعترتی أهل بیتی) فبین ان الکتاب حجة، کما أن العترة حجة. وکیف یکون حجة ما لا یفهم به شئ؟ وروى عنه علیه‌السلام أنه قال: (إذا جاءکم عنی حدیث، فاعرضوه على کتاب الله، فما وافق کتاب الله فاقبلوه، وما خالفه فاضربوا به عرض الحائط) وروی مثل ذلک عن أئمتنا علیهم‌السلام، وکیف یمکن العرض على کتاب الله، وهو لا یفهم به شئ؟ وکل ذلک یدل على أن ظاهر هذه الأخبار متروک.

[15]

التبیان فی تفسیر القرآن ج 1ص 3-6 والذی نقول به: إن معانی القرآن على أربعة أقسام: أحدها - ما اختص الله تعالى بالعلم به، فلا یجوز لاحد تکلف القول فیه، ولا تعاطی معرفته، وذلک مثل قوله تعالى: " یسألونک عن الساعة أیان مرساها قل: إنما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها إلا هو " ومثل قوله تعالى: " ان الله عنده علم الساعة.. " إلى آخرها فتعاطی معرفة ما اختص الله تعالى به خطأ وثانیها - ما کان ظاهره مطابقا لمعناه، فکل من عرف اللغة التی خوطب بها، عرف معناها، مثل قوله تعالى: " ولا تقتلوا النفس التی حرم الله إلا بالحق " ومثل قوله تعالى: (قل هو الله أحد) وغیر ذلک. وثالثها - ما هو مجمل لا ینبئ ظاهره عن المراد به مفصلا. مثل قوله تعالى: (أقیموا الصلاة، وآتوا الزکاة) ومثل قوله: (ولله على الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا) وقوله: (وآتوا حقه یوم حصاده) وقوله: (وفی أموالهم حق معلوم) وما أشبه ذلک... ورابعها - ما کان اللفظ مشترکا بین معنیین فما زاد عنهما، ویمکن أن یکون کل واحد منهما مرادا. فإنه لا ینبغی أن یقدم أحد به فیقول: ان مراد الله فیه بعض ما یحتمل - إلا بقول نبی أو امام معصوم - بل ینبغی ان یقول: ان الظاهر یحتمل لأمور، وکل واحد یجوز أن یکون مرادا على التفصیل. والله أعلم بما أراد ومتى کان اللفظ مشترکا بین شیئین، أو ما زاد علیهما، ودل الدلیل على أنه لا یجوزان یرید إلا وجها واحدا، جاز ان یقال: إنه هو المراد- انتهی –

المیزان ج 3ص 84: أن الآیات التی تدعو الناس عامة من کافر أو مؤمن ممن شاهد عصر النزول أو غاب عنه إلى تعقل القرآن وتأمله والتدبر فیه وخاصة قوله تعالى: " أ فلا یتدبرون القرآن ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا النساء - 82 تدل دلالة واضحة على أن المعارف القرآنیة یمکن أن ینالها الباحث بالتدبر والبحث ویرتفع به ما یترائى من الاختلاف بین الآیات والآیة فی مقام التحدی ولا معنى لارجاع فهم معانی الآیات والمقام هذا المقام إلى فهم الصحابة وتلامذتهم من التابعین حتى إلى بیان النبی صلى الله علیه وآله وسلم فإن ما بینه إما أن یکون معنى یوافق ظاهر الکلام فهو مما یؤدى إلیه اللفظ ولو بعد التدبر والتأمل والبحث وإما أن

یکون معنى لا یوافق الظاهر ولا أن الکلام یؤدی إلیه فهو مما لا یلائم التحدی ولا تتم به الحجة وهو ظاهر -ترجمه از تفسیر المیزان ج 3ص 130-131 استفاده شده است -. [16]

[17] رک به: المیزان ج 3ص 83-84 نعم تفاصیل الاحکام مما لا سبیل إلى تلقیه من غیر بیان النبی صلى الله علیه وآله وسلم کما أرجعها القرآن إلیه فی قوله تعالى: " وما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا " الحشر - 7وما فی معناه من الآیات وکذا تفاصیل القصص والمعاد مثلا- ترجمه از کتاب: ترجمه تفسیر المیزان ج 3ص 131

المیزان ج 3ص85: على أن الأخبار المتواترة عنه صلى الله علیه وآله وسلم المتضمنة لوصیته بالتمسک بالقرآن والاخذ به وعرض الروایات المنقولة عنه صلى الله علیه وآله وسلم على کتاب الله لا یستقیم معناها إلا مع کون جمیع ما نقل عن النبی صلى الله علیه وآله وسلم مما یمکن استفادته من الکتاب ولو توقف ذلک على بیان النبی صلى الله علیه وآله وسلم کان من الدور الباطل وهو ظاهر- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص 132

. [19]. المیزان ج 3ص85 على أن ما ورد به النقل من کلام الصحابة مع قطع النظر عن طرقه لا یخلو عن الاختلاف فیما بین الصحابة أنفسهم بل عن الاختلاف فیما نقل عن الواحد منهم على ما لا یخفى على المتتبع المتأمل فی أخبارهم- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص132

[20] المیزان ج 3ص 85: والقول بأن الواجب حینئذ أن یختاروا أحد الأقوال المختلفة المنقولة عنهم فی الآیة ویجتنب عن خرق إجماعهم والخروج عن جماعتهم مردود بأنهم أنفسهم لم یسلکوا هذا الطریق ولم یستلزموا هذا المنهج ولم یبالوا بالخلاف فیما بینهم فکیف یجب على غیرهم أن یقفوا على ما قالوا به ولم یختصوا بحجیة قولهم على غیرهم ولا بتحریم الخلاف على غیرهم دونهم- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص132

[21]: المیزان ج 3ص 86:....على أن هذا الطریق وهو الاقتصار على ما نقل من مفسری صدرالاسلام من الصحابة والتابعین فی معانی الآیات القرآنیة یوجب توقف العلم فی سیره وبطلان البحث فی أثره کما هو مشهود فی ما بأیدینا من کلمات الاوایل والکتب المؤلفة فی التفسیر فی القرون الأولى من الاسلام ولم ینقل منهم فی التفسیر إلا معان ساذجة بسیطة خالیة عن تعمق البحث وتدقیق النظر فأین ما یشیر إلیه قوله تعالى " ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ " النحل - 89 -من دقائق المعارف فی القرآن ؟وأما استبعاد أن یختفی علیهم معانی القرآن مع ما هم علیه من الفهم والجد والاجتهاد فیبطله نفس الخلاف الواقع بینهم فی معانی کثیر من الآیات والتناقض الواقع فی الکلمات المنقولة عنهم إذ لا یتصور اختلاف ولا تناقض إلا مع فرض خفاء الحق واختلاط طریقه بغیره- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-

المیزان ج 3ص86[22] فالحق أن الطریق إلى فهم القرآن الکریم غیر مسدود وإن البیان الإلهی والذکر الحکیم بنفسه هو الطریق الهادی إلى نفسه أی انه لا یحتاج فی تبیین مقاصده إلى طریق فکیف یتصور أن یکون الکتاب الذی عرفه الله تعالى بأنه هدى وأنه نور وأنه تبیان لکل شئ مفتقرا إلى‌هاد غیره ومستنیرا بنور غیره ومبینا بأمر غیره- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-

المیزان ج 3ص86-87:[23] فإن قلت: قد صح عن النبی صلى الله علیه وآله وسلم أنه قال فی آخر خطبة خطبها: إنی تارک فیکم الثقلین - الثقل الأکبر والثقل الأصغر - فأما الأکبر فکتاب ربی - وأما الأصغر فعترتی أهل بیتی - فاحفظونی فیهما فلن تضلوا ما تمسکتم بهما رواه الفریقان بطرق متواترة عن جم غفیر من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم عنه أنهى علماء الحدیث عدتهم إلى خمس وثلاثین صحابیا وفی بعض الطرق لن یفترقا حتى یردا على الحوض والحدیث دال على حجیة قول أهل البیت علیهم‌السلام فی القرآن ووجوب اتباع ما ورد عنهم فی تفسیره والاقتصار على ذلک وإلا لزم التفرقة بینهم وبینه.

قلت: ما ذکرناه فی معنى اتباع بیان النبی صلى الله علیه وآله وسلم آنفا جار هیهنا بعینه والحدیث غیر مسوق لابطال حجیة ظاهر القرآن وقصر الحجیة على ظاهر بیان أهل البیت علیهم‌السلام کیف وهو صلى الله علیه وآله وسلم یقول: لن یفترقا فیجعل الحجیة لهما معا فللقرآن الدلالة على معانیه والکشف عن المعارف الإلهیة ولأهل البیت الدلالة على الطریق وهدایة الناس إلى أغراضه ومقاصده. على أن نظیر ما ورد عن النبی صلى الله علیه وآله وسلم فی دعوة الناس إلى الاخذ بالقرآن والتدبر فیه وعرض ما نقل عنه علیه وارد عن أهل البیت علیهم‌السلام- ترجمه از ترجمه المییزان ج 3ص133-134

[24]المیزان ج 3ص87: على أن جما غفیرا من الروایات التفسیریة الواردة عنهم علیهم‌السلام مشتملة على الاستدلال بآیة على آیة والاستشهاد بمعنى على معنى ولا یستقیم ذلک إلا بکون المعنى مما یمکن أن یناله المخاطب ویستقل به ذهنه لوروده من طریقه المتعین له- ترجمه از ترجمه المیزان ج 3ص134

[25]المیزان ج 3 ص 87ّ: على أن هیهنا روایات عنهم علیهم‌السلام تدل على ذلک بالمطابقة کما رواه فی المحاسن بإسناده عن أبی لبید البحرانی عن أبی جعفر علیه‌السلام فی حدیث قال: فمن زعم أن کتاب الله مبهم فقد هلک وأهلک. ویقرب منه ما فیه وفی الاحتجاج عنه علیه‌السلام قال: إذا حدثتکم بشئ فاسألونی عنه من کتاب الله