۸۷٬۹۰۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' می ر' به ' میر') |
جز (جایگزینی متن - ' می خ' به ' میخ') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
کیفیت آشنایی و بذل توجه مرحوم شهید مدرس به ایشان را از زبان خودشان بشنویم: | کیفیت آشنایی و بذل توجه مرحوم شهید مدرس به ایشان را از زبان خودشان بشنویم: | ||
«...تا سیزده سالگی در آمل بودم و بعد به تهران آمدم، جوان غریبی در شهر بودم. نزد مرحوم استاد شیخ حسین نوائی برخی علوم عربی را فراگرفتم و در مدرسه سپهسالار سکونت داشتم. این مدرسه بسیار نامنظم بود، پس از مدتی مرحوم مدرس عهدهدار مدیریت آنجا شد و تمام آقازاده هایی را که اهل کار و تدریس نبودند از مدرسه اخراج کرد و امتحانات سختی را برای ورود به مدرسه قرار داد. وقتی به من برخورد، فرمود: چه میخوانی؟ گفتم: [[اسفار]] | «...تا سیزده سالگی در آمل بودم و بعد به تهران آمدم، جوان غریبی در شهر بودم. نزد مرحوم استاد شیخ حسین نوائی برخی علوم عربی را فراگرفتم و در مدرسه سپهسالار سکونت داشتم. این مدرسه بسیار نامنظم بود، پس از مدتی مرحوم مدرس عهدهدار مدیریت آنجا شد و تمام آقازاده هایی را که اهل کار و تدریس نبودند از مدرسه اخراج کرد و امتحانات سختی را برای ورود به مدرسه قرار داد. وقتی به من برخورد، فرمود: چه میخوانی؟ گفتم: [[اسفار]] میخوانم. تعجب کرد و پرسید: تو با این سن اسفار میخوانی؟ گفتم: بلی، وقت امتحان روشن میشود. او از من امتحان گرفت و من خیلی خوب از عهده برآمدم. از آن به بعد مورد توجه مرحوم مدرس قرار گرفتم و حجره مناسبی به من داد که به تنهایی از آن استفاده میکردم و ماهی پنج تومان هم برایم مقرری تعیین کرد و به خادم مدرسه هم گفته بود تا در شستن لباسها و تهیه خوراک به من کمک کند. | ||
آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...» | آنقدر خوشحال شده بودم که شاید آن شب از خوشحالی خوابم نبرد، مجدانه مشغول تحصیل شدم، درس [[فلسفه]]، [[رسائل]]، [[مکاسب]] و مقداری از درس خارج را در تهران فراگرفتم<ref>مجله نور علم، ش 53 54، ص .197.</ref>...» | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
معظمله خود میفرمود: | معظمله خود میفرمود: | ||
«...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح میکردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء | «...ارتباط مرحوم آقاضیاء عراقی با من بیش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسیاری از اوقات پس از درس همراه ایشان بودم و اشکالات خود را تصحیح میکردم. حتی برخی از شبها در منزل آقاضیاء میخوابیدم، ایشان نیمه شبی مرا بیدار کردند و فرمودند: فکری به ذهنم رسیده است، آنرا بنویسید...» | ||
و نیز میفرمودند: | و نیز میفرمودند: |