پرش به محتوا

ابوالحسین نوری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۴: خط ۱۴:
=معرفی اجمالی=
=معرفی اجمالی=


ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی، عارف و صوفی مسلک بود و از بزرگان و رهبران صوفیه به شمار می‌رفت.[۱][۲] پیروان او را «فرقه نوریه» خوانده‌اند.[۳]
ابوحسین احمد بن محمد نوری بغوی بغدادی خراسانی، عارف و صوفی مسلک بود و از بزرگان و رهبران [[صوفیه]] به شمار می‌رفت.[۱][۲] پیروان او را «[[فرقه نوریه]]» خوانده‌اند.[۳]
احمد بن محمد بَغَوی هروی، به ابن‌بَغَوی مشهور و به نوری ملقب بود. [۴][۵] نام وی را محمد هم آورده‌اند.
احمد بن محمد بَغَوی هروی، به ابن‌بَغَوی مشهور و به نوری ملقب بود. [۴][۵] نام وی را محمد هم آورده‌اند.
نوری را امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد نیز لقب داده‌اند، [۶][۷] برخی کنیه وی را ابوالحسن، ولی اغلب کنیه‌اش را ابوالحسین نوشته‌اند. [۸][۹]
نوری را امیرالقلوب و قمرالصوفیه و طاووس‌العباد نیز لقب داده‌اند، [۶][۷] برخی کنیه وی را ابوالحسن، ولی اغلب کنیه‌اش را ابوالحسین نوشته‌اند. [۸][۹]
خط ۲۲: خط ۲۲:


در منابع متقدم تاریخ تولد او ذکر نشده است، اما برخی سال تولد وی را ۲۲۵ یا ۲۲۶ تخمین زده‌اند.
در منابع متقدم تاریخ تولد او ذکر نشده است، اما برخی سال تولد وی را ۲۲۵ یا ۲۲۶ تخمین زده‌اند.
پدر نوری از اهالی بَغشور، شهری در خراسان بین هرات و مرو، بود[۱۰] و از آن‌جا به بغداد نقل مکان کرد و نوری در آن‌جا متولد شد و پرورش یافت. [۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]
پدر نوری از اهالی بَغشور، شهری در [[خراسان]] بین هرات و مرو، بود[۱۰] و از آن‌جا به [[بغداد]] نقل مکان کرد و نوری در آن‌جا متولد شد و پرورش یافت. [۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]


=وجه تسمیه=
=وجه تسمیه=
خط ۳۱: خط ۳۱:
=مشایخ=
=مشایخ=


وی با مشایخ بسیاری مصاحبت داشت، از جمله با سری سقطی، محمد بن علی قصاب، جنید و احمد بن ابی الحواری،[۲۱] [۲۲][۲۳][۲۴] از سری سقطی حدیث روایت می‌کرد، [۲۵][۲۶][۲۷] وی با ابوحمزۀ بغدادی (متوفی ۲۶۹) حشر و نشر داشت و تقریبا هم مشرب بودند، [۲۸] برخی به سبب شباهت سخنان و احوال ایشان حدس زده‌اند که نوری مرید و جانشین ابوحمزۀ بغدادی بوده و بعضی از سخنانش نیز تقریر تعالیم وی است، [۲۹] نوری با جنید نیز مصاحبت داشت و با وجود مناسبات دوستانه و گاه مریدانه، در مواردی نیز از او ایراد می‌گرفت یا به او طعن می‌زد، [۳۰][۳۱][۳۲] به نظر می‌رسد این امر ناشی از آن بود که خود را از اقران جنید می‌دانست، نه از اتباع او. [۳۳]
وی با مشایخ بسیاری مصاحبت داشت، از جمله با [[سری سقطی]]، [[محمد بن علی قصاب]]، جنید و [[احمد بن ابی الحواری]]،[۲۱] [۲۲][۲۳][۲۴] از سری سقطی [[حدیث]] روایت می‌کرد، [۲۵][۲۶][۲۷] وی با [[ابوحمزۀ بغدادی]] (متوفی ۲۶۹) حشر و نشر داشت و تقریبا هم مشرب بودند، [۲۸] برخی به سبب شباهت سخنان و احوال ایشان حدس زده‌اند که نوری مرید و جانشین ابوحمزۀ بغدادی بوده و بعضی از سخنانش نیز تقریر تعالیم وی است، [۲۹] نوری با جنید نیز مصاحبت داشت و با وجود مناسبات دوستانه و گاه مریدانه، در مواردی نیز از او ایراد می‌گرفت یا به او طعن می‌زد، [۳۰][۳۱][۳۲] به نظر می‌رسد این امر ناشی از آن بود که خود را از اقران جنید می‌دانست، نه از اتباع او. [۳۳]
نوری از کسانی مانند شبلی و ذوالنون مصری بهره گرفت.[۳۴]
نوری از کسانی مانند شبلی و [[ذو النون المصری|ذوالنون مصری]] بهره گرفت.[۳۴]
جنید نیز اگرچه نوری را بزرگ می‌داشت و او را صدیق زمانه می‌خواند و حتی وصیت کرده بود که پس از مرگ، وی را در کنار نوری دفن کنند، [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] گاه نوری را به سبب برخی اقوال و کرامات و شیوه‌های غریبش در تربیت نفس، نکوهش می‌کرد. [۳۹][۴۰][۴۱]
جنید نیز اگرچه نوری را بزرگ می‌داشت و او را صدیق زمانه می‌خواند و حتی وصیت کرده بود که پس از مرگ، وی را در کنار نوری دفن کنند، [۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] گاه نوری را به سبب برخی اقوال و کرامات و شیوه‌های غریبش در تربیت نفس، نکوهش می‌کرد. [۳۹][۴۰][۴۱]


خط ۳۸: خط ۳۸:




گفته شده است که معتمد عباسی در ۲۶۴، بر اثر سعایت غلام خلیل، دستور قتل چند تن از صوفیان، از جمله نوری و ابوحمزه بغدادی و شبلی، را داد، نوری پیش از دیگران خود را تسلیم جلاد کرد و گفت که طریقت او مبنی بر ایثار است و از این‌رو می‌خواهد پیشاپیش یاران خود کشته شود اما وقتی این سخن به خلیفه رسید، وی دستور داد اجرای حکم متوقف شود و رأی نهایی را قاضی القضات بدهد و قاضی نیز پس از سؤالاتی از نوری، حکم به برائت آنان داد، [۴۲][۴۳][۴۴] البته برخی گفته‌اند که نوری پس از دستور قتل از سوی خلیفه، از بغداد گریخت و احتمالاً چهارده سال در رِقه در انزوا به سر برد و وقتی به بغداد بازگشت همنشینان و یاران خود را از دست داده بود و به سبب ضعف بینایی و جسمانی دیگر سخن نمی‌گفت. [۴۵][۴۶]
گفته شده است که [[معتمد عباسی]] در ۲۶۴، بر اثر سعایت غلام خلیل، دستور قتل چند تن از صوفیان، از جمله نوری و ابوحمزه بغدادی و شبلی، را داد، نوری پیش از دیگران خود را تسلیم جلاد کرد و گفت که طریقت او مبنی بر ایثار است و از این‌رو می‌خواهد پیشاپیش یاران خود کشته شود اما وقتی این سخن به خلیفه رسید، وی دستور داد اجرای حکم متوقف شود و رأی نهایی را قاضی القضات بدهد و قاضی نیز پس از سؤالاتی از نوری، حکم به برائت آنان داد، [۴۲][۴۳][۴۴] البته برخی گفته‌اند که نوری پس از دستور قتل از سوی خلیفه، از بغداد گریخت و احتمالاً چهارده سال در رِقه در انزوا به سر برد و وقتی به [[بغداد]] بازگشت همنشینان و یاران خود را از دست داده بود و به سبب ضعف بینایی و جسمانی دیگر سخن نمی‌گفت. [۴۵][۴۶]
از دیگر وقایع زندگی نوری، سخت‌گیری وی به معتضد عباسی بود، او در برابر عتاب خلیفه خود را محتسب معرفی کرد و آنگاه که خلیفه ‌پرسید: «تو را چه کسی محتسب کرده؟» گفت: «آن که تو را خلیفه کرده است»، [۴۷][۴۸][۴۹] به نوشتۀ شعرانی، [۵۰] نوری پس از این واقعه، بغداد را به سمت بصره ترک کرد و پس از درگذشت معتضد، به بغداد بازگشت.
از دیگر وقایع زندگی نوری، سخت‌گیری وی به [[معتضد عباسی]] بود، او در برابر عتاب خلیفه خود را محتسب معرفی کرد و آنگاه که خلیفه ‌پرسید: «تو را چه کسی محتسب کرده؟» گفت: «آن که تو را خلیفه کرده است»، [۴۷][۴۸][۴۹] به نوشتۀ شعرانی، [۵۰] نوری پس از این واقعه، بغداد را به سمت بصره ترک کرد و پس از درگذشت معتضد، به بغداد بازگشت.
ذهبی [۵۱] دربارۀ اواخر عمر نوری از برخی عرفا نقل کرده است که وی زمانی که پس از مدتها به بغداد بازگشت، احوال غریبی پیدا کرده بود و مایل به حضور در محل اجتماع صوفیان نبود و از همه کناره می‌گرفت و بیش‌تر اوقات خود را در صحرا و در مقابر سپری می‌کرد، زمانی هم که با جنید و اصحاب او، که در بارۀ فرق اول و فرق ثانی و جمع سخن می‌گفتند، روبرو شد، به سخنشان گوش داد و خاموش ماند و آنگاه که نظرش را پرسیدند، گفت که این سخنان را نمی‌فهمد، همچنین ذهبی [۵۲] از برخی عرفا نقل کرده است که وی سخنان متناقض می‌گفت و جنید نیز در این‌باره گفته بود که او اندکی مشاعرش مختل شده است.
ذهبی [۵۱] دربارۀ اواخر عمر نوری از برخی عرفا نقل کرده است که وی زمانی که پس از مدتها به بغداد بازگشت، احوال غریبی پیدا کرده بود و مایل به حضور در محل اجتماع صوفیان نبود و از همه کناره می‌گرفت و بیش‌تر اوقات خود را در صحرا و در مقابر سپری می‌کرد، زمانی هم که با جنید و اصحاب او، که در بارۀ فرق اول و فرق ثانی و جمع سخن می‌گفتند، روبرو شد، به سخنشان گوش داد و خاموش ماند و آنگاه که نظرش را پرسیدند، گفت که این سخنان را نمی‌فهمد، همچنین ذهبی [۵۲] از برخی عرفا نقل کرده است که وی سخنان متناقض می‌گفت و جنید نیز در این‌باره گفته بود که او اندکی مشاعرش مختل شده است.


خط ۴۶: خط ۴۶:
نوری در ۲۹۵ درگذشت، [۵۳][۵۴] [۵۵] اما یافعی [۵۶] وفاتش را در ۲۸۶ دانسته، که اشتباه است، که احتمالاً این اشتباه به سبب شباهت اسم وی با ابوالحسن بغوی (متوفی ۲۸۶)، محدّث مکی می‌باشد، [۵۷][۵۸] گفته‌اند وقتی خبر وفات نوری به جنید رسید، گفت نصف علم عرفان با مرگ او از میان رفت. [۵۹][۶۰][۶۱]
نوری در ۲۹۵ درگذشت، [۵۳][۵۴] [۵۵] اما یافعی [۵۶] وفاتش را در ۲۸۶ دانسته، که اشتباه است، که احتمالاً این اشتباه به سبب شباهت اسم وی با ابوالحسن بغوی (متوفی ۲۸۶)، محدّث مکی می‌باشد، [۵۷][۵۸] گفته‌اند وقتی خبر وفات نوری به جنید رسید، گفت نصف علم عرفان با مرگ او از میان رفت. [۵۹][۶۰][۶۱]


علت مرگ
==علت مرگ==


دربارۀ علت مرگ نوری گفته‌اند که او با شنیدن بیتی به وجد آمد و روانۀ صحرایی پر از خار شد و بر اثر جراحات ناشی از خارها، روز بعد در خانۀ خویش از دنیا رفت، [۶۲][۶۳] به روایتی دیگر، نوری در مسجد شونیزیه درگذشت و چهار روز به حالت نشسته برجای ماند و کسی از مرگ او آگاه نشد و هنگامی ‌که جنازۀ او را حمل می‌کردند، شبلی فریاد می‌کشید که علم از زمین رخت بربست.[۶۴][۶۵]
دربارۀ علت مرگ نوری گفته‌اند که او با شنیدن بیتی به وجد آمد و روانۀ صحرایی پر از خار شد و بر اثر جراحات ناشی از خارها، روز بعد در خانۀ خویش از دنیا رفت، [۶۲][۶۳] به روایتی دیگر، نوری در مسجد شونیزیه درگذشت و چهار روز به حالت نشسته برجای ماند و کسی از مرگ او آگاه نشد و هنگامی ‌که جنازۀ او را حمل می‌کردند، شبلی فریاد می‌کشید که علم از زمین رخت بربست.[۶۴][۶۵]
خط ۵۲: خط ۵۲:
=جایگاه=
=جایگاه=


نوری از جمله مشایخ بزرگ عصر و از حیث بیان اشارات و لطایف عرفان، سرآمد اهل عراق بود [۶۶][۶۷] و حتی گاه اورا برتر از جنید دانسته‌اند، از جمله از ابواحمد مَغازَلی نقل شده است که نوری از جنید عابدتر بود، [۶۸] [۶۹] همچنین گفته‌اند که علم جنید از وی بیش‌تر و احوال نوری از جنید قوی‌تر و پیش‌تر بود. [۷۰][۷۱]
نوری از جمله مشایخ بزرگ عصر و از حیث بیان اشارات و لطایف [[عرفان]]، سرآمد اهل عراق بود [۶۶][۶۷] و حتی گاه اورا برتر از جنید دانسته‌اند، از جمله از ابواحمد مَغازَلی نقل شده است که نوری از جنید عابدتر بود، [۶۸] [۶۹] همچنین گفته‌اند که علم جنید از وی بیش‌تر و احوال نوری از جنید قوی‌تر و پیش‌تر بود. [۷۰][۷۱]


=مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید=
=مقایسه مشرب عرفانی نوری با جنید=
خط ۶۰: خط ۶۰:
==شباهت==
==شباهت==


میان آموزه های عرفانی نوری با جنید تفاوت‌هایی وجود دارد، شاید تنها شباهت مشرب عرفانی جنید و نوری، که این دو را کمی به هم نزدیک می‌کند، پای بندی به اصول شریعت باشد، [۷۲] به نظر نوری هیچ حال و مقامی موجب ترک شریعت نمی‌شود، [۷۳][۷۴][۷۵] او گاه در کار شریعت و امر به معروف، مانند زاهدان عصر، تند و بی‌گذشت می‌شد. [۷۶][۷۷][۷۸]
میان آموزه های عرفانی نوری با جنید تفاوت‌هایی وجود دارد، شاید تنها شباهت مشرب عرفانی جنید و نوری، که این دو را کمی به هم نزدیک می‌کند، پای بندی به اصول [[شریعت]] باشد، [۷۲] به نظر نوری هیچ حال و مقامی موجب ترک شریعت نمی‌شود، [۷۳][۷۴][۷۵] او گاه در کار شریعت و امر به معروف، مانند زاهدان عصر، تند و بی‌گذشت می‌شد. [۷۶][۷۷][۷۸]


==تفاوت‌ها==
==تفاوت‌ها==
خط ۸۰: خط ۸۰:
===حلولی بودن===
===حلولی بودن===


افزون بر موضوع عشق، نوری سخنانی دارد که به سبب آن‌ها وی را حلولی دانسته‌اند، [۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] شاید ارتباط وی با ابوحمزۀ بغدادی، که گفته می‌شد حلولی بود، از دلایل این اتهام باشد، ذهبی [۱۱۱] نیز نوری را، به سبب قول به فنای ذات و صفات عارف و اتحاد خلق با حق، در شمار گمراهان قائل به اتحاد دانسته است.
افزون بر موضوع عشق، نوری سخنانی دارد که به سبب آن‌ها وی را حلولی دانسته‌اند، [۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰] شاید ارتباط وی با ابوحمزۀ بغدادی، که گفته می‌شد حلولی بود، از دلایل این اتهام باشد، ذهبی [۱۱۱] نیز نوری را، به سبب قول به فنای ذات و صفات عارف و [[اتحاد]] خلق با حق، در شمار گمراهان قائل به اتحاد دانسته است.


===نگاه به تصوف و فقر===
===نگاه به تصوف و فقر===
خط ۸۸: خط ۸۸:
=عقاید کلامی=
=عقاید کلامی=


نوری همانند برخی عرفا عقاید کلامی نیز داشت، از نظر وی، عصمت از گناه شرط ولایت نیست، بنابراین اولیا معصوم نیستند، اما از آفتی که موجب نفی ولایت باشد، محفوظ‌ند و این آفت هر اندیشه‌ای است که سبب ارتداد گردد، [۱۲۰] وی همچنین عقیده داشت که لغزش‌های پیامبران فقط در امور ظاهری و دنیوی است و در باطن به مشاهدۀ حق مشغولند، [۱۲۱] وی عقل را از شناخت خدا عاجز می‌دانست و معتقد بود که خدا را تنها باید به خدا شناخت و هرکه در دنیا خدا را نشناسد، در آخرت نیز او را نخواهد شناخت، [۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵] وی احتراز از تشبیه را نشانۀ توحید واقعی می‌دانست. [۱۲۶] او قرب به ذات حق تعالی را محال و مراد از قرب را شناخت و مشاهدۀ خداوند می‌دانست و این از نظر وی مرتبه‌ای است که خداوند از سر لطف و فیض، به هریک از بندگان خویش که بخواهد ارزانی می‌دارد، [۱۲۷] او نیز، مانند جنید و ابوسعید خراز، در شمار کسانی بود که عقیده داشتند رؤیت خدا در دنیا ممکن نیست و پیامبر هم با چشم سر خدا را ندید. [۱۲۸]
نوری همانند برخی عرفا عقاید کلامی نیز داشت، از نظر وی، عصمت از گناه شرط ولایت نیست، بنابراین اولیا معصوم نیستند، اما از آفتی که موجب نفی ولایت باشد، محفوظ‌ند و این آفت هر اندیشه‌ای است که سبب ارتداد گردد، [۱۲۰] وی همچنین عقیده داشت که لغزش‌های پیامبران فقط در امور ظاهری و دنیوی است و در باطن به مشاهدۀ حق مشغولند، [۱۲۱] وی عقل را از شناخت خدا عاجز می‌دانست و معتقد بود که خدا را تنها باید به خدا شناخت و هرکه در دنیا خدا را نشناسد، در آخرت نیز او را نخواهد شناخت، [۱۲۲][۱۲۳][۱۲۴][۱۲۵] وی احتراز از تشبیه را نشانۀ [[توحید]] واقعی می‌دانست. [۱۲۶] او قرب به ذات حق تعالی را محال و مراد از قرب را شناخت و مشاهدۀ خداوند می‌دانست و این از نظر وی مرتبه‌ای است که خداوند از سر لطف و فیض، به هریک از بندگان خویش که بخواهد ارزانی می‌دارد، [۱۲۷] او نیز، مانند جنید و [[ابوسعید خراز]]، در شمار کسانی بود که عقیده داشتند رؤیت خدا در دنیا ممکن نیست و پیامبر هم با چشم سر خدا را ندید. [۱۲۸]


=آثار=
=آثار=
confirmed
۳٬۹۰۲

ویرایش