پرش به محتوا

عز بن عبدالسلام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
|-
|-
|نام‎های دیگر
|نام‎های دیگر
|سلطان العلماء ، بائع الملوك و شیخ الإسلام
|سلطان العلماء، بائع الملوك و شیخ الإسلام
|-
|-
|درگذشت
|درگذشت
خط ۱۲: خط ۱۲:
</div>
</div>


أبو محمد عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء ، بائع الملوك و شیخ الإسلام، او عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول ، تفسیر و لغت  تااینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.
أبو محمد عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام بن أبی القاسم بن حسن السُّلَمی الشافعی (577هـ/1181م - 660هـ/1262م) ملقب به سلطان العلماء، بائع الملوك و شیخ الإسلام، او عالم و قاضی مسلمان، متبحر در [[فقه]] وأصول، تفسیر و لغت  تااینکه به مقام اجتهاد نائل شد<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحیلی، الطبعة الأولى، 1412هـ-1992م، دار القلم، دمشق، ص39</ref>.
=در زبان دیگران=
=در زبان دیگران=
==حافظ ذهبی==
==حافظ ذهبی==
'''حافظ ذهبی''' در مورد او می گوید:او با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استحکام در دین به درجه اجتهاد رسید و امامت مذهب به او رسید.و توسط بزرگان به این درجات نائل شد.  
'''حافظ ذهبی''' در مورد او می گوید: او با زهد و تقوا و امر به معروف و نهی از منکر و استحکام در دین به درجه اجتهاد رسید و امامت مذهب به او رسید و توسط بزرگان به این درجات نائل شد.  
==ابن عماد حنبلی==
==ابن عماد حنبلی==
'''ابن عماد حنبلی''' نیز درمورد او می گوید:«عز الدین شیخ الإسلام... الإمام العلامة، وحید زمانه اش، سلطان العلماء... متبحر در فقه ،اصول وادبیات،از همتایان خود برتری یافت وعلوم مختلف را از تفسیر و حدیث و فقه و قضاوت جمع کرد و به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور برای تلمذ در درس او مهاجرت کردند.ایشان کتابهای مفیدی تألیف کردند<ref>شذرات الذهب، ابن العماد الحنبلی، ج7 ص523</ref>.
'''ابن عماد حنبلی''' نیز در مورد او می گوید: «عز الدین شیخ الإسلام... الإمام العلامة، وحید زمانه اش، سلطان العلماء... متبحر در فقه،اصول وادبیات،از همتایان خود برتری یافت وعلوم مختلف را از تفسیر و حدیث و فقه و قضاوت جمع کرد و به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور برای تلمذ در درس او مهاجرت کردند.ایشان کتابهای مفیدی تألیف کردند<ref>شذرات الذهب، ابن العماد الحنبلی، ج7 ص523</ref>.
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و  خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.  
العز بن عبدالسلام در سال 577 هجری قمری (1181م) در [[دمشق]] به دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد و به فراگیری علوم شریعت و زبان عربی پرداخت و  خطیب مسجد اموی شده و در زاویه غزالی آن به تدریس پرداخت.  
=فعالیت ها=
=فعالیت ها=
خط ۵۱: خط ۵۱:
عده ای از علما که علوم و هنرهای گوناگون را در کشورهای مختلف در هم آمیختند در این قرن به شهرت رسیدند، از جمله:
عده ای از علما که علوم و هنرهای گوناگون را در کشورهای مختلف در هم آمیختند در این قرن به شهرت رسیدند، از جمله:
[[فخرالدین رازی|فخر الدین الرازی]] (المتوفى عام 606هـ)،المبارك بن الأثیر الجزری المحدث اللغوی (606هـ)،موفق الدین بن قدامة الحنبلی (620هـ)،التبریزی الأصولی (621هـ) أبو القاسم الرافعی القزوینی الفقیه الشافعی (623هـ)،عز الدین علی بن الأثیر الجزری المؤرخ الأدیب (630هـ)،سیف الدین الآمدی الأصولی (631هـ)،شهاب الدین عمر السهروردی الواعظ المتصوف، که به دمشق آمد و با العز بن عبد السلام (632هـ)دیدار کرد.
[[فخرالدین رازی|فخر الدین الرازی]] (المتوفى عام 606هـ)،المبارك بن الأثیر الجزری المحدث اللغوی (606هـ)،موفق الدین بن قدامة الحنبلی (620هـ)،التبریزی الأصولی (621هـ) أبو القاسم الرافعی القزوینی الفقیه الشافعی (623هـ)،عز الدین علی بن الأثیر الجزری المؤرخ الأدیب (630هـ)،سیف الدین الآمدی الأصولی (631هـ)،شهاب الدین عمر السهروردی الواعظ المتصوف، که به دمشق آمد و با العز بن عبد السلام (632هـ)دیدار کرد.
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)،ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ) ،ابن الصلاح المحدث (643هـ) ،الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ) ،ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالكی (646هـ) ،مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ) ،الحافظ عبد العظیم المنذری (656هـ) ،العز بن عبد السلام (660هـ)،ابن مالك النحوی (672هـ) ،محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ) ،ابن خلِّكان المؤرخ (684هـ) ،القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ) ،عبد الرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفركاح (690هـ).
محیی الدین بن عربی المتصوف (638هـ)،ابن أبی الدم الحموی القاضی الفقیه (642هـ)،ابن الصلاح المحدث (643هـ)،الحافظ ابن النجار المؤرخ (643هـ)،ابن الحاجب الأصولی النحوی الفقیه المالكی (646هـ)،مجد الدین بن تیمیة الفقیه (652هـ)،الحافظ عبد العظیم المنذری (656هـ)،العز بن عبد السلام (660هـ)،ابن مالك النحوی (672هـ)،محیی الدین یحیى بن شرف النووی المحدث الفقیه (676هـ)،ابن خلِّكان المؤرخ (684هـ)،القاضی البیضاوی الأصولی المفسر (685هـ)،عبد الرحمن الفزاری الفقیه المعروف بالفركاح (690هـ).


=نسب=
=نسب=
خط ۵۸: خط ۵۸:
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود.او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می شود.
نسبش نیزالسُّلَمی المغربی الدمشقی المصری الشافعی بود.او"السُّلَمی" بود زیرا به بنی سلیم، یکی از قبایل معروف مضر منتسب بود که بسیاری به آنها نسبت داده می شود.
مغربی؛ زیرا اصالت او به مغرب عربی بر می گردد.شاید یکی از اجداد او از مغرب آمده و در شام اقامت کرده است.
مغربی؛ زیرا اصالت او به مغرب عربی بر می گردد.شاید یکی از اجداد او از مغرب آمده و در شام اقامت کرده است.
الدمشقی؛نسبتش به دمشق از آن جهت بود که العز در آنجا به دنیا آمد ، رشد کرد و تحصیل نمودو در مناصب و مشاغل مختلف مشغول شد و بیشتر عمر خود را در آنجا گذراند.
الدمشقی؛نسبتش به دمشق از آن جهت بود که العز در آنجا به دنیا آمد، رشد کرد و تحصیل نمودو در مناصب و مشاغل مختلف مشغول شد و بیشتر عمر خود را در آنجا گذراند.
مصری؛ در اشاره به مصر که به آنجا کوچ کرد و در آنجا سکنی گزید، در آنجا درگذشت و مدفون شد، و به همین دلیل است که در مورد او گفته شده است: «مغربی اصالتاً، دمشقی زاده و مصری زندگی و وفات یافت».
مصری؛ در اشاره به مصر که به آنجا کوچ کرد و در آنجا سکنی گزید، در آنجا درگذشت و مدفون شد، و به همین دلیل است که در مورد او گفته شده است: «مغربی اصالتاً، دمشقی زاده و مصری زندگی و وفات یافت».


شافعی؛منسوب به مکتب و مذهب محمد بن ادریس شافعی در [[فقه اسلامی]] است و او به این مذهب نسبت داده می شود زیرا این عقیده را درک کرده ، مطالعه نموده و بر اساس آن فتوا داده است.
شافعی؛منسوب به مکتب و مذهب محمد بن ادریس شافعی در [[فقه اسلامی]] است و او به این مذهب نسبت داده می شود زیرا این عقیده را درک کرده، مطالعه نموده و بر اساس آن فتوا داده است.


قوه قضائیه را به عهده گرفت تا بر احکام اسلامی عمل شودو کتب فقهی بر اساس مذهب شافعی نوشت تا اینکه به مرتبه اجتهاد در مذهب شافعی رسید
قوه قضائیه را به عهده گرفت تا بر احکام اسلامی عمل شودو کتب فقهی بر اساس مذهب شافعی نوشت تا اینکه به مرتبه اجتهاد در مذهب شافعی رسید
خط ۹۶: خط ۹۶:
پس بامدادان «التنبیه» نوشته أبی إسحاق الشیرازی که از فقهای شافعی است را گرفت و در مدت کوتاهی حفظ کرد و به راه علم قدم نهاد، پس داناترین مردم زمان خود و از عابدترین خلق خدا بود<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، ج8 ص212</ref>. "   
پس بامدادان «التنبیه» نوشته أبی إسحاق الشیرازی که از فقهای شافعی است را گرفت و در مدت کوتاهی حفظ کرد و به راه علم قدم نهاد، پس داناترین مردم زمان خود و از عابدترین خلق خدا بود<ref>طبقات الشافعیة الكبرى، ج8 ص212</ref>. "   


العز با همتی بلند به دنبال کسب علم بود. او برای جبران دوران کودکی که زمان هایی را از دست داده بود نزد علما رفت و در محافل آنان شرکت کرد و از علوم آنان استفاده نمود و در مطالعه و حفظ و فهم و درک سرآمد شد تا اینکه این کتاب "التنبيه" را حفظ کرد. علوم را در مدت کوتاهی پشت سر گذاشت.می گفت: سی سال نخوابیدنم تا اینکه ابواب احکام بر من باز شد.
العز با همتی بلند به دنبال کسب علم بود. او برای جبران دوران کودکی که زمان هایی را از دست داده بود نزد علما رفت و در محافل آنان شرکت کرد و از علوم آنان استفاده نمود و در مطالعه و حفظ و فهم و درک سرآمد شد تا اینکه این کتاب "التنبیه" را حفظ کرد. علوم را در مدت کوتاهی پشت سر گذاشت.می گفت: سی سال نخوابیدنم تا اینکه ابواب احکام بر من باز شد.
العز در تحصیل علوم شرعی و عربی را در هم آمیخت و تفسیر و علوم [[قرآن]]، [[فقه]] و مبانی آن، حدیث ، ادبیات و تصوف، نحو و بلاغت را فرا گرفت. العز به تحصیل این علوم بسنده نکرد، بلکه در تألیف در آن ها سرآمد شد و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می گوید: «در فقه و اصول و عربی سرآمد، بر امثال و همتایان خود بود <ref>مقدمة كتاب: تفسير القرآن العظيم، العز بن عبد السلام، ص95</ref>.
العز در تحصیل علوم شرعی و عربی را در هم آمیخت و تفسیر و علوم [[قرآن]]، [[فقه]] و مبانی آن، حدیث، ادبیات و تصوف، نحو و بلاغت را فرا گرفت. العز به تحصیل این علوم بسنده نکرد، بلکه در تألیف در آن ها سرآمد شد و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می گوید: «در فقه و اصول و عربی سرآمد، بر امثال و همتایان خود بود <ref>مقدمة كتاب: تفسير القرآن العظيم، العز بن عبد السلام، ص95</ref>.


=عزیمت به بغداد=
=عزیمت به بغداد=
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
=مخالفت با الملك الأشرف موسى=
=مخالفت با الملك الأشرف موسى=
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.
این موضوع بیانگر مقام اول عز بن عبدالسلام در دمشق و درگیری او با ملک ارجمند موسی ایوبی است.
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال.از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات ، ازلی و قدیم ، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می کنند.
العز شهرت یافته بود و علمش شناخته شده بود و شخصیتش در حیات علمی و در سطح رسمی و مردمی ظاهر شد و بر عقیده امام [[ابوالحسن اشعری]] براهل سنت بود. از جمله در موضوع عقیده به صفات خداوند متعال.از جمله اینکه می گوید: «کلام الله سبحانه و تعالی معنایی است قائم به ذات، ازلی و قدیم، نه صرفا حرف و صدا» برخلاف برخی از حنبلیان که فقط بر ظواهر حکم می کنند.
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.
ملک اشرف نیز به حنبلیان متمایل بود و به سخنان آنان گوش فرا می داد، پس آنان از آن بهره بردند و او را وسوسه و تحریک نمودند.
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
و مایه اختلاف او و العز ایجاد شد. که خلاصه آن را محمد زهیلی از عبداللطیف بن عز بن عبدالسلام نقل کرده است:
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین  را اهل حرکت برای خدا و علم و دین می دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد.و در حمایت از ابو الحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می کنید؟وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت های بزرگی را که می خواستند بدست آورده اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت  و توضیحات بزرگانی همچون  جمال الدين أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.
«وقتی به پادشاهی رسید، چون شیخ عزالدین  را اهل حرکت برای خدا و علم و دین می دانست، او را دوست داشت و شروع به تعریف نسبت به او کرد و ملاقات با او را دستور داد، ولی شیخ اجابت نکرد. گروهی از حنابله که از جوانی با سلطان همراهی می کردند، از شیخ عزالدین بیزاری جستند و او را به چالش کشیدند... وقتی سلطان شروع به گرایش به شیخ عزالدین کرد این گروه شروع به تخریب العز کردند و گفتند: «او از عقاید اشعری پیروی می کند.» و آن را بدعت دانسته و فتوا بر علیه او داده لذا مقامش نزد سلطان تنزل نمود. وقتی خبر فتوا بر علیه شیخ به گوش خودش رسید گفت:این فتوا در حکم آزمایش من است در حالی که من حرفی جز حق نزدم و العقیده المشوره را به رشته تحریر درآورد.و در حمایت از ابو الحسن اشعری گفت که سخنان او برگرفته از متاب سنت است پس چرا او را متهم می کنید؟وقتی نوشتن کتاب تمام شد، آن را برای مخالفان فرستاد و آنها به سرعت به مطالعه کتاب پرداختند زیرا معتقد بودند که یکی از فرصت های بزرگی را که می خواستند بدست آورده اند و بدین وسیله نابودی و ریشه کنی او حتمی خواهد بود. این رفتار باعث ناراحتی شیخ شد و آنان را فاسق بلکه کافر خواند و این خبر در شهر پیچید تا اینکه با وساطت  و توضیحات بزرگانی همچون  جمال الدین أبو عمرو بن الحاجب برای پادشاه اثبات کردند که عقیده شیخ حق است.
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
پس قرار نوشتند و خواستند که مجلس مناظره ای بین العز و مخالفانش تشکیل شود و اهل مذاهب اربعه حضور یابند. مجلس در حضور پادشاه خشمگین انجام می شد و به سلطان گفتند:اگر حق بر او ظاهر شود به سوی او گرایش یافته و دروغ گویان را مجازات نماید.»
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
در نتیجه مناظره سلطان مقداری از دیدگاه خود عقب نشینی کرد ولی از ملاقات با شیخ العز امتناع ورزید و نامه ای نوشت که از ایمان خود با پیروی از خلفای راشدین دفاع کند.
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.
و او را در فتنه انگیزی و ادعای اجتهاد برای ایجاد مذهب پنجم معرفی کرد.
و چون نامه به دست شیخ رسید؛اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل كردن بدعتها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر كرده كه آنچه را مى دانند بیان كنند، و هر كه امر خدا را اطاعت كند و از دین خدا حمایت كند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.
و چون نامه به دست شیخ رسید؛اوآن را خواند و شدیدتر از آن و رساتر از قبل و آنچه در آن آمده بود پاسخ داد: «اما از درخواست مناظره در جمع علما انگیزه ای جز نصیحت به سلطان و عموم مسلمانان نداشتم... رد و باطل كردن بدعتها، فتنه انگیزى نیست، زیرا خداوند متعال علما را به آن امر فرموده و به آنها امر كرده كه آنچه را مى دانند بیان كنند، و هر كه امر خدا را اطاعت كند و از دین خدا حمایت كند، رسول خدا او را لعنت نخواهد کرد.
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است.و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم.و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شيخ العز از پيام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شيخ علامه جمال الدين حصيري که شيخ حنفيان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.
و اما آنچه در مورد اجتهاد و مذهب پنجم ذکر شد، اصول دین دارای مذهب نیست، زیرا اصل یکی است.و اختلاف در فروع است... من مدعی ام که از گروه حزب الله و طرفداران و سربازان آن هستم.و هر سربازی که خود را به خطر نمی اندازد، سرباز نیست.»و چون رسول نزد سلطان برگشت و نامه را خواند، خشمش شدید شد و خشمش فزونی گرفت و حنبلیان یقین یافتند که شیخ آسیب دیده و مفسده شده است و صاحب خانه را احضار کرد و نامه ای بر او برد. به شیخ که «سه شرط برای او قائل شدیم: فتوا ندهد، با کسی ملاقات نکند و در خانه بماند». شیخ العز از پیام خشنود شد و در خانه خود ماند و سه روز ماند تا شیخ علامه جمال الدین حصیری که شیخ حنفیان در زمان خود بود. نزد شاه آمد، پس بر او وارد شد و برای او توضیح دادو از فضیلت شیخ و صحت گفته‌های او که عقیده همه مسلمین است، و همه آنچه را که در دو نامه قبل گفته درست بوده است.
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می کنیم.و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم».نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی  و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن  در باب کلام خودداری کنند.و هیچ کس نباید در  این مورد  فتوایی صادر کند.
در اینجا سلطان گفت: ما از خداوند برای آنچه پیش آمد طلب مغفرت می کنیم.و تأخیر حق او را جبران کنیم و به خدا قسم او را ثروتمندترین عالمان قرار دهم».نزد شیخ فرستاد و از او دلجویی  و حلالیت کرد و از طرفین خواست که از سخن گفتن  در باب کلام خودداری کنند.و هیچ کس نباید در  این مورد  فتوایی صادر کند.


خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:


جلد کتاب مصیبت و مصیبت و بلا و مصیبت یا فوائد بلا و بلا اثر عز بن عبدالسلام.
جلد کتاب مصیبت و مصیبت و بلا و مصیبت یا فوائد بلا و بلا اثر عز بن عبدالسلام.
اسماعیل در خارج از دمشق بود که وقتی این خبر به او رسید خطری را که پیش روی او بود احساس کرد و انقلاب بر او انتظار داشت، از این رو دستور کتبی منزوی العز را از بلاغت و فتوا صادر کرد و دستور دستگیری او را صادر کرد. دستگیری شیخ ابن حاجب مالکی که در انکار عمل سلطان شرکت داشت و چون اسماعیل به دمشق آمد آنان را آزاد کرد و به خانه او عزت داد و نه فتوا. العز بی دفاع را راضی به حضور پذیرفت، اما از حبس خانگی و اخلال در کاری که شرعاً مسئولیت آن را بر عهده داشت خسته شده بود، تصمیم گرفت دمشق را ترک کند، لذا در سال 638 هجری قمری از طریق بیت المقدس عازم مصر شد. .
اسماعیل در خارج از دمشق بود که وقتی این خبر به او رسید خطری را که پیش روی او بود احساس کرد و انقلاب بر او انتظار داشت، از این رو دستور کتبی منزوی العز را از بلاغت و فتوا صادر کرد و دستور دستگیری او را صادر کرد. دستگیری شیخ ابن حاجب مالکی که در انکار عمل سلطان شرکت داشت و چون اسماعیل به دمشق آمد آنان را آزاد کرد و به خانه او عزت داد و نه فتوا. العز بی دفاع را راضی به حضور پذیرفت، اما از حبس خانگی و اخلال در کاری که شرعاً مسئولیت آن را بر عهده داشت خسته شده بود، تصمیم گرفت دمشق را ترک کند، لذا در سال 638 هجری قمری از طریق بیت المقدس عازم مصر شد..


اسماعیل به تعقیب العز در راه بیت المقدس ادامه داد و خواست با پس گرفتن نظر خود و تسلیم شدن به سلطان با او معامله کند، عبداللطیف بن العز بن عبدالسلام درباره آنچه بر پدرش گذشت می گوید:
اسماعیل به تعقیب العز در راه بیت المقدس ادامه داد و خواست با پس گرفتن نظر خود و تسلیم شدن به سلطان با او معامله کند، عبداللطیف بن العز بن عبدالسلام درباره آنچه بر پدرش گذشت می گوید:
خط ۱۶۱: خط ۱۶۱:
زمانی که عز بن عبدالسلام در سال 657 هجری قمری پس از سقوط بغداد در مصر بود، تاتارها به سمت شام پیشروی کردند.
زمانی که عز بن عبدالسلام در سال 657 هجری قمری پس از سقوط بغداد در مصر بود، تاتارها به سمت شام پیشروی کردند.


و به چند شهر آن روی آوردند، تا راه مصر را ادامه دهند، و جوانی بر تخت مصر بود و پادشاه حلب، النصیر یوسف را فرستاد، برای جنگ با تاتارها کمک خواست، مشکل مطرح شد. در تصرف هلاکو بر کشور و اینکه بیت المال بی پول است و سلطان جوان است، ابن تغری بردی گفت: در حدیث تفصیل کردند، پس تکیه بر آنچه ابن عبدالسلام گفته بود بود. شاهزادگان، قضات و علما ساکت ماندند و هیچ کس جرأت اعتراض نکرد. فتوای عزل سلطان جوان و جواز نصب پادشاهی قوی به جای او که قطوز باشد سپس در امر مالیات و دفاع از مردم و روشن ساختن حق به او نصیحت کرد و فرمود: «اگر دشمن. به سرزمین های اسلام هجوم آورد، دنیا باید با آن ها بجنگد و جایز است آنچه را که می توانید در جهاد خود به کار ببرید، از مردم بگیرید، مشروط بر اینکه چیزی در خزانه اسلحه و زین های طلا و نقره و شنل های براق و ریخته شده باقی نماند. شمشیر، نقره و غیره و اینکه پول خود را از پول بفروشید. خصوصیات طلا و ماشین های قیمتی و هر سربازی محدود به سلاح و وسیله نقلیه خود است و آنها و مردم عادی برابرند و در مورد گرفتن پول از مردم عادی با پسماندهای در دست سربازان از پول و ماشین های لوکس. ، نه."
و به چند شهر آن روی آوردند، تا راه مصر را ادامه دهند، و جوانی بر تخت مصر بود و پادشاه حلب، النصیر یوسف را فرستاد، برای جنگ با تاتارها کمک خواست، مشکل مطرح شد. در تصرف هلاکو بر کشور و اینکه بیت المال بی پول است و سلطان جوان است، ابن تغری بردی گفت: در حدیث تفصیل کردند، پس تکیه بر آنچه ابن عبدالسلام گفته بود بود. شاهزادگان، قضات و علما ساکت ماندند و هیچ کس جرأت اعتراض نکرد. فتوای عزل سلطان جوان و جواز نصب پادشاهی قوی به جای او که قطوز باشد سپس در امر مالیات و دفاع از مردم و روشن ساختن حق به او نصیحت کرد و فرمود: «اگر دشمن. به سرزمین های اسلام هجوم آورد، دنیا باید با آن ها بجنگد و جایز است آنچه را که می توانید در جهاد خود به کار ببرید، از مردم بگیرید، مشروط بر اینکه چیزی در خزانه اسلحه و زین های طلا و نقره و شنل های براق و ریخته شده باقی نماند. شمشیر، نقره و غیره و اینکه پول خود را از پول بفروشید. خصوصیات طلا و ماشین های قیمتی و هر سربازی محدود به سلاح و وسیله نقلیه خود است و آنها و مردم عادی برابرند و در مورد گرفتن پول از مردم عادی با پسماندهای در دست سربازان از پول و ماشین های لوکس.، نه."


=بیعت با الظاهر بایبارس=
=بیعت با الظاهر بایبارس=
خط ۱۸۴: خط ۱۸۴:
==افتاء==
==افتاء==


این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او. از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتابهایش با نام «فتاوای موصلی» جمع آوری شد.
این فتوا در حکومت اسلامی جایگاه رسمی و کارکردی نداشت و اولین چیزی بود که در مقام رسمی و حکومتی در دولت عثمانی ظاهر شد و علما به عقیده خودشان به تنهایی این سمت را انجام می دادند. هرکس علم پیدا کرد و به مرحله تشخیص صحیح احکام رسید، شرع و دین را برای مردم توضیح دهد. العز بن عبدالسلام در سوریه فتوا داد و او را «مفتی شام» نامیدند و من از آن متنفرم و معتقدم که مفتی در لبه جهنم است و اگر نبود. که معتقدم خداوند آن را بر من واجب کرده است; آن را در این هنگام که به آن آلوده شدم و اینک حق مرا معذور کرد، بر من نازل شد و تکلیفم برطرف شد و حمد و فضل خداست. العز سه روز در آن حالت باقی ماند تا اینکه شیخ حنفی جمال الدین حصیری مداخله کرد و سلطان را انکار کرد، بنابراین سلطان کاملاً از موضع و عقیده خود عقب نشینی کرد و العز به فتوا بازگشت، اما او از ارتباط شاه و پولش امتناع کرد. شهرت او از شام فراتر رفت و از کشورهای مختلف برای او فتوا فرستادند، ابن کثیر گفت: مقصود او فتواهای آفاق بود تا اینکه اهل موصل از عراق در یک استفتاء در یک سلسله سؤالات او را طلبیدند و او. به آنها پاسخ داد و در کتابهایش با نام «فتاوای موصلی» جمع آوری شد.


و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در این باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.
و چون عزّ به مصر رفت آوازه علم و فتوا بر او پیشی گرفت و چون به وطن مصر رسید (سال 639 هجری قمری) علما و فتاوای آن او را با اعتبار شناختند و از دادن فتوا در این باره خودداری کردند. وجود اوفاطی: ما قبل از حضور شیخ عزالدین فتوا می دادیم، ولی بعد از حضور ایشان منصب فتوا تعیین می شود. العز بیش از شصت سال داشت، اما قدرتش از بین نرفت و پیری او را تحت تأثیر قرار نداد، از این رو در مصر فتواهای جدی درباره شاهزادگان و بیع پادشاهان و فتوای تخریب طبالخانه صادر کرد. و فتواهای دیگر و العز در مصر فتوا باقی ماند تا درگذشت.
خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
زمانی که الممالک الظاهر بایبارس مدرسه «الظهیریه» خود را در قاهره ساخت، از العز خواست که در آنجا معلم شود و او پاسخ داد: «من الصالحیه را تدریس کرده ام، پس بر کسی سخت نخواهم گرفت. دیگر." و چون العز مریض شد، ملک الظاهر بایبارس او را فرستاد و به او گفت: منصب خود را به هر یک از فرزندانت که می خواهی واگذار کن، گفت: در میان آنان احدی نیست. و این مکتب صالح برای قاضی تاج الدین بن بنت العزیز» یکی از شاگردانش مناسب است، پس آن را به او تفویض کردم.
زمانی که الممالک الظاهر بایبارس مدرسه «الظهیریه» خود را در قاهره ساخت، از العز خواست که در آنجا معلم شود و او پاسخ داد: «من الصالحیه را تدریس کرده ام، پس بر کسی سخت نخواهم گرفت. دیگر." و چون العز مریض شد، ملک الظاهر بایبارس او را فرستاد و به او گفت: منصب خود را به هر یک از فرزندانت که می خواهی واگذار کن، گفت: در میان آنان احدی نیست. و این مکتب صالح برای قاضی تاج الدین بن بنت العزیز» یکی از شاگردانش مناسب است، پس آن را به او تفویض کردم.


یکی از وجوه ممتاز العز بن عبدالسلام این بود که برای اولین بار درس تفسیر را شروع کرد و قبلاً مرسوم نبود و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می گوید: «او در نظر گرفت. تفسير در دروسش بود و او اولين کسي بود که آن را در درس خواند.
یکی از وجوه ممتاز العز بن عبدالسلام این بود که برای اولین بار درس تفسیر را شروع کرد و قبلاً مرسوم نبود و به همین دلیل ابن عماد حنبلی می گوید: «او در نظر گرفت. تفسیر در دروسش بود و او اولین کسی بود که آن را در درس خواند.


==خطابه==
==خطابه==
خط ۲۱۱: خط ۲۱۱:
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصر السنه سرکوبگر بدعت.
العز بن عبدالسلام در دومین بهار سال 637 هجری قمری توسط ملک نیک اسماعیل در مسجد اموی دمشق سخنوری را بر عهده گرفت تا اینکه شاگردش ابوشمع مقدسی شایستگی شیخ را در این مقام بیان کرد و فرمود: «و در ده روز آخر بهار دوم، در دمشق، سزاوارترین مردم در امامت آن زمان، شیخ الفقیه عزالدین بن عبدالسلام اللّه علیه و آله و سلم را به دست گرفت. سلمی مفتی شام آن زمان، ناصر السنه سرکوبگر بدعت.


العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت ها کرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی پوشید خطبه او و قافیه نمی کرد و در خلوت می گفت و از مدح پرهیز می کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى كه بر حق بودند، براى آنها دعا مى كرد، چنان كه جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منكر مى كرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى كرد، زيرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.
العز خطیبی متهور بود پس احکام را بیان می کرد و چون مردم گوش دادن را فراموش کردند و شروع به باطل کردن بدعت ها کرد و آنچه را که به دین وابسته بود از مبلغان و ائمه و دیگران زدودن کرد، مانند چکش زدن شمشیر بر منبر و سیاه پوشیدن و خطبه و مداحی زیاد حاکمان، پس شرف را سیاه نمی پوشید خطبه او و قافیه نمی کرد و در خلوت می گفت و از مدح پرهیز می کرد. از پادشاهان، ولى در صورت صالح بودن و تا زمانى كه بر حق بودند، براى آنها دعا مى كرد، چنان كه جلال در بلاغت امر به معروف و نهى از منكر مى كرد، لذا نماز غائب را عملاً باطل مى كرد، زیرا به نظر او دلیل شرعی در آن نبود، سپس به همین دلیل نماز نیمه شعبان را باطل کرد، پس ابن صلاح با او مخالفت کرد و نامه ای در تأیید آن و دفاع از صحت آن تنظیم کرد.


شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت.هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.
شکوه و جلال در بلاغت دمشق چندان دوام نیاورد، پس حدود یک سال در آنجا ماند، چنانکه داستان پادشاه عادل اسماعیل در اتحاد او با فرانکها اتفاق افتاد، پس جلال به دعا برای او رفت و عمل او را انکار و افشا کرد. پرونده او علناً به همین دلیل در سال 638 هجری قمری از خطابه برکنار شد و او را به زندان انداخت.هنگامی که العز در سال 639 هجری قمری به مصر کوچ کرد، شهرت او بر او پیشی گرفت، پس او را در مصر، حاکم آن، ملک صالح ایوب، با تکریم و تکریم و افتخار پذیرفت. و شکوه مواضع او تا اینکه واقعه تبلاخنه واقع شد و خود بنای پشت مسجد را ویران کرد و دست به انزوا از دادگستری زد وگرنه مانند دمشق شما را بر منبر رسوا خواهد کرد. پس سلطان از این فرصت استفاده کرد و او را بدون آزار و اذیت از سخنان عمومی منزوی کرد و او را به تدریس گماشت.
خط ۲۳۵: خط ۲۳۵:
العز در تشریح هدف و هدف از وجود قوه قضائیه و انتصاب قضات گفت:
العز در تشریح هدف و هدف از وجود قوه قضائیه و انتصاب قضات گفت:


«هدف از انتصاب قضات: انصاف مظلوم از ظالم، احقاق حق برای مستحقان و در نظر گرفتن کسانی که برای خود قابل توجه نیستند، مانند کودکان، مجنونان، اسراف کنندگان و غایبان. ، پیمودن نزدیکترین مسیر به قوه قضائیه بلافاصله واجب شد. زیرا حق را به مستحقان می رساند و مفاسد را از ستمگران و باطل کنندگان دفع می کند، قبلاً گفته شد که امر به معروف و نهی از منکر فوراً واجب است و یکی از دو مخالف در اینجا ظالم یا باطل است و ظلم و باطل باید. فوراً برکنار شود، هر چند از روی نادانی گناهکار نباشد. زیرا مقصود دفع فساد است، خواه مرتکب گناه شده باشد یا نه.»
«هدف از انتصاب قضات: انصاف مظلوم از ظالم، احقاق حق برای مستحقان و در نظر گرفتن کسانی که برای خود قابل توجه نیستند، مانند کودکان، مجنونان، اسراف کنندگان و غایبان.، پیمودن نزدیکترین مسیر به قوه قضائیه بلافاصله واجب شد. زیرا حق را به مستحقان می رساند و مفاسد را از ستمگران و باطل کنندگان دفع می کند، قبلاً گفته شد که امر به معروف و نهی از منکر فوراً واجب است و یکی از دو مخالف در اینجا ظالم یا باطل است و ظلم و باطل باید. فوراً برکنار شود، هر چند از روی نادانی گناهکار نباشد. زیرا مقصود دفع فساد است، خواه مرتکب گناه شده باشد یا نه.»
آن را به دادگاه بسپارید
آن را به دادگاه بسپارید
عز بن عبدالسلام به دنبال عدالت نبود. بر اساس نظر اکثریت فقیهان در مورد بیزاری از عدالت خواهی ایستاد، ولی پادشاهان بودند که برای نصب او در قضاوت و قضاوت پیشقدم شدند و جلال با پذیرش عدلیه نظر خود را اعلام کرد و این که این است که «قضا و قدر اللّه و الذین رضای الله فیه» و می سرود که:
عز بن عبدالسلام به دنبال عدالت نبود. بر اساس نظر اکثریت فقیهان در مورد بیزاری از عدالت خواهی ایستاد، ولی پادشاهان بودند که برای نصب او در قضاوت و قضاوت پیشقدم شدند و جلال با پذیرش عدلیه نظر خود را اعلام کرد و این که این است که «قضا و قدر اللّه و الذین رضای الله فیه» و می سرود که:
خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
==تقوا و زهد==
==تقوا و زهد==


معاصران جلیل و شاگردان و علما و گردآورندگان بعد از آنان متفق القول به وصف جلال متقی و متقی بودند، بلکه با تمسک به حلال و دوری از حرام و دوری از شبهات در اعمال و کردار خود بسیار پرهیزگار بود. ، در مناصب و مناصب او و در کسب و معیشت و انفاق و در عبادات و معاملاتش. آنچه دلالت بر تقوا و زهد او دارد این است که از دنیا اندکی جمع کرده و اگر به او عرضه شود از آن روی برگرداند و داستان هایش در آن بسیار است. از جمله: چون مصیبت او با ملک الاشراف در دمشق تمام شد و شاه به عقیده جلال یقین یافت، خواست از او دلجویی کند و با وصلت و پول جبران کند و گفت: به خدا قسم او را می سازم. ثروتمندترین عالمان.» بلکه از ملاقات با او برای امور شخصی یا ادب رسمی امتناع ورزید و از ملاقات با مالک کمیل نیز که به دمشق آمد و از او درخواست کرد عذرخواهی کرد.
معاصران جلیل و شاگردان و علما و گردآورندگان بعد از آنان متفق القول به وصف جلال متقی و متقی بودند، بلکه با تمسک به حلال و دوری از حرام و دوری از شبهات در اعمال و کردار خود بسیار پرهیزگار بود.، در مناصب و مناصب او و در کسب و معیشت و انفاق و در عبادات و معاملاتش. آنچه دلالت بر تقوا و زهد او دارد این است که از دنیا اندکی جمع کرده و اگر به او عرضه شود از آن روی برگرداند و داستان هایش در آن بسیار است. از جمله: چون مصیبت او با ملک الاشراف در دمشق تمام شد و شاه به عقیده جلال یقین یافت، خواست از او دلجویی کند و با وصلت و پول جبران کند و گفت: به خدا قسم او را می سازم. ثروتمندترین عالمان.» بلکه از ملاقات با او برای امور شخصی یا ادب رسمی امتناع ورزید و از ملاقات با مالک کمیل نیز که به دمشق آمد و از او درخواست کرد عذرخواهی کرد.


و چون ملک الاشراف مریض شد و با جلّه ملاقات خواست تا او را دعا کند و نصیحت کند، جلالی آن را هدیه ای به خداوند متعال دانست و گفت: آری این عبادت از بهترین عبادات است. به سبب منفعت متجاوزانه ای که در آن است، خدای تعالی.» او رفت و سلطان را دعا کرد: «آنچه در صلاح اوست از صلاح مسلمین و اسلام است.» و او را به زدودن منکرات امر کرد و پادشاه درخواست کرد. او را عفو کند و آنچه را که در مصیبت رخ داده است ببخشد و بگوید: ای عزت دین، مرا حلال کن و آن بزرگوار فرمود: حلال تو هر شب مردم را مجبور می کنم و می مانم و ندارم. در پایان جلسه سلطان هزار دینار مصری از او آزاد کرد و آن را به او برگرداند و گفت: این ملاقات خداست. من آن را با هیچ چیز در جهان تحقیر نمی کنم. و چون جلال در شصت سالگی از دمشق هجرت کرد، هیچ مال و پولی با خود نداشت. و هنگامی که العز به هنگام فتوای فروش شاهزادگان از قضاوت استعفا داد، قاهره را ترک کرد و تمام وسایل زندگی خود را با خانواده خود یک الاغ حمل کرد که اندکی حاکی از محکومیت او و زهد او است.  
و چون ملک الاشراف مریض شد و با جلّه ملاقات خواست تا او را دعا کند و نصیحت کند، جلالی آن را هدیه ای به خداوند متعال دانست و گفت: آری این عبادت از بهترین عبادات است. به سبب منفعت متجاوزانه ای که در آن است، خدای تعالی.» او رفت و سلطان را دعا کرد: «آنچه در صلاح اوست از صلاح مسلمین و اسلام است.» و او را به زدودن منکرات امر کرد و پادشاه درخواست کرد. او را عفو کند و آنچه را که در مصیبت رخ داده است ببخشد و بگوید: ای عزت دین، مرا حلال کن و آن بزرگوار فرمود: حلال تو هر شب مردم را مجبور می کنم و می مانم و ندارم. در پایان جلسه سلطان هزار دینار مصری از او آزاد کرد و آن را به او برگرداند و گفت: این ملاقات خداست. من آن را با هیچ چیز در جهان تحقیر نمی کنم. و چون جلال در شصت سالگی از دمشق هجرت کرد، هیچ مال و پولی با خود نداشت. و هنگامی که العز به هنگام فتوای فروش شاهزادگان از قضاوت استعفا داد، قاهره را ترک کرد و تمام وسایل زندگی خود را با خانواده خود یک الاغ حمل کرد که اندکی حاکی از محکومیت او و زهد او است.  
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:
==راستگویی==
==راستگویی==


قاضی القضات بدرالدین بن جماعت گفت: هنگامی که جلال در دمشق بود، یک بار بهای گرانی رخ داد، به طوری که باغات به بهای ناچیزی فروخته شد، پس همسرش برای او جواهراتی به او داد و گفت: فرمود: «با آن نصف آن باغی برای ما بخر.» پس آن جواهر را گرفت و فروخت و قیمتش را بخشید و گفت: «آقا، ما را خریدی؟» فرمود: آرى باغبانى در بهشت، مردمى را در تنگنا يافتم، بهاي آن را صدقه دادم، زن به او گفت: خداوند به تو جزاى خير بدهد.
قاضی القضات بدرالدین بن جماعت گفت: هنگامی که جلال در دمشق بود، یک بار بهای گرانی رخ داد، به طوری که باغات به بهای ناچیزی فروخته شد، پس همسرش برای او جواهراتی به او داد و گفت: فرمود: «با آن نصف آن باغی برای ما بخر.» پس آن جواهر را گرفت و فروخت و قیمتش را بخشید و گفت: «آقا، ما را خریدی؟» فرمود: آرى باغبانى در بهشت، مردمى را در تنگنا یافتم، بهای آن را صدقه دادم، زن به او گفت: خداوند به تو جزاى خیر بدهد.


و چون استاد اهل بیت «الغوراز خلیل» به نامه شاه بزرگوار در دمشق به شیخ العزی رسید تا او را از صدور فتوا منزوی کند و با کسی ملاقات نکند و در خانه اش بماند. عزت با دلی باز این امور را پذیرفت و آن را هدیه ای از جانب خداوند متعال دانست، ای غرض، اگر در این نامه که حاوی این مژده است، لباسی مناسب تو داشتم، تا زمانی که هستیم، بر تو می پوشانم. در فتح این فرش را بردار و برای آن دعا کن، سپس آن را ببوس و ببوس، با او وداع کن و نزد سلطان برو و آنچه را که میان او و او گذشت ذکر کن، پس سلطان به حاضران گفت: به من بگویید چه آیا با آن کار کنم؟ این مردی است که عذاب را نعمت می‌بیند، او را بین ما و خدا رها کن.»
و چون استاد اهل بیت «الغوراز خلیل» به نامه شاه بزرگوار در دمشق به شیخ العزی رسید تا او را از صدور فتوا منزوی کند و با کسی ملاقات نکند و در خانه اش بماند. عزت با دلی باز این امور را پذیرفت و آن را هدیه ای از جانب خداوند متعال دانست، ای غرض، اگر در این نامه که حاوی این مژده است، لباسی مناسب تو داشتم، تا زمانی که هستیم، بر تو می پوشانم. در فتح این فرش را بردار و برای آن دعا کن، سپس آن را ببوس و ببوس، با او وداع کن و نزد سلطان برو و آنچه را که میان او و او گذشت ذکر کن، پس سلطان به حاضران گفت: به من بگویید چه آیا با آن کار کنم؟ این مردی است که عذاب را نعمت می‌بیند، او را بین ما و خدا رها کن.»
خط ۲۸۳: خط ۲۸۳:
العز در کتاب احکام الاحکام فصلی از بدعت ها را خاتمه داد و آنها را تعریف کرد و گفت: بدعت کاری را انجام داد که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معلوم نبود. آن را تقسیم کرد و حکم هر بخش را بیان کرد.
العز در کتاب احکام الاحکام فصلی از بدعت ها را خاتمه داد و آنها را تعریف کرد و گفت: بدعت کاری را انجام داد که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معلوم نبود. آن را تقسیم کرد و حکم هر بخش را بیان کرد.


در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می کند، پس می گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى يافتيم) پس سلطان حكم به لغو آن ميخانه داد، باجى گفت: از شيخ پرسيدم كه وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.
در حالی که سربازان ایستاده اند او را با صدای بلند صدا می کند، پس می گوید: «آقا این کار را کردم، این از زمان پدرم است.» گفت: «شما از کسانی هستید که بگو: (ما پدران خود را بر امتى یافتیم) پس سلطان حكم به لغو آن میخانه داد، باجى گفت: از شیخ پرسیدم كه وقتى از جانب سلطان آمد و خبر منتشر شد: «آقا، چطورى. شما؟" گفت: پسرم، من او را در آن عظمت دیدم، خواستم به او دشنام دهم که پیر نشود و به او آسیبی نرساند، گفتم: ای آقا، از او نمی ترسیدی؟ گفت: به خدا سوگند پسرم، من به حیثیت خدای تعالی استناد کردم، پس سلطان در برابر من تضعیف شد.


==نصیحت حکام==
==نصیحت حکام==
خط ۲۹۵: خط ۲۹۵:
=تصوف=
=تصوف=


علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می کردند. ابن السبكى مى گويد: شيخ عزالدين از شيخ سهروردى پارچه عرفانى پوشيد و از او گرفت و اظهار داشت كه در دست او رساله القشيرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»
علما و نویسندگان و گردآورندگان قدیم و متجدد در وصف العز بن عبدالسلام به عرفان یا برائت او از او اختلاف زیادی داشتند و در این زمینه اقوال تقسیم شده است.صوفیان عصر او مانند ابوی الحسن شاذلی و شهاب الدین عمر سهروردی در مجالس آنها شرکت می کردند و کتب صوفیانه را می خواندند و برخی از آثار آنها را تمرین می کردند. ابن السبكى مى گوید: شیخ عزالدین از شیخ سهروردى پارچه عرفانى پوشید و از او گرفت و اظهار داشت كه در دست او رساله القشیرى را مى خواند، سپس ابن ال سابکی گفت: «شیخ عزالدین در عرفان برتری داشت و تألیفات او قاضی است.» بدین ترتیب سیوطی گفت: «او کرامات بسیار دارد و از شهاب سهروردی پارچه عارف بر تن کرده است. شعرانی می گوید: «شیخ عزالدین رضی الله عنه پس از ملاقات با شیخ ابوالحسن شاذلی و تحویل او به مردم می فرمود: یکی از بزرگترین گواه بر اینکه صوفیه. فرقه بر بزرگ‌ترین پایه‌ی دین نشسته است، آن چیزی است که کرامت و معجزه به دستشان می‌رسد و هیچ‌یک از آن‌ها برای فقیهی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه راه آنها را آن‌طور که دیده می‌شود طی کند.» پیش از آن شیخ عزالدین ممکن است خداوند از او راضی بود، مردم را نکوهش می کرد و می گفت: «آیا ما راهی جز کتاب و سنت داریم؟» چون طعم آنها را چشید و زنجیر آهنین جزوه را برید، با تمام وجود شروع به تعریف و تمجید از آنها کرد. ستایش.»


نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
نامه قشیری که گفته می شود العز بن عبدالسلام آن را خوانده است.
خط ۳۰۷: خط ۳۰۷:
=اساتید=
=اساتید=


العز بن عبدالسلام از بزرگ ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخر الدين بن عساكر، اصول را نزد الشيخ سيف الدين الآمدي ، حدیث از الحافظ أبي محمد القاسم بن الحافظ الكبير أبي القاسم بن عساكر، وشيخ الشيوخ عبد اللطيف بن إسماعيل بن أبي سعد البغدادي، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبد اللطيف الرصافي، والقاضي عبد الصمد بن محمد الحرستاني، و بَرَكات بن إبراهيم الخُشُوعي»<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحيلي، ص56-57</ref>
العز بن عبدالسلام از بزرگ ترین علمای دمشق و بغداد و قاهره کسب علم کرده است و ابن السبکی مهم ترین و مشهورترین شیوخ عز و تخصص آنان را ذکر کرده است، فخر الدین بن عساكر، اصول را نزد الشیخ سیف الدین الآمدی، حدیث از الحافظ أبی محمد القاسم بن الحافظ الكبیر أبی القاسم بن عساكر، وشیخ الشیوخ عبد اللطیف بن إسماعیل بن أبی سعد البغدادی، وعمر بن محمد بن طَبَرْزَد، وحنبل بن عبد اللطیف الرصافی، والقاضی عبد الصمد بن محمد الحرستانی، و بَرَكات بن إبراهیم الخُشُوعی»<ref>العز بن عبد السلام، محمد الزحيلي، ص56-57</ref>


=شاگردانش=
=شاگردانش=


العز بن عبدالسلام تا زمان مرگش به تدریس و تدریس در مدارس و مساجد و خانه ها پرداخت و در محافل و دروس او جمعیت زیادی از مردم دمشق و قاهره گرد آمدند... و شافعی ها صدارت با او تمام شد و مراد او فتاوای آفاق بود.» ابن عماد حنبلی می گوید: «به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور به سوی او رفتند.» نزد ائمه فارغ التحصیل شد و او. فتواهای درستی دارد.» و اما مشهورترین شاگردان او عبارتند از:إبراهيم بن العز بن عبد السلام.
العز بن عبدالسلام تا زمان مرگش به تدریس و تدریس در مدارس و مساجد و خانه ها پرداخت و در محافل و دروس او جمعیت زیادی از مردم دمشق و قاهره گرد آمدند... و شافعی ها صدارت با او تمام شد و مراد او فتاوای آفاق بود.» ابن عماد حنبلی می گوید: «به درجه اجتهاد رسید و شاگردانی از سراسر کشور به سوی او رفتند.» نزد ائمه فارغ التحصیل شد و او. فتواهای درستی دارد.» و اما مشهورترین شاگردان او عبارتند از:إبراهیم بن العز بن عبد السلام.
عبد اللطيف بن العز بن عبد السلام.
عبد اللطیف بن العز بن عبد السلام.
ابن دقيق العيد.
ابن دقیق العید.
تاج الدين بن بنت الأعز.
تاج الدین بن بنت الأعز.
أبو شامة المقدسي.
أبو شامة المقدسی.
عبد الرحمن بن إبراهيم الفزاري، المعروف بالفركاح.
عبد الرحمن بن إبراهیم الفزاری، المعروف بالفركاح.
شهاب الدين القرافي.
شهاب الدین القرافی.
عبد الوهاب بن الحسين بن عبد الوهاب المهلّبي البَهْنسي.
عبد الوهاب بن الحسین بن عبد الوهاب المهلّبی البَهْنسی.


=آثار=
=آثار=
خط ۳۲۹: خط ۳۲۹:
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.
تعبیر العز بن عبدالسلام: تلخیص تعبیر «اللحن و العیون لموردی» است.
اشاره به اختصار در برخی از انواع استعاره که گاه به اختصار استعاره قرآن خوانده می شود. ابن النقیب آن را در مقدمه تفسیر خود خلاصه کرده است که به نادرستی با عنوان «الفائل الجاهبه فی علوم القرآن و علم البیان» منسوب به ابن قیم جوزیه چاپ شده است. دکتر گفت. زکریا سعید علی: «آنچه با عنوان «فوائد الجاهب» یا «گنجینه عرفان» منسوب به امام ابن قیم جوزیه منتشر شد، در واقع مقدمه شیخ ابن النقیب در علوم بلاغت است. که آن را در برابر تفسیر بزرگ خود از قرآن قرار داده است، چنانکه سیوطی کتاب العز را با اضافات بر آن تلخیص کرده و آن را «استعاره ی شوالیه ها به استعاره ی قرآن» نامیده است. این کتاب جلال همراه با کتاب احکام او از همه مهم‌ترین کتاب‌ها محسوب می‌شود.
اشاره به اختصار در برخی از انواع استعاره که گاه به اختصار استعاره قرآن خوانده می شود. ابن النقیب آن را در مقدمه تفسیر خود خلاصه کرده است که به نادرستی با عنوان «الفائل الجاهبه فی علوم القرآن و علم البیان» منسوب به ابن قیم جوزیه چاپ شده است. دکتر گفت. زکریا سعید علی: «آنچه با عنوان «فوائد الجاهب» یا «گنجینه عرفان» منسوب به امام ابن قیم جوزیه منتشر شد، در واقع مقدمه شیخ ابن النقیب در علوم بلاغت است. که آن را در برابر تفسیر بزرگ خود از قرآن قرار داده است، چنانکه سیوطی کتاب العز را با اضافات بر آن تلخیص کرده و آن را «استعاره ی شوالیه ها به استعاره ی قرآن» نامیده است. این کتاب جلال همراه با کتاب احکام او از همه مهم‌ترین کتاب‌ها محسوب می‌شود.
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است.تفسير القرآن الكريم.
امالی عزالدین بن عبدالسلام که شامل: الامالی در تفسیر برخی از آیات قرآن کریم، امالی در توضیح برخی از احادیث منتخب و الامالی در بحث برخی مسائل فقهی است.تفسیر القرآن الكریم.


==الحديث والسيرة والأخبار==
==الحدیث والسیرة والأخبار==


شرح حديث: «لا ضرر ولا ضرار».
شرح حدیث: «لا ضرر ولا ضرار».
شرح حديث "أم زَرْع" الذي روته عائشة.
شرح حدیث "أم زَرْع" الذی روته عائشة.
مختصر صحيح مسلم.
مختصر صحیح مسلم.
بداية السول في تفضيل الرسول: ساق فيه العز اثنين وثلاثين وجهاً لتفضيل النبي محمد، «وهي تعداد الخصائص التي خصه الله بها».
بدایة السول فی تفضیل الرسول: ساق فیه العز اثنین وثلاثین وجهاً لتفضیل النبی محمد، «وهی تعداد الخصائص التی خصه الله بها».
قصة وفاة النبي ﷺ.
قصة وفاة النبی ﷺ.
ترغيب أهل الإسلام في سكنى الشام: وفيها بيان فضل الشام والترغيب بالسكن فيها.
ترغیب أهل الإسلام فی سكنى الشام: وفیها بیان فضل الشام والترغیب بالسكن فیها.
مجلس ذم الحشيشية.
مجلس ذم الحشیشیة.
الإيمان والعقيدة وعلم التوحيد
الإیمان والعقیدة وعلم التوحید
كان العز بن عبد السلام يعتقد بعقيدة الأشاعرة من أهل السنة والجماعة، وكان من المدافعين عنها الواقفين في وجه الفرق المخالفة لها، وقد خصص بعض الرسائل في بيان الإيمان والعقيدة، منها:
كان العز بن عبد السلام یعتقد بعقیدة الأشاعرة من أهل السنة والجماعة، وكان من المدافعین عنها الواقفین فی وجه الفرق المخالفة لها، وقد خصص بعض الرسائل فی بیان الإیمان والعقیدة، منها:


رسالة في علم التوحيد.
رسالة فی علم التوحید.
الملحة في اعتقاد أهل الحق، و همچنین به نام: "رسالة في العقيدة" یا "الاعتقاد". که در رد حنابله که متعرض أبو الحسن الأشعري در موضوع صفات الله تعالى  
الملحة فی اعتقاد أهل الحق، و همچنین به نام: "رسالة فی العقیدة" یا "الاعتقاد". که در رد حنابله که متعرض أبو الحسن الأشعری در موضوع صفات الله تعالى  
الفرق بين الإسلام والإيمان: وهي جواب لسؤال، لذلك ورد بعضها في "الفتاوى الموصلية" وتكلم العز فيها عن زيادة الإيمان ونقصه، وهو رأي جمهور أهل السنة والجماعة.
الفرق بین الإسلام والإیمان: وهی جواب لسؤال، لذلك ورد بعضها فی "الفتاوى الموصلیة" وتكلم العز فیها عن زیادة الإیمان ونقصه، وهو رأی جمهور أهل السنة والجماعة.
نبذة مفيدة في الرد على القائل بخلق القرآن.
نبذة مفیدة فی الرد على القائل بخلق القرآن.
وصية الشيخ عز الدين بن عبد السلام إلى ربه الملك العلام: وهي رسالة صغيرة في العقيدة.
وصیة الشیخ عز الدین بن عبد السلام إلى ربه الملك العلام: وهی رسالة صغیرة فی العقیدة.
أحوال الناس يوم القيامة وذكر الخاسرين والرابحين منهم: وهي رسالة من ستين صفحة في العقيدة والزهد وفضائل الأعمال والتربية.
أحوال الناس یوم القیامة وذكر الخاسرین والرابحین منهم: وهی رسالة من ستین صفحة فی العقیدة والزهد وفضائل الأعمال والتربیة.


==الفقه والفتاوى==
==الفقه والفتاوى==


الغاية في اختصار النهاية: وهو كتاب كبير يقع في خمس مجلدات كبيرة، اختصر فيه أشهر كتب الفقه الشافعي المسمى "المذهب" وعنوانه "نهاية المطلب في دراية المذهب" لإمام الحرمين الجويني الذي يقع في 27 مجلداً، وقام إمام الحرمين نفسه باختصار كتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.
الغایة فی اختصار النهایة: وهو كتاب كبیر یقع فی خمس مجلدات كبیرة، اختصر فیه أشهر كتب الفقه الشافعی المسمى "المذهب" وعنوانه "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی الذی یقع فی 27 مجلداً، وقام إمام الحرمین نفسه باختصار كتابه باسم "المعتصر"، وجاء العز فاختصر المختصر.
الجمع بين الحاوي والنهاية: ولعله لم يُكمل، وهو كتاب يجمع بين كتابين يوصفان بأنهما أعظم كتابين في الفقه الشافعي، الأول: "الحاوي أو الحاوي الكبير" لأبي الحسن الماوردي، ويقع في أربع وعشرين مجلداً، والثاني: "نهاية المطلب في دراية المذهب" لإمام الحرمين الجويني، وهما أهم كتب الفقه الشافعي وأكثرهما توسعاً في المذهب.
الجمع بین الحاوی والنهایة: ولعله لم یُكمل، وهو كتاب یجمع بین كتابین یوصفان بأنهما أعظم كتابین فی الفقه الشافعی، الأول: "الحاوی أو الحاوی الكبیر" لأبی الحسن الماوردی، ویقع فی أربع وعشرین مجلداً، والثانی: "نهایة المطلب فی درایة المذهب" لإمام الحرمین الجوینی، وهما أهم كتب الفقه الشافعی وأكثرهما توسعاً فی المذهب.
أحكام الجهاد وفضائله: وهو رسالة في الجهاد وأحكامه وفضائله.
أحكام الجهاد وفضائله: وهو رسالة فی الجهاد وأحكامه وفضائله.
مقاصد الصلاة: وهي رسالة صغيرة عن «فضل الصلاة، وبيان شرفها، وأنها أفضل العبادات بعد الإيمان بالله تعالى».
مقاصد الصلاة: وهی رسالة صغیرة عن «فضل الصلاة، وبیان شرفها، وأنها أفضل العبادات بعد الإیمان بالله تعالى».
مقاصد الصوم
مقاصد الصوم
مناسك الحج:  
مناسك الحج:  
صلاة الرغائب:  
صلاة الرغائب:  
الفتاوى الموصلية:  
الفتاوى الموصلیة:  
الفتاوى المصرية:
الفتاوى المصریة:
   
   
==أصول الفقه==
==أصول الفقه==


كتاب "الإشارة إلى الإيجاز"  «وهما شاهدان على إمامة العز وعظيم منزلته في علوم الشريعة».
كتاب "الإشارة إلى الإیجاز"  «وهما شاهدان على إمامة العز وعظیم منزلته فی علوم الشریعة».
القواعد الصغرى:  
القواعد الصغرى:  
الإمام في بيان أدلة الأحكام:  
الإمام فی بیان أدلة الأحكام:  


==الزهد والتصوف والتربية والأخلاق وفضائل الأعمال==
==الزهد والتصوف والتربیة والأخلاق وفضائل الأعمال==


شجرة المعارف والأحوال وصالح الأقوال والأعمال:
شجرة المعارف والأحوال وصالح الأقوال والأعمال:
مقاصد الرعاية لحقوق الله:
مقاصد الرعایة لحقوق الله:
مسائل الطريقة في علم الحقيقة:  
مسائل الطریقة فی علم الحقیقة:  
رسالة في القطب والأبدال الأربعين:  
رسالة فی القطب والأبدال الأربعین:  
الفتن والبلايا والمحن والرزايا أو فوائد البلوى والمِحَن:  
الفتن والبلایا والمحن والرزایا أو فوائد البلوى والمِحَن:  
نهاية الرغبة في أدب الصحبة.
نهایة الرغبة فی أدب الصحبة.


=درباره شیخ عز بن عبدالسلام=
=درباره شیخ عز بن عبدالسلام=
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۹۱

ویرایش