۸۸٬۱۹۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
جز (جایگزینی متن - ' آن ها' به ' آنها') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
=عقاید= | =عقاید= | ||
موسس این مکتب دعوی «حلول» خداوند در خود میکرد و خویشتن را روحالقدس میخواند و کتابی به نام «الحاسة السادسه» یعنی حس ششم نوشت و در آن دین و آیین را برداشته گناهان کبیره ای چون زنا، لواط و فسق و فجور را جایز دانست. پیروانش زنان خود را به او میسپردند به امید این که نور وی در ایشان حلول کند. ابوریحان بیرونی در باب متنبئین در «آثار الباقیه» از عقاید ابن العزاقر یاد کرده است و همین نسبت ها را به او داده است. شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود عقایدی سخیف به ابن ابیالعزاقر نسبت داده از جمله این که: ابن العزاقر میگفت خدا در وی «حلول» کرده و با او یکی شده است. این سخن ابن العزاقر چون سخن حلاج است و او نیز چنین ادعا میکرد. | موسس این مکتب دعوی «حلول» خداوند در خود میکرد و خویشتن را روحالقدس میخواند و کتابی به نام «الحاسة السادسه» یعنی حس ششم نوشت و در آن دین و آیین را برداشته گناهان کبیره ای چون زنا، لواط و فسق و فجور را جایز دانست. پیروانش زنان خود را به او میسپردند به امید این که نور وی در ایشان حلول کند. ابوریحان بیرونی در باب متنبئین در «آثار الباقیه» از عقاید ابن العزاقر یاد کرده است و همین نسبت ها را به او داده است. شیخ طوسی در کتاب «غیبت» خود عقایدی سخیف به ابن ابیالعزاقر نسبت داده از جمله این که: ابن العزاقر میگفت خدا در وی «حلول» کرده و با او یکی شده است. این سخن ابن العزاقر چون سخن حلاج است و او نیز چنین ادعا میکرد. | ||
ابن ابیالعزاقر، معتقد به خلقت ضد بود یعنی میگفت: خداوند خود اضداد را آفریده تا به توسط | ابن ابیالعزاقر، معتقد به خلقت ضد بود یعنی میگفت: خداوند خود اضداد را آفریده تا به توسط آنها مخالفان آنان شناخته شوند. زیرا تا اضداد در برگزیدگان خدا طعن نزند و به مخالفت با ایشان برنخیزد، فضیلت و برتری آن بزرگان معلوم نخواهد شد. به همین جهت ضد، افضل از ولی است، زیرا فضیلت آن جز به ضدیت او ظاهر نشود. | ||
وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم نخستین شروع شده و به آدم هفتمین منتهی میگشت و میگفت که روح خدا را در موسی (ع) و فرعون و محمد (ص) و علی (ع) و ابوبکر و معاویه تنزل داد. یاقوت حموی در «معجم الادباء» درباره ادعای او میگوید که: «وی مانند حلاج حلولی بود و پیروانش ادعا میکردند که او خدای ایشان است و میگفتند که روح خدا نخست در آدم سپس در شیث و پس از آن در هر یک از پیغمبران و انبیا حلول کرد تا این که به بدن امام حسن عسکری (ع) حلول کرد و سر انجام وارد بدن ابن ابیالعزاقر شد. | وی معتقد بود که هفت آدم وجود دارد که از آدم نخستین شروع شده و به آدم هفتمین منتهی میگشت و میگفت که روح خدا را در موسی (ع) و فرعون و محمد (ص) و علی (ع) و ابوبکر و معاویه تنزل داد. یاقوت حموی در «معجم الادباء» درباره ادعای او میگوید که: «وی مانند حلاج حلولی بود و پیروانش ادعا میکردند که او خدای ایشان است و میگفتند که روح خدا نخست در آدم سپس در شیث و پس از آن در هر یک از پیغمبران و انبیا حلول کرد تا این که به بدن امام حسن عسکری (ع) حلول کرد و سر انجام وارد بدن ابن ابیالعزاقر شد. | ||
معتقد بود که نخستین قدیم ظاهر و باطن روزیدهنده و مشارالیه است. خداوند در هر چیزی به اندازه استعدادش «حلول» میکند و او ضد را آفریده که دلالت بر مضدود کند، از این جهت است که چون آدم را خلق کرد خداوند هم در آدم و هم در ضدش ابلیس حلول کرد و آدم حق بود و ضدش باطل، ولی راهنماینده به حق افضل از حق است از این جهت ابلیس از آدم بالاتر است. | معتقد بود که نخستین قدیم ظاهر و باطن روزیدهنده و مشارالیه است. خداوند در هر چیزی به اندازه استعدادش «حلول» میکند و او ضد را آفریده که دلالت بر مضدود کند، از این جهت است که چون آدم را خلق کرد خداوند هم در آدم و هم در ضدش ابلیس حلول کرد و آدم حق بود و ضدش باطل، ولی راهنماینده به حق افضل از حق است از این جهت ابلیس از آدم بالاتر است. |