قاجاریه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حکومت ها' به 'حکومت‌ها')
 
(۲۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
قاجاریه نام سلسله‌ای است که 130 سال از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در ایران، حکومت راندند. اولین پادشاه و حاکم این سلسله آقا محمدخان قاجار و آخرین پادشاه این سلسله احمد شاه قاجار است.
'''قاجاریه''' نام سلسله‌ای است که 130 سال از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در [[جمهوری اسلامی ایران|ایران]] حکومت راندند. اولین پادشاه و حاکم این سلسله آقا محمدخان قاجار و آخرین پادشاه این سلسله احمد شاه قاجار است.


== معرفی قاجار ==
قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست. <ref>استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، ج۱، ص‌۱۹۸، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.</ref> قاجارها دست‌کم از قرن نهم و بعد از آن در قراباغ <ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج۱، ص‌۷۳۷.</ref> و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب شام <ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص‌۲۲۸، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص۲۳۱، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص‌۲۲۱ـ۲۲۲، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.</ref> و از اوایل قرن یازدهم در استرآباد و مرو سکونت داشتند.


=معرفی قاجار=
== سرمنشا قاجاریه ==
قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست. [۱] قاجارها دست‌کم از قرن نهم و بعد از آن، در قراباغ [۲] و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب شام [۳][۴][۵] و از اوایل قرن یازدهم در استرآباد و مرو سکونت داشتند.
منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمور لنگ به ایران بازگشته‌اند. <ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، ج۱، ص‌۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.</ref> اما به نظر اعتمادالسلطنه آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند. <ref>محمد حسن اعتمادالسلطنه، ‌مرآت‌البلدان، ج۱، ص‌۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref> این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و تبعید قاجارهای شام به ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند <ref>John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹ ج‌۲، ص‌۶۶.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref><ref>محمد حسن اعتمادالسلطنه، ‌مرآت‌البلدان، ج‌۱، ص‌۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref> قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آن‌جا بود که مردم داغستان دست‌کم تا قرن سیزدهم اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار می‌خواندند. <ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> در بعضی منابع تاریخی قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)، پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغون‌خان و غازان‌خان مغول)، دانسته شده‌اند. <ref>فضل‌الله همدانی، خواجه‌رشیدالدین، جامع‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۸۶۰‌، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.</ref><ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۴ـ۶، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.</ref><ref>لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص‌۷ـ۸، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان یکی از اجداد تیمورلنگ بوده‌اند <ref>صولت نظام‌قورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، ج۱، ص‌۱۵، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.</ref>


=سرمنشا قاجاریه=
== ظهور قاجارها در ایران ==
منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته، در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمور لنگ به ایران بازگشته‌اند. [۶][۷] اما به نظر اعتمادالسلطنه، آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند. [۸] این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و تبعید قاجارهای شام به ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند [۹][۱۰][۱۱] قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آن‌جا بود که مردم داغستان، دست‌کم تا قرن سیزدهم، اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار می‌خواندند. [۱۲][۱۳] در بعضی منابع تاریخی، قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)، پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغون‌خان و غازان‌خان مغول)، دانسته شده‌اند. [۱۴][۱۵][۱۶] تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان، یکی از اجداد تیمورلنگ، بوده‌اند [۱۷]
قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شده‌اند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخ‌ حیدر صفوی از آنان بودند. پیری‌بیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگ‌های سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگ‌های شاه‌ اسماعیل در ۹۰۷ با آق‌قوینلوها از سرکردگان قزلباشان بود <ref>عبدی‌بیگ شیرازی، علی، ‌تکملة‌الاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش، ص‌۳۹.</ref><ref>حسینی‌خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار بشر، ج‌۴، ص‌۴۳۳، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ،، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۸۶۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۹۷۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>حسینی ‌استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، ج۱، ص‌۲۷، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۱۹.</ref> و در ۹۱۸ در غجدوان کشته شد. <ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref> قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبه‌ سلطان از مخالفان بایسنقر میرزا پیوستند و او با کمک قاجارها رستم‌ میرزا را از زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها قزوین را از تصرف کارگیا میرزا علی‌ حاکم لاهیجان، خارج‌ کرد و رودبار را نیز با قتل و غارت گرفت <ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۶۳۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۸۸۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۸۹۳‌، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج‌۱، ص‌۷۳ـ۷۴</ref> خضربیگ معروف به قاری‌قمش خضر در ایام اقامت شاه‌ اسماعیل در لاهیجان با اتباع خود از روم (آناطولی) به آذربایجان رفت و پسرش، امت‌بیگ، به لاهیجان رفت و در خروج‌ شاه‌اسماعیل از همراهان او بود و به‌ سبب شجاعت‌هایش از او لقب زیاداوغلی گرفت. <ref>اصفهانی، محمد معصوم‌ بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص‌۳۱۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.</ref> وی در اوایل سلطنت شاه‌طهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد. <ref>اصفهانی، محمد معصوم‌ بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص۳۲۰، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.</ref> حکومت این سلسله با فراز و نشیب‌ها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت. <ref>اسکندرمنشی، ج‌۳، ص‌۶۵۷.</ref><ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۱۴۵ـ۱۵۸، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> آخرین حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد. <ref>پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۱۴۷، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاه‌اسماعیل پیوستند. <ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۹۵۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۲۷.</ref> بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند. <ref>بیات، اروج‌بیگ، دون‌ژوان ایرانی، ج۱، ص‌۶۸، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.</ref>


=ظهور قاجارها در ایران=
== شکست حاکم اورفه ==
قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شده‌اند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخ‌ حیدر صفوی، از آنان بودند. پیری‌بیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگ‌های سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگ‌های شاه‌ اسماعیل در ۹۰۷ با آق‌قوینلوها، از سرکردگان قزلباشان بود [۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳] و در ۹۱۸ در غجدوان کشته شد. [۲۴] قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبه‌ سلطان، از مخالفان بایسنقر میرزا، پیوستند و او با کمک قاجارها، رستم‌ میرزا را از زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها، قزوین را از تصرف کارگیا، میرزا علی‌ حاکم لاهیجان، خارج‌ کرد و رودبار را نیز با قتل و غارت گرفت [۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] خضربیگ، معروف به قاری‌قمش خضر، در ایام اقامت شاه‌ اسماعیل در لاهیجان، با اتباع خود از روم (آناطولی) به آذربایجان رفت و پسرش، امت‌بیگ، به لاهیجان رفت و در خروج‌ شاه‌اسماعیل از همراهان او بود و به‌ سبب شجاعت‌هایش از او لقب زیاداوغلی گرفت. [۲۹] وی در اوایل سلطنت شاه‌طهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد. [۳۰] حکومت این سلسله با فراز و نشیب‌ها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت. [۳۱][۳۲][۳۳] آخرین حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد. [۳۴] یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاه‌اسماعیل پیوستند. [۳۵][۳۶] بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند. [۳۷]
اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطان‌مراد (آخرین پادشاه آق‌قوینلو) را که به سلطان‌سلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاه‌اسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش‌ سلطان گرفت. <ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۰۹۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶، تهران۱۳۶۱ش.</ref> او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه سلطان تکلو شرکت داشت. <ref>عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۷۵، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> نارین‌بیگ قاجار، که از متحدان کوچک‌سلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد. <ref>عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۶۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref>


=شکست حاکم اورفه=
== بداغ قاجار حاکم قندهار ==
اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطان‌مراد (آخرین پادشاه آق‌قوینلو) را که به سلطان‌سلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاه‌اسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش‌ سلطان گرفت. [۳۸][۳۹] او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه سلطان تکلو شرکت داشت. [۴۰] نارین‌بیگ قاجار، که از متحدان کوچک‌سلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد. [۴۱]
بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامران‌میرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداق‌خان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد. <ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۵۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۵۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۹۲ـ۱۲۹۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.</ref><ref>عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۸۸‌، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref><ref>تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶ـ۵۷، تهران۱۳۶۱ش.</ref> ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود. <ref>عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۹۴، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> ابراهیم سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت سلطان‌علی‌میرزا (پسر شاه‌طهماسب) بود. در زمان سلطنت شاه‌اسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند. <ref>حسینی‌استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، ج۱، ص‌۵۵، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.</ref>


=بداغ قاجار حاکم قندهار=
== قباد خان قاجار ==
بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامران‌میرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداق‌خان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد. [۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶] ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود. [۴۷] ابراهیم سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت سلطان‌علی‌میرزا (پسر شاه‌طهماسب) بود. در زمان سلطنت شاه‌اسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند. [۴۸]
قبادخان قاجار، فرزند بوداق‌خان و حاکم سبزوار، در سال‌های اول سلطنت شاه‌ محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلی‌خان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباس‌میرزا (بعداً شاه‌عباس)، پیوست و یکی از جنگ‌های علیقلی‌خان و نیروهای وفادار به شاه‌عباس، در ۹۹۰ کشته شد. <ref>حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص‌۷۰۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص۷۱۱ـ۷۱۳، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص۷۳۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۲۴۷.</ref> امامقلی‌خان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷ عزل شد و در مخالفت با شاه‌عباس، به بوداق‌خان چگینی <ref>زبور آل‌داود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.</ref> پیوست. <ref>حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص‌۸۸۷‌، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۴۰۸.</ref> قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ سلطنت شاه‌محمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند <ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۱۳۳، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران مهاجرت کردند. <ref>اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۴۰۶.</ref> در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳، حسین‌خان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاه‌عباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد. <ref>اسکندرمنشی، ج‌۲، ص‌۶۵۷.</ref>


=قباد خان قاجار=
== حاکم ایروان ==
قبادخان قاجار، فرزند بوداق‌خان و حاکم سبزوار، در سال‌های اول سلطنت شاه‌ محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلی‌خان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباس‌میرزا (بعداً شاه‌عباس)، پیوست و یکی از جنگ‌های علیقلی‌خان و نیروهای وفادار به شاه‌عباس، در ۹۹۰ کشته شد. [۴۹][۵۰][۵۱][۵۲] امامقلی‌خان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷ عزل شد و در مخالفت با شاه‌عباس، به بوداق‌خان چگینی [۵۳] پیوست. [۵۴][۵۵] قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ سلطنت شاه‌محمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند [۵۶] و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران مهاجرت کردند. [۵۷] در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳، حسین‌خان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاه‌عباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد. [۵۸]
امیرگونه‌خان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسب‌قلی‌خان به حکومت رسید. <ref>اسکندرمنشی، ج‌۳، ص‌۶۴۳.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۶۵۲.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۶۵۴ـ۶۵۶.</ref><ref>اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۱۰۴۱.</ref> طهماسب‌قلی‌خان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز مقاومت در برابر قوای سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به استانبول انتقال یافت <ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۲۱۹.</ref>و به‌تدریج‌ یکی از دوستان بسیار نزدیک سلطان‌مراد شد. به دستور سلطان ابراهیم، جانشین سلطان‌مراد، او را در حضور سفیر شاه‌عباس دوم اعدام کردند.<ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص‌۱۹۹۹.</ref><ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص ۲۰۵۴.</ref><ref>پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص ۲۰۶۳</ref> برادر طهماسب‌قلی خان، گلابی‌بیگ مشهور به آقاسی‌خان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص‌۶۸، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۴۱۸.</ref> عباسقلی‌خان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزاده‌اش، رضاقلی‌خان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد. <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص۳۳۰، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref>


=حاکم ایروان=
== انتقال قاجارها به مرو ==
امیرگونه‌خان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسب‌قلی‌خان به حکومت رسید. [۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] طهماسب‌قلی‌خان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز مقاومت در برابر قوای سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به استانبول انتقال یافت [۶۳]و به‌تدریج‌ یکی از دوستان بسیار نزدیک سلطان‌مراد شد. به دستور سلطان ابراهیم، جانشین سلطان‌مراد، او را در حضور سفیر شاه‌عباس دوم اعدام کردند.[۶۴][۶۵][۶۶] برادر طهماسب‌قلی خان، گلابی‌بیگ مشهور به آقاسی‌خان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد [۶۷][۶۸] عباسقلی‌خان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزاده‌اش، رضاقلی‌خان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد. [۶۹]
در دورۀ سلطنت شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاه‌عباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی <ref>اسکندرمنشی، ج۱، ص‌۵۶۰.</ref>تنها به حکومت محراب‌خان /مهراب‌خان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است.


=انتقال قاجارها به مرو=
== حکومت در مرو ==
در دورۀ سلطنت شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاه‌عباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی [۷۰]تنها به حکومت محراب‌خان /مهراب‌خان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است.
در اوایل سلطنت شاه‌صفی، محراب‌خان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلی‌خان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاه‌عباس دوم، قورچی‌باشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ به‌دستور شاه اعدام گردید <ref>وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص‌۳۳۱، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.</ref><ref>واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۱۲۳.</ref> آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلی‌خان عزالدین‌لو (عضدانلو) بود که در سال‌های اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسین‌خان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلی‌شاه، فرزند او بود. <ref>.John Malcom، ج‌۲، ص‌۱۵۱ـ۱۵۲ ،History of Persia, London ۱۸۲۹.</ref>


=حکومت در مرو=
== تجزیه دولت تیموریان ==
در اوایل سلطنت شاه‌صفی، محراب‌خان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلی‌خان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاه‌عباس دوم، قورچی‌باشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ به‌دستور شاه اعدام گردید [۷۱][۷۲] آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلی‌خان عزالدین‌لو (عضدانلو) بود که در سال‌های اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسین‌خان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلی‌شاه، فرزند او بود. [۷۳]
اولین آثار تجزیه دولت تیموری از آذربایجان شروع می‌شود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار‌ انداختند و‌ اندکی بعد قدرت‌های نظامی قابل ملاحظه‌ای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشت‌های جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به خاک ایران، سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگ‌های خونین و کشمکش‌های دائمی‌گردید. <ref>شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، افکار، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، ص۳۱.</ref>


=تجزیه دولت تیموریان=
== تقسیم قاجارها ==
اولین آثار تجزیه دولت تیموری از آذربایجان شروع می‌شود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار‌ انداختند و‌ اندکی بعد قدرت‌های نظامی قابل ملاحظه‌ای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشت‌های جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به خاک ایران، سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگ‌های خونین و کشمکش‌های دائمی گردید. [۷۴]
 
=تقسیم قاجارها=
شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حمله‌های ازبکان و ترکمانان، مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد.
شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حمله‌های ازبکان و ترکمانان، مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد.
در مبارک آباد جمعی که به سوی "فراز‌قلعه" جای گرفتند ملقب به قاجار "یخاری‌باش" شدند و آن گروه که بر "فرود‌قلعه" بودند "اشاقه‌باش" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و نزاع پرداختند. [۷۵] سران ایل حد فاصلی برای حوزه سکونت و چراگاه احشام تعیین کردند که جریان رود گرگان شاخص آن بود. بدین ترتیب عده‌ای از قبایل قاجار در حوزه بالای رود گرگان و عده دیگر در پایین رود گرگان، ساکن و در آن زمان دسته اول به یخاری‌باش و دسته دوم به اشاقه‌باش معروف شدند.
در مبارک آباد جمعی که به سوی ""فراز‌قلعه"" جای گرفتند ملقب به قاجار ""یخاری‌باش"" شدند و آن گروه که بر ""فرود‌قلعه"" بودند ""اشاقه‌باش"" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و نزاع پرداختند. <ref>سپهر، محمد تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ، به اهتمام، جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ج۱، ص۳۷.</ref> سران ایل حد فاصلی برای حوزه سکونت و چراگاه احشام تعیین کردند که جریان رود گرگان شاخص آن بود. بدین ترتیب عده‌ای از قبایل قاجار در حوزه بالای رود گرگان و عده دیگر در پایین رود گرگان، ساکن و در آن زمان دسته اول به یخاری‌باش و دسته دوم به اشاقه‌باش معروف شدند.
 
← قاجارهای استرآباد
 
قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارک‌آباد، از ساخته‌های دورۀ شاه‌طهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاری‌باش (بالاسری) و اشاقه‌باش (پایین‌سری) تقسیم گردیدند. [۷۶][۷۷][۷۸][۷۹] هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل می‌شد: خزینه‌دارلو، دولو، سپانلو، قیاخ‌لو/ قایخلو، کُرلو، کهنه‌لو از یوخاری‌باش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدین‌لو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقه‌باش. [۸۰][۸۱][۸۲]


اشاقه‌باش یا قویونلو
=== قاجارهای استرآباد ===
قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارک‌آباد، از ساخته‌های دورۀ شاه‌طهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاری‌باش (بالاسری) و اشاقه‌باش (پایین‌سری) تقسیم گردیدند. <ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۲۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص‌۱۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref><ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص۹، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل می‌شد: خزینه‌دارلو، دولو، سپانلو، قیاخ‌لو/ قایخلو، کُرلو، کهنه‌لو از یوخاری‌باش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدین‌لو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقه‌باش. <ref>خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.</ref><ref>سلطان هاشم‌میرزا، زبور آل‌داود، ج۱، ص‌۷۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.</ref><ref>صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، ج۱، ص‌۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.</ref>


=== اشاقه‌باش یا قویونلو ===
دسته اشاقه‌باش از ایل قاجار که پس از کسب قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ حسن خدمت به سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده می‌کردند و از وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری می‌کردند.
دسته اشاقه‌باش از ایل قاجار که پس از کسب قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ حسن خدمت به سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده می‌کردند و از وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری می‌کردند.
دسته اشاقه‌باش از زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقه‌باش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش کینه و حسد دسته یخاری‌باش یا دولو را نسبت به سران اشاقه‌باش برانگیخته و بعدها موجب کشمکش‌های خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقه‌باش بود بر آن داشت تا سیاست بی‌رحمانه‌ای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد. [۸۳]
دسته اشاقه‌باش از زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقه‌باش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش کینه و حسد دسته یخاری‌باش یا دولو را نسبت به سران اشاقه‌باش برانگیخته و بعدها موجب کشمکش‌های خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقه‌باش بود بر آن داشت تا سیاست بی‌رحمانه‌ای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد. <ref>جهانسوز، رضا، تاریخ بنیان قاجار، تهران، بی نا، ۱۳۲۳، ص۱۴.</ref>
 
←← قاجار با طهماسب دوم


==== قاجار با طهماسب دوم ====
پس از شکست شاه سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین که به کمک عده‌ای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد.
پس از شکست شاه سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین که به کمک عده‌ای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد.
فتحعلی‌خان از سران بزرگ دسته اشاقه‌باش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عده‌ای از افراد یوخاری‌باش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلی‌خان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگ‌ترین منصب نظامی را در دستگاه صفویه بدست آورد. [۸۴]
فتحعلی‌خان از سران بزرگ دسته اشاقه‌باش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عده‌ای از افراد یوخاری‌باش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلی‌خان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگ‌ترین منصب نظامی را در دستگاه صفویه بدست آورد. <ref>جهانگیر، میرزا، تاریخ نو، به سعی: عباس اقبال، تهران، کتابخانه علی اکبر علمی و شرکا، ۱۳۲۷، ص۲۴.</ref>
 
←← آخر فتحعلی خان


==== آخر فتحعلی خان ====
نادر، نامه‌ای از شاه طهماسب صفوی دریافت کرد که او را به مساعدت با شاهزاده صفوی تشویق می‌کرد و پس از چندبار مکاتبه و مبادله نامه، نادر به اردوی طهماسب پیوست، او در برابر سپهسالار کل اردوی شاه طهماسب روی خوشی نشان نداد و از همان بدو امر فتحعلی‌خان قاجار را مانع پیشرفت مقاصد خود می‌دید. فتحعلی‌خان نیز از پیوستن نادر به اردوی شاه راضی نبود و این دو مرد جاه‌طلب، مبارزه شدیدی را برای بدست آوردن زمام امور آغاز کردند و واقعه لشکرکشی شاه طهماسب به مشهد عرصه خودنمایی برای آن دو سردار و میدان مبارزه قطعی آنان بود در این مبارزه که فتحعلی‌خان قاجار که در برابر هنر نظامی و رشادت نادر مغلوب شده بود قبل از رسیدن اردوی شاه طهماسب به قتل رسید و بیشتر افراد ایل اشاقه‌باش به دستور نادر خلع سلاح و به گرگان روانه شدند. قتل فتحعلی‌خان قاجار یکی از خطاهای سیاسی طهماسب دوم بود، او تصور نمی‌کرد که نادر پس از فتح مشهد و سرکوبی افغان‌ها ادعای تاج و تخت سلطنت داشته باشد.
نادر، نامه‌ای از شاه طهماسب صفوی دریافت کرد که او را به مساعدت با شاهزاده صفوی تشویق می‌کرد و پس از چندبار مکاتبه و مبادله نامه، نادر به اردوی طهماسب پیوست، او در برابر سپهسالار کل اردوی شاه طهماسب روی خوشی نشان نداد و از همان بدو امر فتحعلی‌خان قاجار را مانع پیشرفت مقاصد خود می‌دید. فتحعلی‌خان نیز از پیوستن نادر به اردوی شاه راضی نبود و این دو مرد جاه‌طلب، مبارزه شدیدی را برای بدست آوردن زمام امور آغاز کردند و واقعه لشکرکشی شاه طهماسب به مشهد عرصه خودنمایی برای آن دو سردار و میدان مبارزه قطعی آنان بود در این مبارزه که فتحعلی‌خان قاجار که در برابر هنر نظامی و رشادت نادر مغلوب شده بود قبل از رسیدن اردوی شاه طهماسب به قتل رسید و بیشتر افراد ایل اشاقه‌باش به دستور نادر خلع سلاح و به گرگان روانه شدند. قتل فتحعلی‌خان قاجار یکی از خطاهای سیاسی طهماسب دوم بود، او تصور نمی‌کرد که نادر پس از فتح مشهد و سرکوبی افغان‌ها ادعای تاج و تخت سلطنت داشته باشد.


شاه‌ بوداغلوها
=== شاه‌ بوداغلوها ===
 
یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه‌ بوداغلوها بودند. <ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج‌۱، ص‌۳۴۴، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.</ref> اعتمادالسلطنه خاندان‌های حاجی‌ مهدی‌قلی‌خانی و قزل‌ایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است. <ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج‌۱، ص‌۳۴۳، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.</ref> در میان اینان، عزالدین‌لوها از بقیه بزرگ‌تر و قوی‌تر بودند. <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۲، ص‌۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref> در جنگ‌های صفی‌قلی‌خان ترکستان‌اوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما به‌ سبب بی‌اعتنایی صفی‌قلی‌خان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسدالله خان ابدالی، حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از این‌که صفی‌قلی‌خان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند. <ref>مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، ج۱، ص‌۲۳ـ۲۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.</ref><ref>مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، ج۱، ص۲۷ـ۲۸، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.</ref> ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خان‌های یوخاری‌باش بود، اما فتحعلی‌خان قاجار در این سال‌ها سیطرۀ خان‌های یوخاری‌باش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید. <ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۲۶ـ۲۷، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۷، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.</ref> پس از کشته شدن فتحعلی‌خان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاه‌طهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند. <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۶۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref> پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگ‌های او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانی‌ها، تصرف هرات و قندهار و جنگ‌های داغستان <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۶۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص۲۸۸ـ۲۸۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص۳۷۳، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج۱، ص‌۵۴۷. ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۸۹، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه) <ref>گلستانه، محمدامین، مجمل‌التواریخ، ج۱، ص‌۱۵، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.</ref><ref>غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، ج۱، ص‌۳۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.</ref> و افرادی چون نیازقلی‌بیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۹۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۲۲۰، چاپ عبدالله انوار، ‌ تهران ۱۳۴۱ش.</ref> در این دوره، قلمرو حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به ‌سبب بدگمانی‌های نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد. <ref>باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰ـ۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.</ref> حسینعلی‌خان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت. <ref>دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۹۵ـ۹۶، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.</ref><ref>اعتمادالسلطنه، محمد حسن، ‌مرآت‌البلدان، ج‌۴، ص‌۲۰۰۲، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.</ref><ref>پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۸۹ـ۹۴، تهران ۱۳۷۷ش.</ref> در اواخر سلطنت نادر، گروه‌هایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسن‌خان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاه‌مدت شهر استرآباد او را یاری کردند <ref>وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۲، ص‌۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۳۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref>
یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه‌ بوداغلوها بودند. [۸۵] اعتمادالسلطنه خاندان‌های حاجی‌ مهدی‌قلی‌خانی و قزل‌ایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است. [۸۶] در میان اینان، عزالدین‌لوها از بقیه بزرگ‌تر و قوی‌تر بودند. [۸۷] در جنگ‌های صفی‌قلی‌خان ترکستان‌اوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما به‌ سبب بی‌اعتنایی صفی‌قلی‌خان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسدالله خان ابدالی، حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از این‌که صفی‌قلی‌خان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند. [۸۸][۸۹] ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خان‌های یوخاری‌باش بود، اما فتحعلی‌خان قاجار در این سال‌ها سیطرۀ خان‌های یوخاری‌باش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید. [۹۰][۹۱] پس از کشته شدن فتحعلی‌خان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاه‌طهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند. [۹۲] پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگ‌های او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانی‌ها، تصرف هرات و قندهار و جنگ‌های داغستان [۹۳][۹۴][۹۵][۹۶][۹۷] محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه) [۹۸][۹۹] و افرادی چون نیازقلی‌بیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند [۱۰۰][۱۰۱] در این دوره، قلمرو حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به ‌سبب بدگمانی‌های نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد. [۱۰۲] حسینعلی‌خان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت. [۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵] در اواخر سلطنت نادر، گروه‌هایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسن‌خان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاه‌مدت شهر استرآباد او را یاری کردند [۱۰۶][۱۰۷]
 
=آغاز سلطنت محمدحسن خان=
او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلی‌خان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علی‌رغم تلاش‌ها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان حکومت می‌کرد فراری داد و در دو نبرد، کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقب‌نشینی شد. محمد حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاری‌باش برای خدمت‌گزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمی‌آمد او حتماً به مقام سلطنت می‌رسید. [۱۰۸]


مرگ محمدحسن خان
== آغاز سلطنت محمدحسن خان ==
او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلی‌خان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علی‌رغم تلاش‌ها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان حکومت می‌کرد فراری داد و در دو نبرد، کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقب‌نشینی شد. محمد حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاری‌باش برای خدمت‌گزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمی‌آمد او حتماً به مقام سلطنت می‌رسید. <ref>گرمرودی، میرزا فتاح خان، مترجم، فتح الدین فتاحی، تهران، کتابخانه مستوفی، ۱۳۷۰، ص۴۲.</ref>


پس از کشته شدن محمدحسن‌خان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاری‌باش‌ها – که عده‌ای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام‌ یافتند و گروهی از اشاقه‌باش‌ها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمن‌ها گریختند. [۱۰۹][۱۱۰] حسین‌قلی‌خان جهانسوز، پسر محمدحسن‌خان، که با موافقت کریم‌خان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به شورش برداشت و دامغان و استرآباد را تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاری‌باش و جمعی از خان‌های کتول را کشت و بر گوکلان‌ها حمله برد و غنایم فراوان به‌ دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند. [۱۱۱][۱۱۲] بزرگ‌ترین حادثه در تاریخ ایل قاجار، قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسن‌خان، برضد دولت زندیه و تشکیل سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و سلطنت به برادرزاده‌اش، فتحعلی‌ خان، رسید. [۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]
=== مرگ محمدحسن خان ===
پس از کشته شدن محمدحسن‌خان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاری‌باش‌ها – که عده‌ای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام‌ یافتند و گروهی از اشاقه‌باش‌ها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمن‌ها گریختند. <ref>غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، ج۱، ص‌۱۰۹، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۴۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> حسین‌قلی‌خان جهانسوز، پسر محمدحسن‌خان، که با موافقت کریم‌خان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به شورش برداشت و دامغان و استرآباد را تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاری‌باش و جمعی از خان‌های کتول را کشت و بر گوکلان‌ها حمله برد و غنایم فراوان به‌ دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند. <ref>۵۸ساروی، محمد فتح‌الله، ج۱، ص‌۴۸، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص‌۳۳، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.</ref> بزرگ‌ترین حادثه در تاریخ ایل قاجار، قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسن‌خان، برضد دولت زندیه و تشکیل سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و سلطنت به برادرزاده‌اش، فتحعلی‌ خان، رسید. <ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۶۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۸۳، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۹۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۳۰۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref>


=حسین قلی خان قاجار=
== حسین قلی خان قاجار ==
اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز فتنه جهانسوز شاه (حسین قلی خان) انجامید.
اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز فتنه جهانسوز شاه (حسین قلی خان) انجامید.
حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند. حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و سلطنت خود را اعلام کرد اما سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت. [۱۱۷]
حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند. حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و سلطنت خود را اعلام کرد اما سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت. <ref>پیرنیا، حسن، تاریخ ایران، تهران، انتشارات خیام، ۱۳۷۵، ص۷۶.</ref>


=فرصت به قدرت رسیدن قاجار=
== فرصت به قدرت رسیدن قاجار ==
وفات کریم خان زند، که دوره آرامش و امنیت بی‌نظیری در مدت ۱۰ سال آخر سلطنت خود بوجود آورده بود، هرج و مرج عجیبی در دستگاه حکومت زند ایجاد کرد. از آن میان آقامحمدخان قاجار نیز از شیراز گریخت و به برادران خود در گرگان پیوست.
وفات کریم خان زند، که دوره آرامش و امنیت بی‌نظیری در مدت ۱۰ سال آخر سلطنت خود بوجود آورده بود، هرج و مرج عجیبی در دستگاه حکومت زند ایجاد کرد. از آن میان آقامحمدخان قاجار نیز از شیراز گریخت و به برادران خود در گرگان پیوست.


=قاجارها تا قرن دوازدهم=
== قاجارها تا قرن دوازدهم ==
قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروه‌های بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند. [۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲] پس از تشکیل سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید. [۱۲۳] از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی [۱۲۴][۱۲۵] در دورۀ شاه‌سلطان‌حسین صفوی از آنان به‌ دست داده است، صرف‌نظر از اغراقی که در آن دیده می‌شود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ محمدشاه و ناصرالدین‌شاه ارقام متفاوتی به‌ دست داده‌ و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زده‌اند. [۱۲۶][۱۲۷] قاجارهای استرآباد در طول سلطنت قاجاریه و دست‌کم تا سال‌های انقلاب مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخص ‌به‌ شمار می‌آمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند. [۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲] اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دسته‌سوار در اختیار حکومت قرار می‌دادند. در سال‌های آخر سلطنت مظفرالدین‌شاه و در دورۀ انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلی‌خان (صمصام‌لشکر، سالاراشرف) بود. [۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵] قاجارها با وجود دگرگونی‌های اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانی‌گری‌های دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیش‌تر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقی‌ماندگان ایل قاجار و خانواده‌های قاجاری ساکن تهران بود. [۱۳۶] اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانی‌گری» یاد کرده است. [۱۳۷] همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمی‌آید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است. [۱۳۸] مشهورترین ایلخان قاجار، که سال‌ها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایب‌السلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت. [۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴]
قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروه‌های بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند. <ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۴۷ـ۴۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۵۳ـ۵۴، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۶۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۹۹، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.</ref><ref>مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج‌۱، ص‌۱۰۴، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> پس از تشکیل سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید. <ref>مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج‌۳، ص‌۵۰۹ـ۵۱۰، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.</ref> از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی <ref>مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه ‌سلطان‌ حسین، ج۱، ص‌۴۰۵، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.</ref><ref>مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه‌سلطان‌حسین، ج۱، ص۴۱۳، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.</ref> در دورۀ شاه‌سلطان‌حسین صفوی از آنان به‌ دست داده است، صرف‌نظر از اغراقی که در آن دیده می‌شود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ محمدشاه و ناصرالدین‌شاه ارقام متفاوتی به‌ دست داده‌ و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زده‌اند. <ref>آن‌لمبتن، تاریخ ایلات ایران، ج۱، ص‌۲۱۵، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.</ref><ref>فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ج۱، ص‌۱۹۴، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.</ref> قاجارهای استرآباد در طول سلطنت قاجاریه و دست‌کم تا سال‌های انقلاب مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخص ‌به‌ شمار می‌آمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند. <ref>گرگان‌نامه، چاپ مسیح ذبیچی، ج۱، ص‌۲۴۲ـ۲۴۸، تهران۱۳۶۳ش.</ref><ref>لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص‌۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref><ref>لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص۱۰۹، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.</ref>[۱۳۱][۱۳۲] اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دسته‌سوار در اختیار حکومت قرار می‌دادند. در سال‌های آخر سلطنت مظفرالدین‌شاه و در دورۀ انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلی‌خان (صمصام‌لشکر، سالاراشرف) بود. [۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵] قاجارها با وجود دگرگونی‌های اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانی‌گری‌های دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیش‌تر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقی‌ماندگان ایل قاجار و خانواده‌های قاجاری ساکن تهران بود. [۱۳۶] اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانی‌گری» یاد کرده است. [۱۳۷] همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمی‌آید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است. [۱۳۸] مشهورترین ایلخان قاجار، که سال‌ها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایب‌السلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت. [۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴]


=کوشش‌های اولیه آقامحمد خان=
== کوشش‌های اولیه آقامحمد خان ==
آقا محمدخان در سال‌های (۱۱۹۳-۱۱۹۱) ه. ق پس از فرار از شیراز در گرگان و مازندران افراد ایلات قاجار را جمع‌آوری کرد و با کمک برادر خود جعفر قلی خان در اولین قدم، مدعیان قاجار را از میان برداشت و توانست بر کلیه ایالات شمالی ایران دست یابد.
آقا محمدخان در سال‌های (۱۱۹۳-۱۱۹۱) ه. ق پس از فرار از شیراز در گرگان و مازندران افراد ایلات قاجار را جمع‌آوری کرد و با کمک برادر خود جعفر قلی خان در اولین قدم، مدعیان قاجار را از میان برداشت و توانست بر کلیه ایالات شمالی ایران دست یابد.


=لطفعلی خان زند و آقامحمدخان=
== لطفعلی خان زند و آقامحمدخان ==
لطفعلی خان زند که پس از کشته شدن پدرش جعفرخان (پسر کریم خان زند) در سال ۱۲۰۳ ه. ق زمام امور را به دست گرفت، با آقا محمدخان رو به رو شد. لطفعلی خان زند که رشادت و پایداری زیادی از خود نشان داد، به علت خیانت وزیر خود ابراهیم خان کلانتر که با آقامحمدخان سازش کرده بود در برابر آقا محمدخان شکست خورد. [۱۴۵]
لطفعلی خان زند که پس از کشته شدن پدرش جعفرخان (پسر کریم خان زند) در سال ۱۲۰۳ ه. ق زمام امور را به دست گرفت، با آقا محمدخان رو به رو شد. لطفعلی خان زند که رشادت و پایداری زیادی از خود نشان داد، به علت خیانت وزیر خود ابراهیم خان کلانتر که با آقامحمدخان سازش کرده بود در برابر آقا محمدخان شکست خورد. [۱۴۵]


=فاجعه کرمان=
== فاجعه کرمان ==
در سال ۱۲۰۸ آقا محمدخان به کرمان لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد و به علت مساعدت و یاری مردم کرمان با شاهزاده زند (لطفعلی‌خان)، چنان آتش کینه و غضب خان قاجار را برافروخت که دمار از روزگار مردم آن شهر درآورد و دستور داد تا ۸ هزار نفر از زنان و دختران شهر را میان سپاهیان قاجار تقسیم کنند و عده زیادی را به قتل رساندند.
در سال ۱۲۰۸ آقا محمدخان به کرمان لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد و به علت مساعدت و یاری مردم کرمان با شاهزاده زند (لطفعلی‌خان)، چنان آتش کینه و غضب خان قاجار را برافروخت که دمار از روزگار مردم آن شهر درآورد و دستور داد تا ۸ هزار نفر از زنان و دختران شهر را میان سپاهیان قاجار تقسیم کنند و عده زیادی را به قتل رساندند.


=تاج‌گذاری آقا محمدخان=
== تاج‌گذاری آقا محمدخان ==
پس از لشکرکشی او در سال ۱۲۰۹ ه. ق به قفقاز ظاهراً نفوذ او بر قفقاز مسلم شد و در داخل ایران، کلیه امرا و حکام سرکش، یا نابود شده و یا اطاعت و فرمان خان را پذیرفته بودند و جز مشهد و خراسان شمالی که هنوز زیر فرمان شاهرخ میرزای افشار و فرزندش نادرمیرزا بود، در نواحی دیگر، فرمان خان اجرا می‌شد و خان زمان را برای اعلام مقصود خود مناسب دید در نوروز سال ۱۲۱۰ ه. ق در تهران تاج گذاری کرد و بعد او ۶ نفر از خاندان قاجار به تخت نشسته و به مدت ۱۳۱ سال بر مردم ایران حکومت کردند. [۱۴۶]
پس از لشکرکشی او در سال ۱۲۰۹ ه. ق به قفقاز ظاهراً نفوذ او بر قفقاز مسلم شد و در داخل ایران، کلیه امرا و حکام سرکش، یا نابود شده و یا اطاعت و فرمان خان را پذیرفته بودند و جز مشهد و خراسان شمالی که هنوز زیر فرمان شاهرخ میرزای افشار و فرزندش نادرمیرزا بود، در نواحی دیگر، فرمان خان اجرا می‌شد و خان زمان را برای اعلام مقصود خود مناسب دید در نوروز سال ۱۲۱۰ ه. ق در تهران تاج گذاری کرد و بعد او ۶ نفر از خاندان قاجار به تخت نشسته و به مدت ۱۳۱ سال بر مردم ایران حکومت کردند. [۱۴۶]


=فهرست منابع=
== فهرست منابع ==


(۱) استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، ‌ تهران ۱۳۴۱ش.
(۱) استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، ‌ تهران ۱۳۴۱ش.
(۲) استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۲) استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۳) اسکندرمنشی.
(۳) اسکندرمنشی.
(۴) اصفهانی، محمد معصوم ‌بن خواجگی، خلاصةالسیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
(۴) اصفهانی، محمد معصوم ‌بن خواجگی، خلاصةالسیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
(۵) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، ‌مرآت‌البلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
(۵) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، ‌مرآت‌البلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
(۶) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
(۶) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
(۷) القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی، چاپ یوسف رحیم‌لو، مشهد ۱۳۷۱ش.
(۷) القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی، چاپ یوسف رحیم‌لو، مشهد ۱۳۷۱ش.
(۸) باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۸) باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۹) بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران (قرون ۱۲ـ۱۳ـ۱۴)، تهران ۱۳۵۷ش.
(۹) بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران (قرون ۱۲ـ۱۳ـ۱۴)، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۰) بیات، اروج‌بیگ، دون‌ژوان ایرانی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۰) بیات، اروج‌بیگ، دون‌ژوان ایرانی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.
(۱۱) پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران ۱۳۷۷ش.
(۱۱) پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران ۱۳۷۷ش.
(۱۲) خنجی، امیرحسین، تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران۱۳۶۱ش.
(۱۲) خنجی، امیرحسین، تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران۱۳۶۱ش.
(۱۳) حسینی‌ استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۳) حسینی‌ استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۴) حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۴) حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۵) حسینی‌ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار بشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۵) حسینی‌ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار بشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۶) خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۶) خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۷) دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.
(۱۷) دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.
(۱۸) لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
(۱۸) لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
(۱۹) روملو، حسن‌بیگ،، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۱۹) روملو، حسن‌بیگ،، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
(۲۰) ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۰) ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۱) سلطان هاشم‌میرزا، زبور آل‌داود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۱) سلطان هاشم‌میرزا، زبور آل‌داود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۲) فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۲) فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.
(۲۳) شریف‌کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصور اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۳) شریف‌کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصور اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۴) صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۴) صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۵) صولت نظام‌قورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۵) صولت نظام‌قورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.
(۲۶) عبدی‌بیگ شیرازی، علی، ‌تکملة‌الاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۶) عبدی‌بیگ شیرازی، علی، ‌تکملة‌الاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۷) غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی ‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۷) غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی ‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.
(۲۸) گلستانه، محمدامین، مجمل‌التواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۲۸) گلستانه، محمدامین، مجمل‌التواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.
(۲۹) ذبیچی، مسیح، گرگان‌نامه، چاپ، تهران۱۳۶۳ش.
(۲۹) ذبیچی، مسیح، گرگان‌نامه، چاپ، تهران۱۳۶۳ش.
(۳۰) لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
(۳۰) لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
(۳۱) آن‌لمبتن، تاریخ ایلات ایران، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۱) آن‌لمبتن، تاریخ ایلات ایران، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳۲) مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
(۳۲) مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
(۳۳) مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۳) مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
(۳۴) مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه‌سلطان‌حسین، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
(۳۴) مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه‌سلطان‌حسین، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
(۳۵) فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.
(۳۵) فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.
(۳۶) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش.
(۳۶) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش.
(۳۷) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین (۱)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹.
(۳۷) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین (۱)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹.
(۳۸) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین (۲)، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲.
(۳۸) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین (۲)، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲.
(۳۹) وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
(۳۹) وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
(۴۰) وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۴۰) وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۴۱) مقصودلو وکیل‌الدوله، حسینقلی‌، مخابرات استرآباد، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۱) مقصودلو وکیل‌الدوله، حسینقلی‌، مخابرات استرآباد، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴۲) هدایت، مهدیقلی، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳.
(۴۲) هدایت، مهدیقلی، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳.
(۴۳) فضل‌الله همدانی، خواجه‌رشیدالدین، جامع‌التواریخ، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۳) فضل‌الله همدانی، خواجه‌رشیدالدین، جامع‌التواریخ، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۴۴) Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler), Ankara ۱۹۶۷.
(۴۴) Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler), Ankara ۱۹۶۷.
(۴۵) John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹.
(۴۵) John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹.


=پانویس=
== منابع ==
 
[http://lib.eshia.ir/23019/1/7243 دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قاجار»، شماره۷۲۴۳.]
 
[http://pajoohe.ir/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%87%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1__a-1331-46346-9461-9473-33713-33725-33301.aspx سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قاجاریه» ،]
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:تاریخ]]
[[رده:حکومت‌ها]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۳۰

قاجاریه نام سلسله‌ای است که 130 سال از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ در ایران حکومت راندند. اولین پادشاه و حاکم این سلسله آقا محمدخان قاجار و آخرین پادشاه این سلسله احمد شاه قاجار است.

معرفی قاجار

قاجار در لغت به معنای استخوان زیرین فقرات پشت و پهلوست. [۱] قاجارها دست‌کم از قرن نهم و بعد از آن در قراباغ [۲] و بوزوق/ بوزاوق/ یوزغات و آیدین آناطولی و حلب شام [۳][۴][۵] و از اوایل قرن یازدهم در استرآباد و مرو سکونت داشتند.

سرمنشا قاجاریه

منشأ آنان نامعلوم است و برخی گمان دارند که قاجارها از دوران سلجوقیان در ایران حضور یافته در زمان سلطنت ملکشاه به روم (آناطولی) مهاجرت کرده و در دورۀ تیمور لنگ به ایران بازگشته‌اند. [۶][۷] اما به نظر اعتمادالسلطنه آنان از ترکانی بودند که همراه هولاگوخان به ایران آمدند و در دورۀ ایلخانان در روم و سرحد شام مستقر شدند. [۸] این تصور نیز وجود دارد که پس از پیروزی تیمورلنگ بر ایلدرم بایزید عثمانی (۸۰۴) و تبعید قاجارهای شام به ماوراءالنهر، قاجارها در اران و حدود گنجه و بردع مستقر شدند [۹][۱۰][۱۱] قدمت و کثرت این دسته از قاجارها تا آن‌جا بود که مردم داغستان دست‌کم تا قرن سیزدهم اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار می‌خواندند. [۱۲][۱۳] در بعضی منابع تاریخی قاجارها از مغولان جلایری و از نسل قاجار (قاجیر)، پسر سرتاق نویان (از معاصران ارغون‌خان و غازان‌خان مغول)، دانسته شده‌اند. [۱۴][۱۵][۱۶] تصور دیگر آن است که قاجارها از نسل قراچار نویان یکی از اجداد تیمورلنگ بوده‌اند [۱۷]

ظهور قاجارها در ایران

قاجارها از اواخر قرن نهم در تاریخ ایران ظاهر شده‌اند و بعضی از نخستین قزلباشان مرید شیخ‌ حیدر صفوی از آنان بودند. پیری‌بیگ یا قراپیری قاجار، ملقب به توزقوپارون (توزقپرن)، در جنگ‌های سلطان حیدر در ۸۹۳ و جنگ‌های شاه‌ اسماعیل در ۹۰۷ با آق‌قوینلوها از سرکردگان قزلباشان بود [۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳] و در ۹۱۸ در غجدوان کشته شد. [۲۴] قاجارهای قراباغ در ۸۹۷ به آیبه‌ سلطان از مخالفان بایسنقر میرزا پیوستند و او با کمک قاجارها رستم‌ میرزا را از زندان قلعه النجق آزاد کرد. همو در ۸۹۸ با سپاهی از قاجارها قزوین را از تصرف کارگیا میرزا علی‌ حاکم لاهیجان، خارج‌ کرد و رودبار را نیز با قتل و غارت گرفت [۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] خضربیگ معروف به قاری‌قمش خضر در ایام اقامت شاه‌ اسماعیل در لاهیجان با اتباع خود از روم (آناطولی) به آذربایجان رفت و پسرش، امت‌بیگ، به لاهیجان رفت و در خروج‌ شاه‌اسماعیل از همراهان او بود و به‌ سبب شجاعت‌هایش از او لقب زیاداوغلی گرفت. [۲۹] وی در اوایل سلطنت شاه‌طهماسب اول، والی قراباغ و بیگلربیگی ایل قاجار شد. [۳۰] حکومت این سلسله با فراز و نشیب‌ها و تغییراتی، قریب ۲۵۰ سال دوام آورد و در سال ۱۲۱۸ دولت روسیۀ تزاری آن را برانداخت. [۳۱][۳۲][۳۳] آخرین حاکم از این سلسله، جوادخان زیاداوغلی بود که در جنگ با قوای سیسیانف، در شهر گنجه کشته شد. [۳۴] یک گروه دیگر از قاجارهای آناطولی در ۹۰۶ همراه هزاران تن از صوفیان شام و دیاربکر و سیواس و بایبرد، در ارزنجان به شاه‌اسماعیل پیوستند. [۳۵][۳۶] بزرگان قاجار در دولت صفوی موقعیتی ممتاز داشتند. [۳۷]

شکست حاکم اورفه

اچه/ دراجه سلطان قاجار، حاکم اورفه، در سال ۹۲۰ سلطان‌مراد (آخرین پادشاه آق‌قوینلو) را که به سلطان‌سلیم پیوسته بود، در جنگی از پای درآورد و از شاه‌اسماعیل لقب قدورمش/ قودرمش‌ سلطان گرفت. [۳۸][۳۹] او تا سال ۹۴۰ زنده بود و در جنگ با اولامه سلطان تکلو شرکت داشت. [۴۰] نارین‌بیگ قاجار، که از متحدان کوچک‌سلطان استاجلو از مخالفان دیوسلطان روملو بود، در ۹۳۱ کشته شد. [۴۱]

بداغ قاجار حاکم قندهار

بداغ قاجار در ۹۴۳ حاکم قندهار شد و در ۹۴۴ آن شهر را به کامران‌میرزا، پسر ظهیرالدین بابر، تسلیم کرد. وی در ۹۵۱ همراه همایون، پادشاه هندوستان، که از بیم مخالفان به ایران پناه آورده بود، به قندهار رفت و بار دیگر حاکم آن شهر شد، اما همایون پادشاه این شهر را تصرف کرد و بوداق‌خان قندهار را ترک گفت. وی بعداً حاکم نیشابور شد و در جنگی با ازبکان مهاجم، پیروز شد. [۴۲][۴۳][۴۴][۴۵][۴۶] ابوالقاسم قاجار (متوفی ۹۵۱) تا زمان مرگ، خلیفةالخلفای صوفیان صفوی بود. [۴۷] ابراهیم سلطان زیاداوغلی، بیگلربیگی قراباغ، در خدمت سلطان‌علی‌میرزا (پسر شاه‌طهماسب) بود. در زمان سلطنت شاه‌اسماعیل دوم، قاجارها این شاهزاده را را کور کردند. [۴۸]

قباد خان قاجار

قبادخان قاجار، فرزند بوداق‌خان و حاکم سبزوار، در سال‌های اول سلطنت شاه‌ محمد خدابنده در ۹۸۸ به علیقلی‌خان شاملو، حاکم هرات و سرپرست عباس‌میرزا (بعداً شاه‌عباس)، پیوست و یکی از جنگ‌های علیقلی‌خان و نیروهای وفادار به شاه‌عباس، در ۹۹۰ کشته شد. [۴۹][۵۰][۵۱][۵۲] امامقلی‌خان، فرزند قبادخان و حاکم سبزوار، در ۹۹۷ عزل شد و در مخالفت با شاه‌عباس، به بوداق‌خان چگینی [۵۳] پیوست. [۵۴][۵۵] قاجارهای گنجه و قراباغ در دورۀ سلطنت شاه‌محمد خدابنده، مأمور مقابله با حملات عثمانیان شدند [۵۶] و بسیاری از آنان در ۹۹۶، بر اثر حملات عثمانیان، به ارسباران مهاجرت کردند. [۵۷] در ۱۰۱۲ـ۱۰۱۳، حسین‌خان زیاداوغلی، حاکم استرآباد، برای شرکت در جنگ با عثمانیان، با اتباع خود به آذربایجان بازگشت و به فرمان شاه‌عباس بار دیگر حاکم گنجه و قراباغ شد. [۵۸]

حاکم ایروان

امیرگونه‌خان قاجار ایروانی، ملقب به سارواصلان، نیز که از فرماندهان جنگ با عثمانیان بود، به حکومت چخورسعد (ایروان) منصوب شد و پس از کشته شدن او در ۱۰۳۴، پسرش طهماسب‌قلی‌خان به حکومت رسید. [۵۹][۶۰][۶۱][۶۲] طهماسب‌قلی‌خان در ۱۰۴۵ و پس از چند روز مقاومت در برابر قوای سلطان مراد چهارم، پادشاه عثمانی، ایروان را تسلیم کرد و با خانواده و اتباعش به استانبول انتقال یافت [۶۳]و به‌تدریج‌ یکی از دوستان بسیار نزدیک سلطان‌مراد شد. به دستور سلطان ابراهیم، جانشین سلطان‌مراد، او را در حضور سفیر شاه‌عباس دوم اعدام کردند.[۶۴][۶۵][۶۶] برادر طهماسب‌قلی خان، گلابی‌بیگ مشهور به آقاسی‌خان، نیز در جریان مجازات قاتلان ساروتقی اعتمادالدوله، در ۱۰۵۵ اعدام شد [۶۷][۶۸] عباسقلی‌خان قاجار در ۱۰۷۴ بیگلربیگی ایروان بود و برادرزاده‌اش، رضاقلی‌خان، در همان سال دواتدارشاه عباس دوم شد. [۶۹]

انتقال قاجارها به مرو

در دورۀ سلطنت شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، قاجارهای مرو– که در زمان شاه‌عباس اول به استرآباد و مرو انتقال یافته بودند– اعتبار بیشتری داشتند. جریان انتقال قاجارها به مرو مبهم است و اسکندرمنشی [۷۰]تنها به حکومت محراب‌خان /مهراب‌خان قاجار قراباغی بر مرو از سال ۱۰۱۷ تا ۱۰۳۲ اشاره کرده است.

حکومت در مرو

در اوایل سلطنت شاه‌صفی، محراب‌خان قاجار حاکم مرو بود و پسرش مرتضی قلی‌خان، داروغۀ قزوین، در ۱۰۴۲ به حکومت مرو رسید و در زمان سلطنت شاه‌عباس دوم، قورچی‌باشی و سپهسالار ایران شد و در ۱۰۷۴ به‌دستور شاه اعدام گردید [۷۱][۷۲] آخرین حاکم قاجاریۀ مرو بیرامعلی‌خان عزالدین‌لو (عضدانلو) بود که در سال‌های اول قرن سیزدهم در جنگ با امیر بخارا کشته شد. محمدحسین‌خان معروف به خان مروی، از رجال برجستۀ دربار فتحعلی‌شاه، فرزند او بود. [۷۳]

تجزیه دولت تیموریان

اولین آثار تجزیه دولت تیموری از آذربایجان شروع می‌شود ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو تمام کوشش و نیروی خود را برای تسلط بر آذربایجان و قفقازیه به کار‌ انداختند و‌ اندکی بعد قدرت‌های نظامی قابل ملاحظه‌ای از اجتماع قبایل ترک و تاتار در ترکستان غربی و دشت‌های جنوب روسیه و شمال قفقازیه به وجود آمد که برای نفوذ به خاک ایران، سلاطین صفویه را در فشار قرار داده و موجب جنگ‌های خونین و کشمکش‌های دائمی‌گردید. [۷۴]

تقسیم قاجارها

شاه عباس صفوی، قاجارها را به سه گروه تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد تا در برابر حمله‌های ازبکان و ترکمانان، مقاومت کنند، گروه دیگری را در حدود قراباغ و شمال رودارس در مقابل طوایف لزگی قرار داد و دسته سوم را در گرگان استرآباد در قلعه مبارک آباد که در کنار گرگان بود جای داد. در مبارک آباد جمعی که به سوی ""فراز‌قلعه"" جای گرفتند ملقب به قاجار ""یخاری‌باش"" شدند و آن گروه که بر ""فرود‌قلعه"" بودند ""اشاقه‌باش"" نام گرفتند. قبیله قاجار بعد از ورود به استرآباد بر سر محل سکونت، به کشمکش و نزاع پرداختند. [۷۵] سران ایل حد فاصلی برای حوزه سکونت و چراگاه احشام تعیین کردند که جریان رود گرگان شاخص آن بود. بدین ترتیب عده‌ای از قبایل قاجار در حوزه بالای رود گرگان و عده دیگر در پایین رود گرگان، ساکن و در آن زمان دسته اول به یخاری‌باش و دسته دوم به اشاقه‌باش معروف شدند.

قاجارهای استرآباد

قاجارهای استرآباد پس از حضور در این منطقه، در قلعۀ مبارک‌آباد، از ساخته‌های دورۀ شاه‌طهماسب اول، مستقر شدند و از همان زمان به دو گروه یوخاری‌باش (بالاسری) و اشاقه‌باش (پایین‌سری) تقسیم گردیدند. [۷۶][۷۷][۷۸][۷۹] هریک از این دو دسته نیز خود از شش تیره تشکیل می‌شد: خزینه‌دارلو، دولو، سپانلو، قیاخ‌لو/ قایخلو، کُرلو، کهنه‌لو از یوخاری‌باش؛ و داشلو، زیادلو، شامبیاتی، عزالدین‌لو/عضدانلو، قراموسالو، و قوانلو از اشاقه‌باش. [۸۰][۸۱][۸۲]

اشاقه‌باش یا قویونلو

دسته اشاقه‌باش از ایل قاجار که پس از کسب قدرت و زمامداری بیشتر به قویونلو معروف شدند هم از حیث مقتضیات محلی و هم از لحاظ حسن خدمت به سلاطین عصر به تدریج قوت گرفتند و در دوران پادشاهی صفویه سلاطین آن سلسله از اختلاف و دو دستگی میان ایلات قاجار استفاده می‌کردند و از وحدت آنان که ممکن بود به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی منجر شود جلوگیری می‌کردند. دسته اشاقه‌باش از زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی تقریباً مقام اول را نسبت به ایلات شمالی ایران در دستگاه صفویه احراز کرده و اعتماد و علاقه دربار را به خود جلب کرده بودند و بعضی از بزرگان و سران اشاقه‌باش دارای مقام و منصب و دستگاه حکمرانی در حوزه دشت گرگان شدند و خود این امر پیش از پیش کینه و حسد دسته یخاری‌باش یا دولو را نسبت به سران اشاقه‌باش برانگیخته و بعدها موجب کشمکش‌های خونین بین این دو دسته گردید و موسس دولت قاجار را که از سران اشاقه‌باش بود بر آن داشت تا سیاست بی‌رحمانه‌ای را در براندازی ایل دولو پیش گیرد. [۸۳]

قاجار با طهماسب دوم

پس از شکست شاه سلطان حسین صفوی از سپاه محمود افغان و سقوط پایتخت ایران (اصفهان) در سال ۱۱۳۵ ه. ق وحدت سیاسی و اداری ایران از بین رفت. شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین که به کمک عده‌ای از فراریان قزلباش و ایلات افشار بر آذربایجان و قزوین و گیلان دست یافته بود، در صدد جلب کمک و مساعدت ایل قاجار در سال ۱۱۳۷ ه. ق عازم گرگان شد. فتحعلی‌خان از سران بزرگ دسته اشاقه‌باش قاجار با زبدگان جنگی ایل خود و عده‌ای از افراد یوخاری‌باش به اردوی طهماسب دوم آمد و مامور فتح تهران شد. فتحعلی‌خان قاجار در این ماموریت شهرتی کسب کرد زیرا با سپاه معدود خود توانست از پیشروی سپاه اشرف افغان به طرف شمال جلوگیری کند و بر اثر همین حسن خدمت از طرف شاه طهماسب دوم به سپهسالاری اردوی پادشاه صفوی منصوب گردید و به این ترتیب برای اولین بار یکی از افراد ایل قاجار بزرگ‌ترین منصب نظامی را در دستگاه صفویه بدست آورد. [۸۴]

آخر فتحعلی خان

نادر، نامه‌ای از شاه طهماسب صفوی دریافت کرد که او را به مساعدت با شاهزاده صفوی تشویق می‌کرد و پس از چندبار مکاتبه و مبادله نامه، نادر به اردوی طهماسب پیوست، او در برابر سپهسالار کل اردوی شاه طهماسب روی خوشی نشان نداد و از همان بدو امر فتحعلی‌خان قاجار را مانع پیشرفت مقاصد خود می‌دید. فتحعلی‌خان نیز از پیوستن نادر به اردوی شاه راضی نبود و این دو مرد جاه‌طلب، مبارزه شدیدی را برای بدست آوردن زمام امور آغاز کردند و واقعه لشکرکشی شاه طهماسب به مشهد عرصه خودنمایی برای آن دو سردار و میدان مبارزه قطعی آنان بود در این مبارزه که فتحعلی‌خان قاجار که در برابر هنر نظامی و رشادت نادر مغلوب شده بود قبل از رسیدن اردوی شاه طهماسب به قتل رسید و بیشتر افراد ایل اشاقه‌باش به دستور نادر خلع سلاح و به گرگان روانه شدند. قتل فتحعلی‌خان قاجار یکی از خطاهای سیاسی طهماسب دوم بود، او تصور نمی‌کرد که نادر پس از فتح مشهد و سرکوبی افغان‌ها ادعای تاج و تخت سلطنت داشته باشد.

شاه‌ بوداغلوها

یکی دیگر از طوایف قاجار، شاه‌ بوداغلوها بودند. [۸۵] اعتمادالسلطنه خاندان‌های حاجی‌ مهدی‌قلی‌خانی و قزل‌ایاغ را نیز در ضمن طوایف قاجار قرار داده است. [۸۶] در میان اینان، عزالدین‌لوها از بقیه بزرگ‌تر و قوی‌تر بودند. [۸۷] در جنگ‌های صفی‌قلی‌خان ترکستان‌اوغلی (معروف به دیوانه) با ازبکان در ۱۱۲۹، قاجارهای استرآبادی شجاعت بسیاری از خود نشان دادند، اما به‌ سبب بی‌اعتنایی صفی‌قلی‌خان به نقش آنان در پیروزی، هنگام رویارویی او با اسدالله خان ابدالی، حاکم هرات، از اردوی او کناره گرفتند و سبب شکست قزلباشان شدند و پس از این‌که صفی‌قلی‌خان کشته شد، بخشی از اموال اردو را تصرف کردند و به استرآباد بازگشتند. [۸۸][۸۹] ریاست قاجارهای استرآباد از آغاز با خان‌های یوخاری‌باش بود، اما فتحعلی‌خان قاجار در این سال‌ها سیطرۀ خان‌های یوخاری‌باش را برانداخت و خود به ریاست قاجارها رسید. [۹۰][۹۱] پس از کشته شدن فتحعلی‌خان قاجار، قاجارهای استرآباد از شاه‌طهماسب روی گرداندند و به استرآباد بازگشتند. [۹۲] پس از انقراض صفویه، طوایف قاجار به خدمت نادر پیوستند و در اغلب جنگ‌های او شرکت داشتند، از جمله در جنگ با عثمانی‌ها، تصرف هرات و قندهار و جنگ‌های داغستان [۹۳][۹۴][۹۵][۹۶][۹۷] محمدخان قجر ایروانی (از قاتلان نادرشاه) [۹۸][۹۹] و افرادی چون نیازقلی‌بیگ و محمدحسین خان از سرداران دورۀ نادرشاه بودند [۱۰۰][۱۰۱] در این دوره، قلمرو حکومت موروثی قاجارهای گنجه و قراباغ، به ‌سبب بدگمانی‌های نادرشاه به آنان، کاهش یافت و محدود به ولایت گنجه شد. [۱۰۲] حسینعلی‌خان قاجار افشار ایروانی پس از قتل نادر، حکومت کوچکی در ایروان برپا کرد و پس از وی، پسرش محمدخان قاجار در ۱۲۱۹ حاکم ایروان شد. در این سال عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، از بیم همکاری محمدخان قاجار (حاکم ایروان) با ارتش روسیه، حکومت او را برانداخت. [۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵] در اواخر سلطنت نادر، گروه‌هایی از قاجارهای استرآباد به محمدحسن‌خان قاجار پیوستند و در تصرف کوتاه‌مدت شهر استرآباد او را یاری کردند [۱۰۶][۱۰۷]

آغاز سلطنت محمدحسن خان

او رئیس قبیله ایل قاجار و پسر فتحعلی‌خان قاجار بود که در اواخر عمر نادر به طرف ایلات یموت گریخت و نادر علی‌رغم تلاش‌ها، بر وی دست نیافت با مرگ نادر، محمد حسن خان ادعای پادشاهی نمود و سران نادرشاه و سایر مدعیان سلطنت را شکست داد. آزادخان افغان را که بر اصفهان حکومت می‌کرد فراری داد و در دو نبرد، کریم خان زند را شکست داد و اصفهان را متصرف شد ولی در محاصره شیراز به دلیل پایداری کریم خان مجبور به عقب‌نشینی شد. محمد حسن خان به سرعت به طرف شمال حرکت کرد و در نزدیکی اشرف مازندران به دست سپاه زند شکست خورد و یکی از سران ایل یخاری‌باش برای خدمت‌گزاری به سردار زند (شیخعلی خان زند) محمد حسن قاجار را تقدیم او کرد و اگر هواداری اکثریت مردم از زندیه پیش نمی‌آمد او حتماً به مقام سلطنت می‌رسید. [۱۰۸]

مرگ محمدحسن خان

پس از کشته شدن محمدحسن‌خان قاجار در ۱۱۷۲، یوخاری‌باش‌ها – که عده‌ای از آنان به دست وی کشته شده بودند – فرصتی برای انتقام‌ یافتند و گروهی از اشاقه‌باش‌ها را کشتند و بسیاری از آنان ناگزیر به میان ترکمن‌ها گریختند. [۱۰۹][۱۱۰] حسین‌قلی‌خان جهانسوز، پسر محمدحسن‌خان، که با موافقت کریم‌خان در یکی از قلاع اطراف دامغان ساکن شده بود، سر به شورش برداشت و دامغان و استرآباد را تصرف کرد و سرانجام در ۱۱۹۱ کشته شد. وی گروهی از سران یوخاری‌باش و جمعی از خان‌های کتول را کشت و بر گوکلان‌ها حمله برد و غنایم فراوان به‌ دست آورد و سرانجام، سه تن از مردان طایفۀ ایکدر، از طوایف یموت، او را کشتند. [۱۱۱][۱۱۲] بزرگ‌ترین حادثه در تاریخ ایل قاجار، قیام آقامحمدخان، پسر محمدحسن‌خان، برضد دولت زندیه و تشکیل سلطنت قاجاریه در ۱۲۱۰ بود. وی در ۱۲۱۱ در شهر شوشی قراباغ کشته شد و سلطنت به برادرزاده‌اش، فتحعلی‌ خان، رسید. [۱۱۳][۱۱۴][۱۱۵][۱۱۶]

حسین قلی خان قاجار

اولین اثر و نتیجه ملایمت طبع و حسن سلوک کریم خان زند با فرزندان خان قاجار به بروز فتنه جهانسوز شاه (حسین قلی خان) انجامید. حسین قلی خان از کریم خان خواست تا او را به حکومت دامغان منصوب کند و برادرش مرتضی قلی خان را نیز به نیابت وی اعزام دارد. وکیل، این تقاضا را پذیرفت و همین که آنان به دامغان رسیدند با ایلات قاجار و ترکمانان روابطی برقرار کردند و سر به طغیان گذاشتند. حسین قلی خان با کمک برادرش بر حاکم مازندران دست یافت و او را به قتل رساند و سلطنت خود را اعلام کرد اما سلطنت او زیاد طول نکشید، وی در برابر سپاه اعزامی زندیه مقاومت نکرد و به گرگان گریخت. [۱۱۷]

فرصت به قدرت رسیدن قاجار

وفات کریم خان زند، که دوره آرامش و امنیت بی‌نظیری در مدت ۱۰ سال آخر سلطنت خود بوجود آورده بود، هرج و مرج عجیبی در دستگاه حکومت زند ایجاد کرد. از آن میان آقامحمدخان قاجار نیز از شیراز گریخت و به برادران خود در گرگان پیوست.

قاجارها تا قرن دوازدهم

قاجارها تا قرن دوازدهم در بعضی نواحی ولایت استرآباد پخش شدند و گروه‌های بزرگی از آنان در همین قرن به شاهرود و دامغان و سمنان و ورامین مهاجرت کردند. [۱۱۸][۱۱۹][۱۲۰][۱۲۱][۱۲۲] پس از تشکیل سلطنت قاجاریه، زندگی عشایری قاجارها به یکجانشینی بدل گردید. [۱۲۳] از جمعیت قاجارها در قرون گذشته اطلاعی در دست نیست، اما ارقامی که محمدحسین مستوفی [۱۲۴][۱۲۵] در دورۀ شاه‌سلطان‌حسین صفوی از آنان به‌ دست داده است، صرف‌نظر از اغراقی که در آن دیده می‌شود، حاکی از کثرت جمعیت آنان تا پیش از تشکیل سلطنت است. از جمعیت قاجارها در دورۀ محمدشاه و ناصرالدین‌شاه ارقام متفاوتی به‌ دست داده‌ و آن را بین سیصد تا دو هزار خانوار تخمین زده‌اند. [۱۲۶][۱۲۷] قاجارهای استرآباد در طول سلطنت قاجاریه و دست‌کم تا سال‌های انقلاب مشروطیت، یک گروه اجتماعی مشخص ‌به‌ شمار می‌آمدند و بعضی از آنان از جمله مالکان محلی بودند. [۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲] اینان در سازمان نظامی منطقه حضور داشتند و یک دسته‌سوار در اختیار حکومت قرار می‌دادند. در سال‌های آخر سلطنت مظفرالدین‌شاه و در دورۀ انقلاب مشروطه، ریاست سواران قاجار با نظرعلی‌خان (صمصام‌لشکر، سالاراشرف) بود. [۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵] قاجارها با وجود دگرگونی‌های اساسی خود، در سازمان اداری دورۀ قاجاریه– ظاهراً به ملاحظۀ شأن و مقام طایفۀ سلطنتی– ایلخانی خود را داشتند که به ایلخانی‌گری‌های دیگر ایلات ایران، نظیر بختیاری و قشقایی، هیچ شباهتی نداشت و بیش‌تر عنوانی تشریفاتی بود که منظور از آن سرپرستی باقی‌ماندگان ایل قاجار و خانواده‌های قاجاری ساکن تهران بود. [۱۳۶] اعتمادالسلطنه از این ترتیبات با عنوان «نقابت و ایلخانی‌گری» یاد کرده است. [۱۳۷] همانگونه که از فهرست ایلخانان قاجار برمی‌آید، این مقام همواره در اختیار بستگان و خویشاوندان شاه قرار بوده است. [۱۳۸] مشهورترین ایلخان قاجار، که سال‌ها بر این مقام بود، علیرضاخان عضدالملک بود که بنا به ملاحظاتی، در ۱۳۲۷ نایب‌السلطنۀ احمدشاه شد و در ۱۳۲۸ در همین مقام درگذشت. [۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴]

کوشش‌های اولیه آقامحمد خان

آقا محمدخان در سال‌های (۱۱۹۳-۱۱۹۱) ه. ق پس از فرار از شیراز در گرگان و مازندران افراد ایلات قاجار را جمع‌آوری کرد و با کمک برادر خود جعفر قلی خان در اولین قدم، مدعیان قاجار را از میان برداشت و توانست بر کلیه ایالات شمالی ایران دست یابد.

لطفعلی خان زند و آقامحمدخان

لطفعلی خان زند که پس از کشته شدن پدرش جعفرخان (پسر کریم خان زند) در سال ۱۲۰۳ ه. ق زمام امور را به دست گرفت، با آقا محمدخان رو به رو شد. لطفعلی خان زند که رشادت و پایداری زیادی از خود نشان داد، به علت خیانت وزیر خود ابراهیم خان کلانتر که با آقامحمدخان سازش کرده بود در برابر آقا محمدخان شکست خورد. [۱۴۵]

فاجعه کرمان

در سال ۱۲۰۸ آقا محمدخان به کرمان لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد و به علت مساعدت و یاری مردم کرمان با شاهزاده زند (لطفعلی‌خان)، چنان آتش کینه و غضب خان قاجار را برافروخت که دمار از روزگار مردم آن شهر درآورد و دستور داد تا ۸ هزار نفر از زنان و دختران شهر را میان سپاهیان قاجار تقسیم کنند و عده زیادی را به قتل رساندند.

تاج‌گذاری آقا محمدخان

پس از لشکرکشی او در سال ۱۲۰۹ ه. ق به قفقاز ظاهراً نفوذ او بر قفقاز مسلم شد و در داخل ایران، کلیه امرا و حکام سرکش، یا نابود شده و یا اطاعت و فرمان خان را پذیرفته بودند و جز مشهد و خراسان شمالی که هنوز زیر فرمان شاهرخ میرزای افشار و فرزندش نادرمیرزا بود، در نواحی دیگر، فرمان خان اجرا می‌شد و خان زمان را برای اعلام مقصود خود مناسب دید در نوروز سال ۱۲۱۰ ه. ق در تهران تاج گذاری کرد و بعد او ۶ نفر از خاندان قاجار به تخت نشسته و به مدت ۱۳۱ سال بر مردم ایران حکومت کردند. [۱۴۶]

فهرست منابع

(۱) استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، چاپ عبدالله انوار، ‌ تهران ۱۳۴۱ش.

(۲) استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.

(۳) اسکندرمنشی.

(۴) اصفهانی، محمد معصوم ‌بن خواجگی، خلاصةالسیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.

(۵) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، ‌مرآت‌البلدان، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.

(۶) اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.

(۷) القاب و مواجب دوره سلاطین صفوی، چاپ یوسف رحیم‌لو، مشهد ۱۳۷۱ش.

(۸) باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.

(۹) بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران (قرون ۱۲ـ۱۳ـ۱۴)، تهران ۱۳۵۷ش.

(۱۰) بیات، اروج‌بیگ، دون‌ژوان ایرانی، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.

(۱۱) پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، تهران ۱۳۷۷ش.

(۱۲) خنجی، امیرحسین، تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، تهران۱۳۶۱ش.

(۱۳) حسینی‌ استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.

(۱۴) حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصة التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.

(۱۵) حسینی‌ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار بشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.

(۱۶) خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.

(۱۷) دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.

(۱۸) لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.

(۱۹) روملو، حسن‌بیگ،، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.

(۲۰) ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.

(۲۱) سلطان هاشم‌میرزا، زبور آل‌داود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.

(۲۲) فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.

(۲۳) شریف‌کاشانی، محمدمهدی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصور اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۲ش.

(۲۴) صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، تهران ۱۳۶۶ش.

(۲۵) صولت نظام‌قورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.

(۲۶) عبدی‌بیگ شیرازی، علی، ‌تکملة‌الاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.

(۲۷) غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، چاپ غلامرضا طباطبائی ‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.

(۲۸) گلستانه، محمدامین، مجمل‌التواریخ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.

(۲۹) ذبیچی، مسیح، گرگان‌نامه، چاپ، تهران۱۳۶۳ش.

(۳۰) لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.

(۳۱) آن‌لمبتن، تاریخ ایلات ایران، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.

(۳۲) مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.

(۳۳) مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.

(۳۴) مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه‌سلطان‌حسین، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.

(۳۵) فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.

(۳۶) میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش.

(۳۷) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین (۱)، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹.

(۳۸) واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین (۲)، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲.

(۳۹) وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.

(۴۰) وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.

(۴۱) مقصودلو وکیل‌الدوله، حسینقلی‌، مخابرات استرآباد، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۶۳ش.

(۴۲) هدایت، مهدیقلی، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳.

(۴۳) فضل‌الله همدانی، خواجه‌رشیدالدین، جامع‌التواریخ، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.

(۴۴) Faruk Sümer, Oğuzlar (Türkmenler), Ankara ۱۹۶۷.

(۴۵) John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹.

منابع

دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «قاجار»، شماره۷۲۴۳.

سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قاجاریه» ،

پانویس

  1. استرآبادی، میرزامهدی، سنگلاخ، ج۱، ص‌۱۹۸، چاپ روشن خیاوی، تهران ۱۳۷۴ش.
  2. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج۱، ص‌۷۳۷.
  3. فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص‌۲۲۸، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.
  4. فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص۲۳۱، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.
  5. فاروق سومر، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ج۱، ص‌۲۲۱ـ۲۲۲، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، ‌ تهران ۱۳۷۱ش.
  6. خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
  7. صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، ج۱، ص‌۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.
  8. محمد حسن اعتمادالسلطنه، ‌مرآت‌البلدان، ج۱، ص‌۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
  9. John Malcom, History of Persia, London ۱۸۲۹ ج‌۲، ص‌۶۶.
  10. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
  11. محمد حسن اعتمادالسلطنه، ‌مرآت‌البلدان، ج‌۱، ص‌۶۴، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
  12. تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶، تهران۱۳۶۱ش.
  13. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
  14. فضل‌الله همدانی، خواجه‌رشیدالدین، جامع‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۸۶۰‌، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۶۲ش.
  15. دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۴ـ۶، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.
  16. لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص‌۷ـ۸، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
  17. صولت نظام‌قورخانچی، محمدعلی، نخبه سیفیه، ج۱، ص‌۱۵، چاپ منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران ۱۳۶۰ش.
  18. عبدی‌بیگ شیرازی، علی، ‌تکملة‌الاخبار، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش، ص‌۳۹.
  19. حسینی‌خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر فی اخبار بشر، ج‌۴، ص‌۴۳۳، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۸۰ش.
  20. روملو، حسن‌بیگ،، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۸۶۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  21. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۹۷۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  22. حسینی ‌استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، ج۱، ص‌۲۷، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
  23. اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۱۹.
  24. تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶، تهران۱۳۶۱ش.
  25. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۶۳۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  26. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۸۸۸، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  27. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۸۹۳‌، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  28. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلد برین، تاریخ تیموریان و ترکمانان، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۹، ج‌۱، ص‌۷۳ـ۷۴
  29. اصفهانی، محمد معصوم‌ بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص‌۳۱۹، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
  30. اصفهانی، محمد معصوم‌ بن خواجگی، خلاصةالسیر، ج۱، ص۳۲۰، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۸ش.
  31. اسکندرمنشی، ج‌۳، ص‌۶۵۷.
  32. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
  33. پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۱۴۵ـ۱۵۸، تهران ۱۳۷۷ش.
  34. پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۱۴۷، تهران ۱۳۷۷ش.
  35. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص‌۹۵۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  36. اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۲۷.
  37. بیات، اروج‌بیگ، دون‌ژوان ایرانی، ج۱، ص‌۶۸، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران ۱۳۳۸ش.
  38. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۰۹۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  39. تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص۵۶، تهران۱۳۶۱ش.
  40. عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۷۵، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
  41. عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۶۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
  42. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۵۰، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  43. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۵۷، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  44. روملو، حسن‌بیگ، احسن‌التواریخ، ج‌۲، ص۱۲۹۲ـ۱۲۹۴، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش.
  45. عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۸۸‌، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
  46. تاریخ قزلباشان، چاپ میرهاشم محدث، ج۱، ص‌۵۶ـ۵۷، تهران۱۳۶۱ش.
  47. عبدی‌بیگ شیرازی، ‌تکملة‌الاخبار، ج۱، ص‌۹۴، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۶۹ش.
  48. حسینی‌استرآبادی، حسن ‌بن مرتضی، از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، ج۱، ص‌۵۵، چاپ احسان اشراقی، ‌ تهران ۱۳۶۴ش.
  49. حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص‌۷۰۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
  50. حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص۷۱۱ـ۷۱۳، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
  51. حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص۷۳۹، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
  52. اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۲۴۷.
  53. زبور آل‌داود، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
  54. حسینی ‌قمی، قاضی‌ احمد، خلاصةالتواریخ، ج‌۲، ص‌۸۸۷‌، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۳ش.
  55. اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۴۰۸.
  56. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص‌۱۳۳، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
  57. اسکندرمنشی، ج‌۱، ص‌۴۰۶.
  58. اسکندرمنشی، ج‌۲، ص‌۶۵۷.
  59. اسکندرمنشی، ج‌۳، ص‌۶۴۳.
  60. اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۶۵۲.
  61. اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۶۵۴ـ۶۵۶.
  62. اسکندرمنشی، ج‌۳، ص۱۰۴۱.
  63. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۲۱۹.
  64. پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص‌۱۹۹۹.
  65. پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص ۲۰۵۴.
  66. پورگشتال، یوزف فون هامر، ج‌۳، ص ۲۰۶۳
  67. وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص‌۶۸، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
  68. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۴۱۸.
  69. وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص۳۳۰، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
  70. اسکندرمنشی، ج۱، ص‌۵۶۰.
  71. وحید قزوینی، محمد طاهر‌، عباسنامه، ج۱، ص‌۳۳۱، چاپ ابراهیم دهگان، اراک ۱۳۲۹ش.
  72. واله اصفهانی، محمد یوسف، خلدبرین، ایران در زمان شاه‌صفی و شاه‌عباس دوم، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۲، ج‌۲، ص‌۱۲۳.
  73. .John Malcom، ج‌۲، ص‌۱۵۱ـ۱۵۲ ،History of Persia, London ۱۸۲۹.
  74. شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، افکار، چاپ پنجم، ۱۳۷۴، ص۳۱.
  75. سپهر، محمد تقی لسان الملک، ناسخ التواریخ، به اهتمام، جمشید کیانفر، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷، ج۱، ص۳۷.
  76. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۲۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  77. لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص‌۱۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
  78. خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
  79. لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص۹، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
  80. خورموجی، محمدجعفر، حقایق‌الاخبار ناصری، ج۱، ص‌۳، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۳ش.
  81. سلطان هاشم‌میرزا، زبور آل‌داود، ج۱، ص‌۷۲، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۹ش.
  82. صدیق‌الممالک شیبانی، میرزاابراهیم، منتخب‌التواریخ، ج۱، ص‌۳۷، تهران ۱۳۶۶ش.
  83. جهانسوز، رضا، تاریخ بنیان قاجار، تهران، بی نا، ۱۳۲۳، ص۱۴.
  84. جهانگیر، میرزا، تاریخ نو، به سعی: عباس اقبال، تهران، کتابخانه علی اکبر علمی و شرکا، ۱۳۲۷، ص۲۴.
  85. اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج‌۱، ص‌۳۴۴، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
  86. اعتمادالسلطنه، محمد حسن، المآثر و الآثار، ج‌۱، ص‌۳۴۳، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۸ش.
  87. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۲، ص‌۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  88. مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، ج۱، ص‌۲۳ـ۲۴، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
  89. مرعشی ‌صفوی، میرزاخلیل‌، مجمع‌التواریخ، ج۱، ص۲۷ـ۲۸، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲.
  90. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۲۶ـ۲۷، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  91. دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۷، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.
  92. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۶۶، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  93. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۶۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  94. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص۲۸۸ـ۲۸۹، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  95. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص۳۷۳، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  96. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج۱، ص‌۵۴۷. ، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  97. پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۸۹، تهران ۱۳۷۷ش.
  98. گلستانه، محمدامین، مجمل‌التواریخ، ج۱، ص‌۱۵، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۴۴ش.
  99. غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، ج۱، ص‌۳۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.
  100. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۱، ص‌۹۵، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  101. استرآبادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، ج۱، ص۲۲۰، چاپ عبدالله انوار، ‌ تهران ۱۳۴۱ش.
  102. باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، ج۱، ص۲۲۰ـ۲۲۱، چاپ مهدی کریمی، تهران ۱۳۸۲ش.
  103. دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، ج۱، ص‌۹۵ـ۹۶، چاپ غلامحسین صدری‌افشار، تهران ۱۳۵۱.
  104. اعتمادالسلطنه، محمد حسن، ‌مرآت‌البلدان، ج‌۴، ص‌۲۰۰۲، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۷ش.
  105. پورصفر، علی، حکومت‌های محلی قفقاز در عصر قاجار، ج۱، ص‌۸۹ـ۹۴، تهران ۱۳۷۷ش.
  106. وزیر مروی، محمدکاظم، تاریخ عالم‌آرای نادری، ج‌۲، ص‌۹۶۰، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۴ش.
  107. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۳۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  108. گرمرودی، میرزا فتاح خان، مترجم، فتح الدین فتاحی، تهران، کتابخانه مستوفی، ۱۳۷۰، ص۴۲.
  109. غفاری کاشانی، ابوالحسن، ‌گلشن مراد، ج۱، ص‌۱۰۹، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۶۹ش.
  110. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۴۵، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  111. ۵۸ساروی، محمد فتح‌الله، ج۱، ص‌۴۸، تاریخ محمدی، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  112. لسان‌الملک سپهر، محمدتقی، ناسخ‌التواریخ، ج‌۱، ص‌۳۳، چاپ جهانگیر قائم‌مقامی، تهران ۱۳۳۷ش.
  113. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۶۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  114. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۸۳، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  115. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۲۹۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  116. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۳۰۱، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  117. پیرنیا، حسن، تاریخ ایران، تهران، انتشارات خیام، ۱۳۷۵، ص۷۶.
  118. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص‌۴۷ـ۴۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  119. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۵۳ـ۵۴، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  120. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۶۸، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  121. ساروی، محمد فتح‌الله، تاریخ محمدی، ج۱، ص۹۹، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تهران ۱۳۷۱ش.
  122. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج‌۱، ص‌۱۰۴، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
  123. مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، ج‌۳، ص‌۵۰۹ـ۵۱۰، تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجاریه، تهران ۱۳۷۱ش.
  124. مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه ‌سلطان‌ حسین، ج۱، ص‌۴۰۵، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
  125. مستوفی، میرزامحمدحسین، تفصیل عساکر فیروزی مآثر شاه‌سلطان‌حسین، ج۱، ص۴۱۳، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، فرهنگ ایران زمین، ج۲۰، تهران ۱۳۵۳ش.
  126. آن‌لمبتن، تاریخ ایلات ایران، ج۱، ص‌۲۱۵، ترجمۀ علی تبریزی، تهران ۱۳۶۲ش.
  127. فرانسیس مکنزی، چارلز، سفرنامه شمال، ج۱، ص‌۱۹۴، ترجمۀ منصوره اتحادیه، تهران ۱۳۵۹.
  128. گرگان‌نامه، چاپ مسیح ذبیچی، ج۱، ص‌۲۴۲ـ۲۴۸، تهران۱۳۶۳ش.
  129. لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص‌۳۷، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.
  130. لوئی ‌رابینو، هایسنت، سفرنامه مازندران و استرآباد، ج۱، ص۱۰۹، ترجمۀ غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۴۳ش.