مقایسه اسلامگرایی در تونس و الجزایر؛ جنبشی نخبگانی در کنار حرکتی مسلحانه (مقاله): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
=تفاوت صوفیان مبارزه الجزایر با سایر صوفیان= | =تفاوت صوفیان مبارزه الجزایر با سایر صوفیان= | ||
اساسا تصوف در شرق دنیای اسلام با تصوف در غرب دنیای اسلام بسیار متفاوت است. چیزی که در اینجا از تصوف در ذهن ماست بیشتر خرقه، خانقاه و کشکول و بیتوجهی به امور دنیوی است. اگرچه در شرق هم نمونههایی ازفعالیت تصوف را داریم، مثل نقشبندیه در پارهای از دوران حیات خود و یا جریان قادریه در قفقاز که در برابر روسیه قیام کردند، اما قاطبهی تصوف در شرق یک جریان عزلتگرا و حاشیهنشین است. ولی در مغرب تصوف آمیخته با زندگی مردم است. در آنجا صوفیه همان کاری را انجام میدهد که روحانیت در شرق انجام میدهد. یعنی یک شیخ صوفی در محدودهی خود مثل امام جماعت و روحانی در نزد ماست با همان فعالیتها و کارکردها اما با ابعاد عرفانی و اخلاقی پررنگتر. پس تصوفی آمیخته با فقه و شریعتمدار است. پاسداری از شریعت را وظیفه خود میداند و جایی که این هویت به خطر بیفتد واکنش نشان میدهد. از همین رو شروع مبارزه علیه استعمار از خانقاههاست. | اساسا تصوف در شرق دنیای اسلام با تصوف در غرب دنیای اسلام بسیار متفاوت است. چیزی که در اینجا از تصوف در ذهن ماست بیشتر خرقه، خانقاه و کشکول و بیتوجهی به امور دنیوی است. اگرچه در شرق هم نمونههایی ازفعالیت تصوف را داریم، مثل نقشبندیه در پارهای از دوران حیات خود و یا جریان قادریه در قفقاز که در برابر روسیه قیام کردند، اما قاطبهی تصوف در شرق یک جریان عزلتگرا و حاشیهنشین است. ولی در مغرب تصوف آمیخته با زندگی مردم است. در آنجا صوفیه همان کاری را انجام میدهد که روحانیت در شرق انجام میدهد. یعنی یک شیخ صوفی در محدودهی خود مثل امام جماعت و روحانی در نزد ماست با همان فعالیتها و کارکردها اما با ابعاد عرفانی و اخلاقی پررنگتر. پس تصوفی آمیخته با فقه و شریعتمدار است. پاسداری از شریعت را وظیفه خود میداند و جایی که این هویت به خطر بیفتد واکنش نشان میدهد. از همین رو شروع مبارزه علیه استعمار از خانقاههاست. | ||
=تفاوت اساسی جریان اسلام گرای تونس و الجزایر= | |||
جریان اسلام گرای تونسی یک جریان نظری بوده که بیشتر به تقویت بعد ایدئولوژیک پرداخته است و جریان الجزایری بیشتر عملگرا و طلایه دار قیام و مبارزه به شکل عملی بوده است. میتوانیم بگوییم جریان تونس یک جریان فکری و نخبهگراست و جریان الجزایر یک جریان عملگرا و فعال است. شاید به همین دلیل هم باشد که الان شاهدیم جریان اسلامگرای تونس به یک ثبات و هویتی رسیده است چون عقبهفکری دارد. اما جریان اسلامگرای الجزایری همچنان دارای تشتت و بیثباتی است. |
نسخهٔ ۶ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۱۵
مقایسه اسلامگرایی در تونس و الجزایر؛ جنبشی نخبگانی در کنار حرکتی مسلحانه مقاله ای است برای بررسی جریان اسلامگرایی در دو کشور همسایه تونس و الجزایر در منطقه شمال آفریقا با تمام اشتراکات جغرافیایی، فرهنگی و حتی سیاسی دو مسیر کاملا متفاوت را طی میکند و بعد از 150 سال یکی به ثبات نسبی رسیده و دیگری حتی دیگر رهبر مطرحی برای در صحنه نگاه داشتن خود هم ندارد.
اساسا تصوف در شرق دنیای اسلام با تصوف در غرب دنیای اسلام بسیار متفاوت است. چیزی که در اینجا از تصوف در ذهن ماست بیشتر خرقه، خانقاه و کشکول و بیتوجهی به امور دنیوی است. اگرچه در شرق هم نمونههایی ازفعالیت تصوف را داریم، مثل نقشبندیه در پارهای از دوران حیات خود و یا جریان قادریه در قفقاز که در برابر روسیه قیام کردند، اما قاطبهی تصوف در شرق یک جریان عزلتگرا و حاشیهنشین است. ولی در مغرب تصوف آمیخته با زندگی مردم است. در آنجا صوفیه همان کاری را انجام میدهد که روحانیت در شرق انجام میدهد.
اشتراکات تونس و الجزایر
اگرچه میتوان به طور مستقل جریانهای اسلامی فعال در هر منطقه را مورد مطالعه قرار داد، اما مطالعه مقایسهای و تطبیقی کمک بیشتری برای درک و تحلیل ابعاد مختلف مسائل دارد. طبیعتا در یک مقایسه حتما باید پدیدههایی انتخاب شوند که علاوه بر وجوه تمایز، وجوه تشابه هم داشته باشند تا این مقایسه معنادار باشد. منطقه شمال افریقا در طول تاریخ، در دوران معاصر و حتی یک دهه اخیر در تحولات دنیای اسلام، بسیار موثر بوده است. شروع دومینوی بیداری اسلامی و یا بهار عربی از همین منطقه آغاز شد که نشان دهنده اهمیت و تاثیرگذاری این منطقه است. سرزمینهای شمال افریقا به طور کلی و تونس و الجزایر به طور خاص شباهتهای زیادی با یکدیگر دارند. که به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
منطقه شمال افریقا و این دو کشور به یک منطقه جغرافیایی و یک حوزه فرهنگی در دنیای اسلام وابسته هستند که در طول تاریخ تحت عنوان کلی «مغرب اسلامی یا مغرب عربی» شناخته میشود. تونس و الجزایر به عنوان دو عضو مغرب اسلامی پیوستگی تاریخی و فرهنگی و نژادی دارند. مردمان هردو کشور به لحاظ نژادی عموما عرب و یا امازیغ هستند که اقوام بومی این منطقه محسوب میشوند. زبان مشترکی دارند. شرایط آب و هوایی و اقلیمی دو کشور شرایط نسبتا مشابهی دارد. تاثیرگذاری آنها بر روی تمدن این منطقه جدی بوده و تقریبا همواره در طول تاریخ تمدن اسلامی، تونس و شرق الجزایر تحت عنوان کلی به نام «افریقیه» شناخته میشده. تقریبا در بسیاری از ادوار تاریخ اسلام حکومت واحد بر این دو سرزمین حاکم بوده است. در نتیجه به خاطر حاکمیت مشترک تاریخ بالنسبه مشترکی هم دارند. در دوره معاصر هم از حیث مواجهه با تمدن غرب تجربیات شبیه به هم دارند و حتی در آخرین دوره هر دو تحت سیطره فرانسه قرار داشتند. هر دو برای استقلال مبارزه کردند اگرچه با روشهای مختلف اما مبارزه مسیر دست یابی به استقلال برای هر دو بوده است. یکی دیگر از وجوه شباهت دو کشور این است که هر دو کشور در دوره تاریخی نزدیک به هم مستقل میشوند، یعنی دهه 1950 تونس و دهه 1960 الجزایر به استقلال میرسد. اما باز به یک نقطه افتراق میرسیم که چقدر این استقلال برای الجزایر گران تمام میشود به طوری که الجزایر مشهور میشود به سرزمین یک میلیون شهید، اما در تونس اینگونه نیست. با توجه به این دلایل متعدد و مسائل تاریخ معاصر این سرزمینها میتوانیم دست به مقایسه این دو کشور بزنیم.
تفاوت مبارزه با استعمار در تونس و الجزایر
سابقه حضور قدرتهای استعماری در این منطقه به کمی عقبتر بازمیگردد و پیشگام آن اسپانیا است. بخصوص در قرن هفدهم و نیمه اول قرن هجدهم شاهد حضور پررنگ اسپانیا و درگیریهایش با امپراتوری عثمانی در دریای مدیترانه هستیم که این کشمکشها بازتاب زیادی بر منطقه مورد بررسی ما داشته است. اما از اوایل قرن نوزدهم هر دو کشور مورد توجه فرانسه به عنوان همسایه استعمارگر شمالی قرار میگیرند. اما شیوه استعماری فرانسه در دو کشور متفاوت است. در الجزایر به خاطر «عدم وجود یک دولت مرکزی و ساختار قبیلهای حاکم بر بخش بزرگی از الجزایر» استعمار فرانسه از نوع استعمار سخت است. یعنی از شیوه هجوم و اشغالگری و روشهای سخت که در طول تاریخ استعمار کمنظیر است الجزایر را اشغال و به زعم خود آنجا را تبدیل به فرانسه جنوبی میکند. یعنی آنجا را متعلق به فرانسه و اصلا جزئی از فرانسه میداند. در نتیجه سیطره، کاملا نظامی و خشن و توام با مهاجرت گسترده فرانسویان به مناطق بکر و حاصلخیز الجزایر است. به نوعی به بردگی گرفتن و شهروند درجه دوم قرار دادن الجزایریها را شاهد هستیم که فقط میتوانستند در خدمت باشند. اما در تونس به دلیل وجود یک دولت مرکزی ولو ضعیف (دولت بای های حسینی) که تحت الحمایه عثمانی است، همینطور بافت شهری این سرزمین و بافت یکجانشین آن (تونس به لحاظ شاخصهای فرهنگی و تمدنی و از نظر رشد مدنی پیشرفتهتر از الجزایر محسوب میشود) به این دلایل حضور فرانسه در این سرزمین حضور نرم است و خبری از اشغالگری نظامی نیست. لذا به نوعی تحت الحمایگی را در اینجا شاهدیم. البته نیروهای نظامی فرانسوی در منطقه حاضرند و بعضا شورشها را هم سرکوب میکنند، اما در مجموع شاهد حمله نظامی گسترده نیستیم. استعمار بیشتر از نوع فرهنگی و اقتصادی است و از طریق همان دولت مرکزی که تبدیل به دولت دست نشانده و مجری برنامههای استعمار فرانسه شده، بر همه نهادها و مقدرات کشور سیطره دارد.
پاگیری جریانات اسلامگرا در دو کشور
در تاریخ معاصر جهان اسلام، دقیقا در دوره استعمار است که جریان اسلامگرا به طور خاص و متمایز شکل میگیرد و قوام مییابد. تا پیش از این دوران با یک جامعه سنتی مواجهیم که همگی مسلمانند. اما زمانی که این جوامع با مظاهر مدرنیته مواجه شده و مدرنیته را درون خانه خود و نه پشت در (که به خاطر حضور مستقیم و فیزیکی استعمار و نزدیکی به غرب بوده) احساس میکنند، بحران هویت گستردهای این دو جامعه را فرا میگیرد. در این شرایط بحران هویت، جریانهای اسلامگرا برای حفاظت از هویت اسلامی البته با شیوههای متفاوت احساس مسئولیت و وظیفه کرده و وارد میدان میشوند. تفاوت بنیادین در میان جریانهای اسلامگرای این دو کشور به همان ماهیتهایی بازمیگردد که پیشتر اشاره کردیم. تونس یک جامعه مدنیتر و جامعهی شهری آن بیشتر و پیشرفتهتر است در نتیجه جریان اسلامگرا هم در این سرزمین یک جریان نخبهگرا است و با رصد پایگاههای آن به دانشگاهها، مدارس و مراکز علمی میرسیم.
مواجهه با مدرنیته عمده ترین عامل تشکیل جریان اسلام گرا در منطقه
اگر عمده جریانهای اسلامگرا از سلفی ترین جریانهای تا نوگراترین و غربگراترین آنها را ریشه یابی کنید، نقطه آغاز و نضج جریانها ریشه در مواجهه با مدرنیته دارد. ریشه در مواجهه دنیای اسلام منحط شده با دنیای مدرن با همه مظاهر پیشرفت آن دارد. در اینجا یک پرسش بنیادین و معروف «چرا انحطاط؟» در ذهن نخبهی دیندار شکل میگیرد. در پاسخ به این پرسش تکاپوگری روشنفکران و نخبگان را شاهدیم. البته هرکس با توجه به خاستگاه و زیست بوم معرفتی خود در این تکاپو پیش میرود و پاسخ می دهد. عبده، سید جمال، سرسید احمدخان، کواکبی و… هم خاستگاهشان همین مواجهه است اما پاسخشان متفاوت میشود. به هر حال این چالش است که به تولید جریانها منتهی میشود، در واقع نخبگان دینی به دنبال راه حل هستند برای گذر از این بحران و بازگرداندن شکوه تمدن اسلامی که در این مسیر با کش و قوسهای فراوان مواجهند.
عوامل تفاوت رویکرد جریانهای اسلامگرا در تونس و الجزایر
با تمام شباهتها، تفاوتهایی که وجود دارد کافی است تا دو جریان تقریبا متفاوت شکل بگیرد. در تونس این جریان، شهری و نخبه گرا است که منابع انسانی خود را عمدتا از محیطهای دانشگاهی و آکادمیک میگیرد اما در الجزایر برعکس، عمده جریانهای اسلامگرا از دل قبایل و روستاها و از دل خانقاهها بیرون می آید. در شمال افریقا جریان تصوف به طور سنتی، جریان پرقدرتی است و ریشه در متن جامعه دارد این ضرب المثل معروف در این منطقه است که «هرکس شیخی ندارد (منظور شیوخ صوفیه است) شیطان شیخ او خواهد بود.» در الجزایر خانقاهها اولین پرچمدار مبارزه با استعمار میشوند.
نکته بعدی به رویکرد متفاوت استعمار به این دو کشور بازمیگردد، که منجر به اتخاذ تاکتیکهای متفاوت از سوی دو کشور میشود. یعنی نه تنها سازمان و خاستگاه آنها متفاوت است حتی شیوههای آنها نیز متفاوت است. در الجزایر کنش استعمار کنش خشن، سخت و سرکوبگرانه است بالطبع شاهد قیام مسلحانه و شکل گیری جهاد هستیم. حتی اولین مبارزه مسلحانه را امیر عبدالقادر الجزایری که یک صوفی است، انجام میدهد. از خانقاه خود مردم را سازماندهی میکند. بعدها که «جبهه آزادیبخش ملی» شکل میگیرد بازهم همان شیوه مبارزه مسلحانه را علیه استعمار پیش میگیرد. اما در تونس اینگونه نیست و جریان اسلامگرا اولین تجلیهای خود را در زمانی که هنوز بای های حسینی سر کارند در قامت دانشمندان نخبه میبیند. همچون محمد بایرام پنجم که از علمای بزرگ زیتونه است و یا صدراعظم نخبه این سرزمین «خیرالدین پاشا تونسی» (که خیلی شبیه امیرکبیر بوده). به هر حال مدل کنشها بسیار مدنی و در قالب انتشار روزنامه و کتاب، برگزاری میتینگ، تاسیس باشگاه و مدرسه، صورت میگیرد. با اینکه بارها آسیب میبیند، روزنامه، مدرسه و باشگاههایش تعطیل میشود اما دوباره اقدام میکند. مثلا مدرسه عالیه صادقیه یکی از فعالیتهای این جریان است برای تربیت نیروی تونسی نخبه، وفادار به جامعه اسلامی تونس و مسلح به علم مدرن. اما توسط فرانسه محتوای آموزشی آن استحاله شده و در حد مدرسه ای که فقط زبان فرانسه تدریس میکند تنزل مییابد.
حداکثر خشونت آنها برای استقلال طلبی، تظاهرات خیابانی و درگیری با پلیس فرانسه حین تظاهرات است.
تفاوت صوفیان مبارزه الجزایر با سایر صوفیان
اساسا تصوف در شرق دنیای اسلام با تصوف در غرب دنیای اسلام بسیار متفاوت است. چیزی که در اینجا از تصوف در ذهن ماست بیشتر خرقه، خانقاه و کشکول و بیتوجهی به امور دنیوی است. اگرچه در شرق هم نمونههایی ازفعالیت تصوف را داریم، مثل نقشبندیه در پارهای از دوران حیات خود و یا جریان قادریه در قفقاز که در برابر روسیه قیام کردند، اما قاطبهی تصوف در شرق یک جریان عزلتگرا و حاشیهنشین است. ولی در مغرب تصوف آمیخته با زندگی مردم است. در آنجا صوفیه همان کاری را انجام میدهد که روحانیت در شرق انجام میدهد. یعنی یک شیخ صوفی در محدودهی خود مثل امام جماعت و روحانی در نزد ماست با همان فعالیتها و کارکردها اما با ابعاد عرفانی و اخلاقی پررنگتر. پس تصوفی آمیخته با فقه و شریعتمدار است. پاسداری از شریعت را وظیفه خود میداند و جایی که این هویت به خطر بیفتد واکنش نشان میدهد. از همین رو شروع مبارزه علیه استعمار از خانقاههاست.
تفاوت اساسی جریان اسلام گرای تونس و الجزایر
جریان اسلام گرای تونسی یک جریان نظری بوده که بیشتر به تقویت بعد ایدئولوژیک پرداخته است و جریان الجزایری بیشتر عملگرا و طلایه دار قیام و مبارزه به شکل عملی بوده است. میتوانیم بگوییم جریان تونس یک جریان فکری و نخبهگراست و جریان الجزایر یک جریان عملگرا و فعال است. شاید به همین دلیل هم باشد که الان شاهدیم جریان اسلامگرای تونس به یک ثبات و هویتی رسیده است چون عقبهفکری دارد. اما جریان اسلامگرای الجزایری همچنان دارای تشتت و بیثباتی است.