ابوالسرائیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ اکتبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۵: خط ۱۵:
پس از کشته شدن ابوالسرایا، حسن‌بن‌سهل، محمد‌بن‌محمد بن زید را  نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون ابتدا به او  امان داد و از گناه وی در گذشت، ولی پس از چهل روز دستور داد تا با شربتی زهرآگین او را به قتل رساندند.
پس از کشته شدن ابوالسرایا، حسن‌بن‌سهل، محمد‌بن‌محمد بن زید را  نزد [[مأمون]] به [[مرو]] فرستاد، مأمون ابتدا به او  امان داد و از گناه وی در گذشت، ولی پس از چهل روز دستور داد تا با شربتی زهرآگین او را به قتل رساندند.


در سال دویست هجری، ابراهیم‌بن‌موسی بن جعفر(ع) در [[یمن]] خروج  و از نهضت ابوالسرایا در عراق حمایت می‌‏کرد و مردم را به امامت محمد‌بن‌ابراهیم بن‌اسماعیل طباطبا می‌‏خواند و از [[مکّه]] با گروهی از اهل‌بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار می‌‏کرد، چنان که اهل یمن او را ابراهیم الجزّار، یعنی ابراهیم قصاب و شتر کش می‏ خواندند. امّا حسین بن حسن افطس همچنان به غارت مکّه می‌‏پرداخت، و جامه کعبه را بکند و خانه خدا را عریان ساخت، و پس از چندی دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید، و آنها را ابوالسرایا با نام ه‏ای به سوی او فرستاده بود و ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر بن اصفر ابوالسرایا داعی آل محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهی را که [[بنی العباس]] بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجری نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیاری از ثروت مندان از آن شهر بگریختند.
در سال دویست هجری‌قمری، ابراهیم‌بن‌موسی بن‌جعفر(ع) در [[یمن]] خروج  و از نهضت ابوالسرایا در عراق حمایت ‏کرد و مردم را به امامت محمد‌بن‌ابراهیم بن‌اسماعیل طباطبا ‏خواند و از [[مکّه]] با گروهی از اهل‌بیت و علویان به یمن رفت. ابراهیم همچنان بر یمن مسلط بود و مردم را کشتار می‌‏کرد، چنانکه اهل یمن او را ابراهیم‌الجزّار، یعنی ابراهیم قصاب و شتر‌کش می‏ خواندند. امّا حسین‌بن‌حسن افطس همچنان به غارت مکّه می‌‏پرداخت و جامه [[کعبه]] را کند و خانه خدا را عریان کرد و پس از چندی دو جامه بر آن از حریر نازک بپوشانید و آنها را ابوالسرایا همراه با نامه‌‌ای به سوی او فرستاد. ترجمه آن نامه چنین است: این جامه به امر اصفر‌بن‌اصفر ابوالسرایا داعی آل‌محمد بر خانه خدا پوشانیده شد تا جامه ظلمت و سیاهی را که [[بنی‌العباس]] بر کعبه پوشانیده بودند برکنند، و آن را از جامه ایشان پاک کند و این نامه را در سال 199 هجری‌قمری نوشت. مردم مکّه از او سخت بیمناک بودند تا آن که گروه بسیاری از ثروت‌مندان از آن شهر بگریختند.
<br>
[[حسین افطس|حسین افطس]] حتی طلاهای نازکی که بر سر ستون‌های [[مسجد‌الحرام]] کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن‌هایی که بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت برکند و چوب‌های ساج را که از آن مسجد بود همه را از جای کنده با دیگر اشیاء به مبلغی‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابوالسرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدی که محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین نام داشت و پیرمردی محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.<br>


حسین افطس پسر وی علی بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضی شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وی به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیرالمؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدی نبود و شایستگی این کار را نداشت، پس از چندی از خلافت جز اسمی بر او نماند و همه کارها به دست پسرش علی و حسین بن افطس اداره می‏ شد. محمد بن جعفر پس از ماجراهایی ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتی که شما با من کرده‏ اید خلع می‏ نمایم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیرالمؤمنین عبداللّه مأمون بن هارون است می‌‏سپارم (201 ه)<br>
[[حسین افطس|حسین افطس]] حتی طلاهای نازکی که بر سر ستون‌های [[مسجد‌الحرام]] کشیده بودند با زحمت بسیار تراشیده و به غارت برد و آهن‌هایی که بر پنجره [[چاه زمزم]] قرار داشت برکند و چوب‌های ساج را که از آن مسجد بود همه را از جای کنده با دیگر اشیاء به مبلغی‏ اندک بفروخت. چون بشنید که ابوالسرایا از کوفه رانده شده و به قتل رسیده است از بیم جان خود به نزد سیدی که محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین نام داشت و پیرمردی محبوب و دانشمند و مورد احترام بود رفت.


امّا ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمّد که در [[یمن|یمن]] خروج کرده بود سرانجام از لشکری که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وی امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>
حسین افطس پسر وی علی بن محمد را بفریفت و او را گفت تا پدرش را وادار به قبول خلافت کند و آن قدر او را وسوسه کردند تا محمد بن جعفر راضی شد. مردم مکّه در روز جمعه ششم ربیع الآخر پس از گزاردن نماز جمعه با وی به خلافت بیعت کردند و بیعت آل عباس را از خود برداشتند و او را امیرالمؤمنین خواندند. محمد بن جعفر مرد کارآمدی نبود و شایستگی این کار را نداشت، پس از چندی از خلافت جز اسمی بر او نماند و همه کارها به دست پسرش علی و حسین‌بن‌افطس اداره می‏‌شد. محمد‌بن‌جعفر پس از ماجراهایی ناچار شد خود را از خلافت خلع کند و گفت: خویشتن را از بیعتی که شما با من کرده‏ اید خلع می‏‌کنم و حق را به صاحب حق که خلیفه خدا امیرالمؤمنین عبداللّه مأمون‌بن‌هارون است می‌‏سپارم.
 
امّا ابراهیم‌بن‌موسی بن جعفر‌بن‌محمّد که در [[یمن|یمن]] خروج کرده بود، سرانجام از لشکری که مأمون به آن سرزمین فرستاده بود شکست خورد و او را زنجیر شده به عراق بردند و خلیفه به وی امان داد و از گناه او در گذشت.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 15 با ویرایش صوری و تغییرات اندک در برخی از جملات</ref>


== پانویس ==  
== پانویس ==  
confirmed
۵٬۹۱۷

ویرایش