نظام پادشاهی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
=== ب) نظام پادشاهی مشروطه === | === ب) نظام پادشاهی مشروطه === | ||
[[پرونده:نظام پادشاهی 2.jpg|بیقاب|چپ|بندانگشتی|]] | |||
نظامی است که قدرت شاه بر اساس قانون محدودتر میشود و او تحت نظارت قوانین نهادهای قانونگذار حکومت میکند.<ref>نجفی، تأملات سیاسی، ۳/۴۷۲؛ پازارگاد، مکتبهای سیاسی، ۱۸۶–۱۸۷؛ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۸.</ref> مشروطه سلطنتی یا پادشاهی مشروطه، در میان نظامهای سیاسی کاملاً دیکتاتوری و کاملاً مشروط و محدود قرار دارد. شکلهای مختلف این نظام، عبارتاند از: | نظامی است که قدرت شاه بر اساس قانون محدودتر میشود و او تحت نظارت قوانین نهادهای قانونگذار حکومت میکند.<ref>نجفی، تأملات سیاسی، ۳/۴۷۲؛ پازارگاد، مکتبهای سیاسی، ۱۸۶–۱۸۷؛ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۸.</ref> مشروطه سلطنتی یا پادشاهی مشروطه، در میان نظامهای سیاسی کاملاً دیکتاتوری و کاملاً مشروط و محدود قرار دارد. شکلهای مختلف این نظام، عبارتاند از: | ||
نسخهٔ ۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۷
نظام پادشاهی یک نظام سیاسی است که در آن قدرت در یک خانواده واحد است که از نسلی به نسل دیگر حکومت می کند. قدرتی که خانواده از آن برخوردار است، اقتدار سنتی است و بسیاری از پادشاهان به این دلیل احترام می گذارند که رعایا این نوع اقتدار را به آنها می دهند. با این حال سایر پادشاهان احترام را از طریق قدرت خودسرانه و حتی ترور به دست آورده اند. خانواده های سلطنتی هنوز هم امروز حکومت می کنند، اما قدرت آنها نسبت به قرن ها قبل کاهش یافته است. امروزه ملکه انگلیس تا حد زیادی یک موقعیت تشریفاتی دارد، اما پیشینیان او بر تاج و تخت قدرت بسیار بیشتری داشتند[۱].
مفهوم شناسی
نظام به تشکیلات، سیستم، شیوه روشمند، سنن و قواعدی که قوام و انتظام چیزی بر آن نهاده شده، معنا شده است[۲].سلطنت نیز به معنای قدرت، غلبه، تسلط، ملک، پادشاهی، حکومتکردن و فرمانراندن آمده است[۳]. در نظام سلطنتی، رئیس حکومت پادشاه یا ملکه یا معادل آن است، مانند قیصر، تزار، خاقان و شاهنشاه.[۴] ارسطو سلطنت را فرمانروایی یکنفره تعریف کرده و «دُژسالاری» (جباریت، استبداد) را صورت فاسد آن شمرده است.[۵] این نوع حکومت، معمولاً موروثی است و با زور و غلبه شکل میگیرد و به صورت حکومتی جبار در میآید.[۶] مردم نیز به جهت ترس از خشونت، در برابر آن تسلیم میشوند.[۷]
پیشینه
پادشاهی کهنترین شکل حکومت است. امپراتورهای باستان شرقی مانند سومریان، آشوریان، ایرانیان، مصریان و چینیها، نخستین نظامهای سلطنتی بودند که در کنار مناطق حاصلخیزی نظیر رود نیل، گنگ، سند، بینالنهرین، رود زرد و یانگتسه تشکیل شدند. نظامهای پادشاهی در غرب نیز در قالب امپراتورهای دریایی، در کنار دریای اژه و امپراتوری روم شکل گرفتند.[۸]
در ایران نخستین پادشاهی آریایی، در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد، با قدرتیافتن مادها آغاز شد و با فتوحات کوروش هخامنشی، ادامه یافت. در مدت ۱۳۰۰ سال که با سقوط سلسله ساسانی پایان یافت، حکومت میان سه تیره از اقوام آریایی ماد، پارس و پارت، دست به دست شد. این اقوام بهترتیب پادشاهی ماد، هخامنشی و اشکانی را شکل دادند.[۹] پس از شکست ایرانیان از سپاهیان مسلمان در جنگ نهاوند در سال ۲۱ق/ ۶۴۲م که موجب سقوط سلسله ساسانی شد، ایران نیز جزئی از سرزمینهای خلافت اسلامی گردید که در نواحی مختلف آن فرمانروایان مسلمان و عرب از جانب خلیفه مسلمانان حکومت میکردند.[۱۰]
در میان مسلمانان، معاویةبنابیسفیان نخستین کسی بود که به نام خلیفه مسلمانان بهطور رسمی سلطنت را آغاز کرد و برای پشتوانه این عمل خود، به جعل حدیث، دست زد. وی خود را خلیفه خواند و تلاش کرد با تعیین فرزندش به ولیعهدی، موروثیشدن حکومت را تثبیت کند.[۱۱] لقب سلطان که نخست تنها بر خلیفه گفته میشد، بهتدریج و با افول شوکت و قدرت خلیفه، به صاحبان واقعی قدرت و امیران استیلا (کسانی که به واسطه قدرت نظامی بر سرزمینهای خلیفه مستولی شده بودند) منتقل شد و سلسلههای مستقلی چون سامانیان، صفاریان و آلبویه را سلسلههای سلاطین اسلامی نامیدند؛ البته عنوان سلطان در این سطح توقف نکرد و با زوال خلافت و برآمدن سلسلههای بزرگ نظامی، لقب سلطان نیز ارتقا یافت و به عالیترین مقام نظامی سیاسی گفته شد و به سبب کاربرد بسیار، تعیّن و غلبه پیدا کرد؛ بدین ترتیب سلطنت اسلامی با تمامی عناوین، القاب، تشکیلات و لوازم آن، جایگزین خلافت اسلامی شد.[۱۲] در این دوره، جامعه اسلامی در دوراهی هرج و مرج و آشوب و سلطنت مقتدر، بهناگزیر بر حضور استیلایی سلطان رضایت داد و اگرچه همواره در تلاش برای حل مسئله، به ارائه راه حلهایی چون سلطنت ایرانشهری، الگوی افلاطونی و بهویژه امامت شیعی میپرداخت، لیکن در عمل چارهای جز توجیه نظری سلطه و اقتداری که به آن گرفتار آمده بود، نداشت.[۱۳] نهضت مشروطیت در ایران اگرچه تحول نسبتاً اساسی در سلطنت پدیدآورد، اما نفی تمامی مبانی، ساختارها و کارویژههای سلطنت با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ رخ داد.[۱۴]
انواع و ویژگیهای نظام سلطنتی
نظام سلطنتی یا نظام سیاسی فردی به یکی از این شکلها وجود دارد:
الف) نظام استبدادی (سلطنت مطلقه)
در این حکومت که بر پایه شخص استوار است،[۱۵] پادشاه رئیس واقعی دولت است و قدرت و اختیارات خود را بنا به اراده خود اعمال میکند.[۱۶] برخی از امتیازات نسبی این نوع حکومت را میتوان این موارد دانست:
- متناسببودن با شرایط زندگی انسانهای نخستین (که فاقد تمدن و قانون بودند)؛
- آمادگی و نیرومندی عمل؛
- باثباتی حکومت؛
- پایداری و استمرار سیاستها. در مقابل ایرادهای سلطنت مطلقه این موارد است:
- تمامیتخواهی و منفعتطلبی شخص حاکم و نزدیکان وی؛
- استقرار روابط ظالمانه میان حکام و رعایا؛
- رد حکومت برخود (حکومت برخود مردم را توانا میکند تا ویژگیهای مناسب برای جامعه دموکراتیک به دست آورند؛ ولی پادشاهی با نفی حکومت برخود، مردم را از لحاظ سیاسی و فکری در خواب فرو میبرد)؛
- احتمال حاکمشدن فردی ضعیف و بیکفایت.[۱۷]
ب) نظام پادشاهی مشروطه
نظامی است که قدرت شاه بر اساس قانون محدودتر میشود و او تحت نظارت قوانین نهادهای قانونگذار حکومت میکند.[۱۸] مشروطه سلطنتی یا پادشاهی مشروطه، در میان نظامهای سیاسی کاملاً دیکتاتوری و کاملاً مشروط و محدود قرار دارد. شکلهای مختلف این نظام، عبارتاند از:
سلطنت مشروطه پارلمانی که در آن مجالس مقننه بهطور غیر مستقیم در قوه مجریه دخالت دارند و شاه سلطنت میکند نه حکومت، و سلطنت مشروطه دوگانه که قوه مجریه به ریاست شاه، از استقلال تمام برخوردار است. از امتیازات نظام سلطنتی مشروطه، یکی آن است که مشارکت مردم در اداره نظام سیاسی با نمایندگان پارلمان سازماندهی میشود و احساس مشارکت اجتماعی، موجب دوام حمایت مردم از نظام سیاسی میگردد و دیگر آنکه قدرت و خودسری شاه به کمک قانون اساسی محدود میشود. در عین حال این نظام سیاسی نیز برخی عیبهای نظام سلطنتی را مانند انتخاب پادشاه بر اساس وراثت، احتمال سلطنت فردی نالایق و بیکفایت، امکان تسلط شاه بر دستگاه حکومت و گسترش سلطه استبدادی وی با ابزار قانون و به شکل غیر مستقیم، با خود دارد.[۱۹]
اگرچه صفت ویژه نظام سلطنتی، موروثیبودن است، اما ممکن است پادشاه به صورت انتخابی از سوی مردم یا آزادانه از سوی پادشاه پیشین تعیین گردد[۲۰]؛ بر این اساس، سلطنت را به موروثی و انتخابی نیز تقسیم کردهاند. پادشاهی انتخابی به گذشتهها تعلق دارد، مانند امپراتوران نخستین روم و پادشاهان لهستان. با گذر زمان، پادشاهی انتخابی به موروثی تبدیل شد. در پادشاهی موروثی، شاه بنا به قاعده استوار جانشینی، به حکومت میرسد و بهطور معمول بزرگترین فرزند پسر پس از مرگ پدر جانشین وی میگردد. چگونگی این جانشینی را قانون اساسی یا نظامنامهای خاص یا هر روال معین دیگری مشخص میکند.[۲۱]
امامخمینی با اشاره به هردو نوع نظام سلطنتی مطلقه (استبدادی) و مشروطه، به نقد این نظامها میپردازد و معتقد است در سلطنت مطلقه، رئیس دولت، حاکمی مستبد و مسلط بر جان و مال مردم است که خودسرانه در اموال مردم دخل و تصرف میکند و در حکومت مشروطه نیز نمایندگان مردم به قانونگذاری میپردازند؛ در حالیکه قانونگذاری و تشریع تنها در اختیار خداست.[۲۲] از نگاه ایشان اینکه مردم ایران سلطنت مشروطه را در زمان قاجار پذیرفتند، به دلیل عدم توانایی بر طرح حکومت اسلامی و تنها برای کاهش ظلم و استبداد بود.[۲۳]
عدم مشروعیت نظام سلطنتی
ارسطو پس از برشمردن انواع حکومت، سلطنت فردی را به دو نوع مشروع و نامشروع (نیککردار و تبهکار) تقسیم کرده است. سلطنت در نظامی که حاکم بر اساس قانون حکم میراند و منافع عمومی را در نظر دارد، مشروع (نیککردار) است و در نوع نامشروع (تبهکار) آن، حاکمیت سلطانی است که همیشه بهرغم خواست رعیت، حکومت را در راستای منافع شخصی خود و بدون پایبندی به قانون در پیش میگیرد.[۲۴] در تاریخ اندیشه سیاسی و حقوق اساسی هم، هرجا احراز قدرت به موجب قانون اساسی، به صورت موروثی یا انتخابی صورت گیرد و شکلِ فرمانروایی مقبول داشته باشد، مشروع شمرده میشود؛ اما فرمانروایی که با کودتا به قدرت برسد یا در طی پادشاهی به سبب اعمال خود، تنزل کند، غاصب، نامشروع و دیکتاتور تلقی میشود.[۲۵]
پانویس
- ↑ انواع نظامهای سیاسی.
- ↑ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۶۹۹؛ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۸/۷۸۵۳.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۸/۱۲۱۰۴؛انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۵/۴۲۳۳؛ آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، ۲۹۵–۲۹۶.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۰۱.
- ↑ همان، ۱۰۲ و ۲۰۱.
- ↑ نجفی، تأملات سیاسی، ۳/۴۷۲؛ بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ۸۸.
- ↑ بروکر، رژیمهای غیر دموکراتیک، ۹۱.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۷ و ۲۱۸–۲۲۲.
- ↑ گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۸۷، ۱۳۶، ۲۸۵ و ۳۴۵.
- ↑ پیرنیا و اقبال، تاریخ کامل ایران، ۲۴۵–۲۴۶.
- ↑ جعفریان، تاریخ خلفا، ۴۱۵–۴۱۸.
- ↑ همان، ۲۰۱–۲۰۲.
- ↑ فیرحی، دانش و مشروعیت در اسلام، ۲۰۳.
- ↑ طباطباییفر، نظام سلطانی، ۳۹۸.
- ↑ لاپیر، قدرت سیاسی، ۱۲۶.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۸.
- ↑ همان، ۲۷۹–۲۸۱.
- ↑ نجفی، تأملات سیاسی، ۳/۴۷۲؛ پازارگاد، مکتبهای سیاسی، ۱۸۶–۱۸۷؛ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۸.
- ↑ نصرتی، نظام سیاسی اسلام، ۵۷–۵۸.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۰۲.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۷۷–۲۷۸.
- ↑ امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۳–۴۴.
- ↑ همان، ۴/۴۲۹.
- ↑ اَمام، خودکامه، ۱۷۳–۱۷۴.
- ↑ نویمان، آزادی و قدرت و قانون، ۳۲۴–۳۲۵.