۸۷٬۵۶۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[حسین بن علی' به '[[حسین بن علی (سید الشهدا) ') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== پیشزمینهٔ تاریخی == | == پیشزمینهٔ تاریخی == | ||
[[پرونده:طبرستان1.png|جایگزین=|بندانگشتی|طبرستان واپسین سرزمین ایرانی بود که اسلام آن را فتح کرد.]] | [[پرونده:طبرستان1.png|جایگزین=|بندانگشتی|طبرستان واپسین سرزمین ایرانی بود که اسلام آن را فتح کرد.]] | ||
از آغاز ورود عربهای مسلمان به ایران، مردمان در مناطق مختلف به [[دین اسلام]] گرویدند؛ اما مردمان طبرستان تا سال ۹۸ ه.ق در برابر تغییر دین خویش، از آیین [[زرتشت]] (مَزدَیَسنا) به اسلام، ایستادگی کردند و سرانجام با کشتار وسیع یزید بن مهلب رویارو شدند و منطقهٔ طبرستان به سیطرهٔ عربها درآمد<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۸–۷۹</ref>.در اواخر خلافت [[عثمان]]، [[مسلمانان]] به مناطق شمالی ایران، از جنوب و سمت غربی در ناحیهٔ گرگان تاختند. از آن پس تا سدهٔ دوم، مردمان مازندران با شرط پرداخت جزیهٔ مسلمانان موافقت کردند؛ اما در منطقهٔ گیلان و دیلم، تا مدتها در این خصوص ایستادگی شد. سرانجام، این مناطق با پذیرش اسلام زیدی به تسلیم مسلمانان درآمدند. حاکمان و مردمان این نواحی تا روی کار آمدن علویان، از سرسختترین دشمنان مسلمانان بودند. آنان بارها به مناطق جنوبی خود، بهویژه قزوین، میتاختند. این دشمنیها سبب شد تا [[شیعیان]] و [[خوارج]] از مخالفان خلافت عباسی، به دنبال مقرّی برای خویش در این منطقه باشند. سادات علوی نیز در برابر فشار منصور و پس از او هادی، مهدی و رشید، به این نواحی کوچیدند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۲۹۷–۲۹۸</ref>.اهالی طبرستان با وجود حاکمانی مسلمان، اما به جهت رفتار خشن و ضعف مدیریتی آنان، از پذیرش اسلام سرباز زدند. یکی از دلایل گرایش مردم طبرستان به سادات علوی الفت و مهربانی آنان با مردمان بیان شده است<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۸–۷۹</ref>. | از آغاز ورود عربهای مسلمان به ایران، مردمان در مناطق مختلف به [[دین اسلام]] گرویدند؛ اما مردمان طبرستان تا سال ۹۸ ه.ق در برابر تغییر دین خویش، از آیین [[زرتشت]] (مَزدَیَسنا) به اسلام، ایستادگی کردند و سرانجام با کشتار وسیع یزید بن مهلب رویارو شدند و منطقهٔ طبرستان به سیطرهٔ عربها درآمد<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۸–۷۹</ref>.در اواخر خلافت [[عثمان]]، [[مسلمانان]] به مناطق شمالی ایران، از جنوب و سمت غربی در ناحیهٔ گرگان تاختند. از آن پس تا سدهٔ دوم، مردمان مازندران با شرط پرداخت جزیهٔ مسلمانان موافقت کردند؛ اما در منطقهٔ گیلان و دیلم، تا مدتها در این خصوص ایستادگی شد. سرانجام، این مناطق با پذیرش اسلام زیدی به تسلیم مسلمانان درآمدند. حاکمان و مردمان این نواحی تا روی کار آمدن علویان، از سرسختترین دشمنان مسلمانان بودند. آنان بارها به مناطق جنوبی خود، بهویژه قزوین، میتاختند. این دشمنیها سبب شد تا [[شیعیان]] و [[خوارج]] از مخالفان خلافت عباسی، به دنبال مقرّی برای خویش در این منطقه باشند. سادات علوی نیز در برابر فشار منصور و پس از او هادی، مهدی و رشید، به این نواحی کوچیدند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۲۹۷–۲۹۸</ref>.اهالی طبرستان با وجود حاکمانی مسلمان، اما به جهت رفتار خشن و ضعف مدیریتی آنان، از پذیرش اسلام سرباز زدند. یکی از دلایل گرایش مردم طبرستان به سادات علوی الفت و مهربانی آنان با مردمان بیان شده است<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۸–۷۹</ref>. | ||
== شرایط سیاسی حاکم بر منطقه == | == شرایط سیاسی حاکم بر منطقه == | ||
رویکرد عباسیان اغلب به علویان قهرآمیز بود و آزار آنان در عهد خلافت متوکل عباسی به اوج خود رسید. به دستور عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل، در این هنگام حرم [[حسین بن علی (سید الشهدا)|امام حسین]] در [[کربلا]] به آب بسته شد و به کشتزار تبدیل گردید و وی شماری را گماشت تا زائران را به شهادت رسانند<ref>مهرآبادی، سرگذشت علویان طبرستان، ۱۳–۱۴</ref>. به واسطهٔ سیاستهای اداری، مالی و نظامی متوکل از جمله ولخرجی فراوان، بیثباتی مقامهای اداری و تغییر پایتخت از [[بغداد]] به [[سامرا]] و نیز چرخش مذهبی وی به سمت حنبلیان، خلافت تضعیف شده بود و با جان باختن وی در ۲۴۷ هجری (۸۶۱ میلادی) به دست غلامان ترک، زمینهٔ زوال قدرت عباسیان فراهم شد. پس از مرگ، متوکل رویکرد منتصر به علویها تغییر کرد و او خود را «شیعه» نامید. اما خلافت پایدار نبود؛ با درگرفتن جنگ داخلی در بغداد و سامرا طی یک دهه پس از مرگ متوکل که به کشته شدن چهار خلیفه انجامید، خلافت عباسی درعمل تکهتکه شد و دودمانهای بهنسبت مستقلی توسط قدرتهای نظامی محلی با عنوان «امیر» در جایجای سرزمینهای اسلامی برآمدند. این دودمانهای نوبنیاد مانند [[صفاریان]]، برخلاف امیران پیشین همچون [[طاهریان]]، در پی خودمختاری و مرکزگریزی بودند. محمد بن طاهر، واپسین فرمانروای حکومت نیمهمستقل طاهری از ۲۴۸–۲۵۹ ه.ق (۸۶۲–۸۷۲ م) بر [[خراسان]] حکم میراند، اما اندکاندک چیرگی بر دیگر مناطق ایران از جمله طبرستان را از دست داد. او در ۲۵۹ ه.ق به دست یعقوب لیث صفاری دستگیر و زندانی شد و با از میان رفتن او، حکومت طاهریان نیز پایان یافت. از سوی دیگر، یعقوب لیث حکومت صفاریان را پی افکند و بخشهای بزرگی از [[ایران]] شامل سیستان، خراسان، کرمان، فارس و [[خوزستان]] را تسخیر کرد، اما موفق نشد بر طبرستان چیره شود<ref>[https://www.irna.ir/news/81440765/%D8%A7%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D9%8A%D8%B9%D9%82%D9%88%D8%A8-%D9%84%D9%8A%D8%AB-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B1%D9%8A-%D8%AC%D9%87%D8%AA-%D8%A7%D8%AD%D9%8A%D8%A7%D9%8A-%D8%A2%D9%8A%D9%8A%D9%86-%D9%85%D9%84%D9%83%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%8A-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A سایت ایرنا]</ref>. | |||
رویکرد عباسیان اغلب به علویان قهرآمیز بود و آزار آنان در عهد خلافت متوکل عباسی به اوج خود رسید. به دستور عبدالله بن یحیی بن خاقان، وزیر متوکل، در این هنگام حرم [[حسین بن علی | |||
شرایط سیاسی و مذهبی در زمان خلافت معتمد عباسی (۲۵۶–۲۷۹ ه.ق /۸۷۶–۸۹۲ م) نیز بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، کسان گوناگون در جایجای قلمرو عباسیان شوریده بودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیهٔ سیاسی شدهبود. معتمد عباسی، [[حسن بن علی (عسکری)]]، امام یازدهم شیعیان [[امامیه]] را که رقیبی بالقوه برای خلافت بهشمار میرفت، در سامرا زیر نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود<ref>Sachedina ۱۹۸۱، ص. 29</ref> <ref>Tabatabaee ۱۹۷۹، ص. ۲۰۹</ref>.از سوی دیگر، معتمد عباسی، خود، زیر سلطهٔ برادرش موفق بالله بود که فرماندهی سپاه را در اختیار داشت و دیوان را زیر تسلط داشت، بهطوریکه از ۸۸۲ م درعمل خلیفه تحت اسارت خانگی قرار داشت و قدرتی نداشت<ref>Chase 2010، ص. 323</ref>. | شرایط سیاسی و مذهبی در زمان خلافت معتمد عباسی (۲۵۶–۲۷۹ ه.ق /۸۷۶–۸۹۲ م) نیز بسیار پرچالش بود. این دوران به جهت سیاسی مصادف بود با عصر ضعف خلافت عباسیان؛ بدین صورت آنان از اعمال مؤثر حاکمیت خود جز در بخش محدودی از سرزمین عراق ناتوان بودند. در این دوره، کسان گوناگون در جایجای قلمرو عباسیان شوریده بودند و سرزمین مسلمانان دچار تجزیهٔ سیاسی شدهبود. معتمد عباسی، [[حسن بن علی (عسکری)]]، امام یازدهم شیعیان [[امامیه]] را که رقیبی بالقوه برای خلافت بهشمار میرفت، در سامرا زیر نظارت و مراقبت قرار داده و او را حتی از ملاقات با پیروانش نیز بازداشته بود<ref>Sachedina ۱۹۸۱، ص. 29</ref> <ref>Tabatabaee ۱۹۷۹، ص. ۲۰۹</ref>.از سوی دیگر، معتمد عباسی، خود، زیر سلطهٔ برادرش موفق بالله بود که فرماندهی سپاه را در اختیار داشت و دیوان را زیر تسلط داشت، بهطوریکه از ۸۸۲ م درعمل خلیفه تحت اسارت خانگی قرار داشت و قدرتی نداشت<ref>Chase 2010، ص. 323</ref>. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۲: | ||
== دورهٔ آغازین حکومت == | == دورهٔ آغازین حکومت == | ||
[[پرونده:بازسازی واقع بیعت.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|بازسازی واقعه [[بیعت]] مردم غرب طبرستان با [[حسن بن زید]] (داعی کبیر)، مرزنآباد، ۱۳۹۴.]] | [[پرونده:بازسازی واقع بیعت.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|بازسازی واقعه [[بیعت]] مردم غرب طبرستان با [[حسن بن زید]] (داعی کبیر)، مرزنآباد، ۱۳۹۴.]] | ||
خط ۵۲: | خط ۴۸: | ||
== ظهور مصمغان؛ فتح مامطیر و ساری == | == ظهور مصمغان؛ فتح مامطیر و ساری == | ||
[[پرونده:سوار نظام دیلمی.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|سوارهنظام دیلمی، بههمراه علم سبزرنگ]] | [[پرونده:سوار نظام دیلمی.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|سوارهنظام دیلمی، بههمراه علم سبزرنگ]] | ||
خط ۶۲: | خط ۵۷: | ||
== نبرد تمشکی دشت == | == نبرد تمشکی دشت == | ||
پس از ۴۰ روز حکومت علویان در شهر ساری، داعی کبیر تصمیم گرفت که به آمل بازگردد؛ ولی به توصیهٔ اسپهبدِ پادوسبانی، به «چمنو»[یادداشت ۳] رفت. با پیوستن لشکریان خراسان به سپاه سلیمان بن عبدالله، وی بار دیگر به سوی طبرستان هجوم آورد. دیلمیانی که در سپاه داعی بودند، برای انتقال غنائم جنگی، به منازلشان بازگشته بودند و داعی ناچار به مقابلهٔ با طاهریان با سپاهی کوچک شد. دو سپاه در محلی به نام «تمشکی دشت» به مصاف یکدیگر رفتند که موجب شکست و عقبنشینی علویان شد. سربازان علوی در بیشهها پراکنده شدند و توانستند «احمد بن محمد بن اوس» را بکشند. داعی کبیر نیز در زمان عقبنشینی، آنقدر روی پُل چمنو ایستاد تا تمامی زخمیان و کشتگان را از آن پل عبور دادند. سپس بازماندگان به سمت چالوس گریختند<ref>همان، ص61</ref> | پس از ۴۰ روز حکومت علویان در شهر ساری، داعی کبیر تصمیم گرفت که به آمل بازگردد؛ ولی به توصیهٔ اسپهبدِ پادوسبانی، به «چمنو»[یادداشت ۳] رفت. با پیوستن لشکریان خراسان به سپاه سلیمان بن عبدالله، وی بار دیگر به سوی طبرستان هجوم آورد. دیلمیانی که در سپاه داعی بودند، برای انتقال غنائم جنگی، به منازلشان بازگشته بودند و داعی ناچار به مقابلهٔ با طاهریان با سپاهی کوچک شد. دو سپاه در محلی به نام «تمشکی دشت» به مصاف یکدیگر رفتند که موجب شکست و عقبنشینی علویان شد. سربازان علوی در بیشهها پراکنده شدند و توانستند «احمد بن محمد بن اوس» را بکشند. داعی کبیر نیز در زمان عقبنشینی، آنقدر روی پُل چمنو ایستاد تا تمامی زخمیان و کشتگان را از آن پل عبور دادند. سپس بازماندگان به سمت چالوس گریختند<ref>همان، ص61</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۲: | ||
== نبرد لاویج == | == نبرد لاویج == | ||
پس از فتح آمل توسط سپاهیان طاهری، این شهر به اسپهبد قارن بن شهریار[یادداشت ۴] داده شد. داعی کبیر نیز پس از آنکه عدهای از مردم گیلان و دیلم به او پیوستند، به سوی «لاویجه رود» رفته و آنجا را لشگرگاه خویش قرار داد. سپاهیان طاهری و باوندی نیز از آمل خارج شده و در پایدشت مستقر شدند. داعی نیز به توصیهٔ سپاهیان دیلمی، به لشکرِ اسپهبد باوندی شبیخون زد و آن را در نبرد شبانه، شکست داد<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص ۶۲</ref>.در این شبیخون عدهٔ زیادی از سرداران سپاه طاهری[یادداشت ۵] کشته شدند. پس از پایان جنگ، علویان وارد آمل شدند و آن را بار دیگر فتح کردند. اسپهبد پادوسبانیان نیز به فرمان داعی کبیر، برای تعقیب اسپهبد باوندی فرستاده شد و بدین ترتیب او توانست کوهستان کارن را فتح کند و اسپهبد قارن باوندی به گرگان نزد سلیمان بن عبدالله پناه برد. خود داعی نیز پس از ۱۵ روز از آمل به سوی چمنو رفت<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص63</ref> و برای دومین بار ساری را فتح کرد. پس از شکستهای پیاپی سلیمان بن عبدالله از شاه طاهریان، محمد بن عبدالله، درخواست کمک کرد و سپاهی به سرداری «عناتور بن بختانشاه» و «جسنف بن ماس» به استراباد گسیل شد. از سویی عدهای از سپاهیان داعی در قارن کوه بودند و عدهٔ دیگری از دیلمیان پس از بدست آوردن غنائم، به وطنشان مراجعت نموده بودند. بنابرین داعی کبیر ابتدا از ساری به آمل و سپس به چالوس عقب نشست. در این هنگام خبر پیوستن وهسودان، حاکم دیلم، به طاهریان نیز شایع شده بود<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص64</ref>. | پس از فتح آمل توسط سپاهیان طاهری، این شهر به اسپهبد قارن بن شهریار[یادداشت ۴] داده شد. داعی کبیر نیز پس از آنکه عدهای از مردم گیلان و دیلم به او پیوستند، به سوی «لاویجه رود» رفته و آنجا را لشگرگاه خویش قرار داد. سپاهیان طاهری و باوندی نیز از آمل خارج شده و در پایدشت مستقر شدند. داعی نیز به توصیهٔ سپاهیان دیلمی، به لشکرِ اسپهبد باوندی شبیخون زد و آن را در نبرد شبانه، شکست داد<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص ۶۲</ref>.در این شبیخون عدهٔ زیادی از سرداران سپاه طاهری[یادداشت ۵] کشته شدند. پس از پایان جنگ، علویان وارد آمل شدند و آن را بار دیگر فتح کردند. اسپهبد پادوسبانیان نیز به فرمان داعی کبیر، برای تعقیب اسپهبد باوندی فرستاده شد و بدین ترتیب او توانست کوهستان کارن را فتح کند و اسپهبد قارن باوندی به گرگان نزد سلیمان بن عبدالله پناه برد. خود داعی نیز پس از ۱۵ روز از آمل به سوی چمنو رفت<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص63</ref> و برای دومین بار ساری را فتح کرد. پس از شکستهای پیاپی سلیمان بن عبدالله از شاه طاهریان، محمد بن عبدالله، درخواست کمک کرد و سپاهی به سرداری «عناتور بن بختانشاه» و «جسنف بن ماس» به استراباد گسیل شد. از سویی عدهای از سپاهیان داعی در قارن کوه بودند و عدهٔ دیگری از دیلمیان پس از بدست آوردن غنائم، به وطنشان مراجعت نموده بودند. بنابرین داعی کبیر ابتدا از ساری به آمل و سپس به چالوس عقب نشست. در این هنگام خبر پیوستن وهسودان، حاکم دیلم، به طاهریان نیز شایع شده بود<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص64</ref>. | ||
== پیروزی نهایی بر طاهریان == | == پیروزی نهایی بر طاهریان == | ||
نقشه مناطق شمالی ایران در قرون اولیه اسلامی. منطقه دیلم، در میان گیلان و طبرستان قرار گرفتهاست وهسودان حاکم دیلمیان، پس از اندکی چهار هزار تن از جنگجویان دیلمی را نزد داعی کبیر فرستاد و سرانجام دو سپاه در چمنو اردو زدند. در ابتدای نبرد، سپاهیان علوی شکستی را متحمل شدند که موجب عقبنشینی آنان به آمل گشت؛ لیکن اندکی بعد دوباره هجوم آورده<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص65</ref> و در ۸ ذی الحجه ۲۵۲ هجری،<ref>همان، ص66</ref> طاهریان را شکست دادند و سپاهیان دیلمی در شهر ساری به قتل و غارت روی آوردند سپس عدهای از سرداران طاهری[یادداشت ۶] را به قتل آوردند. سلیمان بن عبدالله، خود نیز از ساری گریخت؛ ولیکن اقوام و اموالش به دست علویان افتادند<ref>همان، ص65</ref>. | نقشه مناطق شمالی ایران در قرون اولیه اسلامی. منطقه دیلم، در میان گیلان و طبرستان قرار گرفتهاست وهسودان حاکم دیلمیان، پس از اندکی چهار هزار تن از جنگجویان دیلمی را نزد داعی کبیر فرستاد و سرانجام دو سپاه در چمنو اردو زدند. در ابتدای نبرد، سپاهیان علوی شکستی را متحمل شدند که موجب عقبنشینی آنان به آمل گشت؛ لیکن اندکی بعد دوباره هجوم آورده<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص65</ref> و در ۸ ذی الحجه ۲۵۲ هجری،<ref>همان، ص66</ref> طاهریان را شکست دادند و سپاهیان دیلمی در شهر ساری به قتل و غارت روی آوردند سپس عدهای از سرداران طاهری[یادداشت ۶] را به قتل آوردند. سلیمان بن عبدالله، خود نیز از ساری گریخت؛ ولیکن اقوام و اموالش به دست علویان افتادند<ref>همان، ص65</ref>. | ||
خط ۷۸: | خط ۷۰: | ||
== اختلاف در میان هواداران داعی و شورشهای مخالفانش == | == اختلاف در میان هواداران داعی و شورشهای مخالفانش == | ||
اسپهبد قارن پور شهریار نیز پس از شکست طاهریان در نبرد چمنو، به وساطت مصمغان، تسلیم شد و دو فرزندش، مازیار و سرخاب را در سال ۲۵۲ قمری نزد داعی فرستاد. بدین ترتیب علاوه به دشتهای طبرستان، مناطق کوهستانی به دست علویان افتاد<ref>همانجا</ref>. | اسپهبد قارن پور شهریار نیز پس از شکست طاهریان در نبرد چمنو، به وساطت مصمغان، تسلیم شد و دو فرزندش، مازیار و سرخاب را در سال ۲۵۲ قمری نزد داعی فرستاد. بدین ترتیب علاوه به دشتهای طبرستان، مناطق کوهستانی به دست علویان افتاد<ref>همانجا</ref>. | ||
خط ۸۶: | خط ۷۷: | ||
== فتح استرآباد == | == فتح استرآباد == | ||
سلیمان بن عبدالله، پس از شکست در برابر داعی، از استرآباد (گرگان کنونی) به خراسان رفت و در جای خود نمایندگانی را قرار داد. داعی کبیر نیز پس از سرکوب مخالفان داخلی<ref>همانجا</ref> در تاریخ ۳ ذیالحجه ۲۵۳ هجری قمری، «محمد بن ابراهیم»[یادداشت ۷] و «لشکرستان دیلمی» را در رأس سپاهی به سوی استرآباد اعزام نمود که توانستند آن شهر را نیز فتح کنند<ref>همان، ص69</ref>. | سلیمان بن عبدالله، پس از شکست در برابر داعی، از استرآباد (گرگان کنونی) به خراسان رفت و در جای خود نمایندگانی را قرار داد. داعی کبیر نیز پس از سرکوب مخالفان داخلی<ref>همانجا</ref> در تاریخ ۳ ذیالحجه ۲۵۳ هجری قمری، «محمد بن ابراهیم»[یادداشت ۷] و «لشکرستان دیلمی» را در رأس سپاهی به سوی استرآباد اعزام نمود که توانستند آن شهر را نیز فتح کنند<ref>همان، ص69</ref>. | ||
== نبرد با لشکریان روس == | == نبرد با لشکریان روس == | ||
نقشهٔ مناطقی که مورد حملهٔ روسهای افرنجی قرار گرفت. مناطق تحتتأثیر حملات با بنفش و نام کشورها و دودمانها با رنگ مشکی متمایز هستند. | نقشهٔ مناطقی که مورد حملهٔ روسهای افرنجی قرار گرفت. مناطق تحتتأثیر حملات با بنفش و نام کشورها و دودمانها با رنگ مشکی متمایز هستند. | ||
خط ۹۸: | خط ۸۷: | ||
== مقابله با عباسیان == | == مقابله با عباسیان == | ||
=== خلافت مستعین؛ رو به البرز جنوبی === | === خلافت مستعین؛ رو به البرز جنوبی === | ||
گسترش قلمرو داعی و محبوبیتش نزد مردم شهرهای [[سامرا]] و [[کوفه]]، موجب واکنش خلفا عباسی گشت. المستعین بالله، که معاصر داعی و دوازدهمین خلیفه عباسی بود<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص71</ref> لشکری را به شهر همدان اعزام نمود؛ ولیکن در محرم سال ۲۵۲ هجری، سرداران عباسی وی را از خلافت عزل نموده و «معتز بالله» را به جایش نشاندند<ref>همان، ص72</ref>. | گسترش قلمرو داعی و محبوبیتش نزد مردم شهرهای [[سامرا]] و [[کوفه]]، موجب واکنش خلفا عباسی گشت. المستعین بالله، که معاصر داعی و دوازدهمین خلیفه عباسی بود<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص71</ref> لشکری را به شهر همدان اعزام نمود؛ ولیکن در محرم سال ۲۵۲ هجری، سرداران عباسی وی را از خلافت عزل نموده و «معتز بالله» را به جایش نشاندند<ref>همان، ص72</ref>. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۹۳: | ||
== خلافت معتز == | == خلافت معتز == | ||
از شروع حکومت معتز مدت چندانی نگذشت که وی خبر فتوحات داعی در مناطق جنوبی البرز را شنید<ref>همانجا</ref>. او در سال ۲۵۳ هجری قمری برای سرکوب حسن بن زید، ارتشی را به فرماندهی «موسی بن بغا» و سرداری «مُفْلِح» از عراق به طبرستان گسیل داشت<ref>همانجا</ref>. | از شروع حکومت معتز مدت چندانی نگذشت که وی خبر فتوحات داعی در مناطق جنوبی البرز را شنید<ref>همانجا</ref>. او در سال ۲۵۳ هجری قمری برای سرکوب حسن بن زید، ارتشی را به فرماندهی «موسی بن بغا» و سرداری «مُفْلِح» از عراق به طبرستان گسیل داشت<ref>همانجا</ref>. | ||
خط ۱۱۶: | خط ۱۰۲: | ||
== خلافت مهتدی؛ شورش علویان در بصره == | == خلافت مهتدی؛ شورش علویان در بصره == | ||
پس از مرگ معتز عباسی، خلیفه عباسی، مهتدی بر تخت نشست. خلیفهٔ جدید فرمان داد که همهٔ نیروهای نظامی عباسیان به [[عراق]] بازگردند تا بتواند با «صاحب الزنج»[یادداشت ۹] در [[بصره]] مقابله کند<ref>همان، ص75</ref>. در ماه جمادیالآخر سال ۲۵۵ قمری، پیغامی از گرگان به دست مفلح رسید<ref>همان، ص74</ref> که او را به [[سامرا]] فراخواند. موسی بن بغا نیز همراه سپاهیان عباسی به عراق بازگشت و در جای خود احمد بن محمد سکنی را قرار داد. داعی کبیر هم با بهرهگیری از این فرصت در ۲۵۵ قمری آمل، سال بعد آن ری، در ۲۵۷ قمری گرگان و در ۲۵۹ قمری قومس را گشود و احمد بن سکنی نیز به وی متمایل شده و به یاران وی پیوست<ref>همانجا</ref> و حکومت داهستان و به نقلی دیگر استرآباد را بدست گرفت<ref>همان، ص75</ref>. | پس از مرگ معتز عباسی، خلیفه عباسی، مهتدی بر تخت نشست. خلیفهٔ جدید فرمان داد که همهٔ نیروهای نظامی عباسیان به [[عراق]] بازگردند تا بتواند با «صاحب الزنج»[یادداشت ۹] در [[بصره]] مقابله کند<ref>همان، ص75</ref>. در ماه جمادیالآخر سال ۲۵۵ قمری، پیغامی از گرگان به دست مفلح رسید<ref>همان، ص74</ref> که او را به [[سامرا]] فراخواند. موسی بن بغا نیز همراه سپاهیان عباسی به عراق بازگشت و در جای خود احمد بن محمد سکنی را قرار داد. داعی کبیر هم با بهرهگیری از این فرصت در ۲۵۵ قمری آمل، سال بعد آن ری، در ۲۵۷ قمری گرگان و در ۲۵۹ قمری قومس را گشود و احمد بن سکنی نیز به وی متمایل شده و به یاران وی پیوست<ref>همانجا</ref> و حکومت داهستان و به نقلی دیگر استرآباد را بدست گرفت<ref>همان، ص75</ref>. | ||
== مقابله با یعقوب لیث == | == مقابله با یعقوب لیث == | ||
[[پرونده:لیث.png|جایگزین=|بندانگشتی|دولتهایی که پس از انفعال و تضعیف خلافت، سر به شورش و خودرأیی برداشتند. (زبان نقشه، عربی است).]] | [[پرونده:لیث.png|جایگزین=|بندانگشتی|دولتهایی که پس از انفعال و تضعیف خلافت، سر به شورش و خودرأیی برداشتند. (زبان نقشه، عربی است).]] | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۱۴: | ||
== سرکوب شورشهای بعدی == | == سرکوب شورشهای بعدی == | ||
پس از سیطرهٔ دوبارهٔ داعی بر طبرستان، عدهای از صحراگردان ترک نژاد، با بیش از هزار تن نیرو، از سوی داهستان به استراباد و گرگان رفته و به کشتار و غارت مردم روی آوردند. از آمل نیز خبر شورش «لیث بن فنه» شایعه گشت. داعی ابتدا ترکهای نامسلمان را شکست داد و سپس محمد بن ابراهیم را به جای خود در گرگان نهاده، به سوی آمل رفت. لیث گریخت و به ری پناه برد. حاکم ری نیز در نبردی از سپاهیان علوی شکست خورد و داعی دستور داد تا لیث را سر بریدند<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص77</ref>. | پس از سیطرهٔ دوبارهٔ داعی بر طبرستان، عدهای از صحراگردان ترک نژاد، با بیش از هزار تن نیرو، از سوی داهستان به استراباد و گرگان رفته و به کشتار و غارت مردم روی آوردند. از آمل نیز خبر شورش «لیث بن فنه» شایعه گشت. داعی ابتدا ترکهای نامسلمان را شکست داد و سپس محمد بن ابراهیم را به جای خود در گرگان نهاده، به سوی آمل رفت. لیث گریخت و به ری پناه برد. حاکم ری نیز در نبردی از سپاهیان علوی شکست خورد و داعی دستور داد تا لیث را سر بریدند<ref>واردی کولایی، تقی، تاریخ علویان طبرستان، ص77</ref>. | ||
== شورش دیالمه در گرگان == | == شورش دیالمه در گرگان == | ||
با خروج داعی از گرگان، عدهای از دیلمیان که در آن شهر مانده بودند، دست به غارت و تجاوزگری زدند و از عوامل داعی سرپیچی نمودند. حسن بن زید نیز برادرش، محمد، را در رأس سپاهی راهی گرگان کرد. شورشیان به سوی خراسان گریختند و عامل طاهری در شهر اسفراین، شاری، را تحریک کردند تا گرگان را تصرف نماید. وی عاملان داعی را به آمل عقب نشاند؛ ولیکن وقتی بزرگان گرگان نزد شاری رفته و خیانت دیلمیان را شرح دادند، وی سیاستش را نسبت به شورشیان تغییر داد<ref>همانجا</ref>. شاری با توصیهٔ گرگانیها، به محل گردهمایی دیلمیان هجوم برد و در یک روز سه هزار تن از آنان را به قتل آورد، سپس خود به خراسان رفت و داعی بار دیگر به گرگان بازگشت. وی فرمان داد تا بیش از هزار نفر از دیلمیان خطاکار را دستگیر کرده و دست و پایشان را قطع کردند<ref>همان، ص78</ref>. رستم بن قارن باوندی، که در این زمان سرزمینهای پدریش به دست داعی افتاده بود، نیز در تحریک دیلمیها نقش داشت<ref>سجادی، صادق؛ موسوی بجنوردی، کاظم «آل باوند»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج1،صص588و587</ref>. | با خروج داعی از گرگان، عدهای از دیلمیان که در آن شهر مانده بودند، دست به غارت و تجاوزگری زدند و از عوامل داعی سرپیچی نمودند. حسن بن زید نیز برادرش، محمد، را در رأس سپاهی راهی گرگان کرد. شورشیان به سوی خراسان گریختند و عامل طاهری در شهر اسفراین، شاری، را تحریک کردند تا گرگان را تصرف نماید. وی عاملان داعی را به آمل عقب نشاند؛ ولیکن وقتی بزرگان گرگان نزد شاری رفته و خیانت دیلمیان را شرح دادند، وی سیاستش را نسبت به شورشیان تغییر داد<ref>همانجا</ref>. شاری با توصیهٔ گرگانیها، به محل گردهمایی دیلمیان هجوم برد و در یک روز سه هزار تن از آنان را به قتل آورد، سپس خود به خراسان رفت و داعی بار دیگر به گرگان بازگشت. وی فرمان داد تا بیش از هزار نفر از دیلمیان خطاکار را دستگیر کرده و دست و پایشان را قطع کردند<ref>همان، ص78</ref>. رستم بن قارن باوندی، که در این زمان سرزمینهای پدریش به دست داعی افتاده بود، نیز در تحریک دیلمیها نقش داشت<ref>سجادی، صادق؛ موسوی بجنوردی، کاظم «آل باوند»، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج1،صص588و587</ref>. | ||
== شورش رستم باوندی و خروج سید عقیقی == | == شورش رستم باوندی و خروج سید عقیقی == | ||
عدهای از دیلمیان از ترس مجازاتهایی که داعی بر آنان روا داشت، گریختند و به رستم بن قارن در کوهستانهای طبرستان پناه بردند. اسپهبد باوندی که ناخواسته با نیرویی هزار نفری مواجه شد، پیاپی عدهای از آنان را به قلمرو داعی فرستاده و غارتگری میکرد. | عدهای از دیلمیان از ترس مجازاتهایی که داعی بر آنان روا داشت، گریختند و به رستم بن قارن در کوهستانهای طبرستان پناه بردند. اسپهبد باوندی که ناخواسته با نیرویی هزار نفری مواجه شد، پیاپی عدهای از آنان را به قلمرو داعی فرستاده و غارتگری میکرد. | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۳۵: | ||
== داعیان علوی طبرستان == | == داعیان علوی طبرستان == | ||
=== حسن بن زید === | === حسن بن زید === | ||
حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ملقب به داعی اول، داعی کبیر و داعی الی الحق (داعی الحق) که در زمان [[متوکل]] به ری فرار کرده بود، به درخواست مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از ری به طبرستان رفته و از مردم بیعت گرفت <ref>فرمانیان و موسوی نژاد، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، صص۶۶–۶۷</ref>.حسن بن زید در فاصله حکومت خود از ۲۵۰ تا ۲۷۰ ه.ق چند مرتبه بر مناطق ری و زنجان و قزوین چیره گردید. در سال نخست یکی از علویان را نام محمد بن جعفر، به آن منطقه فرستاد که بعدها به دست طاهریان دچار شد. در سال ۲۵۱ ه.ق حسین بن احمد علوی در قزوین قیام کرد و عمال طاهری را از منطقه بیرون کرد. در همان هنگام بود که حسین بن زید به همراه برادرش بر ساری مسلط شدند و با مردم لاریجان و قصران (شمال [[تهران]] فعلی) بیعت کردند. به گزارش ابن اسفندیار، داعی کبیر هر کسی را که هوادار سیاهجامگان عباسی بود، به عقوبتی سخت میکشت و آنچنان آنان را ملامت میکرد تا مردمان به هراس افتاده و جز طاعت و رضای او فکری نکنند. از همین روی بود که عباسیان سعی در سرکوبی قیام او کردند و با وجود آنکه یعقوب لیث در بغداد، عنصری نامطلوب و غیر سالم محسوب میشد، اما او را تحریک کردند تا به طبرستان برود و البته شکست خورد. پس از یعقوب، عباسیان بغداد، موسی بن بغا و مفلح ترکی را برای سرکوب به منطقه فرستادند که توفیقی در این امر بدست آوردند اما به جهت مرگ خلیفه معتز بالله، مجبور به بازگشت شدند و حسن همچنان بر منطق مسلط بود. مبارزات داعی کبیر به جنگ با طاهریان خلاصه نمیشد و او در جهاد با کفار نیز کوشا بود؛ آنچنان که گزارش کردهاند دو هزار کافر را به قتل رسانده و غنیمت بسیاری به دست آوردهاست که در میان دیالمه تقسیم کرد. او در دفع ظلم و ستم از طبرستان میکوشید و پس از اطلاعش از سرقت و فساد برخی دیلمیان، پس از تذکر به آنان، دست و پای هزار نفر از آنان را قطع کرد. ابن ندیم چند کتاب به حسن نسبت میدهد؛ الجامع فی الفقه، کتاب البیان و کتاب الحجه فی الامامه از جمله این آثار هستند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳۰۱–۳۰۵</ref>. وی که از امامان مشهور زیدیه بودهاست، سرانجام به سال ۲۷۰ ه.ق از دنیا رفت. | حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ملقب به داعی اول، داعی کبیر و داعی الی الحق (داعی الحق) که در زمان [[متوکل]] به ری فرار کرده بود، به درخواست مردم طبرستان در سال ۲۵۰ هجری از ری به طبرستان رفته و از مردم بیعت گرفت <ref>فرمانیان و موسوی نژاد، درسنامه تاریخ و عقاید زیدیه، صص۶۶–۶۷</ref>.حسن بن زید در فاصله حکومت خود از ۲۵۰ تا ۲۷۰ ه.ق چند مرتبه بر مناطق ری و زنجان و قزوین چیره گردید. در سال نخست یکی از علویان را نام محمد بن جعفر، به آن منطقه فرستاد که بعدها به دست طاهریان دچار شد. در سال ۲۵۱ ه.ق حسین بن احمد علوی در قزوین قیام کرد و عمال طاهری را از منطقه بیرون کرد. در همان هنگام بود که حسین بن زید به همراه برادرش بر ساری مسلط شدند و با مردم لاریجان و قصران (شمال [[تهران]] فعلی) بیعت کردند. به گزارش ابن اسفندیار، داعی کبیر هر کسی را که هوادار سیاهجامگان عباسی بود، به عقوبتی سخت میکشت و آنچنان آنان را ملامت میکرد تا مردمان به هراس افتاده و جز طاعت و رضای او فکری نکنند. از همین روی بود که عباسیان سعی در سرکوبی قیام او کردند و با وجود آنکه یعقوب لیث در بغداد، عنصری نامطلوب و غیر سالم محسوب میشد، اما او را تحریک کردند تا به طبرستان برود و البته شکست خورد. پس از یعقوب، عباسیان بغداد، موسی بن بغا و مفلح ترکی را برای سرکوب به منطقه فرستادند که توفیقی در این امر بدست آوردند اما به جهت مرگ خلیفه معتز بالله، مجبور به بازگشت شدند و حسن همچنان بر منطق مسلط بود. مبارزات داعی کبیر به جنگ با طاهریان خلاصه نمیشد و او در جهاد با کفار نیز کوشا بود؛ آنچنان که گزارش کردهاند دو هزار کافر را به قتل رسانده و غنیمت بسیاری به دست آوردهاست که در میان دیالمه تقسیم کرد. او در دفع ظلم و ستم از طبرستان میکوشید و پس از اطلاعش از سرقت و فساد برخی دیلمیان، پس از تذکر به آنان، دست و پای هزار نفر از آنان را قطع کرد. ابن ندیم چند کتاب به حسن نسبت میدهد؛ الجامع فی الفقه، کتاب البیان و کتاب الحجه فی الامامه از جمله این آثار هستند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳۰۱–۳۰۵</ref>. وی که از امامان مشهور زیدیه بودهاست، سرانجام به سال ۲۷۰ ه.ق از دنیا رفت. | ||
=== محمد بن زید === | === محمد بن زید === | ||
محمد بن زید، برادر حسن بن زید جانشین بعدی در حکومت علویان بود. او اواخر حیات حسن، به ولایت گرگان منصوب بود. داعی کبیر در هنگام درگذشتش برای برادر بیعت گرفت. اما پس از مرگش، داماد او ابوالحسین، قیام کرد و گروهی با وی بیعت نمودند با آمدن محمد از گرگان ابوالحسین به چالوس گریخت. در دوران حکومت محمد، شمال ایران در کشاکش سه قدرت بود. از سویی عمرو بن لیث صفاری و از دیگر سو، رافع بن هرثمه و محمد بن زید و بغداد نیز از طرف دیگر سعی میکرد تا از اختلافات میان آنها برای خویش بهرهمند شوند. محمد بن زید مرتب یکی را به شهری منصوب میکرد و دیگری را تحریک مینمود تا آن شهر را به زور از چنگ او درآورد. خود این افراد نیز در خصوص سیطره بر خراسان و ری طمع داشتند و بر سر تصاحب این مناطق به جنگ میپرداختند. رافع بن هرثمه در نهایت گریخت و کشته شد و عمرو بن لیث در خراسان به چنگ سامانیان دچار شد و بر همین اساس، طبرستان برای محمد بن زید آزاد شد. مرعشی گزارش میکند که در سال ۲۸۷ ه. ق، اسماعیل بن احمد سامانی، عمرو بن لیث را اسیر و به قتل رساند و آوازه همت و مرود محمد پس از فراغت از جوانب مختلف منتشر شد. بر این اساس عرب و عجم و روم و ند به موافقت با حکومت محمد رغبت پیدا کردند و نام نیک او شهرت یافت. جعفریان پس از بیان گزارش مرعشی، عبارات آن را گواه بر رفتار متواضعانه محمد با مردم تعبیر میکند. حکومت محمد از جمله حکومتهای عادلانه علویان در ایران بهشمار میرود. مورخان گزارش کردهاند که محمد بن زید کمک مالی به علویانی که تحت سلطه عراق و حجاز بودند میفرستاد و از آنان حمایت میکرد. پس از کشته شدن عمرو بن لیث و تسلط سامانیان بر ماوراءالنهر، سپاهی به فرمان اسماعیل بن احمد سامانی به سوی طبرستان فرستاده شد تا آن ناحیه را به تسلط سامانیان درآورد. این سپاه در سال ۲۸۷ ه.ق به جنگ با محمد بن زید پرداخت و در اثر همین جنگ، داعی مجروح و سپس کشته شد. پس از آن سامانیان بر ناحیه طبرستان استقرار یافتند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص ۳۰۶–۳۰۷</ref>. [[ابن اثیر]]، داعی صغیر را شخصی ادیب و دانشمند معرفی میکند که با مردم حسن سلوک داشتهاست<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۹</ref>. | محمد بن زید، برادر حسن بن زید جانشین بعدی در حکومت علویان بود. او اواخر حیات حسن، به ولایت گرگان منصوب بود. داعی کبیر در هنگام درگذشتش برای برادر بیعت گرفت. اما پس از مرگش، داماد او ابوالحسین، قیام کرد و گروهی با وی بیعت نمودند با آمدن محمد از گرگان ابوالحسین به چالوس گریخت. در دوران حکومت محمد، شمال ایران در کشاکش سه قدرت بود. از سویی عمرو بن لیث صفاری و از دیگر سو، رافع بن هرثمه و محمد بن زید و بغداد نیز از طرف دیگر سعی میکرد تا از اختلافات میان آنها برای خویش بهرهمند شوند. محمد بن زید مرتب یکی را به شهری منصوب میکرد و دیگری را تحریک مینمود تا آن شهر را به زور از چنگ او درآورد. خود این افراد نیز در خصوص سیطره بر خراسان و ری طمع داشتند و بر سر تصاحب این مناطق به جنگ میپرداختند. رافع بن هرثمه در نهایت گریخت و کشته شد و عمرو بن لیث در خراسان به چنگ سامانیان دچار شد و بر همین اساس، طبرستان برای محمد بن زید آزاد شد. مرعشی گزارش میکند که در سال ۲۸۷ ه. ق، اسماعیل بن احمد سامانی، عمرو بن لیث را اسیر و به قتل رساند و آوازه همت و مرود محمد پس از فراغت از جوانب مختلف منتشر شد. بر این اساس عرب و عجم و روم و ند به موافقت با حکومت محمد رغبت پیدا کردند و نام نیک او شهرت یافت. جعفریان پس از بیان گزارش مرعشی، عبارات آن را گواه بر رفتار متواضعانه محمد با مردم تعبیر میکند. حکومت محمد از جمله حکومتهای عادلانه علویان در ایران بهشمار میرود. مورخان گزارش کردهاند که محمد بن زید کمک مالی به علویانی که تحت سلطه عراق و حجاز بودند میفرستاد و از آنان حمایت میکرد. پس از کشته شدن عمرو بن لیث و تسلط سامانیان بر ماوراءالنهر، سپاهی به فرمان اسماعیل بن احمد سامانی به سوی طبرستان فرستاده شد تا آن ناحیه را به تسلط سامانیان درآورد. این سپاه در سال ۲۸۷ ه.ق به جنگ با محمد بن زید پرداخت و در اثر همین جنگ، داعی مجروح و سپس کشته شد. پس از آن سامانیان بر ناحیه طبرستان استقرار یافتند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص ۳۰۶–۳۰۷</ref>. [[ابن اثیر]]، داعی صغیر را شخصی ادیب و دانشمند معرفی میکند که با مردم حسن سلوک داشتهاست<ref>میرتبار، تاثیر مهاجرت سادات بر گسترش تشیع، ۷۹</ref>. | ||
=== ناصر کبیر === | === ناصر کبیر === | ||
[[پرونده:آرامگاه اطروش.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|مقبرهٔ ناصر کبیر در آمل]] | [[پرونده:آرامگاه اطروش.jpg|جایگزین=|بندانگشتی|مقبرهٔ ناصر کبیر در آمل]] | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۴۷: | ||
=== حسن بن قاسم === | === حسن بن قاسم === | ||
چون اطروش در گذشت پسرش ابوالحسین احمد حسن را از گیلان فرا خواند و [[حکومت]] را به وی سپرد. اما ابوالقاسم جعفر، برادر احمد وی را از این کار سرزنش کرد و به قصد بازگرفتن تاج و تخت پدر با قوه قهریه از آمل بیرون آمد. حسن که نام پادشاهی داعی الی الحق اختیار کرده بود، شروین باوندی و شهریار قارنوندی را به پرداخت خراج بیشتر مجبور کرد و به گرگان دست یافت. مردم طبرستان، خصوصاً از آن جهت که وی سربازان دیلمی را زیر نظارت مستقیم خود داشت دوستش میداشتند. در سال ۳۰۶ هجری ابوالحسین احمد داعی را فروگذاشت و در گرگان به برادرش جعفر پیوست. جعفر داعی را شکست داد و حکومت آمل را در دست گرفت. در نتیجه دو برادر گرگان را متصرف شدند. داعی که به محمد بن شهریار قارنوندی پناهنده شده بود هم به دست وی گرفتار گردید، و محمد وی را نزد علی بن وهسودان جستانی فرستاد که در این هنگام از سوی عباسیان ولایت ری داشت. علی داعی را به الموت فرستاد و در آنجا برادرش خسرو فیروز وی را در بند داشت. اما چون محمد بن مسافر سلاری علی را به قتل رساند خسرو فیروز داعی را از بند رها کرد. داعی هفت ماه پس از فرار با سپاهی که در گیلان بر خود فراز آورده بود به طبرستان بازگشت و احمد را نزدیک استرآباد بشکست. سپس با وی مصالحه کرد، اما جعفر به ری و از آنجا به گیلان گریخت. احمد غالباً از سوی داعی والی گرگان بود. در سال ۳۰۹ هجری لیلی بن نعمان سردار داعی (نام واقعی پدر وی شهدوست بود) که پس از تیرداذ شاه گیلها شده بود، دامغان، نیشابور و مرو را گشود، اما از سپاه سامانی شکست یافت و کشته شد. چون سپاه شکست خورده به گرگان بازگشت گروهی از روسای گیلی و دیلمی به کشتن داعی دسیسه کردند. داعی از توطئه خبر یافت و به شتاب به گرگان آمد و پنج تن از آنها را از جمله هروسندان بن تیرداذ را که گیلها پس از مرگ داعی به پادشاهی خود برداشته بودن خائنانه به قتل آورد. این واقعه موجب نارضایی سپاه گیلی و دیلمی گردید، و سرانجام به قتل داعی بر دست مرداویج بن زیار خواهرزاده هروسندان انجامید<ref>فرای، ر. ن، تاریخ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، صص ۱۸۳_۱۸۲</ref>. حسن که به داعی صغیر شهره بود، در سال ۳۱۶ در نبردی با اسفار بن شیرویه کشته شد و پس از مرگ او، سلسله علویان طبرستان، منقرض شدند. | چون اطروش در گذشت پسرش ابوالحسین احمد حسن را از گیلان فرا خواند و [[حکومت]] را به وی سپرد. اما ابوالقاسم جعفر، برادر احمد وی را از این کار سرزنش کرد و به قصد بازگرفتن تاج و تخت پدر با قوه قهریه از آمل بیرون آمد. حسن که نام پادشاهی داعی الی الحق اختیار کرده بود، شروین باوندی و شهریار قارنوندی را به پرداخت خراج بیشتر مجبور کرد و به گرگان دست یافت. مردم طبرستان، خصوصاً از آن جهت که وی سربازان دیلمی را زیر نظارت مستقیم خود داشت دوستش میداشتند. در سال ۳۰۶ هجری ابوالحسین احمد داعی را فروگذاشت و در گرگان به برادرش جعفر پیوست. جعفر داعی را شکست داد و حکومت آمل را در دست گرفت. در نتیجه دو برادر گرگان را متصرف شدند. داعی که به محمد بن شهریار قارنوندی پناهنده شده بود هم به دست وی گرفتار گردید، و محمد وی را نزد علی بن وهسودان جستانی فرستاد که در این هنگام از سوی عباسیان ولایت ری داشت. علی داعی را به الموت فرستاد و در آنجا برادرش خسرو فیروز وی را در بند داشت. اما چون محمد بن مسافر سلاری علی را به قتل رساند خسرو فیروز داعی را از بند رها کرد. داعی هفت ماه پس از فرار با سپاهی که در گیلان بر خود فراز آورده بود به طبرستان بازگشت و احمد را نزدیک استرآباد بشکست. سپس با وی مصالحه کرد، اما جعفر به ری و از آنجا به گیلان گریخت. احمد غالباً از سوی داعی والی گرگان بود. در سال ۳۰۹ هجری لیلی بن نعمان سردار داعی (نام واقعی پدر وی شهدوست بود) که پس از تیرداذ شاه گیلها شده بود، دامغان، نیشابور و مرو را گشود، اما از سپاه سامانی شکست یافت و کشته شد. چون سپاه شکست خورده به گرگان بازگشت گروهی از روسای گیلی و دیلمی به کشتن داعی دسیسه کردند. داعی از توطئه خبر یافت و به شتاب به گرگان آمد و پنج تن از آنها را از جمله هروسندان بن تیرداذ را که گیلها پس از مرگ داعی به پادشاهی خود برداشته بودن خائنانه به قتل آورد. این واقعه موجب نارضایی سپاه گیلی و دیلمی گردید، و سرانجام به قتل داعی بر دست مرداویج بن زیار خواهرزاده هروسندان انجامید<ref>فرای، ر. ن، تاریخ تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، صص ۱۸۳_۱۸۲</ref>. حسن که به داعی صغیر شهره بود، در سال ۳۱۶ در نبردی با اسفار بن شیرویه کشته شد و پس از مرگ او، سلسله علویان طبرستان، منقرض شدند. | ||
== افول و سقوط علویان طبرستان == | == افول و سقوط علویان طبرستان == | ||
پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به [[ساسانیان]] میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که هر دو قشر شیعیان و [[زرتشتیان]] را اقناع کند. از سوی دیگر، در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهایی مانند سامانیان و صفاریان این روند آغاز شد و از اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، سلاریان، زیاریان و آل بویه از این دستهاند. عظیمی معتقد است در سال ۳۲۰ هجری، حکومت علویان طبرستان برای همیشه سقوط کرد و پس از هفتاد سال حکومت ناپیوستهٔ زیدیه بر طبرستان، حاکمیت زیدیه سرانجام به دست سامانیان برافتاد. | پس از دو یا سه نسل علویان طبرستان و گیلان از شعارهای عدالتطلبانهٔ نخستین خود عدول کرده و به کنار رانده شدند. این اوضاع زمینه را برای قیام اشرافی که نسب خود را به [[ساسانیان]] میرساندند، فراهم نمود و در این منطقه نیاز به حکومتی بود که هر دو قشر شیعیان و [[زرتشتیان]] را اقناع کند. از سوی دیگر، در اواسط قرن سوم هجری خلافت عباسی با جنبشهای استقلالطلبانهای مواجه شد که ضعف سیاسی او را در پی داشت. این جنبشها در میان ایرانیان، که از پیش منتظر فرصتی برای شورش بودند، با ظهور دولتهایی مانند سامانیان و صفاریان این روند آغاز شد و از اوایل قرن چهارم هجری در شمال ایران جنبشهای گوناگونی علیه خلیفه آغاز شد که اسفار بن شیرویه، ماکان کاکی، سلاریان، زیاریان و آل بویه از این دستهاند. عظیمی معتقد است در سال ۳۲۰ هجری، حکومت علویان طبرستان برای همیشه سقوط کرد و پس از هفتاد سال حکومت ناپیوستهٔ زیدیه بر طبرستان، حاکمیت زیدیه سرانجام به دست سامانیان برافتاد. | ||
[[پرونده:حاکمان دیلمی.png|جایگزین=|بندانگشتی|قلمرو حاکمان دیلمی پس از نابودی حکومت علویان طبرستان: | [[پرونده:حاکمان دیلمی.png|جایگزین=|بندانگشتی|قلمرو حاکمان دیلمی پس از نابودی حکومت علویان طبرستان: | ||
خط ۱۸۸: | خط ۱۶۳: | ||
== حکومت علویان در گیلان و دیلمان == | == حکومت علویان در گیلان و دیلمان == | ||
=== ابوالفضل الثائر === | === ابوالفضل الثائر === | ||
با شکست داعی صغیر از زیاریان، علویان چیرگی خود بر طبرستان را از دست دادند و حکومت علویان طبرستان فروپاشید. اما حکومت علوی در مناطق شدیداً زیدی دیلمان و شرق گیلان که اطروش در آن برای گرواندن گیلیان فعالیت کرده بود، ادامه یافت. بنیانگذار این حکومت که به نام ثائریان نیز مشهور است، ابوالفضل (ابوطالب) جعفربن محمد، الثائر فی اللّه، نوه برادر ناصر اطروش، بود که این حکومت را در هوسم تأسیس کرد. حکومت او سه دهه ادامه یافت و او در همپیمانی با قدرتهای علاقمند به این منطقه، سه بار بین سالهای ۳۳۷/۹۴۸ و ۳۴۱/۹۵۳ توانست آمل را فتح کند ولی نتوانست آن را حفظ کند. الثائر سرداری خوب و مدیری موفق بود و جانشینان او حدود یک قرن بر هوسم حکومت کردند<ref>سایت جاستور</ref>. او در سال ۳۵۰ق / ۹۶۱ م درگذشت و پسرش ابوالحسین مهدی القائم بالحق که او برای جانشینی خود تعیینش کرده بود، مدت کوتاهی پس از او در اثر آبله مرغان جان باخت. برادرش ابوالقاسم حسین الثائر جانشین او شد، که کوتاه مدتی بود توسط لنگر، پسر وشمگیر زیاری دستگیر و نیمه کور شد. لنگر پیشتر با ناکامی سعی کرده بود شرق گیلان، موطن زیاریان، را از ابوالفضل بگیرد. به روی هوسم کوتاهی بعد توسط ابومحمد حسن ناصر، از پسران ابوجعفر محمد بن احمد، که با لنگر جنگیده و او را در نبرد کشته بود تسخیر شد. او احتمالاً از حمایت رکن الدوله بویی که مخالف زیاریان بود برخوردار بود. ابو محمد حسن امیرکا، پسر سوم ابوالفضل الثائر، کوتاهی بعد ابومحمد را از هوسم اخراج کرد و او در ری نزد رکن الدوله پناه گرفت<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan سایت ایرانی کا آنلاین]</ref><ref>رحمتی، محمدکاظم، زیدیه در ایران، ص ۸۸</ref>. | با شکست داعی صغیر از زیاریان، علویان چیرگی خود بر طبرستان را از دست دادند و حکومت علویان طبرستان فروپاشید. اما حکومت علوی در مناطق شدیداً زیدی دیلمان و شرق گیلان که اطروش در آن برای گرواندن گیلیان فعالیت کرده بود، ادامه یافت. بنیانگذار این حکومت که به نام ثائریان نیز مشهور است، ابوالفضل (ابوطالب) جعفربن محمد، الثائر فی اللّه، نوه برادر ناصر اطروش، بود که این حکومت را در هوسم تأسیس کرد. حکومت او سه دهه ادامه یافت و او در همپیمانی با قدرتهای علاقمند به این منطقه، سه بار بین سالهای ۳۳۷/۹۴۸ و ۳۴۱/۹۵۳ توانست آمل را فتح کند ولی نتوانست آن را حفظ کند. الثائر سرداری خوب و مدیری موفق بود و جانشینان او حدود یک قرن بر هوسم حکومت کردند<ref>سایت جاستور</ref>. او در سال ۳۵۰ق / ۹۶۱ م درگذشت و پسرش ابوالحسین مهدی القائم بالحق که او برای جانشینی خود تعیینش کرده بود، مدت کوتاهی پس از او در اثر آبله مرغان جان باخت. برادرش ابوالقاسم حسین الثائر جانشین او شد، که کوتاه مدتی بود توسط لنگر، پسر وشمگیر زیاری دستگیر و نیمه کور شد. لنگر پیشتر با ناکامی سعی کرده بود شرق گیلان، موطن زیاریان، را از ابوالفضل بگیرد. به روی هوسم کوتاهی بعد توسط ابومحمد حسن ناصر، از پسران ابوجعفر محمد بن احمد، که با لنگر جنگیده و او را در نبرد کشته بود تسخیر شد. او احتمالاً از حمایت رکن الدوله بویی که مخالف زیاریان بود برخوردار بود. ابو محمد حسن امیرکا، پسر سوم ابوالفضل الثائر، کوتاهی بعد ابومحمد را از هوسم اخراج کرد و او در ری نزد رکن الدوله پناه گرفت<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan سایت ایرانی کا آنلاین]</ref><ref>رحمتی، محمدکاظم، زیدیه در ایران، ص ۸۸</ref>. | ||
=== مهدی لدین الله === | === مهدی لدین الله === | ||
امیرکا با مناذر شاه جستانی دیلمان که در الموت اقامت داشت دچار مناقشه شد و مناذر به عبدالله محمد المهدی لدین الله، از پسران حسن بن قاسم داعی نامه نوشت و به او اصرار کرد بین گیلیان و دیلمیان دعوی امامت زیدی کند و به او وعده حمایت داد. او با پذیرفتن دعوت مناذر، بغداد را که در آن تحصیل کرده بود، مخفیانه ترک کرد. در ستیز با امیرکا، ابومحمد حسن ناصری که رکن الدوله برای نبرد با ثائریان به او پول داده بود هم به مهدی پیوست. آنها هوسم را از امیرکا گرفتند، از آنجا که ابو عبدالله المهدی دایی ابو محمد و تحصیلکرده تر از او بود، ابومحمد حکومت را به واگذار کرد. مهدی اولین علوی پس از ناصر در منطقه خزر بود که به عنوان امام بهطور همگانی مورد پذیرش زیدیان قرار گرفت. او تلاشهای آموزشی خود را معطوف فائق آمدن بر دشمنی بین ناصریه و قاسمیه کرد و گفت آموزههای هر دو مکتب بهطور برابر معتبرند. با این که این دیدگاه بعدها عموماً مورد پذیرش این دو جماعت قرار گرفت، آنان را از به رسمیت شناختن حاکمان علوی اغلب متفاوت در میان خود بازنداشت. امیرکا همچنان مهدی را از قلعه ای در نزدیکی هوسم آزار میداد، ولی نهایتاً دستگیر شد و مورد عفو قرار گرفت. وقتی مهدی سعی کرد رویان را فتح کند، امیرکا را در هوسم به عنوان قائم مقام خود گذاشت. امیرکا در غیاب او شورش کرد و او را مجبور کرد با سراسیمگی بازگردد. مهدی به زودی هوسم را باز تصرف کرد، امیرکا گریخت و حملاتش را ادامه داد. امیرکا در سال ۳۵۸/۹۶۹ مهدی را گرفت ولی پس از چند ماه با فشار مناذر و سایر دیلمیان او را آزاد کرد. مهدی تا زمان وفات در سال ۳۶۰/۹۷۰ که احتمالاً در اثر مسموم شدن بوده به حکومت ادامه داد. مهدی نه تنها یک رهبر سیاسی و نظامی موفق بلکه متالهی بزرگ بود. امیرکا به هوسم بازگشت، ولی ابومحمد ناصری که دو بار در اعتراض به این که مهدی آمریکا را ترجیح میداد در اعتراض او را ترک کرده بود، با حمایت رکن الدوله در حکومت او مناقشه کرد. او امیرکا را دستگیر کرد و کشت، و سیادت رکن الدوله را به رسمیت شناخت. بیستون زیاری در عوض حسین الثائر نیمه کور را گسیل کرد و به او پول داد تا شهر را فتح کند. پس از شکست و کشته شدن حسین به دست ابو محمد، پسرش ابوالحسن علی سعی در انتقام گرفت. در ۳۶۴/۹۷۴–۷۵ او ناصریان را از هوسم اخراج کرد و با به رسمیت شناختن سروری زیاریان حکومت کرد. او تا ۳۶۹/۹۸۰ که ابو محمد با ناکامی برای کسب حمایت حاکمان گوناگون تلاش میکرد در قدرت بود. | امیرکا با مناذر شاه جستانی دیلمان که در الموت اقامت داشت دچار مناقشه شد و مناذر به عبدالله محمد المهدی لدین الله، از پسران حسن بن قاسم داعی نامه نوشت و به او اصرار کرد بین گیلیان و دیلمیان دعوی امامت زیدی کند و به او وعده حمایت داد. او با پذیرفتن دعوت مناذر، بغداد را که در آن تحصیل کرده بود، مخفیانه ترک کرد. در ستیز با امیرکا، ابومحمد حسن ناصری که رکن الدوله برای نبرد با ثائریان به او پول داده بود هم به مهدی پیوست. آنها هوسم را از امیرکا گرفتند، از آنجا که ابو عبدالله المهدی دایی ابو محمد و تحصیلکرده تر از او بود، ابومحمد حکومت را به واگذار کرد. مهدی اولین علوی پس از ناصر در منطقه خزر بود که به عنوان امام بهطور همگانی مورد پذیرش زیدیان قرار گرفت. او تلاشهای آموزشی خود را معطوف فائق آمدن بر دشمنی بین ناصریه و قاسمیه کرد و گفت آموزههای هر دو مکتب بهطور برابر معتبرند. با این که این دیدگاه بعدها عموماً مورد پذیرش این دو جماعت قرار گرفت، آنان را از به رسمیت شناختن حاکمان علوی اغلب متفاوت در میان خود بازنداشت. امیرکا همچنان مهدی را از قلعه ای در نزدیکی هوسم آزار میداد، ولی نهایتاً دستگیر شد و مورد عفو قرار گرفت. وقتی مهدی سعی کرد رویان را فتح کند، امیرکا را در هوسم به عنوان قائم مقام خود گذاشت. امیرکا در غیاب او شورش کرد و او را مجبور کرد با سراسیمگی بازگردد. مهدی به زودی هوسم را باز تصرف کرد، امیرکا گریخت و حملاتش را ادامه داد. امیرکا در سال ۳۵۸/۹۶۹ مهدی را گرفت ولی پس از چند ماه با فشار مناذر و سایر دیلمیان او را آزاد کرد. مهدی تا زمان وفات در سال ۳۶۰/۹۷۰ که احتمالاً در اثر مسموم شدن بوده به حکومت ادامه داد. مهدی نه تنها یک رهبر سیاسی و نظامی موفق بلکه متالهی بزرگ بود. امیرکا به هوسم بازگشت، ولی ابومحمد ناصری که دو بار در اعتراض به این که مهدی آمریکا را ترجیح میداد در اعتراض او را ترک کرده بود، با حمایت رکن الدوله در حکومت او مناقشه کرد. او امیرکا را دستگیر کرد و کشت، و سیادت رکن الدوله را به رسمیت شناخت. بیستون زیاری در عوض حسین الثائر نیمه کور را گسیل کرد و به او پول داد تا شهر را فتح کند. پس از شکست و کشته شدن حسین به دست ابو محمد، پسرش ابوالحسن علی سعی در انتقام گرفت. در ۳۶۴/۹۷۴–۷۵ او ناصریان را از هوسم اخراج کرد و با به رسمیت شناختن سروری زیاریان حکومت کرد. او تا ۳۶۹/۹۸۰ که ابو محمد با ناکامی برای کسب حمایت حاکمان گوناگون تلاش میکرد در قدرت بود. | ||
=== برادران هارونی === | === برادران هارونی === | ||
پس از این زمان، تاریخ حکومت علوی در دیلمان و گیلان به خاطر کمبود منابع گنگ است. دو امام بعدی زیدی منطقه خزر، ابوالحسین احمد بن حسین الموید بالله از خانواده بطحانی و برادر بزرگش ابو طالب یحیی الناطق بالحق بودند. این دو که متولد آمل بودند، در بغداد تحصیل کرده بودند و بعدها به حلقه صاحب بن عباد وزیر بویی و عبدالجبار قاضی ارشد او در ری تعلق داشتند. آنان به عنوان عالمان ممتاز فقه و شریعت که آموزه قاسمیه را داشتند و به شرح آن میپرداختند شهرت پیدا کردند. آثار متعددی از آنها باقی ماندهاست. مؤید در ۳۸۰/۹۹۰ در شرق گیلان قیام کرد و دعوی امامت زیدی کرد. در ابتدا سعی داشت اقامت خود را در هوسم که محل نزاع بازماندگان ثائر و ناصر بود، تثبیت کند. با این که او دو بار شهر را به دست گرفت و چند سال آن را در دست داشت، حمایت گیلیان ناصری از او مشتاقانه نبود و او هر دو بار اخراج شد و به ری بازگشت. در بار سوم، او در بازگشت به ساحل خزر لنگا را که منطقه دیلمیان قاسمی بین هوسم و چالوس بود به عنوان اقامتگاه خود برگزید. دیگر علویان قاسمی در این منطقه پیش از او فعال بودند، که از جمله آنها نوه یحیی الهادی الی الحق بود که آموزههای شرعی نیای خود را در بین زیدیان ساحل خزر انتقال داد. در زمانی که مؤید خود را در لنگا تثبیت میکرد، کیا ابوالفضل ثائری، از متحدان او، هوسم را گرفت و سروری او به عنوان امام را به رسمیت شناخت. در حدود ۴۰۰/۱۰۰۹–۱۰ مؤید با پشتیبانی کیا ابوالفضل و استندار رویان، سعی کرد آمل را از یک ناصری که بر این شهر برای قابوس زیاری حکومت میکرد به چنگ آورد. او شکست خود و استندار به زیاریان پیوست و سروری آنان را به رسمیت شناخت. بعدها مؤید با منوچهر پسر و جانشین قابوس پیمان صلحی بست که به موجب آن سالانه ۲۰۰۰ دینار دریافت میکرد. او در ۴۱۱ قمری درگذشت. لنگا مدتی تختگاه امرای علوی مدعی امامت در بین قاسمیه ماند، گرچه تواریخ حکومت آنها چندان معلوم نیست. ابوطالب ناطقمدتی پس از مرگ برادرش موید در آنجا فعال بود. احمد بن ابی هاشم مانکدیم حسینی که به خاطر تفسیرش بر شرح اصول خمسه قاضی عبدالجبار در ۴۱۷/۱۰۲۶ قیام کرد و نام حکومتی المستظهر بالله را اختیار کرد ولی مدت طولانی زنده نماند. احتمالاً کوتاهی پس از مرگ ناطق، علی بن جعفر حقینی المهدی لدین الله که حسنی بود، به عنوان امام به رسمیت شناخته شد. او نیز شاگرد قاضی عبدالجبار در ری بود و به عنوان متاله و فقیه قاسمیه شهرت پیدا کرده بود. حکومت او ممکن است بیش از یک دهه ادامه یافت و در لنگا دفن شد<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan سایت ایرانی کا آنلاین]</ref>. | پس از این زمان، تاریخ حکومت علوی در دیلمان و گیلان به خاطر کمبود منابع گنگ است. دو امام بعدی زیدی منطقه خزر، ابوالحسین احمد بن حسین الموید بالله از خانواده بطحانی و برادر بزرگش ابو طالب یحیی الناطق بالحق بودند. این دو که متولد آمل بودند، در بغداد تحصیل کرده بودند و بعدها به حلقه صاحب بن عباد وزیر بویی و عبدالجبار قاضی ارشد او در ری تعلق داشتند. آنان به عنوان عالمان ممتاز فقه و شریعت که آموزه قاسمیه را داشتند و به شرح آن میپرداختند شهرت پیدا کردند. آثار متعددی از آنها باقی ماندهاست. مؤید در ۳۸۰/۹۹۰ در شرق گیلان قیام کرد و دعوی امامت زیدی کرد. در ابتدا سعی داشت اقامت خود را در هوسم که محل نزاع بازماندگان ثائر و ناصر بود، تثبیت کند. با این که او دو بار شهر را به دست گرفت و چند سال آن را در دست داشت، حمایت گیلیان ناصری از او مشتاقانه نبود و او هر دو بار اخراج شد و به ری بازگشت. در بار سوم، او در بازگشت به ساحل خزر لنگا را که منطقه دیلمیان قاسمی بین هوسم و چالوس بود به عنوان اقامتگاه خود برگزید. دیگر علویان قاسمی در این منطقه پیش از او فعال بودند، که از جمله آنها نوه یحیی الهادی الی الحق بود که آموزههای شرعی نیای خود را در بین زیدیان ساحل خزر انتقال داد. در زمانی که مؤید خود را در لنگا تثبیت میکرد، کیا ابوالفضل ثائری، از متحدان او، هوسم را گرفت و سروری او به عنوان امام را به رسمیت شناخت. در حدود ۴۰۰/۱۰۰۹–۱۰ مؤید با پشتیبانی کیا ابوالفضل و استندار رویان، سعی کرد آمل را از یک ناصری که بر این شهر برای قابوس زیاری حکومت میکرد به چنگ آورد. او شکست خود و استندار به زیاریان پیوست و سروری آنان را به رسمیت شناخت. بعدها مؤید با منوچهر پسر و جانشین قابوس پیمان صلحی بست که به موجب آن سالانه ۲۰۰۰ دینار دریافت میکرد. او در ۴۱۱ قمری درگذشت. لنگا مدتی تختگاه امرای علوی مدعی امامت در بین قاسمیه ماند، گرچه تواریخ حکومت آنها چندان معلوم نیست. ابوطالب ناطقمدتی پس از مرگ برادرش موید در آنجا فعال بود. احمد بن ابی هاشم مانکدیم حسینی که به خاطر تفسیرش بر شرح اصول خمسه قاضی عبدالجبار در ۴۱۷/۱۰۲۶ قیام کرد و نام حکومتی المستظهر بالله را اختیار کرد ولی مدت طولانی زنده نماند. احتمالاً کوتاهی پس از مرگ ناطق، علی بن جعفر حقینی المهدی لدین الله که حسنی بود، به عنوان امام به رسمیت شناخته شد. او نیز شاگرد قاضی عبدالجبار در ری بود و به عنوان متاله و فقیه قاسمیه شهرت پیدا کرده بود. حکومت او ممکن است بیش از یک دهه ادامه یافت و در لنگا دفن شد<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan سایت ایرانی کا آنلاین]</ref>. | ||
== مذهب و سیاست مذهبی == | == مذهب و سیاست مذهبی == | ||
در قرن چهارم هجری، که سیصد سال از سقوط ساسانیان و فتح [[ایران]] توسط مسلمانان میگذشت، اکثر مناطق ایران زمین به [[دین اسلام]] درآمدهبودند؛<ref>[http://ensani.ir/fa/article/346125/%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1-315-470%D9%87-. -%D9%82- علوم انسانی]</ref> ولی در طبرستان و گیلان وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت زرتشتی وفادار بودند. چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی آزادی دینی و سیاسی در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر علویان زیدی، که از دست خلفا به منطقه میگریختند، به مذهب تشیع گرویدند و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم زرتشتی بودند و نیمی دیگر شیعه شده بودند<ref>مفرد، ظهور و سقوط آلزیار، صص۱۶۰–۱۶۱ و ۱۵۰–۱۵۳</ref>. حضور داعی کبیر در طبرستان سبب شد تا بسیاری از مردمان غیرمسلمان منطقه نیز به کیش اسلام درآیند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص ۳۰۱ و ۳۰۳</ref>.اسلامینیزگزارشمیکند که مردم غالباً زرتشتی شرق طبرستان، ابتدا با انگیزههای صرفاً سیاسی علویان را پذیرفتند ولی تدریجاً جذب مذهب تشیع شدند<ref>اسلامی، مازندران در تاریخ، صص ۱۱۷–۱۱۹</ref>. به گزارش جعفریان، داعی کبیر با تألیف کتابهایی که عموماً مورد توجه زیدیان قرار میگرفت، بنیاد علمی [[فقهی]] و اعتقادی [[شیعی]] را در طبرستان ترویج و تقویت میکرد. داعی کبیر در طول دوران حکومتش، نکاتی را به عاملان خود در خصوص سیاستهای مذهبیاش متذکر بود:<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳۰۱ و ۳۰۳</ref> | در قرن چهارم هجری، که سیصد سال از سقوط ساسانیان و فتح [[ایران]] توسط مسلمانان میگذشت، اکثر مناطق ایران زمین به [[دین اسلام]] درآمدهبودند؛<ref>[http://ensani.ir/fa/article/346125/%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1-315-470%D9%87-. -%D9%82- علوم انسانی]</ref> ولی در طبرستان و گیلان وضع متفاوت بود. مردم این نواحی هنوز به دیانت زرتشتی وفادار بودند. چون تا آن زمان حاکمان مسلمان نتوانسته بودند بر این مناطق چیره شوند، نوعی آزادی دینی و سیاسی در منطقه حاکم بود. بخشی از مردم تحت تأثیر علویان زیدی، که از دست خلفا به منطقه میگریختند، به مذهب تشیع گرویدند و تا قرون چهارم و پنجم هجری هنوز نیمی از مردم زرتشتی بودند و نیمی دیگر شیعه شده بودند<ref>مفرد، ظهور و سقوط آلزیار، صص۱۶۰–۱۶۱ و ۱۵۰–۱۵۳</ref>. حضور داعی کبیر در طبرستان سبب شد تا بسیاری از مردمان غیرمسلمان منطقه نیز به کیش اسلام درآیند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص ۳۰۱ و ۳۰۳</ref>.اسلامینیزگزارشمیکند که مردم غالباً زرتشتی شرق طبرستان، ابتدا با انگیزههای صرفاً سیاسی علویان را پذیرفتند ولی تدریجاً جذب مذهب تشیع شدند<ref>اسلامی، مازندران در تاریخ، صص ۱۱۷–۱۱۹</ref>. به گزارش جعفریان، داعی کبیر با تألیف کتابهایی که عموماً مورد توجه زیدیان قرار میگرفت، بنیاد علمی [[فقهی]] و اعتقادی [[شیعی]] را در طبرستان ترویج و تقویت میکرد. داعی کبیر در طول دوران حکومتش، نکاتی را به عاملان خود در خصوص سیاستهای مذهبیاش متذکر بود:<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳۰۱ و ۳۰۳</ref> | ||
خط ۲۱۵: | خط ۱۸۵: | ||
== خشونت == | == خشونت == | ||
داعی کبیر، برخورد بسیار سختگیرانه با مخالفین خود داشت. داعی در دوران حکومت بر طبرستان بهشدت بر ناصبان (دشمنان علی بن ابیطالب و شیعیان) سختگیری میکرد. همچنین گزارشهایی از سختگیری او بر شیعیان امامی در منابع منعکس شدهاست که میتواند گواهی بر زیدیمسلک بودن او باشد. طبق آنچه از پارهای از گزارشها برداشت میشود، اهالی جرجان و طبرستان در اواسط قرن سوم تا قرن چهارم ه. ق، به [[مذهب امامیه]] گرایش داشتند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳-۴-۳۰۶</ref>. چنانچه در سنت رسمی زیدیه، وی را به عنوان [[امام]] نمیشناسند، که دلیلش احتمالاً همین رفتارهای خشونتآمیز او بودهاست. گروهی از زیدیان طبرستان به «ابوجعفر زُباره»، نیای خاندان بنوزباره نیشابور ساکن در [[مدینه]]، نامهای نوشته و با شکایت از رفتارهای داعی، از او خواستند تا برای امامت زیدیها به طبرستان رود. ابوجعفر زباره خواسته آنها را پذیرفت و بهسوی طبرستان آمد؛ اما در طبرستان با پیمانشکنی روبرو شد و در نبردهایی که میان وی با داعی درگرفت، شکست خورد. ابونصر بخاری در گزارشی میگوید «داعی به روزگار حکومتش گروهی از دانشمندان بزرگ و سادات برجسته و مهتران علوی را کشت.» همچنین در کتاب تاریخ [[قم]] از قتل «محمد بن علی خزری» توسط داعی و به وسیلهٔ زهر، سخن گفته شده. [[حسن بن علی (عسکری)]] نیز از کشتار داعی به علت خبرچینی زیدیان، شکوه کردهاست. ابن اسفندیار نیز گفتهاست داعی هر کسی که علاقهای به مسوّده داشت را به قتل میرساند. حتی سمعانی گزارشی دارد که یکی از اهالی استرآباد در زمان داعی حسن بن زید تمام اموالش را فروخت تا از ظلم او خلاص شده و به نیشابور کوچ کند<ref>معلمی، مصطفی، «مجموعه مقالات همایش بینالمللی تاریخ محلی مازندران–حکومت داعی کبیر در طبرستان و رویکرد دو گانگی در برخورد با مخالفان» صص 489و487</ref>.به گفته رابینو، داعی کبیر، پیش از آن که بمیرد، به دروغ خبر مرگ خود را در شهر آمل منتشر کرد و تشییع جنازهای برای خودش ترتیب داد و افرادی که از مرگ او شادمان شدهبودند و علیه حکومتش اقدام کردند را در مسجد جامع شهر محاصره کرده و به قتل رساند و اجسادشان را در گودالی در شرق مسجد انداخت که سالها به «مزار شهدا» معروف بودهاست<ref>رابینو، هاسنت لویی، مازندران و استرآباد، ترجمهٔ وحید مازندرانی، ص68</ref>. یکی از دلایل خشونت داعی کبیر و برادرش علیه دیگر علویان، احتمالاً ترس این دو از رقابت دیگر سادات برای رسیدن به حکومت و گرفتن جایگاهشان بودهاست. از آنجا که در مذهب زیدیه هر یک از سادات میتوانند با قیام علیه ظلم به مقام «امامت» دست یابند و وجود چند امام در یک زمانه نیز ممکن بودهاست، داعی و برادرش حتی نسبت به تمایلات احتمالی دیگر سادات عکسالعمل نشان میدادند<ref>معلمی، مصطفی، «مجموعه مقالات همایش بینالمللی تاریخ محلی مازندران–حکومت داعی کبیر در طبرستان و رویکرد دو گانگی در برخورد با مخالفان» ،ص499</ref>. | داعی کبیر، برخورد بسیار سختگیرانه با مخالفین خود داشت. داعی در دوران حکومت بر طبرستان بهشدت بر ناصبان (دشمنان علی بن ابیطالب و شیعیان) سختگیری میکرد. همچنین گزارشهایی از سختگیری او بر شیعیان امامی در منابع منعکس شدهاست که میتواند گواهی بر زیدیمسلک بودن او باشد. طبق آنچه از پارهای از گزارشها برداشت میشود، اهالی جرجان و طبرستان در اواسط قرن سوم تا قرن چهارم ه. ق، به [[مذهب امامیه]] گرایش داشتند<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، صص۳-۴-۳۰۶</ref>. چنانچه در سنت رسمی زیدیه، وی را به عنوان [[امام]] نمیشناسند، که دلیلش احتمالاً همین رفتارهای خشونتآمیز او بودهاست. گروهی از زیدیان طبرستان به «ابوجعفر زُباره»، نیای خاندان بنوزباره نیشابور ساکن در [[مدینه]]، نامهای نوشته و با شکایت از رفتارهای داعی، از او خواستند تا برای امامت زیدیها به طبرستان رود. ابوجعفر زباره خواسته آنها را پذیرفت و بهسوی طبرستان آمد؛ اما در طبرستان با پیمانشکنی روبرو شد و در نبردهایی که میان وی با داعی درگرفت، شکست خورد. ابونصر بخاری در گزارشی میگوید «داعی به روزگار حکومتش گروهی از دانشمندان بزرگ و سادات برجسته و مهتران علوی را کشت.» همچنین در کتاب تاریخ [[قم]] از قتل «محمد بن علی خزری» توسط داعی و به وسیلهٔ زهر، سخن گفته شده. [[حسن بن علی (عسکری)]] نیز از کشتار داعی به علت خبرچینی زیدیان، شکوه کردهاست. ابن اسفندیار نیز گفتهاست داعی هر کسی که علاقهای به مسوّده داشت را به قتل میرساند. حتی سمعانی گزارشی دارد که یکی از اهالی استرآباد در زمان داعی حسن بن زید تمام اموالش را فروخت تا از ظلم او خلاص شده و به نیشابور کوچ کند<ref>معلمی، مصطفی، «مجموعه مقالات همایش بینالمللی تاریخ محلی مازندران–حکومت داعی کبیر در طبرستان و رویکرد دو گانگی در برخورد با مخالفان» صص 489و487</ref>.به گفته رابینو، داعی کبیر، پیش از آن که بمیرد، به دروغ خبر مرگ خود را در شهر آمل منتشر کرد و تشییع جنازهای برای خودش ترتیب داد و افرادی که از مرگ او شادمان شدهبودند و علیه حکومتش اقدام کردند را در مسجد جامع شهر محاصره کرده و به قتل رساند و اجسادشان را در گودالی در شرق مسجد انداخت که سالها به «مزار شهدا» معروف بودهاست<ref>رابینو، هاسنت لویی، مازندران و استرآباد، ترجمهٔ وحید مازندرانی، ص68</ref>. یکی از دلایل خشونت داعی کبیر و برادرش علیه دیگر علویان، احتمالاً ترس این دو از رقابت دیگر سادات برای رسیدن به حکومت و گرفتن جایگاهشان بودهاست. از آنجا که در مذهب زیدیه هر یک از سادات میتوانند با قیام علیه ظلم به مقام «امامت» دست یابند و وجود چند امام در یک زمانه نیز ممکن بودهاست، داعی و برادرش حتی نسبت به تمایلات احتمالی دیگر سادات عکسالعمل نشان میدادند<ref>معلمی، مصطفی، «مجموعه مقالات همایش بینالمللی تاریخ محلی مازندران–حکومت داعی کبیر در طبرستان و رویکرد دو گانگی در برخورد با مخالفان» ،ص499</ref>. | ||
== روابط با سایر دولتها == | == روابط با سایر دولتها == | ||
روابط آل باوند با علویان بطور کلی حالتی خصمانه داشت<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan ایران کا]</ref>. | روابط آل باوند با علویان بطور کلی حالتی خصمانه داشت<ref>[https://www.iranicaonline.org/articles/alids-of-tabarestan-daylaman-and-gilan ایران کا]</ref>. | ||
== میراث == | == میراث == | ||
=== میراث فرهنگی === | === میراث فرهنگی === | ||
گرچه حکومت علویان در نواحی جنوبی دریای طبرستان عمر چندانی نداشت، ولی تا تأثیرات فرهنگی آن تا قرنها قابل مشاهده بود. ایجاد جوامع زیدی در شهرهای دیلمان تا خراسان و پس از آن انتقال فرهنگ زیدی در چند مرحله به [[یمن]] و نتیجتاً رشد و شکوفایی فرهنگی یمنیها در اثر همین حکومت کوتاه مدت بودهاست. علویان، پویشهایی فرهنگی و مدارسی برای سوادآموزی عمومی تأسیس کردند. ناصر کبیر در زمان استقرار در هوسم، چنین مدارسی را در شرق گیلان ایجاد کرد که بعدتر به سمت غرب گسترش یافتند. برای این کار، میتوان سه دلیل به شمار آورد:<ref>رحمتی، محمد کاظم، چند جُستار در تاریخ فرهنگی زیدیان طبرستان، ص80</ref> | گرچه حکومت علویان در نواحی جنوبی دریای طبرستان عمر چندانی نداشت، ولی تا تأثیرات فرهنگی آن تا قرنها قابل مشاهده بود. ایجاد جوامع زیدی در شهرهای دیلمان تا خراسان و پس از آن انتقال فرهنگ زیدی در چند مرحله به [[یمن]] و نتیجتاً رشد و شکوفایی فرهنگی یمنیها در اثر همین حکومت کوتاه مدت بودهاست. علویان، پویشهایی فرهنگی و مدارسی برای سوادآموزی عمومی تأسیس کردند. ناصر کبیر در زمان استقرار در هوسم، چنین مدارسی را در شرق گیلان ایجاد کرد که بعدتر به سمت غرب گسترش یافتند. برای این کار، میتوان سه دلیل به شمار آورد:<ref>رحمتی، محمد کاظم، چند جُستار در تاریخ فرهنگی زیدیان طبرستان، ص80</ref> | ||
خط ۲۳۴: | خط ۲۰۰: | ||
=== میراث ادبی === | === میراث ادبی === | ||
[[پرونده:مقامات حریری1.png|جایگزین=|بندانگشتی|ترجمهای از مقامات حریری به زبان طبری توسط پیروان زیدیه در دیلم.]] | [[پرونده:مقامات حریری1.png|جایگزین=|بندانگشتی|ترجمهای از مقامات حریری به زبان طبری توسط پیروان زیدیه در دیلم.]] | ||
خط ۲۵۱: | خط ۲۱۶: | ||
== میراث اجتماعی == | == میراث اجتماعی == | ||
=== جامعه دیالمه === | === جامعه دیالمه === | ||
در حدود سه قرن اول هجری، اشراف نظامی دیلمی با اعمال یک حکومت نظامی-امنیتی به وسیلهٔ بهانه قراردادن دادن مبارزه با اعراب، توانستند در این مدت طولانی اهالی محدودهٔ بزرگی از رود چالوس تا سفیدرود را تحت سلطهٔ خود داشته و مانع از پیشرفت مردم در زمینهٔ کشاورزی شوند. نظامیان و فرمانروایان دیلمی هرگونه تحرک اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ مستقل از قدرت را به بهانهٔ همسویی با دشمن (خلافت عباسی) سرکوب میکردند و بنابراین در این مدت، ناحیه دیلم از لحاظ یکجانشینی و تمدن دچار عقبماندگی شدهبود. اما با پیدایش جنبش علویان زیدی و ورود علویان، این شرایط برهم ریخت؛ و بهتعبیر ناصر عظیمی، «دیوارهای این قلعهٔ بزرگ تحت حاکمیت دیالمه، بهناچار فروریخت». کسروی نیز مینویسد: «معلوم است که اسلام آوردن پذیرفتن دیلمان و درآمیختن ایشان با مسلمانان، کانون سیصدساله آن طایفه را برهم زد»<ref>احمد، کسروی، شهریاران گمنام، صص52و53</ref>. | در حدود سه قرن اول هجری، اشراف نظامی دیلمی با اعمال یک حکومت نظامی-امنیتی به وسیلهٔ بهانه قراردادن دادن مبارزه با اعراب، توانستند در این مدت طولانی اهالی محدودهٔ بزرگی از رود چالوس تا سفیدرود را تحت سلطهٔ خود داشته و مانع از پیشرفت مردم در زمینهٔ کشاورزی شوند. نظامیان و فرمانروایان دیلمی هرگونه تحرک اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ مستقل از قدرت را به بهانهٔ همسویی با دشمن (خلافت عباسی) سرکوب میکردند و بنابراین در این مدت، ناحیه دیلم از لحاظ یکجانشینی و تمدن دچار عقبماندگی شدهبود. اما با پیدایش جنبش علویان زیدی و ورود علویان، این شرایط برهم ریخت؛ و بهتعبیر ناصر عظیمی، «دیوارهای این قلعهٔ بزرگ تحت حاکمیت دیالمه، بهناچار فروریخت». کسروی نیز مینویسد: «معلوم است که اسلام آوردن پذیرفتن دیلمان و درآمیختن ایشان با مسلمانان، کانون سیصدساله آن طایفه را برهم زد»<ref>احمد، کسروی، شهریاران گمنام، صص52و53</ref>. | ||
خط ۲۵۹: | خط ۲۲۲: | ||
== اسلام آوردن دیالمه == | == اسلام آوردن دیالمه == | ||
تا پیش از تعامل و همکاری علویان با دیالمه، دیالمه از بزرگترین و ترسناکترین دشمنان اسلام به شمار میآمدند. مهمترین وظیفه والی منطقهٔ جبال، این بود که با مهاجمین دیلمی مبارزه کند. خلافت، در حالی از تعدادی مردم کوهستاننشین در شمال ایران شکست میخورد که امپراتوری مسلمانان در شرق تا ترکستان چین و در غرب از کوههای پیرنه رد شدهبودند و در نزدیکی رود لوار حضور داشتند و به تعبیر کسروی: «سرتاسر اروپا از شنیدن نام آنها (اعراب) میترسیدند». خلافت عباسی شهر قزوین را دژی در مقابل دیالمه قرار دادهبود تا مانع هجوم آنها به سایر مناطق شود. در همین زمان، احادیثی از پیامبر اسلام روایت میشده که هرکس یک شبانهروز در قزوین به مجاهدت بپردازد، بهشت بر او واجب میشود. گرچه نمیتوان صحت این احادیث را باور کرد، ولی از این احادیث میتوان اینطور برداشت کرد که مجاهدین مسلمان از حضور در قزوین (ولو برای یک شبانهروز) وحشت داشتند. کسروی معتقد است فضای کوهستانی و جنگلی دیلم تأثیری در عدم موفقيت مسلمانان نداشته؛ زیرا مجاهدین مسلمان قبلاً هم از این دست مناطق زیاد دیدهبودند و این شرایط جغرافیایی مانعشان نشدهبود. وی بدینترتیب نتیجهگیری میکند که عدم پیشروی مسلمانان در دیلم، فقط بهدلیل جنگاوری و شجاعت دیالمه بوده<ref>همان، صص23و 27</ref>.دیالمه که سیصد سال علیه مسلمانان جنگیده بودند، پس از مسلمان شدن بدست داعیان علوی، در کمتر از ۵۰ سال بر بخش اعظم [[جهان اسلام]] حاکم شدند؛ دیالمه که سالها توسط مسلمین لعن و نفرین میشدند، پس از این بر سر منبرها (حتی در [[مکه]] و مدینه) خطبه به نامشان بود<ref>همان، ص55</ref>. | تا پیش از تعامل و همکاری علویان با دیالمه، دیالمه از بزرگترین و ترسناکترین دشمنان اسلام به شمار میآمدند. مهمترین وظیفه والی منطقهٔ جبال، این بود که با مهاجمین دیلمی مبارزه کند. خلافت، در حالی از تعدادی مردم کوهستاننشین در شمال ایران شکست میخورد که امپراتوری مسلمانان در شرق تا ترکستان چین و در غرب از کوههای پیرنه رد شدهبودند و در نزدیکی رود لوار حضور داشتند و به تعبیر کسروی: «سرتاسر اروپا از شنیدن نام آنها (اعراب) میترسیدند». خلافت عباسی شهر قزوین را دژی در مقابل دیالمه قرار دادهبود تا مانع هجوم آنها به سایر مناطق شود. در همین زمان، احادیثی از پیامبر اسلام روایت میشده که هرکس یک شبانهروز در قزوین به مجاهدت بپردازد، بهشت بر او واجب میشود. گرچه نمیتوان صحت این احادیث را باور کرد، ولی از این احادیث میتوان اینطور برداشت کرد که مجاهدین مسلمان از حضور در قزوین (ولو برای یک شبانهروز) وحشت داشتند. کسروی معتقد است فضای کوهستانی و جنگلی دیلم تأثیری در عدم موفقيت مسلمانان نداشته؛ زیرا مجاهدین مسلمان قبلاً هم از این دست مناطق زیاد دیدهبودند و این شرایط جغرافیایی مانعشان نشدهبود. وی بدینترتیب نتیجهگیری میکند که عدم پیشروی مسلمانان در دیلم، فقط بهدلیل جنگاوری و شجاعت دیالمه بوده<ref>همان، صص23و 27</ref>.دیالمه که سیصد سال علیه مسلمانان جنگیده بودند، پس از مسلمان شدن بدست داعیان علوی، در کمتر از ۵۰ سال بر بخش اعظم [[جهان اسلام]] حاکم شدند؛ دیالمه که سالها توسط مسلمین لعن و نفرین میشدند، پس از این بر سر منبرها (حتی در [[مکه]] و مدینه) خطبه به نامشان بود<ref>همان، ص55</ref>. | ||
== میراث تاریخی == | == میراث تاریخی == | ||
گزارش شدهاست که محمد اولین کسی بودهاست که بر مقبره علی بن ابیطالب و حسین بن علی، بنایی را بنا کرد و در این خصوص بیست هزار دینار خرج کرد. به گزارش ابن اسفندیار، هر سال مبلغ سی هزار درهم سرخ به مقابر علی بن ابیطالب، حسن بن علی و حسین بن علی و دیگر سادات و اقربای خویش میفرستاد و متوکل پس از مشاهده آبادانی مقابر ائمه شیعه، قبور آنان را خراب کرد<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۳۰۴</ref>. منتصر که خود را «شیعه» میخواند، پس از به روی کار آمدن بعد از متوکل، سعی در نزدیکی با علویان داشت و اجازه به مرمت ابنیه شیعیان داد. داعی کبیر با استفاده از این فرصت، به تعمیر، بازسازی و تأسیس ابنیه بر مقابر مسلمانان روی آورد و حرم امام حسین که در عهد متوکل تخریب شدهبود را اندکی بازسازی کرد<ref>مهرآبادی، میترا، سرگذشت علویان طبرستان و زیاریان، صص13و14</ref> بنا بر نقلی، داعی کبیر نخستین فردی بود که بر مرقد علی بن ابیطالب در [[نجف]]، دیواری بنا کرد و به تعمیر آنجا پرداخت<ref>حکیمیان، ابوالفتح، «علویان طبرستان تحقیقی در احوال و آثار و عقاید فرقه زیدیه ایران» (۵ و ۶)، ص203</ref>. این در حالی است که عدهای دیگر محمد بن زید را نخستین فردی میدانند که قبر علی را تعمیر نمودهاست <ref>همان،205</ref>. | گزارش شدهاست که محمد اولین کسی بودهاست که بر مقبره علی بن ابیطالب و حسین بن علی، بنایی را بنا کرد و در این خصوص بیست هزار دینار خرج کرد. به گزارش ابن اسفندیار، هر سال مبلغ سی هزار درهم سرخ به مقابر علی بن ابیطالب، حسن بن علی و حسین بن علی و دیگر سادات و اقربای خویش میفرستاد و متوکل پس از مشاهده آبادانی مقابر ائمه شیعه، قبور آنان را خراب کرد<ref>جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ۳۰۴</ref>. منتصر که خود را «شیعه» میخواند، پس از به روی کار آمدن بعد از متوکل، سعی در نزدیکی با علویان داشت و اجازه به مرمت ابنیه شیعیان داد. داعی کبیر با استفاده از این فرصت، به تعمیر، بازسازی و تأسیس ابنیه بر مقابر مسلمانان روی آورد و حرم امام حسین که در عهد متوکل تخریب شدهبود را اندکی بازسازی کرد<ref>مهرآبادی، میترا، سرگذشت علویان طبرستان و زیاریان، صص13و14</ref> بنا بر نقلی، داعی کبیر نخستین فردی بود که بر مرقد علی بن ابیطالب در [[نجف]]، دیواری بنا کرد و به تعمیر آنجا پرداخت<ref>حکیمیان، ابوالفتح، «علویان طبرستان تحقیقی در احوال و آثار و عقاید فرقه زیدیه ایران» (۵ و ۶)، ص203</ref>. این در حالی است که عدهای دیگر محمد بن زید را نخستین فردی میدانند که قبر علی را تعمیر نمودهاست <ref>همان،205</ref>. | ||
== در فرهنگ == | == در فرهنگ == | ||
درایران، به استان مازندران لقب «دیار علویان» داده شدهاست و روز ۱۴ آبان، که به ادعای برخی، سرآغاز بیعت مردم طبرستان با حسن بن زید است، «روز ملی مازندران» نام گرفتهاست. [یادداشت ۱۲] | درایران، به استان مازندران لقب «دیار علویان» داده شدهاست و روز ۱۴ آبان، که به ادعای برخی، سرآغاز بیعت مردم طبرستان با حسن بن زید است، «روز ملی مازندران» نام گرفتهاست. [یادداشت ۱۲] | ||
ایسنا دراینباره نوشتهاست:<ref>[https://www.isna.ir/amp/95081309193/ سایت ایسنا]</ref> | ایسنا دراینباره نوشتهاست:<ref>[https://www.isna.ir/amp/95081309193/ سایت ایسنا]</ref> | ||
خط ۲۷۶: | خط ۲۳۶: | ||
== منبعشناسی == | == منبعشناسی == | ||
تاریخهای محلی مجموعه کتابهایی هستند که دربارهٔ تاریخ منطقه یا شهر خاصی نوشته شدهاند. این دسته از کتابها دارای ارزش بالایی هستند. از کتب مهم این جرگه میتوان به تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران و تاریخ جرجان اشاره کرد<ref>مفرد، محمدعلی، ظهور و سقوط آلزیار، صص13تا20</ref>. ابن اسفندیار، نویسندهٔ کتاب تاریخ طبرستان، از دبیران دربار باوندیان بود و به سختی به منابع خود دسترسی پیدا کردهبود، کتبی که هماکنون از بین رفتهاند و بنابرین کتاب وی ارزش ویژهای دارد<ref>همانجا</ref>.در جلد اول تاریخ طبرستان از ابتدا تا اواسط تاریخ زیاریان پرداخته که نثری روان دارد<ref>مهرآبادی، میترا، سرگذشت علویان طبرستان و زیاریان، صص5و6</ref>. دو کتاب تاریخ رویان نوشتهٔ اولیاءالله آملی (بعد از سال ۸۰۵ هجری قمری) و تاریخ طبرستان و رویان و مازندران نوشتهٔ ظهیرالدین مرعشی (وفات ۸۹۲ هجری قمری) نیز اغلب مطالب ابناسفندیار را تکرار کردهاند<ref>مفرد، محمدعلی، ظهور و سقوط آلزیار، صص13تا20</ref>. | تاریخهای محلی مجموعه کتابهایی هستند که دربارهٔ تاریخ منطقه یا شهر خاصی نوشته شدهاند. این دسته از کتابها دارای ارزش بالایی هستند. از کتب مهم این جرگه میتوان به تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران و تاریخ جرجان اشاره کرد<ref>مفرد، محمدعلی، ظهور و سقوط آلزیار، صص13تا20</ref>. ابن اسفندیار، نویسندهٔ کتاب تاریخ طبرستان، از دبیران دربار باوندیان بود و به سختی به منابع خود دسترسی پیدا کردهبود، کتبی که هماکنون از بین رفتهاند و بنابرین کتاب وی ارزش ویژهای دارد<ref>همانجا</ref>.در جلد اول تاریخ طبرستان از ابتدا تا اواسط تاریخ زیاریان پرداخته که نثری روان دارد<ref>مهرآبادی، میترا، سرگذشت علویان طبرستان و زیاریان، صص5و6</ref>. دو کتاب تاریخ رویان نوشتهٔ اولیاءالله آملی (بعد از سال ۸۰۵ هجری قمری) و تاریخ طبرستان و رویان و مازندران نوشتهٔ ظهیرالدین مرعشی (وفات ۸۹۲ هجری قمری) نیز اغلب مطالب ابناسفندیار را تکرار کردهاند<ref>مفرد، محمدعلی، ظهور و سقوط آلزیار، صص13تا20</ref>. | ||
خط ۲۸۶: | خط ۲۴۵: | ||
== یادداشت == | == یادداشت == | ||
# معروف به خیان و پسر ونداامید بن شهریار است که از خاندان پادوسپانیان بود و در کلار میزیست. | # معروف به خیان و پسر ونداامید بن شهریار است که از خاندان پادوسپانیان بود و در کلار میزیست. | ||
# دیلمی بن فرخان، مقاتل دیلمی و علی بن ابراهیم جیلی از جمله این افراد بودند. | # دیلمی بن فرخان، مقاتل دیلمی و علی بن ابراهیم جیلی از جمله این افراد بودند. |