تصوف در شبه قاره هند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
جز (جایگزینی متن - 'زمینه ساز' به 'زمینه‌ساز')
 
خط ۹: خط ۹:
در قرن ششم برخی از صوفیان آسیای مرکزی به هند مهاجرت کردند.
در قرن ششم برخی از صوفیان آسیای مرکزی به هند مهاجرت کردند.


== حشتیه و سهروردیه ==
== چشتیه و سهروردیه ==
اولین سلسله‌ها در این دوره [[طریقت چشتیه|چِشتیه]] و [[سهروردیه]] بودند.
اولین سلسله‌ها در این دوره [[طریقت چشتیه|چِشتیه]] و [[سهروردیه]] بودند.
چشتیه بیش‌تر در اَجْمیر و برخی نقاط پنجاب و دهلی و اوتارپرادش و بهار / بیهار، و سهروردیه در سند و ملتان / مولتان و پنجاب تبلیغ می‌کردند.
چشتیه بیش‌تر در اَجْمیر و برخی نقاط پنجاب و دهلی و اوتارپرادش و بهار / بیهار، و سهروردیه در سند و ملتان / مولتان و پنجاب تبلیغ می‌کردند.

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۶

تصوف در شبه قاره هند در قرن دوم و سوم ظهور یافت. از آن پس به شکل‌های مختلف در فرق و مذاهب اسلامی ظهور و بروز داشته و ریشه دوانده است. به دلیل وجود فرقه‌های عرفانی و زاهدانه مختلف غیر اسلامی در هند متصوفه اسلامی نیز گاهی دست خوش تاثیرپذیری از آنان گشته و دچار افراط و تفریط شده‌اند و مورد نقد قرار گرفته‌اند.

سفر متصوفه به هند

درباره دیدار ابوعلی سِندی و بایزید بسطامی (متوفی ۲۶۱ یا ۲۶۴)، [۱] سفر تبلیغی حلاّج (متوفی ۳۰۹) به هند احتمالاً اقامت اولین صوفی یعنی شیخ صفی‌الدین کازرونی (متوفی ۳۹۸) به دستور مرشدش شیخ ابواسحاق کازرونی (ابراهیم بن شهریار) در منطقه سِند در ناحیه اُچ، [۲] سفر شیخ حسین زنجانی (متوفی ح۴۲۰) به پنجاب و اقامت وی در آن‌جا برای ترویج تصوف و تربیت اهل سلوک، و سفر علی بن عثمان هجویری به پنجاب به دستور مرشدش ابوالفضل خَتْلی گزارش‌هایی وجود دارد. [۳] هجویری در لاهور خانقاه ساخت و به تعلیم و ارشاد مشغول شد و در همان‌جا نیز درگذشت. [۴]

ورود سلاسل صوفیه به هند

ورود سلسله‌های صوفیه به شبه قاره هند تقریباً معاصر با فتوحات غوریان (حک: ۵۴۳ ـ۶۱۲) بود. در قرن ششم برخی از صوفیان آسیای مرکزی به هند مهاجرت کردند.

چشتیه و سهروردیه

اولین سلسله‌ها در این دوره چِشتیه و سهروردیه بودند. چشتیه بیش‌تر در اَجْمیر و برخی نقاط پنجاب و دهلی و اوتارپرادش و بهار / بیهار، و سهروردیه در سند و ملتان / مولتان و پنجاب تبلیغ می‌کردند.

نقشبندیه و قادریه و شطاریه

سلسله‌های مهم بعدی نقشبندیه، قادریه و شطاریه بودند. ابتدا خواجه معین‌الدین حسن سجزی چشتی (متوفی ۶۳۳)، از سلسله چشتیه، در ۵۶۱ در اجمیر ساکن شد. جانشین وی قطب‌الدین بختیار کاکی (متوفی ۶۳۴) و جانشین کاکی، فریدالدین گنج شکر (متوفی ۶۶۴) مشهور به بابافرید، این سلسله را در دهلی و پنجاب گسترش دادند.

نظام‌الدین اولیا

مهم‌ترین خلیفه بابافرید در هند، شیخ نظام‌الدین اولیا (متوفی ۷۲۵) بود و سلطان‌المشایخ خوانده می‌شد. دو شاعر پارسی گوی، امیرخسرو دهلوی و امیرحسن سجزی، که از مریدان نظام‌الدین بودند، سبب اشتهار نظام‌الدین اولیا در تصوف ایران شدند. [۵][۶][۷] مهم‌ترین خلیفه نظام‌الدین اولیا، شیخ نصیرالدین محمود معروف به چراغ دهلی (متوفی ۷۵۷) بود. [۸] وی در دورانی می‌زیست که شاگردان ابن تیمیه فشارهای مذهبی و سلطان محمد بن تغلق فشارهای سیاسی بر صوفیه وارد می‌آوردند. او مریدان خود را به رعایت مبادی شریعت ملزم کرد و توانست سلسله خویش را از تعرض مصون بدارد و به همین منظور بعضی رسوم صوفیه، نظیر زمین‌بوسی، را منسوخ کرد. [۹]

سلسله چشتیه

سلسله چشتیه در زمان دو شیخ بزرگ، یعنی نظام‌الدین اولیا و نصیرالدین چراغ دهلی، از طریق شیخ سراج‌الدین (متوفی ۷۵۸) تا بنگال و از طریق سیدمحمد گیسودراز (متوفی ۸۲۵) تا گلبرگه (از شهرهای قدیمی شیعی در هند) گسترش یافت. دیگر عرفای چشتی در مالوِه و گجرات مقیم شدند. [۱۰]

شاخه‌های چشتیه

سلسله چشتیه در هند دارای چند شاخه مهم، نظیر نظامیه منسوب به نظام‌الدین اولیا و صابریه منسوب به شیخ علی صابر (متوفی ۶۹۰)، است و هر کدام از آنها نیز زیرشاخه‌هایی دارند. [۱۱]

شاخه صابریه

نماینده برجسته شاخه صابریه، شیخ عبدالقدّوسِ گُنگوهی (متوفی ۹۴۵) بود که این شاخه را در قرن نهم در هند ترویج نمود. [۱۲] اساس تعلیمات این شاخه، ذکر جلی، رابطه قلبی با شیخ، چله‌نشینی همراه با نماز و روزه، قلّت طعام و کلام و منام (خواب) و مواظبت بر وضو بوده است. [۱۳]

هدایای حکام و مردم

مشایخ چشتیه از پذیرفتن هدایای سلاطین خودداری می‌کردند و فقط «فتوح» (هدایای مردم) را می‌پذیرفتند. بعضی از صوفیان چشتیه به آباد کردن زمین‌های بایر می‌پرداختند و گاه نظیر راهبان بودایی و هندو با زنبیل خانه به خانه گدایی می‌کردند، اما پس از گسترش چشتیه در ولایات، کمتر به زهد روی آوردند و دیگر از قبول هدایای حکام ابایی نداشتند.

داشتن شغل

بعلاوه، داشتن شغل یا کسب روزی از طریق خدمت دیوانی را برای مریدانی که در مراتب پایین بودند، جایز می‌دانستند. [۱۴][۱۵]

میزان نفوذ چشتیه

چشتیه در طول قرون متمادی بانفوذترین طریقت شبه قاره هند بوده است.

سلسله سهروردیه

سهروردیه، منسوب به ابونجیب عبدالقاهر بن عبداللّه سهروردی یا منسوب به برادرزاده وی، شهاب‌الدین عمر بن محمد سهروردی، دومین سلسله مشهور صوفیه در شبه قاره هند است.

= مروج سهروردیه

مروج آن در هند بهاءالدین زکریا (متوفی ۶۶۱)، معاصر معین‌الدین چشتی، بود. تلاش‌های وی برای گسترش اسلام در پنجاب بسیار مثر بود. وی در ملتان اقامت داشت و خانقاهش مرکز نشر معارف صوفیه بود و در پنجاب و سند مریدان فراوانی پیدا کرد (بهاءالدین زکریا).

خلفای بهاءالدین

پس از او، پسرش صدرالدین محمدعارف (متوفی ۶۸۴) و پس از صدرالدین، پسر او رکن‌الدین عالم (متوفی ۷۳۵) خلیفه شدند و حفظ و نشر سهروردیه را بر عهده گرفتند. پس از رکن‌الدین، خلافت سهروردیه بین خویشان و منسوبان وی دوام یافت. [۱۶] سیدجلال‌الدین سرخپوش بخاری و نوه او جلال‌الدین مخدوم جهانیان، سلسله سهروردیه را در اچ توسعه دادند. جلال‌الدین مخدوم جهانیان شاخه جلالیه را به نام پدربزرگش رواج داد. [۱۷] جلال‌الدین تبریزی (متوفی ۶۴۲)، یکی از مشایخ سهروردیه و شاگرد ابوحفص عمر سهروردی، در قرن هفتم به بنگال رفت و به ترویج این طریقت پرداخت و در همان‌جا درگذشت. سلسله سهروردیه هنوز در بنگال وجود دارد. میرسید عثمان، مشهور به لعل شهباز قلندر (متوفی ۶۵۰)، نیز یکی دیگر از خلفای بهاءالدین زکریاست. وی دارای تمایلات وحدت وجودی بود و سلسله سهروردیه را با مشرب قلندری در آمیخت. [۱۸]

سلسله کبرویه

یکی دیگر از سلاسل صوفی شبه قاره هند، سلسله کبرویه می‌باشد.

شاخه‌های کبرویه

سلسله کبرویه منسوب به نجم‌الدین کبری، در هند دارای دو شاخه مهم است: یکی همدانیه و دیگری فردوسیه.

شاخه همدانیه

همدانیه، شاخه کشمیری از رکنیه (شاخه خراسانی سلسله کبرویه) و منسوب به میرسیدعلی بن شهاب همدانی (متوفی ۷۸۵) است.

میرسیدعلی همدانی

میرسیدعلی همدانی طی چند سفر به کشمیر، سبب رواج کبرویه در آن‌جا شد. او همچنین زمینه‌ساز رواج زبان فارسی و هنر ایرانی در کشمیر بود. وی شاگردانش را برای تبلیغ به جاهای گوناگون کشمیر می‌فرستاد و نوشته‌اند که او در کشمیر ۰۰۰، ۳۷ تن را مسلمان کرد و در دوره او مساجد و خانقاه‌های بسیاری در آن‌جا به نام «حضرت امیر» ساخته شد. [۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] میرسیدعلی در کشمیر کتاب‌خانه‌ای تأسیس کرد و کتاب‌های فراوانی به عربی و فارسی به آن‌جا برد. [۲۳]

سیدمحمد همدانی

فرزند وی سیدمحمد همدانی نیز برای تبلیغ اسلام به کشمیر رفت.

جهانگیر سمنانی

مرید دیگر میرسیدعلی همدانی، اشرف جهانگیر سمنانی (متوفی ۸۰۸)، نیز شاخه اشرفیه از سلسله کبرویه را تأسیس کرد. [۲۴]

شاخه فردوسیه

نام شاخه فردوسیه از رکن‌الدین فردوسی، از مشایخ کبرویه، گرفته شده است. این شاخه در بهار هند گسترش یافت. [۲۵] از بزرگان این شاخه، شرف‌الدین احمد بن یحیی مِنْیَری (متوفی ۷۸۲) بود که نزد سلاطین تغلق محترم بود و سهم مهمی در رواج نثر صوفیانه در شبه قاره و هم‌چنین شناساندن مشایخ ایران به هند داشت. [۲۶]

سلسله قلندریه

قلندریه سلسله دیگری بود که در قرن هفتم در هند رواج یافت. حکومت مغول در آسیای مرکزی و ایران زمینه حرکت قلندرها را از ترکیه به هند فراهم کرد.

ارتباط سهروردیه و قلندریه

اغلب مشایخ قلندری با چشتیه یا سهروردیه ارتباط داشتند، مثلاً لعل شهباز قلندر ابتدا از سهروردیه بود و بعد به قلندریه پیوست. گروهی از مریدان صدرالدین راجو قتال، برادر جلال‌الدین حسین بخاری (از مشایخ سلسله بخاری، متوفی ۷۸۵)، نیز به قلندری ـ سهروردی مشهور شدند. برخی قلندران نیز نسب معنوی خود را به شاه نعمت اللّه ولی (۷۳۰ یا ۷۳۱ـ۸۳۴) می‌رساندند.

نعمتی قلندری

تعدادی از قلندران این سلسله، معروف به نعمتی ـ قلندری، از قرن نهم تا یازدهم در هند اهمیت داشتند. [۲۷]

محمدسعید سرمد

از جمله اشخاص مهم قلندری، شاعری به نام محمدسعید سرمد کاشانی بود که داراشکوه از او حمایت می‌کرد. سرمد در حال وجد برهنه می‌شد و اورنگ زیب (حک: ۱۰۶۸ـ ۱۱۱۸) وی را به جرم بدعت اعدام کرد. [۲۸]

معنای امروزی قلندر

واژه قلندر امروزه در شمال هند تنزل معنا پیدا کرده و به معنای گدا یا شخص آواره‌ای است که هزینه زندگی خود را از طریق نمایش دادن با اسب یا الاغ تأمین می‌کند.[۲۹]

شاخه حیدری‌ها

حیدری‌ها شاخه‌ای از قلندریه‌اند. مشهورترین حیدری هند، شیخ ابوبکر توسی حیدری بود که در قرن هفتم در دهلی می‌زیست. پس از وی، شاخه حیدری به سبب فقدان مشایخ و اقطاب زوال یافت، اما افرادی منسوب به این سلسله تا چند قرن فعالیت داشتند. میان آداب و اعمال رایج در این شاخه با شاخه رفاعیه شباهت‌هایی وجود داشت.

سلسله مداریه

مداریه سلسله دیگری است که بدیع‌الدین قطب المدار، مشهور به شاه مدار، آن را بنیان نهاد. وی اهل سوریه بود و در قرن نهم به هند رفت. پیروان این سلسله مدعی ارتباط با چشتیه بودند، اما آداب و عقاید آنان تلفیقی از تصوف اسلامی و آیین هندو بود. پیروان این طریقت لباسی مانند لباس مرتاضان هندی می‌پوشیدند و به تن خود خاکستر می‌مالیدند. گفته می‌شود که آنان حشیش می‌کشیدند و نسبت به نماز خواندن و روزه گرفتن بی‌اعتنا بودند. [۳۰] به اعضای این سلسله به سبب حمل طبلی کوچک، «دَفْلی» می‌گفتند. این سلسله تا قرن سیزدهم وجود داشت. [۳۱]

سلسله شطاریه

شطاریه، سلسله منسوب به عبداللّه شطاری است. وی این سلسله را در قرن هشتم در جونپور و مالْوه شناساند. برجسته‌ترین صوفی شطاریه، سیدمحمد غوث گُوالْیاری (متوفی ۹۷۰) بود که شطاریه را در گجرات گسترش داد و توجه ظهیرالدین بابر و همایون و اکبرشاه (حک: ۹۶۳ـ۱۰۱۴)، فرمان‌روایان مغول، را جلب کرد. [۳۲][۳۳] با توجه به مراسم و ریاضت‌های رایج در آن، احتمالاً این سلسله بیش از سلسله‌های دیگر از آیین هندو تأثیر پذیرفته است. [۳۴]

سلسله نعمت‌اللهی

صوفیان نعمت‌اللهیه از زمان حیات مؤسس آن، شاه نعمت‌اللّه ولی، در هند فعالیت داشتند. شاه خلیل‌اللّه (پسر شاه نعمت‌اللّه ولی) و میرنوراللّه (نوه شاه نعمت‌اللّه) به دعوت سلطان شهاب‌الدین احمد اول (از بهمنیان دکن) به دکن سفر کردند. در آن‌جا بین سلطان و میرنوراللّه پیوند خانوادگی پدید آمد و آنان مقیم دکن شدند و به این ترتیب سلطان از این سلسله حمایت کرد. حضور پیروان نعمت‌اللهیه در دکن سبب کاهش تأثیر پیروان گیسودراز بر مردم شد و زمینه را برای تغییر مذهب سلاطین دکن فراهم نمود. از اوایل ظهور صفویه (حک: ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵)، نعمت‌اللهیه در هند دارای پای‌گاه محکمی شد و شاخه‌هاشم‌شاهیه آن، منسوب به میرهاشم جهانگیر، در دهلی به وجود آمد و دوام یافت. [۳۵]

سلسله قادریه

قادریه را یکی از اعقاب عبدالقادر گیلانی به نام محمد بن شاه میر (متوفی ۹۲۳)، مشهور به میان میر، به هند برد. جانشین وی، ملاشاه / شاه محمد بدخشی (متوفی ۱۰۷۲)، مرشد داراشکوه بود. میان میر در اچ خانقاه قادریه را بنا نهاد. [۳۶][۳۷] برخی اشخاص مهم این سلسله عبارت بودند از: بهاءالدین جنیدی (متوفی ۹۲۱)، شیخ قمیص (متوفی ۹۹۲) از اعقاب عبدالقادر گیلانی، [۳۸] ملاشاه و علامه محب اللّه اللّه آبادی (متوفی ۱۰۵۸)، که هر چهار تن تحت تأثیرابن‌عربی بودند. [۳۹] این سلسله در روزگار اورنگ زیب موقتاً از رونق افتاد، اما در مجموع، از دیگر سلسله‌ها محبوب‌تر است. [۴۰]

سلسله نقشبندیه

خاست‌گاه نقشبندیه آسیای مرکزی بود. احتمالاً استقرار این طریقت در هند از طریق باقی باللّه (متوفی ۹۷۱) و در زمان اکبرشاه بوده است. [۴۱] بابُر (حک: ۸۹۹ ـ۹۳۷) از این سلسله حمایت می‌کرد.

احمد سرهندی

مشهورترین صوفی نقشبندی، احمد سِرهِندی (متوفی ۱۰۳۵) معروف به مُجَدِّد اَلْفِ ثانی بود. او مرید باقی باللّه و سخت پیرو سنت بود و تصوف و علوم کشفی را فقط در صورتی می‌پذیرفت که مطابق کتاب و سنّت باشد. سرهندی پیروان خود را نیز به تبعیت کامل از سنّت و مخالفت با بدعت دعوت می‌کرد. [۴۲][۴۳][۴۴] وی از مخالفان نظریه وحدت وجودابن‌عربی بود و عقیده برخی مشایخ را مبنی بر برتری ولایت بر نبوت، خلاف شریعت می‌دانست. [۴۵][۴۶] البته گفته‌اند که وی در آخر عمر با نظریهابن‌عربی موافقت کرد. [۴۷] او نامه‌های بسیاری برای شخصیت‌های سیاسی زمان خود نوشت و توانست بسیاری از اشراف و درباریان را در مخالفت با روش دربار تیموریان هند (نزدیک کردن آیین هندو به دین اسلام) با خود هم‌عقیده کند. [۴۸][۴۹] در این دوره، مشایخ نقشبندیه برای جدا کردن عقاید هندو از عقاید اسلامی، در مقابل وحدت وجود ــ که به آیین هندو نزدیک بود ــ وحدت شهود را مطرح می‌کردند.[۵۰]

شاه ولی‌الله دهلوی

یکی دیگر از اشخاص مهم نقشبندی، شاه ولی‌اللّه دهلوی (متوفی ۱۱۷۶) بود. وی در صدد بود که میان شریعت و تصوف سازگاری ایجاد کند. او در نامه‌هایش، مقامات حکومتی را به اصلاحات مالی و سیاسی سفارش می‌کرد. مدرسه‌ای که او تأسیس نمود، مرکز نهضت احیای تفکر دینی شناخته می‌شد و محققان از جاهای گوناگون هند به آن‌جا می‌رفتند.

دوری کردن از آئین هندو

به طور کلی نقشبندیه در هند می‌کوشیدند که مسلمانان را از تأثیرات آیین هندو دور نگه دارند، [۵۱] هر چند مظهر جان جانان (محمدشمس‌الدین حبیب‌اللّه جان جانان، صوفی و شاعر نقشبندی، متوفی ۱۱۹۵) تحت تأثیر آیین هندو قرار گرفت و از آن اقتباس‌هایی کرد. [۵۲] مظهر جان جانان و خلیفه‌اش، شاه عبداللّه غلامعلی دهلوی، در خارج از هند هم طرفدارانی یافتند، به طوری که بتدریج این سلسله در آناطولی نیز رایج شد. [۵۳] مولانا خالد نقشبندی نیز این سلسله را در میان کُردها و عرب‌ها گسترش داد. [۵۴][۵۵]

شاخه‌های نقشبندیه

نقشبندیه دارای شاخه‌هایی است، از جمله: باقیه منسوب به باقی باللّه، مجدِّدیه منسوب به احمد سرهندی، مظهریه منسوب به مظهر جان جانان، اَحسنیه منسوب به آدم بن اسماعیل بنوری، علائیه منسوب به ابی العلاء بن ابی الوفا حسینی اکبرآبادی که طریقت نقشبندیه را با چشتیه در آمیخت. علائیه دارای شاخه‌هایی چون محمدیه و منعمیه و افضلیه است. [۵۶]

سلسله عَیْدروسیه

یکی دیگر از سلاسل صوفیه شبه قاره هند سلسله عَیْدروسیه می‌باشد. تعالیم عَیْدروسیه، منسوب به سیدعفیف‌الدین عبداللّه عیدروس کبیر، بر اساس احیاء علوم‌الدین غزالی است. از مشاهیر این سلسله، عبدالقادر عیدروسی (متوفی ۱۰۳۸)، نوه عفیف‌الدین، بود که از علما و عرفای گجرات به شمار می‌آمد. این سلسله از طریق نوادگان عبداللّه عیدروس در گجرات و اغلب شهرهای دکن گسترش یافت. [۵۷][۵۸]

اولیای غازی

بخشی از تاریخ تصوف در هند متعلق به اولیای غازی (عارفان جنگ‌جو) است. از اوایل قرن هشتم داستان‌هایی درباره آنان به وجود آمد.

غازی میان

نخستین فرد از این دسته، سالار مسعود غازی مشهور به غازی میان (متوفی ۵۵۵) بود. گفته‌اند که او از غازیان (جنگ‌جویان) پادشاهان پنجاب یا از لشکریان غزنوی بود و در جنگی با هندوها به شهادت رسید. مزار وی در شرق اوتارپرادش، زیارت‌گاه است. شهادت غازی‌ میان سبب پیدایی داستان‌هایی درباره سوانح زندگی او بخصوص در دوره سلطان محمد تغلق شد. در این داستان‌ها، او به قهرمانی اسطوره‌ای یا یکی از اولیای بزرگ بدل شده است. وی از اولیای منطقه شرق هند به شمار می‌آید و هنوز هم هدایایی به مزار او تقدیم می‌کنند. عُرس (مراسم سالگرد وفات) او از دوازدهم تا چهاردهم رجب است. مقبره‌هایی به نام او از اوتارپرادش غربی تا بنگال وجود دارد و کسانی که قادر نیستند به زیارت مزار اصلی او بروند، این مکان‌ها را زیارت می‌کنند.

شیخ جلال سیلْهِتی

شیخ جلال سیلْهِتی (متوفی ۷۴۸) از اولیای غازی بنگال بود. گفته‌اند که او از سلسله خواجگان بود و در جنگی علیه هندوها در سلهت / سیلْهِت شرکت کرد. سیلهتی در پی حمله مغولان به مولتان و سپس به اچ رفت و احتمالاً در آن‌جا به سهروردیه پیوست و سپس به بنگال بازگشت و در همان‌جا درگذشت. مزار وی در بنگال است. گویا وی همان کسی است که ابن بطوطه او را شیخ جلال‌الدین نامیده و در بنگال وی را ملاقات کرده و تحت تأثیر کرامات بسیار او قرار گرفته است. [۵۹]

پیر بدر

شیخ بدرالدین بدر عالَم یا پیر بدر (متوفی ۸۴۴)، از اولیای غازی در بنگال شرقی ساکن بود. سلطان محمد بن تغلق، پدربزرگ او، شیخ شهاب‌الدین حق‌گو را به جرم این‌که با سلطان درشتی کرده بود، اعدام کرد. پیر بدر به دعوت یحیی مِنیَری به بهار رفت و در آن‌جا اقامت گزید و در همان‌جا وفات یافت. آرام‌گاه او را «درگاه کوچک» می‌نامند. درباره زندگی و نحوه سلوک او افسانه‌هایی ساخته شده، از جمله این‌که وی بر رودخانه فرمان می‌رانده است. او را حافظ ملاحان نیز می‌دانستند. قایق‌رانان اشعاری می‌خوانند که متضمن استمداد از روح وی است. آرام‌گاه‌هایی نیز‌ به‌طور نمادین در کنار رودخانه بنگال شرقی برای پیر بدر بنا کرده‌اند. محل چله‌نشینی او در بنگال شرقی، زیارت‌گاه است. هندوها و بودایی‌ها نیز به او احترام می‌گذارند. [۶۰]

گسترس سلاسل به خارج هند

برخی سلسله‌های صوفیه هند، بخصوص چشتیه و نقشبندیه، از مرزهای هند فراتر رفتند. این امر از دو طریق صورت گرفت: یکی از طریق اروپاییانی که به دیدن صوفیان می‌رفتند و به تعالیم آنان علاقه‌مند می‌شدند، از جمله تعالیم عنایت‌خان (از مشایخ طریقت چشتیه، متوفی ۱۳۰۶ ش/ ۱۹۲۷) از طریق پیروانی چون ربیعه مارتین و مارتین ساموئل لوئیس به اروپا و آمریکا راه یافت و دوم از طریق دانشجویانی که از جنوب آسیا به اروپا و آمریکا می‌رفتند و این امر موجب تأسیس شاخه‌هایی از چشتیه و نقشبندیه در آن‌جاها شد. [۶۱] برخی از اروپاییان و آمریکایی‌هایی که مسلمان شده بودند، به این شاخه‌ها پیوستند؛ مثلاً، خلیفه ذوقی شاه در پاکستان، شخصی انگلیسی به نام شهیداللّه فریدی (متوفی ۱۳۵۷ ش/ ۱۹۷۸) بود. آثار فریدی به زبان اردو در کراچی چاپ شده است. [۶۲]

اجتماعات صوفیه در هند

زندگی صوفیه در هند در خانقاه‌ها و جماعت‌خانه‌ها و زاویه‌ها سپری می‌شد. پیروان سلسله چشتیه جماعت‌خانه‌ها را ساختند که اساساً محل زندگی مشایخ و محل آموزش و انجام دادن مراسم بود. مشایخ اولیه چشتیه، از جمله گنج شکر، با این‌گونه تشکیلات موافقت نداشتند و پس از گنج شکر، نظام‌الدین به ساده بودن جماعت‌خانه‌ها توصیه می‌کرد، ولی سهروردیه خانقاه را پدید آوردند و مردم بتدریج جماعت‌خانه را نیز خانقاه نامیدند. ابن بطوطه [۶۳] در قرن هشتم از وجود خانقاه در هند خبر داده است. وی در کالیکات/ کالیکوت خانقاه بزرگی را دیده بوده که شیخ شهاب‌الدین کازرونی آن را اداره می‌کرد، و نذری‌هایی از هند و چین به آن‌جا می‌رسید.

زیارت‌گاه‌های صوفیه در هند

زیارت‌گاه‌های صوفیه در هند همواره اهمیت داشته است. علاوه بر مردم عادی، امرا نیز به زیارت قبور مشایخ می‌رفتند تا از روح مشایخ برای توسعه قدرتشان مدد جویند.

مزارهای مشهور

مزار معین‌الدین چشتی در اَجمیر، مزارات بلبل شاه کشمیری و حمزه مخدوم (متوفی ۹۸۴) در سَرینگر، [۶۴][۶۵][۶۶] آرام‌گاه احمد سرهندی در شرق پنجاب، مزار غازی میان در شرق اوتارپرادش، مزار شاه مدار در کانپور، مزارات احمد بن یحیی مِنیَری [۶۷] و بدرالدین در بهار، از جمله زیارت‌گاه‌های مردم‌اند.

مراسم عُرس

در این مزارات، مراسم عُرس برگزار می‌شود که از مهم‌ترین مراسم صوفیه در شبه قاره است. در هند و پاکستان، روزهای عرس اولیا در برخی تقویم‌ها ثبت شده است و نزد بسیاری از مردم، زیارت مزار اولیا تقریباً هم‌ارز سفر به مکه است. [۶۸][۶۹]

برخی از این روزها، مانند روز عرس عبدالقادر گیلانی و شاه مدار و گیسودراز، آن‌چنان اهمیت دارد که انگلیسی‌ها هم در دوره حاکمیت بر هند، این روزها را به سپاهیان مسلمان ارتش هند مرخصی می‌دادند. [۷۰] در این روزها صوفیه، بخصوص صوفیه چشتی، مراسم سماع برگزار می‌کنند. [۷۱]

تصوف و سیاست در هند

صوفیه در شبه قاره هند از سال‌های اولیه حکومت مسلمانان در آن‌جا، نفوذ داشتند. در برخی دوره‌ها، نظیر عصر مغول، بر اثر نفوذ فقها تا حدی از تأثیر آنان کاسته شد. [۷۲]

رابطه صوفیه و سلاطین

به سبب محبوبیت مشایخ نزد مردم، عموماً سلاطین در جلب نظر آنان می‌کوشیدند، اما بسیاری از صوفیه نظیر مشایخ چشتیه از نزدیک شدن به دربار سلاطین اجتناب می‌کردند. صوفیه خود را مسئول سعادت معنوی مردم می‌دانستند و به موازات حکومت سیاسی سلاطین برای خود حکومت معنوی قائل بودند؛ مثلاً، معین‌الدین چشتی حکومت معنویِ ناحیه دهلی را به مریدش، بختیار کاکی، اختصاص داد. [۷۳] هم‌چنین برخی سلسله‌های صوفیه، اولیای خود را حامی حاکمان مسلمان می‌دانستند. عبدالرحمان چشتی معتقد بود که چشتیه، محافظان حیات شاه و مسئول حفظ و بقای حکومت او هستند. سلاطین نیز به صوفیه احترام می‌گذاشتند. قطب‌الدین آیبَک (الْتُتْمِش) ضمن استقبال گرم از قطب‌الدین بختیار کاکی، به او مقام شیخ‌الاسلامی داد، اما او نپذیرفت. [۷۴][۷۵]

اختلافات صوفیه و حکام

البته گاهی میان صوفیه و حکام اختلافاتی هم به وجود می‌آمده است؛ مثلاً، سلسله چشتیه در عصر خلجی‌ها بسیار گسترش یافت و در عین حال نسبت به آن سوءظن وجود داشت. محمد بن تغلق به همان اندازه که به صوفیه حرمت می‌نهاد و به زیارت قبور معین‌الدین چشتی و سالار مسعود می‌رفت، از نفوذ روزافزون صوفیان، بخصوص چشتیه، بیم‌ناک بود. [۷۶][۷۷]

پیوند چشتیه با مغولان

از دوره بابر به چشتیه توجه شد. چشتیه نیز با فرمان‌روایان مغول پیوند نزدیکی برقرار کردند و این مشی با بی‌اعتنایی آنها نسبت به حاکمان ناسازگار بود.

نفوذ در حاکمان محلی

در زمان اورنگ زیب برخی مشایخ صوفیه در قدرت‌مندان محلی نفوذ کردند؛ از جمله، خواجه نورمحمد (شیخ طریقه چشتی نظامی) تأثیر بسیاری بر بهاءالحق، حاکم بهاولپور، نهاد و همچنین با سیک‌ها مبارزه کرد. [۷۸]

رابطه سهروردیه با حکام

سهروردیه، بر خلاف وضع و مشی اولیه چشتیه، در امور سیاسی دخالت و با حکم‌رانان مناسبات دوستانه‌ای برقرار می‌کردند. سیدنورالدین مبارک غزنوی مقام شیخ‌الاسلامی را از شهاب‌الدین غوری پذیرفت. در سِند بهاءالدین زکریا ملتانی، شیخ‌الاسلام بود. وظیفه شیخ‌الاسلام مراقبت از امور معنوی حکومت بود. [۷۹][۸۰] بهاءالدین زکریا در آزاد کردن ملتان از محاصره مغولان تأثیری بسزا داشت. اعضای سلسله سهروردیه، به سبب مناسبات خوبشان با حکام، در قرن هشتم به عنوان سفیر در دربارهای خارجی حضور می‌یافتند. سهروردیه در کشمیر نیز در حکم‌رانان نفوذ داشتند، تا حدی که رِنْچَن شاه تحت تأثیر بلبل شاه کشمیری، از آیین هندو به اسلام گروید و پس از او، صدها تن از مردم کشمیر مسلمان شدند (بلبل شاه کشمیری).

قادریه و نقشبندیه

قادریه از دخالت در امور حکومتی اجتناب می‌کردند، اما نقشبندیه بیشترین اعتبار خود را به سبب فعالیت‌های سیاسی کسب نمودند. [۸۱] نقشبندیه برای مصلحت خلق، ارتباط با حاکمان را جایز می‌دانستند و به همین دلیل تأثیر آنان، از جمله تأثیر احمد سرهندی و شاه ولی‌اللّه دهلوی، در احوال و اعمال حاکمان هند بسیار بود. [۸۲]

قلندریه نیز با دربار لودی‌ها (حک: ۸۵۵ ـ۹۳۲) مناسبات بسیار داشتند.

نقش مشایخ در تحولات

مشایخ صوفیه در تحولات دوران معاصر نیز مثر بوده‌اند؛ از جمله، امداداللّه فاروقی تهانوی (متوفی ۱۳۱۷)، از طریقت چشتیه صابریه، در مبارزه با انگلیس بسیار فعال بود [۸۳] و شاه عبدالعزیز (متوفی ۱۲۳۹)، فرزند شاه ولی‌اللّه دهلوی، با فتوایی علیه انگلیسی‌ها، هند را «دارالحرب» نامید. هم‌چنین برخی صوفیه، مانند صوفیان مکتب بریلوی (بریلْوی، احمدرضا)، حامیان جدّی و قاطع نهضت ملی‌گرایی پاکستان بوده‌اند. [۸۴]

علت نقد تصوف در شبه قاره هند

از تصوف هند در گذشته و حال انتقادهایی کرده‌اند.

ظهور قلندرهای بی‌مبالات نسبت به عبادات شرعی، رواج نوشیدن مسکرات و سماع، شیوع اعتقادات خرافی و توسل به تربت قبور برای شفا، برخی از زمینه‌های انتقاد از صوفیه بوده است. [۸۵]

از جمله مخالفان تصوف، حاجی شریعت‌اللّه [۸۶] بود. او از تعالیم شاه ولی‌اللّه دهلوی و وهابیان تأثیر پذیرفته بود.

فرائضی‌ها در بنگال علیه برخی اعمال صوفیان ــ که آنها را بدعت می‌شمردند ــ قیام کردند.

از دیگر مخالفان تصوف، سیداحمد شهید بریلوی (از علمای «نهضت مجاهدین»، متوفی ۱۲۴۶) بود که در پنجاب با برخی آداب صوفیه و هم‌چنین با سیک‌ها مبارزه کرد.

ابوالاعلی مودودی (متوفی ۱۳۵۸ ش/ ۱۹۷۹)، مؤسس جماعت الاسلامی که در خانواده‌ای از پیروان طریقت چشتیه به دنیا آمده بود، [۸۷] تصوف را یکی از عوامل انحطاط مسلمانان می‌دانست.

اقبال لاهوری نیز در کتاب احیای فکر دینی در اسلام [۸۸] آخرت‌گرایی صوفیه را سبب غفلت از وجوه اجتماعی اسلام دانسته است.

فهرست منابع

(۳۲) صابر آفاقی، «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادب فارسی»، هنر و مردم، دوره جدید، ش ۱۱۲ و ۱۱۳ (بهمن و اسفند ۱۳۵۰).

(۳۳) ابن بطوطه، رحله ابن بطوطi، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.

(۳۴) محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، (تهران ۱۳۴۶ ش).

(۳۵) محمد اکرم، آب کوثر، لاهور ۱۹۹۰.

(۳۶) ممتازبیگم چودهری، «تأثیر صوفیان ایران در تصوف شبه قاره پاکستان و هند»، در تأثیر معنوی ایران در پاکستان، تألیف جعفر قاسمی، لاهور: اداره اوقاف پنجاب، ۱۳۵۰ ش.

(۳۷) عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

(۳۸) عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، حیدرآباددکن، ج ۱، ۱۳۸۲/۱۹۶۲، ج ۸، ۱۴۰۲/۱۹۸۱.

(۳۹) علی اصغر حکمت، «از همدان تا کشمیر»، یغما، سال ۴، ش ۸ (آبان ۱۳۳۰).

(۴۰) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «اسلام اسلام در شبه قاره هند و پاکستان» (از فتح اللّه مجتبائی).

(۴۱) رحمان علی، تذکره علمای هند، لکهنو ۱۹۱۴.

(۴۲) محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، اسلام آباد ۱۳۷۰ ش.

(۴۳) عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، تهران ۱۳۶۲ ش الف.

(۴۴) عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۶۲ ش ب.

(۴۵) آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ۱۳۷۶ ش.

(۴۶) آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸). (۴۷) عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.

(۴۸) غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، کانپور ۱۳۳۲/۱۹۱۴.

(۴۹) عبدالقادر مهربان فخری میلاپوری، اصل الاصول فی بیان مطابقة الکشف بالمعقول و المنقول، چاپ محمدیوسف کوکن عمری، مدراس ۱۹۵۹.

(۵۰) محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمدشریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ ش.

(۵۱) سید مطیع الامام، شیخ شرف الدین احمد بن یحیی منیری و سهم او در نثر متصوفانه فارسی، اسلام آباد ۱۳۷۲ ش.

(۵۲) محمدسلیم مظهر، «بررسی احوال و آثار پارسی گویان ایرانی در شبه قاره از دوره غزنوی تا آغاز سده دهم هجری قمری»، پایان‌نامه دکتری ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۶ ش.

(۵۳) خالد نقشبندی، نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، تحقیق و تصحیح و ترجمه مهیندخت معتمدی، تهران ۱۳۶۸ ش.

(۵۴) دایرة المعارف دین.

(۵۵) دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد.

(۵۶) د اسلام، چاپ دوم؛

منابع

دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تصوف در شبه قاره هند»، شماره۳۵۸۷.

پانویس

  1. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۱، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  2. محمد اکرم، آب کوثر، ج۱، ص۷۲، لاهور ۱۹۹۰.
  3. رحمان علی، تذکره علمای هند، ج۱، ص۵۹، لکهنو ۱۹۱۴.
  4. رحمان علی، تذکره علمای هند، ج۱، ص۵۹، لکهنو ۱۹۱۴.
  5. غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، ج۱، ص۳۲۸، کانپور ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
  6. غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، ج۱، ص۳۳۸، کانپور ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
  7. عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۱۸، تهران ۱۳۶۲ ش ب.
  8. غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، ج۱، ص۳۳۸، کانپور ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
  9. عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۲۰، تهران ۱۳۶۲ ش ب.
  10. دایرة المعارف دین، ج۷، ص۳۹۴.
  11. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۱، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  12. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۷، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  13. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۰، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  14. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۳، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  15. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۷، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  16. عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۱۵ـ۲۱۷، تهران ۱۳۶۲ ش ب.
  17. دایرة المعارف دین، ج۷، ص۳۹۴.
  18. عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۱۶، تهران ۱۳۶۲ ش ب.
  19. علی اصغر حکمت، «از همدان تا کشمیر»، ج۱، ص۳۴۱ـ۳۴۲، یغما، سال ۴، ش ۸ (آبان ۱۳۳۰).
  20. محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، ج۱، ص۴۸ـ۵۰، اسلام آباد ۱۳۷۰ ش.
  21. محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، ج۱، ص۵۸، اسلام آباد ۱۳۷۰ ش.
  22. محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، ج۱، ص۶۰، اسلام آباد ۱۳۷۰ ش.
  23. محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، ج۱، ص۵۹، اسلام آباد ۱۳۷۰ ش.
  24. محمدسلیم مظهر، «بررسی احوال و آثار پارسی گویان ایرانی در شبه قاره از دوره غزنوی تا آغاز سده دهم هجری قمری»، ج۱، ص۳۵، پایان‌نامه دکتری ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۶ ش.
  25. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۲ـ۶۳، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  26. سید مطیع الامام، شیخ شرف الدین احمد بن یحیی منیری و سهم او در نثر متصوفانه فارسی، اسلام آباد ۱۳۷۲ ش.
  27. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۶، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  28. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۶، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  29. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۶، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  30. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۷، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  31. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۷، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  32. دایرة المعارف دین، ج۷، ص۳۹۴.
  33. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۳، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  34. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۳، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  35. عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۱۵، تهران ۱۳۶۲ ش ب.
  36. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۰، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  37. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۱ـ۶۲، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  38. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۰، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  39. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۲، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  40. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۲، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  41. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۹، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  42. محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ج۱، ص۳۹۹ـ۴۰۰، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمدشریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ ش.
  43. محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ج۱، ص۴۰۵، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمدشریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ ش.
  44. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۰، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  45. محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ج۱، ص۴۰۹، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمدشریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ ش.
  46. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۰، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  47. عبدالقادر مهربان فخری میلاپوری، اصل الاصول فی بیان مطابقة الکشف بالمعقول و المنقول، ج۱، ص۲۲۱ـ۲۲۲، چاپ محمدیوسف کوکن عمری، مدراس ۱۹۵۹.
  48. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۹.
  49. محمد فرمان، «شیخ احمد سرهندی»، ج۱، ص۳۹۹، ترجمه نصراللّه پورجوادی، در تاریخ فلسفه در اسلام، به کوشش میان محمدشریف، ج ۲، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۵ ش.
  50. ممتازبیگم چودهری، «تأثیر صوفیان ایران در تصوف شبه قاره پاکستان و هند»، ج۱، ص۲۳، در تأثیر معنوی ایران در پاکستان، تألیف جعفر قاسمی، لاهور: اداره اوقاف پنجاب، ۱۳۵۰ ش.
  51. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۸، ص۵۷۸، تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «اسلام اسلام در شبه قاره هند و پاکستان» (از فتح اللّه مجتبائی).
  52. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۱، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  53. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۱، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  54. خالد نقشبندی، نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، ج۱، ص۳۶، تحقیق و تصحیح و ترجمه مهیندخت معتمدی، تهران ۱۳۶۸ ش.
  55. خالد نقشبندی، نقشی از مولانا خالد نقشبندی و پیروان طریقت او، ج۱، ص۴۰ـ۴۱، تحقیق و تصحیح و ترجمه مهیندخت معتمدی، تهران ۱۳۶۸ ش.
  56. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۲ـ۱۸۳، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  57. عبدالحی حسنی، الثقافة الاسلامیة فی الهند، ج۱، ص۱۸۶ـ۱۸۷، چاپ ابوالحسن علی حسنی ندوی، دمشق ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  58. رحمان علی، تذکره علمای هند، ج۱، ص۱۲۹، لکهنو ۱۹۱۴.
  59. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطi، ج۲، ص۶۲۴ـ ۶۲۵، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  60. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطi، ج۱، ص۳۱۷، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  61. د اسلام، چاپ دوم، ج۱۰، ص۳۳۶ـ۳۳۷.
  62. د اسلام، چاپ دوم، ج۱۰، ص۳۳۶ـ۳۳۷.
  63. ابن بطوطه، رحله ابن بطوطi، ج۲، ص۵۷۵، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
  64. آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ج۱، ص۴۳۵، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ۱۳۷۶ ش.
  65. صابر آفاقی، «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادب فارسی»، ج۱، ص۶۹، هنر و مردم، دوره جدید، ش ۱۱۲ و ۱۱۳ (بهمن و اسفند ۱۳۵۰).
  66. صابر آفاقی، «صوفیان کشمیر و نقش آنان در نشر فرهنگ و ادب فارسی»، ج۱، ص۷۳، هنر و مردم، دوره جدید، ش ۱۱۲ و ۱۱۳ (بهمن و اسفند ۱۳۵۰).
  67. زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «اسلام اسلام در شبه قاره هند و پاکستان» (از فتح اللّه مجتبائی).
  68. آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ج۱، ص۱۹۹، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ۱۳۷۶ ش.
  69. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۸، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  70. آنه ماری شیمل، تبیین آیات خداوند: نگاهی پدیدارشناسانه به اسلام، ج۱، ص۲۰۰، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران ۱۳۷۶ ش.
  71. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۸، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  72. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۸.
  73. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۵۲، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  74. آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ج۱، ص۶۵، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸).
  75. آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ج۱، ص۶۸، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸).
  76. آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ج۱، ص۷۰، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸).
  77. آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ج۱، ص۷۲، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸).
  78. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۹.
  79. عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج۱، ص۱۵۵، حیدرآباددکن، ج ۱، ۱۳۸۲/۱۹۶۲، ج ۸، ۱۴۰۲/۱۹۸۱.
  80. آنه ماری شیمل، «ظهور و دوام اسلام در هند»، ج۱، ص۶۸، ترجمه حسن لاهوتی، کیهان اندیشه، ش ۲۳ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۸).
  81. دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد، ج۴، ص۱۲۸.
  82. عبدالحسین زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ج۱، ص۱۷۴، تهران ۱۳۶۲ ش الف.
  83. عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر و بهجة المسامع و النواظر، ج۸، ص۷۰ـ۷۲، حیدرآباددکن، ج ۱، ۱۳۸۲/۱۹۶۲، ج ۸، ۱۴۰۲/۱۹۸۱.
  84. د اسلام، چاپ دوم، ج۱۰، ص۳۳۵.
  85. عزیزاحمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ج۱، ص۶۶ـ۷۰، ترجمه نقی لطفی و محمدجعفر یاحقی، تهران ۱۳۶۷ ش.
  86. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «اسلام اسلام در شبه قاره هند و پاکستان» (از فتح اللّه مجتبائی).
  87. د اسلام، چاپ دوم، ج۱۰، ص۳۳۶.
  88. محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۷۳، ترجمه احمد آرام، (تهران ۱۳۴۶ ش).