قادریه
قادریه | |
---|---|
![]() | |
موسس | شیخ عبدالقادر گیلانی |
فرقه قادریه دنبالهرو شیخ عبدالقادر گیلانی، صوفی مشهور اهلسنت هستند. از این سلسله، شاخههایی بسیاری به وجود آمده است.
زندگینامه رئیس فرقه
شیخ محیالدین ابومحمد عبدالقادر بن ابی صالح به روایتی در شب اول رمضان سال ۴۷۱ هـجری قمری در روستای بشتیر متولد شده است. وی سنی مذهب بوده و در آغاز تحصیل نزد ابوزکریای تبریزی علوم ادبی را فرا گرفت و در سن هجده سالگی به بغداد رفت و نزد علمای آن سامان، علم حدیث و فقه را آموخت. استاد وی در فقه حنبلی، ابوالوفاء بن عقیل بوده و مبانی تصوف را نزد ابوالخیر حماد الدباس کسب کرده است. او در طول این مدت به ریاضت و عزلت نشینی روی آورد و از طرف علی بن ابی سعد مخرمی به تدریس در مدرسه خود ایشان پرداخت و بدینترتیب در پی ارشادات وی، شهرتش گسترش یافت. موسس فرقه قادریه، خرقه مشایخ را از ابوسعید مخرمی گرفته است. از القاب او شیخ کل، شیخ مشرق و محیالدین میباشد. دراویش قادری امروز بیشتر در ناحیه کردستان حضور داند، هرچند این فرقه در ولایات سند و بلوچستان و کشور مغرب نیز پیروانی دارد.
ویژگیها
دراویش قادری عمدتاً دارای گیسوان بلند هستند و شارب (سبیل) بلند میگذارند و هنگام ذکر، موهای خود را باز نموده و پریشان میکنند.
پیروان این طریقت، درک حقیقت و روشنی روح و وصول به حق را در قیل و قال و سماع میدانند و معتقدند که لذّت جسم موجب شادمانی روح میشود.
اذکار
اذکار دراویش قادری بر دو نوع است: یکی به نام «تهلیل» و دیگری ذکر ایستاده به نام «هره» است. در ذکر نخست، آنها حلقهوار مینشینند و شیخ یا خلیفه، رهبری ذکر را بر عهده میگیرد. او در حلقه مریدان قرار میگیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد، به رهبری ذکر دراویش میپردازد. برای ذکر ایستاده «هره» دراویش به طور ایستاده حلقهای تشکیل میدهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را بر عهده میگیرد.
نقلها
شعرانی در طبقات الکبری نوشته: شیخ عبدالقادر گیلانی میگفت: مدت بیست و پنج سال در بیابانهای عراق تنها و بیپناه و آواره بودم، نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت. طوایفی از مردان غیب و جن نزد من میآمدند و راه خداشناسی را به آنها تعلیم میدادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالیکه من او را نمیشناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت: در اینجا بنشین! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال میآمد و میگفت: در همین جا باش تا من نزد تو بیایم. میگوید: یک سال در خرابههای مدائن ماندم و در این مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم؛ آب مینوشیدم و از چیزهای دور ریخته میخوردم، یک سال نه میخوردم و نه مینوشیدم و نه میخوابیدم. یک شب که هوا خیلی سرد بود، در ایوان کسری خوابیدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل میکردم. سپس بالای ایوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد[۱].
در جای دیگر عبدالقادر گیلانی میگوید: آنگاه که جدّم (ص) در شب مرصاد معراج کرد و به سدرةالمنتهی رسید، جبرئیل امین عقب ماند و گفت: ای محمد! هر گاه به قدر انگشتان نزدیک شوم، آتش میگیرم. خدای متعال روح مرا در آن مقام پیش او فرستاد تا مگر از سید امام علیه و علی آله السلام استفاده بکنم. من حضور او مشرف شده و نعمت بزرگ وراثت و خلافت را نیکو داشتم. آنجا که حضور رساندم منزلت براق را دیدم تا اینکه جدّم رسول الله (صلّیالله علیه وآله) بر من سوار شد و جلو من در دست او بود تا اینکه به مقام قاب قوسین یا کمتر رسید. به من گفت: ای فرزند و ای نور چشمم! این قدم من بر گردن تو قرار گرفته و قدمهای تو بر گردن همه اولیای الهی قرار نمیگیرد. بعد میگوید: به عرش با شکوه خدا بار یافتم و پرتوهای آن بر من نمایان شد و خدا این مقام را به من بخشید. قبل از تخلق به اخلاق الهی به عرش خدا نگریستم و ملکوت او بر من آشکار شد و خدا مرا بر کشید و تاج وصال را با نظر در احوال من بر من کرامت کرد و او است که شرافت میدهد و مرا جامه تقرب میپوشاند.
پانویس
- ↑ عبدالوهاب بن احمد شعرانی، طبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۱۰