یحیویه

    از ویکی‌وحدت
    یحیویه‏
    موسسیحیى بن زید بن على

    یحیویه‏ پیروان یحیى بن زید بن على بن الحسین بن على بن أبی‌طالب (علیهم‌السّلام) بودند.

    تاریخچه

    یحیى پس از کشته شدن پدرش زید به خراسان رفت و چون به سرخس رسید، افرادی از «مُحکمه» و «خوارج» نزد وی رفتند و خواستند تا علیه بنی‌امیه خروج کند و وارد جنگ شود. یحیى از پذیرفتن پیشنهاد ایشان امتناع کرد و به بلخ رفت و در آن جا نزد حریش بن عمرو بن داوود اقامت گزید. یوسف بن عمر ثقفى به نصر بن سیار عامل خراسان نامه نوشت و از او خواست که یحیى را دستگیر کند. نصر او را دستگیر کرده و در قهندز مرو زندانی کرد. پس از مرگ هشام بن عبدالملک، جانشین او ولید بن عبدالملک به نصر بن سیار دستور داد که یحیى را آزاد کند. (البته بعضى گفته‏‌اند وى از زندان فرار کرد و به بیهق رفت.) یحیى از مرو به سرخس رفت، ولى نصر بن سیار به عاملان سرخس و توس دستور داد که یحیى را به نیشابور برگرداند. چون یحیى نزد عمرو بن زراره حاکم نیشابور رسید، عمرو یک هزار درهم به او داد و وى را به جانب قومس روانه کرد. پس از آن یحیى با صد و بیست نفر از یاران خود با عمرو بن زراره که لشکرى فراوان داشت نبرد کرد. عمرو در این نبرد کشته شد. سپس یحیى به سوى هرات رفت. نصر بن سیار، سلم احوز مازنى را با هشت هزار سپاهى به تعقیب وى فرستاد. سلم در روستایى از ولایت گوزگان به یحیى رسید و سه روز نبرد کردند و سرانجام یحیى کشته شد و جسدش را بر دروازه گوزگان (جوزجان) به دار آویختند و همچنان بر دار بود تا این که سیاه‏‌جامگان به آن جا رفتند و جسد یحیی را از دار پایین آورده دفن کردند[۱][۲]. ابومسلم خراسانى قاتلان یحیى را به چنگ آورد و کشت. مسعودى مى‏‌نویسد: مردم خراسان که از بیم بنى‌امیه گریخته بودند، هفت روز براى یحیى عزادارى کردند و علاوه، تمام فرزندان پسری را که در آن سال در خراسان به دنیا آمده بودند، یحیی نامیدند[۳].

    مذهب یحیی بن زید

    علما و محققان درباره مذهب یحیی دچار اختلاف شدند. برخی او را امامی مذهب[۴] و برخی او را زیدی مذهب می‌دانند. برخی دیگر نوشته‌اند: «شیعیان درباره یحیی سخن تندی بیان نکردند چه رسد به بدگویی. وی امامت جعفر بن محمد (صادق‌) را پذیرفته بود. امام بعد از اطلاع از شهادتش، برای او گریست و در حقش دعا کرد[۵]. و اما برخی دیگر از بزرگان معتقدند که وی تابع امام صادق (علیه‌السّلام) نبوده، بلکه به طور مستقل و به رای خود عمل می‌کرده است[۶].

    زمینه‌های قیام یحیی بن زید

    یحیی پس از شهادت پدرش زید بن علی که در کوفه اتفاق افتاده بود، آهنگ خراسان کرد و پیش از رفتن به آن دیار، با شخصی به نام متوکل بن هارون که از شیعیان و راویان امام صادق (علیه‌السّلام) بود، دیدار کرد. یحیی از او که از سفر حج بازگشته بود، اوضاع مدینه و نظر امام صادق (علیه‌السّلام) را در باره خودش و پدرش پرسید. متوکل پیش‌‌گویی امام را در باره کشته شدنش به او داد. یحیی سپس اوراق صحیفه سجادیه را که به خط پدرش زید نوشته شده بود، به متوکل داد تا آن را به مدینه برساند. این گفتگو هم از نظر کسانی که قائل به امامی بودن یحیی[۷][۸] و هم کسانی که مخالف امامی بودن ایشان هستند.[۹] تایید و مستند شده است.

    قیام یحیی بن زید

    قیام یحیی بن زید این گونه آغاز شد که وی پس از شهادت پدرش، همراه با ده نفر ابتدا به زیارت مرقد حسین بن علی (سید الشهدا) (علیه‌السّلام) رفت[۱۰]و سپس به محلی در نزدیکی کوفه بازگشت. در این هنگام برخی از یارانش از دور وی پراکنده شدند یحیی از آن جا به بین‌النهرین و سپس به مداین رفت. وی از مداین عازم بلخ شد و در آن شهر دستگیر و سپس آزاد شد. نوشته‌اند که مردم بلخ و شهرهای دیگر خراسان، پس از آزادی یحیی، زنجیرهایی را که با آن بدن یحیی را به بند کرده بودند، به قیمت بالایی خریدند و از حلقات آن انگشتر درست کردند[۱۱].

    تاریخ شهادت

    یحیی بن زید همراه با یارانش در سال ۱۲۵ هجری در جنگی سخت در جوزجان افغانستان به شهادت رسید[۱۲].تاریخ شهادت وی را جمعه ماه شعبان ذکر کرده‌اند[۱۳]. مطابق با اطلاعات منابع تاریخی، بدن یحیی را بعد از شهادت از دروازه جوزجان آویزان کردند[۱۴][۱۵][۱۶] و سرش را نزد ولید بن عبدالملک فرستادند، وی نیز سر یحیی را برای مادرش فرستاد[۱۷]. گفته شده است که جنازه وی تا زمان ابومسلم خراسانی بالای دار بود تا اینکه ابومسلم پس از تسلط بر خراسان، جسد او را پایین آورد و بر او نماز خواند و او را دفن کرد و دستور داد برای او عزاداری کنند[۱۸].

    پانویس

    1. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ اول، ص 471، با ویرایش و اصلاح عبارات.
    2. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، سال ۱۴۱۹ ق، ص ۱۵۰.
    3. محمد جواد مشکور، همان.
    4. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، انتشارات مرتضویه، ج ۳، ص ۳۱۶.
    5. علامه امینی، نظرة فی کتاب السنة و الشیعة، انتشارات مشعر، ج ۱، ص ۲۱.
    6. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، سال ۱۴۰۳ ق، ج ‌۲۰، ص ۵۰.
    7. عبدالله مامقانی، همان
    8. علامه امینی، همان
    9. ابوالقاسم خویی، همان.
    10. محمد بن محمد بلعمی، تاریخ‌ بلعمی، ج ۴، ص ۹۶۳.
    11. ابولفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، سال ۱۳۸۵ ق، ص ۱۰۵.
    12. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، سال ۱۳۸۵ ق، ج ۵، ص ۲۷۲.
    13. منهاج الدین سراج جوزجانی، طبقات ناصری، سال ۱۳۶۳ ش، ج ۲، ص ۳۸۸.
    14. ابن اثیر، همان.
    15. قندوزی، ینابیع المودة، ج ۳، ص ۱۶۲.
    16. ابولفرج اصفهانی، همان، ص ۱۰۷.
    17. محمد مهدی حائری، شجره طوبی، سال ۱۳۸۵ ق، ج ۱، ص ۲۶۰ .
    18. ابن اثیر، همان.