حلمانیه

    از ویکی‌وحدت
    حلمانیه
    نامحلمانیه
    موسسابوحلمان دمشقی
    عقیده1. حلول خداوند در صورت‌های زیبا. 2. اباحه‌گری در دین

    حُلمانیه فرقه‌ای از غُلاة شیعه با تمایلات صوفیانه است.

    موسس

    موسس این فرقه ابوحُلمان دمشقی است. وی در اصل ایرانی بود و سپس به دمشق رفت و در آنجا قائل به حلول خداوند در صورت‌های زیبا شد و در برابر زیبا‌رویان سجده می‌کرد.

    تاریخچه

    دربارۀ حلمانیه و شخص ابوحلمان اطلاعات فراوانی در دست نیست. تنها می‌دانیم که نام او علی و کنیه‌اش ابوالحسن و لقبش ابوحلمان (یا ابوحلخان) بوده و به‌ سبب آنکه بیشتر عمر خود را در شام گذرانده بود، به ابوحلمان دمشقی یا حلبی نیز مشهور شد[۱][۲][۳]. وی ظاهراً ایرانی و از اهالی فارس بود و از این‌رو او را ابوحلمان فارسی نیز خوانده‌اند[۴][۵]. لوئی ماسینیون در کتاب «شرح حال حلّاج» او را یکی از مریدان حلمان می‌‏داند و می‌نویسد که ابو‌حلمان صوفی بود. همو در «دائرة المعارف اسلامی» وی را شاگرد سلیم بصری خوانده است. از این فرقه در «ملل و نحل» شهرستانی ذکری نرفته است[۶].

    اعتقادات

    ابو‌حلمان قایل به «حلول» خداوند در صورت‌های زیبا بود و هرگاه صورتی زیبا می‏‌دید به وی سجده می‏‌کرد. عبدالله بن علی سراج طوسی در کتاب «اللمع فی التصوف» نام او را ابو‌حلمان صوفی نوشته است. عبدالقاهر بغدادی می‏‌نویسد وی علاوه بر «حلول» قایل به «اباحه» بود و می‏‌گفت هر کسی خدای تعالی را بدان‌گونه که او باور دارد بشناسد، چیزی بر وی حرام نباشد و از هیچ کار بازداشته نشود و آنچه را که بخواهد بر وی گوارا و جایز باشد. بغدادی می‌گوید یکی از افراد این فرقه را دیدم که به جایز بودن «حلول خداوند» در بدن‌های مردم به این آیه استناد می‌‌‏کرد: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ». (سوره حجر، آیه 29) یعنی خداوند از آن روی به فرشتگان فرمود که به آدم سجده کنند که خود در تن او حلول کرده بود، زیرا آدم در زیباترین تناسب اندام آفریده شده بود، چنان‌که فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.» سوره تین، آیه 4[۷] بنابر آنچه در منابع اسلامی‌آمده است، حلولیه به‌طور کلی به حلول روح خدا در آدم و سپس در انبیا، تا علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش باور داشتند؛ اما هر طایفه‌ای از آنها بر این باور بود که این روح بعد از علی (علیه‌السّلام) و فرزندانش در شخص خاصی که آن طایفه منسوب به اوست، حلول کرده است. برخی از حلولیه منکر بهشت، جهنم و روز قیامت بودند و به حلال بودن تمام محرمات و اسقاط تکالیف باور داشتند و از این‌ رو به اباحی‌گری متهم می‌‌شدند[۸][۹]. اندیشمندان مسلمان ازآن‌رو حلمانیه را از جملۀ حلولیه به ‌شمار آورده‌اند که آنان نیز به دو باور شبیه به حلولیه شناخته می‌‌شوند. یکی از این دو باور، اعتقاد به حلول و امتزاج یا انتقال ارواح بود، به این معنا که خدا در سیما و صورت زیبارویان حلول می‌‌کند و تجسم می‌یابد. از این‌رو، بنا بر قول بغدادی، ابوحلمان و پیروانش هر جا صورت زیبایی می‌‌دیدند، در مقابل آن سجده می‌کردند و می‌پنداشتند که خدا در آن حلول کرده است. باور دیگر، اعتقاد به اباحه‌گری بود، با این استدلال که اگر کسی خدا را با آن وصفی که او معتقد بود می‌شناخت و باور می‌داشت، چیزی بر او حرام نبود و از هیچ عملی بازداشته نمی‌‌شد و همه چیز بر او مباح، حلال و گوارا می‌‌گردید[۱۰][۱۱]. حلمانیه برای باور به حلول خدا در جسم انسان به آیه‌ای از قرآن استناد می‌کردند که در آن خداوند دربارۀ آدم می‌فرماید: «فَاِذا سُوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ» (سوره حجرآیه ۲۹). به اعتقاد آنها، خداوند به این دلیل که در وجود آدم حلول کرده بود، به ملائکه امر فرمود تا بر او سجده کنند[۱۲]. باورهای دیگری چون اعتقاد به قدم ارواح و نسخ ارواح، و نیز جست‌‌وجوی عشق الهی در پس اشک‌های معشوق و از ورای عشق به مخلوق نیز به ابوحلمان نسبت داده شده است[۱۳].

    سر انجام

    با توجه به گزارش بغدادی از دیدار و گفت‌وگوی او با برخی از پیروان حلمانیه، می‌توان دریافت که این فرقه دست‌‌کم تا سدۀ ۵ قمری و 11 میلادی همچنان وجود داشته است[۱۴].

    پانویس

    1. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، با کوشش محمدزاهد کوثری، قاهره، سال ۱۳۶۷ ق، ص 156.
    2. عبدالله سراج، اللمع فی التصوف، انتشارات لیدن، سال ۱۹۱۴م ، ص 289.
    3. عبدالکریم سمعانی، الانساب، بیروت، سال ۱۴۰۸ ق، ص ۱۵۳-۱۵۴.
    4. بغدادی عبدالقاهر بن طاهر، همان.
    5. شاهفور اسفرایینی، التبصیر فی‌الدین، بغداد، سال ۱۳۷۴ ق، ص 156.
    6. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ اول، ص 164 با ویرایش و اصلاح عبارات.
    7. محمد جواد مشکور، همان.
    8. عبدالکریم سمعانی، همان، ج 2، ص 249.
    9. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان،ص 154.
    10. همان، ص 156.
    11. بدیع‌الزمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، تهران، ۱۳۴۶ ش ج 1 ص 30 و 31.
    12. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ص 156 و 157.
    13. علی ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، با کوشش علی شیری، بیروت، سال ۱۴۱۷ ق، ج 66، ص 154.
    14. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان.