ابو سعیدیه
ابو سعیدیه | |
---|---|
![]() | |
موسس | حسنبن بهرام الجنّابی |
ابوسعیدیه پیروان حسنبن بهرام الجنّابی مکنی به ابوسعید هستند که از بزرگان «قرامطه» به حساب میآید.
شرح حال
ابنحوقل میگوید که ابوسعید در بصره آرد فروش بود. وی از طرف عبدان کاتب که داماد حمدان قرمط بود، ابتدا به فارس و سپس در سال 286 هجری قمری به بحرین یا احساء (لحساء) کنونی فرستاده و مأمور به دعوت مردم در آن ناحیه شد. گروهی از اعراب بیابان و نیز «کیسانیه» و «قرامطه» دور او جمع شدند. ابوسعید از این جمع لشکری فراهم آورد و شهر «هجر» را که مرکز احساء بود، محاصره و تصرف کرد. خلیفه معتضد باللّه عباسی لشکری به سرداری عباسبن عمر به جنگ او فرستاد که در برابر لشکر ابوسعید شکست خورد. او در ادامه بر احساء (لحساء) و قطیف و دیگر شهرهای بحرین دست یافت. ابوسعید میان پیروانش ملقب به «سید» بود و سرانجام در سال 301 هجری قمری در شهر هجر به دست خادم صقلابی (اسلاوی) خود در حمام به قتل رسید.
پس از او پسرش ابوطاهر سلیمانبن ابیسعید بر جای وی نشست و بر سراسر بحرین (احساء) استیلا یافت و در سال 317 هجری قمری به مکه حمله یورش برد و درب کعبه را از جا کند. وی در روز ترویه به حاجیان حمله کرد و شماری از آنان را کشت و جسدشان را در چاه زمزم افکند و حجرالاسود را با خود برد.
عبیداللّه مهدی وقتی از موضوع جابهجایی حجرالاسود آگاه شد، در نامهای خطاب به ابوطاهر او را سخت شماتت کرد و کارش را زشت شمرد و به وی متذکر شد که حجرالاسود را به کعبه بازگرداند. پس از آن ابوطاهر حجرالاسود را به کعبه برگرداند. ابوطاهر در سال 332 هجری قمری به دست زنی که از پشت بام بر سر او خشتی پرتاب کرد، کشته شد. ناصر خسرو قبادیانی در سفرنامه خود مشاهداتش را از احساء (لحساء) و فرقه ابوسعیدیه چنین بیان میکند که لحساء شهری است که چهار باروی قوی از گل محکم از پس یکدیگر در گرد آن کشیده شده است و میان هر دو دیوار نزدیک یک فرسنگ فاصله است. این شهر دارای چشمههای آب عظیم است. گفته شده است که سلطان آن مرد شریفی بود. با اینحال او مردم آن دیار را از مسلمانی بازداشته و گفته بود که نیازی به نماز و روزه نیست، اگرچه مانع انجام این مناسک نمیشد. هر چند به رسالت پیامبر (صلّیالله علیه وآله) معترف بود.
ابوسعید به مردم میگفت که بعد از مرگ، دوباره پیش شما بر میگردم. در وصیت او آمده است که به طور دائم شش تن از فرزندان من پادشاهی را نگه دارند و با رعیت به عدل و داد رفتار کنند و با هم نزاع نکنند تا من دوباره بازگردم. قبر او در شهر لحساء است[۱].
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 17، با ویرایش و اصلاحات گسترده در عبارات.