حسبانیه
حسبانیه | |
---|---|
![]() | |
نام | حسبانیه |
عقیده | از سوفسطائیه و منکر حقیقت اشیاء. معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست. |
حسبانیه از «سوفسطائیه» اسلاماند و ظاهرا حسابیه هم خوانده میشوند، ولی حسبانیه صحیحتر است[۱].
تاریخچه
حسبانیه یا همان سوفسطاییه اسلام، پیشینهای کهن دارند و بههمین سبب در منابع اسلامی سدههای نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم به کار رفته است، که شامل لاادریه نیز میشود. نقل شده است که شخصی از حسبانیه روزی بر مأمون خلیفه عباسی وارد شد و ثمامةبنالاشرس (از بزرگان معتزله) نزد او نشسته بود. ثمامه از او پرسید که مذهب تو چیست؟ پاسخ داد که: من میگویم که همه چیزها توهم و پندار است! پس ثمامه برخاست و ضربهای سخت بر سر او زد چنانکه چهره وی سیاه گشت، مرد رو به مأمون کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین دیدی که این بیادب در این مجلس با من چه کرد! ثمامه گفت: من با تو کاری نکردم، من بر سر تو روغن درخت بان ریختم و تو گمان کردهای که بر سر تو زدهام؟! سپس این شعر را بسرود:
و لعل آدم امّنا و الاب حوّا فی الحساب و لعلّ ما ابصرت من بیض الطیور هی الغراب
و عساک حین قعدت، قمت و حین جئت من الذهاب
و عسی البنفسج زیبق و عسی المهمات من السداب
و عساک تأکل من خبز و تظنه، تعمل کباب
یعنی: شاید که خیال میکنی مادر ما باید آدم و پدرمان حوا باشد! شاید آن پرندگان سپیدی را که میبینی کلاغ باشد! شاید هنگامی که تو مینشینی، برخاسته و موقعی میآیی که رفته باشی! شاید بنفشه جیوه باشد و شاید آب فرج شتر از گیاه سداب باشد! شاید نانی را که میخوری، پنداری همان کباب است! پس مأمون در این هنگام خندید.[۲].
همچنین به روایت ابنندیم[۳] وقتی صالحابنعبدالقدوس، زندیق معروف بعد از مرگ فرزندش بسیار بیتابی میکرد، ابوالهذیل علاف معتزلی (متوفی 226 ق) به او گفت: «دلیلی برای بیتابی تو نمیبینم، زیرا بهعقیدۀ تو انسان مانند علف روییده است.» صالح در جواب گفت: «بیتابی من برای آن است که فرزندم کتاب شکوک مرا نخواند.» ابوالهذیل از شکوک پرسید و صالح گفت: «آن کتابی است که من نوشتهام و هرکس آن را بخواند، در هر چه موجود است شک میکند، بهطوری که موجود را معدوم میانگارد و معدوم را موجود.» ابوالهذیل گفت: «پس تو هم در مرگ پسرت شک کن و بهنحوی رفتار کن که گویی او نمرده است هرچند مرده باشد و خیال کن که کتاب شکوک تو را خوانده است، اگرچه آن را نخوانده است».
معنای اصطلاحی حسبان
در برخی آثار متقدم، بهندرت ادبی و غالباً کلامی، مانند العِقد الفرید[۴] [۵][۶][۷] اصطلاح حسبان بهمعنای «گمان و پنداشت» و حسبانیه کسانی هستند که به یقین اعتقادی ندارند. در برخی از منابع، مثل التوحید ماتریدی[۸]، اصولالدین بغدادی[۹]، الفصل ابنحزم[۱۰]، اصولالدین بزدوی[۱۱]، مقالات الاسلامیین اشعری[۱۲] و البدء و التاریخ[۱۳]، واژۀ سوفسطاییه بهکار رفته است. اصطلاحی دیگر نیز در این راستا به نام لاادریه وجود دارد که در آثار نسبتاً متأخر آمده است، اما معنا و مفهوم آرای لاادریه در منابعاسلامی قدمت بیشتری دارد.
معنای اصطلاحی لاادریه
این اصطلاح در تاریخ اندیشۀ اسلامی با مفاهیم حسبانیه و سوفسطائیه پیوند معنایی دارد. واژۀ لاادریه مرکّب است از حرف نفی «لا» و صیغۀ متکلموحده «ادری» لاادری بهمعنای «نمیدانم» یا «به آن علم ندارم» است[۱۴] و اما لا ادریه در اینجا شامل کسانی میشود که منکر علم و شناخت دربارۀ واقعیت اشیاء، علیالخصوص امور ما بعدالطبیعیاند. اما از حیثتاریخی، مضمون و محتوای عقاید لاادریه که در پارهای از آثار کلامی و فلسفی ذکر شده، با آرای برخی از سوفسطاییان شکاک یونانی سازگار است و حتی میتوان گفت در اصل از آنان گرفته شده است. به همین سبب، در منابع اسلامی سدههای نخستین، اغلب اصطلاح سوفسطاییه و حسبانیه در معنایی اعم بهکار رفته است که شامل لا ادریه نیز میشود.
اعتقادات
حسبانیه معتقدند که فهم اشیاء و لذتها و دردها، چیزی جز توهم و خیال نیست و هر کسی به اندازه فهمش آن اشیاء را درک میکند و حقیقتی در میان نیست[۱۵].در پارهای از آثار کلامی، اندیشههای سوفسطاییان به نحو مشخصی معرفی شده است. در برخی متون، مانند مقالاتالاسلامیین[۱۶]، البدء و التاریخ مقدسی[۱۷]، المغنی قاضی عبدالجبار[۱۸] و اصولالدین بزدوی[۱۹]، سوفسطایی کسی است که ظاهراً به تفاوتی میان خواب و بیداری قائل نیست و میگوید آنچه انسان در بیداری میبیند و درک میکند، وهم و خیالی («خیلوله و حسبان») بیش نیست، درست مثل چیزهایی که در خواب میبیند. به این معنا که هیچ چیز در این عالم واقعی نیست. آنچه موجود میدانیم، احتمالاً معدوم است و برعکس، آنچه شیرین مییابیم احتمالاً تلخ است و برعکس. کل آنچه علوم و معلومات میشماریم، صرفاً ظن و گمان است، پس در واقع، عالم سرابی است از پندارها. به گفتۀ شهرستانی [۲۰] سوفسطایی نه محسوس را قبول دارد و نه معقول را.
پانویس
- ↑ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 157.
- ↑ همان.
- ↑ ابن ندیم، الفهرست، ص 204.
- ↑ ابن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، قاهره، چاپ احمد امین و دیگران، سال 1389 ق، ج 2، ص 407-408.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالاتالاسلامیین، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق ، ص 433ـ 434،
- ↑ مطهربنطاهر مقدسی، البدء والتاریخ، انتشارات کلمانهوار، پاریس، سال 1899 م، چاپ افست تهران، سال 1341 ش، ج 1، ص 48.
- ↑ قاضیعبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، انتشارات ابراهیم مدکور، ج 12، ص 41.
- ↑ محمدبنمحمد ماتریدی، التوحید، بیروت، انتشارات فتحالله خلیف، سال 1986 میلادی، ص 153.
- ↑ عبدالقاهربنطاهر بغدادی، اصولالدین، بیروت، سال 1401ق، ص 6.
- ↑ ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء، سال 1997 م، ج 1، ص 43.
- ↑ محمدبنمحمد بزدوی، اصولالدین، انتشارات هانز بیترلنس، قاهره، سال 1383 ق، ص 5.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالاتالاسلامیین، انتشارات هلموت ریتر، ویسبادن، چ سوم، سال 1400 ق، ص 433ـ 434.
- ↑ همان.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج 14، ص 254.
- ↑ محمد جواد مشکور، همان.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان.
- ↑ مقدسی مطهر بن طاهر مقدسی، همان، ج 1، ص 48.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، همان، ج 12، ص 41-43
- ↑ محمد بن محمد بزدوی، همان، ص 5.
- ↑ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، انتشارات احمد فهمی محمد، بیروت، سال 1367 ق، ج 2، ص 106.