پرش به محتوا

سبائیه

از ویکی‌وحدت
سبائیه
نامسبائیه
موسسعبدالله بن سبا
عقیده1. واجب بودن امامت علی (علیه السلام). 2. ادعای نبوت. 3. امام علی خدا است. 4. امام علی نمرده و نخواهد مرد.

سبائیه‏، شاخه‌ای از فرقه «غُلاة» شیعه و پیروان عبدالله‌ بن‌ سبا هستند که او را به دلیل انتساب به پدرش، عبدالله‌ بن‌ سبا و به دلیل انتساب به مادرش، عبدالله‌ بن‌ السوداء می‏‌گفتند.

تاریخچه

عبدالله‌ بن‌ سبا در اصل از یمن و از یهودان صنعا بود و اسلام را پذیرفت و به حجاز، بصره و کوفه آمد و در زمان عثمان به دمشق سفر کرد، اما اهل آن شهر او را بیرون کردند و به مصر رفت و در انقلابی که علیه عثمان روی داد، از سردستگان مخالفان او به شمار می‌‏رفت و بعد از سال 40 هجری قمری درگذشت. وی قائل به «تناسخ» و رجعت‌ بود. پیروان عبدالله‌ بن‌ سبا نخستین کسانی بودند که قائل به غیبت حضرت‌ علی و رجعت او به این جهان شدند و گفتند او کشته نشده و نمی‌میرد تا زمانی‌که زمین از ظلم و ستم پر شده، پر از عدل و داد کند. در کتاب مناقب و رجال کشّی روایت شده که هفتاد مرد از قوم زط از سبائیه نزد حضرت علی (علیه‌السّلام) آمده و او را به زبان خود خدا خواندند و بر وی سجده کردند، حضرت فرمود: «ویلکم لا تفعلوا انما انا مخلوق مثلکم». یعنی وای بر شما این کار را نکنید که من مثل شما آفریده‏‌ای بیش نیستم، آنها چون از این عمل خودداری نکردند، حضرت علی (علیه‌السّلام) فرمود: گودال‌هایی دراز کندند و در آن آتش ریختند و قنبر را گفت که: ایشان را برگرفته و به آتش اندازد و بدین ترتیب ایشان را هلاک کرد. از بزرگان شیعه که این قصه را روایت کرده‏‌اند، محمد‌بن‌قولویه، شیخ‌ طوسی و کشّی و دیگران هستند که غالب آن روایات به امام محمد باقر (علیه‌السّلام) و امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) می‌‏رسد. بنابراین، روایات و کتاب‌های «فرق الشیعة» نوبختی و «المقالات و الفرق» اشعری و تواریخ اسلام، عبدالله بن سبا بر خلاف گمان کسانی که فکر کرده‌اند که چنین شخصی وجود نداشته و منشأ قصه او از طریق سیف‌ بن‌ عمر تمیمی (در‌گذشته در سال 170 ه) در ذکر حوادث سال 30 هجری قمری بوده است، شخصی تاریخی است، زیرا چنانکه گفتیم، شیعیان اخبار مربوط به عبدالله‌ بن‌ سبا را از راویان خود مانند کشّی و شیخ طوسی نقل و آنان نیز آن اخبار را از ائمه (علیهم‌السّلام) نقل کرده‌اند. در کتاب «البدء و التاریخ»؛ سبائیه، طیاریه نیز خوانده شدند. ایشان می‌‏پنداشتند که نخواهند مرد و مرگ ایشان طیران (پرواز) جان‌های آنان در تاریکی آخر شب است و حضرت علی (علیه‌السّلام) زنده است و در ابرها زندگی می‌کند و هرگاه بانگ رعد بشنوند، می‌گویند که علی (علیه‌السّلام) در حال غضب است.

عقاید

این قوم ادعا می‌کنند عبدالله بن سبا اولین کسی بود که واجب بودن امامت علی (علیه‌السّلام) را علنی کرد و از دشمنان وی بیزاری جست. از اینجا است که مخالفان شیعه بر این باورند که بنیاد رافضی‌گری از یهودیت آمده است. باری چون خبر شهادت حضرت علی (علیه‌السّلام) در مداین به عبدالله‌ بن‌ سبا رسید، به آن کسی که خبر آورده بود گفت: تو دروغ می‏‌گویی، علی نمرده است اگر مغز او را در هفتاد انبان می‏‌کردی و هفتاد گواه بر قتل او می‏‌گرفتی بازهم باور نمی‌‏کردم، او کشته نشده و نخواهد مرد تا آن که سراسر زمین از آن او شود. در «فرق الشیعة» نوبختی آمده است که چون حضرت علی (علیه‌السّلام) به شهادت رسید، گفتند «او نمرده و نمیرد و کشته نشود تا این که تازیان را با چوب دست خود براند. ایشان نخستین دسته‌‏ای بودند که پس از حضرت محمد (صلّی‌الله علیه وآله) قائل به توقف امامت حضرت علی (علیه‌السّلام) شدند. نوبختی اضافه می‌کند که عبدالله‌ بن‌ سبا در آغاز یهودی بود و سپس مسلمان شد و این سخنان گزاف را از زمانی که یهودی بود درباره یوشع‌ بن‌ نون جانشین موسی می‌‏گفت! و چون مسلمان شد همان سخنان را درباره علی (علیه‌السّلام) از سر گرفت. کشّی از امام باقر (علیه‌السّلام) روایت می‌‏کند که عبدالله‌ بن‌ سبا ادعای نبوت داشت و می‏‌پنداشت که امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) خدا است. حضرت او را بخواند و وی بدان گفته‌ها اقرار کرد و گفت یا علی! در دل من چنین راه یافت که تو خدایی و من پیامبرم. حضرت فرمود وای بر تو، شیطان بر تو دست یافته است. خدا مادرت را به عزایت بنشاند. امام به او امر کرد تا توبه کند و به مدت سه روز برای توبه او صبر کرد و چون توبه نکرد، او را با آتش سوزاند. ماجرای عبدالله‌ بن‌ سبا و غلوّ او درباره حضرت علی (علیه‌السّلام) به‌ طور مکرر در احادیث شیعه آمده است و مورخان مسلمان چون طبری، مسعودی و دیگران با اختلاف، روایات آن را بیان کرده‌اند[۱][۲][۳][۴][۵][۶][۷][۸].

پانویس

  1. محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 226، با ویرایش و اصلاح عبارات.
  2. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، با ترجمه و تحقیق محمدجواد مشکور، چاپ تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 22 و 23.
  3. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، 6 جلدی، چاپ حیدرآباد دکن، سال 1331ش، ج 3، ص 289.
  4. سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، تحقیق دکتر محمدجواد مشکور، چاپ تهران، سال 1963 م، ص 20 و 23.
  5. محمد بن عمر کشّی، رجال کشّی، ص 106 - 108.
  6. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 2، ص 183- 184.
  7. مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، با اهتمام و ترجمه فرانسوی کلمان هوار، چاپ پاریس، سال 1919- 1899 م، ج 5، ص 129.
  8. ابن عساکر، التهذیب، ج 7، ص 428.