بقلیه (قرامطه)

بَقْلیّه (یا نَفلیّه) گروهی از «قرامطه» و پیروان مردی به نام ابوحاتم بودند که از گیاهان تغذیه می‌کرد.

بقلیه( قرامطه)
نامبقلیه( قرامطه)
موسسابوحاتم
عقیدهتوصیه به منع از ذبح حیوانات برای استفاده از گوشت‌شان و سفارش به گیاه‌خواری

تاریخچه

این فرقه در کوفه ساکن بودند. آنان نخست‌ از عقاید داعی‌‌بورانی‌ پیروی‌ می‌کردند و از این‌رو «بورانیه‌» خوانده‌ می‌شدند؛ سپس‌ در سال ۲۹۵ هجری قمری‌ به‌ داعی‌ ابوحاتم‌ زُطّی‌ گراییدند و بقلیه‌ نامیده شدند. [۱] [۲] [۳]

وجه تسمیه

دلیل نامیده شدن این فرقه به بقلیه، منع پیروان آن از سوی موسس این فرقه در استفاده از گوشت و بسنده کردن به خوردن گیاهان و سبزی‌جات بود، زیرا ابوحاتم به پیروان خود می‌گفت که حیوانات را نباید کشت و از گوشت آنها برای خوردن استفاده کرد، بلکه آنها را از این کار منع می‌کرد.[۴] [۵] [۶] [۷]

بقلیه پس از مرگ ابوحاتم

پس‌ از درگذشت‌ ابوحاتم‌ در سال ۲۹۶ هجری قمری، بقلیه‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ شدند: برخی‌ همچنان‌ بر زنده‌ بودن‌ و غیبت‌ محمد‌بن‌‌اسماعیل‌ پافشاری‌ می‌کردند و برخی‌ دیگر می‌گفتند که‌ زکرویةبن‌‌مهرویه‌ داعی‌ بزرگ‌ عراق‌ کشته‌ نشده‌ است‌ و در غیبت‌ بسر می‌برد.[۸] [۹] [۱۰]

قیام و شکست بقلیه

بقلیه‌ در سال ۳۱۶ هجری قمری به‌ ریاست‌ مسعود‌بن‌‌حریث‌ و عیسی‌‌بن‌‌موسی‌ در اطراف‌ کوفه‌ قیام‌ کردند و با همدستی همسایگان بدوی خود به غارت اموال مردم پرداختند [۱۱] در پی‌ این‌ کار، مقتدر خلیفه‌عباسی دو تن‌ از سرداران‌ خود به نام‌هارون‌‌بن‌‌غریب‌ و صافی‌ را به‌‌سوی‌ آنها گسیل‌ کرد‌. در این‌ نبرد، بقلیه‌ شکست سختی خوردند و بسیاری‌ از ایشان‌ کشته‌ و اسیر شدند. [۱۲]

 [۱۳] [۱۴] نماد بقلیه در جنگ، پرچم سفیدی بود که روی آن آیه شریفه: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین» [۱۵] که مربوط به رهایی قوم بنی‌اسرائیل از دست فرعون بود، نقش بسته بود.[۱۶]

سر انجام بقلیه

سر انجامِ بقلیه در جنگی که با سپاهیان مقتدر رخ داد معلوم شد. آنها با دادن کشته‌های فراوان و حالتی سرنگون وارد بغداد شدند [۱۷] و برخی که از نبرد جان سالم به در برده بودند، به‌ سلیمان‌‌بن‌‌حسن‌ قرمطی‌ - که‌ از هیت‌(شهری در استان انبار عراق) به‌ بحرین‌ بازگشته‌ بود پیوستند و از آنجا که‌ آنان‌ در بیشه‌ها می‌زیستند، در سپاه‌ سلیمان‌ به «اَجَمیین‌» نامیده شدند.[۱۸]

پانویس

  1. احمد نویری، نهایة الارب، قاهره، سال 1404 ق، ج 25، ص 275.
  2. ابوبکر ابن دواداری، کنز الدرر، قاهره، سال 1380 ق، ص ۹۰.
  3. احمد مقریزی، اتعاظ الحنفاء، قاهره‌، سال ۱۳۸۷ق، ج 12، ص 179.
  4. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ اول، ص 105 همراه با ویرایش و اصلاح عبارت.
  5. احمد نویری، همان.
  6. ابوبکر ابن دواداری، همان.
  7. احمد مقریزی، همان.
  8. احمد نویری، همان.
  9. ابن‌ دواداری‌ ابوبکر، کنز الدرر، قاهره، سال 1380 قمری و 1961 میلادی، ص ۹۰.
  10. احمد مقریزی، همان.
  11. علی‌مسعودی، التنبیه‌ و الاشراف‌، به‌ کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، سال ۱۸۹۳ م، ص 391.
  12. محمد جواد مشکور، همان.
  13. علی‌ مسعودی، همان.
  14. ابن اثیر، الکامل، ج 8، ص 187.
  15. سوره قصص، (28) آیه 5
  16. محمد جواد مشکور، همان.
  17. ابن‌اثیر، همان.
  18. علی‌ مسعودی، همان.