حمزیه
| حمزیه | |
|---|---|
| نام | حمزیه |
| موسس | حمزة بن آذرک |
| عقیده | کودکان افراد کافر به واسطهٔ کفر پدر و مادر خویش گرفتار دوزخ شده و مستوجب قتل هستند. |
حمزیه (حمزویه) فرقهای از خوارج منشعب از (عجارده خازمی) و پیرو حمزة بنآذرک (از خوارج) بودند که در سیستان و در سال 177 هجری قمری قیام کرد.
شرح حال
نام او در منابع مختلف حمزة بناکرک آمده است[۱]. ظاهرا وی غیر از ابوحمزه خارجی مختاربنعوف ازدی است، که به نام ابوحمزه اباضی شناخته میشود[۲]. اما ابوحمزه مختار بنعوف بنسلیمان بنمالک (درگذشته در سال 130 هجری) در زمان مروان بنمحمد علیه بنیامیه شورش و با عبدالله بنیحیی در سال 128 هجری بیعت نمود و مدینه را غارت کرد و در سال 130 هجری به قتل رسید. نام حمزة بنآذرک در «تاریخ سیستان» امیرحمزة بنعبدالله خارجی از نسل زوطهماسب آمده و معلوم می شود که وی ایرانیالاصل بوده که به خوارج پیوسته است. طبری و ابن اثیر، او را سیستانی دانستهاند. وی در زمان خلافت هارونالرشید علیه دولت عباسی شورش کرد. پس از پیروزی حمزه بر عمرویه عامل هرات، علی بنماهان فرمانروای خراسان با وی جنگید و او را شکست داد. وی ناچار رو به جانب قهستان نهاد و شهرهای خراسان را غارت کرد. چنانکه در تاریخ سیستان آمده است، او مردم سواد سیستان را فرا خواند و گفت که یک درم خراج بیش به سلطان ندهید چون نمیتواند شما را نگه دارد و من از شما هیچ چیزی نمیخواهم و نمیستانم. در بعضی از متون عربی از جمله تاریخ طبری لقب حمزه (شاری) ذکر شده و خوارج خود را شراة (یعنی فروشندگان جان خود به خداوند) میدانستند. از این جهت او را بدین لقب که مفرد شراة است، شاری می خواندند. حمزه در حدود سال 180 هجری به حج رفت و در این سفر با قطری بنالفجأة آشنا شد و پیروان قطری با وی بیعت کردند[۳].
عقاید
این فرقه درباره این نوع نگاه که کودکان افراد کافر به واسطهٔ کفر پدر و مادر خویش گرفتار دوزخ شده و مستوجب قتل هستند؛ از نگرش تند ازارقه پیروی میکردند. از اینرو، قدریه آنان را تکفیر کردند[۴]. ابوالحسن اشعری در وصف حمزه مینویسد که او جنگ با سلطان و هر کسی را که به حکم او راضی باشد یا با او همراهی کند لازم میشمرد[۵]. همچنین نقل شده است که حمزه وجود دو امام و رهبر در یک زمان را مادام که وحدتکلمه داشته باشند و خوف تسلط دشمن وجود نداشته باشد، جایز میدانست[۶].
دوره سرکشی
حمزه در کشتار مردم سخت بیباک بود. مطابق با گزارش ابناثیر، وی در پوشنگ وارد دبستانی شده تعداد سی دانشآموز همراه با معلمشان را کشت. طاهر ذوالیمینین وقتی از این حادثه با خبر شد او را تعقیب کرده چون دستش به حمزه نرسید، قعدیان (بازنشستگان) از خوارج را بگرفت و برای تنبه دیگران دستور میداد تا مردی از این طایفه را به دو شاخه درخت میبستند و شاخه را میکشیدند تا در اثر فشار، مرد قعدی به دو نیم میشد. قعدیان پس از این کشتار فجیع به حمزه نامه نوشتند و از او خواستند که از کشتار مردم دست بدارد. پس از آن هارونالرشید برای دفع حمزه به خراسان رفت و در طوس ساکن شد، اما قبل از آن که بر او دست یابد در آن شهر درگذشت. حمزه سپس به هند رفت و در سال 195 هجری قمری به جنگ با کافران هند پرداخت، هنگامی که مأمون عباسی در خراسان امارت داشت، به وی نامه نوشت و از او خواست ترک عصیان کند، ولی نپذیرفت. مأمون، طاهر ذوالیمینین را به دفع وی مأمور کرد، ولی حمزه در جمادیالآخر سال 213 هجری قمری به مرگ طبیعی درگذشت.
دینداری در عین بیرحمی
حمزه با تمام شقاوتهایی که داشت، ظاهرا مردی دیندار بود. در «تاریخ سیستان» نوشته شده است که حمزه روزی در بامدادای تاریک وارد شهری شد تا آن جا را غارت کند، اما صدای اذان بسیاری شنید در حالیکه میدانست آن دیار جمعیت فراوانی ندارد، در عجب شد و به یاران خود گفت بازگردید، زیرا بر شهری که در آن چندان تکبیر و تهلیل بگویند، شمشیر نباید کشید. ابوالحسن بیهقی در «تاریخ بیهق» مینویسد که پدر حمزه، دهقانی بهنام آذرک بود و وقتی به دنیا آمد، دهقان را به ولادتش مژده دادند، منجم با دیدن طالع او گفت که این پسر لشکرکش و سفاک خواهد شد. با اینحال او مردم سیستان را آزار نداد و رعیت آن دیار از دست وی آسوده بودند. بعد از مرگ هارونالرشید در سال 193 هجری قمری، حمزه دست از کشتار مردم مسلمان کشید و به فکر جنگ با غیر مسلمانان افتاد، شاید زهد و ورع و دینداری بیش از اندازه وی، او را وادار کرد که از آن پس از جنگ با مسلمانان دست بردارد و به جبران خونهایی که در بلاد اسلام ریخت، به جنگ با کفار بپردازد[۷].
پانویس
- ↑ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 168، با ویرایش و اصلاح عبارات.
- ↑ همان.
- ↑ همان.
- ↑ عبدالقاهر بنطاهر بغدادی، الملل و النحل، تحقیق نادر البیرنصری، بیروت، انتشارات دارالمشرق، سال 1992 م، چ سوم، ص۷۱.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، تصحیح هلموت ریتر، انتشارات الاسلامیة، ص 94.
- ↑ شریف یحییالامین، فرهنگنامه فرقههای اسلامی، پژوهش و ترجمه محمدرضا موحدی، سال 1378 ش، چ اول، ص ۱۲۱.
- ↑ محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 168، با ویرایش و اصلاح عبارات.