طریقه بکریه
طریقت بکریه | |
---|---|
![]() | |
![]() | |
نام | طریقت بکریه |
موسس | بکر بن اخت عبدالواحد |
طریقت بَکْریّه، عنوانی که هم به پیروان بکربناخت عبدالواحد - صوفی زهدگرای بصری سده ۲ ق، که دستی نیز در علم کلام داشت- اطلاق میشود[۱][۲] و هم به جماعتی که معتقدند امامت ابوبکر بر اساس «نصّ» پیامبر (صلّیالله علیه وآله) بوده است[۳][۴][۵][۶][۷][۸]. البته برخی معتقدند که این هر دو فرقه یک گروه هستند.
اشتباه فرقهنگاران
نویسندگان کتب ملل و نحل، به سبب ناآگاهی از نام پدر و قوم بکر، او را به واسطه داییاش، عبدالواحدبن زید که از صوفیان و اهلحدیث و صاحب عقاید خاص کلامی بوده، معرفی کردهاند. تاریخ وفات عبدالواحدبن زید با تاریخ وفات ابوبشر عبدالواحدبن زیاد بصری (متوفی ۱۷۷) خلط شده است[۹][۱۰][۱۱][۱۲].
جایگاه بکریه
شرح حالی از بکر در دست نیست. با توجه به گزارش جاحظ[۱۳][۱۴] درباره مناظره بکر و بشربنمعتمر و نیز سال درگذشت عبدالواحدبنزید، دایی بکر پس از سال ۱۵۰ ق[۱۵][۱۶]میتوان دریافت که وی در سده ۲ قمری میزیست. ظاهراً نام پدر بکر، عبدربه بوده است.[۱۷][۱۸]. اینکه چرا بکر برخلاف رسم رایج عرب نه به نام پدر، بلکه به نام داییاش - که در روزگار خود در زمره مشایخ صوفیه بصره بوده - معروف شده، قابل تأمل است. یوزف فن اس، اسلامشناس آلمانی، سبب آن را شهرت عبدالواحد دانسته است[۱۹]. اما به نظر میرسد که این قرابت در اسم، احتمالاً حاکی از انس و ارادت بکر به عبدالواحد بوده که مشی و مشربی همچون دایی خود داشته است. عبدالواحد از شاگردان حسن بصری (ه م) بود و بیشتر به عبادت و ارشاد میپرداخت و همنشینی با متکلمان و بحثهای کلامی را خوش نمیداشت[۲۰]. بدینسان، شاید نتوان بکر و پیروانش را دنبالهرو یک مکتب صرفاً کلامی به حساب آورد، بلکه چنین مینماید که وی از زاهدان صوفی مشربی بوده که به تأسی از حسن بصری برای پیروان خود مجالسی برای بیان آموزههای معنوی برگذار میکرده که گاه به فراخور حال، وارد مباحث کلامی نیز میشد. شاید به همین دلیل است که سخنان او از لحاظ کلامی نه تنها فاقد انسجام، بلکه حاوی تناقض است، بلکه گاهی با اصول اولیه عقل نیز در تعارض قرار میگیرد. در دورهای پیروان بکر رشد کردند و فعالیتهای فراوانی انجام دادند به طوری که آنها را به صورت فرقهای مستقل شناختند. ردیهها و واکنشهای فرق دیگر علیه آنان نشان از فعالیت و تلاش این فرقه است ولی بعد از مدتی از رونق آنها کاسته شد به طوری که بغدادی در الفرق بین الفرق آنها را فرقهای با پیروان اندک میشمارد[۲۱].
اوج فعالیت بکریه
اشعری[۲۲] و بغدادی[۲۳] عقاید بکریه را ـ که عقاید خاص کلامی است ـ در کنار عقاید نجاریّه، جَهمیّه و ضِراریّه بهطور مستقل آوردهاند. در هر صورت، اوج فعالیتهای این فرقه در اواخر سده 2 و نیز سده ۳ قمری بوده است. گزارشهای جاحظ[۲۴][۲۵]، ابن قتیبه[۲۶]، اشعری[۲۷][۲۸][۲۹] که آنها را به صورت فرقهای مستقل معرفی کرده است، و نیز ردیههای هشام بن عمروفوطی محمدابن سحنون مالکی و ابن ابیزید مالکی[۳۰][۳۱][۳۲] که بر ضد این فرقه نوشتهاند، نشاندهنده فعالیت آنها و واکنش فرقههای مختلف راجع به آنها است و پس از این دوره از اهمیت آنها کاسته میشود. بغدادی آنها را فرقهای مستقل با پیروانی اندک میداند[۳۳]. شهرستانی اصلاً درباره آنها سخنی نمیگوید و گویی آنها را نمیشناسد[۳۴].
عقاید بکریه
در اینجا به برخی از عقاید بکر اشاره میکنیم:
رؤیت خداوند
بکر معتقد بود که خداوند در همه جا هست[۳۵]. در باب «رؤیت» بر آن بود که خداوند در قیامت صورتی را خلق میکند و بندگانش او را با آن صورت میبینند و با وی سخن میگویند[۳۶][۳۷][۳۸][۳۹]. وی انسان را روح میدانست.[۴۰] و در این امر با نظّام معتزلی همرأی بود. قاضی عبدالجبار که به رد این نظریه پرداخته، به عقاید بکر در این زمینه اشارهای نکرده است[۴۱]. او درباره حیوانات نیز همین نظر را داشت، ولی جایز نمیدانست که خداوند در جامدات؛ حیات، علم و قدرت خلق کند.[۴۲].
امامت
بکر در مورد امامت معتقد بود که امام با نص تعیین میشود ولی چون با شیعیان مخالف بود با انکار تاریخ و نصوص وارد شده از پیامبر (صلّیالله علیه وآله) در مورد امامت و جانشینی حضرت علی (علیهالسّلام) معتقد بود که ابوبکر با نص پیامبر (صلّیالله علیه وآله) جانشین وی شد. (عده دیگری نیز ابوبکر را با نص جانشین پیامبر (صلّیالله علیه وآله) میدانند که بکریه نامیده میشوند ولی آنها فقط در اسم با بکریه مورد بحث ما اشتراک دارند). او حضرت علی (علیهالسّلام) و طلحه و زبیر را به سبب گناه جنگیدن با یکدیگر، کافر و مشرک میدانست، اما بنابر حدیثی که خداوند مسلمانان حاضر در جنگ بدر را، به رغم هرکاری که انجام دهند، بخشیده است معتقد بود که خداوند از گناهان ایشان در گذشته است. همچنین بکریه عایشه را برتر از فاطمه (سلاماللهعلیها) میدانستند و ابن ابی الحدید آنها را متهم میکند که احادیثی به نفع ابوبکر و به زیان علی (علیهالسّلام) جعل کردهاند[۴۳].
گناهان
بکر مرتکب گناه کبیره را منافق میداند و بر آن است که منافق شیطان را عبادت میکند و منکر خداوند است و از اینرو، جایش تا ابد در دوزخ است. این سخن برگرفته از آرای حسن بصری است. پافشاری بر گناه صغیره نیز گناه کبیره شمرده میشود[۴۴]. درباره گناهکار نظر دیگری را نیز به بکر نسبت دادهاند. او بر آن بود که هر کس کوچکترین گناهی مرتکب شود - حتی به اندازه دانه خردلی - جایگاهش دوزخ است[۴۵][۴۶][۴۷]. به نظر میرسد که همین رأی سبب شده است که وی را از خوارج بدانند[۴۸][۴۹]. ابن قتیبه بر این حکم بکر اعتراض کرده است[۵۰]. البته بکر معتقد است که اگر شخص گناهکار توبه کند، از عذاب در امان است[۵۱]. در واقع، گناهکار با شرمندهشدن و توبهکردن، به گناه خود پی میبرد[۵۲]. او برای مرتکب قتل، توبه و بازگشتی قائل نبود[۵۳][۵۴]. به عقیده او، «اخلاص» کسی که خداوند بر قلبش «مُهر» زده، بی فایده است، اما او باز مأمور به اخلاص است و این مهر که میان او و اخلاص و نیز میان او و «ایمان» حائل شده، عقوبت و کیفر اوست[۵۵][۵۶].
مناظره بشر معتزلی و بکر
بشر بن معتمر، متکلم معتزلی در خلال مناظرهای با بکر کوشید تا نظر او را درباره گناهکار و منافق، رد کند. بشر داستان هدهد و سلیمان را پیش کشید و این پرسش را مطرح کرد که چرا سلیمان هدهد را با آنکه گناه کرده بود و به نظر بکر منافق بود، عقاب نکرد[۵۷]. البته جاحظ پاسخ بکر را نیاورده است. با اینهمه، بکر بر آن است که اگر اهل بدر (ه م) بعداً مرتکب گناه شوند و از این رهگذر سزاوار دوزخ باشند، خداوند آنان را میبخشد، زیرا در حدیثی قدسی خطاب به آنان آمده است که «هر چه خواهید، انجام دهید، شما را بخشیده ام ». بدینقرار، بکر با اینکه علی (علیهالسّلام)، طلحه و زبیر را منافق و مشرک قلمداد کرده است، آنان را مستوجب عقاب نمیداند[۵۸][۵۹][۶۰][۶۱][۶۲].
آلام
بکر درباره آلام بر این اعتقاد بود که خداوند به هنگام ضرب و جرح یا قطع عضو درد را میآفریند. پس ممکن است که ضرب و جرح یا قطع عضو صورت بگیرد، اما دردی نباشد، یعنی خداوند ایجاد درد نکند. او در این امر با اشاعره موافق است. احتمالاً بنابر همین اعتقاد بوده که بکر انسان را «روح» تنها دانسته است، زیرا به اعتقاد او «جسد» از آلام متأثر نمیشود، و این خداوند است که به اراده خود گاهی درد را در موضعی از بدن میآفریند یا نمیآفریند[۶۳][۶۴].
گذشته از این، به گفته قاضی عبدالجبار، بعضی معتقدند که آلام و به عبارت دیگر ایجاد درد و رنج از خداوند قبیح است، مگر در حق کسی که در نتیجه گناه یا اخلال در واجبات مستحق آن باشد؛ در این صورت، ایجاد درد مستحسن و پسندیده است. اما درباره رنج کودکان و حیوانات که مرتکب گناه نمیشوند، در میان اینان دو قول پدید آمد: بنابه قولی، این کودکان و حیوانات نخست در قالبی (جسدی) دیگر بودهاند، چون در آن قالب به خدا عصیان کردهاند، خداوند ایشان را به این قالب (کودک یا حیوان) منتقل ساخته است تا با این دردها و رنجها آنان را کیفر دهد. صاحبان این قول معتقد به تناسخاند و انسان را فقط روح میدانند، نه «مجموع حیّ و حسّاس» (مرکب از روح و جسم). صاحبان قول دیگر، منکر محسوسات شدند و گفتند که کودکان و حیوانات این دردها را حس نمیکنند[۶۵][۶۶][۶۷][۶۸][۶۹] و با وجود گریه و شیون، خداوند در ایشان لذت ایجاد میکند[۷۰]. ایشان بکریّهاند. به این ترتیب، از نظر قاضی عبدالجباربن احمد، بکریه منکر ضروریات و مشاهدات و معلوماتِ بدیهی شدهاند، و از اینرو برای بحث با ایشان راهی باقی نمانده است[۷۱].
فقه
در مسائل فقهی، بکر خوردن سیر و پیاز را حرام میدانست. چون حرام است که کسی که این دو را خورده وارد مسجد شود. بکر قرقره شکم (قار و قور کردن شکم) را مبطل وضو میدانست. وی مسح بر کفش را جایز و جزء سنت میدانست[۷۲][۷۳]برای برخی احکام فقهی بکر، به اشعری و بغدادی[۷۴][۷۵]، مقریزی[۷۶]، بخاری[۷۷][۷۸]، مسلم[۷۹] مراجعه کنید. از شاگردان وی تنها دو تن را نام بردهاند: نخست عبدالله بن عیسی[۸۰] و دیگری ابوعبید محمد بن شریک المسمعی.
جبرگرایی در عقاید بکر
بکر شخص منافق را مؤمن و مسلمان میدانست[۸۱][۸۲]. حتی شخصی که خداوند بر قلبش مهر زده، به ایمان امر شده است و باید اخلاص بورزد، اما آن مهر میان شخص و ایمان و اخلاص وی قرار گرفته است و عقوبت وی به شمار میآید[۸۳]. گویا بکر در اینجا با دایی خود اختلاف نظر داشته است، چه، عبدالواحد امری را که میان شخص و اخلاص حائل باشد، نمیپذیرفت و معتقد بود که گناهکار به اخلاص امر نشده است[۸۴]. به هر حال، آرائی از این دست بکر را به جبریه نزدیک میکند. از سوی دیگر بکر آثار تولید شده از فعل را به خود فعل نسبت نمیدهد و به اصطلاح منکر «تولد» است و عقیده دارد که به آفرینش الهی است که موجب تولد فعلی از فعل دیگر می شود.[۸۵][۸۶]. شاید همین طرز تلقی باعث شده است که برخی وی را جبری مذهب بدانند مثلاً مقریزی[۸۷] بدینسان، مثلاً خداوند است که درد و رنج را هنگام ضرب و جرح میآفریند و جایز است که خداوند ضرب و جرح را بیافریند، ولی درد را نیافریند[۸۸][۸۹]. اما خداوند درد را تنها برای کسی میآفریند که استحقاق آن را دارد. از اینرو، کودکان درد را احساس نمیکنند[۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶]، زیرا خداوند عادلتر از آن است که بیگناهی را بیازارد. البته واکنش کودکان در مقابل ضرب و جرح به سبب مجازات و عقوبت والدینشان است[۹۷].حیوانات نیز با آنکه گناهی نکردهاند، برای سود انسانها دچار درد میشوند[۹۸].این رأی بعدها تغییر کرد و بکریه بر آن شدند که کودکان، دیوانگان و حیوانات هیچ یک درد را حس نمیکنند، زیرا اگر خداوند آنها را بدون گناه دچار درد کند، به آنها ظلم کرده است[۹۹][۱۰۰]. این نظر مورد پسند برخی نیفتاده است و بکریه را منکر معلومات بدیهی و ضروریات دانستهاند[۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵]. عجیب اینکه بکر با آنکه در پارهای از عقاید جبرگراست، اما در مسأله استطاعت جانب معتزله را میگیرد و به استطاعت قبل از فعل معتقد است[۱۰۶].
پانویس
- ↑ فخررازی، اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، تحقیق علی سامی النشّار، بیروت، انتشارات دار الکتب العلمیة، سال ۱۴۰۲ ق، ج ۱ ص ۶۹.
- ↑ شهفور اسفراینی، التبصیر فی الدین و تمییز الفرقة الناجیة عن الفرق الهالکین، تحقیق: کمال یوسف الحوت، بیروت، انتشارات عالم الکتب، چ اول، سال ۱۹۸۳ م، ج ۱، ص ۱۰۹.
- ↑ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، ج ۱، ص ۳۳۷.
- ↑ محمد ابنفورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، با کوشش دانیل ژیماره، بیروت، ج ۱، ص ۱۸۹.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، با کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ج ۲۰، ص۱۳۰.
- ↑ احمد مانکدیم، تعلیق شرح الاصول الخمسة، با کوشش عبدالکریم عثمان، نجف، ج ۱، ص ۷۵۴.
- ↑ همان، ص ۷۶۱.
- ↑ احمد بن مرتضی، البحر الزخار، بیروت، ج ۱، ص ۴۲.
- ↑ شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النّبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت، سال ۱۴۰۲ ق، ج ۷، ص ۱۸۰.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت، سال ۱۳۹۰ ق، ج ۲، ص۶۰ و ۶۱.
- ↑ همان، ج ۴، ص ۸۰.
- ↑ همان، ج ۹، ص ۷.
- ↑ عمرو جاحظ، الحیوان، با کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ج ۶، ص ۴۸۲.
- ↑ همان، ص ۳۱۹.
- ↑ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، با کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ج ۱، ص ۵۱۳.
- ↑ همان، سیر اعلام النبلاء، همان.
- ↑ ابوالمعین نسفی، تبصرة الادلة، با کوشش کلود سلامه، دمشق، ج ۲، ص ۷۵۷ .
- ↑ همان، ص ۸۸۷.
- ↑ Jahrhundert Hidschra, Berlin, ۱۹۹۲Van Ess, J, Theologie und Gesellschaft im ۲ und ۳. ج ۲، ص ۱۰۸.
- ↑ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، با کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ج ۱، ص ۵۱۱ .
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، بیروت، انتشارات دار الآفاق الجدیدة، چ دوم، سال ۱۹۷۷ م، ج ۱ ص ۱۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن، سال ۱۹۸۰ م، ج 1، ص۲۸۶ -۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، بیروت، بیتا، ص۱۹.
- ↑ عمرو جاحظ، همان.
- ↑ همان، ص ۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ عبدالله ابن قتیبه دینوری، تأویل مختلف الحدیث، با کوشش محمد زهری نجار، بیروت، انتشارات دارالجیل، ج ۱، ص ۴۶-۴۷.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ص۲۱۶.
- ↑ همان، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ همان، ص ۴۵۷.
- ↑ قاضی عیاض، ترتیب المدارک، با کوشش عبدالقادر صحراوی و دیگران، رباط، ج ۴، ص ۲۰۷
- ↑ همان، ج ۶، ص ۲۱۸.
- ↑ ابراهیم ابن فرحون، الديباج المذهب فی معرفة أعيان علماء المذهب، با کوشش محمد احمدی ابوالنور، قاهره، ج ۲، ص ۱۷۱.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، با کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره، ج ۱، ص۲۰.
- ↑ Jahrhundert Hidschra, Berlin, ۱۹۹۲Van Ess, J, Theologie und Gesellschaft im ۲ und ۳. ج ۲، ص ۱۰۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص۲۸۷.
- ↑ عبدالرحیم خیاط، الانتصار، بیروت، ج ۱، ص ۱۰۵.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۱۶.
- ↑ همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۲۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، همان، ج۱۱ ، ص ۳۳۹-۳۴۴.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغة، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، انتشارات دار احیاء الکتب العربیة، چ دوم، سال ۱۳۸۷ ق، ج ۱۱، ص ۴۹.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ عبدالله ابن قتیبه دینوری، همان، ص۴۶.
- ↑ ابن حزم اندلسی، الفصل في الملل والأهواء والنحل، با کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، ج ۳، ص۲۷۳.
- ↑ همان، ج ۵، ص۵۶.
- ↑ همان.
- ↑ محمد ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، با کوشش محمد حامد فقی، قاهره، ج ۱، ص ۳۴.
- ↑ عبدالله ابن قتیبه دینوری، همان، ص ۴۶-۴۷.
- ↑ همان، ص۴۶.
- ↑ عمرو جاحظ، همان ، ج ۶، ص۳۲۰.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ص۲۱۳.
- ↑ همان، ص ۲۱۲-۲۱۳.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ عمرو جاحظ، همان، ج ۶، ص ۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، با کوشش هلموت ریتر، استانبول، ج ۱، ص ۱۳.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ همان، ج ۱، ص ۴۵۷.
- ↑ ابن حزم اندلسی، همان، ج ۴، ص ۷۹.
- ↑ ابوالمعین نسفی، همان، ج ۲، ص ۸۸۷.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ص ۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ص۲۱۲.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره، سال ۱۴۰۸ ق، ج ۱۳، ص۲۲۶.
- ↑ همان، ص ۳۸۲ـ۳۸۶.
- ↑ همان، ص۴۸۳.
- ↑ همان، ص ۴۸۵.
- ↑ ابن حزم اندلسی، همان، ج ۳، ص ۱۵۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ص ۲۱۳.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، همان، ص ۴۸۸.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ص ۲۸۷.
- ↑ شهفور اسفراینی، همان، ص ۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۱۲۹.
- ↑ تقی الدین ابوالعباس مقریزی، المواعظ و الإعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، ج ۳، ص ۲۹۸.
- ↑ محمد بخاری، صحیح بخاری، با کوشش محمد ذهنی، استانبول، سال ۴۰۱ ق، ج ۱، ص ۲۰۷.
- ↑ همان، ج ۶، ص۲۱۳.
- ↑ مسلم ابن حجاج، صحیح مسلم، با کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، ج ۱، ص ۳۹۳-۳۹۷،
- ↑ ابن حزم اندلسی، همان، ج ۴، ص ۱۴۶.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۶.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۲۰۱.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۶.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص ۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۲۰۰.
- ↑ تقی الدین ابوالعباس مقریزی، همان، ج ۳، ص ۲۹۷-۲۹۸.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۷.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۲۰۱.
- ↑ عبدالله ابن قتیبه دینوری، همان، ص ۴۷.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص ۲۸۶-۲۸۷.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی، با کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ج ۱۳، ص ۲۲۶.
- ↑ احمد مانکدیم، تعلیق شرح الاصول الخمسة، با کوشش عبدالکریم عثمان، نجف، ج ۱، ص ۴۸۳.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، همان، ج ۱، ص ۱۲۹.
- ↑ ابن حزم اندلسی، همان، ج ۳، ص ۶۸.
- ↑ ابوالمعین نسفی، همان، ج ۲، ص ۷۵۷.
- ↑ عبدالله ابن قتیبه دینوری، همان، ج ۱، ص ۴۷.
- ↑ همان.
- ↑ ابراهیم بن نوبخت، الیاقوت فی علم الکلام، با کوشش علی اکبر ضیایی، قم، ج ۱، ص ۴۸.
- ↑ ابن حزم اندلسی، همان، به کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده، ج ۳، ص ۶۸.
- ↑ ابراهیم بن نوبخت، همان، ج ۱، ص ۴۸.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی، همان، ج ۱۳، ص۳۸۲-۳۸۶.
- ↑ احمد مانکدیم، همان، ج ۱، ص۴۸۳.
- ↑ علامه حلی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، با کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران، ج ۱، ص ۱۲۵.
- ↑ همان، کشف المراد، بیروت، ج ۱، ص ۳۰۸.
- ↑ ابوالحسن اشعری، همان، ج ۱، ص 287.
منابع
- عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، با کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره.
- محمد ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، با کوشش محمد حامد فقی، قاهره.
- ابن حزم اندلسی، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، با کوشش محمد ابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیره، جده.
- ابراهیم ابن فرحون، الدیباج المذهب، با کوشش محمد احمدی ابوالنور، قاهره.
- محمد ابنفورک، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، با کوشش دانیل ژیماره.
- عبدالله ابن قتیبه دینوری، تأویل مختلف الحدیث، با کوشش محمد زهری نجار، بیروت، دارالجیل.
- احمد ابن مرتضی، البحر الزخار، بیروت.
- احمد ابن مرتضی، المنیة و الامل، با کوشش محمد جواد مشکور، دمشق.
- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، با کوشش هلموت ریتر، ویسبادن.
- محمد بخاری، صحیح بخاری، با کوشش محمد ذهنی، استانبول.
- عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، با کوشش محمد زاهد کوثری، قاهره.
- عمرو جاحظ، الحیوان، با کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره.
- عبدالرحیم خیاط، الانتصار، بیروت.
- شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث ۴۱-۶۰ ق، با کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت.
- شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، با کوشش شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت.
- شیخ طوسی، التبیان، با کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
- علامه حلی، انوار الملکوت، به کوشش محمد نجمی زنجانی، تهران.
- علامه حلی، کشف المراد، بیروت.
- قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی، با کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره.
- قاضی عیاض، ترتیب المدارک، با کوشش عبدالقادر صحراوی و دیگران.
- احمد مانکدیم، تعلیق شرح الاصول الخمسة، با کوشش عبدالکریم عثمان، نجف.
- علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، با کوشش دخویه، لیدن.
- مسلم ابن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، با کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره.
- تقی الدین ابو العباس مقریزی، المواعظ و الإعتبار بذكر الخطط و الآثار
- ابوالمعین نسفی، تبصرة الادلة، با کوشش کلود سلامه، دمشق.
- ابراهیم نوبختی، الیاقوت، با کوشش علی اکبر ضیایی، قم.
- حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، با کوشش هلموت ریتر، استانبول.