هشامیه
| هشامیه | |
|---|---|
| موسس | هشام بن عمرو فوطی |
| عقیده | 1. امامت وقتی میتواند مستقر شود که جامعه در حالت آرامش و امنیت باشد، بنابراین، در زمان اختلاف و آشوب نمیتوان درباره استقرار امامت فکر کرد. 2. قتل یا ترور اشخاص مخالف و نیز سرقت و تصاحب اموالشان جایز است چون آنها کافر هستند. |
هشامیه از فرق «معتزله» و پیروان هشام بن عمرو فوطی بودند.
شرح حال موسس
موسس این فرقه مطابق با عنوان فرقه شخصی به نام هشام بن عمر فوطی است. او یکی از متکلمان برجسته معتزله است که در قرن سوم هجری قمری زندگی میکرد. هشام درباره «قدر» تعصب بسیاری داشت و در این موضوع از یاران خود پیشی گرفت و به سبب آرای مخالفش از جمع ایشان فاصله گرفت. ثمره عقاید افراطی این شخصیت معتزلی جواز قتل مخالفین بود. هشام سرانجام در سال 226 هجری قمری درگذشت.
تاریخچه
ابوالحسن اشعری معتزله را یک فرقه به حساب آورده و تنها به بیان اختلاف علمای آنها پرداخته است. وی ضمن بیان نظرات هشام بن عمرو فوطی، از فرقهای با عنوان هشامیه یاد نمیکند[۱]. دکتر حسین صابری مینویسد: پیروان هشام بن عمرو را هشامیه و گاه هاشمیه گفتهاند. در دستهبندی احمد بن یحیی بن مرتضی، وی یکی از رجال طبقه ششم است. بوسهل عباد بن سلیمان ضمری مشهورترین شاگرد هشام بن عمرو است. به گزارش محمد شهرستانی، مبالغه هشام در نظریههای قدَری بیش از دیگر هممسلکانش بوده است.
عقاید
هشام معتقد بود که امامت وقتی میتواند مستقر شود که جامعه در حالت آرامش و امنیت باشد بنابراین در زمان اختلاف و آشوب نمیتوان درباره استقرار امامت فکر کرد. وی همچنین معتقد بود که قتل یا ترور اشخاص مخالف و نیز سرقت و تصاحب اموالشان جایز است چون آنها کافر هستند[۲][۳][۴]. وی معتقد است که گفتن جمله حسبنا الله و نعم الوکیل جایز نیست، زیرا که لازمه وکیل آن است که موکلی بر سر راهش باشد. او مردم را از گفتن بسیاری از چیزها که در قرآن آمده منع میکرد. همچنین میگفت که مردم نباید بگویند که خدا دلهای مؤمن را فراهم میآورد و فاسقان را گمراه میکند. او میگفت که هیچ یک از عرضها دلالت بر وجود خدای متعال نمیکند، زیرا دلایل وجود خداوند باید محسوس باشد، ولی عرضها به دلایل نظری معلوم میشوند، زیرا هر دلیلی از آنها نیاز به دلیل دیگری دارد. درباره امامت میگفت که اگر مسلمانان بر یک سخن فراهم آیند و نیازمند به امامیگردند که کار آنها را تدبیر کند، اگر سرکشی کنند و امام خود را بکشند، دیگر آن بیعت بر امامت کسی درست نیست. او قائلان به مخلوق بودن بهشت و دوزخ را کافر میدانست. او کشتن عثمان را به چیرگی و زور انکار میکرد و میگفت گروهی اندک بدون آنکه وی را محاصره کنند او را کشتند[۵].
پانویس
- ↑ ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج 1، ص 237.
- ↑ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الملل و النحل، ج ۱، ص ۱۱۰.
- ↑ همان، الفرق بین الفرق، ص ۱۷۳.
- ↑ شهفور بن طاهر اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص ۷۵.
- ↑ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ اول، ص 467، با ویرایش و اصلاح عبارات.