پرش به محتوا

حشاشین

از ویکی‌وحدت
حشاشین
نامحشاشین یا اساسین
نام رایجحَشّاشین
موسسحسن صباح
عقیدهفرقه نزاریه از شیعیان اسماعیلیه

حَشّاشین، فرقه اسماعیلیه نزاریه بودند که به‌ دست پیروان حسن صباح بنیان نهاده شد. حشاش مشتق از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه‌شناس) است. در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و به خصوص در ایران، دارو فروشان را به نام حشاشین می‌خواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران، بازاری به نام بازار حشاشین (داروفروشان) وجود داشت. آنها بین سال‌های ۱۰۹۰ تا ۱۲۷۵ میلادی در کوهستان‌های سرزمین ایران و شام زندگی می‌کردند. حشاشین بعد از تاسیس فرقه، با انگیزه‌های سیاسی دست به قتل‌های بسیار حساب شده‌ای زدند. واژه امروزی Assassination در انگلیسی به مفهوم ترور از روش آنها برای حذف مخالفین‌شان نشأت گرفته است. نزاریان در اواخر قرن یازدهم پس از بحران جانشینی در خلافت فاطمیان بین نزار بن‌المستنصر و برادر ناتنی وی، خلیفه احمد مستعلی شکل گرفت.

تشکیل اسماعیلیه

پس از درگذشت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام)، پیروان ایشان به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند که دو گروه از آنها مذهب اسماعیلیه را تشکیل داده و از دیگر شیعیان جدا شدند. آنها برای اثبات حقانیت خود، به روایاتی از امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) استناد می‌کردند که اسماعیل فرزند ارشد خود را جانشین و امام بعدی معرفی می‌کرد. اما او چند سال پیش از درگذشت پدر خود وفات کرده بود. اما گروهی از اسماعیلیان، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وی به عنوان امام قائم باقی ماندند. این گروه که اسماعیلیه خالصه نام دارند، اعتقاد داشتند که امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) صرفا به دلیل حفظ جان فرزند ارشدش از دست عمّال عباسی مرگ وی را اعلام کرده است. گروه دوم نیز مرگ اسماعیل را پذیرفتند و فرزندش محمد را جانشین وی اعلام کردند.

اما مهم‌ترین گروه اسماعیلیه در قرن یازدهم میلادی به نام اسماعیلیه نزاری شکل گرفت. این گروه پرجمعیت‌ترین شاخه اسماعیلیه و دومین مذهب پرجمعیت مذهب تشیع، پس از شیعه اثنی عشری، به حساب می‌آید. نزاریه اسماعیل را امام ششم می‌دانند و معتقدند امامت تا به امروز ادامه پیدا کرده و اکنون کریم آقاخان امام چهل و نهم آنهاست.

نقش حسن صباح

حسن بن‌علی بن‌جعفر صباح حمیری معروف به حسن صباح، معروف‌ترین چهره اسماعیلیه است. وی در سال ۱۰۵۰ میلادی، حدود سه قرن پس از آنکه فرقه اسماعیلیه بنیان شده بود، در شهرری به دنیا آمد. تحصیلات دینی را در شهر زادگاهش به پایان رساند و پس از اتمام تحصیلات اولیه به نیشابور رفت و نزد امام موفق، روحانی معروف اهل حدیث آموزش دید. امام موفق، روابط عمیقی با اصحاب قدرت داشت به صورتی که طغرل سلجوقی وی را پیشوای خود می‌دانست. حسن نیز به واسطه شاگردی امام موفق، نفوذ زیادی در دربار سلجوقیان پیدا کرد، اما چندی بعد تبدیل به دشمن سازش‌ناپذیر سلجوقیان شد.

حسن در سفری که به مصر داشت، به مذهب اسماعیلیه گرایش پیدا کرد و در مدت اقامتش در قاهره، با افکار باطنی آشنا شد. وقتی که اسماعیلیان مصر پس از مرگ المستنصر دو تکه شدند، حسن طرف نزار را گرفت و او را حجت اسماعیلیان نامید. سپس به ایران بازگشت تا عقاید خود را تبلیغ کند.

نام حشاشین

درباره ریشه و معنای حشاشین اختلافات بسیاری وجود دارد. اولین‌بار پیروان شاخه مستعلیه که از رقیبان نزاریه‌ای‌ها بودند با سقوط خلافت فاطمیون نام حشاشین را برای خود انتخاب کردند. حشاشین بر خلاف باور عامه و برخی از صاحب‌نظران به معنای کسانی‌که حشیش می‌کشیدند و بعد از آن دست به اعمالی چون قتل می‌زدند؛ نیست، بلکه این نامگذاری از اصطلاح حشاش می‌باشد که خود مشتق بوده و از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه شناسان) ریشه گرفته‌ است. در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و خصوصا در ایران دارو فروشان را به نام حشاشین می‌خواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران، بازاری به نام بازار حشاشین (دارو فروشان) وجود داشت.

برخی مانند نویسنده لبنانی امین معلوف و نویسنده انگلیسی ادوارد برمن بر این باور هستند که حسن صباح بنیانگذار حشاشین، نام اساسیون را که به معنای کسانی‌که دنبال‌کننده و پای‌بند به اصول هستند برای گروه خود انتخاب کرده و جهانگردان خارجی مانند مارکوپولو به اشتباه تصور کردند این نام مشتقی از کلمه حشیش است. آنها عقیده دارند از آنجایی که استفاده از حشیش در اسلام حرام است، دشمنان این گروه برای تخریب و بدنامی آنها عمدا نام حشاشین را به معنایی که بیان شد برای توصیف آن‌ها رواج داده بودند.

عقاید حشاشین

حشاشین پیروان مذهب اسماعیلیه بودند. این مذهب در قرن هشتم میلادی پدید آمد و پیروان آن؛ اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) را به عنوان آخرین امام اسلام می‌دانند. به همین دلیل به آن‌ها شیعه هفت امامی نیز گفته می‌شود. در اواخر قرن یازدهم پس از پدید آمدن اختلافاتی بر سر خلافت نزار و مستعلی، خود اسماعیلیان نیز به دو شاخه تقسیم شدند. آن دسته از اسماعیلیان که عقیده داشتند نزار باید خلیفه بعدی باشد شاخه نزاریه و آن دسته که عقیده داشتند مستعلی خلیفه باشد، شاخه مستعلیه را تشکیل دادند. پیروان نزاریه به نسبت شاخه دیگر، فعالیت‌های نظامی بیشتری داشتند. این گروه در ادامه به عنوان فرقه حشاشین شناخته شدند.

قلمرو حکومت

نزاریه‌ای‌ها که در ابتدا توسط یک مبلغ مذهبی به نام حسن بن‌صباح هدایت می‌شدند در ایران مستقر شدند و یک گروه سیاسی مذهبی جدید مانند شوالیه‌های معبد در اروپا تشکیل دادند. اعضای گروه پس از تحصیل و آموزش، بسته به دانش، اعتبار و شجاعت؛ در درجات و رتبه‌بندی‌های متفاوتی قرار می‌گرفتند. تمام اعضا بدون استثنا از فرامین رهبر گروه اطاعت می‌کردند و به او وفادار بودند.

با گذشت زمان، تعداد اعضای گروه بیشتر و بر قدرت آنها نیز افزوده شد تا جایی‌که توانستند بر چندین قلعه کوهستانی مسلط شوند. بیشتر پایگاه‌های این فرقه در شمال سوریه قرار داشت. آنها با برخی از دولت‌های صلیبیون نیز مرز مشترک داشتند. شاید مهم‌ترین بخش تحت سلطه این گروه، شهر مصیاف بود که در سال 1141 میلادی توسط آنها تصرف شد. این شهر و قلعه آن نقش پایتخت حشاشین در سوریه را ایفا می‌کرد.

پس از شکست اروپایی‌ها در جنگ صلیبی دوم و ناتوانی‌‌شان در اشغال شهر رُها و همچنین نابودی دو ارتش تحت فرمان کنراد سوم پادشاه آلمان و لویی هفتم پادشاه فرانسه، پیروان نزاریه توانستند بدون رقیب به سلطه خود ادامه داده و بر قدرت خود بیفزایند. علاوه بر این، آنها گاه‌به‌گاه با پرداخت خراج به دولت‌های صلیبیون و یا حمایت از آنها در برابر مسلمانان سنی منطقه توانسته بودند از حملات در امان بمانند و در انزوا به زندگی خود ادامه دهند.

در قرن سیزدهم میلادی بیشتر از هر زمان دیگری به جمعیت این فرقه افزوده شده بود و پیروان آن در مصر، سوریه، یمن، جنوب عراق، جنوب غربی ایران (خوزستان) و افغانستان حضور داشتند. با وجود اینکه آنها در بیشتر مواقع در انزوا و به دور از دشمنان خود و حتی یکدیگر بودند، اما حداقل در قلعه‌های غیرقابل نفوذ خود با آرامش و امنیت زندگی می‌کردند. با این‌حال خبر موجودیت آنها در نهایت پخش شد و رهبر فرقه‌شان توسط اروپایی‌هایی که در جنگ‌های صلیبی شرکت داشتند در غرب به نام پیرمرد کوهستان شناخته شد. این لقب در آن زمان به رشیدالدین سینان که در زمان جنگ‌های صلیبی رهبری مذهب نزاریه در سوریه را عهده دار بود، داده شد.

از مهم‌ترین پایگاه‌های فرقه حشاشین، الموت، میمون‌دژ و قلعه الموت در جنوب دریای کاسپین بود. از مکان فعلی میمون‌دژ اطلاعی در دست نیست، ولی قلعه الموت همچنان پابرجا است. این قلعه که یکی از اولین قلعه‌هایی بود که در سال 1090 میلادی تحت سلطه حشاشین درآمد، مقر اصلی این گروه در ایران و همچنین محل زندگی رهبر فرقه حشاشین بود. این قلعه در ارتفاع 2163 متری از سطح دریا بر روی صخره‌هایی با شیب تند و پرتگاه‌های عمیق ساخته شده و به سادگی قابل دسترسی نیست. قلعه حشاشین الموت نیز مانند سایر قلعه‌های حشاشین از پایه‌های سنگی و ساختمان‌های چوبی ساخته شده بود. قلعه مهم دیگری که می‌توانیم به آن اشاره کنیم، قلعه مصایف در سوریه است که از چندین لایه دیوار ساخته شده است.

سرانجام حشاشین

منگوقاآن خاقان حکومت مغول برادر کوچک‌ترش هولاکو خان را برای حمله به ایران انتخاب کرد. او پس از اشغال ایران با تصرف قلعه‌های حشاشین از جمله قلعه الموت در سال 1256 آن‌ها را شکست داد. حشاشین به دلیل اینکه پیشتر جغتای یکی از فرمانده‌های ارشد مغول‌ها در زمان خاقان پیشین یعنی گیوک خان را کشته بودند، به یکی از اهداف آن‌ها هنگام حمله به ایران تبدیل شده بودند. علاوه بر این گفته می‌شود حشاشین سعی کردند منگوقاآن را نیز به قتل برسانند، ولی موفق نشدند.

مغول‌ها به لطف تجهیزات نظامی پیشرفته خود از جمله‌ منجنیق‌های آتش‌زا که می‌توانستند اهداف تعیین‌شده را را از فاصله دور با دقت و قدرت زیادی هدف قرار دهند موفق شدند قلعه‌ها را اشغال کنند. آنها برای آنکه بتوانند به قلعه‌های فرقه حشاشین که در ارتفاع بسیار بالا قرار داشتند حمله کنند، منجنیق‌ها را در قطعات کوچک‌تر به ارتفاعات بالاتر حمل می‌کردند و در آنجا دوباره آنها را به هم متصل می‌کردند.

البته حشاشین نیز پشت دیوارها مخفی نشدند و با منجنیق‌های خودشان و همچنین تیر و کمان از خود دفاع می‌کردند و توانستند تلفات زیادی به سپاه هولاکو وارد کنند. ولی سرانجام پس از اسارت رهبر حشاشین یعنی رکن‌الدین خورشاه، همه چیز تمام شد و حشاشین باقی‌مانده در قلعه‌ها از جمله زنان و کودکان قتل عام شدند و آنهایی که جان سالم به در بردند نیز به اسارت و بردگی درآمدند. پس از سقوط حشاشین، نسل نزاریه‌ای‌های ساکن ایران به طور کامل از بین رفت. با این‌حال همچنان چندین قلعه در سوریه پابرجا ماندند، ولی انها نیز پس از حمله بیبرس سلطان ممالیک بحری از بین رفتند و تا سال 1270 میلادی بسیاری استحکامات و قلعه‌های حشاشین از سوی ممالیک بحری تصرف شدند.

هدف از ساخت سریال حشاشین

موضوع و تاریخ «حسن صباح» تقریبا ربطی به تاریخ مصر ندارد. حسن صباح حضور اندکی در مصر داشته است و اصلا در کانون توجه مردم مصر نبوده است. بنابراین، در تاریخ مصر هیچ تاثیری نداشته است. پس چگونه می‌شود که یک گروه مصری درباره او سریال می‌سازد؟ این نشان‌دهنده این است که تولید‌کنندگان این اثر حتما یک نظر خاصی در این‌باره داشته‌اند. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که چرا سراغ «حسن صباح» رفته‌اند؟ آیا گروه مصری قصد نداشته است که با «حسن‌البنا» این‌همانی‌سازی کند؟ چرا که نام حسن صباح با حسن‌البنا دارای یک آهنگ و نام هر دو حسن است. گویا یک نوع معادل‌سازی برای کوبیدن تفکر اخوان‌المسلمین در مصر انجام شده است. می‌دانیم که اخوان‌المسلمین در مصر ظهور کرد و حسن‌البنا موسس آن بود و در طول این مدت (یعنی 100 سالی که این گروه در مصر حضور داشته و دارد) چندین ترور در مصر رخ داده که همه این ترور‌ها به نام اخوان‌المسلمین تمام شده است.

نام سریال را «حشاشین» گذاشته‌اند، چرا که این نام پیش‌تر در غرب با نام «اساسینز» وارد و تبدیل به یک ادبیات شده است. این نام در واقع نشان‌دهنده تروریستی است که پول می‌گیرد تا آدم بکشد. این نشان می‌دهد این نام بسیار هدفمند است. از سوی دیگر، با طرح ادعای «۳ یار دبستانی» می‌خواهد پایبندی سلجوقیانی که پیرو مذهب شافعی هستند، عهد و قول را نشان دهد. می‌دانیم که اغلب مصری‌ها شافعی هستند و تفکر سلجوقیان را دنبال می‌کنند. دانشگاه الازهر مصر نیز به همین تفکر یعنی مکتب اشعری پیرو فقه شافعی اهمیت می‌دهد. پس به صورت غیرمستقیم علیه اسلام سیاسی و اخوان‌المسلمین عمل می‌کنند تا القا کنند که این افراد تروریست هستند و کار خود را با ترور پیش می‌برند.

جستارهای وابسته

منابع