پرش به محتوا

روزه

از ویکی‌وحدت

روزه در لغت و اصطلاح به معنای پرهیز از خوردن و آشامیدن و دیگر مفطرات از طلوع صبح تا غروب همراه نیت دانسته شده است. روزه از واجباتی است که همه فرق اسلامی بدان اعتقاد داشته و حتی در امت‌های پیشین هم تشریع گردیده است. روزه علاوه بر تقسمیماتی که از جنبه احکام خمسه دارد احکام فراوانی در فقه دارد که تفصیلیش در کتب فقهی ذکر شده است.

روزه

روزه، منسوب به روز است. در لغت و اصطلاح به معنای پرهیز از خوردن و آشامیدن و دیگر مفطرات از طلوع صبح تا غروب[۱] همراه نیت دانسته شده است[۲].

برخی آن را به خودداری از کارهایی ویژه در زمان خاص[۳] با شرایط مخصوص[۴] و از سوی افرادی معیّن[۵] تعریف کرده‌اند.

در عربی به آن «صوم» گفته می‌شود که در لغت به معنای خودداری کردن است[۶]. در وجه نام‌گذاری‌اش به «صوم» گفته شده که روزه‌دار از خوردن، آشامیدن و اعمالی دیگر امساک می‌کند[۷]. روزه از جهت نوع و زمان امساک به گونه‌های شرعی، وصال و سکوت قسمت می‌شود: روزه شرعی، امساک از مفطرات از صبح تا غروب خورشید است[۸].

روزه متعارف میان مسلمانان و موضوع اصلی بحث در این مقاله همین قسم از روزه است.

در روزه وصال، شخص روزه‌دار افزون بر روز در شب نیز از خوردن و آشامیدن خودداری و تنها به خوردن در سحر بسنده می‌کند[۹]. این معنا در روایات پیامبر و اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز آمده است[۱۰].

برخی گفته‌اند که در روزه وصال، شخص دو[۱۱] یا چند روز[۱۲] پیاپی از خوردن چیزی امتناع می‌کند. برخی این عمل را از اختصاصات پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) دانسته‌اند[۱۳]. در روزه سکوت، شخص نیت می‌کند که در روز با کسی سخن نگوید[۱۴].

برخی گفته‌اند: مراد آن است که شخص، افزون بر امساک از طعام، از سخن گفتن نیز پرهیز کرده[۱۵] و در نیت میان این دو عمل جمع کند[۱۶].

روزه شرعی از جهت حکم 4 گونه دارد: روزه واجب مانند روزه ماه رمضان و نذر؛ روزه مستحب نظیر روزه همه روزهای سال جز روزهای حرام؛ روزه حرام همچون روزه روز عید فطر و قربان؛ روزه مکروه مانند روزه روز عرفه برای کسی که روزه سبب ضعف و عدم توانایی وی برای دعا گردد[۱۷].

قرآن از روزه با واژه‌ها و تعبیرهای گوناگون یاد کرده است؛ از جمله:

  1. از «صوم» و مشتقات آن 13 بار که در بیشتر آیات مراد از آن روزه شرعی در اسلام یعنی امساک از خوردن و آشامیدن و دیگر مفطرات است؛ مانند «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ» (بقره / 2، 183) [؟–؟] ، «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ»، (بقره / 2، 185) [؟–؟] یک آیه درباره روزه سکوت است: «اِنّی نَذَرتُ لِلرَّحمـنِ صَومـًا فَلَن اُکَلِّمَ الیَومَ اِنسیـّا». (مریم / 19، 26) [؟–؟]
  2. سائحون که در لغت به معنای جهانگردان است[۱۸]. در برخی آیات مانند «الحـمِدونَ السـّحونَ» (توبه / 9، 112) [؟–؟] به روزه تفسیر شده[۱۹]) که در روایات اسلامی نیز آمده است[۲۰] روزه‌دار سائح خوانده شده، چون هر دو در حال حرکت‌اند، جهانگردان در زمین و روزه‌داران در طاعت الهی و درجات و مقامات معنوی.[۲۱]. برخی سائح را روزه‌داری دانسته‌اند که گوش، چشم، زبان و دیگر جوارح خود را از حرام باز می‌دارد[۲۲].

بعضی گفته‌اند: مراد کسانی‌اند که روزه واجب را به جای آورده یا بر روزه مداومت دارند[۲۳].3. صبر که در اصل به معنای بازداشتن نفس است[۲۴] در آیه «واستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ» (بقره / 2، 45، 153) [؟–؟] بر پایه تفسیری، مراد از آن روزه است[۲۵]. در روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز صبر در آیه به روزه تفسیر شده است[۲۶]. ماه رمضان نیز ماه صبر خوانده شده است[۲۷]. روزه را صبر نامیده‌اند، زیرا روزه‌دار بر گرسنگی و تشنگی شکیبایی می‌کند[۲۸].

قرآن در این آیات مباحث متعددی درباره این موضوع یاد کرده است؛ از جمله روزه در شرایع پیشین، آثار و برکات روزه و برخی احکام و مباحث فقهی.

پیشینه روزه

روزه افزون بر مسلمانان، بر امت‌های گذشته نیز واجب بوده است: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم». (بقره / 2، 183) [؟–؟] به باور برخی آیه می‌رساند که روزه در میان پیروان همه شرایع از زمان آدم ‌(علیه‌السّلام) بوده است[۲۹].

روایات اسلامی و متونی از کتب مقدس نیز این دیدگاه را تأیید می‌کنند. پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) فرمود که پس از خوردن آدم ‌((علیه‌السّلام)) از درخت ممنوع و ماندن اثر آن به مدت 30 روز در بدن آن حضرت، خدا بر او و ذریه‌اش واجب کرد که 30 روز از خوردن و آشامیدن خودداری کنند[۳۰].

علی ‌(علیه‌السّلام) نیز فرمود آدم ‌(علیه‌السّلام) نخستین روزه‌دار بوده است[۳۱].

در احادیثی نیز از سفارش حضرت نوح (علیه‌السّلام)به پیروان خود در مورد روزه گرفتن در نخستین روزی که بر کشتی سوار شدند[۳۲] و روزه گرفتن آنان پس از فرود آمدن بر کوه جودی[۳۳] یاد شده است.

در روایتی دیگر از روزه گرفتن همه روزهای سال جز عید فطر و قربان، از سوی حضرت نوح، روزه نصف ایام عمر از سوی حضرت داود ‌(علیه‌السّلام) و روزه سه روز از هر ماه از سوی حضرت ابراهیم ‌(علیه‌السّلام) سخن رفته است[۳۴].

بر پایه حدیثی دیگر، حضرت داود ‌(علیه‌السّلام) یک روز را روزه و روز دیگر را افطار می‌کرد و حضرت سلیمان ‌(علیه‌السّلام) سه روز آغازین، میانه و پایان هر ماه را روزه می‌گرفت و حضرت عیسی ‌(علیه‌السّلام) همه روزها را روزه بود و حضرت مریم (علیهاالسّلام) دو روز را روزه می‌گرفت و یک روز را افطار می‌کرد[۳۵].

بر اساس روایتی از حضرت موسی ‌(علیه‌السّلام) از خدا در مورد پاداش روزه ماه رمضان پرسش شده است.[۳۶]. در تورات نیز از اقامت 40 شبانه روز حضرت موسی ‌(علیه‌السّلام) بی اینکه آب و غذایی خورد، یاد شده است[۳۷].

افزون بر این، پیروان شریعت موسی ‌(علیه‌السّلام) نیز هنگام توبه و تضرع به درگاه الهی روزه می‌گرفتند، تا از این رهگذر به گناهان خود اعتراف کنند و رضایت خدا را به دست آورند[۳۸].

بر پایه نقل برخی منابع، در روزگار کنونی نیز روزه در میان متدینان از یهود وجود دارد[۳۹]. در انجیل نیز هست که حضرت عیسی ‌(علیه‌السّلام) 40 شبانه‌روز روزه گرفت[۴۰].

همچنین نقل شده است که شاگردان آن حضرت فراوان روزه می‌گرفتند[۴۱].در انجیل دستورهایی در مورد روزه و پرهیز از ریا در آن هست[۴۲]. به گزارشی امام صادق ‌(علیه‌السّلام) فرمود که در انجیل تنها از وجوب روزه بر پیامبران امت‌های گذشته یاد شده است[۴۳] .

سند این روایت ضعف دارد؛ نیز مخالف با مضمون آیه 183 بقره / 2 است که روزه را بر همه پیشینیان واجب دانسته، پس پذیرفتنی نیست[۴۴]. روزه در میان مجوسیان نیز رایج بوده، به گونه‌ای که به برخی از آنان به جهت روزه گرفتن فراوان، «الصیامیه» (روزه‌داران) اطلاق می‌کردند[۴۵]. در همانند بودن روزه پیروان شرایع اختلاف است: به باور برخی، از آیه مذکور فهمیده می‌شود که روزه پیروان شرایع از همه جهات ـ اعم از وقت روزه و شمار روزهای واجب ـ همانند هم بوده است[۴۶]. مؤید این دیدگاه، روایتی است که در آن از روزه ماه رمضان در کلام حضرت موسی ‌(علیه‌السّلام) سخن به میان آمده است[۴۷].

بر این اساس، برخی گفته‌اند: یهودیان و مسیحیان نیز 30 روز ماه رمضان را روزه می‌گرفتند؛ ولی به تدریج زمان و شمار روزهای این تکلیف را تغییر دادند[۴۸]. در روایتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نیز به تغییر روزه ماه رمضان از 30 روز به 50 روز از سوی حاکمان نصارا اشاره شده است[۴۹]. به اعتقاد بسیاری از مفسران، مراد آیه تنها مشابهت در اصل تشریع روزه است[۵۰]. اما خصوصیات روزه آنان، از جهت زمان و عدد روزها، تفاوت داشته است.

مؤید این دیدگاه روایتی دیگر از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) است که در آن کمتر بودن روزهای روزه مسلمانان نسبت به پیروان شرایع گذشته یاد شده است[۵۱]. همچنین بر اساس برخی روایات، آمیزش با همسر در شب‌های روزه بر روزه‌دار، نیز خوردن و آشامیدن در شب حرام بوده است، اگر فرد پیش از افطار کردن به خواب می‌رفت؛ ولی این احکام از مسلمانان برداشته شدند[۵۲].

براساس روایتی دیگر، برداشته شدن روزه در حال سفر، از احکامی است که خدا برخلاف امت‌های گذشته، آن را به مسلمانان هدیه داده است[۵۳]. افزون بر این، در میان پیروان شرایع گذشته، روزه سکوت نیز وجود داشت، چنان که حضرت مریم (علیهاالسلام) پس از بچه‌دار شدن از راه اعجاز الهی، از سوی خدا دستور یافت روزه سکوت بگیرد[۵۴] 121. «فَاِمّا تَرَیِنَّ مِنَ البَشَرِ اَحَدًا فَقولی اِنّی نَذَرتُ لِلرَّحمـنِ صَومـًا فَلَن اُکَلِّمَ الیَومَ اِنسیـّا» (مریم / 19، 26) [؟–؟] ، از این‌رو وقتی بنی‌اسرائیل از آن حضرت درباره فرزندش پرسیدند، با ترک سخن گفتن، به فرزند خود اشاره کرد که با او سخن بگویند: «فَاَشارَت اِلَیهِ قالوا کَیفَ نُکَلِّمُ مَن کانَ فِی المَهدِ صَبیـّا». (مریم / 19، 29) [؟–؟] برخی گفته‌اند: در روزه سکوت، افزون بر خودداری از سخن گفتن، از خوردن و آشامیدن نیز پرهیز می‌کردند[۵۵] .

به گفته برخی حضرت زکریا ‌(علیه‌السّلام) نیز پس از فرزنددار شدن همسرش، از سوی خدا مأمور شد که سه روز روزه سکوت بگیرد و جز ذکر الهی سخنی نگوید و با مردم تنها با اشاره گفت و گو کند[۵۶] «قالَ ءایَتُکَ اَلاَّ تُکَلِّمَ النّاسَ ثَلـثَةَ اَیّامٍ اِلاّ رَمزًا واذکُر رَبَّکَ کَثیرًا وسَبِّح بِالعَشِیِّ والاِبکـر» (آل‌عمران / 3، 41؛ نیز مریم / 19، 10) [؟–؟] ؛ ولی بیشتر مفسران سکوت حضرت زکریا را به اعجاز الهی و عدم توانایی او بر سخن گفتن در این سه روز دانسته‌اند[۵۷].

روزه گرفتن به پیروان شرایع الهی اختصاص نداشته، بلکه روزه در میان ملل و ادیان غیر الهی نیز همچون مصریان و یونانیان قدیم، هندیان و برخی ملت‌های دیگر، بوده است[۵۸]. مصریان در روزهای عید، از جمله روز وفای نیل و برداشت کشت‌های خود روزه می‌گرفتند و روحانیان آنان، افزون بر آن، 7 هفته از سال را روزه بودند. رومیان پیش از جنگ برای طلب پیروزی روزه می‌گرفتند. برخی عالمان دین نیز در برخی مناطق این سرزمین همه روزهای سال را روزه‌دار بودند[۵۹].

روزه در میان هندیان حتی پیش از میلاد بوده و زاهدان آنان در روزه گرفتن و کشتن نفس افراط می‌کردند، به گونه‌ای که بر مذهب برخی از فرقه‌های آنان، دین انتحار اطلاق می‌گردید، زیرا پیروان خود را در سراسر زندگی به روزه گرفتن ترغیب می‌کردند[۶۰]. برخی بت‌پرستان نیز با هدف خشنود کردن خدایان یا خاموش کردن آتش خشم خدایان به هنگام ارتکاب به گناه روزه می‌گرفتند[۶۱]. در روایاتی نیز از وجود روزه روزهایی خاص در زمان جاهلیت یاد شده است[۶۲].

روزه در اسلام

در اسلام نیز همچون شرایع گذشته، روزه تکلیفی لازم برای مسلمانان است: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم ... * اَیّامـًا مَعدودتٍ». (بقره / 2، 183 - 184) [؟–؟] درباره مراد از «اَیّامـًا مَعدودتٍ» اختلاف است: برخی آن را روزهایی غیر از ماه رمضان دانسته‌اند که این روزها به نظر اینان روز عاشورا[۶۳] یا سه روز در هر ماه یا سه روز در هر ماه و روز عاشورا بوده است[۶۴].

به دیده برخی، روزه این ایام، واجب و به نظر بعضی دیگر مستحب بوده است[۶۵]. در تأیید دیدگاه استحباب روزه در صدر اسلام، برخی گفته‌اند: جملات «وعَلَی الَّذینَیُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَهُ» (بقره / 2، 184) [؟–؟] گویاست که مسلمانان در صدر اسلام میان روزه گرفتن و فدیه دادن آزاد بودند، هرچند روزه گرفتن بهتر از فدیه دادن بود[۶۶]. سپس آیه مذکور با آیه «شَهرُ رَمَضانَ ... فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» (بقره / 2، 185) [؟–؟] که روزه ماه رمضان را واجب کرد، نسخ گردید[۶۷]. بیشتر مفسران «ایام معدودات» را روزهای ماه رمضان دانسته‌اند[۶۸] که قرآن نخست در آیه 184 بقره / 2 از این روزها با اجمال یاد کرده و سپس در آیه بعد با نام بردن از ماه رمضان، اجمال آن را برداشته است[۶۹].

دلیل این برداشت اولاً سیاق آیات است که با هم نازل شده‌اند و نسخ متوقف بر تقدّم منسوخ بر ناسخ است. ثانیا نسخ در صورتی عملی می‌شود که تنافی و تضاد میان دو آیه باشد، در حالی که ذکر اجمالی یک حکم در آیه‌ای و تفصیل و تبیین آن در آیه‌ای دیگر، از مصادیق تنافی نیست[۷۰].

جمله «وعَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ» (بقره / 2، 184) نیز بر جواز افطار روزه دلالت ندارد. (همین مقاله، شرایط روزه) همچنین به باور بیشتر عالمان اسلامی، وجوب روزه ماه رمضان * بر مسلمانان در سال دوم هجری[۷۱] و به نظر برخی سال سوم[۷۲] هجری نازل گردید؛ ولی برخی معتقدند روزه در مکه و پیش از هجرت پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) به مدینه واجب شده است[۷۳].

دلیل این دیدگاه، نخست سخن جعفر بن ابی‌طالب به پادشاه حبشه است که در آن از مأمور شدن مسلمانان به روزه از سوی رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله) سخن به میان آمده است[۷۴]. نیز نقلی که در آن توصیه به روزه، از جمله سفارش‌های عمروبن مره اسلمی به قوم خود، پس از پذیرش اسلام در مکه شمرده شده است.[۷۵].

پس از تشریع روزه در صدر اسلام، آمیزش با همسر، نیز خوردن و آشامیدن در شب‌های ماه رمضان پس از خوابیدن قبل از افطار، برای مسلمانان ممنوع بود، ازاین‌رو نقل شده است که مسلمانی به نام قیس بن صرمه انصاری[۷۶] و به گزارشی، مطعم بن جبیر[۷۷]روزه‌دار بود و چون هنگام افطار به خواب رفت و نتوانست روزه‌اش را افطار کند، روز بعد هنگام کار از هوش رفت؛

همچنین نقل شده که برخی مسلمانان در شب‌ها با همسران خود آمیزش کرده و مرتکب گناه می‌شدند[۷۸] که در پی این حوادث، آیه 187 بقره / 2 نازل شد و این دو عمل را مباح شمرد: «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُم واَنتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ اَنَّکُم کُنتُم تَختانونَ اَنفُسَکُم فَتابَ عَلَیکُم وعَفا عَنکُم فالـ ٔ نَ بـشِروهُنَّ ... وکُلوا واشرَبوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ». به نظر برخی ممنوعیت این اعمال پیش از نزول آیه مذکور از احکام یهود[۷۹] یا مسیحیان [۸۰] بوده است؛ ولی برخی معتقدند که ممکن است اعمال مذکور به حکم خود پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و بر اساس روایات ممنوع شده و با نزول این آیه حلال گردیده است[۸۱] .

اهمیت روزه

تکلیف روزه اهمیت و جایگاه ویژه‌ای دارد، از این‌رو خدا آن را بر همه پیروان شرایع واجب کرد (بقره / 2، 183)، تا همگان از برکات و آثار دنیایی و آخرتی آن بهره‌مند گردند. آیه‌ای دیگر، حکمت تشریع روزه را بزرگداشت خدا و شکر او می‌خواند: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ ... لِتُکَبِّروا اللّهَ عَلی ما هَدکُم ولَعَلَّکُم تَشکُرون». (بقره / 2، 185) [؟–؟] برخی از اینکه در آیه مذکور شکر بودن روزه با «لعل» و تعظیم الهی بی «لعلّ» ذکر شده، دریافته‌اند که روزه در هر صورت تعظیم الهی است؛ ولی شکر بودنش، وابسته به آن است که روزه حقیقی باشد و روزه‌دار آن را با اخلاص به جا آورد[۸۲].

آیه‌ای دیگر روزه را یکی از حدود الهی یاد می‌کند و همگان را به حفظ و ضایع نکردن آن فرمان می‌دهد: «ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیلِ ... تِلکَ حُدودُ اللّهِ فَلا تَقرَبوها» (بقره / 2، 187) [؟–؟] ؛ همچنین خدا این تکلیف الهی را در بهترین زمان یعنی ماه رمضان قرار داد: «شَهرُ رَمَضانَ ... فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» (بقره / 2، 185) [؟–؟] ، زیرا رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله) و امام‌رضا ‌(علیه‌السّلام) فرمودند ماه رمضان، ماه نزول قرآن و جدایی حق از باطل است: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ ... والفُرقانِ» و در آن شبی نهاد که بهتر از 1000 شب است: «لَیلَةُ القَدرِ خَیرٌ مِن اَلفِ شَهر»[۸۳]. قدر / 97، 3)،

از این‌رو وجوب روزه در چنین زمانی از بزرگی و اهمیت این تکلیف حکایت دارد. در آیاتی دیگر، روزه از ویژگی‌های مؤمنانی شمرده می‌شود که خدا به آنان بشارت می‌دهد: «السـّحونَ ... وبَشِّرِ المُؤمِنین». (توبه / 9، 112) [؟–؟] آیه‌ای دیگر، روزه‌داری را از خصلت‌های زنان باایمانی می‌شمرد که برای همسری پیامبر اسلام (صلّی‌الله علیه وآله) شایستگی دارند: «عَسی رَبُّهُ اِن طَـلَّقَکُنَّ اَن یُبدِلَهُ اَزوجـًا خَیرًا مِنکُنَّ مُسلِمـتٍ مُؤمِنـتٍ ... سـحـتٍ». (تحریم / 66، 5) مراد از «سائحون» و «سائحات» مردان و زنان روزه‌دارند[۸۴].

افزون بر این، قرآن کریم در آیاتی مسلمانان را به استعانت از روزه به هنگام سختی‌ها فرمان می‌دهد: «واستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ» (بقره / 2، 45، 153) [؟–؟] ، اگر مراد از صبر روزه باشد[۸۵].

مؤید این برداشت، روایاتی‌اند که در آنها صبر در آیه به روزه تفسیر و به مؤمنان سفارش شده که هنگام سختی‌ها و مصیبت‌ها از روزه کمک جویند[۸۶].

در روایات نیز روزه جایگاه ویژه‌ای دارد؛ از جمله بر پایه احادیثی از 5 رکن اسلام است[۸۷]. که از میان همه اعمال انسان به خدا اختصاص دارد که بی‌واسطه پاداش روزه‌دار را خواهد داد[۸۸] بر اساس روایاتی، روزه در روزهای گرم، جهاد[۸۹]. بلکه بهترین جهاد است[۹۰].

در حدیثی دیگر، خواب روزه‌دار را عبادت، سکوتش را تسبیح، عملش را مقبول و دعایش را مستجاب می‌داند[۹۱]. افزون بر این، در آیات و روایات متعدد، برای روزه‌داری آثار و برکات فراوان دیگری یاد شده که نشانه اهمیت این تکلیف الهی در شریعت اسلام است. (همین مقاله، آثار و برکات روزه)

آثار و برکات روزه

روزه، مایه خیر و برکت برای انسان‌هاست: «واَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون» (بقره / 2، 184)، زیرا افزون بر آثار مادی و معنوی در دنیا، پاداش و برکات فراوانی نیز در آخرت برای انسان در پی دارد: 1. سلامت بدن از خیرات روزه که در آیه 184 بقره / 2 یاد شده، سلامت بدن است، چنان که در روایتی این امر از آثار دنیایی روزه دانسته شده است [۹۲].

برخی گفته‌اند: روزه اثر ویژه‌ای در درمان بسیاری از بیماری‌ها از جمله بیماری‌های چشم، بیمارهای پوستی، بیماری‌های کلیه، کبد و دیگر بیماری‌ها دارد[۹۳]. به نظر برخی روزه افزون بر درمان بیماری‌ها، نقشی اساسی در پیشگیری از بروز بیماری داشته و سبب سوختن چربی‌ها، سموم و دیگر مواد اضافه بدن می‌گردد[۹۴].

2. تحصیل تقوا اثر دنیایی دیگر روزه تقواآفرینی در فرد روزه‌دار است: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ ... لَعَلَّکُم‌تَتَّقون» (بقره / 2، 183)، چنان‌که در آیه‌ای دیگر نیز به این پیامد روزه اشاره دارد: «اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیلِ ... لَعَلَّهُم یَتَّقون»(بقره / 2، 187). این امر بدان جهت است که روزه‌دار از لذت‌های جسمی و شهوات، هرچند حلال باشد، دوری می‌کند و تمرین این کار، سبب اجتناب از ارتکاب گناهان می‌گردد، زیرا کسی که خدا را در خواسته‌های مباح اجابت کند، به طریق اولی در محرّمات الهی از او بیشتر فرمان می‌برد[۹۵]. برخی گفته‌اند: انسان وقتی نفس خود را در برابر خوردن، آشامیدن و آمیزش مهار می‌کند که رغبت بسیاری به آنها دارد، حفظ نفس در مقابل دیگر اعمال و گناهان آسان‌تر خواهد بود[۹۶]. بر همین اساس در روایات، از روزه به سپر یاد شده است که انسان را در برابر گناهان حفظ می‌کند[۹۷] و به جوانان ناتوان از ازدواج توصیه شده است که برای حفظ خود از گناه روزه بگیرند[۹۸].

3. شکیبایی در برابر دشواری ها: روزه توان انسان را در برابر مشکلات نیرومند می‌کند، از این‌رو قرآن مسلمانان را به کمک گرفتن از روزه فرمان می‌دهد: «واستَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ» (بقره / 2، 45)، اگر مراد از صبر در آیه روزه باشد[۹۹].بر همین اساس در روایات دیگر، روزه نصف صبر[۱۰۰] و از ماه رمضان به ماه صبر[۱۰۱] یاد شده است، زیرا هنگام روزه‌داری و ماه رمضان، روزه‌دار با خودداری از گناهان حتی ارتکاب بسیاری از امور حلال، اراده خود را تقویت می‌کند و می‌تواند در برابر سختی‌ها مقاومت کند.

4. آمرزش گناهان: از برکات دیگر روزه، آمرزش الهی گناهان است: «والصـّمینَ والصـّمـتِ ... اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً». (احزاب / 33، 35) بر پایه روایتی، فرشتگان در هر روز ماه رمضان برای روزه‌داران مغفرت خواسته و در پایان ماه، آمرزش گناهان و قبولی توبه را به آنان بشارت می‌دهند[۱۰۲]. بر اساس حدیثی دیگر، آمرزش گناهان برای کسی که برای خدا یک روز روزه مستحب بگیرد، واجب شمرده شده است[۱۰۳].

5. پاداش بزرگ الهی: خدا به مؤمنانی که اهل عمل صالح مانند روزه باشند، پاداش عظیمی در آخرت می‌بخشد: «والصـّمینَ والصـّمـتِ ... اَعَدَّ اللّهُ لَهُم ... اَجرًا عَظیما» (احزاب / 33، 35) و آنان را به بهشت می‌برد: «اِنَّ اللّهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ... * اَلتـّبُونَ العـبِدونَ الحـمِدونَ السـّحونَ» (توبه / 9، 111 - 112)؛ بهشتی که در آن باغ‌های عالی و میوه‌های آن در دسترس بهشتیان است: «فی جَنَّةٍ عالِیَه * قُطُوفُها دانِیَه * کُلوا واشرَبوا هَنیـ ٔ ا بِما اَسلَفتُم فِی الاَیّامِ الخالِیَه». (حاقّه / 69، 22 - 24) «الاَیّامِ الخالِیَة» به نظر برخی روزهایی است که بهشتیان در دنیا روزه‌دار بوده‌اند[۱۰۴]. چنان که در برخی روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز آمده است.[۱۰۵] در روایتی، پاداش روزه‌دار ماه رمضان که از حرام اجتناب ورزد، رضایت الهی و بهشت [۱۰۶] و در حدیثی دیگر، اندازه ثواب هر عملی 10 تا 700 برابر دانسته شده، جز روزه که محدود به این مقدار نبوده و خداوند، خود پاداش آن را تعیین می‌کند[۱۰۷] بر پایه احادیثی دیگر، پاداش آخرتی روزه، امان از تشنگی و گرسنگی روز قیامت[۱۰۸] و ازدواج با حوریان بهشتی[۱۰۹] است.

احکام فقهی روزه

1. گونه‌های روزه روزه از نظر حکم، به روزه واجب، مستحب، حرام و مکروه قسمت می‌شود. قرآن کریم به دو قسم نخست اشاره دارد.

ا. روزه واجب

روزه در برخی زمان‌ها و وضعیت‌ها بر انسان واجب می‌شود.

یکم: روزه ماه رمضان: قرآن در آیه 183 بقره / 2 روزه را به شکل مطلق بر مسلمانان واجب می‌داند:[۱۱۰]«کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم». سپس در آیه پسین وجوب آن را به روزهای خاصی محدود می‌کند: «اَیّامـًا مَعدودتٍ»[۱۱۱]. به نظر بیشتر مفسران و فقیهان، مراد آیه روزهای ماه رمضان است که در آیه پسین به آن تصریح می‌شود:[۱۱۲] «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ»[۱۱۳]. جمله «فَعِدَّةٌ مِن‌اَیّامٍ اُخَرَ» در آیه 185 بقره / 2 نیز که روزه این ایام را بر مریض و ناتوان در روزهای دیگر لازم می‌شمرد، بر وجوب روزه ماه رمضان دلالت دارد،[۱۱۴] چنان که جمله «شَهرُ رَمَضانَ ... فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» نیز بر وجوب روزه این ماه دلالت دارد[۱۱۵].

روایات متعدد از جمله سخنی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نیز که روزه یا روزه ماه رمضان در آن از پنج رکن اسلام شمرده شده، بر وجوب روزه ماه رمضان دلالت دارد[۱۱۶].

دوم: روزه قضای رمضان: مریض یا مسافر که روزه ماه رمضان از او فوت شده، باید قضای آن را در وقتی دیگر به جا آورد:[۱۱۷] «ومَن کانَ مَریضـًا اَو عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّن اَیّامٍ اُخَرَ»[۱۱۸].

برخی جمله «ولِتُکمِلوا العِدَّةَ» را نیز دلیل بر وجوب قضای ماه رمضان دانسته‌اند؛ با این استدلال که خدا در این آیه مسلمانان را به کامل کردن روزه‌های فوت‌شده‌شان فرمان می‌دهد[۱۱۹]. روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز بر وجوب قضای روزه ماه رمضان دلالت دارند؛[۱۲۰]. اما آرای فقیهان درباره لزوم پیاپی بودن قضای روزه رمضان یا جواز پراکنده بودن آن، مختلف است: بیشتر فقیهان شیعه[۱۲۱] و اهل سنت[۱۲۲] به جا آوردن قضا را به شکل پراکنده جایز و انجام دادن در پی هم آن را مستحب شمرده‌اند[۱۲۳].

دلیل اینان اوّلاً اطلاق آیه یاد شده است که انجام دادن قضا در آن به گونه‌ای مطلق آمده و به تتابع مقید نشده است[۱۲۴]. ثانیا روایات متعددی[۱۲۵] این امر را جایز شمرده‌اند[۱۲۶]. بر استحباب انجام دادن متوالی این روزها نیز به روایات اهل بیت استناد شده است[۱۲۷]. در مقابل برخی در پی هم بودن روزه این ایام را واجب شمرده‌اند[۱۲۸]. دلیل برخی از ایشان بر وجوب، قرائت ابن مسعود است که آیه 185 بقره / 2 را با قید تتابع تلاوت می‌کرده است: «فعدة من ایام اخر متتابعات»؛ نیز اینکه قضاء تابع اداء است و همان گونه که روزه ماه رمضان باید به صورت متوالی انجام شود، قضای آن هم باید به شکل توالی باشد[۱۲۹]. معدودی از فقیهان اهل سنت آیه «وسارِعوا اِلی مَغفِرَةٍ مِن رَبِّکُم» (آل عمران / 3، 133) را نیز که به سرعت گرفتن در همه کارهای خیر فرمان می‌دهد، دلیل وجوب تتابع قضاء دانسته‌اند[۱۳۰].

سوم. روزه کفاره ظِهار: ظهار، تشبیه همسر به مادر یا زنی است که ازدواج با او بر فرد حرام است[۱۳۱]. ظِهار که تحریم همسر بر خود است[۱۳۲]. با گفتن جملاتی همچون «اَنتِ عَلیَّ کَظَهْر امیّ؛ تو بر من همانند پشت مادرم هستی»([۱۳۳] با شرایطی خاص تحقق می‌یابد.[۱۳۴] (ظهار) اگر مرد رجوع به همسرش را قصد کند، باید قبل از آمیزش با همسر، برده‌ای را آزاد کند و با نبودن برده، دو ماه پیاپی روزه بگیرد و در صورت عدم توانایی بر روزه، 60 مسکین را غذا دهد: «والَّذینَ یُظـهِرونَ مِن نِساهِم ثُمَّ یَعودونَ لِما قالوا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مِن قَبلِ اَن یَتَماسّا ... * فَمَن لَم‌یَجِد فَصیامُ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ مِن قَبلِ اَن یَتَماسّا فَمَن لَم یَستَطِع فَاِطعَامُ سِتّینَ مِسکینـًا»[۱۳۵]. نیافتن برده: «فَمَن لَم یَجِد» یعنی برده‌ای موجود نباشد یا از پرداخت قیمت آن ناتوان باشد[۱۳۶]. رأی فقهای امامیه در مورد پیاپی بودن دو ماه مذکور، آن است که اگر یک ماه کامل و یک روز از ماه دوم را در پی هم روزه بگیرد، تتابع صدق و روزه او کفایت می‌کند[۱۳۷].

فقهای اهل سنت گفته‌اند باید دو ماه را پیاپی و کامل روزه بگیرد[۱۳۸].

چهار. روزه کفاره قتل: اگر کسی مسلمان یا کافری را که خونش حرام است، به خطا بکشد، باید افزون بر پرداخت دیه، برده مسلمانی را آزاد کند و در نبود برده[۱۳۹] یا عدم توانایی خرید آن[۱۴۰] دو ماه پیاپی روزه بگیرد: «ومَن قَتَلَ مُؤمِنـًا خَطَـ ٔ ًا فَتَحریرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ ودِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ ... واِن کانَ مِن قَومٍ بَینَکُم وبَینَهُم میثـقٌ فَدِیَةٌ مُسَلَّمَةٌ اِلی اَهلِهِ وتَحرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤمِنَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصیامُ شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ»[۱۴۱]. به نظر فقیهان اهل سنت[۱۴۲] و بیشتر فقیهان امامیه[۱۴۳] کفارات ذکر شده ترتیبی است و مکلف اگر نتواند برده آزاد کند، باید روزه بگیرد. شماری از فقیهان امامیه با استناد به برخی روایات معتقدند که مکلف میان آزاد کردن برده و روزه آزاد است[۱۴۴].

به نظر مشهور فقهای امامیه[۱۴۵] و برخی از فقهای اهل سنت[۱۴۶]. در صورت ناتوانی از روزه، اطعام 60 فقیر جایگزین روزه نمی‌شود، زیرا قرآن تنها از آزادی برده و روزه سخن به میان آورده است[۱۴۷]. برخی از فقهای اهل سنت با قیاس این مورد به کفاره ظهار احتمال داده‌اند که در صورت ناتوانی بر روزه، باید 60 فقیر را غذا دهد[۱۴۸]. فقیهان امامیه[۱۴۹] و برخی از فقیهان اهل سنت[۱۵۰] با استناد به روایات معتقدند که کفاره مذکور در قتل عمد نیز واجب است.

برخی کفاره یادشده را با دلیل اولویت ثابت دانسته و گفته‌اند که وقتی در قتل خطا با وجود گناهکار نبودن کفاره ثابت باشد، در قتل عمد به طریق اولی ثابت است[۱۵۱]. کفاره یادشده به نظر فقیهان امامیه به صورت جمع بر قاتل واجب می‌گردد[۱۵۲]. در مقابل، مشهور اهل سنت کفاره را در قتل عمد واجب نمی‌دانند، به دلیل مفهوم آیه 92 نساء / 4، نیز آیه 93 نساء / 4 که در مورد قتل عمد آمده و در آن سخنی از کفاره به میان نیاورده است: «ومَن یَقتُل مُؤمِنـًا مُتَعَمِّدًا فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خــلِدًا فیها»؛ نیز روایاتی منسوب به پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) هستند که در آنها حضرت تنها قصاص را واجب شمرده و سخنی از کفاره در آنها نیست[۱۵۳].

پنج. روزه کفاره تراشیدن سر در حال احرام: تراشیدن سر بر مُحرم پیش از قربانی حرام است؛ ولی محرِم بیمار یا کسی که در سر ناراحتی دارد، می‌تواند سر را تراشیده و به جای آن روزه بگیرد، یا صدقه‌ای بدهد یا حیوانی را قربانی کند: «ولا تَحلِقوا رُءوسَکُم حَتّی یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ فَمَن کانَ مِنکُم مَریضـًا اَو بِهِ اَذیً مِن رَأسِهِ فَفِدیَةٌ مِن صِیامٍ اَو صَدَقَةٍ اَو نُسُکٍ»[۱۵۴]. این آیه درباره کعب بن عجزه از مسلمانان صدر اسلام نازل شد که حشرات موذی سبب آزار او گردیده بودند که در پی نزول آیه مذکور پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) به او فرمان داد که سر خود را تراشیده و چند روزی را روزه بگیرد[۱۵۵].

فقهای امامیه[۱۵۶] و اهل سنت[۱۵۷] بر اساس روایاتی از رسول خدا (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) مقدار روزه کفاره تراشیدن سر را سه روز دانسته‌اند که محرم میان انجام دادن آن یا صدقه دادن یا قربانی آزاد است. افزون بر این، فقهای اسلامی با استناد به آیه یادشده و روایات، کفاره تراشیدن عمدی سر در حال احرام را نیز از همین کفارات سه‌گانه دانسته‌اند[۱۵۸].

شش. روزه کفاره صید: کفاره * کسی که به عمد در حال احرام حیوانی را صید کند، قربانی کردن حیوانی همانند حیوان صید شده یا اطعام مساکین یا روزه گرفتن معادل طعام مذکور است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَقتُلوا الصَّیدَ واَنتُم حُرُمٌ ومَن قَتَلَهُ مِنکُم مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ ... اَو کَفّـرَةٌ طَعامُ مَسـکینَ اَو عَدلُ ذلِکَ صِیامـًا»[۱۵۹]. بر اساس این آیات، صید کننده نخست باید حیوانی همانند حیوان شکار شده را کفاره دهد. رأی فقیهان درباره همانندی حیوان مذکور مختلف است[۱۶۰]. (صید)، چنان که آرای فقیهان درباره اطعام یا روزه نیز متفاوت است: برخی گفته‌اند در صورت ناتوانی بر قربانی یا قیمت آن، محرم باید مساکین را اطعام کند و در حالت عدم توانایی بر اطعام، در مقابل هر نصف صاع[۱۶۱] یا یک مد از طعام[۱۶۲] یک روز روزه می‌گیرد.

برخی نیز گفته‌اند: شخص ناتوان از قربانی کردن شتر، 60 مسکین را اطعام می‌کند و در صورت ناتوانی، 18 روز روزه می‌گیرد و شخص ناتوان از قربانی کردن گاو، 30 مسکین را اطعام کرده یا 9 روز روزه می‌گیرد و ناتوان از قربانی کردن گوسفند، 10 مسکین را غذا می‌دهد یا سه روز را روزه می‌گیرد[۱۶۳].

برخی از فقیهان اهل سنت نیز معتقدند که در کفاره صید، محرم باید سه تا 10 روز روزه بگیرد[۱۶۴]. بعضی حداکثر روزه کفاره صید را 21 روز دانسته‌اند[۱۶۵]. درباره تخییری یا ترتیبی بودن کفارات سه‌گانه نیز میان فقهای اسلامی دو دیدگاه هست: بیشتر فقیهان شیعه و اهل سنت آن را تخییری دانسته‌اند، زیرا قرآن کریم از کفارات ذکر شده با واژه «اَوْ» یاد می‌کند که بر تخییر دلالت دارد[۱۶۶]. روایاتی از امام صادق ‌(علیه‌السّلام)[۱۶۷] و ابن‌عباس نیز مؤید این امرند[۱۶۸]. برخی فقیهان نیز با استناد به روایات، این کفارات را ترتیبی دانسته‌اند[۱۶۹] که بر اساس این رأی، مکلف تنها در حالت ناتوانی از قربانی و اطعام باید روزه بگیرد.

هفت. روزه کفاره شکستن سوگند: کفاره شکستن سوگند از روی اراده، اطعام 10 مسکین یا تهیه لباس آنان یا آزاد کردن یک برده و در صورت نیافتن این کفارات، گرفتن سه روز روزه است: «لایُؤاخِذُکُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فی اَیمـنِکُم ولـکِن یُؤاخِذُکُم بِما عَقَّدتُمُ الاَیمـنَ فَکَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـکینَ ... اَو کِسوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَم یَجِد فَصیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ ذلِکَ کَفّـرَةُ اَیمـنِکُم اِذا حَلَفتُم». (مائده / 5، 89) نیافتن کفارات: «فَمَن لَم یَجِد» نداشتن مالی اضافه بر مخارج خود و خانواده خویش برای عمل به تکالیف مذکور است[۱۷۰]. به نظر برخی، نیافتن خود طعام یا لباس یا برده مراد است[۱۷۱]. در نتیجه مکلف بایستی به جای آنها سه روز روزه بگیرد.

به نظر فقیهان امامیه[۱۷۲] و بیشتر فقهای اهل سنت[۱۷۳] مکلف باید این سه روز را پشت سر هم روزه بگیرد. دلیل آن، افزون بر اجماع و روایات، قرائت ابن‌مسعود و ابی بن کعب است که این آیه را به صورت «ثلاثة ایام متتابعات» و «ثلاثة ایام متتابعه» قرائت کرده‌اند[۱۷۴]. برخی از فقهای اهل سنت با این استدلال که سه روز مذکور در آیه، مقید به تتابع نیست، موالات در این سه روز را واجب ندانسته‌اند[۱۷۵].

هشت. روزه بدل قربانی: حجگزاری که در حج تمتع قربانی نیابد، باید به جای آن 10 روز روزه بگیرد که سه روز آن باید در ایام حج باشد: «فَمَن تَمَتَّعَ بِالعُمرَةِ اِلَی الحَجِّ فَمَا استَیسَرَ مِنَ الهَدیِ فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ و وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم ...[۱۷۶]. به نظر بیشتر فقیهان نیافتن قربانی، یعنی چه حیوانی برای قربانی نباشد یا شخص توان خرید آن را نداشته باشد[۱۷۷]. برخی گفته‌اند: روزه مذکور بدل از قربانی است و تنها در صورت نبودن قربانی بر شخص واجب می‌گردد[۱۷۸] اما در صورتی که توان خرید آن را نداشت روزه بر او واجب نیست، زیرا تعبیر «فَمَن لَم یَجِد» تنها بر نیافتن قربانی دلالت دارد[۱۷۹].

به نظر فقیهان امامیه و اهل سنت، سه روز روزه مذکور، باید در ماه ذی‌حجه باشد[۱۸۰]. دلیل فقیهان امامیه، روایاتی از اهل بیت (علیهم‌السّلام) است که «فِی الحَجِّ» را در آیه یادشده به ماه ذی‌حجه تفسیر کرده‌اند[۱۸۱]. همچنین مشهور فقیهان امامیه گفته‌اند که مستحب است این سه روز، در روزهای 7 و 8 و 9 ذی‌حجه باشد[۱۸۲]. از ظاهر عبارات برخی، وجوب روزه در این سه روز فهمیده می‌شود[۱۸۳]. فقیهان اهل سنت معتقدند که این سه روز باید از آغاز ذی حجه پس از محرم شدن برای حج تا روز دهم باشد[۱۸۴]. برخی از آنان روز 7، 8 و 9 ذی‌حجه را مستحب شمرده‌اند[۱۸۵]. به نظر بیشتر فقیهان شیعه، حج‌گزار نمی‌تواند روزه این سه روز را در ایام تشریق به جا آورد و در صورت روزه نگرفتن پیش از این روزها باید پس از ایام تشریق روزه بگیرد[۱۸۶]. به نظر بیشتر فقهای اهل سنت نیز روزه گرفتن در ایام تشریق حرام است[۱۸۷]. به باور برخی از فقهای شیعه و اهل سنت، در صورت فوت این سه روز پیش از ایام تشریق، حج‌گزار می‌تواند در ایام تشریق روزه بگیرد[۱۸۸]. اگر کسی در ماه ذی‌حجه این سه روز را روزه نگیرد، به نظر فقهای امامیه و بیشتر فقهای اهل سنت، روزه از او ساقط می‌شود و باید سال دیگر در منا قربانی کند[۱۸۹]. به دیده برخی از فقهای اهل سنت باید قضای آن را پس از بازگشت به جا آورد[۱۹۰].

به نظر فقهای امامیه در صورت عدم توانایی و داشتن عذر از گرفتن روزه در ایام حج می‌تواند در راه یا پس از بازگشت به وطن، روزه این سه روز را به‌جا آورد[۱۹۱]. به فتوای مشهور بلکه اجماع فقهای امامیه، روزه این سه روز باید پشت سر هم باشد[۱۹۲]. مگر اینکه روز هشتم و روز نهم را روزه بگیرد که می‌تواند روز سوم را پس از ایام تشریق روزه گرفته و سه روز را کامل کند[۱۹۳]. برخی گفته‌اند: اگر دو روز پشت سر هم باشد، تتابع صدق می‌کند و اعاده آنها لازم نیست[۱۹۴].

فقهای اهل سنت با این استدلال که قرآن تتابع را شرط ندانسته، پراکنده بودن این سه روز را جایز[۱۹۵] و مشهور، تتابع آن را مستحب شمرده‌اند[۱۹۶]. افزون بر سه روز ذکر شده، حج‌گزار باید 7 روز نیز پس از بازگشت از حج روزه بگیرد، تا 10 روز کامل گردد: «وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم تِلکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ»[۱۹۷]. به فتوای فقیهان امامیه، حج‌گزار 7 روز مذکور را باید پس از بازگشت به نزد اهل خود در وطن یا غیر آن روزه بگیرد، زیرا قرآن این روزها را به رجوع وابسته می‌داند: «اذا رجعتم». افزون بر این، در روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) به صراحت از رجوع حج‌گزار نزد اهل خویش و روزه گرفتن در وطن سخن دارند[۱۹۸] و در صورت بازنگشتن به وطن، باید به اندازه مسافت وطن، از مکه دور شده و در صورت باقی ماندن در مکه باید یک ماه[۱۹۹] و به نظر برخی به اندازه رسیدن حج‌گزار به وطن خود[۲۰۰] از زمان ماندن پیموده گردد.

برخی فقهای اهل سنت نیز معتقدند که روزه این 7 روز باید پس از بازگشت به وطن باشد[۲۰۱]. در مقابل، بیشتر آنان گفته‌اند: حج‌گزار می‌تواند این 7 روز را پس از فارغ شدن از اعمال حج، یا هنگام بازگشت از منا، یا هنگام بازگشت از شهر مکه روزه بگیرد[۲۰۲] و تأخیر آن تا هنگام رسیدن نزد اهل خود مستحب است[۲۰۳]. به نظر فقهای اهل سنت[۲۰۴] و مشهور فقهای امامیه[۲۰۵] تتابع این 7 روز واجب نیست. دلیلش افزون بر روایات، اطلاق آیه یادشده است که روزه این 7 روز را به شکل پراکنده نیز شامل می‌شود[۲۰۶].

برخی از فقیهان امامیه با استناد به روایات و این مطلب که امر بر فور دلالت دارد و فور با روزه گرفتن پیاپی عملی می‌شود، روزه گرفتن پیاپی این 7 روز را واجب شمرده‌اند[۲۰۷]. همچنین به فتوای مشهور فقهای شیعه (90)[۲۰۸] و برخی فقیهان اهل سنت[۲۰۹] باید حج‌گزار میان سه و 7 روز روزه مذکور فاصله بیندازد، زیرا قرآن کریم زمان هریک از این سه روز و 7 روز را در وقتی خاص و جدا از یکدیگر بیان می‌دارد: «فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ وسَبعَةٍ اِذا رَجَعتُم»[۲۱۰]. در روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز بر جدایی این روزها تصریح شده است[۲۱۱].

به نظر فقهای شیعه و بسیاری از اهل سنت در صورت روزه نگرفتن سه روز مذکور در ایام حج، وی می‌تواند 10 روز را پس از بازگشت پشت سر هم روزه بگیرد[۲۱۲].

برخی از فقهای اهل سنت فاصله انداختن در وطن را نیز واجب می‌دانند[۲۱۳].

نُه. روزه نذر با نذرِ روزه، روزه واجب می‌شود؛ به دلیل آیاتی که خدا مسلمانان را به وفا به عهد فرمان می‌دهد[۲۱۴]: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَوفوا بِالعُقودِ»[۲۱۵]. اگر مراد از «العُقودِ» در آیه مطلق پیمان باشد؛[۲۱۶] نیز به دلیل آیه 7 انسان / 76 که از وفا به نذر سخن دارد:[۲۱۷] «یُوفُونَ بِالنَّذرِ وَیَخافونَ یَومـًا کانَ شَرُّهُ مُستَطیرا». مفسران شیعه[۲۱۸] و بسیاری از مفسران اهل سنت[۲۱۹]. در شأن نزول آیه مذکور نقل کردند که علی ‌(علیه‌السّلام) و فاطمه (علیهاالسلام) نذر کردند که اگر فرزندانشان از بیماری بهبود یابند، چند روز روزه بگیرند. پس از برآورده شدن حاجت، به نذر خود وفا کردند که آیه یادشده نازل شد و آنان را به جهت وفای به عهد خود ستود.

ده. روزه اعتکاف: به نظر فقیهان شیعه و برخی از فقهای اهل سنت روزه از شرایط اعتکاف است، از این‌رو اعتکاف در ایامی که روزه در آنها صحیح نیست یا شخص نمی‌تواند روزه بگیرد، باطل است[۲۲۰].

دلیل برخی بر شرط بودن روزه برای اعتکاف، آیه «ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیلِ ولا تُبـشِروهُنَّ واَنتُم عـکِفونَ فِی المَسـجِدِ»[۲۲۱] است که اعتکاف را پس از بیان روزه ذکر می‌کند[۲۲۲]. به گفته برخی، دلیل وجوب روزه اعتکاف، عمل پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) است که بدون روزه اعتکاف نمی‌کرد، از این‌رو عمل آن حضرت تبیین آیه مذکور است[۲۲۳]. افزون بر این در روایات منقول از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به وجوب روزه هنگام اعتکاف تصریح شده است[۲۲۴].

بسیاری از فقیهان اهل سنت روزه را برای اعتکاف شرط ندانسته و تنها آن را برای اعتکاف مستحب شمرده‌اند[۲۲۵]. به نظر فقیهان امامیه، روزه اعتکاف در صورت وجوب اعتکاف، واجب و در صورت استحباب آن مستحب است[۲۲۶]. روزه اعتکاف می‌تواند روزه ماه رمضان، روزه نذر یا روزه‌های مستحب باشد[۲۲۷]. البته به نظر بسیاری از فقیهان امامیه پس از گذشت دو روز از اعتکاف مستحب، اعتکاف روز سوم و روزه آن واجب می‌گردد[۲۲۸][۲۲۹].

ب. روزه‌های مستحب

قرآن کریم در آیه 35 احزاب / 33 مردان و زنان باایمان را که اعمال نیکی همچون روزه را به جای می‌آورند، می‌ستاید و آنان را دارای پاداش عظیم می‌داند: «والصـّمینَ والصـّمـتِ ... اَعَدَّ اللّهُ لَهُم مَغفِرَةً و اَجرًا عَظیمـا». این آیه افزون بر روزه واجب، روزه‌های مستحب را دربرمی‌گیرد[۲۳۰].

برخی گفته‌اند: هرکس ماه رمضان و سه روز از هر ماه را روزه بگیرد، از مصادیق روزه‌داران در آیه به شمار می‌رود[۲۳۱]. آیه‌ای دیگر به مؤمنان سیاحت کننده بشارت می‌دهد: «الحـمِدونَ السـّحونَ ... وبَشِّرِ المُؤمِنین»[۲۳۲]. که بر پایه روایات مراد از «السائحون» روزه‌داران‌اند[۲۳۳].

برخی گفته‌اند: مراد کسانی‌اند که پیوسته روزه می‌گیرند[۲۳۴]. روزه مستحب به روز معیّنی اختصاص نداشته، بلکه شخص می‌تواند در همه روزهای سال روزه بگیرد، جز روزهایی که روزه در آن حرام است[۲۳۵]. اما روزه برخی روزها استحباب و پاداش بیشتر دارد.

در روایتی با استناد به آیه «مَن جاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها»[۲۳۶]. پاداش روزه گرفتن سه روز در هر ماه معادل روزه همه روزگار دانسته شده است[۲۳۷].

فقیهان امامیه با استناد به روایاتی دیگر، این سه روز را پنجشنبه نخست، پنجشنبه پایان و نخستین چهارشنبه دهه دوم هر ماه دانسته‌اند[۲۳۸]. افزون بر این، ایام بیض (13 تا 15 هر ماه) روز بعثت پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه وآله) (27 رجب)، روز ولادت آن حضرت (17 ربیع الاول)، روز دحوالارض (25 ذی‌قعده)، روز عید غدیر (18 ذی‌حجه)، همه ماه رجب و شعبان، و برخی روزهای دیگر، روزهایی هستند که روزه آنها مستحب مؤکد و دارای پاداش فراوان دانسته شده است[۲۳۹]. در روایتی، روزه پیاپی ماه شعبان و رمضان، مصداق آیه «شَهرَینِ مُتَتابِعَینِ تَوبَةً مِنَ اللّهِ ...» (نساء / 4، 92) شمرده شده است[۲۴۰]. در حدیثی دیگر از روزه پیاپی پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) در این دو ماه سخن رفته است[۲۴۱].

2. زمان روزه

وقت روزه گرفتن روز است، به دلیل آیه 187 بقره / 2 که ارتکاب مفطرات روزه را برای مسلمانان در شب و تا طلوع صبح جایز می‌شمرد و مسلمانان را به حفظ روزه تا شب فرمان می‌دهد:[۲۴۲] «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم ... وکُلوا واشرَبوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی اللَّیلِ»، از این‌رو روزه گرفتن در شب جایز نیست[۲۴۳]. خواه شب را تنها روزه بگیرد یا روز را نیز ضمیمه آن کند[۲۴۴] که روزه وصال می‌شود. به اجماع فقهای امامیه و برخی از فقهای اهل سنت این روزه حرام است؛[۲۴۵]. اما بیشتر فقیهان اهل‌سنت آن را جایز ولی مکروه شمرده‌اند[۲۴۶].

آغاز وقت روزه در هر روز، زمانی است که سفیدی صبح از سیاهی شب آشکار می‌گردد: «حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ مِنَ الفَجرِ». به فتوای فقیهان امامیه[۲۴۷] و بسیاری از فقهای اهل سنت[۲۴۸] مراد از وقت مذکور طلوع فجر دوم است. برخی از فقهای اهل سنت مطلق طلوع فجر را زمان آغاز روزه دانسته‌اند[۲۴۹].

پایان زمان روزه در هر روز رسیدن شب است: «ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیلِ». به نظر مشهور فقیهان امامیه، رسیدن شب، وقت غروب خورشید و از میان رفتن سرخی مشرق است[۲۵۰].

برخی از فقیهان امامیه، ضمن تأیید این فتوا، معتقدند مکلف باید جزئی از شب را نیز احتیاط ورزد، تا یقین کند که شب فرارسیده است، زیرا تکلیف یقینی، امتثال یقینی را می‌طلبد[۲۵۱]. به باور بعضی دیگر از فقیهان امامیه[۲۵۲]. نیز فقهای اهل سنت[۲۵۳]. استتار قرص خورشید نشانه رسیدن شب است و با غروب خورشید روزه‌دار می‌تواند افطار کند.

3. شرایط روزه

روزه شرایط متعددی دارد که برخی از آنها شرط صحت روزه بر مکلف و بعضی شرط وجوب آن به شمار می‌رود. ا. اسلام به نظر فقیهان امامیه[۲۵۴] و بیشتر فقیهان اهل سنت[۲۵۵]. اسلام شرط صحت روزه است، از این رو عبادات کافران، صحیح نبوده و پذیرفته نمی‌شود.

دلیلش به نظر برخی[۲۵۶]. آیه 54 توبه / 9 است که از عدم پذیرش انفاق‌های آنان به جهت کفرشان سخن می‌گوید: «وما مَنَعَهُم اَن تُقبَلَ مِنهُم نَفَقـتُهُم اِلاّ اَنَّهُم کَفَروا بِاللّهِ وبِرَسولِهِ»؛ نیز آیه 91 آل عمران / 3 از پذیرفته نشدن همه اعمال آنان در صورت مردن بر کفر یاد می‌کند: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا وماتوا وهُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَلَ مِن اَحَدِهِم مِل‌ءُ الاَرضِ ذَهَبــًا» و آیه 23 فرقان / 25 از نابود شدن اعمال آنان: «وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنـهُ هَباءً مَنثورا».

برخی صحیح نبودن روزه کافر را از آن جهت دانسته‌اند که در روزه قصد قربت لازم است و کافر نمی‌تواند قصد قربت داشته باشد[۲۵۷]. در مقابل، برخی از فقیهان اهل سنت، اسلام را شرط وجوب تکلیف دانسته و برآن‌اند که کافران مکلف به فروع اسلام نبوده و روزه بر آنان واجب نیست[۲۵۸].

ب. بلوغ و عقل: روزه بر شخص بالغ و عاقل واجب است و بر کودک و مجنون واجب نیست[۲۵۹]. دلیل آن روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) است که در آنها تکلیف از غیربالغ برداشته شده است[۲۶۰].

برخی افزون بر روایات، دلیل آن را آیه 183 بقره / 2 دانسته‌اند که روزه را بر مؤمنان واجب می‌داند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ»؛ با این استدلال که تنها بر مکلف، مؤمن اطلاق می‌شود[۲۶۱].برخی در این مورد به آیه «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» (بقره / 2، 185) استناد کرده‌اند؛ با این توضیح که مراد از حضور در ماه، حضور شخص با عنوان مکلف بودن است و دیوانه و غیر اهل تکلیف در حکم کسانی‌اند که گویا در این ماه حضور ندارند[۲۶۲]. در مقابل، برخی از فقهای اهل سنت روزه را بر کودک 10 ساله‌ای که توان روزه گرفتن دارد، واجب دانسته‌اند[۲۶۳].

ج. توانایی داشتن

بر پایه آیه 184 بقره / 2 روزه از ناتوانان بر آن، ساقط است و باید فدیه بپردازند: «اَیّامـًا مَعدودتٍ ... وعَلَی الَّذینَ یُطیقونَهُ فِدیَةٌ طَعامُ مِسکینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَهُ واَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم». دیدگاه‌های متعددی درباره مراد از «الَّذینَ یُطیقونَهُ» هست:

1. آیه درباره همه مکلفان است: در صدر اسلام خدا همگان را میان روزه گرفتن و افطار و پرداخت فدیه به جای روزه آزاد گذاشته؛ ولی روزه گرفتن را از افطار بهتر دانست. سپس این حکم با آیه «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» نسخ و تنها به مسافران و بیماران برای افطار اجازه داده شد[۲۶۴].

2.آیه درباره کسانی‌است که نخست توان روزه را دارا بوده‌اند و سپس بر اثر عوارضی، همچون بارداری یا پیری، ناتوان گردیده‌اند[۲۶۵]. این معنا در برخی روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز آمده است[۲۶۶].

براساس این نظریه باید در آیه جمله «ثم صاروا بحیث لا یطیقونه» یا کلمه «لا» قبل از «یطیقونه» در تقدیر گرفته شود[۲۶۷].

3. آیه در مورد کسانی است که همه توان خود را به کار گرفته و روزه را با رنج به جا می‌آورند،[۲۶۸] چنان‌که در لغت نیز ماده «طوق» به همین معنا به کار رفته است[۲۶۹].

بر این اساس، بسیاری از مفسران و فقیهان شیعه[۲۷۰] و اهل سنت[۲۷۱] پیرانی که روزه گرفتن برای آنان طاقت‌فرسا باشد، مبتلایان عطش شدید و زنان باردار و شیرده را از مصادیق آیه شمرده و افطار کردن روزه را بر آنان واجب یا جایز شمرده‌اند؛ همچنین بر پایه آیه یادشده، اینان باید به جای روزه، مسکینی را غذا دهند: «فِدیَةٌ طَعامُ مِسکینٍ» (بقره / 2، 184)؛ به نظر بیشتر فقیهان امامیه یک مد طعام؛ ولی به دیده برخی دو مد طعام. پیروان نظریه نخست، آن را بر استحباب حمل کرده‌اند[۲۷۲].

فقیهان اهل سنت نیز مقدار اطعام مذکور را یک مد یا نصف صاع از گندم یا جو یا خرما دانسته‌اند[۲۷۳]. سپس قرآن در ادامه، انجام دادن عمل نیک از سوی مؤمنان را برای انجام دهندگان آن خیر می‌شمرد: «فَمَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَهُ»[۲۷۴]. به نظر برخی، مراد دادن یک مد طعام اضافه به مسکین یا اطعام به بیشتر از یک مسکین است؛ ولی بعضی مراد از آن را مطلق انجام دادن کار نیک دانسته‌اند[۲۷۵]. برخی نیز «تطوع» را به معنای انجام دادن عمل با رضایت قلبی دانسته و گفته‌اند کسی که روزه را با رضایت قلبی انجام دهد، برای او بهتر خواهد بود[۲۷۶].

د. رویت هلال ماه رمضان

شرط دیگر وجوب روزه ماه رمضان، دیدن هلال این ماه است. دلیلش به دیده بسیاری، آیه 185 بقره / 2 است که دیدن ماه رمضان را در روزه آن شرط می‌داند:[۲۷۷] «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ»، اگر مراد از «شَهِدَ» دیده شدن ماه باشد.

دلیل دیگر به نظر برخی فقیهان، آیه «یَسـ ٔ لونَکَ عَنِ الاَهِلَّةِ قُل هِیَ مَوقیتُ لِلنّاسِ والحَجِّ» (بقره / 2، 189) است که هلال ماه‌ها را از راه‌های معتبر در شناخت اوقات حج، ماه رمضان و سایر اموری که در آنها رعایت وقت لازم است، می‌دانند[۲۷۸].

امام صادق ‌(علیه‌السّلام) نیز در پاسخ سؤال درباره «اَهِلّه» آن را هلال ماه‌ها دانسته و فرمود: مکلف هرگاه هلال ماه رمضان را ببیند، باید روزه بگیرد[۲۷۹].

فقهای اسلامی با استناد به آیه 185 بقره / 2 و روایات، افزون بر مشاهده هلال ماه از سوی مکلف، ثابت شدن هلال با شیاع آن در میان مردم، یا شهادت دو عادل بر رؤیت هلال یا گذشت 30 روز از ماه شعبان یا حکم حاکم را از دیگر راه‌های ثبوت هلال ماه رمضان و وجوب روزه بر مکلف شمرده‌اند[۲۸۰].

ه. نیت روزه به فتوای فقیهان شیعه [۲۸۱] و بسیاری از فقهای اهل سنت[۲۸۲] نیت از شرایط روزه است؛ چه در روزه واجب یا مستحبی یا روزه ماه رمضان یا غیر ماه رمضان.[۲۸۳]. دلیلش آیات 19 ـ 20 اللیل / 92 است که شایستگی پاداش الهی را منحصر در اعمالی می‌دانند که تنها برای رضای خدا انجام گیرد:[۲۸۴] «وما لاَِحَدٍ عِندَهُ مِن نِعمَةٍ تُجزی * اِلاَّ ابتِغاءَ وجهِ رَبِّهِ الاَعلی». بر پایه آیه 5 بینه / 98 نیز مؤمنان مأمورند اعمالشان را خالص برای خدا انجام دهند:[۲۸۵] «وما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ».

روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز اعمال بی نیت را باطل شمرده‌اند[۲۸۶]. در مقابل، برخی از فقهای اهل سنت با استناد به اطلاق آیه «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ» (بقره / 2، 185) نیت را در روزه ماه رمضان واجب ندانسته‌اند. دلیل دیگر آنان این است که نیت در مواردی لازم است که تعیین نوع روزه در آن لازم باشد و چون ماه رمضان به روزه واجب این ماه اختصاص دارد، نیازی به نیت برای تعیین روزه در آن نیست[۲۸۷].

و. حضور در وطن یا اقامت در جایی خاص: بر این اساس، روزه بر مسافر جایز نیست و باید در زمانی دیگر قضای آن را به جا آورد:[۲۸۸]«فَمَن کانَ مِنکُم ... عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِن اَیّامٍ اُخَرَ»[۲۸۹]. آیه 185 این سوره نیز، ضمن تکرار این مطلب، حکمت برداشته شدن روزه از مسافران را آسانگیری و عدم تحمیل تکالیف دشوار بر آنان می‌داند: «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ ومَن کانَ ... عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّن اَیّامٍ اُخَرَ یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولا یُریدُ بِکُمُ العُسر»[۲۹۰].

امام صادق ‌(علیه‌السّلام) در تفسیر این آیه فرمود: شخص حاضر باید روزه بگیرد و مسافر نباید بگیرد[۲۹۱]. روایات متعدد دیگر نیز از واجب نبودن روزه در سفر حتی حرام بودن آن سخن دارند؛ برای نمونه پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) فرمود: خدای متعالی از مسافر تکلیف روزه و بخشی از نماز را برداشته است[۲۹۲]. نیز آن حضرت برداشتن روزه از بیماران و مسافران را هدیه‌ای الهی خواند و رد کردن هدیه خدا از سوی بندگان را شایسته ندانست[۲۹۳].

در سیره عملی ایشان نیز نقل شده که آن حضرت در سفر و پیش چشم مسلمانان روزه خود را افطار کرد و روزه‌دارانی را که از افطار روزه خودداری کردند، گناهکار شمرد[۲۹۴]. در روایاتی نیز امام صادق ‌(علیه‌السّلام) افطار در سفر و به جا آوردن قضای آن را بر مسافر واجب شمرد[۲۹۵]. بر اساس آیات و روایات یادشده، فقیهان امامیه افطار روزه واجب را برای مسافران ـ جز در موارد خاص ـ واجب و روزه گرفتن وی را حرام[۲۹۶] و باطل[۲۹۷] شمرده‌اند. به فتوای فقهای اهل سنت، افطار کردن در سفر مباح است و روزه گرفتن برای توانمندان بهتر است[۲۹۸].

برخی دلیل بهتر بودن روزه را جمله «واَن تَصُومُوا خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم تَعلَمون» در آیه 184 بقره / 2 دانسته‌اند[۲۹۹]. برخی از اهل سنت معتقدند اگر مکلف پس از درک هلال ماه در جای اقامت خود سفر کند، روزه گرفتن در سفر واجب است، زیرا قرآن روزه را بر کسانی که هلال ماه را در وطن درک کرده‌اند، واجب می‌داند:[۳۰۰] «فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهرَ فَلیَصُمهُ»[۳۰۱].

به دیده بیشتر فقیهان امامیه، روزه مستحب در سفر نیز ـ به جز سه روز روزه حاجت در مدینه ـ حرام است؛ ولی برخی آن را مباح یا مکروه شمرده‌اند[۳۰۲]. در چند مورد نیز روزه گرفتن در سفر استثنا شده است؛ ازجمله سه روز روزه بدل از قربانی که انجام دادن آن در سفر حج برای حج‌گزار واجب است: «فَمَن لَم یَجِد فَصِیامُ ثَلـثَةِ اَیّامٍ فِی الحَجِّ» (بقره / 2، 196) و روزه نذر در صورتی که نذر او معلّق به سفر باشد؛ یا سفر و غیر سفر را شامل شود[۳۰۳]. زیرا قرآن وفا به عهد را لازم می‌شمرد: «والموفونَ بِعَهدِهِم اِذا عـهَدوا». (بقره / 2، 177) روایاتی نیز بر این امر دلالت دارند[۳۰۴].

ز. ضرر نداشتن روزه

بر این اساس، روزه برای مریض جایز نیست و باید قضای آن را در زمان بهبودی به جا آورد:[۳۰۵] «اَیّامـًا مَعدودتٍ فَمَن کانَ مِنکُم مریضا ... فَعِدَّةٌ مِن‌اَیّامٍ اُخَرَ»[۳۰۶]. افزون بر این، به آیات نفی حرج در دین، مانند «وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ»[۳۰۷]، بر واجب نبودن روزه بر مریضان استدلال شده است[۳۰۸].

روایات متعدد نیز بیماری را سبب جواز افطار برای روزه‌دار می‌دانند[۳۰۹]. به فتوای فقهای امامیه و بیشتر فقهای اهل سنت، مرض مفطر روزه هر نوع بیماری‌ای است که روزه برای آن زیان داشته باشد[۳۱۰]. مانند اینکه روزه سبب تشدید یا استمرار بیماری یا منع بهبودی آن یا سبب پیدایی بیماری دیگر گردد[۳۱۱]. برخی فقیهان اهل سنت، هر نوع مریضی حتی درد انگشت و دندان را سبب جواز افطار دانسته‌اند[۳۱۲]. در ضرر داشتن روزه برای مریض، علم یا ظنّ مکلف حتی احتمال ضرر کفایت می‌کند[۳۱۳].

تشخیص آن به خود شخص واگذار شده است، چنان که امام صادق ‌(علیه‌السّلام) در مورد حد بیماری‌ای که سبب افطار می‌گردد، با استناد به آیه «بَلِ الاِنسـنُ عَلی نَفسِهِ بَصیرَه»[۳۱۴]. فرمود: شخص به مرض خود و ضرر آن برای خویش از دیگران آگاه‌تر است[۳۱۵]. برخی معتقدند اگر متخصص نیز روزه را برای کسی زیانبخش بداند، شخص می‌تواند روزه‌اش را افطار کند، هرچند آن پزشک عادل یا مسلمان نباشد[۳۱۶]. به نظر فقیهان امامیه[۳۱۷] و برخی از فقهای اهل سنت[۳۱۸] افطار روزه در مواردی که روزه ضرر دارد، واجب است.

بر این پایه اگر مریض با سختی روزه بگیرد، روزه او باطل است و باید قضای آن را به جا آورد[۳۱۹]. ولی بیشتر فقهای اهل سنت، افطار را جایز و روزه مریض را مجزی شمرده‌اند[۳۲۰]. در این میان، برخی روزه گرفتن و بعضی افطار کردن را بهتر دانسته و دسته‌ای بیمار را میان روزه گرفتن و افطار کردن آزاد دانسته‌اند[۳۲۱]. مشهور از فقیهان شیعه[۳۲۲] با استناد به آیات نفی عسر و حرج، همچون «یُریدُ اللّهُ بِکُمُ الیُسرَ ولا یُریدُ بِکُمُ العُسرَ»[۳۲۳] و «وما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَجٍ»[۳۲۴]. نیز برخی روایات گفته‌اند: برای غیر مریض نیز افطار کردن روزه در صورت ترس از پدید آمدن مرض، واجب یا جایز است. این فتوا از برخی فقهای اهل سنت نیز یاد شده است[۳۲۵]. همچنین برخی فقهای اهل سنت با استناد به آیه «ولا تَقتُلوا اَنفُسَکُم»[۳۲۶] که کشتن خود را حرام می‌شمرد، نیز آیه 195 بقره / 2 که از افکندن خود در هلاک با دست خویش نهی می‌کند: «ولا تُلقوابِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَةِ» گفته‌اند: در صورتی که بر اثر غلبه گرسنگی و تشنگی جان روزه‌دار در معرض خطر قرار گیرد، واجب است روزه‌اش را افطار کند، هرچند سالم و در وطن خویش باشد[۳۲۷].

مفطرات روزه

اعمالی بر روزه‌دار حرام و سبب بطلان روزه می‌گردند که قرآن کریم به برخی اشاره دارد. 1. خوردن و آشامیدن خوردن و آشامیدن برای روزه‌دار پس از طلوع فجر تا شب حرام است و روزه را باطل می‌کند:[۳۲۸] «وکُلوا واشرَبوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ مِنَ الفَجرِ ثُمَّ اَتِمّوا الصِّیامَ اِلَی الَّیلِ»[۳۲۹].

به دیده بیشتر فقیهان شیعه[۳۳۰] و اهل سنت[۳۳۱] افزون بر خوراکی‌های متعارف، خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های نامتعارف، همچون خاک، سنگ، چوب، شیره درخت، نیز بر روزه‌دار حرام هستند و خوردن آنها سبب بطلان روزه او می‌گردند، زیرا آیه یادشده اطلاق داشته و همه امور را شامل می‌شود[۳۳۲]. افزون بر این، روزه یعنی امساک از رساندن چیزی به معده که خوردن و آشامیدن چیزهای نامتعارف را نیز دربرمی‌گیرد؛ ضمن اینکه بدن انسان از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های نامتعارف نیز تغذیه می‌کند، از این‌رو خوردن آنها نیز ممنوع است[۳۳۳]. در مقابل، برخی از فقیهان شیعه و اهل سنت، خوردنی‌های نامتعارف را مبطل روزه ندانسته‌اند[۳۳۴]. دلیل اینان افزون بر برخی روایات، انصراف ادله تحریم، به خوردنی‌ها و آشامیدنی‌های متعارف است، پس دیگر موارد را اصل اباحه دربرمی‌گیرد و خوردن و آشامیدن آنها حلال است[۳۳۵].

2. آمیزش

آمیزش با همسر در شب‌های روزه تا طلوع فجر، بر مکلف حلال، اما پس از طلوع فجر حرام است و روزه را باطل می‌کند: [۳۳۶] «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم ... فالـ ٔ نَ بـشِروهُنَّ ... حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ»[۳۳۷]. برداشت حکم یادشده از آیه بر این اساس است که طلوع فجر، افزون بر غایت خوردن و آشامیدن، غایت برای مباشرت با همسر نیز هست[۳۳۸].

این تفسیر در برخی روایات اهل بیت (علیهم‌السّلام) نیز آمده است[۳۳۹]. روایات اسلامی نیز آمیزش با زنان را از محرّمات روزه می‌شمرند[۳۴۰]. در حرمت آمیزش، تفاوتی میان قُبُل (پیش) و دُبُر (پشت) زنان نیست[۳۴۱]. افزون بر این، فقیهان شیعه و بیشتر فقیهان اهل سنت[۳۴۲] با استناد به روایات، مطلق‌آمیزش حتی لواط با مردان و آمیزش با حیوانات را حرام و مبطل روزه دانسته‌اند[۳۴۳].

3. بقای بر جنابت تا طلوع فجر: به فتوای بیشتر فقیهان امامیه[۳۴۴] و برخی از فقیهان اهل سنت[۳۴۵]، ماندن عمدی بر حالت جنابت در شب تا طلوع فجر، حرام است و سبب بطلان روزه می‌گردد. دلیش روایاتی از پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) و اهل بیت (علیهم‌السّلام)[۳۴۶] است. در برابر، بیشتر فقیهان اهل سنت[۳۴۷] و برخی از فقیهان امامیه[۳۴۸] بقا بر جنابت را سبب بطلان روزه ندانسته‌اند.

دلیل اینان افزون بر اصل اباحه،[۳۴۹] آیه 187 بقره / 2 است که مباشرت با زنان را در شب‌های ماه رمضان تا طلوع فجر مباح می‌خواند: «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم ... حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ» و لازِم جواز مباشرت تا طلوع فجر، آن است که شخص به عمد می‌تواند تا طلوع فجر بر جنابت باقی بماند و پس از طلوع فجر غسل کند [۳۵۰].

به سخن دیگر، اگر تقدیم غسل جنابت بر طلوع فجر واجب باشد، بایستی مباشرت با زنان در جزء اخیر شب حرام باشد و این، برخلاف آیه مذکور است[۳۵۱]. دلیل دیگر آن است که آیه یادشده آمیزش با همسر را در شب‌های روزه مباح می‌شمرد: «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم» و اطلاق آمیزش در شب اقتضا دارد که مباشرت با همسر در همه اجزای شب، از جمله جزء متصل به طلوع فجر، نیز جایز باشد که نتیجه آن بقاء بر جنابت تا طلوع صبح است[۳۵۲]. افزون بر این، در روایات متعددی نیز غسل جنابت پس از طلوع فجر باطل کننده روزه شمرده نشده است[۳۵۳].

پیروان نظریه مشهور، استدلال به آیه را چنین پاسخ داده‌اند که اطلاق آن با روایاتی که بقای جنابت را تا طلوع فجر حرام دانسته، تقیید خورده است. افزون بر این، روایات مذکور به جهت مخالفت با اجماع و شهرت فقیهان امامیه حجیت ندارد؛[۳۵۴] یا بر تقیه حمل می‌گردد[۳۵۵].

آداب روزه

روزه مستحباتی دارد که برخی از آنها ویژه ماه رمضان و بعضی عام‌اند و همه روزه‌ها را دربرمی‌گیرند. از آداب روزه، آمیزش با همسر در شب نخست ماه رمضان است، چنان که امیرمؤمنان ‌(علیه‌السّلام) با استناد به آیه 187 بقره / 2: «اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم»[۳۵۶] آن را مستحب شمرده است.

برخی برداشت استحباب از آیه را ـ با توجه به اینکه آیه تنها از حلال بودن آمیزش سخن دارد ـ از آن جهت دانسته‌اند که خدا دوست دارد که مؤمنان از آنچه خدا برای آنان مباح کرده از همان آغاز بهره ببرند[۳۵۷]. خوردن سحری از دیگر اعمال مستحب برای روزه‌دار است[۳۵۸]. به دیده برخی، این حکم را از آیه «وکُلوا واشرَبوا حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الخَیطُ الاَبیَضُ مِنَ الخَیطِ الاَسوَدِ مِنَ الفَجرِ»[۳۵۹]. که به خوردن و آشامیدن تا طلوع فجر فرمان می‌دهد، می‌توان دریافت[۳۶۰]. همچنین، خوردن سحری نیروی شخص را برای روزه افزایش داده و اقتدا به پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) نیز به شمار می‌رود[۳۶۱].

افزون بر این، در روایاتی از آن حضرت (صلّی‌الله علیه وآله)[۳۶۲] و اهل بیت (علیهم‌السّلام)[۳۶۳] این عمل مستحب و بهتر دانسته شده است.

دعا خواندن برای روزه‌دار به ویژه در ماه رمضان مورد تأکید است[۳۶۴]. بر این اساس، قرآن کریم در لابه‌لای آیات روزه و بیان احکام آن، مؤمنان را به دعا کردن به درگاه الهی ترغیب می‌کند و دعای آنان را مستجاب می‌داند: «شَهرُ رَمَضانَ الَّذِی اُنزِلَ فیهِ القُرءانُ ... * واِذَا سَاَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلیَستَجیبوا لی ... * اُحِلَّ لَکُم لَیلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ اِلی نِساکُم»[۳۶۵].

پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه وآله) نیز دعا در این ماه را مستجاب شمرده و مؤمنان را به دعا کردن در آن ترغیب کرده است[۳۶۶]. علی ‌(علیه‌السّلام) نیز مسلمانان را به استغفار و دعای فراوان در ماه رمضان سفارش کرده و دعا و استغفار در این ماه را سبب دفع بلا و از میان رفتن گناهان دانسته است[۳۶۷].

امام صادق ‌(علیه‌السّلام) نیز روزه‌داران را از کسانی شمرده که دعای آنان بی‌پاسخ باز نمی‌گردد[۳۶۸]. افزون بر این، دعاهای خاص متعددی نیز برای روزه‌دار در ماه رمضان یاد شده‌اند؛ همچون دعای افتتاح، دعای ابوحمزه ثمالی، دعاهای خاص هر روز ماه رمضان، دعاهای شب قدر[۳۶۹]. فقیهان امامیه و اهل سنت نیز اعمال دیگری را از مستحبات روزه شمرده‌اند؛ مانند افطار کردن با خرما، کشمش، آب یا شیر،[۳۷۰] مسواک زدن،[۳۷۱] پیش داشتن نماز بر افطار در صورت توانایی روزه‌دار،[۳۷۲] پرداختن به استغفار، تسبیح، صلوات بر محمد و آل محمد، تلاوت قرآن، صله رحم، تشییع جنازه و عیادت بیماران،[۳۷۳]، افطاری دادن[۳۷۴] و حفظ زبان از سخنان لغو و بی‌فایده[۳۷۵].

امام صادق ‌(علیه‌السّلام) نیز روزه‌داران را از کسانی شمرده که دعای آنان بی‌پاسخ باز نمی‌گردد[۳۷۶]. افزون بر این، دعاهای خاص متعددی نیز برای روزه‌دار در ماه رمضان یاد شده‌اند؛ همچون دعای افتتاح، دعای ابوحمزه ثمالی، دعاهای خاص هر روز ماه رمضان، دعاهای شب قدر[۳۷۷].

فقیهان امامیه و اهل سنت نیز اعمال دیگری را از مستحبات روزه شمرده‌اند؛ مانند افطار کردن با خرما، کشمش، آب یا شیر[۳۷۸]، مسواک زدن[۳۷۹]، پیش داشتن نماز بر افطار در صورت توانایی روزه‌دار[۳۸۰]، پرداختن به استغفار، تسبیح، صلوات بر محمد و آل محمد، تلاوت قرآن، صله رحم، تشییع جنازه و عیادت بیماران[۳۸۱]، افطاری دادن[۳۸۲] و حفظ زبان از سخنان لغو و بی‌فایده[۳۸۳].

پانویس

  1. لغت‌نامه، ج 8، ص 12363، «روزه»؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 5
  2. مسالک الافهام، شهید، ج 2، ص 6؛ جامع المدارک، ج 2، ص 140
  3. لمغنی، ج 3، ص 3.
  4. تحریر الاحکام، ج 1، ص 449؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 75
  5. المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 54؛ المجموع، ج 6، ص 247.
  6. تاج العروس، ج 17، ص 423؛ لسان العرب، ج 12، ص 350، «صوم»
  7. لسان العرب، ج 12، ص 351.
  8. نک: سلسلة الینابیع، ج 6، ص 268؛ مستند العروه، خویی، ج 1، ص 391، «کتاب الصوم»
  9. مختلف الشیعه، ج 3، ص 507؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 512
  10. الکافی، ج 4، ص 95 - 96؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 172.
  11. مختلف الشیعه، ج 3، ص 507؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 79؛ البحر الرائق، ج 2، ص 451.
  12. المجموع، ج 6، ص 357؛ معجم لغة الفقهاء، ص 278.
  13. کشاف القناع، ج 2، ص 396؛ جواهرالکلام، ج 29، ص127 - 128.
  14. ) مستند الشیعه، ج 10، ص 511؛ العروة الوثقی، ج 3، ص 662.
  15. بدائع الصنائع، ج 2، ص 79؛ البحر الرائق، ج 2، ص 451.
  16. مستندالشیعه، ج 10، ص 511.
  17. الحدائق، ج 13، ص2 - 3؛ العروة الوثقی، ج 3، ص 521.
  18. مفردات، ص 246، «ساح»؛ تاج العروس، ج 4، ص98 - 99، «سیح».
  19. جامع البیان، ج 11، ص 51؛ مجمع البیان، ج 5، ص 13.
  20. الکافی، ج 5، ص 15؛ تهذیب، ج 6، ص 130؛ کنزالعمال، ج 2، ص 7.
  21. نک: التفسیر الکبیر، ج 16، ص 203.
  22. مفردات، ص 246.
  23. لسان العرب، ج 2، ص 493؛ تاج العروس، ج 4، ص 98، «سیح»
  24. الصحاح، ج 2، ص 706؛ لسان العرب، ج4، ص 438، «صبر».
  25. جامع البیان، ج 1، ص 370؛ فقه القرآن، ج 1، ص 174.
  26. من لا یحضره‌الفقیه، ج 2، ص 76؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 408.
  27. مسند احمد، ج 2، ص 384؛ الکافی، ج 4، ص 66؛ زبدة البیان، ص 129.
  28. زبدة البیان، ص128 - 129؛ لسان العرب، ج 4، ص 43؛ تاج العروس، ج 7، ص 75، «صبر».
  29. لکشاف، ج 1، ص 334؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 76؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 182
  30. علل الشرایع، ج 2، ص 379؛ من لا یحضره الفقیه، ج، ص 74.
  31. الصافی، ج 1، ص 218؛ الکشاف، ج 1، ص 334.
  32. تهذیب، ج 4، ص 306؛ جامع الاحادیث، ج 9، ص 431
  33. تهذیب، ج 4، ص 300؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 458.
  34. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 547؛ مستدرک الوسائل، ج، ص 517؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 411
  35. وسائل الشیعه، ج 10، ص 439؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 410.
  36. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 485
  37. کتاب مقدس، سفر تثنیه: 9: 9.
  38. قاموس کتاب مقدس، ص 428.
  39. مقارنة الادیان، ص 150.
  40. کتاب مقدس، متی، 4: 2.
  41. کتاب مقدس، لوقا، 5: 33 - 35
  42. کتاب مقدس، متی: 6: 16.
  43. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 99 - 100؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 240.
  44. المیزان، ج 2، ص 26
  45. مقارنة الادیان، ص 149.
  46. رسائل المرتضی، ج 2، ص 21 - 22؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 74؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 274.
  47. الامالی، ص 277؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 485.
  48. مجمع البیان، ج 2، ص 6؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 74 - 75؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 274 - 275.
  49. مجمع الزوائد، ج 3، ص 139؛ کنزالعمال، ج 8، ص 483
  50. نک: التبیان، ج 2، ص 115؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 76؛ المیزان، ج 2، ص 7
  51. علل الشرایع، ج 2، ص 378 - 379؛ بحارالانوار، ج 9، ص 369
  52. وسائل الشیعه، ج 10، ص 114؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص156 - 157.
  53. علل الشرایع، ج 2، ص 382؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 177.
  54. التبیان، ج 7، ص
  55. التبیان، ج 7، ص 121؛ جامع البیان، ج 16، ص 94.
  56. تفسیر ثعلبی، ج 3، ص 66؛ مجمع البیان، ج 2، ص 290.
  57. مجمع البیان، ج 2، ص 290؛ التفسیر الکبیر، ج 8، ص 43.
  58. المیزان، ج 2، ص 7؛ مقارنة الادیان، ص 149 - 150.
  59. مقارنة الادیان، ص 149.
  60. مقارنة الادیان، ص 150
  61. المیزان، ج 2، ص 8
  62. مسند احمد، ج 2، ص 143؛ صحیح البخاری، ج 2، ص 226.
  63. نک: تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 6؛ تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 461.
  64. نک: جامع البیان، ج 2، ص 177 - 178؛ مجمع البیان، ج 2، ص 9؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 78
  65. نک: تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 6؛ مجمع البیان، ج 2، ص 9؛ نک: التفسیر الکبیر، ج 5، ص 78.
  66. جامع البیان، ج 2، ص 180؛ مجمع البیان، ج 2، ص 10 - 11
  67. نک: جامع البیان، ج 2، ص 178؛ مجمع البیان، ج 2، ص 9
  68. )جامع البیان، ج 2، ص 177، 179؛ مجمع البیان، ج 2، ص 9
  69. مجمع البیان، ج 2، ص 9؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 78؛ المیزان، ج 2، ص 9
  70. المیزان، ج 2، ص 4 - 8
  71. منتهی المطلب، ج 2، ص 897؛ المجموع، ج 6، ص 5؛ البدایة النهایه، ج 3، ص 311، 419؛ فتح الباری، ج 1، ص 47؛ ج 4، ص 127.
  72. تفسیر سمعانی، ج 2، ص 11.
  73. الصحیح من سیرة النبی، ج 4، ص 301.
  74. الکامل، ج 2، ص 80؛ مجمع الزوائد، ج 6، ص 30.
  75. البدایة والنهایه، ج 2، ص 429؛ الصحیح من سیرة النبی، ج 4، ص 302.
  76. اسباب النزول، ص 30؛ فقه القرآن، ج 1، ص 197.
  77. مجمع البیان، ج 2، ص 21؛ الصافی، ج 1، ص 225.
  78. جامع البیان، ج 2، ص 223؛ مجمع البیان، ج 2، ص 21 - 22؛ الدر المنثور، ج 1، ص 197.
  79. الفرقان، ج 2، ص 56.
  80. )جامع البیان، ج 2، ص 176؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 11.
  81. المیزان، ج 2، ص 46؛ الفرقان، ج 2، ص 56
  82. المیزان، ج 2، ص24 - 25؛ نمونه، ج 1، ص 628
  83. علل الشرایع، ج 1، ص 270؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 242
  84. )جامع‌البیان، ج 11، ص 52؛ ج 28، ص 210؛ مجمع‌البیان، ج 5، ص 130؛ ج 10، ص 60
  85. جامع البیان، ج 1، ص 370؛ المیزان، ج 1، ص 153
  86. الکافی، ج 4، ص 63؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 7
  87. الکافی، ج 2، ص 18؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 7؛ صحیح البخاری، ج 1، ص 8
  88. الکافی، ج 4، ص 63؛ صحیح البخاری، ج 8، ص 197؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 405.
  89. الکافی، ج 4، ص 63؛ صحیح البخاری، ج 8، ص 197؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 405
  90. بحارالانوار، ج 93، ص 256؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 381.
  91. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 76؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 401.
  92. کنزالعمال، ج 8، ص 450؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 502
  93. نمونه، ج 1، ص 632.
  94. مع الطب فی القرآن الکریم، ص 200
  95. المیزان، ج 2، ص 8.
  96. التفسیر الکبیر، ج 5، ص 77.
  97. الکافی، ج 4، ص 63؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 14؛ مسند احمد، ج 2، ص 306، 465.
  98. مسند احمد، ج 1، ص 447؛ سنن النسائی، ج 4، ص 170؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 411.
  99. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 44؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج1، ص 102؛ تفسیر سمرقندی، ج 1، ص 76
  100. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 555؛ مسند احمد، ج 4، ص 260؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 115.
  101. الکافی، ج 4، ص 66؛ تهذیب، ج 3، ص 57.
  102. الامالی، ص 108؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 245.
  103. الامالی، ص 645؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 402.
  104. الکشاف، ج 4، ص 153؛ فتح القدیر، ج 5، ص 284.
  105. بحارالانوار، ج 93، ص 346؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 105.
  106. بحارالانوار، ج 93، ص 346؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 105.
  107. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 503؛ جامع احادیث الشیعه، ج 9، ص 95.
  108. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 74؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 241.
  109. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 424؛ مجمع الزوائد، ج 3، ص 141.
  110. المقنعه، ص 294؛ نک: مغنی المحتاج، ج 1، ص 420.
  111. (بقره / 2، 184)
  112. مجمع البیان، ج 2، ص 9؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 78؛ اعانة الطالبین، ج 2، ص 243.
  113. (بقره / 2، 185)
  114. فقه الصادق، ج 8، ص 69.
  115. بدائع الصنائع، ج 2، ص 75؛ فقه الصادق، ج 8، ص 69.
  116. بدائع الصنائع، ج 2، ص 75؛ مغنی المحتاج، ج 1، ص 42؛ مستند العروه، خویی، ج 1، ص 9، «کتاب الصوم».
  117. الخلاف، ج 2، ص206 - 207؛ جامع الخلاف، ص 16؛ المجموع، ج 6، ص 257.
  118. (بقره / 2، 185)
  119. بدائع الصنائع، ج 2، ص 96؛ کتاب الصوم، ص 227؛ مستمسک العروه، ج 8، ص 485.
  120. مشارق الشموس، ج 2، ص 389؛ کتاب الصوم، ص 227 - 229.
  121. الخلاف، ج 2، ص 210؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 475.
  122. المجموع، ج 6، ص 367؛ المغنی، ج 3، ص88 - 89.
  123. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 181؛ المجموع، ج 6، ص 367؛ المغنی، ج 3، ص 88.
  124. المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 75؛ بدائع‌الصنائع، ج 2، ص 76؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 282.
  125. تهذیب، ج 4، ص 276؛ سنن الدار قطنی، ج 2، ص 174؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 343.
  126. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 181 - 182؛ المغنی، ج 3، ص 88.
  127. الحدائق، ج 13، ص 316؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 47
  128. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 181، 183؛ المجموع، ج 6، ص 367؛ نیل الاوطار، ج 4، ص 316.
  129. بدائع الصنائع، ج 2، ص 76؛ المحلی، ج 6، ص 261؛ نیل الاوطار، ج 4، ص 316.
  130. المحلی، ج 6، ص 261.
  131. ایضاح الفوائد، ج 3، ص 408 - 409؛ کفایة الاحکام، ج 2، ص 392 - 394.
  132. معجم لغة الفقهاء، ص 297
  133. مسالک الافهام، شهید، ج 9، ص 464؛ جواهر الکلام، ج 33، ص 96.
  134. مسالک الافهام، شهید، ج 9، ص 527؛ التبیان، ج 9، ص 540.
  135. (مجادله / 58، 3 - 4)
  136. زبدة البیان، ص 610؛ المغنی، ج 8، ص 591.
  137. زبدة البیان، ص 678؛ جامع المدارک، ج 5، ص 21.
  138. المجموع، ج 17، ص 374؛ بدائع الصنایع، ج 5، ص 11؛ المغنی، ج 8، ص 613
  139. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 187؛ المجموع، ج 19، ص 18 - 186؛ المغنی، ج 10، ص 37.
  140. مجمع البیان، ج 3، ص 157؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 32؛ زبده‌البیان، ص 678.
  141. (نساء / 4، 92)
  142. المغنی، ج 10، ص 41؛ مغنی المحتاج، ج 4، ص 108؛ کشاف القناع، ج 2، ص 377.
  143. مختلف الشیعه، ج 8، ص 211؛ مسالک الافهام، شهید، ج 10، ص 9.
  144. المراسم العلویه، ص 190؛ مختلف الشیعه، ج 8، ص 21.
  145. المبسوط، طوسی، ج 7، ص 246.
  146. المجموع، ج 19، ص 189؛ مغنی المحتاج، ج 4، ص 10.
  147. المجموع، ج 19، ص 189.
  148. المغنی، ج 10، ص 41.
  149. الخلاف، ج 5، ص 322 - 323؛ فقه القرآن، ج 2، ص 241.
  150. المغنی، ج 10، ص 40.
  151. المغنی، ج 10، ص 40؛ المجموع، ج 19، ص 184.
  152. الخلاف، ج 5، ص 323؛ السرائر، ج 3، ص 75؛ جامع المدارک، ج 6، ص 293.
  153. المغنی، ج 10، ص 40.
  154. (بقره / 2، 196)
  155. جامع البیان، ج 2، ص 315؛ مجمع‌البیان، ج 2، ص 38.
  156. المقنع، ص 180؛ الحدائق، ج 15، ص 513.
  157. المبسوط، سرخسی، ج 4، ص 74 - 75؛ مغنی المحتاج، ج 1، ص 530
  158. تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 14؛ المجموع، ج 7، ص 247؛ المغنی، ج 3، ص 520.
  159. (مائده / 5، 95)
  160. المجموع، ج 7، ص 423؛ مختلف‌الشیعه، ج 4، ص 89 - 90؛ مسالک الافهام، شهید، ج 2، ص 414.
  161. الحدائق، ج 15، ص 179؛ مختلف الشیعه، ج 4، ص 8 - 90.
  162. المجموع، ج 7، ص 438.
  163. مختلف الشیعه، ج 4، ص 92؛ کتاب الحج، ج 4، ص 8.
  164. لمجموع، ج 7، ص 438.
  165. المجموع، ج 7، ص 438.
  166. الخلاف، ج 2، ص 402 - 403؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 200؛ تذکرة الفقهاء، ج 7، ص 402.
  167. الکافی، ج 4، ص 358؛ تهذیب، ج 5، ص 333.
  168. السنن‌الکبری، ج10، ص60؛ الدرالمنثور، ج1، ص21.
  169. بدائع الصنائع، ج 2، ص 200؛ تذکرة الفقهاء، ج 7، ص 403؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 242
  170. فقه القرآن، ج 2، ص 228؛ التفسیر الکبیر، ج 12، ص 77.
  171. المغنی، ج 11، ص 273.
  172. الخلاف، ج 6، ص 143؛ ریاض المسائل، ج 11، ص 23.
  173. المغنی، ج 11، ص 273؛ المجموع، ج 18،ص 122
  174. الخلاف، ج 6، ص 143؛ المغنی، ج 11، ص 273.
  175. المغنی، ج 11، ص 273؛ المجموع، ج 18، ص 122.
  176. (بقره / 2، 196)
  177. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 187؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 399.
  178. السرائر، ج 1، ص 592؛ مختلف الشیعه، ج 3، ص 567.
  179. جواهرالکلام، ج 19، ص 164 - 165.
  180. المغنی، ج 3، ص 505؛ المجموع، ج 7، ص 185؛ مستند الشیعه، ج 12، ص 343.
  181. مستند الشیعه، ج 12، ص 343.
  182. مختلف الشیعه، ج 3، ص 568؛ الروضة البهیه، ج 2، ص 295.
  183. مختلف الشیعه، ج 3، ص 568.
  184. المبسوط، سرخسی، ج 4، ص 181؛ المغنی، ج3، ص 505؛ المجموع، ج 7، ص 185.
  185. المبسوط، سرخسی، ج 4، ص 181.
  186. مختلف الشیعه، ج 4، ص 272 - 273؛ الحدائق، ج 1، ص 131.
  187. المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 81؛ المغنی، ج 3، ص 50؛ المجموع، ج 6، ص 441.
  188. تفسیر قرطبی، ج 2، ص 400؛ مختلف الشیعه، ج 4، ص 273؛ الحدائق، ج 17، ص 124.
  189. المجموع، ج 7، ص 186؛ المهذب البارع، ج 2، ص 19؛ مستند الشیعه، ج 12، ص 351.
  190. المجموع، ج 7، ص 186.
  191. الحدائق، ج 17، ص 145؛ مستند الشیعه، ج 12، ص 35.
  192. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 225؛ ریاض المسائل، ج 5، ص 497؛ مستند الشیعه، ج 12،ص 343
  193. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 225؛ مستند الشیعه، ج 12، ص 344.
  194. مختلف الشیعه، ج 3، ص 567 - 568؛ ریاض المسائل، ج 5، ص 497.
  195. المدونة الکبری، ج 1، ص 213؛ المغنی، ج 3، ص 506؛ الجوهر النقی، ج 7، ص 387.
  196. الثمر الدانی، ص 385.
  197. (بقره / 2، 196)
  198. الکافی، ج 4، ص 510؛ تهذیب، ج 5، ص 38 - 39؛ صحیح البخاری، ج 2، ص 181.
  199. الخلاف، ج 2، ص 279؛ تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 276؛ مدارک الاحکام، ج 8، ص 59.
  200. مسالک الافهام، شهید، ج 2، ص 306؛ الحدائق، ج 17، ص 151.
  201. المجموع، ج 7، ص 185؛ کشاف القناع، ج 2، ص 527.
  202. بدائع الصنائع، ج 2، ص 174؛ المجموع، ج 7، ص 185ـ187؛ مواهب‌الجلیل، ج4، ص 270-271.
  203. مواهب الجلیل، ج 4، ص 270.
  204. فتح العزیز، ج 7، ص 190؛ کشاف القناع، ج 2، ص 528.
  205. مختلف الشیعه، ج 3، ص 509؛ تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 275.
  206. مدارک الاحکام، ج 8، ص 58؛ کشاف القناع، ج 2، ص 528.
  207. نک: مختلف الشیعه، ج 3، ص 509؛ مستند الشیعه، ج 12، ص 356.
  208. تذکرة الفقهاء، ج 8، ص 276؛ کتاب الحج، ج 5، ص 279.
  209. المجموع، ج 7، ص 185، 188.
  210. (بقره / 2، 196)
  211. صحیح البخاری، ج 2، ص 181؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص 182؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 493.
  212. المغنی، ج 3، ص 508؛ الحدائق، ج 17، ص 155 - 156؛ جواهرالکلام، ج 19، ص 187.
  213. المجموع، ج 7، ص 185؛ نک: المغنی، ج 3، ص 508.
  214. الاقتصاد، ص 290؛ فقه القرآن، ج 1، ص 190.
  215. (مائده / 5، 1)
  216. احکام القرآن، جصاص، ج 2، ص 370؛ مجمع البیان، ج 3، ص 259 - 260.
  217. منتهی المطلب، ج 2، ص 586؛ فقه القرآن، ج 1، ص 190.
  218. مجمع البیان، ج 10، ص 209؛ الصافی، ج 7، ص 358.
  219. الکشاف، ج 4، ص 197؛ التفسیر الکبیر، ج 30، ص 244؛ تفسیر بیضاوی، ج 5، ص 428.
  220. المبسوط، سرخسی، ج3، ص 116؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 314 - 315؛ الحدائق، ج 13، ص 456.
  221. (بقره / 2، 187)
  222. مسائل الناصریات، ص 299؛ فقه القرآن، ج 1، ص 197؛ نیل الاوطار، ج 4، ص 360.
  223. مسائل الناصریات، ص 299.
  224. الکافی، ج 4، ص 176؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 535.
  225. المجموع، ج 6، ص 485؛ المغنی، ج 3، ص 120 - 121.
  226. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 188.
  227. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 249؛ الحدائق، ج 13، ص 457.
  228. (107)
  229. ریاض المسائل، ج 5، ص 516 - 518؛ جواهرالکلام، ج 17، ص 168.
  230. روح المعانی، ج 22، ص 21؛ المیزان، ج 16، ص 314.
  231. تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 496؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 200.
  232. (توبه / 9، 112)
  233. الکافی، ج 5، ص 15؛ تهذیب، ج 6، ص 130؛ جامع البیان، ج 11، ص 52.
  234. التفسیر الکبیر، ج 16، ص 203؛ تفسیر قرطبی، ج 8، ص 270.
  235. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 188.
  236. (انعام / 6، 160)
  237. الکافی، ج 4، ص 92 - 93؛ من لا یحضره الفقیه، ج، ص 83.
  238. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 189.
  239. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 189 - 200؛ الحدائق، ج 13، ص 347 - 386.
  240. الکافی، ج 4، ص 92؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 496.
  241. الکافی، ج 4، ص 92؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 9 - 94.
  242. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 111؛ بدایع الصنائع، ج 2، ص 77.
  243. بدائع الصنائع، ج 2، ص 77؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 14؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 587.
  244. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 210 - 211؛ شرائع الاسلام، ج 1، ص 146.
  245. المجموع، ج 6، ص 357؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 210 - 211؛ الحدائق، ج 13، ص 392.
  246. المغنی، ج 3، ص 101؛ مواهب الجلیل، ج 3، ص 308.
  247. تذکره‌الفقهاء، ج 6، ص 145؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 190؛ جواهرالکلام، ج 16، ص 384.
  248. المغنی، ج 3، ص 3؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 77.
  249. المجموع، ج 6، ص 303؛ کشاف القناع، ج 2، ص 366.
  250. مختلف الشیعه، ج 3، ص 502؛ مجمع الفائده، ج 5، ص 7.
  251. نک: مستند العروه، خویی، ج 1، ص 418، «کتاب الصوم».
  252. مختلف الشیعه، ج 3، ص 502؛ کفایة الاحکام، ج 1، ص 227.
  253. المجموع، ج 6، ص 305؛ تحفة الفقهاء، ج 1، ص 342.
  254. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 102؛ جواهرالکلام، ج 16، ص 327؛ مستند العروه، خویی، ج 1، ص 423، «کتاب الصوم».
  255. المجموع، ج 6، ص 252 - 253؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 87؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1663.
  256. مستمسک العروه، ج 8، ص 402؛ مستند العروه، ج 1، ص 424، «کتاب الصوم».
  257. المعتبر، ج 2، ص 683.
  258. بدائع الصنائع، ج 2، ص 87؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1663.
  259. شرائع الاسلام، ج 1، ص 149؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 147، 165 - 167؛ المجموع، ج 6، ص 252 - 254.
  260. المجموع، ج 6، ص 253 ـ 254؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 100؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 333.
  261. تفسیر جامع آیات الاحکام، ج 3، ص 131.
  262. احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 224؛ فقه القرآن، ج 1، ص 182.
  263. المغنی، ج 3، ص 90.
  264. جامع‌البیان، ج 2، ص 180؛ احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 216؛ مجمع البیان، ج 2، ص 10.
  265. احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 216؛ مجمع البیان، ج 2، ص 10.
  266. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 133 - 134؛ الکافی، ج 4، ص 116.
  267. مجمع البیان، ج 2، ص 10؛ تفسیر جامع آیات الاحکام، ج 3، ص 144.
  268. التفسیر الکبیر، ج 5، ص 87؛ المیزان، ج 2، ص 11.
  269. مفردات، ص 313، «طوق».
  270. مجمع البیان، ج 2، ص 10؛ مختلف الشیعه، ج 3، ص 542 - 548؛ جواهرالکلام، ج 17، ص 145.
  271. التفسیر الکبیر، ج 5، ص 87؛ المجموع، ج 6، ص 257 - 258؛ المغنی، ج 3، ص 77 - 80.
  272. مختلف الشیعه، ج 3، ص 546؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 379.
  273. المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 101؛ المغنی، ج 3، ص 78؛ اعانة الطالبین، ج 2، ص 248.
  274. (بقره / 2، 184)
  275. جامع البیان، ج 2، ص 193 - 194؛ مجمع البیان، ج، ص 11.
  276. المیزان، ج 2، ص 13.
  277. الحدائق، ج 13، ص 240؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 164.
  278. الخلاف، ج 2، ص 170؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 117 - 118.
  279. الکافی، ج 4، ص 76؛ تهذیب، ج 4، ص 155.
  280. الحدائق، ج 13، ص 241 - 263؛ العروة الوثقی، ج، ص 628 - 629؛ تفسیر جامع آیات الاحکام، ج 3، ص 169؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1651.
  281. الخلاف، ج 2، ص 162؛ المعتبر، ج 2، ص 643.
  282. فتح العزیز، ج 6، ص 289؛ المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 59 - 60؛ المغنی، ج 3، ص 22 - 24.
  283. الخلاف، ج 2، ص 162؛ المغنی، ج 3، ص 22 - 24؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 7.
  284. الخلاف، ج 2، ص 162؛ المعتبر، ج 2، ص 643.
  285. المعتبر، ج 2، ص 643؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 7.
  286. تذکره‌الفقهاء، ج 6، ص 7؛ المغنی، ج 3، ص 23 - 24.
  287. المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 59؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 83 ـ 84.
  288. الخلاف، ج 1، ص 572؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 151 - 152.
  289. (بقره / 2، 184)
  290. (بقره / 2، 185)
  291. الکافی، ج 4، ص 126 - 127؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 141.
  292. مسنداحمد، ج 5، ص 29؛ سنن النسائی، ج 4، ص 181؛ کنزالعمال، ج 8، ص 610 - 611.
  293. الکافی، ج 4، ص 127؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 140.
  294. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 141؛ صحیح مسلم، ج، ص 142؛ سنن الترمذی، ج 2، ص107.
  295. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 143؛ الکافی، ج 4، ص 131.
  296. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 105؛ کفایة الاحکام، ج 1، ص 201.
  297. تذکرة الفقهاء، ج 4، ص 414؛ الروضة البهیه، ج 2، ص 101؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 346.
  298. المغنی، ج 3، ص 33؛ المجموع، ج 6، ص 260؛ مواهب الجلیل، ج 3، ص 310.
  299. احکام القرآن، جصاص، ج 1، ص 261؛ مواهب الجلیل، ج 3، ص 310؛ الثمر الدانی، ص 305.
  300. المغنی، ج 3، ص 33.
  301. (بقره / 2، 185)
  302. الحدائق، ج 13، ص 198؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 34 - 350.
  303. مدارک الاحکام، ج 6، ص 150؛ الحدائق، ج 13، ص 191؛ العروة الوثقی، ج 3، ص 614.
  304. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 106؛ منتهی المطلب، ج 2، ص 586؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 199، 379.
  305. المجموع، ج 6، ص 257؛ تذکره‌الفقهاء، ج 6، ص 107؛ کتاب الصوم، ص 271.
  306. (بقره / 2، 184؛ نیز 185)
  307. (حجّ / 22، 78)
  308. المجموع، ج 6، ص 157؛ کتاب الصوم، ص 271.
  309. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 132 - 133؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 219.
  310. تذکره‌الفقهاء، ج 6، ص 107، 150؛ المغنی، ج 3، ص 86؛ نک: البحرالرائق، ج 2، ص 456 - 457.
  311. المغنی، ج 3، ص 85 - 86؛ تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 107؛ مستندالشیعه، ج 10، ص 373 - 374.
  312. المغنی، ج 3، ص 86.
  313. مستند الشیعه، ج 10، ص 375؛ العروة الوثقی، ج 3، ص 615.
  314. (قیامت / 75، 14)
  315. الکافی، ج 4، ص 118؛ تهذیب، ج 3، ص 177.
  316. مستند الشیعه، ج 10، ص 375؛ ریاض المسائل، ج 5، ص 477
  317. الروضة البهیه، ج 2، ص 105؛ مستندالشیعه، ج 10، ص 376.
  318. بدائع الصنائع، ج 2، ص 97.ا
  319. الروضة البهیه، ج 2، ص 105؛ مستندالشیعه، ج 10، ص 376.
  320. المجموع، ج 6، ص 257 - 258؛ المغنی، ج 3، ص 8.
  321. بدایة المجتهد، ج 1، ص 237؛ التفسیر الکبیر، ج 5، ص 85
  322. الحدائق، ج 13، ص 171؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 37 - 375؛ جواهر الکلام، ج 16، ص 347.
  323. (بقره / 2، 185)
  324. (حجّ / 22، 78)
  325. المغنی، ج 3، ص 86.
  326. (نساء / 4، 29)
  327. المجموع، ج 6، ص 258؛ اعانة الطالبین، ج 2، ص 267.
  328. المجموع، ج 6، ص 312؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 43؛ مستند الشیعه، ج 10، ص 223.)
  329. (بقره / 2، 187)
  330. مختلف الشیعه، ج 3، ص 387؛ الحدائق، ج 13، ص 5؛ العروة الوثقی، ج 3، ص 541.
  331. المجموع، ج 6، ص 315؛ المغنی، ج 3، ص 36.
  332. مختلف‌الشیعه، ج 3، ص 387؛ المجموع، ج 6، ص315.
  333. مختلف الشیعه، ج 3، ص 387 - 388.
  334. المغنی، ج 3، ص 36؛ الحدائق، ج 13، ص 57.
  335. المجموع، ج 6، ص 321؛ فتح العزیز، ج 6، ص 447؛ مختلف الشیعه، ج 3، ص 389 - 390.
  336. مدارک‌الاحکام، ج6، ص44؛ الحدائق، ج13،ص10.
  337. (بقره / 2، 187)
  338. الحدائق، ج 13، ص 106.
  339. بحارالانوار، ج20، ص242؛ نورالثقلین، ج1، ص173.
  340. نورالثقلین، ج 1، ص 172 - 173؛ بحارالانوار، ج 20، ص 241.
  341. المغنی، ج 3، ص 54، 57؛ المجموع، ج 6، ص 321؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 44.
  342. المغنی، ج 3، ص 57؛ المجموع، ج 6، ص 321.
  343. المجموع، ج 6، ص 321؛ فتح العزیز، ج 6، ص 447؛ مختلف الشیعه، ج 3، ص 389 - 390.
  344. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 26؛ مختلف الشیعه، ج 3، ص 406.
  345. المجموع، ج 6، ص 308؛ تحفة الفقهاء، ج 1، ص 369.
  346. مسند احمد، ج 6، ص 184؛ مسند ابن راهویه، ج 2، ص 498؛ وسائل الشیعه، ج 10، ص 63.
  347. نک: المجموع، ج 6، ص 321 - 322؛ بدائع الصنائع، ج 2، ص 92.
  348. نک: الحدائق، ج 3، ص 57؛ نک: مستند الشیعه، ج 1، ص 245.
  349. نک: مستند الشیعه، ج 10، ص 245.
  350. .المبسوط، سرخسی، ج 3، ص 56؛ نک: المجموع، ج 6، ص 321 - 322
  351. مدارک الاحکام، ج 6، ص 54
  352. مسالک الافهام، کاظمی، ج 1، ص 343.
  353. مدارک الاحکام، ج 6، ص 54؛ نک: مستند الشیعه، ج 10، ص 245.
  354. مستند الشیعه، ج 10، ص 246؛ مدارک الاحکام، ج، ص 55.
  355. وسائل الشیعه، ج 10، ص 60؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 55.
  356. مسالک الافهام، شهید، ج 7، ص 36؛ جامع المدارک، ج 4، ص 139.
  357. الوافی، ج 11، ص 497؛ الحدائق، ج 13، ص 453.
  358. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 231؛ المجموع، ج 6، ص 359؛ المغنی، ج 3، ص 100.
  359. (بقره / 2، 187)
  360. فقه القرآن، ج 1، ص 202.
  361. فقه القرآن، ج 1، ص 202.
  362. الکافی، ج 4، ص 92، 95؛ صحیح البخاری، ج 2، ص 232.
  363. الکافی، ج 4، ص 94؛ نک: تهذیب، ج 4، ص 198.
  364. تفسیر جامع آیات الاحکام، ج 3، ص 174 - 175.
  365. (بقره / 2، 185 - 187)
  366. وسائل الشیعه، ج 10، ص 314؛ بحارالانوار، ج 93، ص 357.
  367. الکافی، ج 4، ص 88؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 108.
  368. الکافی، ج 2، ص 510؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 226.
  369. تفسیر جامع آیات‌الاحکام، ج 3، ص 175.
  370. شرائع الاسلام، ج 1، ص 142؛ قواعد الاحکام، ج 1، ص 373؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1691.
  371. شرائع الاسلام، ج 1، ص 142؛ قواعد الاحکام، ج 1، ص 373؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1691.
  372. مستندالشیعه، ج 10، ص 332؛ جواهرالکلام، ج 16، ص 385.
  373. المقنعه، ص 309؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1622.
  374. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 253؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1622.
  375. تهذیب، ج 4، ص 194؛ بدایة المجتهد، ج1، ص 246؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1687.
  376. الکافی، ج 2، ص 510؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 226.
  377. تفسیر جامع آیات‌الاحکام، ج 3، ص 175.
  378. شرائع الاسلام، ج 1، ص 142؛ قواعد الاحکام، ج 1، ص 373؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1691.
  379. شرائع الاسلام، ج 1، ص 142؛ قواعد الاحکام، ج 1، ص 373؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1691.
  380. مستندالشیعه، ج 10، ص 332؛ جواهرالکلام، ج 16، ص 385.
  381. المقنعه، ص 309؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1622.
  382. تذکرة الفقهاء، ج 6، ص 253؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1622.
  383. تهذیب، ج 4، ص 194؛ بدایة المجتهد، ج1، ص 246؛ الفقه الاسلامی، ج 3، ص 1687.

منابع

  1. احکام القرآن، ابن العربی (م. 543 ق.)، به کوشش محمد عطاء، لبنان، دارالفکر؛
  2. احکام القرآن، الجصاص (م. 370 ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق؛
  3. اسباب النزول، الواحدی (م. 468 ق.)، قاهرة، الحلبی و شرکاه، 1388 ق؛
  4. اعانة الطالبین، السید البکری الدمیاطی (م. 1310 ق.)، بیروت، دارالفکر، 1418 ق؛
  5. الاقتصاد، الطوسی (م. 460 ق.)، تهران، مکتبة جامع چهل ستون، 1400 ق؛
  6. الامالی، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، البعثة، 1417 ق؛
  7. ایضاح الفوائد، محمد بن الحسن بن یوسف الحلی (م. 771 ق.)، به کوشش اشتهاردی و دیگران، قم، العلمیة، 1387 ق؛
  8. بحارالانوار، المجلسی (م. 1110 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛
  9. البحر الرائق، ابونجیم المصری (م. 970 ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418ق؛
  10. بدائع الصنائع، علاءالدین الکاسانی (م. 587 ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیة، 1409 ق؛
  11. بدایة المجتهد، ابن رشد القرطبی (م. 595 ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دارالفکر، 1415 ق؛
  12. البدایة والنهایه، ابن کثیر (م. 774 ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق؛
  13. البرهان فی تفسیر القرآن، البحرانی (م. 1107 ق.)، قم، البعثة، 1415 ق؛
  14. تاج العروس، الزبیدی (م. 1205 ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414 ق؛
  15. التبیان، الطوسی (م. 460 ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  16. تحریر الاحکام الشرعیه، العلامة الحلی (م. 726 ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق ‌(علیه‌السّلام)، 1420 ق؛
  17. تحفة الفقهاء، علاءالدین السمرقندی (م. 9 ـ 535 ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1414 ق؛
  18. تذکرة الفقهاء، العلامة الحلی (م. 726 ق.)، قم، آل البیت علیهم ‌السلام، 1414 ق؛
  19. تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم (م. 327 ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریة، 1419 ق؛
  20. تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م. 774 ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، 1409 ق؛
  21. تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل)، البیضاوی (م. 685 ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دارالفکر، 1416 ق؛
  22. تفسیر ثعلبی (الکشف والبیان)، الثعلبی (م. 427 ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422 ق؛
  23. تفسیر جامع آیات الاحکام، زین‌العابدین قربانی لاهیجی، قم، سایه، 1375 ش؛
  24. تفسیر سمرقندی (بحرالعلوم)، السمرقندی (م. 375 ق.)، به کوشش محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر؛
  25. تفسیر سمعانی (تفسیر القرآن)، منصور السمعانی (م. 489 ق.)، به کوشش غنیم و یاسر، ریاض، دارالوطن، 1418 ق؛
  26. تفسیر العیاشی، العیاشی (م. 320 ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛
  27. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، القرطبی (م. 671 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405 ق؛
  28. التفسیر الکبیر، الفخرالرازی (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413 ق؛
  29. تهذیب الاحکام، الطوسی (م. 460 ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1365 ش؛
  30. الثمر الدانی، الآبی الازهری (م. 1330 ق.)، بیروت، المکتبة الثقافیه؛
  31. جامع احادیث الشیعه، اسماعیل معزی ملایری، قم، مطبعة العلمیة، 1399 ق؛
  32. جامع البیان، الطبری (م. 310 ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415 ق؛
  33. جامع الخلاف والوفاق، علی بن محمد القمی (م. قرن 7)، به کوشش حسنی، قم، زمینه‌سازان ظهور امام عصر؛
  34. جامع المدارک، سید احمد الخوانساری (م. 1405 ق.)، به کوشش غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، 1405 ق؛
  35. جوامع الجامع، الطبرسی (م. 548 ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1418 ق؛
  36. جواهر الکلام، النجفی (م. 1266 ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  37. الجوهر النقی، الماردینی (750 ق)، دارالفکر؛
  38. الحدائق الناضره، یوسف البحرانی (م. 1186 ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363 ش؛
  39. الخلاف، الطوسی (م. 460 ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407 ق؛
  40. الدرالمنثور، السیوطی (م. 911 ق.)، بیروت، دارالمعرفة، 1365 ق؛
  41. رسائل المرتضی، السید المرتضی (م. 436 ق.)، به کوشش حسینی و رجائی، قم، دارالقرآن، 1405 ق؛
  42. روح المعانی، الآلوسی (م. 1270 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  43. الروضة البهیة فی شرح اللمعه، الشهید الثانی (م. 965 ق.)، به کوشش کلانتر، قم، مکتبة الداوری، 1410 ق؛
  44. ریاض المسائل، سید علی الطباطبائی (م. 1231 ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1422 ق؛
  45. زبدة البیان، المقدس الاردبیلی (م. 993 ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
  46. السرائر، ابن ادریس (م. 598 ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411 ق؛
  47. سلسلة الینابیع الفقهیه، علی اصغر مروارید، بیروت، فقه الشیعة، 1413 ق؛
  48. سنن ابن ماجه، ابن‌ماجه (م. 275 ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395 ق؛
  49. سنن الترمذی، الترمذی (م. 279 ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دارالفکر، 1402 ق؛
  50. سنن الدار قطنی، الدار قطنی (م. 385 ق.)، به کوشش مجدی الشوری، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1417 ق؛
  51. السنن الکبری، البیهقی (م. 458 ق.)، بیروت، دارالفکر؛
  52. سنن النسائی، النسائی (م. 303 ق.)، بیروت، دارالفکر، 1348 ق؛
  53. شرائع الاسلام، المحقق الحلی (م. 676 ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409 ق؛
  54. الصافی، الفیض الکاشانی (م. 1091 ق.)، بیروت، اعلمی، 1402 ق؛
  55. الصحاح، الجوهری (م. 393 ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق؛
  56. صحیح البخاری، البخاری (م. 256 ق.)، بیروت، دارالفکر، 1401 ق؛
  57. صحیح مسلم بشرح النووی، النووی (م. 676 ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 ق؛
  58. الصحیح من سیره‌النبی صلی ‌الله ‌علیه ‌و ‌آله، جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دارالسیرة، 1414 ق؛
  59. العروة الوثقی، سید محمد کاظم یزدی (م. 1337 ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1420 ق؛
  60. علل الشرایع، الصدوق (م. 381 ق.)، به کوشش بحرالعلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، 1385 ق؛
  61. عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور (م. 880 ق.)، به کوشش عراقی، قم، سیدالشهداء، 1403 ق؛
  62. فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م. 852 ق.)، بیروت، دارالمعرفه؛
  63. فتح العزیز، عبدالکریم بن محمد الرافعی (م. 623 ق.)، دارالفکر؛
  64. فتح القدیر، الشوکانی (م. 1250 ق.)، بیروت، دارالمعرفه؛
  65. الفرقان، محمد صادقی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1365 ش؛
  66. الفقه الاسلامی وادلته، وهبة الزحیلی، دمشق، دارالفکر، 1418 ق؛
  67. فقه القرآن، الراوندی (م. 573 ق.)، به کوشش الحسینی، قم، مکتبة النجفی، 1405 ق؛
  68. قاموس کتاب مقدس، مستر هاکس، تهران، اساطیر، 1377ش؛
  69. قواعد الاحکام، العلامة الحلی (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1413 ق؛
  70. الکافی، الکلینی (م. 329 ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1375 ش؛
  71. الکامل فی التاریخ، علی ابن اثیر (م. 630 ق.)، بیروت، دار صادر، 1385 ق؛ کتاب الحج،
  72. محاضرات الخوئی (م. 1413 ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دارالعلم، 1410 ق؛
  73. کتاب الصوم، الانصاری (م.1281ق.)، به کوشش گروهی از محققان، قم، المؤتمر العالمی، 1413ق؛
  74. کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، 1380 ش؛
  75. الکشاف، الزمخشری (م. 538 ق.)، مصطفی البابی، 1385 ق؛
  76. کشاف القناع، منصور البهوتی (م. 1051 ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1418 ق؛
  77. کفایة الاحکام (کفایة الفقه)، محمد باقر السبزواری (م. 1090 ق.)، به کوشش الواعظی، قم، النشر الاسلامی، 1423 ق؛
  78. کنزالعمال، المتقی الهندی (م. 975 ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرسالة، 1413 ق؛
  79. لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزة، 1405 ق؛
  80. لغت نامه، دهخدا (م. 1334 ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377 ش؛
  81. المبسوط، السرخسی (م. 483 ق.)، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛
  82. المبسوط فی فقه الامامیه، الطوسی (م. 460 ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه؛
  83. مجمع البیان، الطبرسی (م. 548 ق.)، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، 1415 ق؛
  84. مجمع الزوائد، الهیثمی (م. 807 ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی، 1402 ق؛
  85. مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبیلی (م. 993 ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416 ق؛
  86. المجموع شرح المهذب، النووی (م. 676 ق.)، دارالفکر؛
  87. المحلی بالآثار، ابن حزم الاندلسی (م. 456 ق.)، به کوشش احمد شاکر، بیروت، دارالفکر؛
  88. مختلف الشیعه، العلامة الحلی (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412 ق؛
  89. مدارک الاحکام، سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م. 1009 ق.)، قم، آل البیت علیهم ‌السلام، 1410 ق؛
  90. المدونة الکبری، مالک‌بن انس (م. 179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛
  91. المراسم العلویه، سلار حمزة بن عبدالعزیز (م. 448 ق.)، به کوشش حسینی، قم، المجمع العالمی لاهل‌البیت علیهم ‌السلام، 1414 ق؛
  92. مسائل الناصریات، السید المرتضی (م. 436 ق.)، تهران، رابطة الثقافة والعلاقات الاسلامیة، 1417 ق؛
  93. مسالک الافهام الی آیات الاحکام، فاضل الجواد الکاظمی (م. 1065 ق.)، به کوشش شریف‌زاده، تهران، مرتضوی، 1365 ش؛
  94. مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، الشهید الثانی (م. 965 ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416 ق؛
  95. مستدرک الوسائل، النوری (م. 1320 ق.)، بیروت، آل البیت علیهم ‌السلام، 1408 ق؛
  96. مستمسک العروة الوثقی، سید محسن حکیم (م. 1390 ق.)، قم، مکتبة النجفی، 1404 ق؛
  97. مستند الشیعه، احمد النراقی (م. 1245 ق.)، قم، آل البیت علیهم ‌السلام، 1415 ق؛
  98. مستند العروة الوثقی، تقریر بحث الخوئی (م. 1413 ق.)، مرتضی بروجردی، قم، مدرسة دارالعلم؛
  99. مسند ابن راهویه، اسحاق بن راهویه (م. 238 ق.)، به کوشش البلوشی، المدینة، مکتبة الایمان، 1412 ق؛
  100. مسند احمد، احمد بن حنبل (م. 241 ق.)، بیروت، دار صادر؛
  101. مشارق الشموس، حسین بن جمال‌الدین الخوانساری (م. 1099 ق.)،
  102. آل‌البیت علیهم ‌السلام؛ مع الطب فی القرآن الکریم، عبدالحمید دیاب و احمد قرقوز، به کوشش محمود نسیمی، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، 1402ق؛
  103. المعتبر، المحقق الحلی (م. 676 ق.)، مؤسسه سیدالشهداء، 1363 ش؛
  104. معجم لغة الفقهاء، محمد قلعة جی، بیروت، دارالنفائس، 1408 ق؛
  105. المغنی، عبدالله بن قدامة (م. 620 ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه؛
  106. مغنی المحتاج، محمد الشربینی (م. 977 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377 ق؛
  107. مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، نشر الکتاب، 1404 ق؛
  108. مقارنة الادیان الاسلام، احمد الشلبی، القاهرة، النهضة المصریة، 1973م؛
  109. المقنع، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی ‌(علیه‌السّلام)، 1415 ق؛
  110. المقنعه، المفید (م. 413 ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410 ق؛ منتهی المطلب، العلامة الحلی (م. 726 ق.)، چاپ سنگی؛
  111. من لا یحضره الفقیه، الصدوق (م. 381 ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛
  112. مواهب الجلیل، الحطاب الرعینی (م. 954 ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1416 ق؛
  113. المهذب البارع، ابن فهد الحلّی (م. 841 ق.)، به کوشش العراقی، قم، النشر الاسلامی، 1407 ـ 1413 ق؛
  114. المیزان، الطباطبائی (م. 1402 ق.)، بیروت، اعلمی، 1393 ق؛
  115. نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1375 ش؛
  116. نورالثقلین، العروسی الحویزی (م. 1112 ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1373ش؛
  117. نیل الاوطار، الشوکانی (م. 1255 ق.)، بیروت، دارالجیل، 1973 م؛
  118. الوافی، الفیض الکاشانی (م. 1091 ق.)، به کوشش ضیاءالدین، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین ‌(علیه‌السّلام)، 1406 ق؛
  119. وسائل الشیعه، الحر العاملی (م. 1104 ق.)، قم، آل البیت علیهم ‌السلام، 1412 ق.

پدیدآور: سید جعفر صادقی فدکی