عبدالقادر گیلانی
نام | ابومحمد عبدالقادر بن موسی بن عبدالله |
---|---|
نامهای دیگر | عبدالقادرگیلانی، تاج العارفین و... |
تولد | 470ق |
آثار | إغاثة العارفین وغایة منى الواصلین. أوراد الجیلانی. آداب السلوک والتوصل إلى منازل السلوک. |
فعالیت | رهبری طریقت قادریه |
عبدالقادر گیلانی (470-561 ق) ابومحمد عبدالقادر بن موسی بن عبدالله است که در میراث مغرب به شیخ بوعلام جیلانی معروف و ملقب است. در مشرق به عبدالقادر الجیلانی یا گیلانی معروف به "سلطان الأولیاء"امام صوفیه، فقیه حنبلی شافعی است[۱]. پیروانش به او لقب "باز الله الأشهب"،"تاج العارفین"، "محیی الدین" و "قطب بغداد" دادهاند. طریقت صوفیه قادریه به او منتسب است.
نسب و خانواده
أبومحمد عبدالقادر بن موسى بن عبدالله بن یحیى بن محمد بن داود[۲] بن موسى بن عبدالله بن موسى بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن أبیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤی بن غالب بن فهر بن مالک بن قریش بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن إلیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.
عبدالقادر دارای تعداد زیادی فرزند بود و تربیت آنها را خود به عهده داشت. ده نفر از آنها مشهور بودند:
عبدالله
بزرگترین فرزند شیخ از ابن الحسین و ابوغالب بن البناء حدیث فراگرفت، وی در صفر سال پانصد و هشتاد و هفت درگذشت و در سال پانصد و هشت متولد شد [۳].
عبدالوهاب
او در خط مقدم فرزندانش قرار داشت که در دوران حیات خود از طرف او در مدرسه پدرش درس میخواندند و بعد از پدرش موعظه میکرد و فتوا میداد و مردم را به شیوه او آموزش میداد و در سال 573ق درگذشت.
عیسی
کسی که موعظه میکرد، فتوا میداد و آثار گردآوری میکرد، از جمله کتاب "جواهر الاسرار ولطائف الانوار" در علم تصوف از آثار اوست. او به مصر آمد و در آنجا پس از تحصیل به سخنرانی و موعظه شد. او در سال 573 هجری در همانجا درگذشت.
عبدالعزیز
او عالمی متواضع بود. موعظه میکرد و تدریس مینمود و دانشمندان زیادی از محضر او آموختند و او در زمان جنگ صلیبیان و فتح عسقلان حضور داشت و از شهر بیتالمقدس دیدن کرده و در آنجا در سال 602 هجری درگذشت.
عبدالجبار
او پدرش را درک کرد و از او آموخت. نویسنده خوبی بود. راه تصوف را دنبال کرد و در کنار پدرش به خاک سپرده شد.
عبدالرزاق
او حافظ کامل قرآن بود با دانش حدیثی خوب، فقیه در فقه حنبلی و بیشتر در خانه خود مشغول عبادت بود و فقط جمعهها بیرون میرفت. او در 603 هجری درگذشت و در باب الحرب در بغداد به خاک سپرده شد.
ابراهیم
او از پدرش آموخت و از نقل خبر کرد و به واسط عراق رفت و در سال 592 هجری در آنجا درگذشت.
یحیی
او فقیهی محدث بود که مردم از او بهره میبردند. او عازم مصر شد و سپس به بغداد بازگشت و در سال 600 هجری قمری در آنجا درگذشت و در کنار پدرش مدفون شد.
موسی
او در محضر پدر آموخت و به دمشق سفر کرد و در آنجا ساکن شد و سپس به مصر رفت و دوباره به دمشق بازگشت و در آنجا درگذشت.
صالح
در بیشتر کشورها به او لقب دادهاند و اکثر منابع تخصصی زندگینامه وی را آوردهاند و در نزدیکی پدرش در بغداد به خاک سپرده شده است[۴]
تولد و تربیت
وی در یازدهم ربیع الثانی سال 470 ق / 1077 م متولد شد و در مورد محل تولد وی اختلاف نظر وجود دارد. زیرا روایات متعددی وجود دارد که مهمترین آنها این است که وی گفته است متولد گیلان در شمال ایران در سواحل دریای خزر است. روایت دیگر آنکه او در جیلان حدود 40 کیلومتری جنوب بغداد متولد شده که با مطالعات تاریخی دانشگاهی اثبات شده و توسط خانواده گیلانی در بغداد پذیرفته شده است. عبدالقادر در خانوادهای بزرگ شد که منابع پدرش را ابو صالح موسی، به زهد معرفی کردند. و شعار او مبارزه با نفس و تزکیه آن با اعمال صالح است و به همین دلیل نام مستعار او را "محب الجهاد" گذاشتهاند[۵].
ورود به بغداد
عبدالقادر در جوانی به دست اعضای خانواده خود مقداری از علوم شرعی را کسب کرده بود. در دوره عباسیان پس از استقرار در بغداد سال 488 هـ برابر با1095م به مدرسه شیخ ابوسعید مخرمی پیوست که اکنون در محله باب الشیخ قراردارد [۶].دورانی که شیخ به بغداد آمد در هرج و مرجی بود که در سراسر دولت عباسی حاکم بود، زیرا صلیبیون به مرزهای شام حمله میکردند و آنها توانستند انطاکیه و بیتالمقدس را تصرف کنند و بسیاری از مسلمانان را کشتند و پول زیادی را غارت کردند.
شرایط اجتماعی
زندگی اجتماعی در قرن ششم هجری به دلیل فساد سیاسی که ظرفیتهای اجتماعی، مادی و اخلاقی را از بین برد و همچنین درگیریهای مختلف بحرانهای اقتصادی و گسترش همه گیریها رو به وخامت گذاشت. در آغاز قرن هفتم هجری نزاع بین مردم شهرهای مختلف و همچنین بین مردم محلههای یک شهر ادامه داشت. مانند درگیری در بغداد بین مردم باب الازج و مردم مامونیه [۷] و نزاع در هرات بین مردم[۸]. در مورد بحرانهای اقتصادی تعداد آنها بیشمار است و تورم را در همه کشورهای اسلامی به دنبال داشته است و هیچ کشوری از آنها در امان نیست و در بسیاری موارد منجر به قحطی شده است. سال تولد رازی یعنی 543ق زمانی است که تورم همه کشورها را فراگرفت، از خراسان تا عراق، شام و کشورهای آفریقا[۹]. در سال 574 هجری قمری افزایش قیمتها نیز تشدید شد و به سایر نقاط گسترش یافت و تا سال بعد ادامه یافت [۱۰]. این بحرانها مردم را بر خوردن حیوانات ممنوعه و منفور سوق داده است و روایات زیادی در کتابهای تاریخ وجود دارد که در مورد خوردن انسانها اسناد آورده است.
آثار
گیلانی تالیفات متعددی در مورد اصول، فروع وتصوف داشته و به زبانهای دیگر مانند انگلیسی ترجمه شده است که عبارتند از [۱۱]:
إغاثة العارفین وغایة منى الواصلین.
أوراد الجیلانی.
آداب السلوک والتوصل إلى منازل السلوک.
تحفة المتقین وسبیل العارفین.
جلاء الخاطر.
حزب الرجاء والانتهاء.
الحزب الکبیر.
دعاء البسملة.
الرسالة الغوثیة.
رسالة فی الأسماء العظیمة للطریق إلى الله.
الغُنیة لطالبی طریق الحق.
الفتح الربانی والفیض الرحمانی.
فتوح الغیب.
الفیوضات الربانیة.
معراج لطیف المعانی.
یواقیت الحکم.
سر الأسرار فی التصوف.
الطریق إلى الله.
رسائل الشیخ عبدالقادر[۱۲].
المواهب الرحمانیة.
حزب عبدالقادر الجیلانی.
تنبیه الغبی إلى رؤیة النبی.
الرد على الرافضة.
وصایا الشیخ عبدالقادر.
بهجة الأسرار ومعدن الأنوار فی مناقب الباز الأشهب.
تفسیر الجیلانی.
الدلائل القادریة.
الحدیقة المصطفویة.
الحجة البیضاء.
عمدة الصالحین فی ترجمة غنیة الصالحین.
بشائر الخیرات.
ورد الشیخ عبدالقادر الجیلانی.
کیمیاء السعادة لمن أراد الحسنى وزیادة.
المختصر فی علم الدین.
مجموعة خطب[۱۳].
مذهب و عقیده
گیلانی علاوه بر مکتب حنبلی به مکتب شافعی فتوا میداد، بنابراین النووی در مورد وی گفت: او شیخ شافعیه و حنبلی در بغداد بود. ابوعبدالله محمد المسناوی الدلائی(متوفی 1136 ق) دراینباره در مورد شیخ نوشت و اظهار داشت: «این نشان میدهد که او به آموزه احمد حتی در شاخهها ملزم نبوده است. او با توجه به دانش و بینش خود جانب احتیاط را لحاظ میکند و از دو آموزه انتخاب میکرد و بهترین آنها را با اطمینان انجام میدهد[۱۴].
وفات
گیلانی در شب شنبه 10 ربیع الثانی سال 561 هجری قمری در سن نود سالگی درگذشت. پسرش عبدالوهاب او را آماده کرد و در میان فرزندان و اصحابش نماز گذارده شد سپس در راهرو مدرسهاش به خاک سپرده شد[۱۵] [۱۶].
پانویس
- ↑ عبدالله بن أسعدالیافعی (2006 م). أحمد فرید المزیدی (المحرر). خلاصة المفاخر فی مناقب الشیخ عبدالقادر. دار الآثار الإسلامیة للطباعة والنشر. صفحة 10
- ↑ کتاب من الشک إلى الیقین (کتاب)، دراسة فی نسب الشیخ عبدالقادر الجیلانی، بحث نقدی فی مصادر التاریخ الإسلامی الوسیط ،تألیف جمالالدین فالح الکیلانی، تقدیم الدکتور حسین علی محفوظ، دار الزنبقة، القاهرة، 2013
- ↑ ذکره الذهبی فی وفیات سنة 587 من تاریخ الاسلام وابن الدبیثی فی المختصر المحتاج الیه من تاریخ بغداد بتحقیق مصطفى جواد ج2 ص 149، انظر: الشیخ عبدالقادر الکیلانی رؤیة تاریخیة معاصرة د. جمالالدین فالح الکیلانی، دار مصر مرتضى للکتاب، بیروت 2011 ص 43
- ↑ المختصر فی تاریخ شیخ الأسلام عبدالقادر الکیلانی، عبدالغنی الدروبی، باکستان، کراجی، 1972، ص12. ولعبدالقادر الجیلانی کُنیة بغدادیة شعبیة، هی "أبو قُبْقاب"، وذلک لأنه قیل إن الشیخ الجیلانی رمى بقُبقابه الذی کان یتوضأ به بلداً بعیداً فأصاب من أراد إصابتهم من ملوک الهند لسبب ما جلالالدین الحنفی، معجم اللغة العامیة البغدادیة، ج1، ص50
- ↑ سیر أعلام النبلاء - الإمام الذهبی - مؤسسة الرسالة - الطبعة: الثالثة، 1405 هـ/ 1985 م - الجزء 20 - الصفحة 439
- ↑ الذیل على طبقات الحنابلة، ابن رجب الحنبلی، ج1، ص290
- ↑ ابن الأثیر، الکمال فی التاریخ، مج9، ص268
- ↑ ابن الأثیر، الکمال فی التاریخ، مج9، ص270
- ↑ ابن الأثیر، الکمال فی التاریخ، مج9، ص23. وأبوالفداء، المختصر فی أخبار البشر، ج2،(د. ط)، دار الکتاب اللبنانی، بیروت (د. ت)، ص31
- ↑ ابن الأثیر، الکمال فی التاریخ، مج9، ص145
- ↑ کتاب الشیخ عبدالقادر الکیلانی رؤیة تاریخیة معاصرة (کتاب)، تقدیم الدکتور عماد عبدالسلام رؤوف، مؤسسة مصر مرتضى للکتاب العراقی – بغداد 2011 وله طبعة ثانیة فی الولایات المتحدة 2014 ص 87
- ↑ باز الله الاشهب، یوسف زیدان، دار المعارف، مصر، 1999، ص31
- ↑ کتاب:جغرافیة الباز الاشهب، تحقیق مکان ولادة الشیخ عبدالقادر الکیلانی، د. جمالالدین فالح الکیلانی، مکتبة الجلیس -بیروت،2012،ص107
- ↑ أبوبکر القادری (1999 م). الشیخ عبدالقادر الجیلانی ودوره فی الدعوة الإسلامیة فی أنحاء العالمین، الأسیوی والأفریقی. بیروت - لبنان: مطبعة النجاح الجدیدة. صفحة 107. مؤرشف من الأصل فی 22 أغسطس 2020
- ↑ عبدالقادر الجیلی أو الجیلانی أو الکیلانی
- ↑ محمود فهمی درویش، مصطفى جواد، أحمد سوسة، دلیل الجمهوریة العراقیة لسنة 1960،ص277،211