علاءالدوله سمنانی

از ویکی‌وحدت
علاءالدوله سمنانی
علاءالدوله سمنانی.jpg
نام کاملعلاء‌الدوله احمد بن محمد بن احمد بیابانکى سمنانى
نام‌های دیگر
  • س‍م‍ن‍ان‍ی‌
  • ع‍لاءال‍دول‍ه‌
  • علاءال‍دول‍ه‌ س‍م‍ن‍ان‍ی‌
  • اب‍وال‍م‍ک‍ارم‌ اح‍م‍د
  • ع‍لاءال‍دول‍ه‌ س‍م‍ن‍ان‍ی‌
  • رک‍ن‌ال‍دی‍ن بیابانکی
  • رکن‌الدین احمد بن محمد
اطلاعات شخصی
روز تولد659ق.
محل تولدسمنان، قریه بیابانک
روز درگذشت736ق.
محل درگذشتسمنان، صوفی‌آباد
دیناسلام، شیعه
استادان
  • رکن‌الدین صایم
  • رشید ابن ابى القاسم
آثار
  • العروه لاهل الخلوه و الجلوه (عربی)
  • التاویلات النجمیه فی التفسیر الاشاری الصوفی
  • مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی
فعالیت‌ها
  • قطب هفدهم سلسله ذهبیه
  • امور دیوانی ایلخانان

ابوالمکارم رکن‌الدین علاءالدوله احمدبن‌محمدبن‌احمد بیابانکی سمنانی (659ـ736ق)، از عرفای بزرگ کبروی به شمار می‌آید که به اعتبار وی، این طریقت علائیه نیز خوانده ‌شده است. خاندان علاءالدوله، از خانواده‌های اصیل و ثروتمند سند بودند که به سمنان کوچ کردند و در عصر ایلخانان، صاحب مشاغل دولتی بودند. دوران زندگی علاءالدوله را به دو دوره، قبل و بعد از توبه و تحول روحانی‌اش، می‌توان تقسیم کرد. دوران کودکی و خردسالی خویش به فراگیری علوم مشغول بوده و از آنجا که در خانوادهای اشرافی و دارای اصل و نسبت می‌زیسته با روش بزرگ زادگان تربیت یافته است. او سفرهای زیادی به بغداد، شام، مکه، خراسان و برخی از اماکن متبرکه داشته است و بارها به سفر مکه رفته است. ایشان علاوه بر تربیت شاگردان و عرفای نامدار که هر یک به تنهایی عهده‌دار تعلیم شاگردان و مریدان بسیار شدند.

زندگی‌نامه علاءالدوله سمنانی

ابوالمکارم رکن‌الدین علاءالدوله احمد‌بن‌محمد‌بن‌احمد بیابانکی سمنانی، عارف بزرگ ایرانی، در اواخر قرن هفتم و اوایل سده هشتم می‌زیسته است[۱][۲]. تولد وی را در ماه ذی‌الحجه سال 659 قمری[۳]، در قریه بیابانک سمنان، نگاشته‌اند. خاندان علاءالدوله، از خانواده‌های اصیل و ثروتمند سند بودند، که بعدها در بیابانک و سمنان، استقرار یافتند و در روزگار ایلخانان، صاحب مشاغل دیوانی شدند[۴]. آن‌گونه که جامی، ایشان را در زمره «ملوک سمنان» می‌شمارد[۵][۶].

دوران زندگانی علاءالدوله را به دو دوره قبل و بعد از توبه و تحول روحانی‌اش، می‌توان تفکیک کرد[۷]. وی ابتدا، پس از فراگیری پاره‌ای علوم نقلی و عقلی، در پانزده ‌سالگی، به پیروی از سیره خانوادگی خود، به خدمت دیوانی اشتغال ورزید و از سال 674 تا 683، به مدت ده سال، در خدمت دربار ایلخانان مغول بود؛ اما در 24 سالگی، در ملازمت ارغون‌شاه، هنگام نبرد با سلطان احمد تگودار در حوالی قزوین، دچار جذبه عرفانی شد و پس ‌از آن از دستگاه ایلخانان، فاصله گرفت؛ قبا و کلاه و سلاح درباری را به کناری نهاد و به توبه و ریاضت و عبادت پرداخت. در سال 685، به دلیل بیماری، از ارغون‌شاه اجازه بازگشت به سمنان را گرفت، غلامان و کنیزان خود را آزاد کرد، اموال خود را وقف نمود و به جِدّ به تحصیل علوم دینی پرداخت[۸].

علاءالدوله در العروه، آن‌گونه که یادآور لحن کلام غزالی در المنقذ است، به شرح تنبه و بیداری معرفتی خود پرداخته است[۹]. این تنبه، گرچه با ندای «زاجر غیبی»، در میدان جنگ حاصل شد، سرآغاز راه طولانی‌ای از علم‌آموزی و عمل‌ورزی بود تا از یک جوان تائب و سالک مبتدی، شیخی کامل بسازد. وی در این ‌باره می‌گوید:

عنایت غیبی، از تتق لاریبی، به الهام روی نمود و این معنی بر من گشود که امت خیرالانبیا، باوجود تفرقه، در هفت گروه منحصرند: جبریه، قدریه، معطله، مشبهه، خارجی، رافضی و اهل‌سنت و جماعت. پس متابعت کن هر فرقه‌ای را که متحرزانند از غلو و تقصیر[۱۰].

وی پس از تحقیق، به عقاید هیچ ‌کدام از این طبقات هفت‌گانه که به ‌زعم او، همه در دام افراط ‌و تفریط و تعصب و جهل، گرفتار آمده‌اند، ارادتی نمی‌یابد. از خداوند می‌طلبد تا مصاحبی راستین نصیب وی فرماید تا آن‌که در واقعه‌ای غیبی، با سیمای صالحانی مواجه می‌شود که خود را صوفیه می‌نامند، و در تفحص از احوالشان، به ایشان گرایش می‌یابد. ابتدا از طریق مطالعه آثارشان، به بررسی عقایدشان می‌پردازد، اما سرانجام شوق دیدار درویشان، وی را در محضر اخی شرف‌الدین سعدالله ابن‌حنویه سمنانی که به تازگی به این شهر وارد شده، می‌نشاند و دست ارادت بدو می‌سپارد[۱۱]. شرف‌الدین که از درویشان کبرویه و از مریدان نورالدین عبدالرحمان کسرقی اسفراینی (م 695ق)، از خلفای نجم‌الدین کُبری است، در حقیقت به منزله اولین مربی سلوکی علاءالدوله به‌حساب می‌آید که ذکر لا اله الاّ الله را به گونه نفی و اثبات، با حرکات دوّار سر به او تلقین کرد و در 28 سالگی مشکلات سلوکی وی را پاسخ گفته، او را در اخذ نتیجه و تأثیر ذکر و ریاضت راهنمایی کرد[۱۲]. علاءالدوله سپس در سال 687 به تشویق شرف‌الدین برای درک صحبت و سپردن دست ارادت به نورالدین عبدالرحمان راهی بغداد می‌شود. وی خود ماجرای این اولین ملاقات را در العروه چنین نقل می‌کند:

در ماه رمضان در بغداد به‌پای‌بوس شیخ مشرف شدم. زمانی دراز می‌گریستم. شیخ رحمت فرمود و به اعتکاف در مسجد خلیفه اشاره فرمود. بعد از بیست و ششم رمضان از خلوت بیرون آورد و به زیارت کعبه، امر فرمود. به موجب حکم شیخ از راه مدینه و با قافله عراق در آخر محرم سنه 689 به بغداد بازگشتم. حضرت شیخ این فقیر را در شونیزیه به طریق سری سقطی، به نیت دو هفته، به خلوت نشاند و چون این مدت سپری گشت، امر به مراجعت به سمنان و خدمت والده و ارشاد سالکان راه حق فرمود[۱۳].

علاءالدوله پس از بازگشت، در خانقاه سکاکیه، بر مسند ارشاد نشست و علاوه بر آن، در صوفی‌آباد خداداد، نزدیک بیابانک، خانقاهی ساخت که از آن ‌پس، محل تردد طالبان طریقت قرار گرفت. آزادی از شواغل دولتی، به شیخ فرصتی داد تا اوقات خود را به خلوت و عبادت، هم‌چنین تصنیف کتاب و رسالات، برآورد. چنان‌که از قول جامی در نفحات‌الانس برمی‌آید، در آن‌جا طی مدت شانزده سال، 140 اربعین برآورد و بالغ ‌بر سیصد کتاب و رساله تصنیف نمود که از آن ‌همه العروه لاهل الخلوه والجلوه، از بقیه مهم‌تر است[۱۴]. [۱۵].

تصوف علاءالدوله سمنانی

تصوف علاءالدوله را باید تصوفی شریعت‌مدار و متابعت‌محور، معتدل و آرام، به ‌دور از افراط ‌و تفریط‌ها و دعوی‌های بلندپروازانه صوفیه، دانست. او مکرر توصیه می‌نماید که سالکان، باید سیرت استاد طریقت جُنید را آیینه احوال خویش سازند[۱۶]. از دیدگاه علاءالدوله، متابعت هم معیار است و هم پل رسیدن به حقیقت. از این ‌رو، حقایق کشف‌شده بر سالک، به ‌شرط موافقت با سنت مصطفی و کتاب خدا، معتبر است[۱۷][۱۸] وی معتقد است که اگر سالک در متابعت، سعی بلیغ نماید، به توفیق خداوند، حقایق بر وی عیان می‌شود و آگاهی‌هایی که از راه حسن‌ظن گرفته بود، به علم‌الیقین مبدل می‌گردد[۱۹].

عنصر مهم دیگر در تصوف علاءالدوله، اهتمام وی به خلوت‌نشینی و برآوردن اربعین‌های متعدد و سپس نگارش سوانح و واقعاتی است که در اثناء این خلوت‌گزینی‌ها، برای وی رخ ‌داده است. این سنت که اصل آن به تعلیم نجم‌الدین کبری و تأثیر تربیت استاد وی، عماریاسر بدلیسی، برمی‌گردد، در بین دیگر مشایخ کبرویه نیز کمابیش معمول بوده، اما علاءالدوله از این حیث ممتاز است. آثاری هم‌چون: فوایح‌الجمال و فواتح‌الجلال و رساله فی الخلوه از نجم‌الدین کبری و وقایع‌الخلوه از سیف‌الدین باخرزی (م 659ق)، نمونه‌هایی از این ‌دست هستند[۲۰].

این سوانح و مکاشفات غیبی که خود بیان‌گر احوال و اطوار قلبی سالک است و مناسب با درجه معرفتی او در هر منزلی از منازل طریقت، رنگی خاص به خود گرفت و در نزد شیخ کبری و اخلاف او به‌ویژه علاءالدوله، به یک نظریه وسیع و به‌هم‌پیوسته در باب اطوار قلب و انوار و الوان مشاهده، تبدیل شد که می‌توان آن را مهم‌ترین رکن تعلیمی صوفیانه او دانست [۲۱].[۲۲].

اما این خلوت‌گزینی‌ها و چله‌نشینی‌ها که در تصوف علاءالدوله، یک رکن به شمار می‌آید، مستلزم عزلت و انزوای از جامعه و مسئولیت‌ گریزی، نیست. تصوف او با مردم‌گرایی، امرار معاش از طریق انتخاب شغل و فعالیت بدنی و مسئولیت‌ پذیری برای حل مشکلات مظلومان و ضعفا، همراه است. اهتمام او به این مهم، تا حدی است که می‌گوید:

این‌که در آخر عمر مرا معلوم شد، اگر در اول عمر معلوم شدی، ترک ملازمت سلطان روزگار ننمودی و هم در قبا، خداپرستی کردمی و پیش ملوک، مهمات مظلومان ساختمی[۲۳].

هم‌چنین علاقه وافر علاءالدوله به امر وقف و حساسیت زیاد او در تولیت اوقاف، نشان‌دهنده توجه او به حل مشکلات مردم و مسئولیت‌پذیری اوست[۲۴]. [۲۵].

آخرین ویژگی قابل ‌توجه در تصوف علاءالدوله، گرایش‌های شیعی وی است. برخی پژوهش‌گران، چون اسنوی در طبقات‌الشافعیه و حاجی خلیفه در کشف‌الظنون، علاءالدوله را اهل‌‌تسنن و در ردیف اکابر علمای شافعی، قلمداد کرده‌اند[۲۶]. اما مراجعه مستقیم به آثار شیخ، به ‌خوبی ما را به مذهب وی، رهنمون می‌سازد.

مذهب علاءالدوله سمنانی

طریقت کبرویه را می‌توان اولین طریقت، در میان سلسله‌های تصوف دانست که مشایخ آن، علناً تمایلات شیعی خود را ابراز کرده‌اند. شاخه‌های آن نیز بعدها، در قالب ذهبیه و نوربخشیه، رسماً تشیع خود را اعلام نمودند. این نکته، در نامه سعد‌الدین حمویه (م ح 649ق)، خطاب به ابن‌عربی، درباره مسأله ولایت، بروز دارد. در این مرقومه، وی صاحب‌الزمان را مظهر ختم ولایت و اولیاء دین محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را در دوازده کس منحصر می‌داند که ولی دوازدهم، مهدی(عجل الله تعالی فرجه) و ختم اولیاست[۲۷].

عزیزالدین نسفی (م 617ق)، نیز که خود در مسأله ولایت و نبوت، کاملاً متأثر از تعلیم شیخ سعدالدین به نظر می‌رسد، در کشف‌الحقایق، «ظهور طور نبوت را به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ظهور طور ولایت را به صاحب‌الزمان(عجل الله تعالی فرجه)، مربوط می‌داند و بدین گونه توافق تام خود را با آراء شیخ سعدالدین در این خصوص، نشان می‌دهد»[۲۸]. [۲۹].

این گرایش‌ها که در کبرویه با سعدالدین آغاز شد، در علاءالدوله به اوج می‌رسد. وی در رسالات متعدد خود، هم‌چون: العروه لاهل الخلوه و الجلوه، مالابد منه فی الدین، مناظرالمحاظرللمناظرالحاظر و چهل مجلس آشکارا، اعتقاد خود به امامت و خلافت بلافصل حضرت علی(علیه‌السلام) بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ارادت خویش نسبت به اهل‌بیت(علیه‌السلام) را اظهار می‌دارد.

درگذشت

سرانجام وی در بیست و دوم ماه رجب سال 736، در 77 سالگی، در برج احرار صوفی‌آباد، واقع در دوازده کیلومتری سمنان، وفات یافت و در حظیره عمادالدین عبدالوهاب، مدفون گشت[۳۰].[۳۱].

پانویس

  1. در مورد نام و القاب وی نک: سمنانی، 1366، ص26 و 380؛ خواندمیر، 1362، ج3، ص220؛ صفا، 1378، ج3، ص798ـ799؛ بیگدلی شاملو، 1366، ج1، ص409؛ حافظ کربلایی، بی‌تا، ج2، ص96 و 283؛ رازی، بی‌تا، ج3، ص92؛ ابن‌عماد حنبلی، 1351، ج6، ص125.
  2. سمنانی، 1362، ص 26 و 380.
  3. همه سال‌های مندرج در مقاله مطابق با تقویم هجری قمری است.
  4. شوشتری، 1377، ص 300.
  5. درباره شرح احوال وی نک: شوشتری، 1377، ج 2، ص300؛ سمرقندی، 1382، ص112 و 252؛ شیروانی، بی‌تا، ج 2، ص292؛ صفا، 1378، ج3، ص799ـ800؛ بیگدلی شاملو، 1366، ص4؛ مستوفی قزوینی، 1364، ص675ـ676؛ صدر سمنانی، 1334، ص23ـ24؛ جامی، 1382، ص23.
  6. جامی، 1382، ص441.
  7. سمنانی، 1366، ص9ـ11.
  8. سمنانی، 1369، ص252ـ253.
  9. سمنانی، 1366، ص296ـ297.
  10. سمنانی، 1366، ص307.
  11. سمنانی، 1366، ص307ـ315.
  12. سمنانی، 1366، ص314ـ317.
  13. سمنانی، 1366، ص323ـ324.
  14. در مورد آثار علاءالدوله نک: سمنانی، 1369، ص150؛ عسقلانی،1927م، ص297؛ سرمد محمدی، 1384، ج11، ص347ـ348؛ نصراللهی، 1391، ص90ـ94.
  15. زرین‌کوب، 1385 الف، ص173ـ174.
  16. سمنانی، 1369، ص 246.
  17. سمنانی، 1366، ص158-159، 171، 173 و 214؛ 1369، ص246، 285، ‌288، 311 و 346.
  18. . برای اطلاع بیش‌تر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.
  19. سمنانی، 1366، ص 16.
  20. زرین‌کوب، 1385 الف، ص94ـ95.
  21. زرین‌کوب، 1385 الف، ص90ـ93، 176ـ178.
  22. برای اطلاع بیش‌تر نک: سمنانی، 1369، ص246، 285، 288، 311 و 346.
  23. سمرقندی، 1382، ص253.
  24. برای اطلاع بیش‌تر نک: 1388، ص133ـ135؛ صدر سمنانی، 1334، ص95.
  25. سمنانی، 1362، ص149، 158، 242، 244، 251،300-301.
  26. برای اطلاع بیش‌تر نک: اسنوی، 1407، ج1، ص352.
  27. زرین‌کوب، 1385 ب، ص117.
  28. برای اطلاع بیش‌تر نک: محمدی وایقانی، 1381، ص330ـ340.
  29. زرین‌کوب، 1385 ب، ص 164.
  30. نک: شیرازی، بی‌تا، ج2، ص292؛ سمرقندی، 1382، ص212 و 252؛ بیگدلی شاملو، 1378، ص40.
  31. شوشتری، 1377، ج2، ص 200.