confirmed، مدیران
۳۷٬۲۰۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== ابنهشام حمیری کیست == | == ابنهشام حمیری کیست == | ||
ابو محمد عبد الملک بن هشام بن ایوب ذهلی یا حمیری<ref>ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 2003م.</ref> (متوفی 213<ref> زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 4، ص 166، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.</ref> یا 218ق<ref> ابن جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 11، ص 37، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.</ref>) از علمای [[اهل سنت]]، [[ | ابو محمد عبد الملک بن هشام بن ایوب ذهلی یا حمیری<ref>ذهبی، محمد بن أحمد، تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387، بیروت، دار الغرب الإسلامی، چاپ اول، 2003م.</ref> (متوفی 213<ref> زرکلی، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج 4، ص 166، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ هشتم، 1989م.</ref> یا 218ق<ref> ابن جوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج 11، ص 37، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1412ق.</ref>) از علمای [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]]، [[محدّث|محدث]]، مورّخ، ادیب، [[نسبشناس]] و تدوینکننده مشهورترین کتاب درباره [[سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)]] است<ref>الأعلام، ج 4، ص 66؛ بکر بن عبد الله، طبقات النسابین، ص 51، ریاض، دار الرشد، چاپ اول، 1407ق.</ref>. | ||
از زندگی وی آگاهیهای کمی در دست است. نخستین بار در قرن ششم، [[عبدالرحمن سهَلی]] در شرح خود بر سیره<ref>ر. ک: سهیلی، عبد الرحمن، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة، ج 1، ص 24، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اوّل، 1412ق.</ref> اشاره کوتاهی به زندگی او کرده است. برخی آگاهیها نیز از طریق [[ذهبی]](وفات: 748ق) به دست میآید. او با استناد به گفته تاریخنگار مصری، [[ابو سعید عبد الرحمن بن یونس]]؛ ابنهشام را ذهلی، منسوب به ذهل بن معاویة، تیرهای از قبیله «کنده»، میشمارد<ref>تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387.</ref>. برخی نیز او را حمیری(منتسب به منطقهای در یمن) میدانند. ابنهشام به [[حمیریان]] علاقه داشت؛ و اثری درباره پادشاهان حمیر با نام «التیجان فی ملوک حمیر» تألیف کرد<ref>الأعلام، ج 4، ص 166؛ طبقات النسابین، ص 51.</ref>. | از زندگی وی آگاهیهای کمی در دست است. نخستین بار در قرن ششم، [[عبدالرحمن سهَلی]] در شرح خود بر سیره<ref>ر. ک: سهیلی، عبد الرحمن، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویة، ج 1، ص 24، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اوّل، 1412ق.</ref> اشاره کوتاهی به زندگی او کرده است. برخی آگاهیها نیز از طریق [[ذهبی]](وفات: 748ق) به دست میآید. او با استناد به گفته تاریخنگار مصری، [[ابو سعید عبد الرحمن بن یونس]]؛ ابنهشام را ذهلی، منسوب به ذهل بن معاویة، تیرهای از قبیله «کنده»، میشمارد<ref>تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387.</ref>. برخی نیز او را حمیری(منتسب به منطقهای در [[یمن]]) میدانند. ابنهشام به [[حمیریان]] علاقه داشت؛ و اثری درباره پادشاهان حمیر با نام «التیجان فی ملوک حمیر» تألیف کرد<ref>الأعلام، ج 4، ص 166؛ طبقات النسابین، ص 51.</ref>. | ||
ظاهراً ابنهشام در [[بصره]] به دنیا آمد<ref>الأعلام، ج 4، ص 166.</ref>، اما زمان تولد او به درستی معلوم نیست. تنها میدانیم در میان کسانی که او مستقیماً از آنان روایت کرده، کسی نیست که در نیمه اول قرن دوم درگذشته باشد، اما از طرفی او پیش از سال 183 ق(سال مرگ [[زیاد بن عبد الله بکّائی]]، شاگرد برجسته ابن اسحاق)، در | ظاهراً ابنهشام در [[بصره]] به دنیا آمد<ref>الأعلام، ج 4، ص 166.</ref>، اما زمان تولد او به درستی معلوم نیست. تنها میدانیم در میان کسانی که او مستقیماً از آنان روایت کرده، کسی نیست که در نیمه اول قرن دوم درگذشته باشد، اما از طرفی او پیش از سال 183 ق(سال مرگ [[زیاد بن عبد الله بکّائی]]، شاگرد برجسته ابن اسحاق)، در سن و سالی بوده که بتواند متن کامل سیره را از وی دریافت کند<ref>تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387.</ref>. | ||
ابنهشام در زادگاه خود پرورش یافت و از آنجا که بیشتر [[رجال]] سند او در سیره از مردم [[کوفه]] و بصرهاند<ref> مهدوی، اصغر، مقدمه بر خلاصه سیرت رسول الله، تلخیص شرف الدین محمد بن عبد الله، ص 33، تهران، 1368ش. </ref>، وی میبایست بخش مهمی از زندگی و آموزشهای خود را در این نواحی گذرانده باشد، چنانکه بکائی را نیز در میان همین رجال میبینیم<ref> ر. ک: همان، ص 142 - 144.</ref>. | ابنهشام در زادگاه خود پرورش یافت و از آنجا که بیشتر [[رجال]] سند او در سیره از مردم [[کوفه]] و بصرهاند<ref> مهدوی، اصغر، مقدمه بر خلاصه سیرت رسول الله، تلخیص شرف الدین محمد بن عبد الله، ص 33، تهران، 1368ش. </ref>، وی میبایست بخش مهمی از زندگی و آموزشهای خود را در این نواحی گذرانده باشد، چنانکه بکائی را نیز در میان همین رجال میبینیم<ref> ر. ک: همان، ص 142 - 144.</ref>. | ||
از استادان و رجال حدیث او میتوان «ابو عبیده معمر بن مثنی»، «ابو زید انصاری»، «خلف احمر» و «هیثم بن عدی» را نام برد<ref> ابن هشام در «السیرة النبویة» با عبارت «حدّثنی» از این افراد روایت نقل کرده است.</ref>. | از استادان و رجال حدیث او میتوان «ابو عبیده معمر بن مثنی»، «ابو زید انصاری»، «خلف احمر» و «هیثم بن عدی» را نام برد<ref> ابن هشام در «السیرة النبویة» با عبارت «حدّثنی» از این افراد روایت نقل کرده است.</ref>. | ||
تاریخ ورود ابنهشام به مصر معلوم نیست، اما میدانیم که وی در اینجا که آخرین منزل سفرهای علمی او بود مقیم شد و تا پایان عمر در مصر زیست<ref> همدانی قاضی ابرقوه، رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، مقدمه، تحقیق، مهدوی، اصغر، ص 48، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، 1377ش؛ الأعلام، ج 4، ص 166؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 282، بیروت، دار الفکر، 1407ق.</ref>. | تاریخ ورود ابنهشام به [[جمهوری عربی مصر|مصر]] معلوم نیست، اما میدانیم که وی در اینجا که آخرین منزل سفرهای علمی او بود مقیم شد و تا پایان عمر در مصر زیست<ref> همدانی قاضی ابرقوه، رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیرت رسول الله، مقدمه، تحقیق، مهدوی، اصغر، ص 48، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، 1377ش؛ الأعلام، ج 4، ص 166؛ ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 10، ص 282، بیروت، دار الفکر، 1407ق.</ref>. | ||
ابنهشام در ادب و شعر نیز دستی توانا داشت<ref>تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387.</ref>. شاید به همین سبب بود که هنگام ورود [[شافعی]] به مصر، ابنهشام در دیدار با او درنگ کرد، اما چون یکدیگر را ملاقات کردند، برای هم شعر گفتند و ابنهشام پس از این دیدار شافعی را ستود<ref>ر. ک: همان.</ref>. | ابنهشام در ادب و شعر نیز دستی توانا داشت<ref>تاریخ الإسلام و وَفیات المشاهیر و الأعلام، ج 5، ص 387.</ref>. شاید به همین سبب بود که هنگام ورود [[شافعی]] به مصر، ابنهشام در دیدار با او درنگ کرد، اما چون یکدیگر را ملاقات کردند، برای هم شعر گفتند و ابنهشام پس از این دیدار شافعی را ستود<ref>ر. ک: همان.</ref>. |