محمد عزیز حبابی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
*Fadel Sidarouss, Les fondements de l'anthropologie philosophique de Mohamed Aziz Lahbabi, Beirut 1971. | *Fadel Sidarouss, Les fondements de l'anthropologie philosophique de Mohamed Aziz Lahbabi, Beirut 1971. | ||
[[رده: | |||
[[رده: | [[رده: عالمان وحدت گرا]] | ||
[[رده: مراکش]] |
نسخهٔ ۱۹ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۵
محمد عزیز حبابى ادیب، شاعر و فیلسوف اهل مراکش، و یکی از اثرگذارترین چهرههای فلسفی معاصر این کشور بود.
پیشینه
وى در 1302ش/1923 در فاس به دنیا آمد. پدرش تاجر و مادرش از خاندان اهل علم قادرى بود. او مادرش را در یک سالگى از دست داد و تحت سرپرستى مادربزرگش قرار گرفت. در هفت سالگى سرپرستى او به پدرش، که ازدواج مجدد کرده بود، گذاشته شد و از این رو، به حومه شهر فاس رفت. وى بارها ناگزیر به فرار از خانه شد. براثر تصادف خطرناکى، تقریباً در تمام عمر از اختلال حافظه در رنج بود. پس از این حادثه مورد مهر و محبت خانواده اش قرار گرفت و براى نخستین بار از آرامش خانوادگى بهره مند شد. حبابى پس از مکتب خانه و به پایان رساندن دوره ابتدایى، به دبیرستان مولى ادریس در فاس رفت. در این زمان مغرب تحت استعمار فرانسه بود؛ از این رو، او به جنبش ملى (الحرکة الوطنیة) پیوست. در 1324ش/ 1945 دستگیر و به هجده ماه زندان محکوم شد که هشت ماه از آن را سپرى کرد. وى در تبعیدگاهش در منطقه اطلس متوسط، دچار ضربه شدید مغزى شد و تحت عمل جراحى قرار گرفت که موجب کاهش توان جسمى او گردید. او همچنین به فعالیتهاى فرهنگى پرداخت، از جمله تأسیس انجمن هواداران تئاتر، چاپ برخى آثار شعرى و فلسفى، ترجمه و چاپ برخى اشعار فرانسوی به عربى، و ترجمه کتاب فلسفى کارا دو وو با نام مفکرو الاسلام (اندیشمندان اسلام) که با استقبال گسترده اى روبه رو شد. ظاهرآ وى در این دوران تحت تأثیر شوهر خاله اش، شیخ محمدبن عربى علوى، فقیه سلفى مشهور، قرار گرفت و با افکار و آراى سلفیه آشنا شد.
تحصیلات
در 1325ش/ 1946 از دبیرستان اخراج و از ادامه تحصیل در مغرب محروم شد؛ و به پاریس رفت و تحصیل در رشته فلسفه را در دانشگاه سوربن آغاز کرد. در آنجا با جریانهاى فلسفى و سیاسى و هنرى چون اگزیستانسیالیسم(وجودگرایى)، مارکسیسم، زیبایی شناسى و آراى فلسفى استادانى چون ژان وال، موریس میرلو پونتى و گاستون باشلار آشنا شد. در 1328ش/1949 دیپلم تحصیلات عالیه را در رشته فلسفه از دانشگاه سوربن دریافت کرد. رساله دکتری اش به زبان فرانسه با عنوان «از وجود به شخص: رساله اى در باب شخص باورى واقع گرایانه»، حادثه فرهنگى و سیاسى مهمى در آن زمان تلقى شد. حبابى در تکمیل آن، رساله دیگرى با نام «آزادى یا رهایى» نگاشت. این دو رساله به ترتیب در 1333ش/ 1954 و 1335ش/ 1956 در پاریس چاپ شدند. همچنین وى دیوانى با عنوان «بینوایى و روشنایى» در 1337ش/ 1958 در پاریس منتشر ساخت که اشعار آن گویاى روحیه ملی گرایانه حبابى بود.
سیر علمی
او در سالهاى 1331ـ 1338ش/ 1952 تا 1959 به عنوان پژوهشگر وابسته به «مرکز ملی پژوهشهای علمى» فرانسه فعالیت کرد و جایزه بین المللى براوو را در 1334ش/1955 کسب نمود. در 1338ش/1959، بعد از استقلال مغرب، به میهن بازگشت و بلافاصله موفق به کسب جایزه ادبى کشور شد و کرسى استادى را در دانشگاه رباط (جامعة محمد الخامس) احراز کرد. در همین سال، با مشارکت برخى ادبا، براى پایه گذارى اتحادیه نویسندگان مغرب عربى (اتحاد کتّاب المغرب العربى) اقدام نمود. در این زمان جامعه با بحران تفکر رو به رو بود و چاره آن نیز در دست روشنفکران بود؛ همان مطلبى که رمان او با عنوان جیل الظَمأ (نسل تشنگى) از آن پرده برمی داشت. وى این کتاب را در 1337ش/1958 نگاشت، ولى در 1346ش/ 1967 در بیروت به چاپ رسید. حبابى در 1340ش/ 1961 متن فرانسه کتاب من المُنغَلَقِ الى المُنفَتَح (از فروبستگى به گشودگى) را چاپ کرد که یک فراخوان به گفتگوى تمدنها بود.
وى در امور اجتماعى، اصلاح طلب به شمار می آمد، به عناوین دانشگاهى بی اعتنا بود و روش سقراط را در تدریس و نقد و بررسى ترجیح می داد. او هشت سال رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه رباط بود و در این مدت از بخش فلسفه و رویکرد عربى در آن حمایت کرد و فلسفه اسلامى را از جمله دروس الزامى قرار داد. در این زمان، به دلیل مشغله هایش، فقط کتابچه اى با عنوان الشخصانیة الاسلامیة (شخص باورى اسلامى) نوشت که در 1343ش/1964 به چاپ رسید.
در 1347ش/ 1968 حبابى از ریاست دانشکده کنار گذاشته شد، بی آنکه سِمَت مناسب دیگرى به او پیشنهاد گردد. همچنین ریاست اتحادیه نویسندگان را، که خود پایه گذارش بود، از دست داد و به عضویت در آن بسنده کرد. جدایى از همسر اولش نیز روح او را درهم شکست، که در برخى ابیات مجموعه اشعار صوتى (صداى من) تجلى یافت.
در 1348ش/ 1969، حبابى استاد دانشگاه الجزایر (جامعة الجزائر) شد و نیز به عنوان مشاور آموزش عالى، بار دیگر سرزمین خود را ترک کرد. او به زبان عربى فصیح بسیار علاقه مند بود و در نشستهاى فرهنگستان زبان عربى در قاهره (مجمع اللغة العربیة بالقاهرة) شرکت می کرد. در 1351ش/ 1972 رمان اکسیر الحیاة (کیمیاى زندگى) را در قاهره به چاپ رساند و در 1353ش/1974 نمونه اشعار فلسطینى و الجزایرى را در مجموعه اى بانام «دردهاى تأثیرگذار» به فرانسه ترجمه و چاپ کرد. در همین سال به وطن بازگشت و استاد پژوهشى غیرموظف وابسته به دانشگاه فاس (جامعة فاس) شد و با همسرش، استاد فاطمه جامعى، در حومه رباط سکونت گزید و منزل خود را به مرکزى علمى با نام انجمن فلسفه مغرب (جمعیة الفلسفة بالمغرب) تبدیل ساخت.
در 1359ش/ 1980 تأملات فى اللغو واللغة (تأملاتى در بی معنایى و زبان) در تونس چاپ کرد. در 1361ش/1982 در پاریس عنوان امیر داستان نویسى را کسب کرد و در 1366ش/ 1987 نامزد جایزه ادبى نوبل شد. در 1367ش/1988، جایزه بزرگ ملى لیاقت (جائزةالاستحقاق الکبرى) را براى مجموعه اشعارش دریافت کرد. در آستانه بازنشستگى در همین سال، جشن بزرگداشتى براى وى برگزار شد. در 1369ش/ 1990 کتاب مفاهیم مبهمة فى الفکر العربى المعاصر را در قاهره به چاپ رساند.
حبابى به تدریج سلامتی اش را از دست داد و سرانجام در 1372ش/ 1993 از دنیا رفت.
آثار
از وى حدود چهل عنوان مقاله و کتاب به جاى مانده است. او آثار شعرى و داستانى متعددى نوشت و پیش گام نوآورى در ادبیات فلسفى در مغرب شد. برترین آثار ادبی اش، اشعارى فرانسوى است که در آنها بحران هویت را ترسیم کرده است.
دیگر آثار ادبی اش نیز براساس شخص باورى است و به ادبیات اگزیستانسیالیسم شباهت دارد؛ اما اصالت اندیشه وى در آثار فلسفی اش نمود یافته است.
مکتب فلسفى موردنظر او باعنوان شخص باورى واقع گرا، در قالب مکتبهاى فلسفى معاصر و در امتداد آراى فلسفى افرادى چون امانوئل مونیه (متوفى 1329ش/ 1950) است، اما ساختارى ویژه دارد. این فلسفه واقع گراست و به ابعاد اخلاقى و انسانى در فرد توجه می کند و در صدد اثبات آن است که نوگرایى باید آزادى و پویایى را براى انسان به ارمغان آورد.
حبابى به گفتگوى مثبت بین فرهنگهاى مختلف اعتقاد داشت و هر نوع تعصب را محکوم می کرد. او شخص باورى اسلامى را پذیرفته و بارها از مکتب خود به این نام یاد کرده است.
دیدگاه فسلفی
اغلب پژوهشگران، دیدگاه فلسفى حبابى را برترین رویکرد فلسفى در مغرب از زمان ابن رشد می دانند. این دیدگاه، نظریات فلسفی را در مغرب پس از یک دوره طولانىِ چیرگىِ فقه و تصوف بر آن ــ احیا کرد؛ اما از آن انتقاداتى هم شد. حتى بعد از جنگ جهانى دوم تغییراتى کرد، از جمله بر اثر خودباختگى در برابر غرب، مفاهیم ساده لیبرالیسم و ظواهر دینى ـ سنّتى در آن راه یافت. دیگر آنکه از همان آغاز به خشکى گرایید و نتوانست تحولات فلسفى و علمى را، به ویژه در علوم انسانى و فلسفه معاصر، در مفاهیمى همانند حقیقت، عقل، انسان و تاریخ دربرگیرد.
منابع
- اعمال الندوة للمفکر الکاتب: محمدعزیز الحبابى، فاس : کلیة الآداب و العلوم الانسانیة، 1990؛
- فاطمه جامعى، «من هو محمد عزیز الحبابى»، در مدخل الى اعمال محمد عزیز الحبابى الادبیة و الفلسفیة، دارالبیضاء: مطبعة النجاح، 1986، ص 11؛
- محمدعزیز حبابى، الانسان و الاعمال، دارالبیضاء 1991، ص 115؛
- دراسات مغربیة مهداة الى المفکر المغربى محمدعزیز الحَبابى، (دارالبیضاء): المرکز الثقافى العربى للنشر و التوزیع، 1987؛
- Claudia Ginecco, La produzione litteraria di Lahbabi, Rome 1974;
- Marcello Adlo Gronnase, Il pelsiero di Mohamed Lahbabi, Milan 1968;
- Fadel Sidarouss, Les fondements de l'anthropologie philosophique de Mohamed Aziz Lahbabi, Beirut 1971.