حدیث طیر مشوی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''حدیث طیر مشوی''' یکی از روایاتی است که ولایت و برتری امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را بر تمام خلایق ثابت می‌کند.


[[حدیث طیر مشوی]]<br> <br>
== ماجرای روایت طیر مشوی ==
یكی از روایاتی که ولایت و برتری امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را بر تمام خلایق ثابت می‌کند، روایت طیر مشوی است.
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)]] هدیه آوردند، آن حضرت قبل میل‌کردن، دستانش را به سمت آسمان بلند کرده و دعا فرمود: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ. خدایا محبوب‌ترین مخلوق از نظر خودت بیاور تا با من از این غذا نوش‌جان نماید».  
طبق این روایت: روزی مرغ بریانی را خدمت رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه آوردند، آن حضرت قبل میل‌کردن، دستانش را به سمت آسمان بلند كرده و دعا فرمود: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَیْكَ یَأْكُلُ مَعِیَ مِنْ هَذَا الطَّیْرِ. خدایا محبوب‌ترین مخلوق از نظر خودت بیاور تا با من از این غذا نوش‌جان نماید». عایشه و حفصه كه شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر هم‌سفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را از در خانه‌شان پس فرستادند و نپذیرفتند. أنس بن مالك می‌گوید كه من دوست داشتم این شخص سعد بن عباده از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم كه علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) آمد ولی من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا این كه آن حضرت صدای خودشان را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رساندند و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور دادند اجازه ورود بدهم، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) وارد شدندو با رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از آن غذا نوش‌جان كردند.
اما اهل‌سنّت علی رغم نقل متعدد این روایت، اشکال‌هایی به آن دارند که مناسب است تبیین شده و جواب داده شود.


==متن حدیث نبوی طیر مشوی==
[[عایشه]] و [[حفصه]] که شاهد ماجرا بودند به پدرشان خبر دادند، آن دو به نوبت خودشان را رساندند تا با پیامبر هم‌سفره باشند و این مقام بسیار بلند و ارزشمند نصیب آنان شود؛ اما رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها را از در خانه‌شان پس فرستادند و نپذیرفتند. [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] می‌گوید که من دوست داشتم این شخص [[سعد بن عباده]] از قبیله خودم باشد؛ اما دیدم که [[علی بن ابی‌طالب|علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)]] آمد ولی من تا سه بار اجازه ورود ندادم تا این که آن حضرت صدای خودشان را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) رساندند و پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دستور دادند اجازه ورود بدهم، امیرمؤمنان (علیه‌السلام) وارد شدند و با رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از آن غذا نوش‌جان کردند.
[[اهل سنت و جماعت|اهل‌سنّت]] علیرغم نقل متعدد این روایت، اشکال‌هایی به آن دارند.
 
== متن حدیث نبوی طیر مشوی ==
اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ،<br>
اهدِی لِرَسولِ اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حِجلٌ مَشوی بِخُبزِهِ وصِنابِهِ،<br>
فَقالَ رَسولُ‌اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. <br>
فَقالَ رَسولُ‌اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): اللّهُمَّ ائتِنی بِأَحَبِّ خَلقِک إلَیک؛ یأکلُ مَعی مِن هذَا الطَّعامِ. <br>
فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. <br>
فَقالَت عائِشَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی. <br>
وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ.<br>
وقالَت حَفصَةُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ أبی قال أنَسٌ: وقُلتُ: اللّهُمَّ اجعَلهُ سَعدَ بنَ عُبادَةَ.


قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، <br>
قالَ أنَسٌ: فَسَمِعتُ حَرَکةً بِالبابِ، فَخَرَجتُ، فَإِذا عَلِی بِالبابِ، <br>
خط ۱۸: خط ۲۰:
فَقالَ: ائذَن لَهُ. <br>
فَقالَ: ائذَن لَهُ. <br>
فَدَخَلَ عَلِی، <br>
فَدَخَلَ عَلِی، <br>
فَقالَ رَسولُ‌اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی.<ref> این روایت با عبارات مختلف در منابع اهل‌سنت نقل شده است : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ .</ref>
فَقالَ رَسولُ‌اللّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): اللّهُمَّ وإلَی، اللّهُمَّ وإلَی.<ref> این روایت با عبارات مختلف در منابع اهل سنت نقل شده است : سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۳۶، ح ۳۷۲۱؛ المعجم الکبیر، ج ۷، ص ۸۲، ح ۶۴۳۷ عن سفینة؛ تاریخ بغداد، ج ۹، ص ۳۶۹ الرقم ۴۹۴۴؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۳۵۸ الرقم ۱۱۳۲؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۶، ح ۸۷۶۷ و ح ۸۷۶۵ و ح ۸۷۶۶؛ المناقب للخوارزمی، ص ۱۰۷، ح ۱۱۳ والثلاثة الأخیرة عن ابن عبّاس و ح ۱۱۴؛ خصائص أمیر المؤمنین، نسائی، ص ۵۰، ح ۱۲؛ مسند أبی یعلى، ج ۴، ص ۱۳۰، ح ۴۰۳۹؛ اسد الغابة، ج ۴، ص ۱۰۵ الرقم ۳۷۸۹ ؛ تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۲۴۷، ح ۸۷۶۸؛ البدایة والنهایة، ج ۷، ص ۳۵۱ .</ref>


==اشکالات اهل‌سنت به حدیث طیر مشوی:==
==اشکالات اهل‌سنت به حدیث طیر مشوی:==


===اشكال اول: سند روایت صحیح نیست.===  
===اشکال اول: سند روایت صحیح نیست.===
====جواب اشکال اول:====
===جواب اشکال اول:===
این حدیث از راویان متعددی مثل:  
این حدیث از راویان متعددی مثل:  
*امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)؛
*امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)؛
*أنس بن مالك؛
*أنس بن مالک؛
*عبدالله بن العباس؛
*عبدالله بن العباس؛
*أبو سعید الخدری؛
*أبو سعید الخدری؛
خط ۳۵: خط ۳۷:
*یعلی بن مرة از اصحاب رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)
*یعلی بن مرة از اصحاب رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)
نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
نقل شده که سندهای حدیث را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
=====راوی اول: سفینه، خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) =====
===راوی اول: سفینه، خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ===
ابوالقاسم طبرانی در كتاب المعجم الكبیر می‌نویسد:
ابوالقاسم طبرانی در کتاب [[المعجم الکبیر (کتاب)|المعجم الکبیر]] می‌نویسد:
از سفینه خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل شده است كه برای رسول‌ِخدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا! محبوب‌ترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»، پس علی (علیه‌السلام)آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «خدایا علی (علیه‌السلام)را دوست بدار»<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الكبیر، ج7، ص82، ح6437، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م.</ref>.
از سفینه خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل شده است که برای رسول‌ِخدا مرغی آوردند، آن حضرت فرمود: «پروردگارا! محبوب‌ترین مخلوق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد»، پس علی (علیه‌السلام)آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «خدایا علی (علیه‌السلام)را دوست بدار»<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الكبیر، ج7، ص82، ح6437، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ - 1983م.</ref>.


===== بررسی سند روایت: =====  
=== بررسی سند روایت: ===  
عبید العجلی: عبید العجلی.  
عبید العجلی: عبید العجلی.  
خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.
خطیب گفته: او ثقه، استوار و حافظ بود. احمد بن منادی گفته: او از پیشروان در حفظ روایات مسند بود.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص90، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.


إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیْدٍ الْجَوْهَرِیُّ:  
إِبْرَاهِیمُ بْنُ سَعِیْدٍ الْجَوْهَرِیُّ: از روات [[صحیح مسلم]] است.
از روات صحیح مسلم:
[[ذهبی]] در شرح حال او می‌نویسد:
ذهبی در شرح حال او می‌نویسد:
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابوإسحاق بغدادی، یکی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل کرده‌اند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل می‌کرد و کتاب مسند داشته نوشته است.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>.
ابراهیم بن سعید الجوهری، حافظ ابوإسحاق بغدادی، یكی از مشاهیر بود. تمام نویسندگان صحاح سته ـ غیر از بخاری ـ از او روایت نقل کرده‌اند. خطیب گفته: او ثقه و مورد اعتماد بود، زیاد روایت نقل می‌كرد و كتاب مسند داشته نوشته است.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص154 ـ 155، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>.
ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل کرده که گفت: او کتاب زیادی داشت، از او روایت نقل کنید، نسائی گفته: او ثقه بود.<br>خود ذهبی بعد از روایتی که در مذمت او وارد شده می‌گوید: قلت: لا عبرة بهذا وإبراهیم حجة بلا ریب. من می‌گویم: این اشکال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (کسی که سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده) بود.<br>
ابوالعباس براثی از احمد بن حنبل نقل كرده كه گفت: او كتاب زیادی داشت، از او روایت نقل كنید، نسائی گفته: او ثقه بود.<br>خود ذهبی بعد از روایتی كه در مذمت او وارد شده می‌گوید: قلت: لا عبرة بهذا وإبراهیم حجة بلا ریب. من می‌گویم: این اشكال ارزش توجه ندارد، ابراهیم بدون تردید حجت (كسی كه سیصد هزار روایت با سند، متن و تاریخ روایت حفظ بوده ـ بود.<br>
ابن حجر عسقلانی درباره او می‌گوید: ابراهیم بن سعید، ساکن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. درباره او بدون مدرک و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفته‌اند)<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص89، رقم:179، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.</ref> .<br>
ابن حجر عسقلانی درباره او می‌گوید: ابراهیم بن سعید، ساكن بغداد، مورد اعتماد و حافظ بود. درباره او بدون مدرك و دلیل سخن گفته شده (ایراد گرفته‌اند)<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص89، رقم:179، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولی، 1406 - 1986.</ref> .<br>
حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاری و مسلم:
حُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ از روات بخاری و مسلم:
حسین بن محمد بن بهرام، ساكن بغداد و مورداعتماد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص168، رقم:1345</ref>.<br>
حسین بن محمد بن بهرام، ساکن بغداد و مورداعتماد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص168، رقم:1345</ref>.<br>
سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاری و مسلم:
سُلَیْمَانُ بْنُ قَرْمٍ: از روات بخاری و مسلم:
ازآنجایی‌که سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهل‌البیت (علیهم‌السلام) نقل كرده، علمای اهل‌سنت او را تضعیف کرده‌اند، غافل از این كه او از روات بخاری و مسلم است و این دو كتاب كه از دیدگاه آنها صحیح‌ترین كتاب! بعد از قرآن كریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره کرده‌اند كه او را توثیق نمایند؛ مثلاً شمس‌الدین ذهبی با این كه در کتاب‌های دیگر او را تضعیف كرده است. اما نام او را در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» آورده است.  سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کرده‌اند<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>.<br>مزی در تهذیب الكمال تصریح می‌نویسد: استشهد به البخاری، وروی له الباقون سوی ابن ماجة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.
ازآنجایی‌که سلیمان قرم روایات زیادی را در فضائل اهل‌البیت (علیهم‌السلام) نقل کرده، علمای اهل‌سنت او را تضعیف کرده‌اند، غافل از این که او از روات بخاری و مسلم است و این دو کتاب که از دیدگاه آنها صحیح‌ترین کتاب! بعد از قرآن کریم است از او روایت دارند؛ به همین خاطر تلاش دوباره کرده‌اند که او را توثیق نمایند؛ مثلاً شمس‌الدین ذهبی با این که در کتاب‌های دیگر او را تضعیف کرده است. اما نام او را در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» آورده است.  سلیمان بن قرم، احمد بن حنبل و دیگران او را توثیق کرده‌اند<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>.<br>مزی در تهذیب الکمال تصریح می‌نویسد: استشهد به البخاری، وروی له الباقون سوی ابن ماجة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج12، ص53 ـ54، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کرده‌اند، به‌هرحال همین كه او در بخاری و مسلم روایت دارد، كفایت می‌کند و وثاقت او ثابت می‌شود.<br>
بخاری ـ به عنوان شاهد ـ و دیگر صاحبان صحاح سته، غیر از ابن ماجه از او روایت کرده‌اند، به‌هرحال همین که او در بخاری و مسلم روایت دارد، کفایت می‌کند و وثاقت او ثابت می‌شود.


<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big>  
<big>فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ</big>  
فطر بن خلیفه نیز به‌خاطر این كه شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کرده‌اند كه او را توثیق كنند، ذهبی در كتاب «ذكر من تلكم فیه وهو موثق» درباره او می‌نویسد: فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمی‌شود، ابن مدینی نیز به او اشكال گرفته؛ اما در بخاری یك روایت دارد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ</ref>.<br>
فطر بن خلیفه نیز به‌خاطر این که شیعه بوده، تضعیف شده است؛ اما چون از روات بخاری است، علمای متأخر علم رجال از تضعیف او پشیمان شده و تلاش کرده‌اند که او را توثیق کنند، ذهبی در کتاب «ذکر من تلکم فیه وهو موثق» درباره او می‌نویسد: فطر بن خلیفه، از روات مسلم، راستگو بود و توثیق شده است. جوزجانی گفته روایاتش منحرف و غیر قابل اعتماد بوده، دارقطنی گفته منحرف بود و به روایات او احتجاج نمی‌شود، ابن مدینی نیز به او اشکال گرفته؛ اما در بخاری یک روایت دارد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص151، رقم:277، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء ، الطبعة: الأولی، 1406هـ</ref>.<br>
و در كتاب الكاشف می‌نویسد:
و در کتاب الکاشف می‌نویسد:
فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref>.<br><big>عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ</big> از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحكم البجلی الكوفی<ref>سیر أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>.عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.
فطر بن خلیفه، احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را توثیق کرده‌اند<ref>الكاشف ج2، ص125، رقم:4494</ref>.<br><big>عَبْد الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نُعْمٍ</big> از روات بخاری و مسلم.عبد الرحمن بن أبی نعم. الإمام الحجة القدوة الربانی أبو الحکم البجلی الکوفی<ref>سیر أعلام النبلاء ج5، ص62</ref>.عبد الرحمن بن أبی نعم، پیشوا، حجت و رهبر ربانی بود.


<big>بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند، پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.</big>
<big>بنابراین تمام روات این روایت موثق بودند، پس در صحت روایت هیچ تردیدی نیست.</big>


=====راوی دوم: سدی كبیر =====
===راوی دوم: سدی کبیر ===
روایت دوم: سدی كبیر از أنس بن مالك ابویعلی حنبلی در مسند خود و نسائی در خصائص امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند:
روایت دوم: سدی کبیر از أنس بن مالک ابویعلی حنبلی در مسند خود و نسائی در خصائص امیرمؤمنان (علیه‌السلام) نقل کرده‌اند:
از أنس بن مالك نقل شده است كه در نزد رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مرغی بود، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس ابوبكر آمد، رسول‌ِخدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسول‌ِخدا او را رد كرد؛ سپس علی (علیه‌السلام)آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به او اجازه داد.<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984م؛النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.
از أنس بن مالک نقل شده است که در نزد رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مرغی بود، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس ابوبکر آمد، رسول‌ِخدا او را بازگرداند، عمر نیز آمد و باز رسول‌ِخدا او را رد کرد؛ سپس علی (علیه‌السلام)آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به او اجازه داد.<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984م؛النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.
 
همین روایت را با همین سند إبن أثیر و إبن عساکر از ابویعلی نقل کرده‌اند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبکر نام برده شده که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اجازه ورود به آنها را نداده است<ref>ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـ)، أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>.


همین روایت را با همین سند إبن أثیر و إبن عساكر از ابویعلی نقل کرده‌اند؛ اما در نقل این دو نفر از عثمان و ابوبكر نام برده شده كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اجازه ورود به آنها را نداده است<ref>ابن أثیر الجزری، عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد (متوفای630هـأسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج4، ص120، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ - 1996 م.ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـتاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج42، ص254، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>.
ازآنجایی‌که اجازه ورود ندادن به خلفای سه‌گانه، نقیصه بزرگی برای آنها محسوب می‌شود و دست کم برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت می‌کند، برخی از علمای اهل‌سنت که خیال می‌کرده‌اند می‌توانند این نقیصه بزرگ را که در کتب اهل‌سنت آمده است از خلفای سه‌گانه دور کنند، به جای نام هر یک از آنها از کلمه «رجل» استفاده کرده‌اند؛ درحالی‌که سند همان سندی است که ابویعلی آورده است.
عبدالله بن عدی جرجانی در الکامل فی الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسی در ذخیرة الحفاظ و ابن جوزی حنبلی در العلل المتناهیه این اشتباه بزرگ را مرتکب شده‌اند:
... عن إسماعیل بن عبد الرحمن السدی عن أنس بن مالک ان النبی ((صلی‌الله علیه وسلم)) کان عنده طائر فقال اللهم آتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابی‌طالب فأذن له فأکل معه قال الشیخ وهذا من هذا الطریق ما أعلم رواه غیر مسهر ولمسهر غیر ما ذکرت ولیس بالکثیر<ref>الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفای365هـ)، الكامل فی ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م</ref>... حدیث: إن النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)( کان عنده طائر فقال: «اللهم ائننی بأحب خلقک إلیک یأکل معی هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علی بن ابی‌طالب، فإذن له، فاکل معه<ref>المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای507 هـذخیرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1416 هـ -1996م.</ref>و<ref>ابن الجوزی الحنبلی، جمال‌الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـالعلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، ج1، ص229، تحقیق: خلیل المیس، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.</ref>.
غافل از این که ممکن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانت‌داری این افراد را برای همگان روشن نمایند.<br>


ازآنجایی‌که اجازه ورود ندادن به خلفای سه‌گانه، نقیصه بزرگی برای آنها محسوب می‌شود و دست كم برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را بر این سه خلیفه به صورت قطعی و مشخص ثابت می‌کند، برخی از علمای اهل‌سنت كه خیال می‌کرده‌اند می‌توانند این نقیصه بزرگ را كه در كتب اهل‌سنت آمده است از خلفای سه‌گانه دور كنند، به جای نام هر یك از آنها از كلمه «رجل» استفاده کرده‌اند؛ درحالی‌که سند همان سندی است كه ابویعلی آورده است.
=== بررسی سند روایت: ===
عبدالله بن عدی جرجانی در الكامل فی الضعفاء، مطهر بن طاهر مقدسی در ذخیرة الحفاظ و ابن جوزی حنبلی در العلل المتناهیه این اشتباه بزرگ را مرتكب شده‌اند:
... عن إسماعیل بن عبد الرحمن السدی عن أنس بن مالك ان النبی ((صلی‌الله علیه وسلم)) كان عنده طائر فقال اللهم آتنی بأحب خلقك إلیك یأكل معی هذا الطائر فجاء رجل فرده ثم جاء رجل فرده ثم جاء علی بن ابی‌طالب فأذن له فأكل معه قال الشیخ وهذا من هذا الطریق ما أعلم رواه غیر مسهر ولمسهر غیر ما ذكرت ولیس بالكثیر<ref>الجرجانی، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفای365هـ)، الكامل فی ضعفاء الرجال، ج6، ص457، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1409هـ - 1988م</ref>... حدیث: إن النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)( كان عنده طائر فقال: «اللهم ائننی بأحب خلقك إلیك یأكل معی هذا الطائر»؛ فجاء رجل، فرده، ثم جاء رجل، فرده، ثم جاء علی بن ابی‌طالب، فإذن له، فاكل معه<ref>المقدسی، مطهر بن طاهر (متوفای507 هـ)، ذخیرة الحفاظ، ج2، ص818، ح 1597، تحقیق: د.عبد الرحمن الفریوائی، ناشر: دار السلف - الریاض، الطبعة: الأولی، 1416 هـ -1996م.</ref>و<ref>ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، ج1، ص229، تحقیق: خلیل المیس، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1403هـ.</ref>.
غافل از این كه ممكن است دیگر علمای سنی با نقل درست روایت، میزان امانت‌داری این افراد را برای همگان روشن نمایند.<br>


<big>بررسی سند روایت:</big> <br>
الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ:  
الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ:  
أبو یعلی والسراج والنسائی گفته‌اند که حسین بن حماد، ثقه بود<ref>الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025</ref>.<br>
أبو یعلی والسراج والنسائی گفته‌اند که حسین بن حماد، ثقه بود<ref>الكاشف ج1، ص323، رقم: 1025</ref>.


مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق كرده است، پس نیازی به بررسی بیشتر نیست.<br>
مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک: خود ابویعلی او را در اصل روایت توثیق کرده است، پس نیازی به بررسی بیشتر نیست.


عِیسَی بْنُ عُمَرَ:
عِیسَی بْنُ عُمَرَ:
احمد بن حنبل گفته: اشكالی در او نیست<ref>الكاشف ج2، ص111، رقم:4390</ref>.<br>
احمد بن حنبل گفته: اشکالی در او نیست<ref>الكاشف ج2، ص111، رقم:4390</ref>.


إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ: از راویان مسلم و سایر صحاح سته:
إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ: از راویان مسلم و سایر صحاح سته:


اسماعیل بن عبد الرحمن، یحیی گفته كه از إبن أبی خالد شنیدم كه می‌گفت: سدی در قرآن از شعبی داناتر بود. علی بن مدینی گفته كه از یحیی بن معین شنیدم كه می‌گفت: ندیدم كسی را كه از سدی جز به نیكی یاد كند و ندیدم كه كسی روایت او را ترك نماید<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>.
اسماعیل بن عبد الرحمن، یحیی گفته که از إبن أبی خالد شنیدم که می‌گفت: سدی در قرآن از شعبی داناتر بود. علی بن مدینی گفته که از یحیی بن معین شنیدم که می‌گفت: ندیدم کسی را که از سدی جز به نیکی یاد کند و ندیدم که کسی روایت او را ترک نماید<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج1، ص361، رقم: 1145، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>.
مزی بعد از نقل دیدگاه‌های علمای رجال درباره سدی، می‌نویسد:
مزی بعد از نقل دیدگاه‌های علمای رجال درباره سدی، می‌نویسد:
تمام نویسندگان صحاح سته، غیر از بخاری، از او روایت نقل کرده‌اند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج3، ص138، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.
تمام نویسندگان صحاح سته، غیر از بخاری، از او روایت نقل کرده‌اند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج3، ص138، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.
<big>بنابراین سند این روایت نیز كاملا صحیح است</big>.
<big>بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است</big>.


=====راوی سوم: یحیی بن كثیر =====
===راوی سوم: یحیی بن کثیر ===
روایت سوم: یحیی بن كثیر از أنس بن مالك ابوالقاسم طبرانی در المعجم الكبیر می‌نویسد:
روایت سوم: یحیی بن کثیر از أنس بن مالک ابوالقاسم طبرانی در المعجم الکبیر می‌نویسد:
از أنس بن مالك نقل شده است كه گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تكه نان به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه كرد؛ وقتی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آمد سؤال كرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند كرد و فرمود: خدایا محبوب‌ترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیه‌السلام)آمد، من گفتم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مشغول است، مدتی بعد دو باره رسول‌ِخدا وارد شد و كمی از مرغ را خود و دوباره دعا كرد: خدایا محبوب‌ترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیه‌السلام)آمد، بین من و او سر و صدا شد، پس رسول‌ِخدا گفت: هر كس كه هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تكرار كرد، پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست كشیدند.<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415هـ.</ref>
از أنس بن مالک نقل شده است که گفت: ام أیمن مرغی را در میان دو تکه نان به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه کرد؛ وقتی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آمد سؤال کرد: آیا چیزی در نزد شما هست؟ پس مرغ را آ وردند؛ آن حضرت دستانش را بلند کرد و فرمود: خدایا محبوب‌ترین خلائق در نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیه‌السلام)آمد، من گفتم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مشغول است، مدتی بعد دو باره رسول‌ِخدا وارد شد و کمی از مرغ را خود و دوباره دعا کرد: خدایا محبوب‌ترین خلائق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیه‌السلام)آمد، بین من و او سر و صدا شد، پس رسول‌ِخدا گفت: هر کس که هست بگذار وارد شود، پس داخل شد، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: پروردگارا او را دوست بدار. این سخن را سه بار تکرار کرد، پس علی با پیامبر از آن مرغ خورد تا هر دو دست کشیدند.<ref>الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفای360هـ)، المعجم الأوسط، ج2، ص207، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ناشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415هـ.</ref>


===== بررسی سند روایت: =====
=== بررسی سند روایت: ===
أحمد بن محمد بن عبد العزیز بن الجعد الوشاء.  شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطنی گفته: اشكالی در او نیست<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.
أحمد بن محمد بن عبد العزیز بن الجعد الوشاء.  شیخ، مورد اعتماد، دانشمند و... دارقطنی گفته: اشکالی در او نیست<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص148، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.


سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ: از راویان صحیح مسلم است:
سَلَمَةُ بْنُ شَبِیبٍ: از راویان صحیح مسلم است:
خط ۱۰۰: خط ۱۰۲:


عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعانی: از روات بخاری و مسلم است:
عَبْدُ الرَّزَّاقِ الصنعانی: از روات بخاری و مسلم است:
عبد الرزاق صنعانی، یكی از مشاهیر بود<ref>الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362</ref> .
عبد الرزاق صنعانی، یکی از مشاهیر بود<ref>الكاشف ج1، ص651، رقم: 3362</ref> .


عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعی: از روات بخاری و مسلم:
عبد الرحمن بن عمرو الأوزاعی: از روات بخاری و مسلم:
عبد الرحمن بن عمرو، شیخ الإسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود<ref>الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278</ref>.
عبد الرحمن بن عمرو، شیخ الإسلام، حافظ، فقیه و زاهد بود... او در علم و عبادت سرآمد همگان بود<ref>الكاشف ج1، ص638، رقم: 3278</ref>.
یحیی بن صالح بن المتوكل: از روات بخاری و مسلم است:
یحیی بن صالح بن المتوکل: از روات بخاری و مسلم است:
یحیی بن أبی كثیر، یكی از مشاهیر بود. او از جابر و أنس بن مالك به صورت مرسل روایت نقل كرده است<ref>الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.</ref>.
یحیی بن أبی کثیر، یکی از مشاهیر بود. او از جابر و أنس بن مالک به صورت مرسل روایت نقل کرده است<ref>الكاشف ج2، ص373، رقم: 6235.</ref>.
ایوب گفته: در روی زمین كسی همانند یحیی بن كثیر باقی نمانده است. من می‌گویم: او یكی دانشمندان عابد و استوار بود.  
ایوب گفته: در روی زمین کسی همانند یحیی بن کثیر باقی نمانده است. من می‌گویم: او یکی دانشمندان عابد و استوار بود.  
البته این ادعای ذهبی كه روایت از او أنس بن مالك مرسل است، درست نیست؛ چرا كه به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهل‌سنت، او أنس بن مالك را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در كتاب الكنی والأسماء می‌نویسد:
البته این ادعای ذهبی که روایت از او أنس بن مالک مرسل است، درست نیست؛ چرا که به تصریح بزرگان علم حدیث و رجال اهل‌سنت، او أنس بن مالک را دیده است؛ چنانچه مسلم نیشابوری در کتاب الکنی والأسماء می‌نویسد:
أبی كثیر، أنس را دیده است<ref>النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، الكنی والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقیق: عبد الرحیم محمد أحمد القشقری، ناشر: الجامعة الإسلامیة ـ المدینة المنورة، الطبعة: الأولی، 1404هـ.</ref>.<br>
أبی کثیر، أنس را دیده است<ref>النیسابوری القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج (متوفای261هـ)، الكنی والأسماء، ج2، ص836، رقم: 3382، تحقیق: عبد الرحیم محمد أحمد القشقری، ناشر: الجامعة الإسلامیة ـ المدینة المنورة، الطبعة: الأولی، 1404هـ.</ref>.


و مزی در تهذیب الكمال در باب اساتید او می‌نویسد:
و مزی در تهذیب الکمال در باب اساتید او می‌نویسد:
او از أنس بن مالك روایت نقل كرده و او را دیده است<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج31، ص505، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>..<br>
او از أنس بن مالک روایت نقل کرده و او را دیده است<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال، ج31، ص505، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>..


حاكم نیشابوری بعد از روایت «أن النبی (صلی‌الله علیه وسلم) كان إذا أفطر عند أهل بیت قال أفطر عندكم الصائمون» می‌نویسد:
حاکم نیشابوری بعد از روایت «أن النبی (صلی‌الله علیه وسلم) کان إذا أفطر عند أهل بیت قال أفطر عندکم الصائمون» می‌نویسد:


برای ما به چندین دلیل ثابت شده است كه یحیی بن أبی كثیر از أنس بن مالك روایت كرده است؛ البته او این روایت (أن النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)كان اذا افطر...» را از أنس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، معرفة علوم الحدیث، ج1، ص117، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1397هـ - 1977م.</ref>.
برای ما به چندین دلیل ثابت شده است که یحیی بن أبی کثیر از أنس بن مالک روایت کرده است؛ البته او این روایت (أن النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)کان اذا افطر...» را از أنس نشنیده است و آن هم دلیل خاص دارد<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، معرفة علوم الحدیث، ج1، ص117، تحقیق: السید معظم حسین، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1397هـ - 1977م.</ref>.
و دارقطنی نیز بعد از همان روایت می‌گوید:
و دارقطنی نیز بعد از همان روایت می‌گوید:
تردیدی نیست كه یحیی بن أبی كثیر أنس را دیده؛ اما این روایت را از أنس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است كه ابن مالك از هشام از یحیی نقل كرده است كه گفته: برای من از أنس نقل شده كه...<ref>الدارقطنی البغدادی، ابوالحسن علی بن عمر (متوفای 385هـ)، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، ج1، ص45، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله السلفی، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1405 - 1985م.</ref>.
تردیدی نیست که یحیی بن أبی کثیر أنس را دیده؛ اما این روایت را از أنس نشنیده است، دلیل آن نیز روایتی است که ابن مالک از هشام از یحیی نقل کرده است که گفته: برای من از أنس نقل شده که...<ref>الدارقطنی البغدادی، ابوالحسن علی بن عمر (متوفای 385هـ)، العلل الواردة فی الأحادیث النبویة، ج1، ص45، تحقیق: د. محفوظ الرحمن زین الله السلفی، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الأولی، 1405 - 1985م.</ref>.
روایت صحیح السندی در منابع اهل‌سنت وارد شده است كه او أنس بن مالك را دیده است، إبن أبی شیبه در كتاب المصنف خود می‌نویسد:
روایت صحیح السندی در منابع اهل‌سنت وارد شده است که او أنس بن مالک را دیده است، إبن أبی شیبه در کتاب المصنف خود می‌نویسد:
از یحیی بن أبی كثیر نقل شده است كه أنس را در مسجد الحرام دیدم كه عصای نصب كرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز می‌خواند<ref>إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref>..
از یحیی بن أبی کثیر نقل شده است که أنس را در مسجد الحرام دیدم که عصای نصب کرده بود (جلوی خود گذاشته بود) و به طرف آن نماز می‌خواند<ref>إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج1، ص248، ح2853، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref>..


عیسی بن یونس كه این قضیه را از اوزاعی نقل كرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی درباره او می‌گوید:
عیسی بن یونس که این قضیه را از اوزاعی نقل کرده، موثق است؛ چنانچه ذهبی درباره او می‌گوید:
عیسی بن یونس، یكی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود<ref>الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409</ref>.
عیسی بن یونس، یکی از مشاهیر در حفظ و عبادت بود<ref>الكاشف،ج2، ص114، رقم: 4409</ref>.
<br>
<br>
<big>نتیجه: سند روایت كاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشكالی كه ذهبی داشت نیز جواب داده شد.</big>
<big>نتیجه: سند روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن موثق هستند و اشکالی که ذهبی داشت نیز جواب داده شد.</big>


=====راوی چهارم: عثمان الطویل =====
===راوی چهارم: عثمان الطویل ===
روایت چهارم: عثمان الطویل از أنس بن مالك محمد بن إسماعیل بخاری در التاریخ الكبیر خود می‌نویسد:
روایت چهارم: عثمان الطویل از أنس بن مالک محمد بن إسماعیل بخاری در التاریخ الکبیر خود می‌نویسد:
مرغی را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه دادند كه خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسول‌ِخدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو.
مرغی را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی اجازه گرفت و رسول‌ِخدا صدایش را شنید وفرمود: وارد شو.
مشهور نیست كه عثمان از أنس روایت شنیده باشد. إسحاق بن یوسف از عبدالملک كه همان إبن أبی سلیمان باشد، از أنس نقل كرده است كه رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به این قضیه (أحب الخلق بودن علی (علیه‌السلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج6، ص258، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>.<br>.<br>
مشهور نیست که عثمان از أنس روایت شنیده باشد. إسحاق بن یوسف از عبدالملک که همان إبن أبی سلیمان باشد، از أنس نقل کرده است که رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به این قضیه (أحب الخلق بودن علی (علیه‌السلام) شهادت داده است، این روایت مرسل است<ref>البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، التاریخ الكبیر، ج6، ص258، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفكر.</ref>.<br>.<br>
علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت كامل‌تر نقل كرده است:
علی بن عمر الحربی این روایت را به صورت کامل‌تر نقل کرده است:
از أنس بن مالك نقل شده است كه: مرغی را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه دادند كه خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیه‌السلام) آمد و فرمود: از رسول‌ِخدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمی‌شود اجازه داد. من دوست داشتم كه این شخص مردی از انصار باشد، پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول‌ِخدا اجازه ورود بگیرد، پس رسول‌ِخدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>الحربی، علی بن عمر (متوفای386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربی، ص4، ح15، تحقیق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجیات، ناشر: شركة أفق للبرمجیات ـ مصر، الطبعة: الأولی، 2004م</ref>.
از أنس بن مالک نقل شده است که: مرغی را به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هدیه دادند که خوشش آمد، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد. پس علی (علیه‌السلام) آمد و فرمود: از رسول‌ِخدا اجازه ورود بگیر؛ گفتم: فعلا نمی‌شود اجازه داد. من دوست داشتم که این شخص مردی از انصار باشد، پس علی رفت و دوباره بازگشت و فرمود: از رسول‌ِخدا اجازه ورود بگیرد، پس رسول‌ِخدا سخنش را شنید و فرمود: ای علی وارد شو! سپس فرمود: خدایا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>الحربی، علی بن عمر (متوفای386هـ)، الثالث من الفوائد المنتقاة للحربی، ص4، ح15، تحقیق: قسم المخطوطات بشركة أفق للبرمجیات، ناشر: شركة أفق للبرمجیات ـ مصر، الطبعة: الأولی، 2004م</ref>.


بررسی سند روایت: <br>
=== بررسی سند روایت: ===
<big>محمد بن یوسف الفریابی:</big>
<big>محمد بن یوسف الفریابی:</big>
فریابی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود.  
فریابی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود.  
* احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مكه از او روایت نوشته‌ام.  
* احمد بن حنبل گفته: او مرد صالحی بود، از همراهان سفیان ثوری بود و من در مکه از او روایت نوشته‌ام.
* عجلی گفته: فریابی ثقه بود.  
* عجلی گفته: فریابی ثقه بود.  
* طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود.
* طبق نقل دولابی از ابویوسف از بخاری: او برترین فرد در زمان خود نسبت به روایت سفیان ثوری بود.
* نسائی گفته: ثقه بود.  
* نسائی گفته: ثقه بود.  
* ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوب تر بود.  
* ابوزرعه گفته: او پیش از من یحیی بن یمان محبوب‌تر بود.
* ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود.  
* ابوحاتم گفته: ثقه و راستگو بود.  
* از دارقطنی درباره او سؤال شد، پس او را توثیق كرد و او را به‌خاطر فضل و پرهیزكاری از قبیصة بهتر دانیست؛  
* از دارقطنی درباره او سؤال شد، پس او را توثیق کرد و او را به‌خاطر فضل و پرهیزکاری از قبیصة بهتر دانیست؛
* ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br>
* ابن زنجویه نیز گفته است با تقواتر از فریابی ندیدم<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج10، ص114، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br>


<big>أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری:</big>
<big>أحمد بن یزید بن إبراهیم بن الورتنیس: از روات بخاری:</big>
أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره<ref>ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40</ref>احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف كرده؛ ولی دیگران تقویت کرده‌اند.<br>
أحمد بن یزید بن إبراهیم الورتنیس عن فلیح ضعفه أبو حاتم وقواه غیره<ref>ذكر من تكلم فیه وهو موثق ج1، ص40</ref>احمد بن یزید، ابوحاتم او را تضعیف کرده؛ ولی دیگران تقویت کرده‌اند.


مزی در تهذیب الكمال می‌نویسد:
مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:
روی له البخاری<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج1، ص521، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>بخاری از او روایت نقل كرده است.
روی له البخاری<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج1، ص521، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>بخاری از او روایت نقل کرده است.
زهیر بن معاویة: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
زهیر بن معاویة: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
زهیر بن معاویة بن حدیج الحافظ أبو خیثمة الجعفی الكوفی شیخ الجزیرة عن زیاد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلی بن الجعد ویحیی بن یحیی ثقة حجة توفی 173<ref>الكاشف ج1، ص408، رقم:1668</ref>زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود.<br>
زهیر بن معاویة بن حدیج الحافظ أبو خیثمة الجعفی الکوفی شیخ الجزیرة عن زیاد بن علاقة ومنصور وعنه القطان وعلی بن الجعد ویحیی بن یحیی ثقة حجة توفی 173<ref>الكاشف ج1، ص408، رقم:1668</ref>زهیر بن معاویه، حافظ ابوخیثمه جعفی، ثقه و حجت بود.


مزی در آخر شرح حال او می‌نویسد:
مزی در آخر شرح حال او می‌نویسد:
روی له الجماعة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج9، ص425، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.<br>
روی له الجماعة<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج9، ص425، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.


عثمان الطویل: ابوحاتم رازی در كتاب الجرح و التعدیل درباره او گفته:
عثمان الطویل: ابوحاتم رازی در کتاب الجرح و التعدیل درباره او گفته:
از پدرم درباره او سؤال كردم، پس گفت: او شیخ است<ref>ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفای 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1271هـ ـ 1952م.</ref>.«شیخ» در نزد إبن أبی حاتم از كلمات توثیق است؛  
از پدرم درباره او سؤال کردم، پس گفت: او شیخ است<ref>ابن أبی حاتم الرازی التمیمی، ابومحمد عبد الرحمن بن أبی حاتم محمد بن إدریس (متوفای 327هـ)، الجرح والتعدیل، ج6، ص173، رقم: 950، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الأولی، 1271هـ ـ 1952م.</ref>.«شیخ» در نزد إبن أبی حاتم از کلمات توثیق است؛  
چنانچه ذهبی در میزان الإعتدال می‌گوید:
چنانچه ذهبی در میزان الإعتدال می‌گوید:
این گفته این أبی حاتم كه او «شیخ» است، تضعیف نیست. من می‌گویم: بلكه ابن أبی حاتم در مقدمه كتاب و همچنین خطیب بغدادی در كتاب الكفایةآن را از الفاظ توثیق شمرده‌اندref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج8، ص143، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>.
این گفته این أبی حاتم که او «شیخ» است، تضعیف نیست. من می‌گویم: بلکه ابن أبی حاتم در مقدمه کتاب و همچنین خطیب بغدادی در کتاب الکفایةآن را از الفاظ توثیق شمرده‌اندref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج8، ص143، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.<nowiki></ref></nowiki>.
إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.</ref>.
إبن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفای354 هـ)، الثقات، ج5، ص157، رقم: 4352، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولی، 1395هـ - 1975م.</ref>.
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود كه روایت عثمان الطویل از أنس بن مالك مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین كتابش تصریح می‌کند كه او از أنس بن مالك روایت نقل كرده است:<ref>التاریخ الكبیر ج6، ص258، رقم: 2338</ref>عثمان الطویل از أبی عالیه و أنس روایت نقل كرده است.<br>
بخاری بعد از نقل روایت گفته بود که روایت عثمان الطویل از أنس بن مالک مرسل است؛ اما در جای دیگر از همین کتابش تصریح می‌کند که او از أنس بن مالک روایت نقل کرده است:<ref>التاریخ الكبیر ج6، ص258، رقم: 2338</ref>عثمان الطویل از أبی عالیه و أنس روایت نقل کرده است.<br>


<big>بنابراین، سند این روایت نیز كاملا صحیح و تمام روات آن موثق هستند.</big>
<big>بنابراین، سند این روایت نیز کاملا صحیح و تمام روات آن موثق هستند.</big>


=====راوی پنجم: عبدالله بن أنس بن مالك =====
===راوی پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک===
روایت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالك ابن كثیر دمشقی سلفی در البدایة والنهایة و ابن حجر عسقلانی می‌نویسند:<br>
روایت پنجم: عبدالله بن أنس بن مالک ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایة والنهایة و ابن حجر عسقلانی می‌نویسند:


از أنس نقل شده است كه كبك بریان شده را همراه یك تكه نان و ظرف شیری خدمت رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آوردند، پس رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عبادة قرار بده.<br>
از أنس نقل شده است که کبک بریان شده را همراه یک تکه نان و ظرف شیری خدمت رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آوردند، پس رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده. أنس گفت: من گفت: خدایا آن را سعد بن عبادة قرار بده.<br>
پس حركتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم كه علی (علیه‌السلام)است، پس گفتم: رسول‌ِخدا كار دارد، پس بازگشت، سپس صدای حركت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی (علیه‌السلام)است، پس پیش رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آمدم و قضیه را گفتم، پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ.</ref>.<br>
پس حرکتی را از در شنیدم و خارج شدم؛ دیدم که علی (علیه‌السلام)است، پس گفتم: رسول‌ِخدا کار دارد، پس بازگشت، سپس صدای حرکت در را شنیدم، خارج شدم؛ دیدم علی (علیه‌السلام)است، پس پیش رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آمدم و قضیه را گفتم، پس گفت: خدا او را دوست بدار، خدایا او را دوست بدار<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ.</ref>.


ذهبی بعد از نقل أسناد روایت طیر می‌گوید:
ذهبی بعد از نقل أسناد روایت طیر می‌گوید:
از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است...<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص633، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.</ref>.
از بهترین سندهای آن، حدیث قطن بن نسیر، استاد مسلم است...<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج3، ص633، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمری، ناشر: دار الكتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.</ref>.


===== بررسی سند روایت: =====  
=== بررسی سند روایت: ===  
<big>أبویعلی موصلی:</big>  
<big>أبویعلی موصلی:</big>  
ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br>
ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.


<big>قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ:</big> استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او می‌گوید: قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا می‌كرد،<ref>تقریب التهذیب ج1، ص456، رقم:5556</ref> مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کرده‌اند.إبن حبان نیز نام او را در كتاب ثقات آورده است.<ref>الثقات ج9، ص22، رقم:14968</ref> تضعیفات دیگر علمای اهل‌سنت، از وثاقت او نمی‌‌كاهد؛ چرا كه او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.<br>
<big>قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ:</big> استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او می‌گوید: قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا می‌کرد،<ref>تقریب التهذیب ج1، ص456، رقم:5556</ref> مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کرده‌اند.إبن حبان نیز نام او را در کتاب ثقات آورده است.<ref>الثقات ج9، ص22، رقم:14968</ref> تضعیفات دیگر علمای اهل‌سنت، از وثاقت او نمی‌‌کاهد؛ چرا که او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.


<big>جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ:</big> از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
<big>جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ:</big> از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف كرده، ابن معین و دیگران توثیق کرده‌اند ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است<ref>ج1، ص60، رقم:68</ref>. جعفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص140، رقم:942</ref>. <br>
جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف کرده، ابن معین و دیگران توثیق کرده‌اند ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است<ref>ج1، ص60، رقم:68</ref>. جعفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص140، رقم:942</ref>. <br>
بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند. تضعیفاتی كه برای او نقل شده، همگی به‌خاطر روایاتی است كه در فضائل اهل‌البیت (علیهم‌السلام) نقل كرده است؛ اما مهم این است كه از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.<br>
بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند. تضعیفاتی که برای او نقل شده، همگی به‌خاطر روایاتی است که در فضائل اهل‌البیت (علیهم‌السلام) نقل کرده است؛ اما مهم این است که از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.<br>
 
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة:
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة:
عبدالله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمی‌كنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل كرده است<ref>الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942</ref>.<br>
عبدالله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمی‌کنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده است<ref>الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942</ref>.<br>
عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أبوعمیر بن أنس، گفته‌اند که اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده‌اند<ref>تقریب التهذیب ج1، ص661، رقم: 8281.</ref><br>.. ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>الثقات ج5، ص11، رقم: 3586</ref><br>
<big>در نتیجه سند این روایت نیز مشکلی ندارد.</big>


عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أبوعمیر بن أنس، گفته‌اند كه اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده‌اند<ref>تقریب التهذیب ج1، ص661، رقم: 8281.</ref><br>.. ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است<ref>الثقات ج5، ص11، رقم: 3586</ref><br>
===راوی ششم: علی بن عبدالله بن عباس ===
<big>در نتیجه سند این روایت نیز مشكلی ندارد.</big>
روایت ششم: علی بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمس‌الدین ذهبی در کتاب میزان الإعتدال می‌نویسد:
 
حسین بن محمد المؤدب حدثنا سلیمان بن قرم عن محمد بن شعیب عن داود بن علی عن أبیه عن ابن عباس أن النبی (صلی‌الله علیه وسلم) أتی بطیر فقال اللهم إئتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی فجاء علی فأکل معه وابن شعیب لا یعرف.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج3، ص232، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>
===== بررسی سند روایت: =====
<big>أبویعلی موصلی:ابویعلی، امام، حافظ و شیخ الإسلام بود</big> <ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج14، ص174، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref> .<br>
 
قَطَنِ بْنِ نُسَیْرٍ: استاد مسلم نیشابوری و أبوداود سجستانی: ابن حجر درباره او می‌گوید: قطن بن نسیر بنون ومهملة مصغر أبو عباد البصری الغبری بضم المعجمة وفتح الموحدة الخفیفة الذارع صدوق یخطیء من العاشرة م د ت<ref>تقریب التهذیب ج1، ص456، رقم:5556</ref>قطن بن نسیر، راستگو بود، گاهی خطا می‌كرد، مسلم، ابوداود و ترمذی از او روایت نقل کرده‌اند.<br>
إبن حبان نیز نام او را در كتاب ثقات آورده است.<ref>الثقات ج9، ص22، رقم:14968</ref> تضعیفات دیگر علمای اهل‌سنت، از وثاقت او نمی‌‌كاهد؛ چرا كه او استاد مسلم نیشابوری و از روات صحیح مسلم است.<br>
 
جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ: از روات صحیح مسلم و سایر صحاح سته:
جعفر بن سلیمان الضبعی م علی عن ثابت وخلق شیعی صدوق ضعفه القطان ووثقه ابن معین وغیره وقال ابن سعد ثقة فیه ضعف<ref>ج1، ص60، رقم:68</ref> جعفر بن سلیمان، شیعی و راستگو بود. قطان او را تضعیف كرده، ابن معین و دیگران توثیق کرده‌اند. ابن سعد گفته: مورد اعتماد ولی مقداری ضعیف است.ذكر من تكلم فیه وهو موثق، جعفر بن سلیمان الضبعی بضم المعجمة وفتح الموحدة أبو سلیمان البصری صدوق زاهد لكنه كان یتشیع من الثامنة مات سنة ثمان وسبعین<ref>تقریب التهذیب ج1، ص140، رقم:942</ref>جفر بن سلیمان بصری، راستگو و زاهد؛ ولی طرفدار شیعه بود. بخاری ـ به صورت تعلیقه ـ و مسلم و سایر صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند. تضعیفاتی كه برای او نقل شده، همگی به‌خاطر روایاتی است كه در فضائل اهل‌البیت (علیهم‌السلام) نقل كرده است؛ اما مهم این است كه از روات صحیح مسلم است و صداقت او ثابت شده است.<br>
 
عبدالله بْنُ الْمُثَنَّی: از روات بخاری، ترمذی و إبن ماجة:
عبدالله بن المثنی بن عبدالله بن أنس بن مالك أبو المثنی عن عمومته والحسن وعنه ابنه محمد ومسدد وعبد الواحد بن غیاث قال أبو حاتم صالح وقال أبو داود لا أخرج حدیثه<ref>الكاشف ج1، ص592، رقم: 2942</ref> عبدالله بن مثنی... ابوحاتم گفته: صالح بود. ابوداود گفته: من روایت او را نقل نمی‌‌كنم. بخاری، ترمذی و ابن ماجه از او روایت نقل كرده است.<br>
 
عبدالله بْنِ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ: أبو عمیر بن أنس بن مالك الأنصاری قیل اسمه عبدالله ثقة من الرابعه قیل كان أكبر ولد أنس بن مالك<ref>تقریب التهذیب ج1، ص661، رقم: 8281.</ref><br>.
 
أبوعمیر بن أنس، گفته‌اند كه اسم او عبدالله بود، او ثقه است، ابوداود، نسائی و ابن ماجه از او روایت نقل کرده‌اند. ابن حبان نیز نام او را در زمره راویان ثقه آورده است.<ref>الثقات ج5، ص11، رقم: 3586</ref><br>
 
<big>در نتیجه سند این روایت نیز مشكلی ندارد.</big>
 
=====راوی ششم: علی بن عبدالله بن عباس =====
روایت ششم: علی بن عبدالله بن عباس از پدرش: شمس‌الدین ذهبی در كتاب میزان الإعتدال می‌نویسد:
حسین بن محمد المؤدب حدثنا سلیمان بن قرم عن محمد بن شعیب عن داود بن علی عن أبیه عن ابن عباس أن النبی (صلی‌الله علیه وسلم) أتی بطیر فقال اللهم إئتنی بأحب خلقك إلیك یأكل معی فجاء علی فأكل معه وابن شعیب لا یعرف.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج3، ص232، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>
بررسی سند روایت: الحسین بن محمد المؤدب: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
مزی در تهذیب الكمال می‌نویسد:
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشكالی در او نیست، ابن حبان نام او را در كتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل كنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست كرد كه برای من روایت نقل كند.تمام صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج6، ص472، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.<br>


=== بررسی سند روایت: ===
الحسین بن محمد المؤدب: از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
مزی در تهذیب الکمال می‌نویسد:
محمد بن سعد گفته: ثقه بود، نسائی گفته: اشکالی در او نیست، ابن حبان نام او را در کتاب ثقات آورده. معاویه بن صالح دمشقی گفته: احمد بن حنبل به من گفت: او از روایت نقل کنید، او با من پیش حسین بن محمد آمد و از او درخواست کرد که برای من روایت نقل کند.تمام صحاح سته از او روایت نقل کرده‌اند<ref>المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزكی عبدالرحمن (متوفای742هـ)، تهذیب الكمال،ج6، ص472، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1400هـ - 1980م.</ref>.<br>
سلیمان بن قرم: از روات بخاری، مسلم وسایر صحاح سته:
سلیمان بن قرم: از روات بخاری، مسلم وسایر صحاح سته:
أحمد حنبل و دیگران او را توثیق کرده اند<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>پیش‌ازاین به صورت مفصل درباره سلیمان بن قرم بحث كرده‌ایم.<br>
أحمد حنبل و دیگران او را توثیق کرده‌اند<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، ذكر أسماء من تكلم فیه وهو موثق، ج1، ص93، رقم: 146، تحقیق: محمد شكور أمریر المیادینی، ناشر: مكتبة المنار - الزرقاء، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>پیش‌ازاین به صورت مفصل درباره سلیمان بن قرم بحث کرده‌ایم.


<big>محمد بن شعیب بن شابور:</big>  
<big>محمد بن شعیب بن شابور:</big>  
ذهبی بعد از نقل روایت به‌خاطر عناد و لجاجت با اهل بیت علیهم‌السلام تلاش كرده است كه ثابت كند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است، پس روایت معتبر نیست؛ درحالی‌که محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است كه خود ذهبی در كتاب الكاشف او را توثیق كرده است.
ذهبی بعد از نقل روایت به‌خاطر عناد و لجاجت با اهل بیت علیهم‌السلام تلاش کرده است که ثابت کند محمد بن شعیب در سند روایت مجهول است، پس روایت معتبر نیست؛ درحالی‌که محمد بن شعیب در سند این روای همان محمد بن شعیب بن شابور است که خود ذهبی در کتاب الکاشف او را توثیق کرده است.
ابن مبارك از او روایت نقل و او را توثیق كرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثق تر بود. دحیم گفته: ثقه بود.<ref>الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905</ref>
ابن مبارک از او روایت نقل و او را توثیق کرده است. ابوحاتم گفته: از دیگران موثق‌تر بود. دحیم گفته: ثقه بود.<ref>الكاشف ج2، ص179، رقم: 4905</ref>


ابن حجر عسقلانی در تهذیب الكمال تصریح می‌کند كه این شخص كه ذهبی او را مجهول معرفی كرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است:
ابن حجر عسقلانی در تهذیب الکمال تصریح می‌کند که این شخص که ذهبی او را مجهول معرفی کرده، همان محمد بن شعیب بن شابور است:
محمد بن شعیب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل كرده است كه من در او اشكالی نمی‌‌بینم و جز نیكی از او ندیده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل كرده و افزوده كه او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم كه می‌گفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روایتش اشكالی نیست.
محمد بن شعیب بن شابور، صالح بن أحمد از پدرش نقل کرده است که من در او اشکالی نمی‌‌بینم و جز نیکی از او ندیده آم. عبدالله بن احمد از پدرش همانند آن را نقل کرده و افزوده که او مرد عاقلی بود. هشام بن مرثد گفته از یحیی بن معین شدیم که می‌گفت: او طرفدار مرجئه بود؛ اما در روایتش اشکالی نیست.
ذهبی در میزان الإعتدال گفته: من اشكالی در او نمی‌‌دانم. همچنین گفته: محمد بن شعیب كه از داود بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل كرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کرده‌اند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم می‌رسد كه او همان ابن شابور است<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404 - 1984 م.</ref>.
ذهبی در میزان الإعتدال گفته: من اشکالی در او نمی‌‌دانم. همچنین گفته: محمد بن شعیب که از داود بن علی بن عبدالله بن عباس از پدرش از جدش حدیث طیر را نقل کرده و همچنین سلیمان بن قرم و افراد او ابن شابور نقل کرده‌اند. ذهبی گفته: شناخته شده نیست. چنین به نظرم می‌رسد که او همان ابن شابور است<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، تهذیب التهذیب، ج9، ص197 ـ 198، ناشر: دار الفكر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1404 - 1984 م.</ref>.
داود بن علی: داود بن علی... توثیق شده است...<ref>الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454</ref>
داود بن علی: داود بن علی... توثیق شده است...<ref>الكاشف ج1، ص381، رقم: 1454</ref>
داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمی أبو سلیمان، امیر مكه بود، مقبول است<ref>تقریب التهذیب ج1، ص199</ref>  
داود بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبد المطلب الهاشمی أبو سلیمان، امیر مکه بود، مقبول است<ref>تقریب التهذیب ج1، ص199</ref>  
علی بن عبدالله بن عباس:
علی بن عبدالله بن عباس:
علی بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص403</ref>.
علی بن عبدالله، مورد اعتماد و عابد بود<ref>تقریب التهذیب ج1، ص403</ref>.


بنابراین سند این روایت نیز كاملا صحیح است و اشكال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازه‌اش در انكار فضائل اهل بیت علیهم‌السلام سرچشمه می‌گیرد.
بنابراین سند این روایت نیز کاملا صحیح است و اشکال ذهبی تنها از تعصب و حرص و ولع بیش از اندازه‌اش در انکار فضائل اهل بیت علیهم‌السلام سرچشمه می‌گیرد.


=====راوی هفتم: یحیی بن سعید =====
===راوی هفتم: یحیی بن سعید ===
حاكم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین می‌نویسد:
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین می‌نویسد:
عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: كُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فَرْخٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَیْكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " مَا حَبَسَكَ عَلَیَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ كَرَّاتٍ یَرُدَّنِی أَنَسٌ یَزْعُمُ إِنَّكَ عَلَی حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَكَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَكَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ یَكُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ ".
عَنْ یَحْیَی بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنْتُ أَخْدُمُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، فَقُدِّمَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فَرْخٌ مَشْوِیٌّ، فَقَالَ: " اللَّهُمُ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ "، قَالَ: فَقُلْتُ: اللَّهُمُ اجْعَلْهُ رَجُلا مِنَ الأَنْصَارِ، فَجَاءَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عَلَی حَاجَةٍ، ثُمَّ جَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " افْتَحْ "، فَدَخَلَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " مَا حَبَسَکَ عَلَیَّ "، فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ آخِرَ ثَلاثِ کَرَّاتٍ یَرُدَّنِی أَنَسٌ یَزْعُمُ إِنَّکَ عَلَی حَاجَةٍ، فَقَالَ: " مَا حَمَلَکَ عَلَی مَا صَنَعْتَ؟ " فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، سَمِعْتُ دُعَاءَکَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ یَکُونَ رَجُلا مِنْ قَوْمِی، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم): " إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ ".
حاكم نیشابوری پس از نقل روایت می‌گوید:
حاکم نیشابوری پس از نقل روایت می‌گوید:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ<ref>المستدرك علی الصحیحین ج3، ص141</ref>.
وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ<ref>المستدرك علی الصحیحین ج3، ص141</ref>.


===== بررسی سند روایت: =====
=== بررسی سند روایت: ===
شمس‌الدین ذهبی، در شرح حال محمد بن أحمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج6، ص53، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref> و همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت كفایت می‌کند؛ ازاین‌رو از بررسی تفصیلی روات خودداری می‌كنیم.
شمس‌الدین ذهبی، در شرح حال محمد بن أحمد بن عیاض، تمام راویان این روایت را «ثقه» دانسته است<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج6، ص53، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref> و همین تصریح ذهبی برای اثبات صحت روایت کفایت می‌کند؛ ازاین‌رو از بررسی تفصیلی روات خودداری می‌کنیم.
 
===راوی هشتم: عبدالملک بن سلیمان ===
روایت هشتم: عبدالملک بن سلیمان از أنس: ابن کثیر دمشقی در کتاب البدایة والنهایة، روایات طیر را با سندهای دیگر نیز نقل کرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاکم نیشابوری می‌نویسد:
این روایت را إبن أبی حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سلیمان از أنس نقل کرده است.
و بعد در ادامه گفته: این سند، از سند حاکم بهتر است<ref>البدایة والنهایة ج7، ص352</ref>.


=====راوی هشتم: عبدالملک بن سلیمان =====
=== بررسی سند روایت إبن أبی حاتم رازی: ===  
روایت هشتم: عبدالملک بن سلیمان از أنس: ابن كثیر دمشقی در كتاب البدایة والنهایة، روایات طیر را با سندهای دیگر نیز نقل كرده است؛ از جمله بعد از حدیث حاكم نیشابوری می‌نویسد:
این روایت را إبن أبی حاتم، از عمار بن خالد، از إسحاق الأرزق از عبدالملک بن سلیمان از أنس نقل كرده است.
و بعد در ادامه گفته: این سند، از سند حاكم بهتر است<ref>البدایة والنهایة ج7، ص352</ref>.
===== بررسی سند روایت إبن أبی حاتم رازی: =====  
ذهبی در میزان الإعتدال درباره او می‌نویسد:
ذهبی در میزان الإعتدال درباره او می‌نویسد:
عبد الرحمن بن ابی حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از كسانی است كه روایات را با اسناد بسیار كوتاه نقل كرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و کتاب‌های نافعی دارد...<ref>میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج4، ص315</ref><br>
عبد الرحمن بن ابی حاتم، حافظ و ثابت قدم، فرزند حافظ ثابت قدم... از کسانی است که روایات را با اسناد بسیار کوتاه نقل کرده است؛ همچنین از اهل فن است؛ و کتاب‌های نافعی دارد...<ref>میزان الاعتدال فی نقد الرجال ج4، ص315</ref><br>
و در سیر أعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش درباره خود او می‌نویسد:
و در سیر أعلام النبلاء بعد از شرح حال پدرش درباره خود او می‌نویسد:
عبدالرحمن، فرزند ابی حاتم، علامه، حافظ... ابوالحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است كه خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر كس به او نگاه می‌كرد، شادمان می‌شد...
عبدالرحمن، فرزند ابی‌حاتم، علامه، حافظ... ابوالحسن علی بن ابراهیم رازی گفته است که خداوند، او را در نور و جلوه قرار داده بود و هر کس به او نگاه می‌کرد، شادمان می‌شد...
ابو یعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابی زرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین وعلمای امصار نیز كتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار می‌رفت...
ابو یعلی خلیلی گفته است: او علم را از پدرش و ابی زرعه گرفت و دریایی از علم و معرف رجال بود، در فقه و اختلاف صحابه و تابعین وعلمای امصار نیز کتاب نوشته است و از اهل زهد بوده و جزو ابدال به شمار می‌رفت...
كتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین كتابی در رد بر جهمیه در یك جلد بزرگ دارد كه من آن را خلاصه كرده ام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد كه عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیكو است... امام ابو الولید باجی گفته است كه ابن ابی حاتم ثقه و حافظ بود<ref>سیر أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269</ref>.<br>
کتاب نفیسی در باب جرح و تعدیل در چهار جلد و همچنین کتابی در رد بر جهمیه در یک جلد بزرگ دارد که من آن را خلاصه کرده ام، همچنین تفسیری در چند جلد دارد که عموم آن با استفاده از روایات و با تفسیری بسیار نیکو است... امام ابو الولید باجی گفته است که ابن ابی حاتم ثقه و حافظ بود<ref>سیر أعلام النبلاء ج13، ص263 ـ269</ref>.<br>عمار بن خالد الواسطی:
ابو حاتم در مورد او گفته است که راستگو است<ref>الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987</ref>.<br>إسحاق بن یوسف الأرزق:
إسحاق بن یوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترین مردم به روایات شریک بود، و از او روایت بسیار نقل کرده است... همه ائمه به روایات او احتجاج کرده‌اند<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299</ref>.<br>عبدالملک بن أبی سلیمان: او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدی گفته است که شعبه از قدرت حفظ او تعجب می‌کرد، احمد بن حنبل گفته است که مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه می‌داند، اما بخاری به روایات او احتجاج نکرده است، بلکه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151</ref>.
نتیجه آن که: سند این روایت نیز کاملا صحیح است.


عمار بن خالد الواسطی:
تا این جا هشت سند از سندهای حدیث طیر را به صورت مفصل و تک تک بررسی و ثابت کردیم که سندهای آنها هیچ اشکالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یک سند از سندهای آن صحیح باشد و دیگر سند‌ها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت کفایت می‌کند،البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد که ما به جهت اختصار به همین اندازه اکتفا می‌کنیم. علاقه‌مندان برای اطلاع بیشتر می‌توانند به کتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آیت الله میلانی جلد 13 و 14 مراجعه فرمایند.
ابو حاتم در مورد او گفته است كه راستگو است<ref>الكاشف ج2، ص50، رقم: 3987</ref>.<br>
إسحاق بن یوسف الأرزق:
إسحاق بن یوسف... حافظ و مورد اعتماد... از ائمه عابد بود... او داناترین مردم به روایات شریك بود، و از او روایت بسیار نقل كرده است... همه ائمه به روایات او احتجاج کرده‌اند<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص320، رقم: 299</ref>.<br>


عبدالملک بن أبی سلیمان: او از حافظان پابرجا بود و عبد الرحمن بن مهدی گفته است كه شعبه از قدرت حفظ او تعجب می‌كرد، احمد بن حنبل گفته است كه مورد اطمینان است و نسائی نیز او را ثقه می‌داند، اما بخاری به روایات او احتجاج نكرده است، بلكه تنها روایات او را به عنوان شاهد آورده است<ref>تذكرة الحفاظ ج1، ص155، رقم: 151</ref>.
== اشکال دوم: دلالت روایت==
نتیجه آن كه: سند این روایت نیز كاملا صحیح است.
دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیه‌السلام: طبق این روایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت می‌شود؛ چرا که عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت می‌دانند.
تا این جا هشت سند از سندهای حدیث طیر را به صورت مفصل و تك تك بررسی و ثابت كردیم كه سندهای آنها هیچ اشكالی ندارند؛ هر چند حتی اگر یك سند از سندهای آن صحیح باشد و دیگر سند‌ها ضعیف، بازهم برای اثبات حجیت روایت كفایت می‌کند.البته روایت سندهای صحیحی دیگری نیز دارد كه ما به جهت اختصار به همین اندازه اكتفا می‌كنیم. علاقه‌مندان برای اطلاع بیشتر می‌توانند به كتاب نفحات الأزهار نوشته علامه معاصر آیت الله میلانی جلد 13 و 14 مراجعه فرمایند.
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:<br>1. علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول او(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است؛<br>2. هر کس محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشد، از تمام خلایق برتر است؛<br>3. هر کس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شود.<br>نتیجه: امیرمؤمنان (علیه‌السلام)خلیفه بلا فصل رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است.
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات می‌رساند؛ چرا که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دعا فرمود که خداوند محبو ب‌ترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت هم‌سفره شود و تنها کسی که این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان (علیه‌السلام)بود.<br>


===دلالت روایت===
دلیل برای مقدمه دوم این است که: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتی بازی و...؛ چنانچه در قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامی‌‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ بنابراین، وقتی ثابت شود که امیرمؤمنان گرامی‌‌ترین فرد نزد خداوند است، ثابت می‌شود که آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.
دلالت روایت بر ولایت امیرمؤمنان علیه‌السلام: طبق این روایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند بعد از خاتم پیامبران است و بر تمام خلایق برتری دارد، وقتی این مطلب ثابت شود، ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت نیز خود به خود ثابت می‌شود؛ چرا كه عقلای عالم تقدیم مفضول بر فاضل را قبیح و زشت می‌دانند.
برای اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام)از این روایت، باید سه مقدمه ثابت شود:<br>


1. علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول او(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است؛<br>
مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت می‌شود؛ چرا که تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و... و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را که از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مقدم و تعیین شده است.


2. هر كس محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشد، از تمام خلایق برتر است؛<br>
از سویی می توان گفت خداوند چه کسانی را دوست دارد؟ خداوند در قرآن کریم، گروهی از انسان‌ها را به‌خاطر اعمال خاصی که انجام می‌دهند و فضائلی که دارند، ستایش کرده و صراحتا فرموده است که آنها را دوست دارد:
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین<ref>بقره/195؛ مائده/13؛آل‌عمران/134 و 148؛ مائده/93</ref>>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ<ref>البقره/222.</ref>؛
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین<ref>التوبه/108.</ref>؛
* فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین<ref>آل عمران/76؛التوبه/4 و 7.</ref>؛
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ<ref>آل عمران/146</ref>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین <ref>آل‌عمران/195</ref>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین<ref>مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8</ref>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ<ref>الصف/4</ref>.<br>


3. هر كس از تمام خلایق برتر باشد، او باید جانشین رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شود.<br>
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌‌رساند خداوند جمعیّتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد می‌کنند، و از سرزنش هیچ ملامت‌گری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست .


نتیجه: امیرمؤمنان (علیه‌السلام)خلیفه بلا فصل رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است.
و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان (علیه‌السلام) محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، پس او در این فضائل و در این صفاتی که خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) سردار نیکوکاران، پاک‌ترین پاکان، امام پرهیزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شکیبائی، نماد و نمود متوکلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسدالله الغالب و... است.<br>
روایت طیر مقدمه اول را به روشنی به اثبات می‌رساند؛ چرا كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دعا فرمود كه خداوند محبو ب‌ترین مخلوق نزد خود را بیاورد تا با آن حضرت هم‌سفره شود و تنها كسی كه این افتخار نصیبش شد، امیرمؤمنان (علیه‌السلام)بود.<br>
همچنین خداوند در قرآن کریم می‌فرماید که: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامی‌‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که گرامی‌‌ترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امام المتقین نیز باشد.
خداوند قطعاً مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیک را دوست دارد، و امیرمؤمنان (علیه‌السلام)که محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچم دار تمام مجاهدان عبادت کنندگان... باشد. خلاصه هر صفت نیکی را که بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان (علیه‌السلام)بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا که آن حضرت محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها به‌خاطر همین اعمال و صفات نیک است که دوست دارد.
در یک کلام:
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد.


دلیل برای مقدمه دوم این است كه: معیار محبت و دوستی در نزد خداوند، تقوی و دیانت شخص است نه هوای نفس، پارتی بازی و...؛ چنانچه در قرآن كریم می‌فرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامی‌‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ بنابراین، وقتی ثابت شود كه امیرمؤمنان گرامی‌‌ترین فرد نزد خداوند است، ثابت می‌شود كه آن حضرت از هر جهت برترین فرد در میان خلایق است.<br>
=== اقرار برخی خلفا بر عدم برتری بر دیگران ===
خلیفه اول و دوم اقرار داشته‌اند که ما بر هیچ یک از اصحاب برتری نداریم:
* ابن أبی داود سجستانی در کتاب الزهد، در روایتی که تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل کرده است که:خَطَبَنَا أَبُو بَکْرٍ، قَالَ: " وُلِّیتُ أَمَرَکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِینُونِی وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِی، فَإِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی...<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، الزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولی، 1993م.</ref> از قیس نقل شده است که ابوبکر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالی‌که بهترین شما نیستم، اگر درستکار بودم، یاریم کنید؛ اگر بد کردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا که من شیطانی دارم که همواره مرا گول می‌زند.<br>
* بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن کثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل‌سنت، نقل کرده‌اند که وقتی ابوبکر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام کرد که من بهترین شما نیستم: لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُکُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ و چون ابوبکر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.<ref>البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.</ref>
*این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است؛ ابن کثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه می‌نویسد: وهذا إسناد صحیح. سند این حدیث صحیح است<ref>القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
* محمد بن سعد با سند معتبر نقل می‌کند که ابوبکر گفت: من از هیچ یک از صحابه برتر نیستم: قال أخبرنا وهب بن جریر قال أخبرنا أبی سمعت الحسن قال لمّا بویَعَ أبو بکرَ قامَ خطیباَ:... وإنما أنا بشرٌ ولست بخیرٍ من أحدٍ منکم فراعونی فإذا رأیتمونی إسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِی وإن رأیتمونی زِغْتُ فقَوِّمُونی واعْلموا أنّ لی شیطاناً یَعْتَرِیْنِی...<ref>الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبری، ج3، ص212، ناشر: دار، صادر - بیروت.الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج2، ص244، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.الصنعانی، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج11، ص336، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.ابن الجوزی الحنبلی، جمال‌الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوك والأمم، ج4، ص69، ناشر: دار، صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1358.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج8، ص266، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص71، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولی، 1371هـ - 1952م.</ref>


مقدمه سوم نیز با قاعده «قبح تقدیم مفضول بر افضل» ثابت می‌شود؛ چرا كه تقدیم مفضول با وجود فاضل یا افضل، یا از روی جهل و نشناختن افضل است، یا از روی هوای نفس، احتیاج، ترس و... و تمام این امور برای خدای متعال محال است؛ بنابراین، خداوند امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را كه از دیدگاه او برترین مخلوق است، برای جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مقدم و تعیین شده است.<br>
در منابع اهل‌سنت با سند صحیح نقل شده است که عمر بن خطاب اعتراف می‌کرد، تمام مردم حتی زنانی که در داخل خانه‌هایشان هستند، از او داناتر هستند:
سعید بن منصور در سنن خود می‌نویسد: عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ،<br>
وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا یَبْلُغُنِی عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَکْثَرَ مِنْ شَیْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أَوْ سِیقَ إِلَیْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِکَ فِی بَیْتِ الْمَالِ»، <br>
ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ کِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُکَ؟ <br>
قَالَ: « بَلْ کِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِکَ؟»، <br>
قَالَتْ: نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ یُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ:«وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا».<br> فَقَالَ عُمَرُ: کُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا، <br>
ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّی نَهَیْتُکُمْ أَنْ تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْیَفْعَلْ رَجُلٌ فِی مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ»<ref>لخراسانی، سعید بن منصور (متوفای 227هـ)، سنن سعید بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر:الدار السلفیة - الهند، الطبعة: الأولی، 1403هـ ـ 1982م؛الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م.</ref>.
از شعبی نقل شده است که عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: کسی حق ندارد در مهریه زنان زیاده روی کند، هر کس بیشتر از آن چه رسول‌ِخدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیت المال خواهم ریخت. <br>
سپس از منبر پایین آمد، پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان!!! کتاب خدا شایسته‌تر است که پیروش شود یا سخن تو؟ <br>
عمر گفت: بلکه کتاب خدا شایسته‌تر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ درحالی‌که خداوند در قرآن می‌فرماید: «و مال فراوانی (بعنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید!»<br> <br>
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیاده روی در مهریه زنان نهی کرد؛ آگاه باشید، هر کس هر کاری که می‌خواهد با مالش انجام دهد.
سایر علمای اهل‌سنت این روایت را با تعبیرهای دیگر نقل کرده‌اند. ماوردی بصری شافعی می‌نویسد که عمر گفت:
کل الناس أفقه من عمر حتی امرأة<ref>الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج9، ص331، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999م.</ref>همه مردم حتی یک زن از عمر داناتر هستند.<br>
سرخسی در کتاب المبسوط و علاء الدین بخاری در کشف الأسرار می‌نویسد: فبقی عمر رضی الله عنه باهتا وقال کل الناس أفقه من عمر حتی النساء فی البیوت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی که در خانه‌ها هستند<ref>السرخسی الحنفی، شمس‌الدین ابوبكر محمد بن أبی سهل (متوفای483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج3، ص346، تحقیق: عبدالله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.</ref><br>
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است که کسانی از اصحاب و ام المؤمنات که در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند.
حاکم نیشابوری و إبن أبی شیبه کوفی با سند صحیح نقل کرده‌اند که به جانم قسم که در بقیع کسانی از اصحاب رسول‌ِخدا و همسران پیامبر دفن شده‌اند که از عمر بهتر هستند<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص99، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص440، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref>


این روایات ثابت می‌کند که به اعتراف خود ابوبکر و عمر، آنها از دیگر اصحاب برتر نبوده‌اند و حتی عمر سوگند یاد کرده است که در بقیع افرادی بهتر از آنها دفن شده‌اند.
روایات دال بر رعایت [[شایسته‌سالاری]] هم دلالت بر لزوم رعایت تقدیم افضل است. 
وانگهی، خداوند متعال در قرآن کریم وجدان‌های بیدار را به قضاوت فرا میخواند و می‌فرماید:
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ<ref>یونس/35.</ref> یا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟!<br>
کسی که برتر نیست و دستمایه شیطان می شود<ref>الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.</ref> قطعا نسبت به امیرمؤمنان (علیه‌السلام)که محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول است، شایسته و سزاوار پیروی نیست. فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ؟<br>
== نظر بزرگان مکتب اهل بیت در مورد حدیث طیر مشوی ==
=== استدلال شیخ مفید ===
=== استدلال شیخ مفید ===
شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌نویسد:
شیخ مفید در دلالت این روایت بر ولایت امیرمؤمنان (علیه‌السلام) می‌نویسد:
یكی از روایات این سخن رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است كه شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند كه فرمود: «خدایا محبوب‌ترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»، پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام)آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوش‌جان كرد.
یکی از روایات این سخن رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند که فرمود: «خدایا محبوب‌ترین خلقت را پیش من بیاور تا من از این مرغ میل نماید»، پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام)آمد و به همراه آن حضرت از آن مرغ نوش‌جان کرد.
و به‌درستی ثابت شده كه محبوب‌ترین مخلوق نزد خداوند، برترین آنها است؛ چرا كه محبت خداوند از حق سرچشمه می‌گیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت می‌شود كه او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم<ref> الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبدالله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)،الإفصاح فی إمامة أمیر المؤمنین (علیه‌السلام)، ص33، تحقیق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولی، 1412هـ</ref>.
و به‌درستی ثابت شده که محبوب‌ترین مخلوق نزد خداوند، برترین آنها است؛ چرا که محبت خداوند از حق سرچشمه می‌گیرد، نه از هوای نفس و خواهش طبع. وقتی آن حضرت برترین مخلوق خداوند باشد، ثابت می‌شود که او امام است؛ به دلیل فاسد بودن تقدیم مفضول بر فاضل در نبوت و خلافت عامه خداوند بر مردم<ref> الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبدالله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)،الإفصاح فی إمامة أمیر المؤمنین (علیه‌السلام)، ص33، تحقیق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة الأولی، 1412هـ</ref>.


=== استدلال سید مرتضی ===
=== استدلال سید مرتضی ===
و سید مرتضی در الفصول المختاره می‌نویسد:
و سید مرتضی در الفصول المختاره می‌نویسد:
از سخنان شیخ (مفید) كه خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است كه از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد كه امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)ه است كه فرمود: «خداوندا محبوب‌ترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول كند» پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام)آمد. به‌درستی ثابت شده است كه محبوب‌ترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و كسی كه ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شك از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بر تمام مردم به جز پیامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله<ref> المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الكاظم (علیه‌السلام)(متوفای436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.</ref>.<br>
از سخنان شیخ (مفید) که خداوند عزت او را مستدام بدارد، در مجلس شریف ابوالحسن احمد بن القاسم علوی محمدی است که از او سؤال شد: چه دلیلی وجود دارد که امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب از همه اصحاب برتر است؟ پس گفت: دلیل بر این مطلب این گفته رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)ه است که فرمود: «خداوندا محبوب‌ترین مخلوقاتت را بیاور تا با من از این مرغ تناول کند» پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام)آمد. به‌درستی ثابت شده است که محبوب‌ترین خلق در نزد خدا، ثوابش نزد او از همه بیشتر است و کسی که ثوابش از همه بیشتر باشد، بدون شک از همه مخلوقات عملش بیشتر و برتر و عبادتش زیادتر است. و این دلیل است بر فضیلت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) بر تمام مردم به جز پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله<ref> المرتضی علم الهدی، ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن موسی بن إبراهیم بن الإمام موسی الكاظم (علیه‌السلام)(متوفای436هـ)، الفصول المختارة، ص96، تحقیق السید علی میر شریفی، ناشر: دار المفید ـ بیروت، الطبعة: الثانیة، 1414 هـ ـ 1993م.</ref>.<br>
سید در فراهم كردن «الفصول المختارة» از سه منبع استفاده كرده است:<br>
# كتاب المجالس؛<br>
# كتاب العیون والمحاسن؛<br>
# شنیده‌های خود سید مرتضی از زبان شیخ مفید.
<br>


=== نظر علامه مجلسی ===
=== نظر علامه مجلسی ===
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر می‌نویسد:
علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه بعد از نقل روایت طیر می‌نویسد:
بدان كه این اخبار با تواتری كه دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت می‌کند بر آن كه آن حضرت (علیه‌السلام)برترین آفریدگان و شایسته ترین فرد به جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است.
بدان که این اخبار با تواتری که دارند و هر دو گروه عامه و خاصه بر صحت آن اتفاق نظر دارند دلالت می‌کند بر آن که آن حضرت (علیه‌السلام)برترین آفریدگان و شایسته‌ترین فرد به جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است.
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است كه دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی كه نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنان كه در جای خود مبرهن است كه خداوند از انفعالات وتغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات...
اما دلالت آن بر افضلیت آن حضرت از آن جهت است که دوستی خدای متعال چیزی جز پاداش بسیار و توفیق و هدایتی که نتیجه طاعات بسیار و متصف شدن به صفات حسنه باشد نیست؛ چنان که در جای خود مبرهن است که خداوند از انفعالات وتغیرات منزه است و اتصاف او به حالاتی چون دوستی و دشمنی و امثال آن به اعتبار نتایج حاصله از این حالات است نه خود حالات...
پس روشن شد كه دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است، و در نتیجه ثابت شد كه آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به اجماع امت از این قانون مستثنی است زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمی‌‌تواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است كه مراد حضرتش محبوبترین سایر آفریدگان در نزد خدا می‌باشد.
پس روشن شد که دوستی خداوند نتیجه پیروی از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است، و در نتیجه ثابت شد که آن حضرت افضل از همه آفریدگان است. اما رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به اجماع امت از این قانون مستثنی است زیرا خود حضرت گوینده این جمله است پس نمی‌‌تواند خود او را هم شامل شود. پس ظاهر آن است که مراد حضرتش محبوب‌ترین سایر آفریدگان در نزد خدا می‌باشد.<br>
اما این كه علی (علیه‌السلام)شایسته ترین فرد به جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است، از آن روست كه كسی كه از همه صحابه؛ بلكه از سایر انبیاء و اوصیاأ افضل است عقل روا نمی‌‌دارد كه دیگری بر او مقدم شود<ref>المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.</ref>..


=== نظر حافظ گنجی شافعی ===
اما این که علی (علیه‌السلام) شایسته‌ترین فرد به جانشینی رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است، از آن روست که کسی که از همه صحابه؛ بلکه از سایر انبیاء و اوصیاأ افضل است عقل روا نمی‌‌دارد که دیگری بر او مقدم شود<ref>المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـبحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج38، ص359، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.</ref>..
حافظ گنجی شافعی، درباره حدیث طیر می‌گوید:
وفیه دلالةٌ واضحةٌ علی أنَّ علیاً (علیه‌السلام) أحبُّ الخلقِ إلی الله، وأدلُّ الدلالةِ علی ذلك إجابةُ دعاءِ النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وسلم حیث قال عز وجل: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَكُم ». فأمَرَ بالدعاءِ وَوَعَدَ بالإجابةِ، وهو عز وجل «لا یُخْلِفُ الْمیعادَ»، وما كان الله لِیُخْلفَ رُسُلَه وَعَدَهُ، ولا یَرِدُ دعاءَ رَسُولِهِ لأحبِّ الخلقِ المیعاد، وما كان الله لیخلف رسله وعده، ولا یرد رسوله لأحب الخلق إلیه، ومن أقرب الوسائل إلی الله تعالی محبتُه ومحبةُ من یُحِبُّه لحُبِّه كما أنشدنی بعضُ أهلِ العلمِ فی معناه:
بالخمسةِ الغُرِّ من قریشٍ وسادسُ القومِ جبرئیلُ بحبِّهم ربِ فاغفرْ عنی بحسنِ ظَنِّی بك الجمیلُ<ref>الگنجی الشافعی، الإمام الحافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی (متوفای658هـكفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی‌طالب، ص151، تحقیق و تصحیح و تعلیق: محمد‌هادی امینی، ناشر: دار احیاء تراث اهل‌البیت (علیه‌السلام)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ.</ref>.


== نظرات علمای شاخص اهل‌سنت درباره حدیث طیر==
ازآنجایی‌که روایت طیر فضیلت بی نظیری را برای امیرمؤمنان (علیه‌السلام)اثبات می‌نماید، اکثر بزرگان اهل‌سنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش کرده‌اند که آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی که برخی از راویان موثق اهل‌سنت، تنها به‌خاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شده‌اند.
أبو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی، مشهور به إبن سقا، یکی از این روایان است. ابن سقاء... سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال کردم، پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلکه به این لقب مشهور بود؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظه‌ای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد، پس از ابی‌خلیفه و ابی‌یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش برکت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء می‌کرد؛ اما مردم نتوانستند که این روایت را تحمل کنند، پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند کردند و جای او را آب کشیدند. <ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص966، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref>
با وجود این شرایط برخی آن را قبول نموده و پذیرفته‌اند و تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شده‌اند، در برخی از کتاب‌ها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شک و تردید به آن نگریسته‌اند.


در این حدیث دلالت واضحی است بر آن كه علی (علیه‌السلام) محبوبترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در حق او است، خداوند فرموده: ادعونی استجب لكم. (مرا بخوانید تا شما را اجابت كنم) كه هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است كه خداوند خلف وعده نمی‌‌كند و با رسولانش تخلف از وعده نمی‌‌نماید و دعای رسول خود را درباره محبوبترین آفریدگان در نظر خود رد نمی‌‌كند. و از بهترین وسیله‌ها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی كسی است كه به‌خاطر خدا دوستش می‌دارد، چنان كه یكی از اهل علم در این معنی برایم سرود:<br>
=== نظر حافظ گنجی شافعی درباره حدیث طیر===
حافظ گنجی شافعی، درباره حدیث طیر می‌گوید:
در این حدیث دلالت واضحی است بر آن که علی (علیه‌السلام) محبوب‌ترین آفریدگان در نظر خداست، و بهترین دلیل بر این مطلب مستجاب شدن دعای پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در حق او است، خداوند فرموده: ادعونی استجب لکم (مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم) که هم امر به دعا فرموده و هم وعده اجابت داده است. و معلوم است که خداوند خلف وعده نمی‌‌کند و با رسولانش تخلف از وعده نمی‌‌نماید و دعای رسول خود را درباره محبوب‌ترین آفریدگان در نظر خود رد نمی‌‌کند و از بهترین وسیله‌ها برای تقرب به خدای متعال دوستی او و دوستی کسی است که به‌خاطر خدا دوستش می‌دارد، چنان که یکی از اهل علم در این معنی برایم سرود:<br>
به آن پنج تن گرانقدر از قریش و ششمین آنان که جبرئیل است، پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی که به کار نیکوی تو دارم )<ref>الگنجی الشافعی، الإمام الحافظ أبی عبدالله محمد بن یوسف بن محمد القرشی (متوفای658هـ)، كفایة الطالب فی مناقب علی بن ابی‌طالب، ص151، تحقیق و تصحیح و تعلیق: محمد‌هادی امینی، ناشر: دار احیاء تراث اهل‌البیت (علیه‌السلام)، طهران، الطبعة الثالثة، 1404هـ.</ref>.<br>


به آن پنج تن گران قدر از قریش و ششمین آنان كه جبرئیل است، پروردگارا! به دوستی آنان از من بگذر و به حسن ظنی كه به كار نیكوی تو دارم ).<br>
=== نظر شمس‌الدین ذهبی در مورد حدیث طیر مشوی ===
 
شمس‌الدین ذهبی در تذکرة الحفاظ یک بار درباره حدیث طیر می‌نویسد که این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمی‌‌تواند جعلی و ساختگی باشد:
سید حمیری درباره این روایت این شعر را سروده است:<br>
اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد که من کتاب مسستقلی درباره آن نوشته ام، مجموع این طرق ثابت می‌کند که این روایت اصل و ریشه دارد.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref>
 
اما در جای دیگر به‌خاطر عوارضی که این روایت برای اهل‌سنت دارد، صحت روایت را نمی‌‌پذیرد.
<big>نبئت ان أبانا كان عن انس یروی حدیثا عجیبا معجبا عجبا<br>
حدیث طیر با اینکه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد که من مجموع آنها را در یک مجموعه آورده‌ام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابن ابی داود در مورد این روایت اشتباه کرده است (در ادامه به اشکال ابن ابی داود اشاره خواهد شد )، و به‌خاطر اجتهاد اشتباه یک پاداش می‌برد، شرط ثقه بودن این نیست که اشتباه نکند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نکند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـسیر أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.
 
فی طائر جاء مشویا به بشریوما وكان رسول‌الله محتجبا<br>
 
أدناه منه فلما ان رآه دعاربا قریبا لأهل الخیر منتجبا<br>
 
ادخل إلی أحب الخلق كله مطرا إلیك فأعطاه الذی طلبا<br>
 
فاغتر بالباب مغترا فقال لهم من ذا وكان وراء الباب مرتقبا<br>
 
من ذا فقال علی قال إن له شأنا له اهتم منه الیوم فاحتجبا</big><br>
 
(به من خبر رسیده كه پدرمان از انس حدیث شگفت و بهت آوری را روایت نموده است )، ( درباره مرغ بریانی كه روزی یك نفر آورد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در خانه از نظر مردم دور بود ). ( آن مرغ را نزد حضرتش برد و هنگامی كه چشم آن حضرت به آن افتاد پروردگار را كه به همه كس نزدیك و برگزیننده خوبان است خواند و گفت: ) ( محبوبترین آفریدگان را در نظر خودت بر من وارد ساز. خدا هم آنچه خواست به او عطا فرمود ). ( مردی شرافتمند در پشت در ایستاد و در زد، پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)از خادم پرسید: كیست؟ و خود در پشت در منتظر بود ). ( كیست؟ گفت: علی است. فرمود: او مردی والامقام است و من امروز در اندیشه او بودم و از همین رو در خانه نشستم و از دید خلق پنهان شدم.<br>
 
خداوند چه كسانی را دوست دارد؟ خداوند در قرآن كریم، گروهی از انسان‌ها را به‌خاطر اعمال خاصی كه انجام می‌دهند و فضائلی كه دارند، ستایش كرده و صراحتا فرموده است كه آنها را دوست دارد:
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنین<ref>البقره/195؛ مائده/13؛آل عمران/134 و 148؛ مائده/93.</ref><br>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ<ref>البقره/222.</ref>؛
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرین<ref>التوبه/108.</ref>؛
* فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقین<ref>آل عمران/76؛التوبه/4 و 7.</ref>؛
* وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ<ref>آل عمران/146.</ref>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلین<ref>آل عمران/195.</ref><br>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین<ref>مائده/42؛ الحجرات/9؛ الممتحنة/8.</ref>؛
* إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ<ref>الصف/4.</ref><br>.
ای كسانی كه ایمان آورده اید! هر كس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌‌رساند خداوند جمعیّتی را می‌آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نیرومندند آنها در راه خدا جهاد می‌كنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست .
و طبق روایت «طیر مشوی» امیرمؤمنان (علیه‌السلام) محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، پس او در این فضائل و در این صفاتی كه خداوند بر شمرده؛ از همه مخلوقات برتر است؛ یعنی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) سردار نیكوكاران، پاك ترین پاكان، امام پرهیزگاران، سالار عادلان، قهرمان صبر و شكیبائی، نماد و نمود متوكلان، پرچم دار و پیشاهنگ جهادگران، اسدالله الغالب و... است.<br>
 
همچنین خداوند در قرآن كریم می‌فرماید كه: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم<ref>الحجرات/13.</ref> گرامی‌‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست، پس امیرمؤمنان (علیه‌السلام) كه گرامی‌‌ترین مخلوق در نزد خداوند است، باید با تقواترین مخلوق خداوند و امام المتقین نیز باشد.
خداوند قطعاً مؤمنان، موحدان، مجاهدان، عابدان و در حقیقت تمام صاحبان صفات نیك را دوست دارد، و امیرمؤمنان (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، باید سالار و امیر همه مؤمنان و موحدان، پرچم دار تمام مجاهدان عبادت كنندگان... باشد. خلاصه هر صفت نیكی را كه بشمارید و خداوند آن را دوست داشته باشد، امیرمؤمنان (علیه‌السلام)بالاترین درجه آن را برخوردار است؛ چرا كه آن حضرت محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و خداوند بندگانش را تنها به‌خاطر همین اعمال و صفات نیك است كه دوست دارد.
در یك كلام:
آن چه خوبان همه دارند، او تنها دارد.
 
=== اقرار برخی خلفا بر عدم برتری بر دیگران ===
ابوبكر و عمر: ما بر هیچ یك از اصحاب برتری نداریم ابن أبی داود سجستانی در كتاب الزهد، در روایتی كه تمام راویان آن از روات بخاری یا مسلم هستند، نقل كرده است كه:
نا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الْهُذَلِیُّ أَبُو مَعْمَرٍ، نا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ، عَنْ قَیْسٍ، قَالَ: خَطَبَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: " وُلِّیتُ أَمَرَكُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ، فَإِنْ أَنَا أَحْسَنْتُ فَأَعِینُونِی وَإِنْ أَنَا أَسَأْتُ فَسَدِّدُونِی، فَإِنَّ لِی شَیْطَانًا یَعْتَرِینِی...<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـالزهد، ص5، ح8، ناشر: دار المشكاة ـ القاهرة، الطبعة: الأولی، 1993م.</ref> از قیس نقل شده است كه ابوبكر برای ما خطبه خواند و گفت: من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالی‌که بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می‌زند.<br>


بلاذری در انساب الأشراف، ابن قتیبه دینوری در عیون الأخبار، طبری و ابن كثیر در تاریخشان و بسیاری دیگر از بزرگان اهل‌سنت، نقل کرده‌اند كه وقتی ابوبكر به خلافت رسید، در نخستین سخنرانی خود به همه مردم اعلام كرد كه من بهترین شما نیستم:
لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَكْرٍ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهُ، خَطَبَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، أَیُّهَا النَّاسُ فَقَدْ وُلِّیتُكُمْ وَلَسْتُ بِخَیْرِكُمْ<ref>البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279هـ) أنساب الأشراف، ج1، ص254؛الدینوری، أبو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة (متوفای276هـ)، عیون الأخبار، ج1، ص34؛الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310هـ)، تاریخ الطبری، ص237 ـ 238، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.</ref> و چون ابوبكر به خلافت رسید برای مردم سخنرانی كرد و پس از حمد و ثنای الهی گفت: ای مردم من رهبر شما شده ام؛ ولی بهترین شما نیستم.
این خطبه با سندهای صحیح نقل شده است؛ ابن كثیر دمشقی سلفی، بعد از نقل این خطبه می‌نویسد:
وهذا إسناد صحیح. سند این حدیث صحیح است<ref>القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج6، ص301، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
محمد بن سعد با سند معتبر نقل می‌کند كه ابوبكر گفت: من از هیچ یك از صحابه برتر نیستم:
قال أخبرنا وهب بن جریر قال أخبرنا أبی سمعت الحسن قال لمّا بویَعَ أبو بكرَ قامَ خطیباَ:... وإنما أنا بشرٌ ولست بخیرٍ من أحدٍ منكم فراعونی فإذا رأیتمونی إسْتَقَمْتُ فاتَّبِعُونِی وإن رأیتمونی زِغْتُ فقَوِّمُونی واعْلموا أنّ لی شیطاناً یَعْتَرِیْنِی...ref>الزهری، محمد بن سعد بن منیع ابوعبدالله البصری (متوفای230هـ)، الطبقات الكبری، ج3، ص212، ناشر: دار، صادر - بیروت.الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن كثیر بن غالب (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج2، ص244، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.الصنعانی، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، المصنف، ج11، ص336، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1403هـ.ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوك والأمم، ج4، ص69، ناشر: دار، صادر - بیروت، الطبعة: الأولی، 1358.ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج8، ص266، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.السیوطی، جلال الدین أبو الفضل عبد الرحمن بن أبی بكر (متوفای911هـ)، تاریخ الخلفاء، ج1، ص71، تحقیق: محمد محی الدین عبد الحمید، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولی، 1371هـ - 1952م.</ref><br>.
در منابع اهل‌سنت با سند صحیح نقل شده است كه عمر بن خطاب اعتراف می‌كرد، تمام مردم حتی زنانی كه در داخل خانه‌هایشان هستند، از او داناتر هستند:سعید بن منصور در سنن خود می‌نویسد:
عَنِ الشَّعْبِیِّ قَالَ: خَطَبَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی عَلَیْهِ، وَقَالَ: «أَلا لا تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، فَإِنَّهُ لا یَبْلُغُنِی عَنْ أَحَدٍ سَاقَ أَكْثَرَ مِنْ شَیْءٍ سَاقَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أَوْ سِیقَ إِلَیْهِ، إِلا جَعَلْتُ فَضْلَ ذَلِكَ فِی بَیْتِ الْمَالِ»، ثُمَّ نَزَلَ فَعَرَضَتْ لَهُ امْرَأَةٌ مِنْ قُرَیْشٍ فَقَالَتْ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ كِتَابُ اللَّهِ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَوْ قَوْلُكَ؟ قَالَ: « بَلْ كِتَابُ اللَّهِ فَمَا ذَلِكَ؟»، قَالَتْ: نَهَیْتَ النَّاسَ آنِفًا أَنْ یُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، وَاللَّهُ یَقُولُ فِی كِتَابِهِ:«وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا».<br>
فَقَالَ عُمَرُ: كُلُّ أَحَدٍ أَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلاثًا، ثُمَّ رَجَعَ إِلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: «إِنِّی نَهَیْتُكُمْ أَنْ تُغَالُوا فِی صُدُقِ النِّسَاءِ، أَلا فَلْیَفْعَلْ رَجُلٌ فِی مَالِهِ مَا بَدَا لَهُ»<ref>لخراسانی، سعید بن منصور (متوفای 227هـ)، سنن سعید بن منصور، ج1، ص195، ح598، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ناشر:الدار السلفیة - الهند، الطبعة: الأولی، 1403هـ ـ 1982م؛الطحاوی الحنفی، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفای321هـ)، شرح مشكل الآثار، ج13، ص57، تحقیق شعیب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1408هـ - 1987م.</ref>.
از شعبی نقل شده است كه عمر بن خطاب خطبه خواند، پس از حمد و ستایش خداوند گفت: كسی حق ندارد در مهریه زنان زیاده روی كند، هر كس بیشتر از آن چه رسول‌ِخدا مهریه داده و یا گرفته، مهریه بگذارد، من اضافه آن را به بیت المال خواهم ریخت. سپس از منبر پایین آمد، پس زنی از قریش جلوی او را گرفت و گفت: ای امیرمؤمنان!!! كتاب خدا شایسته‌تر است كه پیروش شود یا سخن تو؟ عمر گفت: بلكه كتاب خدا شایسته‌تر است، مگر چه شده؟ آن زن گفت: تو الآن مردم را از زیاده روی در مهریه زنان نهی كرد؛ درحالی‌که خداوند در قرآن می‌فرماید: «و مال فراوانی (بعنوان مهر) به او پرداخته اید، چیزی از آن را پس نگیرید!»<br>
پس عمر گفت: همه مردم از عمر داناتر هستند. این سخن را دو یا سه بار گفت؛ سپس به منبر برگشت و به مردم گفت: من شما را از زیاده روی در مهریه زنان نهی كرد؛ آگاه باشید، هر كس هر كاری كه می‌خواهد با مالش انجام دهد.
==== بررسی سند روایت هشیم بن بشیر: ====
از روات بخاری مسلم و سایر صحاح سته:
5979 هشیم بن بشیر أبو معاویة السلمی الواسطی حافظ بغداد عن عمرو بن دینار وأبی الزبیر وعنه أحمد وابن معین وهناد إمام ثقة مدلس عاش ثمانین سنة توفی 183 ع.<ref>الكاشف ج2، ص338</ref> هشیم بن بشیر، امام و ثقه بود و تدلیس می‌كرد.
مجالد بن سعید: از روات مسلم و سایر صحاح سته:
4519 مجالد بن سعید بن عمیر الهمدانی أبو عمرو الكوفی أحد الأعیان عن الشعبی وأبی الوداك وطائفة وعنه ابنه إسماعیل والثوری وابن المبارك وخلق<ref>لسان المیزان ج7، ص349.</ref> مجالد بن سعید، یكی از بزرگان بود.
عامر بن شراحیل: 2531 عامر بن شراحیل أبو عمرو الشعبی أحد الأعلام ولد زمن عمر وسمع علیا وأبا هریرة والمغیرة وعنه منصور وحصین وبیان وابن عون قال أدركت خمسمائة من الصحابة وقال ما كتبت سوداء فی بیضاء ولا حدثت بحدیث إلا حفظته وقال مكحول ما رأیت أفقه من الشعبی وقال آخر الشعبی فی زمانه كابن عباس فی زمانه مات سنة ثلاث أو أربع ومائة ع<ref>الكاشف ج1، ص522.</ref>. عامر بن شراحیل، یكی از مشاهیر بود، او گفته: من پانصد نفر از صحابه را ملاقات كرد، هیچ سیاهی را در سفیدی ننوشتم، هیچ روایتی را نقل نكردم؛ مگر این كه آن را حفظ كرده بودم. مكحول گفته: من داناتر از شعبی ندیدم. دیگری گفته: شعبی در زمان خودش، همانند ابن عباس در زمانش بود.
سایر علمای اهل‌سنت این روایت را با تعبیرهای دیگر نقل کرده‌اند. ماوردی بصری شافعی می‌نویسد كه عمر گفت:
كل الناس أفقه من عمر حتی امرأة<ref>الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج9، ص331، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999م.</ref>همه مردم حتی یك زن از عمر داناتر هستند.<br>
سرخسی در كتاب المبسوط و علاء الدین بخاری در كشف الأسرار می‌نویسد: فبقی عمر رضی الله عنه باهتا وقال كل الناس أفقه من عمر حتی النساء فی البیوت<ref>السرخسی الحنفی، شمس‌الدین ابوبكر محمد بن أبی سهل (متوفای483هـ )، المبسوط، ج10، ص153، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛البخاری، علاء الدین عبد العزیز بن أحمد (متوفای 730هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوی، ج3، ص346، تحقیق: عبدالله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1418هـ - 1997م.</ref> عمر، مبهوت ماند و گفت: همه مردم از عمر داناترند؛ حتی زنانی كه در خانه‌ها هستند.<br>
از این گذشته، خود عمر بن الخطاب به جان خودش قسم خورده است كه كسانی از اصحاب و ام المؤمنات كه در بقیع دفن شده بودند، از او برتر هستند.
حاكم نیشابوری و إبن أبی شیبه كوفی با سند صحیح نقل کرده‌اند كه:
حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الثَّقَفِیُّ، وَأَبُو بَكْرِ بْنُ بَالَوَیْهِ، قَالا: ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْمَرِیُّ، ثنا الْوَلِیدُ بْنُ شُجَاعٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو، قَالَ: حَدَّثَ أَبُو سَلَمَةَ، وَیَحْیَی بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ، وَأَشْیَاخُنَا، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لَمَّا طُعِنَ، قَالَ لِعَبْدِ اللَّهِ: " اذْهَبْ إِلَی عَائِشَةَ فَأَقْرِئْ عَلَیْهَا مِنِّی السَّلامَ، وَقُلْ: إِنَّ عُمَرَ یَقُولُ لَكِ: إِنْ كَانَ لا یَضُرُّكِ وَلا یُضَیِّقُ عَلَیْكِ، فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ أُدْفَنَ مَعَ صَاحِبَیَّ، وَإِنْ كَانَ ذَلِكَ یَضُرُّكِ وَیُضَیَّقُ عَلَیْكِ، فَلَعَمْرِی لَقَدْ دُفِنَ فِی هَذَا الْبَقِیعِ مِنْ اصحاب رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) وَأُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْ عُمَرَ»، فَجَاءَهَا الرَّسُولُ، فَقَالَتْ: إِنَّ ذَلِكَ لا یَضُرُّنِی وَلا یُضَیِّقُ عَلَیَّ، قَالَ: «فَادْفِنُونِی مَعَهُمَا»<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص99، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.إبن أبی شیبة الكوفی، ابوبكر عبدالله بن محمد (متوفای235 هـ)، الكتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج7، ص440، تحقیق: كمال یوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409هـ.</ref> ابوسلمه و یحیی بن حاطب و اساتید ما نقل کرده‌اند كه عمر بن خطاب وقتی خنجر به خورد به عبدالله گفت: پیش عائشه برو، سلام من را برسان و بگو: عمر به تو گفت: اگر به تو ضرر نمی‌رسد و جای تو را تنگ نمی‌‌كند، من دوست دارم كه با دو رفیقم دفن شوم. اگر ضرر می‌زند و جایت را تنگ می‌کند، به جانم قسم كه در بقیع كسانی از اصحاب رسول‌ِخدا و همسران پیامبر دفن شده‌اند كه از عمر بهتر هستند.<br>
این روایات ثابت می‌کند كه به اعتراف خود ابوبكر و عمر، آنها از دیگر اصحاب برتر نبوده‌اند و حتی عمر سوگند یاد كرده است كه در بقیع افرادی بهتر از آنها دفن شده‌اند.<br>
حال اگر كسی از اهل‌سنت سؤال كند كه چرا شما به جای پیروی از امیرمؤمنان (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول او است، از كسانی دیگری پیروی می‌كنید كه به اعتراف خود آنها از هیچ یك از افراد اصحاب برتر نیستند، چه پاسخی خواهید داد؟<br>
اگر رسول‌ِخدا در قیامت از شما سؤال كند چه پاسخی برای آن حضرت خواهید داشت؟
جالب است كه علمای اهل‌سنت روایات فراوانی نقل کرده‌اند كه اگر كسی شخصی را به امارت یك منطقه یا جمعیتی بگمارد كه می‌داند در جامعه، شخصی بهتر از او وجود دارد، به خدا، رسول و تمام مؤمنان خیانت كرده است.
علاء الدین كاشانی در كتاب بدائع الصنایع، و شمس‌الدین سرخسی در كتاب المبسوط و ابن عابدین حنفی در حاشیة رد المختار، می‌نویسد كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود:
مَنْ قَلَّدَ إنْسَانًا عَمَلًا وفی رَعِیَّتِهِ من هو أَوْلَی منه فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَجَمَاعَةَ الْمُؤْمِنِینَ.هر كسی كه انسانی را به كاری بگمارد كه می‌داند در رعیتش شایسته‌تر از او وجود دارد؛ به‌درستی كه به خدا، رسول‌ِخدا و تمام مؤمنان خیانت كرده است.<ref>الكاسانی الحنفی، علاء الدین أبی بكر بن مسعود بن احمد الشاشی الملقب بملك العلماء (متوفای 587هـ)، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج1، ص228، ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1982م؛السرخسی الحنفی، شمس‌الدین ابوبكر محمد بن أبی سهل (متوفای483هـ )، المبسوط، ج1، ص172، ناشر: دار المعرفة - بیروت؛ ابن عابدین الحنفی، محمد أمین بن عمر (متوفای1252هـ)، حاشیة رد المختار علی الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، ج5، ص364، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1421هـ - 2000م.</ref>
و حاكم نیشابوری متوفای 405، به نقل از ابن عباس می‌نویسد كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) فرمود:
مَنْ إسْتَعْمَلَ رَجُلاً مِنْ عِصَابَةٍ وفی تلك العصابةِ مَنْ هُو أرضی لله منه فقد خان اللهَ وخان رسولَه وخان المؤمنینَ.
اگر كسی، شخصی را بر گروهی بگمارد كه در آن گروه، فردی دیگری وجود دارد كه خداوند از او راضی تر است، به‌درستی كه به خدا، رسول او و مؤمنان خیانت كرده است.
حاكم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه.<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج4، ص104، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.</ref> سند این روایت صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم نقل نكرده‌اند.
و خطیب بغدادی می‌نویسد كه رسول‌ِخدا فرمود:
ومن استعمل رجلا وهو یَجِدُ غیرَهُ خیراً منه وأعْلَمَ مِنْه بكتابِ الله وسنةً نَبِیّه فقد خان الله ورسولَه وجمیعِ المؤمنین<ref>البغدادی، ابوبكر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463هـ)، تاریخ بغداد، ج6، ص76، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت.</ref> اگر كسی مردی را بگمارد؛ درحالی‌که بهتر از او و داناتر از او را به كتاب خدا و سنت پیامبرش می‌یابد، به‌درستی كه به خدا، رسول‌ِخدا(صلی‌الله عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) و تمام مؤمنان خیانت كرده است.
بیهقی (متوفای 458هـ) در سنن كبرای خود می‌نویسد:
عن بن عباس رضی الله عنهما عن رسول‌الله (صلی‌الله علیه وسلم) من استعملَ عاملا من المسلمین وهو یعلمُ أن فیهم أولی بذلك منه وأعلم بكتاب الله وسنة نبیه فقد خان الله ورسوله وجمیع المسلمین.<ref>البیهقی، أحمد بن الحسین بن علی بن موسی ابوبكر (متوفای 458هـ)، سنن البیهقی الكبری، ج10، ص118، ح20151، ناشر: مكتبة دار الباز - مكة المكرمة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، 1414 - 1994.</ref>
از إبن عباس از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل شده است كه فرمود: هر كسی فرمانداری از مسلمانان را بگمارد؛ درحالی‌که می‌داند شایسته‌تر از او در میان مسلمانان و داناتر از او به كتاب خدا و سنت پیامبرش وجود دارد، به راستی كه به خدا، رسول‌ِخدا(صلی‌الله عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ) و تمام مسلمانان خیانت كرده است.<br>
همین روایت را ابن عساكر دمشقی در كتاب تاریخ مدینة دمشق و متقی هندی، در كتاب كنز العمال، با عبارت دیگر نقل کرده‌اند<ref>بن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج53، ص256، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995؛الهندی، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین (متوفای975هـ)، كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، ج16، ص38، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1419هـ - 1998م.</ref>.<br>
محمد بن الطیب الباقلانی در تمهید الأوائل می‌نویسد:
وقوله «مَن تَقَدَّمَ علی قومٍ من المسلمین یَری أنَّ فیهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمین» فی أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت علی المعنی وإن اختلفت ألفاظها<ref>الباقلانی، ابوبكر محمد بن الطیب (متوفای403هـ)، تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل، ج1، ص474، تحقیق: عماد الدین أحمد حیدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافیة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1407هـ - 1987م.</ref>این گفته رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) «هر كس خود را بر گروهی از مسلمانان مقدم كند؛ درحالی‌که می‌داند در میان آن قوم كسی بهتر از او وجود دارد، به‌درستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت كرده است» همانند این روایات، از نظر معنوی به صورت متواتر نقل شده؛ اگر چه الفاظ آنها مختلف هستند.<br>
چرا راه دور برویم، خداوند متعال در قرآن كریم وجدان‌های بیدار را به قضاوت فرا میخواند و می‌فرماید:
أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ<ref>یونس/35.</ref> یا كسی كه هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌كنید؟!<br>
خلیفه اول به صراحت می‌گوید كه: أخرج أبو داود بسنده عن قيس: خطبنا أبو بكر رضي الله عنه قال: وُلّيتُ أمركم ولست بخيركم. فإن أنا أحسنت فأعينوني. وإن أنا أسأت فسددوني وإن لي شيطاناً يعتريني فإذا رأيتموني غضبت فاجتنبوني لا اوثر في أجسادكم ولا أبشاركم<ref>الصحيح المسند من آثار الصحابة في الزهد والرقائق والأخلاق والأدب (الخليفي، عبد الله) ، جلد : 1 ، صفحه : 48 و الزهد لأبي داود السجستاني رقم 31 ص 54 قال محققه إسناده حسن.</ref> من امر شما را بر عهده گرفتم؛ درحالی‌که بهترین شما نیستم، اگر درستكار بودم، یاریم كنید؛ اگر بد كردم، جلوی مرا بگیرید؛ چرا كه من شیطانی دارم كه همواره مرا گول می‌زند.<br>
آیا چنین كسی شایسته و سزاوار پیروی است یا امیرمؤمنان (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا و رسول است. ای وجدان‌های بیدار و ای جستجوگران حقیقت، تشنگان هدایت: فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ؟<br>
اگر رسول‌ِخدا در قیامت از ما شیعیان سؤال كند كه چرا علی بن ابی‌طالب را بیش از همه مردم دوست دارید، چرا ولایت او را پذیرفتید، جواب ما روشن و حجت و برهان ما قاطع است، با سربلندی و افتخار عرضه خواهیم داشت كه:
ای پیام آور خدا! ما امیرمؤمنان را دوست داریم، چرا كه خداوند او را بیش از تمام مخلوقاتش دوست دارد. ما امامت او را پذیرفته‌ایم؛ چون او برترین اصحاب بعد از شما بود، این شما بودید كه به ما دستور دادید علی بن ابی‌طالب را دوست بداریم.
اما كسانی كه از علی بن ابی‌طالب پیروی نكرده‌اند، به جای دوست داشتنش، با او جنگیده‌اند، یاران و دوستان او را به شهادت رسانده‌اند، بر منابر مساجد و در خطبه‌های نماز او را سب کرده‌اند و ناسزا گفته‌اند، چه پاسخی خواهند داشت؟
دیدگاه‌های بزرگان اهل‌سنت درباره اسناد روایت: ازآنجایی‌که روایت طیر فضیلت بی نظیری را برای امیرمؤمنان (علیه‌السلام)و از طرف دیگر بطلان هر مذهبی غیر مذهب اهل بیت علیهم‌السلام را به روشنی اثبات می‌نماید، اكثر بزرگان اهل‌سنت در برابر آن موضع گرفته و تلاش کرده‌اند كه آن را تضعیف نمایند؛ تا جائی كه برخی از راویان موثق اهل‌سنت، تنها به‌خاطر نقل همین روایت به شدت تضعیف شده‌اند.
أبو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی، مشهور به إبن سقا، یكی از این روایان است. ابن السقاء الحافظ الامام محدث واسط أبو محمد عبدالله بن محمد بن عثمان الواسطی... قال السلفی سألت الحافظ خمیسا الحوزی عن ابن السقاء فقال: هو من مزینة مضر ولم یكن سقاء بل لقب له، موجوه الواسطیین وذوی الثروة والحفظ، رحل به أبوه فأسمعه من أبی خلیفة وأبی یعلی وابن زیدان البجلی والمفضل ابن الجندی وبارك الله فی سنه وعلمه، واتفق انه أملی حدیث الطیر فلم تحتمله نفوسهم فوثبوا به وأقاموه وغسلوا موضعه.
ابن سقاء... سلفی گفته است: از حافظ خمیس حوزی در مورد ابن سقاء سوال كردم، پس گفت: او از مزینه از قبیله مضر است؛ و سقا نبود؛ بلكه به این لقب مشهور بود؛ او سر شناس مردم واسط و صاحب ثروت و حافظه ای خوب بود؛ پدرش او را به مسافرت برد، پس از ابی خلیفه و ابی یعلی و ابن زیدان بجلی و مفضل بن جندی روایت شنید، و خداوند نیز به او در علم و عمرش بركت داد؛ و روزی از روزها داشت حدیث طیر املاء می‌كرد؛ اما مردم نتوانستند كه این روایت را تحمل كنند، پس به او هجوم آورده و او را از جای خویش بلند كردند و جای او را آب كشیدند. <ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص966، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref>
تعدادی از علمای سنی، دچار سردرگمی شده‌اند، در برخی از كتاب‌ها صحت روایت را پذیرفته و در برخی دیگر با شك و تردید به آن نگریسته‌اند.
=== نظر شمس‌الدین ذهبی در مورد حدیث طیر مشوی ===
شمس‌الدین ذهبی در تذكرة الحفاظ یك بار درباره حدیث طیر می‌نویسد كه این حدیث، اصل و ریشه دارد؛ یعنی نمی‌‌تواند جعلی و ساختگی باشد:
وأما حدیث الطیر فله طرق كثیرة جدا أفردتها بمصنف ومجموعها یوجب أن یكون الحدیث له أصل.
اما حدیث طیر، جدا طرق بسیاری دارد كه من كتاب مسستقلی درباره آن نوشته ام، مجموع این طرق ثابت می‌کند كه این روایت اصل و ریشه دارد.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی.</ref>
اما در جای دیگر به‌خاطر عوارضی كه این روایت برای اهل‌سنت دارد و در حقیقت بطلان مذهب آنها را به روشنی ثابت می‌کند، صحت روایت را نمی‌‌پذیرد.
وحدیث الطیر علی ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها فی جزء ولم یثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبی داود فی عبارته وقوله وله علی خطئه اجر واحد ولیس من شرط الثقة ان لا یخطئ ولا یغلط ولا یسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالی.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>
حدیث طیر با اینكه اسناد آن ضعیف است، اما طرق فراوانی دارد كه من مجموع آنها را در یك مجموعه آورده ام، صحیح نیست اما من اعتقاد ندارم باطل (جعلی) باشد. ابن ابی داود در مورد این روایت اشتباه كرده است (در ادامه به اشكال ابن ابی داود اشاره خواهد شد )، و به‌خاطر اجتهاد اشتباه یك پاداش می‌برد، شرط ثقه بودن این نیست كه اشتباه نكند و یا غلط نداشته باشد و یا سهو نكند؛ این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حفاظ است، رحمت خدا بر او باد.
=== نظر ابو نعیم در مورد حدیث طیر مشوی ===
=== نظر ابو نعیم در مورد حدیث طیر مشوی ===
ابو نعیم در حلیة الاولیا تصریح می‌کند كه روایت طیر را گروه فراوانی نقل کرده‌اند؛ اما در ادامه فقط به یك سند آن بسنده كرده است:<br>
ابو نعیم در حلیة الاولیا تصریح می‌کند که روایت طیر را گروه فراوانی نقل کرده‌اند؛ اما در ادامه فقط به یک سند آن بسنده کرده است:این روایت را از انس گروه فراوانی نقل کرده‌اند، اما روایت مالک را تنها از طریق قداحی نقل کرده‌ایم<ref>لأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبدالله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.</ref>.


رواه الجم الغفیر عن أنس وحدیث مالك لم نكتبه الا من حدیث القداحی تفرد به.<ref>لأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبدالله (متوفای430هـ)، حلیة الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج6، ص339، ناشر: دار الكتاب العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.</ref>
این روایت را از انس گروه فراوانی نقل کرده‌اند، اما روایت مالك را تنها از طریق قداحی نقل كرده‌ایم.
=== نظر انصاری تلمستانی در مورد حدیث طیر مشوی ===
=== نظر انصاری تلمستانی در مورد حدیث طیر مشوی ===
انصاری تلمستانی تصریح می‌کند كه این روایت با چندین سند از أنس نقل شده است:
انصاری تلمستانی تصریح می‌کند که این روایت با چندین سند از أنس نقل شده است:وقد رویَ من غیر وجه عن أنس<ref>الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بكر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref>
وقد رویَ من غیر وجه عن أنس<ref>الانصاری التلمسانی، محمد بن أبی بكر المعروف بالبری (متوفای644هـ) الجوهرة فی نسب النبی وأصحابه العشرة، ج1، ص291، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref>این روایت با چند سند از انس نقل شده است.
 
=== نظر سبکی شافعی در مورد طیر مشوی ===
=== نظر سبکی شافعی در مورد طیر مشوی ===
سبكی شافعی درباره روایت طیر می‌گوید:
سبکی شافعی درباره روایت طیر می‌گوید:
ثم ذكر ابن طاهر أنه رأی بخط الحاكم حدیث الطیر فی جزء ضخم جمعه وقال وقد كتبته للتعجب. قلنا وغایة جمع هذا الحدیث أن یدل علی أن الحاكم یحكم بصحته ولولا ذلك لما أودعه المستدرك.
ابن طاهر گفته است که یک جزوه مفصل به خط حاکم دیده است که در آن حدیث طیر را جمع آوری کرده است، اما گفته است که این مجموعه را برای تعجب جمع آوری کرده است! و نتیجه جمع کردن این روایت آن است که حاکم این روایت را صحیح می‌داند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرک نقل نمی‌‌کرد<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، طبقات الشافعیة الكبری، ج4، ص165، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ.</ref>. و در ادامه به صراحت می‌گوید که نمی‌‌توان حکم به جعلی بودن روایت طیر کرد: وأما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید. این که ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیکو نیست.<ref>طبقات الشافعیة الكبری ج4، ص169</ref>.
ابن طاهر گفته است كه یك جزوه مفصل به خط حاكم دیده است كه در آن حدیث طیر را جمع آوری كرده است، اما گفته است كه این مجموعه را برای تعجب جمع آوری كرده است!
 
و نتیجه جمع كردن این روایت آن است كه حاكم این روایت را صحیح می‌داند و اگر چنین نبود این روایت را در مستدرك نقل نمی‌‌كرد.
<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، طبقات الشافعیة الكبری، ج4، ص165، تحقیق: د. محمود محمد الطناحی د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة: الثانیة، 1413هـ.</ref>
و در ادامه به صراحت می‌گوید كه نمی‌‌توان حكم به جعلی بودن روایت طیر كرد:
وأما الحكم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید<ref>طبقات الشافعیة الكبری ج4، ص169</ref>
این كه ادعا شود حدیث طیر جعلی است، نیكو نیست.
== چرایی مطرودبودن حدیث طیر مشوی نزد اهل‌سنّت ==
اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهل‌سنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی كه دارد، اكثر علمای سنی آن را تضعیف كرده و ساختگی دانسته‌اند؟ آنها نیز كه جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کرده‌اند؟
جواب واضح و روشن است. چون این روایت اساس و بنیان عقائد اهل‌سنت را زیر سؤال می‌برد، حقانیت شیعه را به اثبات رسانده و مذاهب دیگر را باطل اعلام می‌کند.
طبیعی است كه وقتی امیرمؤمنان (علیه‌السلام)برترین مخلوق در نزد خداوند باشد، عقلا و شرعا نوبت به ابوبكر، عمر و... نمی‌رسد؛ بنابراین اكثر علمای سنی با وجود ده‌ها سند و طریق نتوانسته‌اند صحت روایت را بپذیرند.
=== نظر البانی در مورد طیر مشوی ===
=== نظر البانی در مورد طیر مشوی ===
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سندهای روایت طیر، به این حقیقت اشاره كرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهل‌سنت در برابر آن اعلام كرده است:
محمد ناصر البانی بعد از نقل برخی از سندهای روایت طیر، به این حقیقت اشاره کرده و دلالت روایت را دلیل موضع گیری اهل‌سنت در برابر آن اعلام کرده است:
وبالجملة، فالحدیث لا ینقصه كثرة طرق، وإنما یفتقر إلی سلامة المتن، فإنما أنكر من الأئمة هذا الحدیث لما یظهر من متنه من تفضیل علیٍ علَی الشیخین رضی الله عنهم، بالإضافة لما فی متنه من ركة اللفظ والاضطراب.
 
خلاصه: پس حدیث از نظر كثرت طرق مشكلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد، پس اگر ائمه منكر این حدیث شده‌اند، به‌خاطر آن چیزی است كه متن روایت ثابت می‌کند و آن برترین علی (علیه‌السلام) بر شیخین است، علاوه بر این كه متن روایت نیز ركیك است و اضطراب دارد.
خلاصه: پس حدیث از نظر کثرت طرق مشکلی ندارد؛ اما نیاز به سلامت متن دارد، پس اگر ائمه منکر این حدیث شده‌اند، به‌خاطر آن چیزی است که متن روایت ثابت می‌کند و آن برترین علی (علیه‌السلام) بر شیخین است، علاوه بر این که متن روایت نیز رکیک است و اضطراب دارد.
و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر كه البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را ثابت نمی‌‌كند، می‌گوید:
و باز در ادامه با نقل برخی از عبارات روایت طیر که البته افضلیت مطلق امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را ثابت نمی‌‌کند، می‌گوید:
قلت: فلو أن الحدیث كان فی أكثر طرقه بلفظ من هذه الألفاظ المتفقة المعنی -، ولم تكن باسم التفضیل «أحب خلقك»، لكان من الممكن القول بثبوته، ویكون كحدیث الرایة الصحیح الذی فی بعض روایاته:
می‌‌گویم: پس اگر حدیث در اکثر طرق، با این الفاظ بود که از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممکن بود که طرفدار إثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح رایت می‌شد که در برخی از روایات آن آمده:
"لأعطین الرایة رجلاً یفتح الله علی یدیه، یحب الله ورسوله، ویحبه الله ورسوله..." <ref>رواه البخاری ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ).</ref> لكن الواقع أن أكثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: "أحب".. ومن هنا جاء الحكم علیه بالوضع كما تقدم.<ref>ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسة الضعیفة وأثرها السیء فی الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزیع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الریاض، الطبعة: الطبعة الأولی، 1425هـ - 2004م</ref>
«به‌درستی که پرچم را به دستی مردی می‌دهم که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل کرده‌اند؛ اما حدیث طیر در اکثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «أحب» آمده، به همین خاطر حکم به ضعف روایت کرده‌اند؛ چنانچه پیش‌ازاین نیز گذشت.<ref>رواه البخاری ( 4210 )، ومسلم ( 7/127 ).</ref> لکن الواقع أن أکثر الروایات بلفظ اسم التفضیل: "أحب".. ومن هنا جاء الحکم علیه بالوضع کما تقدم.<ref>ألبانی، محمد ناصر (متوفای1420هـ)، السلسة الضعیفة وأثرها السیء فی الأمة، ج14، ص183، ناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزیع لصاحبها سعد بن عبدالرحمن الراشد - الریاض، الطبعة: الطبعة الأولی، 1425هـ - 2004م</ref>.
می‌‌گویم: پس اگر حدیث در اكثر طرق، با این الفاظ بود كه از نظر معنا اختلافی در آن نیست و با لفظ تفضیل «برترین خلق تو» نبود، ممكن بود كه طرفدار إثبات آن شویم و مثل حدیث صحیح رایت می‌شد كه در برخی از روایات آن آمده:
«به‌درستی كه پرچم را به دستی مردی می‌دهم كه خداوند به دست او فتح خواهد كرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند». این روایت بخاری و مسلم نقل کرده‌اند؛ اما حدیث طیر در اكثر طرق خود با لفظ اسم تفضیل «أحب» آمده، به همین خاطر حكم به ضعف روایت کرده‌اند؛ چنانچه پیش‌ازاین نیز گذشت.


آری، این روایت از نظر سندی مشكلی ندارد؛ اما اگر حتی خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) با علمای سنی روبرو شود و به صراحت بگوید كه امیرمؤمنان (علیه‌السلام)از ابوبكر و عمر برتر است، آنها هرگز نخواهند پذیرفت.
نام این نوع برخورد با روایات و فضائل اهل بیت علیهم‌السلام را چه می‌توان گذاشت؟ آیا می‌توان پذیرفت كه این افراد اهل بیت علیهم‌السلام دوست دارند؟
=== نظر المغربی در مورد طیر مشوی ===
=== نظر المغربی در مورد طیر مشوی ===
حافظ أحمد بن صدیق المغربی متوفای 1380هـ از علمای بزرگ مغرب، به صراحت می‌گوید كه هركس حدیث طیر را باطل بداند، ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمی‌‌توان پیدا كرد. وی در كتاب جؤنة العطار در بابی تحت عنوان «النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر؛ ناصبی‌ها روایت طیر را كه متواتر است، باطل می‌دانند» می‌نویسد:
حافظ أحمد بن صدیق المغربی، به صراحت می‌گوید که هرکس حدیث طیر را باطل بداند، ناصبی است و اگر حدیث طیر صحیح نباشد، هیچ روایت صحیحی نمی‌‌توان پیدا کرد. وی در کتاب جؤنة العطار در بابی تحت عنوان «النواصب یبطلون حدیث الطیر المتواتر؛ ناصبی‌ها روایت طیر را که متواتر است، باطل می‌دانند» می‌نویسد:
یكاد النواصب من الحفاظ تتفق كلمتهم علی بطلان حدیث الطیر، بل بالغوا حتی جعلوه علامة علی ضعف الراوی، فكل من رواه جرحوه بروایته، وكذلك فعل الذهبی فی " المیزان " , الذی ظهر فیه نصبه بأجلی معانیه، ولكنه مال إلی الإعتدال فی " تاریخ الإسلام " , فذكر الحدیث، ثم قال: ( وله طرق كثیرة عن أنس متكلم فیها، وبعضها علی شرط السنن، من أجودها حدیث قطن بن نسیر شیخ مسلم یعنی فی " الصحیح ": ثنا جعفر بن سلیمان، ثنا عبدالله بن المثنی، عن عبدالله بن أنس بن مالك، عن أنس قال: أهدی إلی رسول‌الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حجل مشوی، فقال: " اللهم ائتنی بأحب خلقك إلیك یأكله معی، فجاء علی فأكله معه ")
فهذا سند علی شرط الصحیح وإن أنف الذهبی من التصریح بذلك فعدل إلی قوله جید، وهو مرادف للصحیح فی اصطلاحهم...
وبعد، فإذا لم یكن حدیث الطیر صحیحاً؛ فلا یصح فی الدنیا حدیث البتة، ولا یقع تواتر بخبر بالمرة.
فقد رواه عن أنس ( سبعة وتسعون راویاً ) مائة إلا ثلاثة بأعدادها مضاعفة من الطرق عنهم، وورد مع ذلك عن جماعة من الصحابة منهم ( علی ـ نفسه ـ، وعائشة، وابن عباس ) وتمام سبعة من الصحابة فیما یحضرنی الآن، بحیث أفرد طرقه الإمام محمد بن جریر الطبری فی مجلد ضخم، ومن بعده جماعة منهم الحافظ ابن القا الذی أملی مجلساً فیه ببغداد فقاموا إلیه وأخرجوه من المسجد وغسلوا الكرسی الذی كان یملی علیه بالماء.
ولما وقف الباقلانی شیخ الأشعریة والنواصب فی عصره علی المجلد الذی جمعه ابن جریر فی طرق هذا الحدیث؛ رد علی ابن جریر بعقله، وأبطل الحدیث بكاسد رأیه وفاسد نصبه... فإلی هذا الحد بلغ تعصب النواصب علی علیّ ـ (علیه‌السلام)ـ...
والمقصود اعتراف الذهبی بصحة الحدیث مع أنه جمع هو أیضاً طرقه فی جزء، وضعف جمیع تلك الطرق، لكن یحكی هذا ابن كثیر فی " تاریخه "؛ وابن كثیر جربنا علیه الكذب فی هذا الباب.
أما نحن فلم نقف علی الجزء المذكور، نعم ذكره الذهبی فی أزید من عشرین ترجمة من " المیزان " , وضعف جمیعها بل ضعف أولئك الرواة لمجرد روایة هذا الحدیث، ومع ذلك فلا نصدق ابن كثیر فإنه كذاب...
نواصب حدیث طیر متواتر را باطل می‌دانند!
نواصب حدیث طیر متواتر را باطل می‌دانند!
نزدیك است كه حافظان ناصبی، با اجماع بگویند كه حدیث طیر باطل است! و حتی مبالغه كرده و نقل این روایت را علامت ضعف راوی می‌دانند! و هر كسی كه این روایت را نقل كرده است، به‌خاطر نقل این روایت تضعیف کرده‌اند! و همچنین ذهبی در "میزان" چنین كرده است و ناصبی بودن خویش را به وضوح آشكار ساخته است.
نزدیک است که حافظان ناصبی، با اجماع بگویند که حدیث طیر باطل است! و حتی مبالغه کرده و نقل این روایت را علامت ضعف راوی می‌دانند! و هر کسی که این روایت را نقل کرده است، به‌خاطر نقل این روایت تضعیف کرده‌اند! و همچنین ذهبی در "میزان" چنین کرده است و ناصبی بودن خویش را به وضوح آشکار ساخته است.
اما در كتاب «تاریخ الاسلام» به میانه‌روی روی آورده است و این روایت را نقل كرده و سپس می‌گوید:
اما در کتاب «تاریخ الاسلام» به میانه‌روی روی آورده است و این روایت را نقل کرده و سپس می‌گوید:
این روایت اسناد فراوانی دارد كه به آنها اشكال گرفته شده است، بعضی از آنها طبق شرط سنن است و یكی از بهترین آنها روایت «قطن بن نسیر» استاد مسلم در صحیح است كه... از انس روایت شده است به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یك پرنده كباب شده هدیه داده شد، آن حضرت فرمود: خداوندا دوست داشتنی ترین مخلوقاتت در نزد خودت را بیاور تا با من غذا بخورد، و علی آمد و با او غذا خورد.
این روایت اسناد فراوانی دارد که به آنها اشکال گرفته شده است، بعضی از آنها طبق شرط سنن است و یکی از بهترین آنها روایت «قطن بن نسیر» استاد مسلم در صحیح است که... از انس روایت شده است به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یک پرنده کباب شده هدیه داده شد، آن حضرت فرمود: خداوندا دوست داشتنی‌ترین مخلوقاتت در نزد خودت را بیاور تا با من غذا بخورد، و علی آمد و با او غذا خورد.
این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمی‌آید كه به این مطلب تصریح كند، و به همین سبب گفته است كه «نیكو» است. ولی در حقیقت این در اصطلاح آنها هم معنی صحیح است.
این روایت طبق شرط مسلم است، اگرچه ذهبی خوشش نمی‌آید که به این مطلب تصریح کند، و به همین سبب گفته است که «نیکو» است. ولی در حقیقت این در اصطلاح آنها هم معنی صحیح است.
اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد.
اما بعد اگر حدیث طیر صحیح نباشد، دیگر هیچ روایتی در دنیا صحیح نیست و هیچ روایتی متواتر نخواهد شد.
این روایت را از انس، 97 راوی نقل کرده‌اند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است كه آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابه‌اند. به صورتی كه امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یك مجلد بزرگ جمع آوری كرده است.
این روایت را از انس، 97 راوی نقل کرده‌اند و عدد راویان از آنها بسیار بیشتر است؛ و همچنین از چند صحابی دیگر از جمله خود علی و عائشه و ابن عباس نقل شده است که آنچه الان حضور ذهن دارم، هفت نفر از صحابه‌اند. به صورتی که امام محمد بن جریر طبری مجموعه آنها را در یک مجلد بزرگ جمع آوری کرده است.
و بعد از او نیز حافظ ابن بقا كه این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند اما بر او شوریده و او را از مسجد بیرون كردند و صندلی او را كه بر روی آن روایت می‌خواند با آب شستند!
و بعد از او نیز حافظ ابن بقا که این روایت را در مجلس خویش در بغداد خواند اما بر او شوریده و او را از مسجد بیرون کردند و صندلی او را که بر روی آن روایت می‌خواند با آب شستند!
و وقتی كه باقلانی، بزرگ اشعریان و نواصب در زمان خویش كتابی را كه ابن جریر در این زمینه نوشته است دید، خواست تا با عقل خویش بر این روایت اشكال بگیرد، و با عقل ناقص و دشمنی فاسد خویش این روایت را باطل دانست. دشمنی نواصب با علی به این حد رسیده است!
و وقتی که باقلانی، بزرگ اشعریان و نواصب در زمان خویش کتابی را که ابن جریر در این زمینه نوشته است دید، خواست تا با عقل خویش بر این روایت اشکال بگیرد، و با عقل ناقص و دشمنی فاسد خویش این روایت را باطل دانست. دشمنی نواصب با علی به این حد رسیده است!
مقصود این است كه ذهبی به صحت این روایت اعتراف كرده است، و حتی خود او مجموعه این روایات را در یك مجموعه جمع آوری كرده است و همه آنها را تضعیف كرده است؛ این مطلب را ابن كثیر در تاریخ خود نقل كرده است، اما از ابن كثیر در همین باب دروغ‌های دیگری نیز دیده‌ایم!
مقصود این است که ذهبی به صحت این روایت اعتراف کرده است، و حتی خود او مجموعه این روایات را در یک مجموعه جمع آوری کرده است و همه آنها را تضعیف کرده است؛ این مطلب را ابن کثیر در تاریخ خود نقل کرده است، اما از ابن کثیر در همین باب دروغ‌های دیگری نیز دیده‌ایم!
اما این كتاب به دست ما نرسیده است، بله، ذهبی این كتاب را در ترجمه بیش از 20 نفر از كتاب «میزان» نقل می‌کند و همه این روایات را تضعیف كرده و همه راویان را نیز تضعیف می‌کند، تنها به‌خاطر اینكه آنها راوی این روایتند! با این همه ابن كثیر را تصدیق نمی‌‌كنیم، زیرا او كذاب است!<ref>جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.</ref>
اما این کتاب به دست ما نرسیده است، بله، ذهبی این کتاب را در ترجمه بیش از 20 نفر از کتاب «میزان» نقل می‌کند و همه این روایات را تضعیف کرده و همه راویان را نیز تضعیف می‌کند، تنها به‌خاطر اینکه آنها راوی این روایتند! با این همه ابن کثیر را تصدیق نمی‌‌کنیم، زیرا او کذاب است!<ref>جؤنة العطار فی طُرف الفوائد ونوادر الأخبار، ص27 و 28.</ref>
اشكالات اهل‌سنت به این روایت:
ازآنجایی‌که این روایت، بساط همه مخالفان اهل بیت علیهم‌السلام را جمع و بطلان مذهب آنها را ثابت می‌کند، خود را به آب و آتش زده‌اند كه حجیت این روایت را زیر سؤال ببرند و با اشكالات واهی و بی ارزش تلاش نموده‌اند كه از پذیرش این روایت صحیح السند شانه خالی كنند.


== نقدهای ابن تیمیه بر حدیث طیر مشوی ==
== چرایی مطرودبودن حدیث طیر مشوی نزد اهل‌سنّت ==
ابن تیمیه حرانی بیش از همه در نقد این روایت كوشیده است. ما تمام اشكالات مطرح شده را ذكر و سپس پاسخ خواهیم داد.
اما چرا روایت طیر، همانند صاحب آن در میان محدثان و ائمه حدیث اهل‌سنت مظلوم واقع شده است؛ چرا با این همه سندی که دارد، اکثر علمای سنی آن را تضعیف کرده و ساختگی دانسته‌اند؟ آنها نیز که جرأت دسته قبلی را ندارند، از پذیرش صریح صحت روایت خودداری کرده‌اند؟
=== اشكال اول: ===
جواب واضح و روشن است. چون مخالف دیدگاه آنان در مورد رهبری جامعه اسلامی و تعیین حاکم توسط خداوند و رسول گرامی است.
سند روایت صحیح نیست:
ابن تیمیه بعد از نقل روایت می‌گوید:
و الجواب من وجوه:
أحدها المطالبةُ بتصحیح النقلِ وقوله "رَوی الجمهورُ كافة" كذبٌ علیهم؛ فإن حدیثَ الطیرِ لم یَروِهِ أحدٌ من اصحاب الصحیحِ ولا صحّحه أئمةُ الحدیثِ ولكن هو مما رواه بعضُ الناس كما رووا أمثالَه فی فضلِ غیرِ علیٍ؛ بل قد رُوی فی فضائلِ معاویةَ أحادیثٌ كثیرةٌ وصنَّف فی ذلك مصنفاتٌ وأهلُ العلمِ بالحدیثِ لا یُصححون لا هذا و لا هذا.<br>


الثانی: أن حدیثَ الطائرِ من المكذوبات الموضوعات عند أهلِ العلمِ والمعرفةِ بحقائقِ النقلِ قال أبو موسی المدینی قد جَمَعَ غیرُ واحدٍ من الحفاظ طُرُقَ أحادیثَ الطیرِ للاعتبار والمعرفة كالحاكمِ النیسابوری وأبی نُعیم وابن مردویه وسُئل الحاكم عن حدیثِ الطیرِ فقال لا یَصِحُّ هذا مع إن الحاكم منسوب إلی التشیع وقد طَلَبَ منه أن یرویَ حدیثاً فی فضلِ معاویةَ فقال: ما یجیء من قلبی ما یجیء من قلبی وقد ضربوه علی ذلك فلم یفعل.<br>
== اشکال‎های اهل‌سنت بر حدیث طیر مشوی ==


==== جواب از چند طریق: ====
=== اشکال اول : ادعاهای ابن تیمیه: ===
نخستین طریق، طلب كردن صحت نقل روایت است. این گفته او (علامه حلی) كه تمام جمهور آن را نقل کرده‌اند، دروغ بر آنها است؛ چرا كه حدیث طیر را هیچ یك از اصحاب صحاح (سته) نقل نكرده‌اند؛ هیچ یك از پیشوایان حدیث نیز آن را تصحیح ننموده‌اند. ولی برخی از مردم آن را نقل کرده‌اند؛ همان طوری كه شبیه آن را درباره غیر علی نیز نقل نموده‌اند. بلكه درباره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل کرده‌اند و کتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می‌دانند و نه این را.
ابن تیمیه حرانی بیش از همه در نقد این روایت کوشیده است<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص371، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>. ما تمام ادعاهای مطرح شده را ذکر و سپس پاسخ خواهیم داد.
طریق دوم: حدیث طیر از دروغ‌ها و جعلیات در نزد اهل علم و آگاهان به علم حدیث است. ابوموسی المدینی گفته: چندین نفر از حفاظ طرق أحادیث طیر را برای شناخت اعتبار آن جمع کرده‌اند؛ همانند حاكم نیسابوری، أبونعیم و إبن مرودیه.<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص371، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>
از حاكم درباره حدیث طیر سؤال شد، پس گفت: این روایت صحی نیست؛ با این كه حاكم نیشابوری به شیعه نسبت داده می‌شود. به راستی كه از او خواستند تا روایتی را درباره فضائل معاویه نقل كند، پس گفت: دلم راضی نمی‌شود، دلم راضی نمی‌شود، او را كتك زدند؛ اما بازهم این كار را نكرد.


نكته مهم در گفتار ابن تیمیه، اعتراف صریح او به جعل حدیث توسط اهل‌سنت در فضائل معاویه و نوشتن کتاب‌های مستقل درباره آن است. این قضیه اعتبار روایات اهل‌سنت را زیر سؤال می‌برد؛ چرا كه وقتی آنها به منظور گمراه كردن مردم روایات زیادی را درباره معاویه جعل کرده‌اند؛ تا جائی كه این روایات جعلی کتاب‌های مستقلی شده‌اند، از كجا معلوم در جاهای دیگر نیز همین كار را نكرده باشند؟
==== خلاصه ادعاهای ابن تیمیه: ====
=== خلاصه اشكالات ابن تیمیه: ===
1. هیچ یک از اصحاب صحاح که احتمالا منظور ایشان صحاح سته باشد، روایت را نقل نکرده‌اند؛<br>
1. هیچ یك از اصحاب صحاح كه احتمالا منظور ایشان صحاح سته باشد، روایت را نقل نكرده‌اند؛<br>
2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛<br>
2. این روایت هیچ سند صحیحی ندارد و ساختگی است؛<br>
3. حتی حاكم نیشابوری نیز گفته است كه روایت سندش صحیح نیست.<br>
3. حتی حاکم نیشابوری نیز گفته است که روایت سندش صحیح نیست.<br>درحالی‌که هر سه ادعای ایشان دروغی بیش نیست و نشانگر عداوت و دشمنی ابن تیمیه با امیرمؤمنان (علیه‌السلام)است.


درحالی‌که هر سه ادعای ایشان دروغی بیش نیست و نشانگر عداوت و دشمنی ابن تیمیه با امیرمؤمنان (علیه‌السلام)است.<br>
===== پاسخ ادعای اول ابن تیمیه: =====
اولا: محمد بن اسماعیل بخاری صاحب کتاب صحیح، این روایت را در تاریخ کبیر خود نقل کرده است و سپس در ادامه می‌گوید:
ابوعیسی (ترمذی صاحب کتاب) گفت: این حدیث غریب است، این روایت را از طریق سدی، جز با همین سند نمی‌‌شناسم؛ البته این روایت با سندهای دیگر نیز از أنس نقل شده است. عیسی بن عمر، همان کوفی است، سدی نیز اسماعیل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالک روایت نقل کرده، حسین بن علی علیهما السلام را دیده است، شعبة، سفیان و زائده و همچنین یحیی بن سعید او را توثیق کرده‌اند<ref>الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص636، ح3721، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.</ref>، البته چون علمای اهل‌سنت، به سفیان بن وکیع اشکال گرفته‌اند، ما آن را جزء روایات صحیح السند نیاوردیم. اما این که ابن تیمیه گفته، هیچ یک از صحاح سته روایت را نقل نکرده‌اند، از عدم آگاهی او نشأت می‌گیرد.


==== پاسخ سؤال اول: ====
===== پاسخ ادعای دوم ابن تیمیه: =====
<br>
اما این که گفتند هیچ سند صحیحی ندارد، نشانه بغض و کینه او نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام است، اگر ایشان کمی به خود زحمت می‌دادند و به کتاب‌های اهل‌سنت مراجعه می‌کردند، سندهای صحیح روایت طیر را می‌یافتند. جالب است که ابن کثیر دمشقی سلفی تصریح می‌کند که روایت طیر تنها از طریق أنس بن مالک بیش از 90 سند مختلف دارد: الجمیع بضعة وتسعون نفسا<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
اولا: محمد بن اسماعیل بخاری صاحب كتاب صحیح، این روایت را در تاریخ كبیر خود نقل كرده است كه ما آن را پیش‌ازاین نقل و تحت عنوان روایت چهارم به صورت كامل بررسی كردیم، تمام روات آن نیز موثق بودند.
روایتی که 90 نفر راوی داشته باشد، چگونه می‌تواند روایت دروغ و ضعیف باشد؟ درحالی‌که خود ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی می‌نویسد:زیادی و تعدد راه‌های نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت می‌کند که خود زمینه علم به آن را فراهم می‌کند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی که تمام راویان آن افراد عادلی باشند که خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد<ref>ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج18، ص26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مكتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.</ref>
ابوعیسی ترمذی نیز این روایت را در كتاب سنن خودش كه یكی از شش كتاب صحیح اهل‌سنت است، نقل كرده:
حدثنا سُفْیَانُ بن وَكِیعٍ حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُوسَی عن عِیسَی بن عُمَرَ عن السُّدِّیِّ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ قال كان عِنْدَ النبی (صلی‌الله علیه وسلم) طَیْرٌ فقال اللهم ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَیْكَ یَأْكُلُ مَعِی هذا الطَّیْرَ فَجَاءَ عَلِیٌّ فَأَكَلَ معه.
سدی از مالك بن أنس نقل كرده است كه در نزد رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) مرغی بود، پس فرمود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این مرغ بخورد، پس علی (علیه‌السلام) آمد و با رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از آن نوش‌جان كرد.
و سپس در ادامه می‌گوید:
قال أبو عِیسَی هذا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ من حدیث السُّدِّیِّ إلا من هذا الْوَجْهِ وقد رُوِیَ من غَیْرِ وَجْهٍ عن أَنَسٍ وَعِیسَی بن عُمَرَ هو كُوفِیٌّ وَالسُّدِّیُّ إسماعیل بن عبد الرحمن وسمع من أَنَسَ بن مَالِكٍ وَرَأَی الْحُسَیْنَ بن عَلِیٍّ وَثَّقَهُ شُعْبَةُ وَسُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ وَزَائِدَةُ وَوَثَّقَهُ یحیی بن سَعِیدٍ الْقَطَّانُ.<ref>الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفای 279هـ)، سنن الترمذی، ج5، ص636، ح3721، تحقیق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.</ref>
ابوعیسی (ترمذی صاحب كتاب) گفت: این حدیث غریب است، این روایت را از طریق سدی، جز با همین سند نمی‌‌شناسم؛ البته این روایت با سندهای دیگر نیز از أنس نقل شده است. عیسی بن عمر، همان كوفی است، سدی نیز اسماعیل بن عبد الرحمن است، از أنس بن مالك روایت نقل كرده، حسین بن علی علیهما السلام را دیده است، شعبة، سفیان و زائده و همچنین یحیی بن سعید او را توثیق کرده‌اند، البته چون علمای اهل‌سنت، به سفیان بن وكیع اشكال گرفته‌اند، ما آن را جزء روایات صحیح السند نیاوردیم. اما این كه ابن تیمیه گفته، هیچ یك از صحاح سته روایت را نقل نكرده‌اند، از عدم آگاهی او نشأت می‌گیرد.
==== پاسخ سؤال دوم: ====
اما این كه گفتند هیچ سند صحیحی ندارد، نشانه بغض و كینه او نسبت به اهل بیت علیهم‌السلام است، اگر ایشان كمی به خود زحمت می‌دادند و به کتاب‌های اهل‌سنت مراجعه می‌كردند، سندهای صحیح روایت طیر را می‌یافتند. جالب است كه ابن كثیر دمشقی سلفی تصریح می‌کند كه روایت طیر تنها از طریق أنس بن مالك بیش از 90 سند مختلف دارد: الجمیع بضعة وتسعون نفسا<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص353، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
روایتی كه 90 نفر راوی داشته باشد، چگونه می‌تواند روایت دروغ و ضعیف باشد؟ درحالی‌که خود ابن تیمیه حرّانی در مجموع فتاوی می‌نویسد:
تعددُ الطرقِ وكثرتُها یُقَوِّی بعضُها بعضاً حتی قد یَحْصُلُ العِلْمُ بها ولو كان الناقلونَ فُجّاراً فُسّاقاً فكیف إذا كانوا علماءً عدولاً ولكن كَثُرَ فی حدیثِهِم الغلطُ.<ref>ابن تیمیه الحرانی، أحمد عبد الحلیم أبو العباس (متوفای 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، ج18، ص26، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ناشر: مكتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة.</ref>
زیادی و تعدد راه‌های نقل حدیث برخی برخی دیگر را تقویت می‌کند كه خود زمینه علم به آن را فراهم می‌کند؛ اگر چه راویان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حدیثی كه تمام راویان آن افراد عادلی باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.


از طرف دیگر اگر روایتی درباره ابوبكر باشد، حتی اگر تمام سندهای آن ضعیف نیز باشند، علمای سنی از قاعده «یقوی بعضها بعضعا» استفاده می‌كنند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل صنعانی در سبل السلام می‌گوید: ومثلُه حدیثُ «اقتدوا باللذین من بعدی أبی بكر وعمر» أخرجه الترمذی وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فیها مقالٌ إلا أنه یقوی بعضها بعضا.<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.</ref>
از طرف دیگر اگر روایتی درباره ابوبکر باشد، حتی اگر تمام سندهای آن ضعیف نیز باشند، علمای سنی از قاعده «یقوی بعضها بعضعا» استفاده می‌کنند؛ چنانچه محمد بن اسماعیل صنعانی در سبل السلام می‌گوید: ومثلُه حدیثُ «اقتدوا باللذین من بعدی أبی بکر وعمر» أخرجه الترمذی وقال حسنٌ وأخرجه أحمد وبن ماجه وبن حبان وله طرق فیها مقالٌ إلا أنه یقوی بعضها بعضا.<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، سبل السلام شرح بلوغ المرام من أدلة الأحكام، ج2، ص11، تحقیق: محمد عبد العزیز الخولی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة: الرابعة، 1379 هـ.</ref>
همچنین علمای سنی درباره روایت جعلی: «مروا أبا بكر فلیصلّ بالناس» گفته‌اند كه متواتر است، با این كه هشت سند بیشتر ندارد:
همچنین علمای سنی درباره روایت جعلی: «مروا أبا بکر فلیصلّ بالناس» گفته‌اند که متواتر است، با این که هشت سند بیشتر ندارد:
ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
ابن حجر هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:بدان که این حدیث متواتر است؛ چرا که از طریق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعید، علی بن ابی‌طالب و حفصه نقل شده است<ref>الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.</ref>.
اعلم أن هذا الحدیث متواتر فإنه ورد من حدیث عائشة وابن مسعود وابن عباس وابن عمر وعبدالله بن زمعة وأبی سعید وعلی بن ابی‌طالب وحفصة<ref>الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفای973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج1، ص59، تحقیق عبد الرحمن بن عبدالله التركی - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولی، 1417هـ - 1997م.</ref>
حدیث طیر بیش از نود سند دارد؛ اما ضعیف است؛ ولی ابن حزم اندلسی روایتی را که تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روایت: «لا تبیعوا الماء» که از چهار نفر از اصحاب نقل شده می‌گوید: فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج9، ص7، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.</ref>
بدان كه این حدیث متواتر است؛ چرا كه از طریق عائشه، ابن مسعود، ابن عباس، ابن عمر، عبدالله بن زمعه، ابن سعید، علی بن ابی‌طالب و حفصه نقل شده است.


حدیث طیر بیش از نود سند دارد؛ اما ضعیف است؛ ولی ابن حزم اندلسی روایتی را كه تنها چهار سند دارد، متواتر دانسته و بعد از روایت: «لا تبیعوا الماء» كه از چهار نفر از اصحاب نقل شده می‌گوید:
===== پاسخ ادعای سوم ابن تیمیه: =====
فَهَؤُلاَءِ أَرْبَعَةٌ من الصَّحَابَةِ رضی الله عنهم فَهُوَ نَقْلٌ تَوَاتَرَ وَلاَ تَحِلُّ مُخَالَفَتُهُ<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفای456هـ)، المحلی، ج9، ص7، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.</ref><br>
اما ادعای سوم ابن تیمیه درباره نظر حاکم نیشابوری که گفتند حتی حاکم نیشابوری نیز گفته روایت طیر صحیح نیست، از دروغ‌های بزرگ ابن تیمیه است. کتاب حاکم نیشابوری الآن در اختیار همگان قرار دارد، پیش‌ازاین نیز در اختیار خود او و دیگران بوده، ما نیز نظر حاکم را خواندیم که بعد از نقل روایت طیر گفته بود:
 
==== پاسخ سؤال سوم: ====
اما ادعای سوم ابن تیمیه درباره نظر حاكم نیشابوری كه گفتند حتی حاكم نیشابوری نیز گفته روایت طیر صحیح نیست، از دروغ‌های بزرگ ابن تیمیه است. كتاب حاكم نیشابوری الآن در اختیار همگان قرار دارد، پیش‌ازاین نیز در اختیار خود او و دیگران بوده، ما نیز نظر حاكم را خواندیم كه بعد از نقل روایت طیر گفته بود:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ.<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.</ref>
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ. وَقَدْ رَوَاهُ عَنْ أَنَسٍ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ زِیَادَةً عَلَی ثَلاثِینَ نَفْسًا، ثُمَّ صَحَّتِ الرِّوَایَةُ عَنْ عَلِیٍّ، وَأَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، وَسَفِینَةَ.<ref>الحاكم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای 405 هـ)، المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص141، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولی، 1411هـ - 1990م.</ref>
بنابراین اشكال اول و دوم ابن تیمیه، وارد نیست؛ بلكه روایت طیر با سندهای صحیح و حتی در صحاح سته اهل‌سنت نقل شده، حاكم نیشابوری نیز روایت را صحیح می‌داند.
بنابراین اشکال اول و دوم ابن تیمیه، وارد نیست؛ بلکه روایت طیر با سندهای صحیح و حتی در صحاح سته اهل‌سنت نقل شده، حاکم نیشابوری نیز روایت را صحیح می‌داند.
 
===اشكال دوم: ابن كثیر: قلب من شهادت می‌دهد كه روایت باطل است. ===
ابن كثیر: قلب من شهادت می‌دهد كه روایت باطل است: ابن كثیر دمشقی سلفی بعد از نقل طرق روایت طیر می‌گوید:
وقد جَمَعَ الناسُ فی هذا الحدیثِ مصنفاتٌ مفردةٌ منهم أبو بكر بن مردویه والحافظ أبو طاهر محمد بن أحمد بن حمدان فیما رواه شیخنا أبو عبدالله الذهبی، ورایتُ فیه مجلّداً فی جَمْعِ طُرُقِه والفاظِه لأبی جعفر بن جریر الطبری المفسر صاحب التاریخ؛ ثم وقفتُ علی مجلدٍ كبیرٍ فی رده وتضعیفه سنداً ومتناً للقاضی أبی بكر الباقلانی المتكلم.
وبالجملةِ ففی القلبِ من صحةِ الحدیثِ هذا نظرٌ وان كَثُرَتْ طُرُقُهُ والله اعلم.
مردم درباره این روایت کتاب‌های مستقلی جمع آوری و نوشته‌اند؛ از جمله ابوبكر بن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبدالله ذهبی نقل كرده ـ و من یك مجلد درباره طرق و الفاظ این روایت را از ابوجعفر طبری، مفسر و صاحب تفسیر دیدم. سپس به مجلد دیگری دسترسی یافتم در رد و تضعیف این روایت از نظر سند و متن كه ابوبكر باقلانی متكلم آن را نوشته بود.
در یك كلام، در قلب من در صحت این روایت اشكال است؛ اگر چه طرق بسیاری دارد. خدا بهتر می‌داند.
ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، <ref>البدایة والنهایة، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
پیش از ابن كثیر، استادش شمس‌الدین ذهبی نیز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصریح می‌کند كه او روایتی را در فضائل علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)نقل كرده است كه قلب او شهادت به بطلانش می‌دهد:
أحمد بن الازهر [ س ق ] النیسابوری الحافظ اتهمه یحیی بن معین فی روایة ذلك الحدیث عن عبد الرزاق ثم انه عذره قال ابن عدی هو بصورة اهل الصدق قلت بل هو كما قال أبو حاتم صدوق
وقال النسائی وغیره لا باس به وقد ادرك كبار مشیخة الكوفة عبدالله بن نمیر وطبقته وحدث عنه جلة ولم یتكلموا فیه الا لروایته عن عبد الرزاق عن معمر حدیثا فی فضائل علی یشهد القلب انه باطل.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص213، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>
احمد بن ازهر نیشابوری حافظ، یحیی بن معین او را به‌خاطر نقل روایتی از عبد الرزاق متهم كرده است، اما بعد از آن، توجیهی برای این كار او آورده است؛ ابن عدی می‌گوید: او مانند اهل صدق است؛ من نیز می‌گویم: صحیح همان است كه ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است.
نسائی و دیگران نیز گفته‌اند كه اشكالی ندارد، او بزرگان كوفه مثل عبدالله بن نمیر و علمای هم طبقه او را درك كرده است و بزرگان نیز از او روایت نقل کرده‌اند، و به او اشكالی ندارند، جز روایتی كه از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علی بن ابی طالب نقل كرده است و دل من شهادت می‌دهد كه این روایت دروغ است!


===اشکال دوم: ابن کثیر: قلب من شهادت می‌دهد که روایت باطل است. ===
ابن کثیر: قلب من شهادت می‌دهد که روایت باطل است: ابن کثیر دمشقی سلفی بعد از نقل طرق روایت طیر می‌گوید:
مردم درباره این روایت کتاب‌های مستقلی جمع آوری و نوشته‌اند؛ از جمله ابوبکر بن مردویه و حافظ ابوطاهر محمد بن أحمد بن حمدان ـ بنابر آن چه استنادم ابوعبدالله ذهبی نقل کرده ـ و من یک مجلد درباره طرق و الفاظ این روایت را از ابوجعفر طبری، مفسر و صاحب تفسیر دیدم. سپس به مجلد دیگری دسترسی یافتم در رد و تضعیف این روایت از نظر سند و متن که ابوبکر باقلانی متکلم آن را نوشته بود.
در یک کلام، در قلب من در صحت این روایت اشکال است؛ اگر چه طرق بسیاری دارد. خدا بهتر می‌داند<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)،البدایة والنهایة، ج7، ص354، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت.</ref>
پیش از ابن کثیر، استادش شمس‌الدین ذهبی نیز در شرح حال أحمد بن الأزهر تصریح می‌کند که او روایتی را در فضائل علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)نقل کرده است که قلب او شهادت به بطلانش می‌دهد<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج1، ص213، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1995م.</ref>احمد بن ازهر نیشابوری حافظ، یحیی بن معین او را به‌خاطر نقل روایتی از عبد الرزاق متهم کرده است، اما بعد از آن، توجیهی برای این کار او آورده است؛ ابن عدی می‌گوید: او مانند اهل صدق است؛ من نیز می‌گویم: صحیح همان است که ابوحاتم گفته است؛ او راستگو است.
نسائی و دیگران نیز گفته‌اند که اشکالی ندارد، او بزرگان کوفه مثل عبدالله بن نمیر و علمای هم طبقه او را درک کرده است و بزرگان نیز از او روایت نقل کرده‌اند، و به او اشکالی ندارند، جز روایتی که از عبد الرزاق از معمر در مورد فضائل علی بن ابی طالب نقل کرده است و دل من شهادت می‌دهد که این روایت دروغ است!


====جواب اشکال دوم:====
====جواب اشکال دوم:====
طبیعی است كه قلب ابن كثیر و ذهبی چنین روایاتی را نپذیرد؛ چون این روایت تمام عقائد و افكار آنها و تمام آن چه را كه تا امروز حق می‌دانسته‌اند، ابطال می‌کند. وقتی می‌بینند كه در طول عمرش در اشتباه بوده‌اند و تمام همفكرانشان در طول هفت قرن پیش از آن اشتباه کرده‌اند، طبیعی است كه قلب‌های منحرف از حق را شاهد بگیرند.
* اولاً: در هیچ بحث علمی و متدشناسی استدلال، خصوصا در امور نقلی، پذیرش قلب و رضایت درون کسی به عنوان استدلال قابل پذیرش نیست.
مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه درباره این سخن ابن كثیر می‌نویسد:
* ثانیاً: طبیعی است که قلب ابن کثیر و ذهبی چنین روایاتی را نپذیرد؛ چون این روایت تمام عقائد و افکار آنها و تمام آن چه را که تا امروز حق می‌دانسته‌اند، ابطال می‌کند.
هذا قلبٌ طبع اللهُ علیه وإلاّ فما وجهُ ذلك النظر بعدَ تمامِ شرایطِ الصحةِ فیه؟!<ref>الأمینی، الشیخ عبد الحسین احمد (متوفای 1392هـ)، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربی بیروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.</ref>
* مرحوم علامه أمینی رضوان الله تعالی علیه درباره این سخن ابن کثیر می‌نویسد: هذا قلبٌ طبع اللهُ علیه وإلاّ فما وجهُ ذلک النظر بعدَ تمامِ شرایطِ الصحةِ فیه؟!این قلبی که خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دلیل این اشکال بعد از فراهم بودن تمام شرایط صحت، چیست؟<ref>الأمینی، الشیخ عبد الحسین احمد (متوفای 1392هـ)، الغدیر فی الكتاب والسنة والأدب، ج3، ص219، ناشر: دار الكتاب العربی بیروت، الطبعة: الرابعة، 1397هـ ـ 1977م.</ref> مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن کریم که خداوند می‌فرماید: أُولئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.<ref>النحل/108.</ref><br>
این قلبی كه خداوند بر آن مهر نهاده؛ و گرنه دلیل این اشكال بعد از فراهم بودن تمام شرایط صحت، چیست؟
مرحوم علامه امینی اشاره دارد به این آیه قرآن كریم كه خداوند می‌فرماید:
أُولئِكَ الَّذینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ.<ref>النحل/108.</ref>
آنها كسانی هستند كه (بر اثر فزونی گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همین دلیل نمی‌‌فهمند،) و غافلان واقعی همانها هستند.
محمد حیاة انصاری در المسند الصحیح بعد از نقل سخن ابن كثیر می‌گوید:
(أقول) فلا قیمةَ لجرحِهِ فی حِصَّةِ هذا الحدیثِ لأنه هو ابنُ كثیرٍ. والله أعلم.<ref>المسند الصحیح - محمد حیاة الأنصاری -، ص125.</ref>
من می‌گویم: اشكال او درباره این روایت، ارزشی ندارد؛ چرا كه او ابن كثیر است.


علامه میلانی: أقول: فدلیلُ إبنِ كثیرٍ علی ضعفِ هذا الحدیثِ أن قلبَه لا یُساعد، قلبُ ابنِ كثیرٍ لا یساعد علی قبولِ هذا الحدیث، كما أن قلبَ أبی جهلٍ لم یُساعد علی قبولِ القرآنِ والإسلام.<ref>حدیث الطیر - السید علی المیلانی -، ص43</ref>
===اشکال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال می‌برد. ===  
من می‌گویم: دلیل ابن كثیر برای ضعف این روایت، این است كه قلب نمی‌‌تواند بپذیرد، قلب ابن كثیر از پذیرش آن عاجز است؛ همان طوری كه قلب ابوجهل برای قبول قرآن و اسلام عاجز بود.
صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال می‌برد: إبن أبی داود سجستانی، همان کسی که کتاب «المصاحف» را در اثبات تحریف قرآن نوشته است، اشکال جالبی به روایت طیر مشوی دارد که واقعا شنیدنی است.  
 
و مقاله دیگر می‌نویسد:
أقول: هذا قلبٌ زاغَ عن الحقِ فأزاغَهُ اللهُ وطَبَعَ علیه، فلم تُطاوِعْهُ نَفْسَه علی تصحیحِ حدیثٍ لا یُوافِق هواهُ! أفرأیتَ مَنْ إتَّخَذَ إلهَهُ هواهُ وأضَلَّهُ اللهُ علی عِلْمٍ فلا یَصُدَنّك عنها من لا یُؤْمِنُ بها واتَّبَعَ هواهُ فَتَرَدَّی.<ref>مجلة تراثنا - مؤسسة آل البیت - ج18، ص87.</ref>
من می‌گویم: این قلبی است كه از حق منحرف گشته؛ و خداوند نیز آن را منحرف كرده و بر آن مهر نهاده است، پس قلب نمی‌‌تواند حدیثی را كه با هوای نفس او سازگار نیست، تصحیح كند؛ آیا دیدی كسی را كه معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را گمراه كرده، پس مبادا كسی كه به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می‌کند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهی شد!
آیت الله میلانی اشاره دارد به دو آیه ذیل:
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُون.<ref>الجاثیة/23.</ref>
آیا دیدی كسی را كه معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر اینكه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده ای افكنده است؟! با این حال چه كسی می‌تواند غیر از خدا او را هدایت كند؟! آیا متذكّر نمی‌‌شوید.
فَلا یَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی.<ref>طه/16.</ref>
پس مبادا كسی كه به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می‌کند، تو را از آن بازدارد كه هلاك خواهی شد!
بلی، قلبی كه خالی از محبت خاندان اهل‌البیت علیهم‌السلام باشد و جای آن را دشمنان آنها گرفته باشد، طبیعی است كه نمی‌‌تواند این روایات را بپذیرد؛ چرا كه خداوند به انسان دو قلب نداده است كه با یكی امیرمؤمنان (علیه‌السلام)و با دیگری دشمنانش را دوست داشته باشد، در یك قلب هم كه جای دو شیء متضاد نیست.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ.<ref>الأحزاب/4.</ref>خداوند برای هیچ كس دو دل در درونش نیافریده.
 
===اشكال سوم: صحت حدیث طیر مشوی، نبوت پیامبر را زیر سؤال می‌برد. ===  
صحت حدیث طیر، نبوت پیامبر را زیر سؤال می‌برد: إبن أبی داود سجستانی، همان كسی كه كتاب «المصاحف» را در اثبات تحریف قرآن نوشته است، اشكال جالبی به روایت طیر مشوی دارد كه واقعا شنیدنی است. شمس‌الدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می‌نویسد:
قال أبو أحمدُ بنُ عَدِی سمعتُ علیَ بنَ عبدالله الداهری یقول: سألتُ ابنُ أبی داودٍ عن حدیثِ الطیرِ فقال: إنْ صَحَّ حدیثُ الطیرِ فنبوةُ النبیِّ (صلی‌الله علیه وسلم) باطلٌ لانَّه حُكِیَ عن حاجبِ النبیِّ (صلی‌الله علیه وسلم) خیانةً یعنی أنساً وحاجبُ النبیِّ لا یكونُ خائناً.
ابواحد بن عدی می‌گوید كه از علی بن عبدالله دارهری شنیدم كه می‌گفت: از إبن أبی داود درباره حدیث طیر سؤال كردم، پس گفت: اگر روایت طیر درست باشد، پس نبوت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باطل است؛ چرا كه این روایت حاكی از خیانت دربان نبی؛ یعنی أنس است و دربان نبی نمی‌‌تواند خائن باشد.!!!
خود ذهبی در پاسخ او می‌گوید:
قلتُ هذه عبارةٌ ردیئَةٌ وكلامٌ نحسٌ بل نبوةُ محمدٍّ (صلی‌الله علیه وسلم) حقٌ قطعیٌ إن صحَّ خبرُ الطیرِ وإن لم یَصِحْ وما وجه الإرتباطِ؟
هذا أنس قد خَدِمَ النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) قبلَ ان یَحْتلِمَ وقبل جریانِ القلمِ فیجوز ان تكون قصة الطائر فی تلك المدة. فرضنا انه كان محتلما ما هو بمعصومٍ من الخیانةِ بل فعل هذهِ الجنایةَ الخفیفةَ متأولاً ثم انه حَبَسَ علیاً عن الدخول كما قیل. فكان ماذا والدعوةُ النبویةِ قد نُفِذَتْ واُسْتُجِیْبَتْ فلو حبسه أو رده مراتٍ ما بَقِی یَتَصَوّرُ ان یَدْخُلَ ویَأكلَ مع المصطفی سواهُ.
... وحدیثُ الطیر علی ضعفه فله طرق جمة وقد أفردتها فی جزء ولم یثبت ولا انا بالمعتقد بطلانه وقد أخطأ ابن أبی داود فی عبارته وقوله وله علی خطئه اجر واحد ولیس من شرط الثقة ان لا یخطئ ولا یغلط ولا یسهو والرجل فمن كبار علماء الاسلام ومن أوثق الحفاظ رحمه الله تعالی.


شمس‌الدین ذهبی در سیر أعلام النبلاء می‌نویسد:
ابواحمد بن عدی می‌گوید که از علی بن عبدالله دارهری شنیدم که می‌گفت: از إبن أبی داود درباره حدیث طیر سؤال کردم، پس گفت: اگر روایت طیر درست باشد، پس نبوت پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باطل است؛ چرا که این روایت حاکی از خیانت دربان نبی؛ یعنی أنس است و دربان نبی نمی‌‌تواند خائن باشد.!!!
====جواب اشکال سوم:====
====جواب اشکال سوم:====
این عبارت، تعبیر بسیار نادرستی است؛ چرا كه نبوت محمد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق و قطعی است؛ چه خبر طیر درست باشد یا درست نباشد؛ این دو قضیه چه ارتباطی بایكدیگر دارد؟
خود ذهبی در پاسخ او می‌گوید:این عبارت، تعبیر بسیار نادرستی است؛ چرا که نبوت محمد (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حق و قطعی است؛ چه خبر طیر درست باشد یا درست نباشد؛ این دو قضیه چه ارتباطی بایکدیگر دارد؟
أنس بن مالك قبل از بلوغ و قبل از تكلیف به پیامبر خدمت می‌كرده، پس امكان دارد كه داستان طیر در این زمان بوده باشد. فرض می‌كنیم كه بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خیانت نیست؛ بلكه این جنایت كوچك را انجام داده و اجتهاد كرده است؛ چرا كه او ورود علی جلوگیری كرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس این قضیه چه ربطی به دعوت و نبوت پیامبر دارد؛ درحالی‌که نبوت آن حضرت پیش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتی اگر چندین بار جلوی او را می‌گرفت قابل تصور نبود كه كسی دیگری وارد شود و با پیامبر غذا بخورد، غیر از علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام.
أنس بن مالک قبل از بلوغ و قبل از تکلیف به پیامبر خدمت می‌کرده، پس امکان دارد که داستان طیر در این زمان بوده باشد. فرض می‌کنیم که بعد از بلوغ او باشد، او معصوم از خیانت نیست؛ بلکه این جنایت کوچک را انجام داده و اجتهاد کرده است؛ چرا که او ورود علی جلوگیری کرده است؛ چنانچه گفته شده است. پس این قضیه چه ربطی به دعوت و نبوت پیامبر دارد؛ درحالی‌که نبوت آن حضرت پیش از آن انجام شده و اجابت شده بود؛ حتی اگر چندین بار جلوی او را می‌گرفت قابل تصور نبود که کسی دیگری وارد شود و با پیامبر غذا بخورد، غیر از علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام.
حدیث طیر با ضعفی كه دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده كه من آن را در یك جزء مستقل جمع آوری كرده ام. نه صحت آن برای من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبی داود در این عبارتش اشتباه كرده و او برای این خطائی كه كرده است، یك پاداش نیز دارد، از شرایط وثاقت، این نیست كه خطا و اشتباه و سهو نكند؛ درحالی‌که این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حافظان است.<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>
حدیث طیر با ضعفی که دارد؛ اما از طرق مختلف نقل شده که من آن را در یک جزء مستقل جمع آوری کرده ام. نه صحت آن برای من ثابت شده و نه اعتقاد به بطلان آن دارم. إبن أبی داود در این عبارتش اشتباه کرده و او برای این خطائی که کرده است، یک پاداش نیز دارد، از شرایط وثاقت، این نیست که خطا و اشتباه و سهو نکند؛ درحالی‌که این شخص از بزرگان علمای اسلام و از معتبرترین حافظان است<ref>الذهبی الشافعی، شمس‌الدین ابوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج13، ص232 ـ233، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.</ref>.<br>


البته كه جواب آقای ذهبی برای رد گفتار ابن أبی داود كفایت می‌کند؛ اما نكته ای كه نباید از قلم انداخت، دفاع غیر منصفانه ذهبی از او است. بلی مجتهد اگر خطا كند، یك پاداش می‌برد؛ اما به شرطی كه تلاش خود را برای پیدا كردن مدارك كرده باشد. درحالی‌که ابن أبی داود اگر مقداری تلاش می‌كرد و صدها مدرك و روایت معتبر را درباره حدیث طیر می‌دید، این چنین سخن نمی‌‌گفت. روایتی كه همدوره‌های او درباره اش کتاب‌های مستقلی نوشته‌اند، نمی‌‌تواند از دید او مخفی بوده باشد.
با اینکه جواب آقای ذهبی برای رد گفتار ابن أبی داود کفایت می‌کند؛ اما نکته‌ای که نباید از قلم انداخت، دفاع غیر‌منصفانه ذهبی از او است. بلی مجتهد اگر خطا کند، یک پاداش می‌برد؛ اما به شرطی که تلاش خود را برای پیدا کردن مدارک کرده باشد. درحالی‌که ابن أبی داود اگر مقداری تلاش می‌کرد و صدها مدرک و روایت معتبر را درباره حدیث طیر می‌دید، این چنین سخن نمی‌‌گفت. روایتی که همدوره‌های او درباره‌اش کتاب‌های مستقلی نوشته‌اند، نمی‌‌تواند از دید او مخفی بوده باشد.
سخن ابن أبی داود نشانگر این است كه او به خوبی تلاش و تحقیق نكرده است، پس چه دلیلی دارد كه او برای تلاشی كه نكرده، پاداش نیز بگیرد؟ اگر تلاش كرده و پیدا نكرده، پس باید در علم و دانش این شخص تردید كرد و اجتهاد او زیر سؤال می‌رود.
سخن ابن أبی داود نشانگر این است که او به خوبی تلاش و تحقیق نکرده است، پس چه دلیلی دارد که او برای تلاشی که نکرده، پاداش نیز بگیرد؟ اگر تلاش کرده و پیدا نکرده، پس باید در علم و دانش این شخص تردید کرد و اجتهاد او زیر سؤال می‌رود.


===اشكال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت. ===  
===اشکال چهارم: در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت. ===  
در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت: ابن تیمیه در سومین اشكال بر حدیث طیر می‌گوید:
در خوردن طیر، چیز مهمی وجود نداشت: ابن تیمیه در سومین اشکال بر حدیث طیر می‌گوید:
الثالث: إن أكل الطیرِ لیس فیه أمرٌ عظیمٌ یناسب إن یجیءَ احبُّ الخلقِ إلی الله لیأكلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و لیس فی ذلك زیادةً و قربةً عند الله لهذا الآكلِ و لا معونةً علی مصلحةِ دینٍ و لا دنیا فأی أمرٍ عظیمٍ هنا یناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلی الله یَفْعَلُهُ.<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص374، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>
الثالث: إن أکل الطیرِ لیس فیه أمرٌ عظیمٌ یناسب إن یجیءَ احبُّ الخلقِ إلی الله لیأکلَ منه فان إطعامَ الطعامِ مشروعٌ للبِرِّ و الفاجِر و لیس فی ذلک زیادةً و قربةً عند الله لهذا الآکلِ و لا معونةً علی مصلحةِ دینٍ و لا دنیا فأی أمرٍ عظیمٍ هنا یناسبُ جعلَ أحبُّ الخلقِ إلی الله یَفْعَلُهُ.<ref>ابن تیمیه الحرانی الحنبلی، ابوالعباس أحمد عبد الحلیم (متوفای 728 هـ)، منهاج السنة النبویة، ج7، ص374، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولی، 1406هـ.</ref>
در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت كه اقتضا كند كه محبوبترین خلق خدا بیاید و از آن بخورد، زیرا خورانیدن طعام برای نیكوكار و بدكار امر مشروعی است و در این كار برای خورنده مایه افزونی و تقرب به خداوند نمی‌شود و هیچ كمكی برای مصلحت دین و دنیا ندارد، پس چه امر بزرگی وجود داشته تا مناسب باشد كه محبوبترین خلق خدا آن را انجام دهد؟.
در آن پرنده امر مهمی وجود نداشت که اقتضا کند که محبوب‌ترین خلق خدا بیاید و از آن بخورد، زیرا خورانیدن طعام برای نیکوکار و بدکار امر مشروعی است و در این کار برای خورنده مایه افزونی و تقرب به خداوند نمی‌شود و هیچ کمکی برای مصلحت دین و دنیا ندارد، پس چه امر بزرگی وجود داشته تا مناسب باشد که محبوب‌ترین خلق خدا آن را انجام دهد؟.




====جواب اشکال چهارم:====
====جواب اشکال چهارم:====
مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او می‌نویسد:
مرحوم علامه مظفر رضوان الله تعالی علیه در جواب او می‌نویسد:
والجواب: أن الأمرَ العظیمِ تعریفُ الأحبِ إلی الله تعالی للناسِ بدلیل وجدانی؛ فإنه آكد من اللفظِ وأقوی فی الحجةِ، كما عَرَفَهُم نبیُّ الهدی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وسلم أن علیاً حبیبُ الله فی قصة خیبر بإخبارهم أنه یعطی الرایةَ مَنْ یُحِبُّهُ اللهُ ورسولُه ویحب اللهَ ورسولَه، وأن الفتحَ علی یدِه، علی أنّه یكفی فی المناسبة رغبةَ النبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وسلم بأن یأكلَ مع أحبِّ الخلقِ إلی اللهِ وإلیه.<ref>دلائل الصدق، ج6، ص169.</ref>
پاسخ: امر عظیم و مهم آن بود كه محبوبترین خلق در نظر خدا با دلیلی عینی و وجدانی به مردم معرفی شود، زیرا این گونه معرفی از معرفی لفظی اكیدتر و در حجت آوردن قوی تر است، همان گونه كه پیامبر هدایت صلی‌الله علیه و آله به مردم شناساند كه علی (علیه‌السلام)حبیب خداست آنجا كه در جنگ خیبر به مردم خبر داد كه پرچم را به دست كسی می‌سپارد كه محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پیروزی به دست او انجام می‌گیرد. علاوه آن كه همین مناسبت كافی است كه رسول‌ِخدا صلی‌الله علیه و آله میل داشته كه با محبوبترین خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد.


===اشكال پنجم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (ع)؟ ===  
امر عظیم و مهم آن بود که محبوب‌ترین خلق در نظر خدا با دلیلی عینی و وجدانی به مردم معرفی شود، زیرا این گونه معرفی از معرفی لفظی اکیدتر و در حجت آوردن قوی‌تر است، همان گونه که پیامبر هدایت صلی‌الله علیه و آله به مردم شناساند که علی (علیه‌السلام)حبیب خداست آنجا که در جنگ خیبر به مردم خبر داد که پرچم را به دست کسی می‌سپارد که محبوب خدا و رسول و محب خدا و رسول است و پیروزی به دست او انجام می‌گیرد. علاوه آن که همین مناسبت کافی است که رسول‌ِخدا صلی‌الله علیه و آله میل داشته که با محبوب‌ترین خلق در نظر خدا و خودش غذا بخورد<ref>دلائل الصدق، ج6، ص169.</ref>.
رسول‌ِخدا صمحبوب ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان ع؟ یكی از اشكالاتی كه برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفته‌اند این است كه اگر این روایت درست باشد، پس تكلیف رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) چه می‌شود؟ این روایت ثابت می‌کند كه او محبوب‌ترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ـ است؛ درحالی‌که به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمی‌‌تواند باقی بماند.<br>
 
===اشکال پنجم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان؟ ===  
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند یا امیرمؤمنان (علیه‌السلام)؟ یکی از اشکالاتی که برخی از علمای سنی به حدیث طیر گرفته‌اند این است که اگر این روایت درست باشد، پس تکلیف رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) چه می‌شود؟ این روایت ثابت می‌کند که او محبوب‌ترین مخلوق خداوند ـ حتی برتر از پیامبر اسلام (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ـ است؛ درحالی‌که به اتفاق مسلمانان پیامبر اسلام از همه خلائق و قطعاً از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)افضل است، پس روایت به اطلاق و عموم خود نمی‌‌تواند باقی بماند.<br>ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المبارکفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره می‌نویسد:
از چیزهای که روشن می‌کند که حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست که علی (علیه‌السلام) محبوب‌تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد..<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>


ملا علی هروی و محمد عبد الرحمن المباركفوری به نقل امام تُوْرِبِشْتی در این باره می‌نویسد:
ومما یُبَیِّنُ لك أنَّ حَمْلَهُ علی العمومِ غیرُ جائزٍ هو أن النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) من جملةِ خلقِ اللهِ ولا جائزٌ أن یكونَ علیٌ أحبَّ إلی الله منه.<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>از چیزهای كه روشن می‌کند كه حمل روایت بر عموم جایز نیست، این است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از جمله مخلوقات خداوند است و جایز نیست كه علی (علیه‌السلام)محبوب تر از آن حضرت در نزد خداوند باشد.
====جواب اشکال پنجم:====
====جواب اشکال پنجم:====
چنین اشكالاتی نشانه این است كه محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نكرده‌اند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفكر را از آنها سلب كرده است. ما در پاسخ او به چند نكته به صورت مختصر اشاره می‌كنیم.
چنین اشکالاتی نشانه این است که محققان و دانشمندان سنی دقت لازم را در فهم روایت نکرده‌اند و یا تعصب بیش از اندازه قدرت تفکر را از آنها سلب کرده است. ما در پاسخ او به چند نکته به صورت مختصر اشاره می‌کنیم.
اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی می‌گوییم امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را از این عموم خارج می‌كنیم؛
* اولاً: جمهور مسلمانان اعتقاد دارند که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) برترین مخلوق خداوند است و هیچ مخلوقی به مقام و موقعیت او نخواهد رسید؛ بنابراین وقتی می‌گوییم امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، قطعاً رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را از این عموم خارج می‌کنیم؛
ثانیاً: عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شامل خود آن حضرت نمی‌شود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوان الله تعالی در این باره گفته است:وإنما خصَّ الرسولَ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بالاجماعِ وبقرینةِ أنّه كان هو القائلُ لذلك فالظاهرُ أن مرادَه أحبُّ سائرِ الخلقِ إلیه تعالی.رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عام تخصیص می‌خورد، به دلیل اجماع و این قرینه كه خود آن حضرت گوینده كلام است، پس واضح است كه مقصود آن حضرت محبوب‌ترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
* ثانیاً: عموم کلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) شامل خود آن حضرت نمی‌شود؛ چنانچه علامه مجلسی رضوان‌الله تعالی در این باره گفته است:رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عام تخصیص می‌خورد، به دلیل اجماع و این قرینه که خود آن حضرت گوینده کلام است، پس واضح است که مقصود آن حضرت محبوب‌ترین شخص در نزد خداوند از میان سایر خلایق است.
توضیح مطلب این كه: میان علمای علم اصول اختلاف است كه آیا عموم كلام شامل خود گوینده آن می‌شود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند كه عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود.
توضیح مطلب این که: میان علمای علم اصول اختلاف است که آیا عموم کلام شامل خود گوینده آن می‌شود یا خیر. تعداد زیادی از اصولیین بر این باور هستند که عموم کلام شامل خود متکلم نمی‌شود.
تاج الدین سبكی دیدگاه‌های مختلف در این باره را این گونه مطرح كرده است:
محمد أمیر صنعانی می‌نویسد:
مسألةٌ: الشرح: المخاطِبُ بكسرِ الطاءِ اسمٌ فاعلٌ داخلٌ فی عمومِ متعلقِ خطابِه إذا كان صالحاً له، ولم تَخْرُجُه القرینةُ عند الأكثر، سواءٌ كان الخطابُ أمراً أو نهیاً أو خبراً. فالخبرُ مثلُ: «وهو بكل شیء علیم» <ref>[سورة الحدید: الآیة 3]</ref>، وهو سبحانَهُ وتعالی علیم بذاتِه وصفاتِه، والأمرُ والنهیُ مثلُ: «مَنْ أحسنَ إلیك فأكرمْه أو لا تَهِنْهُ».<br>
من می‌گویم: تحقیق در این باره این است که: متکلم یا از طرف خودش سخن می‌گوید: مثل این که: هر کس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمی‌شود» و یا «هر کس کارهای نیک انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری می‌کند». در این موارد خود متکلم نیز شامل این کلام می‌شود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلکه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه کند، خودش را نیز موعظه کرده است. اما اگر متکلم فرستاده کسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف کس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است که خود او از عموم کلامش خارج است؛ مثل فرستاده‌های سلطان تا زمانی که از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ کند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا که آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق می‌کند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م</ref>.


وقیل: لا یدخل؛ لقرینة كونه مخاطبا، وهو الأصح عند أصحابنا كما ذكر النووی فی الروضة، إلا أن أصحابنا لم یذكروا الخبر بل الأمر، والفرق بینهما واضح.<br>
در روایت طیر مشوی عموم «أحب الخلق الیک» نمی‌‌تواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا که طبق قاعده امیر الصنعانی رسول‌ِخدا از غیر خودش با خداوند سخن گفته است.
همچنین آن حضرت از خداوند خواسته است که «احب الخلق» را پیش او بیاورد و او را در نزد آن حضرت حاضر کند تا هر دو از آن مرغ بریان نوش‌جان کنند؛ با این حال چگونه معقول است که پیغمر از خداوند خواسته باشد که خود او را در آن جا حاضر کند تا با خودش از آن مرغ بریان بخورد؟!
بنابراین خود آن حضرت از اول امر شامل این عموم نمی‌شود؛ چون بر خلاف عقل و منطق است.


وقال الإمام الرازی: یشبه أن یكون كونه أمرا قرینة مخصصة مع جزمه فی الخبر بالدخول.
بر فرض که شامل خود آن حضرت نیز بشود، با دلایل فراوان دیگر تخصیص می‌خورد؛
وفصل إمام الحرمین فقال: اللفظ یتناوله صیغة، ولكنه خارج عنه عادة، وهذا فی الأمر والنهی حیث لا یستلزم كون الأمر أمرا لنفسه، وإن استلزم مثل: لیقم الناس، فالصحیح لا یدخل، ولا یلزم كونه آمرا مأمورا، واجتماع العلو وضده؛ بناء علی اشتراط العلو فی الآمر وضده فی المأمور. والمانعون من دخول المتكلم فی عموم كلامه ' قالوا ': لو دخل كان ' یلزم ' كون الرب خالقا نفسه؛ لقوله تعالی: «الله خالق كل شیء» <ref>[سورة الزمر: الآیة 62]</ref>.
مخاطب به كسر حرف طاء، اسم فاعل است و داخل در عموم متعلق سخن خود می‌شود؛ در صورتی كه صلاحیت این كار را داشته باشند و قرینه ای در كلام نباشد كه او را از این عموم خارج كند؛ چه این سخن عام، امر باشد یا نهی یا خبر. پس خبر مثل: «او (خداوند» به همه چیز آگاه است» پس خداوند به ذات و صفات خودش نیز علم دارد. امر و نهی مثل: «هر كس به تو نیكی كرد، او را گرامی بدار و خوار نكن».
گفته شده: داخل نمی‌شود؛ به قرینه ای كه خود او مخاطب است، و این نظر از دیدگاه اصحاب ما صحیح است؛ چنانچه نویی در كتاب الروضه آن را آورده؛ البته اصحاب ما جمله خبریه را ذكر نكرده‌اند؛ بلكه فقط امر را آورده‌اند و فرق بین این دو آشكار است.
امام رازی گفته: چنین به نظر می‌رسد كه «امر» قرینه مخصص باشد برای عدم شمول خود مخاطب در عموم كلامش؛ اما در خبر شمول آن قطعی است.
امام الحرمین (غزالی) تفصیل داده و گفته: لفظ از نظر صیغه شامل خود متكلم می‌شود؛ ولی معمولا خارج از آن است. در امر و نهی عموم كلام متكلم شامل خودش نمی‌شود؛ چرا كه شخص نمی‌‌تواند به خودش امر كند؛ اگر چه در مواردی مثل «لیقم الناس» این اتفاق می‌افتد، پس صحیح این است كه خود متكلم شامل عموم كلامش نمی‌شود كه به خودش نیز امر كرده باشد و علو (برتری) و ضد آن جمع شود؛ بنابر این كه در آمر علو و در مأمور ضد آن شرط باشد. كسانی كه گفته‌اند عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود گفته‌اند: اگر شامل خود او بشود، لازم می‌آید كه خداوند خالق خودش نیز باشد؛ چرا كه خداوند فرموده: خداوند خالق همه چیز است<ref>السبكی الشافعی، ابونصر تاج الدین عبد الوهاب بن علی بن عبد الكافی (متوفای 771هـ)، رفع الحاجب عن مختصر ابن الحاجب، ج3، ص221، تحقیق: علی محمد معوض، عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: عالم الكتب - لبنان / بیروت، الطبعة: الأولی، 1999م - 1419هـ</ref>.
تعدادی از علمای اهل‌سنت حتی در مسائل و فتاوای فقهی به این قاعده استناد كرده وفتوا داده‌اند. عبد الرحیم أسنوی در التمهید می‌نویسد:
احدها إذا قال: نساءُ المسلمینَ طوالقٌ ففی طلاقِ زوجتِه وجهان: صَحَّحَ النوویُ من زوائِدِه أنه لا یَقَعُ وعلله بأن الأصحَ عند أصحابِنا فی الأصولِ أنه لا یَدْخُلُ وجَزَمَ الرافعیُ بنحوِهِ أیضا فقال: إذا قال نساء العالمین طوالق وأنت یا زوجتی لا تَطْلُق زوجتُه لأنه عطف علی نسوةٍ لم یطلقن كذا ذكره فی الكلام علی الكنایات وهو صریح فی أن المتكلم لا یدخل فی عموم كلامه وأن التصریح به بعد ذلك لا یفید.
یكی از آن موارد: زمانی كه (حاكم» بگوید: زنان مسلمان‌ها طلاق داده شدند، پس در طلاق شدن زن خودش دو دیدگاه است. نووی تصحیح كرده است كه زن خودش طلاق نمی‌شود؛ به این دلیل كه دیدگاه صحیح در میان اصحاب در علم اصول این است كه خود متكلم شامل عام كلامش نمی‌شود. رافعی نیز به صورت قطعی همین فتوا را داده و گفته: «اگر بگوید كه زنان جهان طلاق شدند و تو ای همسر من » زن خود او طالق داده نمی‌شود؛ چرا كه گوینده همسر خود را به زنانی كه طالق نشده‌اند، عطف كرده است و در كنایه ه ا از همین روش استفاده می‌شود. این مطلب صراحت دارد بر این كه متكلم شامل عموم كلام خودش نمی‌شود و تصریح بعد از آن نیز فایده ای ندارد<ref>الأسنوی الأموی، عبد الرحیم بن الحسن بن علی بن عمر (جمال الدین) (متوفای772هـ)، التمهید فی تخریج الفروع علی الأصول، ج1، ص346، تحقیق: د. محمد حسن هیتو، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1400هـ</ref> و تعدادی از علمای سنی مذهب در بحث ارث گفته‌اند:
لو أَقَرَّ لِوَرَثَةِ أبیه بِمَالٍ وكان هو أَحَدَهُمْ لم یَدْخُلْ لِأَنَّ الْمُتَكَلِّمَ لَا یَدْخُلُ فی عُمُومِ كَلَامِهِ.<ref>التمهید للأسنوی، ج1، ص351؛ الأنصاری الشافعی، أبویحیی زكریا (متوفای926هـ)، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج2، ص317، تحقیق: د. محمد محمد تامر ، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت ، الطبعة: الأولی، 1422 هـ - 2000</ref>
اگر كسی اقرار كند كه فلان چیز از اموال ورثه پدر من است و خودش نیز جزء همان ورثه باشد، خود آن شخص از این مال نصیبی نمی‌‌برد؛ چرا كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود<ref>الشربینی الخطیب الشافعی، شمس‌الدین محمد (متوفای977هـ)، مغنی المحتاج إلی معرفة معانی ألفاظ المنهاج، ج2، ص258، ناشر: دار الفكر - بیروت.</ref>.


همچنین تعدادی از مجسمه برای اثبات این كه می‌توان در همین دنیا خداوند را دید و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به این امر نائل شده است و در رد این روایت پیامبر كه «هیچ كس نمی‌‌تواند خداوند را پیش از مرگ ببیند» استدلال کرده‌اند كه این عام شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی در فتح الباری نوشته است:
البته حنفی‌ها و وهابی‌ها نمی‌‌توانند چنین اشکالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا که بخاری دوران آنها اعتقاد دارد که هیچ دلیلی وجود ندارد که ثابت کند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل کرده است.
قلتُ وَوَقَعَ فی صحیحِ مسلمٍ ما یؤید هذه التفرقةَ فی حدیثٍ مرفوعٌ فیه «واعلموا أنكم لن تروا ربَّكم حتی تموتوا» وأخرجه بنُ خزیمةَ أیضاً مِنْ حدیثِ أبی أمامة ومن حدیث عبادة بن الصامت فإن جازتِ الرؤیةُ فی الدنیا عقلاً فقد إمْتَنَعَتْ سمعاً لكن مَنْ أثْبَتَها للنبی (صلی‌الله علیه وسلم) له أن یقولَ إنَّ المتكلمَ لا یَدْخُلُ فی عمومِ كلامِه<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج8، ص608، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref> من می‌گویم: در صحیح روایتی وارد شده است كه این اختلاف را تأیید می‌کند، در حدیثی مرفوعی كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «بدانید كه شما هرگز خدا را نخواهید دید، تا این كه از دنیا بروید». همین روایت را ابن خزیمه نیز از ابوأمامه و عبادة بن صامت نقل كرده است. پس اگر از نظر عقل دیدن خدا در دنیا جایز باشد، از نظر روایت این كار ممكن نیست؛ اما كسانی كه دیدن خداوند را برای پیامبر ثابت می‌دانند، می‌توانند به این قاعده استناد كنند كه: عموم كلام متكلم شامل حال خودش نمی‌شود.


البته ما این روایت را در صحیح مسلم نیافتیم و احتمالا توسط طرفداران رؤیت خداوند از صحیح مسلم حذف شده باشد.
مطلب سوم  دکتر (الدکتور البوطی) ادعا کرده است که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیده‌ای است که جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمی‌شود؛ کجاست این نصی که ثابت کند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟ روشن است که این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....<ref>الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.</ref>
علامه آلوسی بعد از روایت ذیل كه در صحیح بخاری نقل شده است، از همین قاعده استفاده كرده است:
حدثنی عبدالله بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِیِّ عن سَعِیدِ بن الْمُسَیَّبِ عن أبی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه أَنَّ النبی (صلی‌الله علیه وسلم) قال ما من مَوْلُودٍ یُولَدُ إلا وَالشَّیْطَانُ یَمَسُّهُ حین یُولَدُ فَیَسْتَهِلُّ صَارِخًا من مَسِّ الشَّیْطَانِ إِیَّاهُ إلا مَرْیَمَ وَابْنَهَا ثُمَّ یقول أبو هُرَیْرَةَ واقرؤوا إن شِئْتُمْ «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»<ref>صحیح البخاری ج4، ص1655، ح4274، كتاب التفسیر بَاب «وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِكَ وَذُرِّیَّتَهَا من الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»</ref> ابوهریره از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نقل كرده است كه فرمود: هیچ نوزادی به دنیا نمی‌آید، مگر این كه شیطان او را در هنگام به دنیا آمدن لمس می‌کند، پس نوزاد با صدای بلند از این كار شیطان گریه می‌کند؛ غیر از مریم و فرزندش. سپس ابوهریره می‌گفت: تا می‌توانید این آیه را بخوانید:
«و مریم و فرزندانش را از (وسوسه‌های) شیطان رانده شده، در پناه تو قرار می‌دهم.»


وی پس از نقل این روایت و روایات دیگری با همین مضمون گفته است:
نتیجه: امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوندبعد از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است، و این اعتقاد راسخ شیعیان است.
والاقتصارُ علی عیسی (علیه‌السلام)وأمُّه إیذاناً باستجابةِ دعاءِ امرأةَ عمرانَ علی أتّم وجه لیتوجه ارباب الحاج إلی الله تعالی بشراشرهم أو یقدر له ما یخصصه وعلی التقدیرین یَخْرُجُ النبیُّ صلی‌الله تعالی علیه وسلم من العمومِ فلا یَلْزِمُ تَفْضِیلُ عیسی علیه الصلاة والسلام فی هذا المعنی ویؤیّدُهُ خروجُ المتكلمِّ من عمومِ كلامِهِ وقد قال به جمع ویشهد له ماروی الجلال فی البهجة السنیة عن عكرمة قال: لما ولد النبی صلی‌الله تعالی علیه وسلم أشرقت الأرض نورا فقال إبلیس: لقد ولد اللیلة ولد یفسد علینا أمرنا فقالت له جنوده: لو ذهبت الیه فجاءه فركضه جبریل علیه والسلام فوقع بعدن.
اكتفا به عیسی و مادرش، برای اعلام اجابت دعای همسر عمران به كامل ترین وجه آن است، تا این كه صاحبان حاجت به صورت كامل رو به خداوند بیاورند، یا با دادن این جایگاه ویژه از او تقدیر كند.
بنابر هر دو تقدیر، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از این عموم خارج می‌شود، پس سبب برتری عسی (علیه‌السلام)در این مورد بر رسول‌ِخدا نمی‌شود. این مطلب را این قاعده تأیید می‌کند كه: عموم كلام شامل خود متكلم نمی‌شود. تعدادی همین نظر را داده‌اند، و روایتی را كه جلال در البهجة السنیة از عكرمه نقل كرده، بر این مطلب شهادت می‌دهد كه گفت: وقتی رسول‌ِخدا به دنیا آمد، نوری زمین را روشن كرد، پس ابلیس گفت: در این شب فرزندی به دنیا آمد كه كار ما را خراب خواهد كرد، لشكریانش به او گفتند: باید به سوی او برویم، پس جبرئیل آمد و او را با لگد به سرزمین عدن انداخت<ref>الآلوسی البغدادی الحنفی، أبو الفضل شهاب الدین السید محمود بن عبدالله (متوفای1270هـ)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، ج3، ص138، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت.</ref> حتی آنها كه قائل هستند كه عموم كلام شامل متكلم نیز می‌شوند، تصریح کرده‌اند كه اگر دلیل خاص وجود داشته باشد، تخصیص می‌خورد؛ چنانچه برخی از علمای اهل‌سنت با استفاده از همین قاعده در تفسیر روایت «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ» تصریح کرده‌اند كه این عموم شامل خود رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نمی‌شود:
وَخَرَّجَ ت عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَی عَنْهَا وَعَنْ أَبَوَیْهَا أَنَّهَا قَالَتْ سَمِعْت رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ «لَا یَنْبَغِی لِقَوْمٍ فِیهِمْ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَؤُمَّهُمْ غَیْرُهُ»؛ لِأَنَّ مَدَارَ الْإِمَامَةِ عَلَی الْفَضِیلَةِ فَمَنْ هُوَ أَفْضَلُ فَهُوَ أَوْلَی بِالْإِمَامَةِ كَمَا فَصَّلْت فِی الْفِقْهِیَّةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مِنْ الْجَمِیعِ كَمَا تَقَدَّمَ وَیُمْكِنُ أَنْ یُشَارَ مِنْهُ الْإِمَامَةُ بِمَعْنَی الْخِلَافَةِ.
فَإِنْ قِیلَ قَرَّرَ فِی الْأُصُولِ أَنَّ الْمُتَكَلِّمَ دَاخِلٌ فِی عُمُومِ كَلَامِهِ فَیَلْزَمُ تَقْدِیمُ أَبِی بَكْرٍ عَلَی النَّبِیِّ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْإِمَامَةِ قُلْت قَرَّرَ فِیهِ أَیْضًا تَخْصِیصَ الْعَامِّ بِالْعَقْلِ وَالشَّرْعِ إذْ لَفْظُ قَوْمٍ یُمْكِنُ أَنْ یَكُونَ نَكِرَةً فِی سِیَاقِ النَّفْیِ وَلَوْ لَمْ یُعْتَبَرْ الْعُمُومُ فَلَا إشْكَالَ أَصْلًا. ثُمَّ إنَّهُ لِهَذَا عَیَّنَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله تَعَالَی عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِلْإِمَامَةِ فِی مَرَضِهِ<ref>الخادمی، أبو سعید محمد بن محمد (متوفای 1156هـ) بریقة محمودیة، ج2، ص15، طبق برنامه الجامع الكبیر.</ref>ترمذی از عائشه نقل كرده است كه گفت: از رسول‌ِخدا شنیدم كه می‌گفت: «شایسته نیست كه در قومی ابوبكر حضور داشته باشد و دیگری امام شود». چرا كه مدار و معیار امامت بر فضیلت و برتری می‌چرخد، پس هر كس برتر از دیگران بود، پس او برای امامت شایسته‌تر است؛ چنانچه در فقه این مسأله به تفصل بیان شده است، پس ابوبكر از همه صحابه برتر است؛ چنانچه پیش‌ازاین نیز گذشت. ممكن است كه منظور از آن امامت به معنای خلافت باشد.
اگر كسی بگوید كه در اصول این مطلب ثابت شده است كه عموم كلام متكلم شامل حال خودش می‌شود، پس لازم می‌آید كه ابوبكر بر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیز در امامت مقدم شود؛ در پاسخ می‌گویم: در علم اصول تخصیص عام با عقل و شرع نیز ثابت شده است؛ چرا كه لفظ قوم می‌تواند نكره در سیاق نفی باشد؛ اگر چه عموم كلام در آن اعتبار نشود، پس اصلا اشكالی نیست.
به همین دلیل بود كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ابوبكر را در هنگام بیماری اش برای امامت در نماز تعیین كرد.
البته واضح و روشن است كه هرگز نمی‌‌توان به صورت قطعی و مطلق گفت كه هیچگاه عموم كلام شامل متكلم می‌شود یا نمی‌شود؛ بلكه موارد فرق می‌کند؛ چنانچه در قرآن كریم از زبان خداوند عموماتی وجود دارد كه برخی از آنها شامل خداوند می‌شود و برخی دیگر نمی‌شود؛ مثلاً در آیه: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیم<ref>البقره/29</ref>» قطعاً شامل ذات خداوند می‌شود و خداوند به ذات خودش نیز عالم است؛ اما در مثل «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَیْ ء<ref>الزمر/62</ref>» قابل تصور نیست كه این عموم شامل خود خداوند نیز بشود. بنابراین باید به اصل كلام و قرائن موجود در كلام توجه كرد و سپس قضاوت نمود كه آیا عموم آن كلام شامل متكلم می‌شود یا خیر.
محمد أمیر صنعانی در این باره می‌نویسد:
وأقولُ تحقیقُ المسألةِ أن المتكلمَّ لا یخلو إما أن یَتَكَلَّمَ عن نفسِه كقوله «من لا یُكرم نفسَهُ لا یُكْرَم» وقول الآخر «مَنْ یَفْعَلِ الحسناتَ اللهُ یَشْكُرُها».
فالمتكلمُ مشمولٌ بكلامِه مخبرٌ لنفسِه ولغیرِه ولیس الإخبارُ محصوراً فی إفادةِ الخطابِ بل المعانی المفادةُ للإخباراتِ كثیرةٌ فإن الواعظَ مخاطَبٌ غیرَه بمواعظِهِ وهو داخلٌ فی ذلك وإما أن یكونَ المتكلمُ رسولاً إلی المخاطبینِ مُتَكَلِّماً عن غیرِه فالظاهرُ خروجُه عن عمومِ الخطابِ مثلِ رُسُلِ السلطانِ إذا تَكَلَّمَتْ عنه وبَلَغَتْ أوامرَهُ ومن ذلك رُسُلُ اللهِ تعالی فإنّهم مبلغون عنه تعالی وقرینةُ الإرسالِ قاضیةٌ بخروجِهم عن اللفظِ وإن كان اللفظُ مِن حیثُ مادتِه یَصْدُقُ علیهم مثلُ: الناسُ والذین آمنوا<ref>الأمیر الصنعانی، محمد بن إسماعیل (متوفای1182هـ)، أصول الفقه المسمی إجابة السائل شرح بغیة الآمل، ج1، ص305، تحقیق: القاضی حسین بن أحمدالسیاغی و الدكتور حسن محمد مقبولی الأهدل، ناشر: مؤسسةالرسالة ـ بیروت ، الطبعة: الأولی، 1986م</ref> من می‌گویم: تحقیق در این باره این است كه: متكلم یا از طرف خودش سخن می‌گوید: مثل این كه: هر كس احترام خودش را نگه ندارد، احترام نمی‌شود» و یا «هر كس كارهای نیك انجام دهد، خداوند از او سپاسگذاری می‌کند». در این موارد خود متكلم نیز شامل این كلام می‌شود، هم برای خودش گفته و هم برای دیگران. افاده خطاب، تنها فایده جملات خبریه نیست؛ بلكه برای جملات خبریه فواید بسیاری است، پس اگر واعظ دیگران را موعظه كند، خودش را نیز موعظه كرده است.
اما اگر متكلم فرستاده كسی دیگری برای مخاطبین باشد و از طرف كس دیگری سخن بگوید، پس ظاهر این است كه خود او از عموم كلامش خارج است؛ مثل فرستاده‌های سلطان تا زمانی كه از سوی سلطان سخن بگوید و دستورات را برای مردم ابلاغ كند. از این قسم است پیامبران خدا؛ چرا كه آنها از طرف خدا مأمور تبلیغ هستند و قرینه ارسال، دلیل است برای خروج خود آنها از لفظ؛ اگر چه الفاظ از نظر ماده بر خود او نیز صدق می‌کند؛ مثل «الناس» و «الذین آمنوا» و...


در روایت طیر مشوی عموم «أحب الخلق الیك» نمی‌‌تواند شامل خود آن حضرت شود؛ چرا كه طبق قاعده امیر الصنعانی رسول‌ِخدا از غیر خودش با خداوند سخن گفته است.
===اشکال ششم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق را نمی‌شناخت. ===
همچنین آن حضرت از خداوند خواسته است كه «احب الخلق» را پیش او بیاورد و او را در نزد آن حضرت حاضر كند تا هر دو از آن مرغ بریان نوش‌جان كنند؛ با این حال چگونه معقول است كه پیغمر از خداوند خواسته باشد كه خود او را در آن جا حاضر كند تا با خودش از آن مرغ بریان بخورد؟!
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق را نمی‌شناخت: ابن تیمیه در چهارمین و پنجمین اشکال خود ادعا کرده است که این روایت مذهب شیعه را باطل می‌کند؛ چرا که طبق این روایت، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را نمی‌‌شناخته است!
بنابراین خود آن حضرت از اول امر شامل این عموم نمی‌شود؛ چون بر خلاف عقل و منطق است. بر فرض كه شامل خود آن حضرت نیز بشود، با دلایل فراوان دیگر تخصیص می‌خورد؛ همان طوری كه علمای سنی در مورد امامت ابوبكر و برتری حضرت عیسی (علیه‌السلام)تصریح كرده بودند كه این اطلاقات با دلایل متعدد دیگر تخصیص می‌خورد.
البته حنفی‌ها و وهابی‌ها نمی‌‌توانند چنین اشكالی به شیعیان داشته باشند؛ چرا كه بخاری دوران آنها اعتقاد دارد كه هیچ دلیلی وجود ندارد كه ثابت كند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد. و همین مطلب را از امام أحناف نعمان بن ثابت نیز نقل كرده است:
وأمرٌ ثالثٌ وأخیرُ أن الدكتورَ قد إدعی أنَّ النبیَّ (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلُ الخلائقِ عند اللهِ علی الإطلاقِ. وهذه عقیدةٌ وهی لا تُثْبِتُ عندَه إلا بنصٍ قطعیِ الثبوتِ قطعیِ الدلالةِ أی بآیةٍ قطعیةِ الدلالةِ أو حدیثٍ متواترٍ قطعیِ الدلالةِ، فأینَ هذا النصُ الذی یَثْبُتُ كونُه (صلی‌الله علیه وسلم) أفضلَ الخلائقِ عنده الله علی الإطلاقِ؟
ومن المعلومِ أنَّ هذه القضیةَ مختلفٌ فیها بینَ العلماءِ وقد تَوَقَّفَ فیها الإمامُ أبو حنیفة رحمه الله تعالی<ref>الألبانی، محمد ناصر الدین (متوفای1420هـ)، التوسل أنواعه وأحكامه، ج1، ص150، تحقیق: آلف بینها ونسقها محمد عید العباسی، ناشر: المكتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الثالثة.</ref>مطلب سوم و آخرین مطلب این كه: دكتر (الدكتور البوطی) ادعا كرده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بی هیچ قید و شرطی برترین خلق در نزد خداوند است. این عقیده ای است كه جز با نص قطعی الثبوت (صحیح السند) و قطعی الدلالة؛ یعنی یا با آیه قطعی الدلالة یا با حدیث متواتر قطعی الدلاله ثابت نمی‌شود؛ كجاست این نصی كه ثابت كند آن حضرت بی هیچ قید و شرطی برترین خلق خدا است؟
روشن است كه این قضیه در میان علما اختلافی است و امام ابوحنیفه این مطلب را قبول ندارد....


نتیجه: امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند است؛ اما بعد از رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم).
====جواب اشکال ششم:====
اولا: این مطلب قطعی است که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را می‌شناخته است؛ اما اگر به صورت مبهم گفته به این خاطر بوده است که به دیگران ثابت کند خداوند او را محبوب‌ترین مخلوق خود قرار داده است.


===اشكال ششم: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق را نمی‌شناخت. ===
مرحوم مظفر در پاسخ او می‌گوید:
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق را نمی‌شناخت: ابن تیمیه در چهارمین و پنجمین اشكال خود ادعا كرده است كه این روایت مذهب شیعه را باطل می‌کند؛ چرا كه طبق این روایت، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را نمی‌‌شناخته:
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این که حضرت او را نمی‌شناخت چیست؟ شما فکر می‌کنید اگر می‌فرمود: ( علی را نزد من آر ) معنایش این بود که نمی‌‌دانست او محبوب‌ترین خلق خداست؟ چگونه پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلم) او را نمی‌شناخت در صورتی که در برخی اخبار آمده که گفت: ( خداوندا! محبوب‌ترین آفریدگانت در نظر خودت و مرا بیاور )، و در خبر دیگری است که به علی (علیه‌السلام) فرمود: (چه چیز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نیز در خبر دیگری است که فرمود: ( چه سبب شد که دیر آمدی )؟ پس پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را می‌شناخت ولی به طور مبهم بیان کرد و نگفت: خدایا علی را بفرست، تا تعیین آن فرد از سوی خدای سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند که علی (علیه‌السلام)همان محبوب‌ترین خلق به نزد خداست ).<br>علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه می‌گوید:
الرابعُ: إن هذا الحدیثَ یناقضُ مذهبَ الرافضةِ فانّهم یقولون: أنَّ النبی صلی‌الله علیه و سلم كان یَعْلَمُ إن علیا احبُّ الخلقِ إلی اللهِ وأنّه جَعَلَهُ خلیفةً من بعدِهِ و هذا الحدیث یدلُّ علی انه ما كان یعرف إحبَّ الخلقِ إلی اللهِ...
این حدیث با مذهب رافضیان تناقض دارد، زیرا آنان می‌گویند: پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌دانست كه علی محبوبترین خلق به نزد خداست و او را جانشین خود ساخته بود، در صورتی كه این حدیث دلالت دارد كه آن حضرت محبوبترین خلق به نزد خدا را نمی‌‌شناخته است!


====جواب اشکال ششم:====
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌خواست که فهمیده شود که مصداق این عنوان کسی جزء امام امیرمؤمنان (علیه‌السلام) کسی دیگری نیست و این خداوند است که او را محبوب‌ترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه این که رسول‌ِخدا از پیش خود او را به چنین مقامی رسانده باشد. اگر به دنبال علی (علیه‌السلام)می‌‌فرستاد یا می‌گفت که خداوند علی را پیش من بیاور، چرا که او محبوب‌ترین مخلوق در نزد تو است، این حقیقت روشن نمی‌‌شد و منافقان ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند که این گفته رسول‌ِخدا از پیش خود او است نه از طرف خداوند<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص176، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>.
اولا: این مطلب قطعی است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را می‌شناخته است؛ اما اگر به صورت مبهم گفته به این خاطر بوده است كه به دیگران ثابت كند خداوند او را محبوب‌ترین مخلوق خود قرار داده است.
مرحوم مظفر در پاسخ او می‌گوید:
إنا لا نَعرفُ وجهَ الدلالة علی أنه لا یَعْرِفُه، أتراه لو قال: ائتنی بعلیٍّ یَدُلُّ علی عدمِ معرفتِهِ له؟ وكیف لا یَعْرِفُه وقد قال كما فی بعض الأخبار: ( اللهم ائتنی بأحب الخلق إلیك وإلیّ). وقال لعلی فی بعض آخر: (ما حسبك علی)؟ وقال له فی بعضها: (ما الذی أبطأ بك)؟ فالنبی (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كان عارفاً به لكنه أبَهم ولم یقل: ائتنی بعلی، لیَحصُلَ التعیینُ من الله سبحانه فیَعْرِفُ الناسُ أن علیاً هو الأحبُّ إلی الله تعالی بنحو الاستدلالِ.
ما نفهمیدیم وجه دلالت حدیث بر این كه حضرت او را نمی‌شناخت چیست؟ شما فكر می‌كنید اگر می‌فرمود: ( علی را نزد من آر ) معنایش این بود كه نمی‌‌دانست او محبوبترین خلق خداست؟ چگونه پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلم) او را نمی‌شناخت در صورتی كه در برخی اخبار آمده كه گفت: ( خداوندا! محبوبترین آفریدگانت در نظر خودت و مرا بیاور )، و در خبر دیگری است كه به علی (علیه‌السلام) فرمود: (چه چیز تو را از آمدن نزد من باز داشت)؟ و نیز در خبر دیگری است كه فرمود: ( چه سبب شد كه دیر آمدی )؟ پس پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) او را می‌شناخت ولی به طور مبهم بیان كرد و نگفت: خدایا علی را بفرست، تا تعیین آن فرد از سوی خدای سبحان حاصل شود و مردم مستدلا بدانند كه علی (علیه‌السلام)همان محبوبترین خلق به نزد خداست ).<br>


علامه میر حامد حسین نقوی در پاسخ این ادعای ابن تیمیه می‌گوید:
البته این کلام علامه لکهنوی کاملا محتمل است؛ چرا که وقتی عائشه می‌فهمد که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا (علیهما السلام) را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر می‌آید و به شدت و با صدای بلند اعتراض می‌کند:
إن النبیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) أرادَ أن یُعْلِمَ بأنَّ مِصداقَ هذا العنوانَ لیس إلا الإمامُ أمیرَ المؤمنینَ (علیه‌السلام)، وأن اللهَ عز وجل هو الذی جَعَل علیاً أحبَّ الخلقِ إلیه وإلی رسولِه، لا أنَّ النبیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) جَعَلَ علیاً كذلك من عندِ نفسِه... ولو أرسَلَ بطلبِه أو قال: اللهم ائتنی بعلی فإنه أحبُّ الخلقِ إلیك لم تَتَبَیَّنْ هذه الحقیقةُ، ولَتَعَنَتِ المنافقونَ وقالوا بأن الذی قاله النبیُّ من عندِهِ لا مِنَ اللهِ عز وجل<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص176، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌خواست كه فهمیده شود كه مصداق این عنوان كسی جزء امام امیرمؤمنان (علیه‌السلام) كسی دیگری نیست و این خداوند است كه او را محبوب‌ترین مخلوق در نزد خود و رسولش قرار داده است، نه این كه رسول‌ِخدا از پیش خود او را به چنین مقامی رسانده باشد. اگر به دنبال علی (علیه‌السلام)می‌‌فرستاد یا می‌گفت كه خداوند علی را پیش من بیاور، چرا كه او محبوب‌ترین مخلوق در نزد تو است، این حقیقت روشن نمی‌‌شد و منافقان ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند كه این گفته رسول‌ِخدا از پیش خود او است نه از طرف خداوند.


البته این كلام علامه لكهنوی كاملا محتمل است؛ چرا كه وقتی عائشه می‌فهمد كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) امیرمؤمنان و فاطمه زهرا علیهما السلام را بیش از او پدرش دوست دارد، پیش پیامبر می‌آید و به شدت و با صدای بلند اعتراض می‌کند:
احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد:
حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ حَدَّثَنَا یُونُسُ حَدَّثَنَا الْعِیزَارُ بْنُ حُرَیْثٍ قَالَ قَالَ النُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ قَالَ اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا وَهِیَ تَقُولُ وَاللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ عَلِیًّا أَحَبُّ إِلَیْكَ مِنْ أَبِی وَمِنِّی مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا فَاسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ فَأَهْوَی إِلَیْهَا فَقَالَ یَا بِنْتَ فُلَانَةَ أَلَا أَسْمَعُكِ تَرْفَعِینَ صَوْتَكِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله عَلَیْهِ وَسَلَّمَ).<ref>الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref> نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم (صلی‌الله علیه و وسلم) اجازه می‌خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی (علیه‌السلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تكرار كرد-.
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلی‌الله علیه و وسلم) اجازه می‌خواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیه‌السلام) از پدر من و از خود من در نزد تو محبوب‌تر است- و این جمله را دو بار یا سه بار تکرار کرد. ابوبکر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم که صدایت را با فریاد بلند کرده و بر سر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) داد می‌زنی!<ref>الشیبانی، أحمد بن حنبل ابوعبدالله (متوفای241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج4، ص275، ح18444، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.</ref>
ابو بكر، پس از اذن ورود داخل منزل شد و به «عایشه» حمله برده و گفت: ای دختر فلانه! مبادا بشنوم كه صدایت را با فریاد بلند كرده و بر سر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) داد می‌زنی!
 
ابوداود و نسائی نیز همین روایت را به صورت ذیل نقل کرده است:


ابوداود و نسائی نیز همین روایت را به صورت ذیل نقل كرده است:
نعمان بن بشیر نقل کرده است که در یکی از روزها، «ابوبکر» برای تشرّف به حضور رسول اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اجازه می‌خواست که همزمان صدای «عایشه» را شنید که فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینک متوجه شدم که علی (علیه‌السلام)از پدر من و از خود من در نزد تو محبوب‌تر است.
حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَبِی إِسْحَاق، عَنْ أَبِی إِسْحَاق، عَنْ الْعَیْزَارِ بْنِ حُرَیْثٍ، عَنْ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ، قَالَ: " اسْتَأْذَنَ أَبُو بَكْرٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَلَی النَّبِیِّ (صلی‌الله‌ علیه‌ وسلّم) فَسَمِعَ صَوْتَ عَائِشَةَ عَالِیًا، فَلَمَّا دَخَلَ تَنَاوَلَهَا لِیَلْطِمَهَا، وَقَالَ: أَلَا أَرَاكِ تَرْفَعِینَ صَوْتَكِ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ...<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص300، ح4999، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفكر.النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص126، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>. نعمان بن بشیر نقل كرده است كه در یكی از روزها، «ابو بكر» برای تشرّف به حضور رسول اكرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) اجازه می‌خواست كه همزمان صدای «عایشه» را شنید كه فریاد می‌زند! به خدا سوگند! اینك متوجه شدم كه علی (علیه‌السلام)از پدر من و از خود من در نزد تو محبوبتر است.
ابوبکر، به دخترش عایشه حمله برد تا سیلی به رخسارش بزند و به او گفت: ای دختر فلانه! می‌بینم که تو برسر رسول‌ِخدا فریاد می‌زنی! رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در این حالت جلوی ابوبکر را گرفت. ابوبکر، خشمگین شد و از منزل بیرون رفت.<ref>السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفای 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص300، ح4999، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفكر.النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص126، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>
ابو بكر، به دخترش عایشه حمله برد تا سیلی به رخسارش بزند و به او گفت: ای دختر فلانه! می‌بینم كه تو برسر رسول‌ِخدا فریاد می‌زنی! رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در این حالت جلوی ابو بكر را گرفت. ابو بكر، خشمگین شد و از منزل بیرون رفت.
 
سند این روایت نیز كاملا صحیح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی درباره این روایت می‌گوید:
سند این روایت نیز کاملا صحیح است؛ چنانچه ابن حجر عسقلانی درباره این روایت می‌گوید:
واَخرج أحمدُ وأبو داودَ والنسائیُ بسندٍ صحیحٍ عن النعمان بن بشیر قال استأذن أبو بكر علی النبی (صلی‌الله علیه وسلم) فسمع صوت عائشة عالیا وهی تقول والله لقد علمت ان علیا احب إلیك من أبی الحدیث<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج7، ص27، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref>.
احمد، ابوداود و نسائی با سند صحیح از نعمان بن بشیر نقل کرده است که ابوبکر اجازه ورود می‌خواست تا...<ref>العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح، صحیح البخاری، ج7، ص27، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.</ref>.
احمد، ابوداود و نسائی با سند صحیح از نعمان بن بشیر نقل كرده است كه ابوبكر اجازه ورود می‌خواست تا...


هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید:
رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحیح<ref>الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.</ref> البته به احتمال زیاد، دادن مرغ بریان به امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در قضیه طیر و رد ابوبكر دلیل اصلی این اعتراض عائشه به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشد؛ چرا كه طبق روایتی كه بخاری نقل كرده، عائشه می‌گوید كه ما در زمان رسول‌ِخدا تنها از دو تكه نان سیاه، خرما و آب سیر می‌شدیم:
رواه البزارُ ورجالُهُ رجالُ الصحیح<ref>الهیثمی، ابوالحسن علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص127، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الكتاب العربی - القاهرة، بیروت - 1407هـ.</ref> البته به احتمال زیاد، دادن مرغ بریان به امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در قضیه طیر و رد ابوبکر دلیل اصلی این اعتراض عائشه به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) باشد؛ چرا که طبق روایتی که بخاری نقل کرده، عائشه می‌گوید که ما در زمان رسول‌ِخدا تنها از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر می‌شدیم:
وقال محمد بن یُوسُفَ عن سُفْیَانَ عن مَنْصُورِ بن صَفِیَّةَ حَدَّثَتْنِی أُمِّی عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ (صلی‌الله علیه وسلم) وقد شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَیْنِ التَّمْرِ وَالْمَاءِ<ref>صحیح البخاری ج5، ص2074، ح5127،كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ</ref>
عائشه گفت: رسول‌ِخدا از دنیا رفت؛ درحالی‌که ما (فقط) از دو تکه نان سیاه، خرما و آب سیر می‌شدیم.<ref>صحیح البخاری ج5، ص2074، ح5127،كِتَاب الْأَطْعِمَةِ، بَاب الرُّطَبِ وَالتَّمْرِ</ref>
عائشه گفت: رسول‌ِخدا از دنیا رفت؛ درحالی‌که ما (فقط) از دو تكه نان سیاه، خرما و آب سیر می‌شدیم.
مسلم نیز همین روایت را نقل کرده و بعد از آن می‌افزاید:
این حدیث را أبوکریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کرده‌اند؛ تنها با یک تفاوت در حدیث هر دوی آمده است که عائشه گفت: ما از دو تکه نان سیاه سیر نمی‌‌شدیم<ref>صحیح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ</ref>.


مسلم نیز همین روایت را نقل كرده و بعد از آن می‌افزاید:
طبیعی است که عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیه‌السلام)خوشحال نباشد؛ به‌ویژه که وقتی او دعا کرد و از خداوند خواست که این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبکر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسول‌ِخدا او را از در خانه‌اش دور کرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض کرده است که چرا رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، علی بن ابی‌طالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!
وحدثنا أبو كُرَیْبٍ حدثنا الْأَشْجَعِیُّ وحدثنا نَصْرُ بنُ عَلِیٍّ حدثنا أبو أَحْمَدَ كلاهما عن سُفْیَانَ بهذا الإسناد غیر أَنَّ فی حَدِیثِهِمَا عن سُفْیَانَ وما شَبِعْنَا من الْأَسْوَدَیْنِ<ref>صحیح مسلم ج4، ص2284، ح2975، كِتَاب الزُّهْدِ وَالرَّقَائِقِ</ref>.
این حدیث را أبوكریب از أشجعی و همچنین نصر بن علی از أبوحمد از سفیان نقل کرده‌اند؛ تنها با یك تفاوت در حدیث هر دوی آمده است كه عائشه گفت: ما از دو تكه نان سیاه سیر نمی‌‌شدیم.


طبیعی است كه عائشه از دادن مرغ به امیرمؤمنان (علیه‌السلام)به شدت ناراحت شده باشد؛ به‌ویژه كه وقتی او دعا كرد و از خداوند خواست كه این شخص را پدر من قرار دهد و این مرغ نصیب پدر من شود؛ اما خداوند نپذیرفت و نیز وقتی ابوبكر به در خانه آمد تا از این غذا بخورد، رسول‌ِخدا او را از در خانه اش دور كرد و اجازه ورود به او را نداد. خود عائشه نیز از این غذا قطعاً نخورده است؛ بنابراین با داد و فریاد اعتراض كرده است كه چرا رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)، علی بن ابی‌طالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیهما) را از او و پدرش بیشتر دوست دارد.!<br>
متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده که در اصل روایت به صراحت آمده است که رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بوده است.
اگر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا را نمی‌شناخت، چرا ابوبکر و عمر را رد کرد؟ چنانچه پیش‌ازاین ثابت کردیم که با سند صحیح این قضیه در منابع اهل‌سنت نقل شده است<ref>مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـخصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.


غافل از این كه این غذا تنها نصیب كسی می‌شد كه محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و دیگران حق خوردن از آن را نداشته‌اند.
ابن تیمیه در اشکال پنجم نیز تقریبا همان اشکال چهارم را تکرار کرده و در ادامه می‌گوید:
همچنین طبق برخی از روایات رسول‌ِخدا دعا كرد كه خداوند غذای از غذاهای بهشت را نصیب او و امیرمؤمنان (علیه‌السلام)نماید. ابن عساكر دمشقی می‌نویسد:
... حَدَّثَنِی أَنَسُ بنُ مَالِكٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: كُنْتُ أَحْجُبُ النَّبِیَّ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَطْعِمْنَا مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ، فَأُتِیَ بِلَحْمِ طَیْرٍ مَشْوِیَ فَوُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ ائْتِنَا بِمَنْ تُحِبُّهُ وَیُحِبُّكَ وَیُحِبُّ نَبِیكَ قَالَ أَنَسٌ: فَخَرَجْتُ فَإِذَا عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَابِ، فَاسْتَأْذَنَنِی فَلَمْ آذَنْ لَهُ....<ref>ابن عساكر الدمشقی الشافعی، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبدالله (متوفای571هـ)، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، ج15، ص200، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995.</ref>از أنس بن مالك روایت شده است كه گفت: من دربان رسول‌ِخدا بودیم، پس از او شنیدم كه می‌گفت: «خداوندا غذای از غذاهای بهشتی را نصیب ما بگردان» پس گوشت مرغ بریان شده ای آوردند و در جلوی آن حضرت قرار دادند، پس گفت: «خدایا كسی را بیاور پیش من كه تو او را دوست دارد و او نیز تو و رسولت را دوست دارد». أنس گفت: پس خارج شدم دیدم كه علی (علیه‌السلام) جلوی در است؛ اجازه ورود گرفت؛ ولی من اجازه ندادم.....
 
طبیعی است كه هر كس شایسته این غذای بهشتی نیست.
ثانیا: متأسفانه ابن تیمیه اصل روایات طیر را نخوانده و یا اگر خوانده تعصب زیاد، حجابی ضخیم جلوی عقل و فكر او كشیده و گرنه در اصل روایت به صراحت آمده است كه رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) منتظر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بوده است.
اگر رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق نزد خدا را نمی‌شناخت، چرا ابوبكر و عمر را رد كرد؟ چنانچه پیش‌ازاین ثابت كردیم كه با سند صحیح این قضیه در منابع اهل‌سنت نقل شده است:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَذِنَ لَهُ<ref>مسند أبی یعلی ج7، ص105 ؛ النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ.</ref>.ابن تیمیه در اشكال پنجم نیز تقریبا همان اشكال چهارم را تكرار كرده و در ادامه می‌گوید:
و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ
و لو سَمّی علیاً لأستراحَ أنسُ من الرجاءِ الباطلِ و لم یَغْلِقُ البابَ فی وجهِ علیٍّ
اگر رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نام علی را می‌برد، أنس از امید باطل راحت می‌شد و در را بر روی علی نمی‌‌بست....
اگر رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نام علی را می‌برد، أنس از امید باطل راحت می‌شد و در را بر روی علی نمی‌‌بست....
علامه میرحامد حسین نقوی در جواب این سخن ابن تیمیه می‌گوید:
علامه میرحامد حسین نقوی در جواب این سخن ابن تیمیه می‌گوید:
هذا، وقولُ إبنِ تیمیةَ: «ولو سمی علیا لإستراحَ أنسٌ...» اعتراضٌ صریحٌ علی رسولِ الله (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) وسلم لا یَجْتَرِئُ علیه إلا هذا الرجلُ وأمثالُه ونعوذ بالله منه... ونشكرهُ سبحانه وتعالی علی أن عافانا مما ابتلی به هؤلاء.... این سخن ابن تیمیه كه گفته: «اگر نام علی را می‌برد، أنس راحت می‌شد...» اعتراض صریح به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است كه جز إبن تیمیه و امثال او جرأت چنین جسارتی را ندارند. و ما خداوند بلند‌مرتبه را سپاس می‌گوییم كه ما را از چنین بلاهایی كه آنها دچار شده‌اند، عافیت بخشیده است<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص180، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>.
این سخن ابن تیمیه که گفته: «اگر نام علی را می‌برد، أنس راحت می‌شد...» اعتراض صریح به رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) است که جز إبن تیمیه و امثال او جرأت چنین جسارتی را ندارند و ما خداوند بلند‌مرتبه را سپاس می‌گوییم که ما را از چنین بلاهایی که آنها دچار شده‌اند، عافیت بخشیده است<ref>المیلانی، السید علی الحسینی (معاصر)، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللكهنوی، ج14، ص180، الطبعة الأولی، 1414هـ.</ref>.
نتیجه آن كه رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را می‌شناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) دعا كرد تا «احب الخلق» بودن امیرمؤمنان (علیه‌السلام)توسط خداوند ثابت شود.
 
نتیجه آن که رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق خداوند را می‌شناخته است؛ اما به صورت مبهم و بدون نام بردن از امیرمؤمنان (علیه‌السلام) دعا کرد تا «احب الخلق» بودن امیرمؤمنان (علیه‌السلام)توسط خداوند ثابت شود.
 
===اشکال هفتم: تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده. ===
تعارض با روایاتی که درباره ابوبکر وارد شده: اشکال بعدی ابن تیمیه، تعارض روایت طیر با روایاتی است که در فضائل عمر نقل شده است. ایشان ادعا می‌کند که روایات زیادی در صحیحین درباره ابوبکر و عمر نازل شده است که ثابت می‌کند آنها مقامشان از علی (علیه‌السلام)برتر بوده است و....


===اشكال هفتم: تعارض با روایاتی كه درباره ابوبكر وارد شده. ===
تعارض با روایاتی كه درباره ابوبكر وارد شده: اشكال بعدی ابن تیمیه، تعارض روایت طیر با روایاتی است كه در فضائل عمر نقل شده است. ایشان ادعا می‌کند كه روایات زیادی در صحیحین درباره ابوبكر و عمر نازل شده است كه ثابت می‌کند آنها مقامشان از علی (علیه‌السلام)برتر بوده است و....
====جواب اشکال هفتم:====
====جواب اشکال هفتم:====
در جواب او می‌گوییم كه بلی در صحیح بخاری و مسلم روایات زیادی درباره فضائل ابوبكر و عمر وارد شده است و اگر وارد نشده بود، اهل‌سنت نام آنها را «صحیح» نمی‌‌گذاشتند؛ اما آیا این روایات برای شیعیان حجت است؟
در جواب او می‌گوییم که بلی در صحیح بخاری و مسلم روایات زیادی درباره فضائل ابوبکر و عمر وارد شده است و اگر وارد نشده بود، اهل‌سنت نام آنها را «صحیح» نمی‌‌گذاشتند؛ اما آیا این روایات برای شیعیان حجت است؟
ابن تیمیه این روایات را در جواب علامه حلی رضوان الله تعالی علیه آورده است، اما آیا گفته بخاری و مسلم برای علامه حلی ارزشی دارد؟
ابن تیمیه این روایات را در جواب علامه حلی رضوان الله تعالی علیه آورده است، اما آیا گفته بخاری و مسلم برای علامه حلی ارزشی دارد؟
متأسفانه ابن تیمیه و همفكران او با ساده ترین قواعد گفتمان‌های دینی آشنا نیستند، ابن تیمیه اگر می‌خواهد علامه حلی را قانع كند باید به روایتی استناد كند كه از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع كند؛ همان طوری كه ابن حزم اندلسی در این باره گفته است:
متأسفانه ابن تیمیه و همفکران او با ساده‌ترین قواعد گفتمان‌های دینی آشنا نیستند، ابن تیمیه اگر می‌خواهد علامه حلی را قانع کند باید به روایتی استناد کند که از نظر او حجت باشد و بتواند او را قانع کند؛ همان طوری که ابن حزم اندلسی در این باره گفته است: معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم؛ درحالی‌که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آنها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند؛ درحالی‌که ما آن روایات را قبول نداریم. ازاین‌رو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجی، القاهرة.</ref> .
لا معنی لاحتجاجِنا علیهم بروایاتِنا، فهم لا یُصدّقونَها، ولا معنی لاحتجاجِهم علینا بروایاتِهم فنحنُ لا نُصدّقُها، وإنّما یجبُ أن یحتجَّ الخصومَ بعضُهم علی بعضٍ بما یُصدقّه الذی تُقامُ علیه الحجّةُ به<ref>إبن حزم الأندلسی الظاهری، علی بن أحمد بن سعید ابومحمد (متوفای456هـ)، الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ج4، ص159، ناشر: مكتبة الخانجی، القاهرة.</ref> معنا ندارد كه ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال كنیم؛ درحالی‌که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد كه آنها به روایات خودشان علیه ما استناد كنند؛ درحالی‌که ما آن روایات را قبول نداریم. ازاین‌رو لازم است كه در برابر خصم به چیزی استناد شود كه او قبول دارد و برای او حجت است.


===اشكال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست. ===
بد نیست که محققین محترم به کتاب الاجتهاد فی مقابل النص علامه عسکری را هم ببینند و برخی از نقلهای کتابهای خودشان در مورد ابوبکر را هم به یاد بیاورند.
حدیث طیر مفید عموم نیست عضد الدین ایجی بعد از نقل حدیث طیر می‌گوید:
وأجیبُ بأنه لا یفیدُ كونُه أحبَّ إلیه فی كلِّ شیءٍ لصحةِ التقسیمِ وإدخالِ لفظِ الكلِ والبعضِ.
ألا تُری أنه یَصِحُّ أن یَسْتَفْسِرَ ویقالُ أحبَّ خلقِه إلیه فی كلِّ شیءٍ أو فی بعضِ الأشیاءِ وحینئذ جازَ أن یكونَ أكثرُ ثواباً فی شیءٍ دونَ آخرَ فلا یَدُلُّ علی الأفضلیةِ مطلقاً.
جواب می‌دهیم که این حدیث نمی‌‌رساند كه آن حضرت در همه چیز محبوبترین بوده است، زیرا می‌توان تقسیم كرد ولفظ (كل) و (بعض) را آورد. نمی‌‌بینی كه می‌توان استفسار نمود و پرسید: آیا او محبوبترین در همه چیزهاست یا در برخی چیزها؟ ازاین‌رو احتمال دارد كه او در یك چیز بیش از همه ثواب برده باشد؛ اما در دیگری این چنین نباشد؛ بنابراین دلالت بر افضلیت مطلق ندارد<ref>الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ، 1997م.</ref>.
====جواب اشکال هشتم:====
این اشكال از آن دسته اشكالات سستی است كه عجز و ناتوانی بزرگان علم كلام اهل‌سنت را در برابر روایات فضائل اهل بیت علیهم‌السلام و ادله امامت آن بزرگواران آشكارا فریاد می‌زند.
رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند كه «خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوش‌جان كند». اگر كسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرك ارائه كند، بدون دلیل و مدرك تخصیص اطلاق و تقیید عموم كلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) جایز نیست.<br>


مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه می‌نویسد:
===اشکال هشتم: حدیث طیر مفید عموم نیست. ===
إن الإطلاقَ مع عدمِ القرینةِ علی الخصوصِ یُفیدُ العمومَ فی مثلِ المقام، ألا تُری أنَّ كلمةَ الشهادةِ تَدُلُّ علی التوحیدِ؟ وبمقتضی ما ذكره ینبغی أن لا تَدُلَّ علیه لإمكانِ الاستفسارِ بأنّه لا إله إلا هو فی كلِ شئٍ أو فی السماءِ أو فی الأرضِ، إلی غیرِ ذلك فلا تُفیدُ نفیَ الشركِ مطلقاً، وهذا لا یقوله عارفٌ.
حدیث طیر مفید عموم نیست، عضد الدین ایجی بعد از نقل حدیث طیر می‌گوید:
اطلاق با نبود قرینه ای كه بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را می‌رساند. نمی‌‌بینی كه كلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را می‌رساند؟ در صورتی كه مطابق گفتار بالا می‌توان گفت: كه بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا می‌توان استفسار نمود كه آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرك ( واثبات مطلق توحید ) را نمی‌‌رساند! و این مطلبی است كه هیچ عارف و خداشناسی نمی‌‌گوید ).<br>
جواب می‌دهیم که این حدیث نمی‌‌رساند که آن حضرت در همه چیز محبوب‌ترین بوده است، زیرا می‌توان تقسیم کرد ولفظ (کل) و (بعض) را آورد. نمی‌‌بینی که می‌توان استفسار نمود و پرسید: آیا او محبوب‌ترین در همه چیزهاست یا در برخی چیزها؟ ازاین‌رو احتمال دارد که او در یک چیز بیش از همه ثواب برده باشد؛ اما در دیگری این چنین نباشد؛ بنابراین دلالت بر افضلیت مطلق ندارد<ref>الإیجی، عضد الدین (متوفای756هـ)، كتاب المواقف، ج3، ص632، تحقیق: عبد الرحمن عمیرة، ناشر: دار الجیل، لبنان، بیروت، الطبعة: الأولی، 1417هـ، 1997م.</ref>.


علامه میرحامد حسین نقوی جواب‌های مختلفی از این شبهه داده؛ از جمله می‌نویسد:<br>
====جواب اشکال هشتم:====
 
این اشکال از آن دسته اشکالات سستی است که عجز و ناتوانی بزرگان علم کلام اهل‌سنت را در برابر روایات فضائل اهل بیت علیهم‌السلام و ادله امامت آن بزرگواران آشکارا فریاد می‌زند.
أولا: تخصیصُ «الأحبیةِ» ببعضِ الأمورِ صرفٌ للكلامِ عن ظهورِه وهو حرامٌ بلا ریبٍ، كما سَبَقَ وسیأتی فیما بعد أیضا.<br>
رسول‌ِخدا(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند که «خدایا محبوب‌ترین مخلوقت را نزد بیاور تا از این مرغ نوش‌جان کند». اگر کسی بخواهد این اطلاق را تخصیص بزنند باید دلیل و مدرک ارائه کند، بدون دلیل و مدرک تخصیص اطلاق و تقیید عموم کلام رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) جایز نیست.<br>مرحوم مظفر در پاسخ این شبهه می‌نویسد:
اطلاق با نبود قرینه‌ای که بر خصوص دلالت دارد در مثل چنین مقامی عمومیت را می‌رساند. نمی‌‌بینی که کلمه شهادت ( لا إله ا لا الله ) توحید مطلق را می‌رساند؟ در صورتی که مطابق گفتار بالا می‌توان گفت: که بر توحید مطلق دلالت ندارد، زیرا می‌توان استفسار نمود که آیا در همه چیز معبودی جز او نیست یا فقط در آسمان یا در زمین و امثال آن؟ بنابر این نفی مطلق شرک ( واثبات مطلق توحید ) را نمی‌‌رساند! و این مطلبی است که هیچ عارف و خداشناسی نمی‌‌گوید ).<br>علامه میرحامد حسین نقوی جواب‌های مختلفی از این شبهه داده؛ از جمله می‌نویسد:<br>اولا: تخصیص أحب الخلق بودن به بعضی از امور، چشم پوشی از ظهور کلام است و این کار بی‌تردید حرام است؛ چنانچه پیش‌ازاین گذشت و بعدا نیز خواهد آمد.<br>ثانیاً: صحت استثناء دلیل بر عموم است؛ وقتی صحیح باشد که گفته شود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق در نظر خودـ مگر در فلان مورد را بیاور» اما این استثناء را نیاورد، پس کلام عام است و این قاعده بدون تردید ثابت و مورد قبول است.
یعنی خود همین صحت تقسیمی که علمای سنی از آن علیه شیعه استفاده کرده‌اند، بهترین دلیل بر عمومیت روایت است. عامی که قابل تقید و اطلاقی که قابل تخصیص نباشد، اصلا عام گفته نمی‌شود، یعنی اگر رسول‌ِخدا تقسیم می‌کرد و می‌گفت که محبوب‌ترین مخلوقت را در فلان مورد بیاور، جایز بود؛ اما حالا که به صورت عام گفته و این استثناء را نزده، دلیل بر این است که منظور آن حضرت محبوبیت در تمام موارد بوده است و گرنه باید قید می‌زد.<br>جواب دیگر این که: بر فرض که این سخن علمای سنی درست باشد، این روایت برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بر دیگران را ثابت نکند، قطعاً بر ابوبکر و عمر را ثابت خواهد کرد؛ چرا که آنها آمدند تا این مقام را از آن خود کنند؛ اما رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها شایسته این مقام ندیند و از در خانه خود راندند؛ اما امیرمؤمنان آمدند و به این مقام رسیدند.


وثانیا: صحةُ الإستثناءِ دلیلُ العمومِ، إذ یَصِحُّ أن یقالَ: اللهم ائتنی بأحب خلقك إلیك إلا فی كذا، وإذ لم یَسْتَثْنِ فالكلامُ عامٌ، وهذه القاعدةُ مقررةٌ ومقبولةٌ بلا كلامٍ.<br>
پس بر اساس قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، خلافت ابوبکر و عمر باطل است و آنها حق نداشته‌اند این مقام را با وجود امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به دست بگیرند.
 
اولا: تخصیص أحب الخلق بودن به بعضی از امور، چشم پوشی از ظهور كلام است و این كار بی تردید حرام است؛ چنانچه پیش‌ازاین گذشت و بعدا نیز خواهد آمد.<br>
 
ثانیاً: صحت استثناء دلیل بر عموم است؛ وقتی صحیح باشد كه گفته شود: خدایا محبوب‌ترین مخلوق در نظر خودـ مگر در فلان مورد را بیاور» اما این استثناء را نیاورد، پس كلام عام است و این قاعده بدون تردید ثابت و مورد قبول است.
یعنی خود همین صحت تقسیمی كه علمای سنی از آن علیه شیعه استفاده کرده‌اند، بهترین دلیل بر عمومیت روایت است. عامی كه قابل تقید و اطلاقی كه قابل تخصیص نباشد، اصلا عام گفته نمی‌شود، یعنی اگر رسول‌ِخدا تقسیم می‌كرد و می‌گفت كه محبوب‌ترین مخلوقت را در فلان مورد بیاور، جایز بود؛ اما حالا كه به صورت عام گفته و این استثناء را نزده، دلیل بر این است كه منظور آن حضرت محبوبیت در تمام موارد بوده است و گرنه باید قید می‌زد.<br>
 
جواب دیگر این كه: بر فرض كه این سخن علمای سنی درست باشد، این روایت برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام) بر دیگران را ثابت نكند، قطعاً بر ابوبكر و عمر را ثابت خواهد كرد؛ چرا كه آنها آمدند تا این مقام را از آن خود كنند؛ اما رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آنها شایسته این مقام ندیند و از در خانه خود راندند؛ اما امیرمؤمنان آمدند و به این مقام رسیدند.
پس بر اساس قاعده قبح تقدیم مفضول بر افضل، خلافت ابوبكر و عمر باطل است و آنها حق نداشته‌اند این مقام را با وجود امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به دست بگیرند.
 
===اشكال نهم: شاید ابوبكر در مدینه نبوده است! ===
شاید ابوبكر در مدینه نبوده است! شاه ولی الله دهلوی، یكی از كسانی است كه اشكالاتی به روایت طیر دارد، یكی از اشكالات او این است كه شاید ابوبكر در مدینه نبوده. نص كلام ایشان در تحفه اثنی عشریه این چنین است<ref>تحفة اثناعشری، ص443</ref>:
و نیز محتمل است كه ابوبكر در آن وقت در مدینه منوره حاضر نباشد و دعا خاص به حاضرین بود نه به غائبین به دلیل ان قول اللهم ایتنی زیرا كه غایب را از مسافت دور آوردن در این یك لمحه كه مجلس اكل و شرب بود به طریق خرق عادت متصور است و انبیا خرق عادت از حق تعالی طلب نمی‌‌كند مگر در وقت تحدی با كفار و الا جنگ و قتال و تهیه اسباب ظاهر نمی‌‌كردند و به خرق عادت كار خود از پیش می‌بردند.
 
و در مختصر تحفة اثنی عشریه آمده است:
وأیضاً یحتملُ أن أبا بكرٍ لعلّه لم یكن فی ذلك الحینِ حاضراً فی المدینةِ المنورةِ والدعاءُ كان خاصاً بالحاضرینَ دونُ الغائبینَ بدلیلِ قوله «اللهم ائتنی» لأن إحضارَ الغائبِ من مسافةٍ بعیدةٍ فی آنٍ قصیرٍ لا یُعْقَلْ إلا بطریقِ خرقِ العادةِ والأنبیاءُ لا یَسألُونَ اللهَ خرقَ العادةِ إلا فی وقتِ التَحَدِّی وإلاّ لَما أحتاجوا فی الحربِ والقتالِ الی تهیةِ الأسبابِ الظاهرةِ<ref>مختصر تحفة الإثنی عشریة، ص183</ref>.


===اشکال نهم: شاید ابوبکر در مدینه نبوده است! ===
شاید ابوبکر در مدینه نبوده است! شاه ولی الله دهلوی، یکی از کسانی است که اشکالاتی به روایت طیر دارد، یکی از اشکالات او این است که شاید ابوبکر در مدینه نبوده<ref>تحفة اثناعشری، ص443</ref>و<ref>مختصر تحفة الإثنی عشریة، ص183</ref>.


====جواب اشکال نهم:====
====جواب اشکال نهم:====
پیش‌ازاین روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم كه در آن آمده بود:
پیش‌ازاین روایت صحیح السندی را از مسند أبی یعلی خواندیم که در آن آمده بود:
حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا مُسْهِرُ بْنُ عبدالملک بْنِ سَلْعٍ ثِقَةٌ، حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ عُمَرَ، عَنْ إِسْمَاعِیلَ السُّدِّیِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنّ النَّبِیَّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كَانَ عِنْدَهُ طَائِرٌ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»، فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَرَدَّهُ، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَذِنَ لَهُ<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984مالنسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ..</ref>انس گفته است كه نزد رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یك پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوب‌ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این پرنده بخورد؛ ابوبكر آمد و او را رد كرد، عمر نیز آمد و او را رد كرد، اما علی آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به او اجازه داد.<br>
انس گفته است که نزد رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) یک پرنده بود؛ فرمودند: خداوندا محبوب‌ترین مخلوقت را بیاور تا با من از این پرنده بخورد؛ ابوبکر آمد و او را رد کرد، عمر نیز آمد و او را رد کرد، اما علی آمد و رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به او اجازه داد<ref>أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (متوفای307 هـ)، مسند أبی یعلی، ج7، ص105، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولی، 1404 هـ - 1984مالنسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفای303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب، ج1، ص29، ح10، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مكتبة المعلا - الكویت الطبعة: الأولی، 1406 هـ..</ref><br>.
 
همچنین با سند صحیح نقل شده است که عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدر من قرار بده؛ ولی خداوند به درخواست آنها توجهی نکرد<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ</ref>اگر ابوبکر و عمر در مدینه نبودند، چه معنا داشت که عائشه و حفصه چنین درخواستی را داشته باشند؛ آیا عائشه و حفصه به اندازه دهلوی نمی‌‌فهمیدند که در یک آن و یک لحظه نمی‌شود ابوبکر و عمر را از دور به مدینه آورد و پیامبران نیز جز در زمان تحدی از معجزه و قدرت الهی خود استفاده نمی‌‌کنند؟
همچنین با سند صحیح نقل شده است كه عائشه و حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدر من قرار بده؛ ولی خداوند به درخواست آنها توجهی نكرد:
از این گذشته، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در همین قضیه از قدرت فوق بشری و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده کرده است.
وَقَالَ أَبُو یَعْلَی: ثنا قَطَنُ بْنُ نُسَیْرٍ، ثنا جَعْفَرُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ عبدالله بْنِ الْمُثَنَّی، عَنْ عبدالله بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أُهْدِیَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) حَجَلٌ مَشْوِیٌّ بِخُبْزَةٍ وَظَبَابَةٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) : «اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَیْكَ یَأْكُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّعَامِ» فَقَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی....<ref>ابن كثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفای774هـ)، البدایة والنهایة، ج7، ص351، ناشر: مكتبة المعارف - بیروت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852هـ)، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج16، ص108، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث، الطبعة: الأولی، السعودیة - 1419هـ</ref>از أنس نقل شده است كه كبك بریان شده را همراه یك تكه نان و ظرف شیری خدمت رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) آوردند، پس رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمود: «خدایا محبوب‌ترین مخلوق نزد خودت را بیاور تا با من از این غذا بخورد» پس عائشه گفت: خدایا این شخص را پدر من قرار بده، و حفصه گفت: خدایا آن را پدر من قرار بده...
توضیح مطلب این که: انبیاء و ائمه علیهم‌السلام، سه ویژه گی دارند که از آنها جز در مواردی که خداوند دستور بدهد، نمی‌‌توانند استفاده نمایند:<br>
 
اگر ابوبكر و عمر در مدینه نبودند، چه معنا داشت كه عائشه و حفصه چنین درخواستی را داشته باشند؛ آیا عائشه و حفصه به اندازه دهلوی نمی‌‌فهمیدند كه در یك آن و یك لحظه نمی‌شود ابوبكر و عمر را از دور به مدینه آورد و پیامبران نیز جز در زمان تحدی از معجزه و قدرت الهی خود استفاده نمی‌‌كنند؟
از این گذشته، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در همین قضیه از قدرت فوق بشری و مستجاب الدعوة بودن خود استفاده كرده است.
توضیح مطلب این كه: انبیاء و ائمه علیهم‌السلام، سه ویژه گی دارند كه از آنها جز در مواردی كه خداوند دستور بدهد، نمی‌‌توانند استفاده نمایند:<br>
1. قدرت الهی؛<br>
1. قدرت الهی؛<br>
2. علم غیب؛<br>
2. علم غیب؛<br>
3. مستجاب الدعوة بودن. <br>
3. مستجاب الدعوة بودن. <br>
آن بزرگواران از این سه ویژه در مسائل شخصی هیچگاه نمی‌‌توانند استفاده كنند؛ مثل حضرت عیسی (علیه‌السلام)با این كه مرده را زنده می‌كرد؛ اما خودش برای نجات جانش مجبور بود كه از این شهر به آن شهر مهاجرت كند تا جانش را حفظ نماید.<br>
آن بزرگواران از این سه ویژه در مسائل شخصی هیچگاه نمی‌‌توانند استفاده کنند؛ مثل حضرت عیسی (علیه‌السلام)با این که مرده را زنده می‌کرد؛ اما خودش برای نجات جانش مجبور بود که از این شهر به آن شهر مهاجرت کند تا جانش را حفظ نماید.
 
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌توانست از این قدرت خود در جنگ‌ها استفاده کند؛ مثلاً در جنگ احد می‌توانست با استفاده از یکی از این سه ویژگی مشرکان را از بین ببرد و پیروز شود؛ اما دنیا، دنیای امتحان و آزمایش و مسلمانان باید در این جا امتحان می‌شدند و....
اما در قضیه طیر، پیام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده کرد و دعا نمود که خداوند امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را هر جا که هست، بیاورد تا با آن حضرت هم‌سفره شود. و خداوند بر پیامبرش منت نهاد و دعای او را اجابت کرد. با این که أنس بن مالک سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود که کسی دیگری غیر از امیرمؤمنان (علیه‌السلام)از آن غذا میل نماید.
پس بر خلاف سخن دهلوی، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در همین جا نیز از قدرت اعجاز خودش استفاده کرده است؛ چون یا باید دهلوی بپذیرد که یا مردم می‌دانستند که علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند که بیاید، و این تمام رشته‌های دهلوی را پنبه خواهد کرد، یا باید بپذیرد که پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از قدرت الهی و مستجاب‌الدعوة بودن خود استفاده نموده است.


رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌توانست از این قدرت خود در جنگ‌ها استفاده كند؛ مثلاً در جنگ احد می‌توانست با استفاده از یكی از این سه ویژگی مشركان را از بین ببرد و پیروز شود؛ اما دنیا، دنیای امتحان و آزمایش و مسلمانان باید در این جا امتحان می‌شدند و....
===اشکال دهم: رسول‌ِخدا عادت نداشت که تنها غذا بخورد. ===
اما در قضیه طیر، پیام آور خدا از قدرت مستجاب الدعوة بودن استفاده كرد و دعا نمود كه خداوند امیرمؤمنان (علیه‌السلام)را هر جا كه هست، بیاورد تا با آن حضرت هم‌سفره شود. و خداوند بر پیامبرش منت نهاد و دعای او را اجابت كرد. با این كه أنس بن مالك سه بار اجازه ورود نداد؛ اما قرار نبود كه كسی دیگری غیر از امیرمؤمنان (علیه‌السلام)از آن غذا میل نماید.
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عادت نداشت که تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشکال خنده‌داری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح کتاب مشکاة المصابیح نقل می‌کند که چون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی کرد، پس منظور رسول‌ِخدا محبوب‌ترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>.
پس بر خلاف سخن دهلوی، رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در همین جا نیز از قدرت اعجاز خودش استفاده كرده است؛ چون یا باید دهلوی بپذیرد كه یا مردم می‌دانستند كه علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) محبوب‌ترین مخلوق خداوند است و به او خبر دادند كه بیاید، و این تمام رشته‌های دهلوی را پنبه خواهد كرد، یا باید بپذیرد كه پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) از قدرت الهی و مستجاب‌الدعوة بودن خود استفاده نموده است.


===اشكال دهم: رسول‌ِخدا عادت نداشت كه تنها غذا بخورد. ===
رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عادت نداشت كه تنها غذا بخورد: ملا علی هروی در ذیل روایت طیر اشكال خنده‌داری را از حسین بن عبدالله طیبی شارح كتاب مشكاة المصابیح نقل می‌کند كه چون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، از خداوند چنین درخواستی كرد، پس منظور رسول‌ِخدا محبوب‌ترین فرد در نزد خداوند از میان پسر عموهایش بوده: قال الطیبیُّ: والوجهُ الذی یقتضیه المقامَ هو الوجه الثانی (ای أنه أراد به أحبَّ خلقِه إلیه من بنی عَمِّه وذویه) لأنه (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) كان یَكْرِهُ أن یأكلَ وحدَهُ لأنه لیس من شیمةِ أهل المُروءاتِ، فطلب من الله تعالی أن یُؤتِیَ له من یُؤاكِلُه وكان ذلك براً وإحساناً منه إلیه وأبرَّ المَبَرّات بذوی الرحم وصلتِه، كأنه قال: بأحبِّ خلقكَ إلیكَ من ذوی القرابَةِ القریبةِ ومن هو أولی بإحسانی وبری إلیه. طیبی گفته: دیدگاهی كه شایسته این روایت است، دیدگاه دوم است (یعنی این كه منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) محبوب‌ترین مخلوق از بین پسر عموها و خانواده‌اش بوده)؛ چرا كه رسول‌ِخدا دوست نداشت، تنهائی غذا بخورد؛ زیرا این كار از اخلاق اهل مروت نیست، پس رسول‌ِخدا از خداوند خواست تا كسی را بیاورد تا با او غذا بخورد. و این كار، نیكی و احسان از جانب آن حضرت به آن شخص بود، و برترین نیكی و احسان این است كه به نزدیكان و خانواده انسان باشد؛ مثل این كه رسول‌ِخدا گفته باشد: خدایا محبوب‌ترین مخلوق از میان فامیل‌های نزدیكم را كه از همه شایسته‌تر به نیكی و احسان من باشد، نزدم بیاور....
بعد خود ملا علی هروی در پاسخ او می‌نویسد:
وفیه أن لا شكَّ أن العمَ أولی، من إبنِه وكذا البنتَ وأولادَها فی أمرِ البِرِّ والإحسانِ، علی أن قولَ الطیبی هذا إنما یُتِمُّ إذا لم یكن أحدٌ هناك مِمَّن یؤاكِلُه ولا شكَّ فی وجودِه، لا سیما وأنسُ حاضرٌ وهو خادِمُهُ ولم یكن من عادتِه أنه لا یَأكُلُ مَعَهُ<ref>ملا علی القاری، نور الدین أبو الحسن علی بن سلطان محمد الهروی (متوفای1014هـ)، مرقاة المفاتیح شرح مشكاة المصابیح، ج11، ص250، تحقیق: جمال عیتانی، ناشر: دار الكتب العلمیة - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولی، 1422هـ - 2001م.</ref>
تردیدی نیست كه عمو شایسته‌تر از پسر عمو است؛ همچنین دختر و فرزندان او در نیكی و احسان شایسته‌تر هستند. البته سخن طیبی زمانی درست است كه هیچ كس در آن جا نبوده باشد كه با آن حضرت غذا بخورد؛ در حالی تردیدی در وجود آن نیست؛ به‌ویژه كه أنس خادم آن حضرت در آن جا حاضر بوده؛ و پیامبر عادت نداشت كه با او غذا نخورد.
====جواب اشکال دهم:====
====جواب اشکال دهم:====
# اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) این بود كه آن حضرت دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، چرا با أنس بن مالك و همچنین سفینه كه هر دو خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) و در آن جا حاضر بودند، هم‌سفره نشدند؟ آیا شایسته است كه مرد كریمی همچون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائی غذا بخورد؟<br>
* اولاً: اگر دلیل این دعا و درخواست رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) این بود که آن حضرت دوست نداشت تنهائی غذا بخورد، چرا با أنس بن مالک و همچنین سفینه که هر دو خادم رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) و در آن جا حاضر بودند، هم‌سفره نشدند؟ آیا شایسته است که مرد کریمی همچون رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) ، خادمش را دم در نگاه دارد و خودش به تنهائی غذا بخورد؟
# ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها هم‌سفره شدن با شخص دیگری بود، چرا ابوبكر، عمر و عثمان را از در خانه اش راند و با آنها هم‌سفره نشد؟ چرا با خود عائشه و حفصه هم‌سفره نشد؟ مگر آنها رحم و عیال آن حضرت محسوب نمی‌‌شدند؟<br>
* ثانیاً: اگر منظور آن حضرت تنها هم‌سفره شدن با شخص دیگری بود، چرا ابوبکر، عمر و عثمان را از در خانه‌اش راند و با آنها هم‌سفره نشد؟ چرا با خود عائشه و حفصه هم‌سفره نشد؟ مگر آنها رحم و عیال آن حضرت محسوب نمی‌‌شدند؟
# ثالثاً: حتی اگر بپذیریم كه منظور آن حضرت نیكی به ارحام بوده و نیكی به آنها از نیكی به خادم و دربان و همسر شایسته‌تر باشد؛ طبق معیار جناب طیبی، صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها و همچنین همسران عثمان كه به ادعای اهل‌سنت دختران پیامبر بودند، اولویت و شایستگی بیشتری داشتند كه پیغمبر با آنها هم‌سفره شود. چرا آنها را دعوت نكرد؟<br>
* ثالثاً: حتی اگر بپذیریم که منظور آن حضرت نیکی به ارحام بوده و نیکی به آنها از نیکی به خادم و دربان و همسر شایسته‌تر باشد؛ طبق معیار جناب طیبی، صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها و همچنین همسران عثمان که به ادعای اهل‌سنت دختران پیامبر بودند، اولویت و شایستگی بیشتری داشتند که پیغمبر با آنها هم‌سفره شود. چرا آنها را دعوت نکرد؟
# رابعاً: اگر منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیكی به نزدیكانش بود، چرا عائشه و حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدران من قرار بده؟ قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی.<br>
* رابعاً: اگر منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) نیکی به نزدیکانش بود، چرا عائشه و حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران من قرار بده؟ قَالَتْ عَائِشَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی، وَقَالَتْ حَفْصَةُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ أَبِی.


چرا أنس بن مالك آرزو می‌کند كه خداوند این شخص را سعد بن عباده از أنصار قرار دهد:
چرا أنس بن مالک آرزو می‌کند که خداوند این شخص را سعد بن عباده از أنصار قرار دهد:
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ.
اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ.آیا عائشه، حفصه و أنس بن مالک، به اندازه طیبی منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را متوجه نشده بودند و نمی‌‌دانستند که علی بن ابی‌طالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایسته‌تر است تا از این غذای بهشتی استفاده کند؟
آیا عائشه، حفصه و أنس بن مالك، به اندازه طیبی منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را متوجه نشده بودند و نمی‌‌دانستند كه علی بن ابی‌طالب از پدران آن دو سعد بن عباده شایسته‌تر است تا از این غذای بهشتی استفاده كند؟


===اشكال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر. ===  
===اشکال یازدهم: احب الناس در غذاخوردن با پیامبر. ===  
احب الناس در غذاخوردن با پیامبر دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر می‌گوید:
احب الناس در غذاخوردن با پیامبر دهلوی در آخرین جواب خود از حدیث طیر می‌گوید:
و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا كه قرینه دلالت می‌کند بر آن كه احب الناس الی الله در اكل مع النبی مراد باشد و بی شهبه حضرت امیر در این وصف احب ناس بود به سوی خدا زیرا كه هم‌کاسه شدن فرزند یا كسی كه در حكم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام می‌شود.<ref>تحفة اثنا عشر، ص442</ref>
و مع هذا مفید مدعا هم نیست زیرا که قرینه دلالت می‌کند بر آن که احب الناس الی الله در اکل مع النبی مراد باشد و بی شهبه حضرت امیر در این وصف احب ناس بود به سوی خدا زیرا که هم‌کاسه شدن فرزند یا کسی که در حکم فرزند باشد موجب تضاعف لذت طعام می‌شود<ref>تحفة اثنا عشر، ص442</ref>و<ref>مختصر التحفة الإثنی عشریة، السید محمد الشكری الآلوسی، ص182</ref>.


و در مختصر تحفه اثنی عشریه كه توسط شكری آلوسی خلاصه شده آمده است:
====جواب اشکال یازدهم:====
ومع هذا فهو غیرُ مفیدٍ للمدَّعی أیضاً، لأن القرینةَ تَدُلُّ علی أن المرادَ بأحبِ الناسِ الی الله فی الأكْل مَعَ النبیِّ (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) و لا شكَّ أن الأمیرَ كان أحَبُّهم إلی الله فی هذا الوصفِ، لأن أكلَ الولدَ و مَنْ فی حُكمِه مع الأبِ یكون موجباً لتَضاعُفِ اللذةِ بالطعامِ.<ref>مختصر التحفة الإثنی عشریة، السید محمد الشكری الآلوسی، ص182</ref>
# اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را تحریف کرده است؛ چرا که در هیچ یک از روایات نقل شده، «احب الناس الیک» نیامده؛ بلکه در همه آنها «احب الخلق الیک» آمده. واضح است که «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسی دارد، تعبیر اول برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را بر تمامی خلایق؛ حتی ملائکه، انبیاء، صلحا، صحابه و... ثابت می‌کند بر خلاف تعبیر دوم.
# ثانیاً: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند «احب الخلق الیک»، نه «احب الخلق الیک فی الأکل». شما به چه دلیل و مدرکی سخن رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را قید زده اید؟
# ثالثاً: طبق معیار شما، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و همچنین همسران عثمان که به ادعای شما آنها نیز دختران پیامبر بوده‌اند، در هم‌سفره شدن با پیامبر شایسته‌تر بوده‌اند تا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که به قول شما در حکم فرزند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده. چون خود فرزند قطعاً از کسی که در حکم فرزند است، طبق مبنای شما شایسته‌تر خواهد بود و لذت غذاخوردن با او بیشتر می‌شود. پس چرا رسول‌ِخدا با آنها هم‌سفره نشد و علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را دعوت کرد؟
# رابعاً: عایشه و حفصه دو همسر پیامبر که شاهد ماجرا بوده‌اند، در آن جا حاضر بودند، قطعاً غذاخوردن و هم‌کاسه شدن با همسر، از هم‌کاسه شدن با کسی در حکم فرزند است و جزء اهل‌وعیال او به‌حساب نمی‌آید، لذت بیشتری دارد؛ چرا رسول‌ِخدا حتی یک‌لقمه از آن غذای لذیذ به عایشه و یا حفصه تعارف نکرد؟
# خامساً: همان‌طور که در پاسخ به شبهه قبلی گفتیم، عایشه، حفصه دعا کردند که خدایا این شخص را پدران ما قرار بده و أنس نیز درخواست کرد که خدایا این شخص را سعد بن عباده قرار بده، آیا آنها به‌اندازه دهلوی نفهمیده بودند که منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هم‌کاسه شدن با فرزند و یا کسی است که در حکم فرزند او است بوده؟


====جواب اشکال یازدهم:====
===اشکال دوازدهم: هرکس محبوب‌ترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست. ===
# اولا: جناب دهلوی سخن پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را تحریف كرده است؛ چرا كه در هیچ یك از روایات نقل شده، «احب الناس الیك» نیامده؛ بلكه در همه آنها «احب الخلق الیك» آمده. واضح است كه «احب الخلق» با «احب الناس» تفاوت اساسی دارد، تعبیر اول برتری امیرمؤمنان (علیه‌السلام) را بر تمامی خلایق؛ حتی ملائكه، انبیاء، صلحا، صحابه و... ثابت می‌کند بر خلاف تعبیر دوم.<br>
هرکس محبوب‌ترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست: دهلوی ادعا کرده است که حتی اگر بپذیریم که امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمی‌شود:
# ثانیاً: رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) به صورت مطلق فرمودند «احب الخلق الیك»، نه «احب الخلق الیك فی الأكل». شما به چه دلیل و مدركی سخن رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) را قید زده اید؟<br>
و اگر احب مطلقاً مراد باشد نیز مفید مدعا نیست زیرا که احب الخلق الی الله چه لازم است که صاحب ریاست عام باشد بسا اولیاء کبار و انبیاء عالی‌مقدار که احب الخلق الی الله بوده‌اند و صاحب ریاست عامه نبوده‌اند مثل حضرت زکریا و حضرت یحیی بلکه حضرت شمویل که در زمان ایشان طالوت به نص الهی ریاست عام داشت<ref>تحفة اثناعشری، ص442 ـ 443</ref>.
# ثالثاً: طبق معیار شما، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و همچنین همسران عثمان كه به ادعای شما آنها نیز دختران پیامبر بوده‌اند، در هم‌سفره شدن با پیامبر شایسته‌تر بوده‌اند تا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) كه به قول شما در حكم فرزند رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) بوده. چون خود فرزند قطعاً از كسی كه در حكم فرزند است، طبق مبنای شما شایسته‌تر خواهد بود و لذت غذاخوردن با او بیشتر می‌شود. پس چرا رسول‌ِخدا با آنها هم‌سفره نشد و علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) را دعوت كرد؟<br>
# رابعاً: عایشه و حفصه دو همسر پیامبر كه شاهد ماجرا بوده‌اند، در آن جا حاضر بودند، قطعاً غذاخوردن و هم‌کاسه شدن با همسر، از هم‌کاسه شدن با كسی در حكم فرزند است و جزء اهل‌وعیال او به‌حساب نمی‌آید، لذت بیشتری دارد؛ چرا رسول‌ِخدا حتی یک‌لقمه از آن غذای لذیذ به عایشه و یا حفصه تعارف نكرد؟<br>
# خامساً: همان‌طور كه در پاسخ به شبهه قبلی گفتیم، عایشه، حفصه دعا كردند كه خدایا این شخص را پدران ما قرار بده و أنس نیز درخواست كرد كه خدایا این شخص را سعد بن عباده قرار بده، آیا آنها به‌اندازه دهلوی نفهمیده بودند كه منظور رسول‌ِخدا (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هم‌کاسه شدن با فرزند و یا كسی است كه در حكم فرزند او است بوده؟


===اشكال دوازدهم: هركس محبوب‌ترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست. ===
هركس محبوب‌ترین مخلوق بود، حتماً صاحب ریاست عامه نیست: دهلوی ادعا كرده است كه حتی اگر بپذیریم كه امیرمؤمنان (علیه‌السلام)محبوب‌ترین مخلوق خداوند باشد، بازهم امامت و خلافت آن حضرت ثابت نمی‌شود:
و اگر احب مطلقاً مراد باشد نیز مفید مدعا نیست زیرا كه احب الخلق الی الله چه لازم است كه صاحب ریاست عام باشد بسا اولیاء كبار و انبیاء عالی‌مقدار كه احب الخلق الی الله بوده‌اند و صاحب ریاست عامه نبوده‌اند مثل حضرت زكریا و حضرت یحیی بلكه حضرت شمویل كه در زمان ایشان طالوت به نص الهی ریاست عام داشت: و إن سلمنا أن یكونَ المرادُ بأحبِّ الناسِ مطلقاً فإنه لا یُفیدُ المدّعی أیضاً، إذ لا یَلْزِمُ أن یكون أحبُّ الخلق إلی الله صاحبَ الریاسةِ العامةِ، فكأیِّنْ من أولیاءٍ وأنبیاءٍ كانوا أحبَّ الخلقِ إلی الله ولم یكونوا ذوی ریاسةٍ عامةٍ، كزكریاءَ ویحیی و شمویلَ الذی كان طالوتُ فی زمنه صاحبَ ریاسةٍ عامةٍ بنصٍ الهیٍ<ref>تحفة اثناعشری، ص442 ـ 443</ref>.
====جواب اشکال دوازدهم:====
====جواب اشکال دوازدهم:====
در پاسخ دهلوی می‌گوییم:<br>
در پاسخ دهلوی می‌گوییم:<br>اولاً: اصل این که برخی از پیامبران بر برخی دیگر برتری داشته‌اند، قطعی است؛ اما این که زکریا، شمویل و یحیی برتر از طالوت باشند، چه دلیلی برای آن وجود دارد؟
آن چه از قرآن کریم استفاده می‌شود، برتری این پیامبران بر دیگران مردم عالم است؛ اما برتری هر یک از آنها از آیات قرآن کریم استفاده نمی‌شود<ref>الأنعام.84 ـ 86.</ref> اتفاقاً اگر هم برتری داشته باشند، حضرت لوط که هم پیامبر خدا بوده و هم حکومت و سلطنت الهی داشته است، امتیاز بیشتری نسبت به زکریا و یحیی دارد.<br>
ثانیاً: قبح تقدیم مفضول بر افضل، از مسائل عقلی است که تمام عقلای عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگی روزمره خودشان نیز بر این قاعده پایبند هستند. تمام تلاش مردم برای زندگی بهتر، خانه زیباتر، همسر زیباتر و... از همین قاعده عقلی نشئت می‌گیرد. تابه‌حال دیده نشده است که بیماری در شرایط مساوی، دکتر حاذق و متخصص را رها کرده و به دکتر عمومی مراجعه کند. اگر این کار را بکند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت می‌کنند که از اول چرا پیش متخصص نرفتی؛ اما متأسفانه علمای سنی بر خلاف عقل و وجدانشان این قاعده عقلی را زیر پا می‌گذارند و چون می‌دانند که با وجود علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)که محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبکر، عمر و... نمی‌رسد؛ ازاین‌رو تلاش می‌کنند که این قاعده عقلی را نپذیرند.<br>
ثالثاً: آیات قرآن کریم بهترین دلیل بر این است که تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد کرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نکته را متذکر شده است:<ref>الرعد/16.</ref>و <ref>النحل/76.</ref> <ref>الزمر/9.</ref> <ref>یونس/35</ref> و نیز روایات شایسته‌سالاری.


اولاً: اصل این كه برخی از پیامبران بر برخی دیگر برتری داشته‌اند، قطعی است؛ اما این كه زكریا، شمویل و یحیی برتر از طالوت باشند، چه دلیلی برای آن وجود دارد؟
دلیل این که امام باید ظاهرا افضل باشد این است که ضرورتاً تقدیم مفضول بر فاضل زشت است؛ چرا که به عنوان مثال، زشت است که یک پادشاه حکیم، کسی را رئیس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نماید که مانند کودکان و بقال‌ها می‌نویسد. و نیز زشت است کسی را رئیس فقهایی همانند ابوحنیفه و شافعی و... بکند که در فقه از آنان ضعیف‌تر است. بلی، عقلای عالم این کار حاکم را زشت می‌شمارند؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل درهمان چیزی که بر او برتری دارد، قبیح است<ref>الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ</ref>.
آن چه از قرآن كریم استفاده می‌شود، برتری این پیامبران بر دیگران مردم عالم است؛ اما برتری هر یك از آنها از آیات قرآن كریم استفاده نمی‌شود.
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَیْمَنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسیَ وَهَرُونَ وَكَذَالِكَ نجَْزِی الْمُحْسِنِینَ. وَزَكَرِیَّا وَیحَْییَ وَعِیسیَ وَإِلْیَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ.وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلیَ الْعَلَمِینَ.<ref>الأنعام.84 ـ 86.</ref> اتفاقاً اگر هم برتری داشته باشند، حضرت لوط كه هم پیامبر خدا بوده و هم حكومت و سلطنت الهی داشته است، امتیاز بیشتری نسبت به زكریا و یحیی دارد.<br>


ثانیاً: قبح تقدیم مفضول بر افضل، از مسائل عقلی است كه تمام عقلای عالم بر آن اتفاق دارند و در زندگی روزمره خودشان نیز بر این قاعده پایبند هستند. تمام تلاش مردم برای زندگی بهتر، خانه زیباتر، همسر زیباتر و... از همین قاعده عقلی نشئت می‌گیرد. تابه‌حال دیده نشده است كه بیماری در شرایط مساوی، دكتر حاذق و متخصص را رها كرده و به دكتر عمومی مراجعه كند. اگر این كار را بكند و معالجه نشود، همه عقلاً او را مذمت می‌کنند كه از اول چرا پیش متخصص نرفتی.
==تذکر مهم==
اما متأسفانه علمای سنی بر خلاف عقل و وجدانشان این قاعده عقلی را زیر پا می‌گذارند و چون می‌دانند كه با وجود علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام)كه محبوب‌ترین مخلوق خداوند است، نوبت به ابوبكر، عمر و... نمی‌رسد؛ ازاین‌رو تلاش می‌کنند كه این قاعده عقلی را نپذیرند.<br>
اینها مهم‌ترین شبهاتی بود که اهل‌سنّت در رد حدیث طیر مطرح کرده‌اند؛ هرچند که اشکالات دیگری نیز هست که اهمیت کمتری دارند و تمام آنها در کتاب نفحات الأزهار، تخلیص عبقات الأنوار علامه لکنهوی پاسخ داده شده است.
 
ثالثاً: آیات قرآن كریم بهترین دلیل بر این است كه تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست، خداوند در آیات متعدد این مطلب را گوشزد كرده است؛ چنانچه در آیات متعدد این نكته را متذكر شده است:
* قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ.<ref>الرعد/16.</ref> بگو: «آیا نابینا و بینا یکسان‌اند؟! یا ظلمت‌ها و نور برابرند؟!
* وَ ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلی مَوْلاهُ أَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیم<ref>النحل/76.</ref> خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، كه یكی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ كاری نیست و سربار صاحبش می‌باشد او را در پی هر كاری بفرستد، خوب انجام نمی‌‌دهد آیا چنین انسانی، با كسی كه امر به عدل و داد می‌کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟!
* قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب<ref>الزمر/9.</ref> بگو: «آیا كسانی كه می‌دانند با كسانی كه نمی‌دانند یکسان‌اند؟! تنها خردمندان متذكّر می‌شوند!»
* و یا در آیه دیگر می‌فرماید:
* أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ<ref>یونس/35</ref>آیا كسی كه هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن كس كه خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش كنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌كنید؟!»
پیش‌ازاین روایات زیادی را نیز از طریق اهل‌سنت نقل كردیم كه رسول‌ِخدا صراحتاً فرمود:
مَن تَقَدَّمَ علی قومٍ من المسلمین یَری أنَّ فیهم من هو أفضلُ منه فقد خانَ اللهَ ورسولَه والمسلمین.
هر كس خودش را بر گروهی از مسلمانان مقدم كند؛ درحالی‌که می‌داند در میان آن قوم كسی بهتر از او وجود دارد؛ به‌درستی كه به خدا، رسول او و مسلمانان خیانت كرده است.
بنابراین، هم از نظر عقل، هم از نظر قرآن و هم از نظر روایات اهل‌سنت، تقدیم مفضول بر افضل جایز نیست.<br>


شیخ طوسی در باره قبح تقدیم مفضول بر فاضل می‌نویسد:
== پانویس ==
وأما الذی یدل علی أنه یجب أن یكون أفضل فی الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقدیم المفضول علی الفاضل. ألا تری أنه یقبح من ملك حكیم أن یجعل رئیسا فی الخط علی مثل ابن مقلة ونظرائه من یكتب خطوط الصبیان والبقالین ویجعل رئیسا فی الفقه علی مثل أبی حنیفة والشافعی وغیرهما. والعلم بقبح ذلك ضروری لا یختلف العقلاء فیه، ولا علة لذلك إلا أنه تقدیم المفضول علی الفاضل فیما كان أفضل منه فیه....<ref>الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، الاقتصاد، ص191، ناشر: منشورات مكتبة جامع چهلستون ـ تهران، 1400هـ</ref>دلیل این كه امام باید ظاهرا افضل باشد این است كه ضرورتاً تقدیم مفضول بر فاضل زشت است; چرا كه به عنوان مثال، زشت است كه یك پادشاه حكیم، كسی را رئیس خطاطان ماهر؛ مثل ابن مقلة و همانند او نماید كه مانند كودكان و بقال‌ها می‌نویسد. و نیز زشت است كسی را رئیس فقهایی همانند ابوحنیفه و شافعی و... بكند كه در فقه از آنان ضعیف‌تر است. بلی، عقلای عالم این كار حاكم را زشت می‌شمارند؛ زیرا تقدیم مفضول بر فاضل درهمان چیزی كه بر او برتری دارد، قبیح است.
{{پانویس}}
 
==تذکر مهم==
اینها مهم‌ترین شبهاتی بود كه اهل‌سنّت در رد حدیث طیر مطرح کرده‌اند؛ هرچند كه اشكالات دیگری نیز هست كه اهمیت كمتری دارند و تمام آنها در كتاب نفحات الأزهار، تخلیص عبقات الأنوار علامه لكنهوی پاسخ داده شده است.
==منابع==


<references />
[[رده:احادیث]]
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۵۶۷

ویرایش