جبر و اختیار: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) |
||
(۹۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جبر و اختیار''' دو واژهای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، به طوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی میبرد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد. | |||
جبر و اختیار | == اهمیت جبر و اختیار در علم کلام == | ||
و | جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان [[مذاهب اسلامی]] بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعالشان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، [[قضا و قدر]]، [[طلب و اراده]] و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب [[امامیه]]، [[اشاعره]]، [[ماتریدیه]] و [[اهل حدیث]] باشد نیز مطرح میشود. | ||
از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست | |||
=معناشناسی جبر و اختیار= | |||
==معنای جبر در لغت== | واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازیاش، کاربردهای متفاوتی دارد. همچنین این واژه در [[قرآن]] و منابعی چون [[فقه]]، [[حقوق]]، [[فلسفه]] و [[کلام]] تفسیر مربوط به خود را دارد. | ||
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. | |||
==معنای جبر در اصطلاح== | از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست میآید که جبر به معنای نوعی [[اکراه]] شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با [[اجبار]] و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سرنوشت نیز میباشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در اینصورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. | ||
اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازیاش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه مقابل اجبار است و در [[علم کلام]] در کنار [[تفویض]] قرار میگیرد. | |||
==معنای | |||
== معنای جبر در لغت == | |||
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشتهاند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه أَکرهه» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116</ref> در تعریف دیگری نوشتهاند:«الجَبْر هو أن تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه»<ref> فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115</ref> جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق ارادهاش نیست و درباره آن اکراه دارد. و نیز آوردهاند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».<ref> عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است. | |||
اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. | |||
==معنای | == معنای جبر در اصطلاح == | ||
جبر در اصطلاح یعنی اینکه خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»<ref>عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5</ref> یعنی جبر در اصطلاح، یعنی اینکه خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند. | |||
==معنای | |||
در معنای | == معنای اختیار در لغت == | ||
==معنای | اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشتهاند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک التَّخَیُّر» <ref> ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 267</ref> اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است. | ||
== معنای اختیار در اصطلاح == | |||
در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشتهاند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل فی فعله و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» <ref> سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.</ref> اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بندهاش دخالت نمیکند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمیشود. | |||
== معنای تفویض در لغت == | |||
تفویض در لغت به معنای واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن است. نوشتهاند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» <ref> عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6</ref> [[تفویض]] یعنی این که خداوند [[افعال عباد]] را به خودشان واگذار کرده است که آنچه میخواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند. | |||
== معنای تفویض در اصطلاح == | |||
تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است، یعنی این که شخص تمام امور زندگانیاش را به خداوند میسپرد که البته این نوع تفویض میتواند مرتبهای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد که شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم میشود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» <ref> طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334</ref> یعنی [[عبودیت]] دارای سه مقام است. اول [[توکل]]، دوم تفویض که دقیقتر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیقتر است. [[مومن آل فرعون]] بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد: «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خودم را به خداوند واگذار میکنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار میرود. به همین دلیل در تفسیر تفویض، این موضوع لحاظ خواهد شد. | |||
== معنای جبر و تفویض در کلام == | |||
جبر در علم کلام معنای خاص خودش را دارد. نوشتهاند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعة.»<ref> تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص 549</ref>یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بندگان به خداوند است آنگونه که عبد همانند جماد فرض میشود که هیچگونه اختیار و ارادهای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشتهاند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه».<ref> جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33</ref> جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» <ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref>تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشتهاند: و«التَّفْویض رد الأمر إلی الغیر»<ref> سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290</ref> تفویض ارجاع امر به غیر است. همچنین نوشتهاند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخص دیگر است:«فَوَّضَ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» <ref> جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099</ref>و «فوَّضَ إلیه أمرَه، إذا ردَّه»<ref> ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460</ref> و «فَوَّضَ أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه» <ref>فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483</ref> معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه میشود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است. | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده:مفاهیم و اصطلاحات اسلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۲۷
جبر و اختیار دو واژهای است که فهم آن نیاز به هیچ تاملی ندارد، به طوری که انسان با دیدن این دو واژه، بدون درنگ به معنای آن پی میبرد.و اما اولین تداعی از کلمه جبر در ذهن، وادار کردن یا وادار شدن فاعل به فعلی است که مورد رضایتش نباشد، بلکه او آن فعل را با اکراه انجام دهد. و اولین تداعی درباره اختیار آن است که فاعل در انجام یا ترک فعل مختار باشد.
اهمیت جبر و اختیار در علم کلام
جبر و اختیار و مباحث مربوط به آن، از موضوعات بسیار مهم کلامی است که همواره مورد مناقشات جدی میان مذاهب اسلامی بوده است، زیرا به طور مستقیم با افعال عباد ارتباط دارد. با این توضیح که بندگان در افعال خود یا مختارند و یا مجبور و یا افعالشان بین جبر و اختیار قرار دارد. به همین دلیل هنگام طرح این مباحث، موضوعاتی چون قدرت، استطاعت، قضا و قدر، طلب و اراده و نیز تفاسیر مربوط به آن که می تواند ناشی از آرای هر یک از مذاهب امامیه، اشاعره، ماتریدیه و اهل حدیث باشد نیز مطرح میشود.
معناشناسی جبر و اختیار
واژه جبر از لغات اضداد و به معنای مقابل است و با حفظ معنای ارتکازیاش، کاربردهای متفاوتی دارد. همچنین این واژه در قرآن و منابعی چون فقه، حقوق، فلسفه و کلام تفسیر مربوط به خود را دارد.
از نتیجه جستجو در منابع لغت این نکته به دست میآید که جبر به معنای نوعی اکراه شدید یا مضاعف است. مثلا شخص را با اجبار و اکراه وادار به انجام عملی کنند که مطابق میل او نباشد. اضافه بر این، جبر به معنای سرنوشت نیز میباشد به طوری که شخص هیچ اختیاری در تغییر حال خود نداشته باشد تا آن را به نفع خود عوض کند، در اینصورت هیچ مسئولیتی متوجه او نخواهد بود. اختیار نیز همچون جبر (با حفظ معنای ارتکازیاش) دارای معانی متفاوت اما همسو است. همچنین این واژه در هر علمی تفسیر خاص خود را دارد. مثلا اختیار در فقه مقابل اضطرار، در حقوق مقابل اکراه و در فلسفه مقابل اجبار است و در علم کلام در کنار تفویض قرار میگیرد.
معنای جبر در لغت
جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار است. نوشتهاند: جبر به معنای اجبار و اکراه بر امری است: «و جَبَرَ الرجلَ علی الأَمر یَجْبُرُه جَبْراً و جُبُوراً و أَجْبَرَه أَکرهه» [۱] در تعریف دیگری نوشتهاند:«الجَبْر هو أن تَجْبُر إنسانا علی ما لا یرید و تُکْرِهه»[۲] جبر یعنی مجبور کردن انسان بر انجام فعلی که مطابق ارادهاش نیست و درباره آن اکراه دارد. و نیز آوردهاند: «الجبر فی اللغه، جبره علی الامر و اجبره، قهره و اکرهه علی الاتیان به».[۳] یعنی جبر در لغت به معنای اکراه و اجبار همراه با غلبه بر انجام کاری است.
معنای جبر در اصطلاح
جبر در اصطلاح یعنی اینکه خداوند بندگانش را بر افعال خوب و بد مجبور کند. «الجبر فی الإصطلاح إجبارُ الله عز وجل عبادَه علی ما یفعلون، خیراً کان أو شراً، حسناً کان أو قبیحاً، دون أنْ یکون للعبد إرادة واختیارُ الرفض والامتناع»[۴] یعنی جبر در اصطلاح، یعنی اینکه خداوند بندگانش را مجبور کند تا فعلی انجام دهند چه آن فعل خیر باشد یا شرّ، نیکو باشد یا زشت، بدون آن که بندگان اختیاری بر امتناع از انجام فعل داشته باشند.
معنای اختیار در لغت
اختیار در لغت به معنای برگزیدن است. نوشتهاند: «و الاختیار الاصطفاء، کذلک التَّخَیُّر» [۵] اختیار یعنی بر گزیدن و تخیر نیز به همان معنا است.
معنای اختیار در اصطلاح
در تعریف اختیار اصطلاحی به معنای تفویض نوشتهاند:«الاختیار بمعنی التفویض بمعنی أنه لیس للّه سبحانه أی صنع فی فعل العبد... فهو مستقل فی فعله و فی إیجاده و تأثیره حفظا لعدله سبحانه.» [۶] اختیار به معنای تفویض است، به این معنا که خداوند در افعال بندهاش دخالت نمیکند، بلکه او در انجام افعال مستقل است، زیرا که عدالت خدا به غیر از این ثابت نمیشود.
معنای تفویض در لغت
تفویض در لغت به معنای واگذاری، سپردن، واگذار کردن، واگذاشتن است. نوشتهاند:«(التفویض)هو أنّ اللَّه تعالی فوّض أفعال العباد إلیهم یفعلون ما یشاءون علی وجه الاستقلال دون أن یکون للَّه سلطان علی أفعالهم» [۷] تفویض یعنی این که خداوند افعال عباد را به خودشان واگذار کرده است که آنچه میخواهند مستقلا و بدون هر گونه سلطنت و دخالتی از طرف خداوند انجام دهند.
معنای تفویض در اصطلاح
تفویض در اصطلاح دارای دو معنا است.1. تفویض به معنای واگذار کردن امور به خداوند است، یعنی این که شخص تمام امور زندگانیاش را به خداوند میسپرد که البته این نوع تفویض میتواند مرتبهای از مراتب عرفانی بندگان مخلص خداوند باشد که شامل منازل سه گانه عبودیت یعنی توکل، تفویض و تسلیم میشود. «فهی مقامات ثلاث من مقامات العبودیه التوکل، ثم التفویض و هو أدق من التوکل ثم التسلیم و هو أدق منهما.» [۸] یعنی عبودیت دارای سه مقام است. اول توکل، دوم تفویض که دقیقتر از توکل است، سوم تسلیم که از تفویض و توکل دقیقتر است. مومن آل فرعون بعد از انجام رسالت خویش نسبت به آل فرعون، امور خویش را به خدای متعال تفویض و این آیه را قرائت کرد: «وافوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد. سوره غافر(40)آیه 44» یعنی من امور خودم را به خداوند واگذار میکنم. به درستی که او از احوال بندگان خود آگاه است.2.معنای دوم تفویض به معنای واگذاری امور به انسان است. تفویض به این معنا به دو قسم تشریعی و تکوینی تقسیم میشود. بنا براین، مقصود از تفویض در محل بحث، قسم دوم آن و به معنای کلامی است که در مباحثات مربوط به جبر و اختیار به کار میرود. به همین دلیل در تفسیر تفویض، این موضوع لحاظ خواهد شد.
معنای جبر و تفویض در کلام
جبر در علم کلام معنای خاص خودش را دارد. نوشتهاند:«الجبر عند أهل الکلام یستعمل کثیرا بمعنی إسناد فعل العبد إلی اللّه سبحانه، و هو خلاف القدر، و هو إسناد فعل العبد إلیه لا إلی اللّه تعالی. فالجبر إفراط فی تفویض الأمر إلی اللّه تعالی بحیث یصیر العبد بمنزلة الجماد لا إرادة له و لا اختیار. و القدر تفریط فی ذلک بحیث یصیر العبد خالقا لأفعاله بالاستقلال، و کلاهما باطلان عند أهل الحق و هم أهل السّنة و الجماعة.»[۹]یعنی جبر نزد اهل کلام بیشتر به معنای اسناد افعال عباد به خدای متعال و نوعی زیاده روی در واگذار کردن امور بندگان به خداوند است آنگونه که عبد همانند جماد فرض میشود که هیچگونه اختیار و ارادهای از خود ندارد. و قدر به معنای تفریط واگذاری امور عبد به خداوند است گویا که عبد مستقلا خالق افعال خویش است. و نیز نوشتهاند:«الجبر و هو اسناد فعل العبد الی اللّه».[۱۰] جبر یعنی اسناد فعل بنده به خدا. اما تفویض (اختیار) در لغت به معنای واگذار کردن امور جهت تصرف کردن در چیزی است. در مصادر لغت نوشته شده است: «والتفویض (فوّض) الأمر إلیه جعل له التصرف فیه.» [۱۱]تفویض یعنی در اختیار قرار دادن امر یا کار به کسی برای تصرف کردن. علاوه نوشتهاند: و«التَّفْویض رد الأمر إلی الغیر»[۱۲] تفویض ارجاع امر به غیر است. همچنین نوشتهاند: تفویض به معنای تسلیم امور و حاکم کردن او بر آن امور و یا سپردن امری به شخص دیگر است:«فَوَّضَ إلیه الأمرَ أی ردَّه إلیه.» [۱۳]و «فوَّضَ إلیه أمرَه، إذا ردَّه»[۱۴] و «فَوَّضَ أَمْرَهُ إِلَیْهِ تَفْوِیضاً سَلَّمَ أَمْرَهُ إِلَیْه» [۱۵] معنای هر سه تعریف در این جمله خلاصه میشود که مقصود از تفویض، سپردن کار به شخص دیگر است. یعنی به او در انجام کار اختیار داده است.
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 116
- ↑ فراهیدی خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 6، ص 115
- ↑ عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض و القضاء والقدر، ص5
- ↑ عسکری سید مرتضی، دراسة حول الجبر والتفویض والقضاء والقدر، ص5
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 267
- ↑ سبحانی جعفر، الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، ج2، ص257.
- ↑ عسکری سید مرتضی، الجبر و التفویض و القضاء و القدر، ص6
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد 17، ص 334
- ↑ تهانوی محمد بن علی بن محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، ج1، ص 549
- ↑ جرجانی میر سید شریف، التعریفات، ص 33
- ↑ سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
- ↑ سعدی ابوحبیب، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، ص 290
- ↑ جوهری، صحاح اللغه، جلد سوم، ص 1099
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، جلد چهارم، ص 460
- ↑ فیومی احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص 483